در جمادي الاولي سال ???? ميرزا آقاسي صدر اعظم وقت (زمان محمد شاه قاجار) امر نمود سيد علي محمد باب را از ماکو به چهريق[?] منتقل ساختند تا کمتر در دسترس مريدان باشد و به آرامي ذکر بابيت به فراموشي سپرده گردد. اين کار خشم باب و بابيان را برانگيخت. لذا حوادثي در پي داشت که نخستين آنها در بدشت انجام گرديد که در اين مقاله، به اختصار اشارهاي به گردانندگان، اتفاقات و تاثيرات بدشت خواهد شد.
بدشت نام دشتي زيبا در کنار شهر شاهرود است و بابيان که شاهد دستگيري و زندان علي محمد باب بودند به تحريک طاهره قزويني، ميزباني ميرزا حسينعلي نوري و کارگرداني ميرزا علي بارفروش اجتماعي را در اين دشت برپا نمودندکه اين اجتماع در اقدامات حکومت نسبت به بابيان تأثير قطعي داشت و ميتوان از آن به عنوان يکي از نقاط عطف تاريخ بهائيت نام برد.
طاهره قزويني که بود؟
در ابتداي شکل گيري جريان بابيت در قزوين شخصي به نام ملا محمد تقي قزويني که بعدا به شهيد ثالث معروف شد امورات ديني مردم را در دست داشت و از علماي بزرگ در آن محل به شما ميآمد.[?] وي دو برادر داشت به نامهاي ملاصالح قزويني و ملامحمدعلي برقاني که از شيخيه دفاع ميکرد. ملا صالح دختري ماهر و زيبا روي به نام زرين تاج داشت که بعدها به قره العين و طاهره شهرت يافت. [?] اين دختر در خانه پدر مقداري از علوم و فنون آموخته بود و همچنين داراي بيان رسا نيز بود. زرين تاج به ازدواج پسر عمويش (پسر شهيد ثالث) در آمده بود ولي بعدا در اثر تبليغات عمويش ملا محمد علي در مسلک مريدان شيخ احسايي و سيد رشتي در آمد. لذا شوهر و فرزندان را رها کرده و به عتبات رفت تا در درس سيد کاظم رشتي شرکت کند. او تا زماني که سيد کاظم درگذشت در آنجا بود و پس از درگذشت او مجلس درسي به پا کرد و در آن پيرامون عقايد شيخيه و آراء ويژه خود سخن ميراند.
زرين تاج و يارانش با شنيدن نداي بابيت ميرزا علي محمد به او گرويدند. پس از چند سال به ايران بازگشتند و به قزوين رفتند.[?]
اهداف تشکيل بابيت:
علت تجمع بابيان در بدشت براي آزاد سازي باب از قلعه ماکو بود اما اتفاق اصلي و شاه بيت ماجراي بدشت، توطئه و دسيسه چيني گردانندگان ماجرا براي نسخ شريعت اسلام بود که بدون اطلاع باب صورت گرفت و کمترين نتيجه آن اجتهاد قره العين بود که خود او براي اجراي اين نقشه پيشقدم گرديد و «بدون حجاب، با آرايