از شاهکارهاي استاد فقيد محيط طباطبائي ،تحقيقات رشيقه ايشان در کتب تاريخي بابيه و بهائيه است ونيز تحريفاتي که در آنها انجام شده و پره برداري از حقايق آنهاست.يکي از نويسندگان هتاک بهايي در يکي از سايت هاي بهايي ،ضمن دشنام گوئي به اسطوره پژوهش مرحوم استاد محيط ، از روي غيظ ناشي از تعصبات کور ،ناشيانه او را ازلي زاده معرفي کرده تا بلکه تحقيقات ايشان را با اين فحش بي اثر کند!!
آذرخش در باره تحريف کتب تاريخي نوشت:
کتاب نقطه الکاف
اولين و کامل ترين کتاب تاريخ مربوط به باب و پيروان او ،کتاب "نقطه الکاف "نوشته
ميرزا جاني مي باشد. ميرزا جاني مناسب ترين و منحصر بفرد ترين شخص براي ثبت حقايق تاريخي مربوط به جنبش بابيه بوده است.او يک تاجر اهل کاشان بود که به مدت دو روز در منزلش از باب پذيرائي کرد.او در سفرهاي زيادي همراه با ميرزا يحيي صبح ازل و برادرش ميرزا حسينعلي بها بودو از نزديک رهبران اوليه بابي را مي شناخت و به عنوان فردي با شخصيت و صداقت مورد قبول و احترام بابيان بود و سرانجام با کشته شدن در راه
عقيده اش در سال 1852 از خود گذشتگي خود را نسبت به امر باب نشان داد.
اين کتاب سرنوشتي شنيدني و خواندني دارد که از ديد پژوهشگران بسيار جالب،
قابل تعمق و بيانگر اراده قاطع براي تحريف تاريخ بابي و بهايي است.
شاه نکته اين اثر تاريخي ثبت تصريحات قطعي در مورد جانشين ميرزا علي محمدباب
يعني ميرزا يحيي صبح ازل است.از آنجا که اين تصريحات مورد پسند بهائيان نبوده
و آنها ميرزا حسينعلي بها را جانشين باب مي خواسته اند اين کتاب را بطور کامل
مخفي نگه داشتند زيرا همانطور که گفته شد در اين تاريخ صراحتا از قول باب آمده
است که جانشين او بايد ميرزا يحيي صبح ازل باشد.
به دنبال مخفي سازي اين اثر تاريخي ، کار بعدي که تحريف اين اثر بود برنامه ريزي
شد.مطلب از اين قرار بود که يک نسخه تحريف شده و به دور از واقعيت از اين کتاب
را به نام "تاريخ جديد " فراهم آوردند که در آن تمام مدارک مربوط به جانشيني ميرزا
يحيي صبح ازل را در آن حذف يا تحريف نمودند.
Materials for the study of the Baby Religion,by E.G.
Brown,Combridge1918,Int.p.XX111
سهيل در اين زمينه اينگونه اظهار نظر نمود:
آذرخش عزيز
ديدم نکاتي چند را در خصوص قديميترين کتاب تاريخي بابيه نوشته اي اما دلم نيامد که راجع به اين کتاب به مجمل رد شوم
کتاب نقطه الکاف منسوب به ميرزا جاني کاشاني از قدماي بابيه حيات حقيقي و واقعي خود را مرهون ادوارد براون خاور شناس انگليسي است وي در سال 1910 ميلادي مطابق با 1328 هجري قمري اين کتاب را با نام کتاب نقطه الکاف در تاريخ باب و وقايع هشتساله اول از تاريخ بابيه تاليف حاجي ميرزا جاني کاشاني مقتول در 1268 هجري انتشار داد پروفسور براون در چگونگي دستيابي به نسخه اي از کتاب نقطه الکاف و سبب انتشار ان ميگويد :
((...در ضمن اشتغال به ترجمه تاريخ جديد ديده بودم که مولف ان کتاب مکرر از يک کتاب قديمتري تاليف حاجي ميرزا جاني کاشاني نقل ميکند و بهمين جهت تاريخ خودرا موسوم بتاريخ جديد نموده تا از تاريخ حاجي ميرزا جانب که نسبت بدان قديمتر است امتياز يابد لهذا در صدد بر امدم که اين کتاب را نيز بدست اورم زيرا حاجي ميرزا جاني کاشاني در سنه 1268 در واقعه هايله تهران جزو ان 28 نفري بوده که کشته شد .. و اين کتاب قبل از تفرقه بابيه به ازلي و بهايي تاليف شده و بنا بر اين مندرجات ان بالطبيعه اقرب به صحت و ابعد از خلط و تدليس متاخرين است انرا نيز بطبع اورم...))
چون پروفسور براون قبل از دستيابي به قديميترين نسخه تاريخ بابيه کتاب تاريخ جديد را به انگليسي ترجمه و انرا منتشر کرده بود و به متن ان اگاه بود و اقتباس و رونويسي تاريخ جديد از تاريخ قديم کاملا براي او روشن بود باضافه اينکه موضوع انشعاب بابيه و مبارزات اين دو برادر براي کسب قدرت و برخورداري از مزاياي اين منصب در ملاقاتهاي وي با دو سر کرده مدعي رهبري بابيان مد نظر بود اين احساس به روشني وجود داشت که خلط و تدليس و تحريف وقايع بطور قطع و يقين بايد اتفاق افتاده باشد چه انگيزه هاي رهبران هر دو گروه منشعب ازلي و بهايي يعني ميرزا يحيي معروف به صبح ازل و ميرزا حسينعلي معروف به بهالله با يکديگر متفاوت است و براي جلب بابيان بايد که اسباب و وسايل کافي فراهم آمده باشد مهمترين و کليدي ترين اين اسباب جعل تاريخ و وارونه کردن ان خواهد بود...
ياس هم خطاب به آذرخش نوشت:
آذرخش عزيز
ضمن تشکر از بحث شما در باب تواريخ بابي و بهايي که مطالب بسيار جالبي را در بر خواهد داشت بايد عرض کنم مطلب کمي عميق تر از اينهاست. خداوند رحمت کند اسطوره تحقيق استاد محيط طباطبائي را که با پژوهش بي نظيري پرده از روي حقايق جالبي در تدوين تواريخ بابي و سير تغييرات و تحريفات در آنها برداشت.او حتي ثابت کرد که براون هم در اين موضوع اشتباه کرده و به اصطلاح رودست خورده است!
براي اينکه اين بحث را آغاز نمايم ابتدا متني را که خود استاد در تلخيص از چند مقاله خويش بدست داده و شامل سير تدوين تواريخ متعدد بابي است را نقل مي نمايم سپس بحث را ادامه خواهم داد{مقاله "از تحقيق و تتبع تا تصديق و تبليغ فرق بسيار است" ( قسمت اول )در همين سايت}:
متن استاد محيط طباطبائي(تاريخچه تواريخ بابي):
اختلاف فاحشي که ميان غالب روايات مربوط به حوادثي که در فاصله سالهاي 1260 تا
1285 هـ اتفاق افتاده و در کليه متون تاريخي مورد استناد هر دودسته از فرقه بابيه ديده
مي شود،هر پژوهنده فن تاريخ را وادار مي کند که در باره سوابق تحرير و تدوين وتلخيص
تجديد متوالي اين متون متداول ، به تحقيق در مدارک اوليه بپردازد و ارزش آنها را از لحاظ
اعتبار اقوال بسنجد.
بر اين اصل کلي ،چند متن قديم و جديد از اين نوع ، مورد پژوهش قرارگرفت و نتيجه آن
تتبع ضمن سه مقاله در چهار شماره گوهر ، راجع به اين چند متن که در اينجا از آنها تجديد
ذکري ي کند در اختيار خوانندگان قرار گرفت:
1- تاريخ قديم و بي نام بابيه که مردي اصفهاني (ظاهرا) در 1270 هجري تأليف کرده و
نسخه اي مربوط به همان زمان ، بي اسم و رسم در پاريس از اين متن محفوظ مانده
است .ميرزا ابوالفضل گلپايگاني هنگام تجديد نظر و تلخيص اين تاريخ قديم را به حاجي
ميرزاجاني کاشاني نسبت داده و پيرايشگران عباراتي از آن را عينا به تاريخ جديد درآورده
اند.
پروفسور برون که هنگام ترجمه و چاپ تاريخ جديد اين نام را مکررادر آنجا ديده و آرزومند
ديدن خود کتاب شده بود هنگامي که در ضمن مطالعه همين نسخه بي نام کتابخانه
پاريس از کتاب قديم، به عبارتي بر مي خورد که در تاريخ جديد به همين اسم و رسم نقل
شده ،به اعتماد قول ميرزا ابوالفضل تاريخ بي نام را همان تاريخ حاجي ميرزا جاني معهود
مي پندارد و هنگام چاپ همين نسخه از تاريخ بينام قديم، اسم حاجي ميرزا جاني را
پشت صفحه اول آن مي گذارد.
2- تاريخ جديد که ميرزا ابوالفضل گلپايگاني به حسب درخواست مانکجي پارسي هند از
راه دخل و تصرف در تاريخ قديم و به دست مردي جاهل نسبت به اصل موضوع که ميرزا
حسين نام داشته ومنشي تجارتخانه مانکجي بوده است با افزودن مقدمه اي به شيوه
درآمد رساله جلال الدوله و کمال الدوله آخوندف و الحاق عين مطالب چند رساله معروف از
آثار ميرزا ملکم خان و محتواي برخي از تمثيلات و خطابه هاي آخوندزاده به انضمام پاره اي
ازسخنان آقا جمال بروجردي و حذف غالب موضوعات ناسازگار با درخواست زمانه و مصالح
جديد فرقه از آن کتاب و تغيير لحن سخن عبارات زننده که نسبت به خانواده قاجاريه
درمتن قديم وارد است و آن را بعد از 1291 به صورت تاريخ جديد درآورده اند.
3- تحرير ديگري از همين تاريخ جديد، با حذف برخي موارد مشترک و همسود ميان ازل و
بها که در اين تاريخ به جدايي کامل گراييده بودند و اضافه کردن موادي به سود برادربزرگ به
قلم نبيل عالين نوشته شده که برون در ترجمه انگليسي از تاريخ جديد و محمد تقي
همداني در کتاب احقاق الحق از شناسايي نبيل عالين درمانده بودند ولي اخيراً در
ماهنامه تحقيقي گوهر شناخته شد که نبيل عالين همان ملا محمد نبيل قائني بوده
است.
دو نسخه از اين تحرير به تاريخ 1298 و 1300 در لندن و تهران محفوظ است.
4- عبدالبهاء (عباس افندي) سه سال بعد از تحرير دوم نبيل قائني (1300) از تاريخ جديد
تحرير مجمل تازه اي را از وقايع تاريخ جديد با مقداري تغيير و تبديل لفظي و معنوي در
حيات پدر و پسر و به نفع پدر ترتيب داده و آن را ناسخ تاريخ قديم و جديد قرار داد در 1307
که برون براي ديدار بها به عکا رفته بود ،نسخه اي از اين اثر تازه يا مقاله سياح به برون
هديه داده شدکه براي جمع آوري اطلاعات تاريخي راجع به بابيه به عکا آمده بود با وجود
آن که در ديباچه تاريخ چاپي منسوب به نبيل زرندي اتمام تأليف آن در 1305 قيد شده
نمي دانم چرا نسخه اي ازاين کتاب جامع در 1307 به برون اهدا نشد تا دو سال بعد، اين
را به جاي آن ترجمه کند و با تعليقات فراوان به زبان انگليسي در دوجلد انتشار دهد؟
عبدالبها مقدمه سياح جعلي را از اول تاريخ جديد برداشته، خلاصه مطالب آن را در قالب
سازگارتري با امر پدر ريخته و براي اعلام امکان سازش با اوضاع ،قسمتي از مکتوب در
خود را به ناصرالدين شاه خاتمه آن قرار داده و بدون اشاره به اسم مولف کتاب را مقاله
سياح ناميده است.
5- وجيزه اي که ازل به کمال اختصار حوادث را به نام «مجمل بديع» بنا به درخواست برون
نوشته و برون آن را در پايان ترجمه تاريخ جديد چاپ کرده است.
6- کشف الغطاء ـ که به دستور عبدالبها وبه دستياري ميرزا ابوالفضل و اديب طالقاني و
نعيم سدهي و سمندر قزويني و مهدي گلپايگاني از پيشکسوتان بابيه وبه راهنمايي
صاحب دستور بر ردمقدمه فارسي و انگليسي وتاريخ قديم تازه چاپ به نام نقطه الکاف از
سال 1330 تا 1334 تنظيم و تدوين و در عشق آباد روسيه به چاپ رسيده وآماده انتشار
گشت .
سقوط فلسطين به دست انگليسي ها و پيدايش مصالح تازه اي که بر اثر انقلاب روسيه
قوت جانب گرفته بود سببشد که هزاران نسخه آماده انتشار از آن به آتش نابود گردد.
ميرزا ابوالفضل اندکي پيش از اتمام چاپ آن مرد و کتاب را همکار او مهدي گلپايگاني
تمام کرد.
7- کواکب الدريه ـ خلائي که سوختن کشف الغطا به وجود آورد . ميرزاعبدالحسين آواره
مبلغ تفتي را مأمور تدوين کتاب تازه اي ساخت که از 1918 م . تا 1921 زير نظر مستقيم
عبدالبها تنظيم و ترتيب يافت بازگشت آواره از آن دستگاه و تأليف کشف الحيل بالتبع سلب
اعتبار از کتاب کواکب الدريه کرد و احتياج به تدوين و چاپ اثري ديگر سازگار و وفادار باقي
ماند.
8- شوقي افندي پس از آن گويا از ياران ايران خود انتظار تنظيم کتابي در زمينه قيام باب و
ارتباط آن با دعاوي بها و تحقير ازل ، چنان که به کار علاقه مندان آمريکايي بي خبر از زبان
فارسي و عربي بخورد، ديگر نداشت خود دست به کار شد و در سال 1932م. کتابي به
زبان انگليسي زير نام دلپذير و امواج نور يا دون بريکرز و به عنوان ترجمه تاريخ نبيل زرندي
منتشر ساخت. کتاب از حيث وضع چاپ و تصاوير ضميمه و اشتمال بر متن مجهولي که
هرگز نام آن در ايران به گوش کسي از بابي و بهائي نرسيده و از محتويات آن حتي
سطري هم ديده نشده بود، توانست به همه نيازمندي هاي فرقه در داخل و خارج جواب
گويد. اين کتاب از متن انگليسي به زبان عربي ترجمه دلخواهي شد به نام مطالع الانوار
يا ترجمه تاريخ نبيل زرندي و منتشر شد. چون هيچ گونه معرفي در اصل ماخذ در اين
نسخه به عمل نيامده بود غالباً چنين تصور مي شد که نام تاريخ نبيل زرندي «مطالع
الانوار» بوده و به همين مناسبت مترجم فارسي که آن را از عربي به فارسي ترجمه
متصرفانه اي کرد همان اسم ترجمه عربي را پشت جلد چاپ ترجمه تلخيص فارسي هم
گذاشت. پژوهندگان پس از مراجعه به اصل انگليسي و ترجمه هاي عربي و فارسي
مقتبس از آن و نديدن تعريف و تعرفه اي از اصل تاريخ نبيلي که هرگز در کشف الغطا و
کواکب الدريه و ظهور الحق يا مقالات سياح ازآن نقلي و ذکري و اشاره اي نرفته بود و با
وجودي که هنگام مسافرت برون به عکانبيل در آنجا زنده بوده و بنا به توضيح مقدمه اين
متن ، در 1305 يعني دو سال پيش از سفر برون به عکا کار تأليف خود را خاتمه داده
بود،چطور برون از وجود چنين مورخي وتاريخي کوچکترين اطلاعي در عکا نتوانست به
دست آورد؟ و به هنگام چاپ ترجمه کليشه اي هم ازاوراق اول و آخر آن در تلو آن همه
کراورها و کليشه ها که در دون بريکرز چاپ شده بود به نظر نمي رسيد . لذا در قبول
اصالت چنين اثري که به جاي چاپ اصل فارسيش ترجمه از ترجمه آن به فارسي آن هم
به عنوان تلخيص انتشار يافت ترديدي بالتبع پيدا مي شد و تحقيق موضوع ضرورت
پيدامي کرد. اين جانب هم به نوبه خود در صدد کشف اين موضوع بر آمد در ضمن مقالات
ماهنامه تحقيقي گوهر ،مقاله اي را به تاريخ نوظهورنبيل زرندي اختصاص داد...
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید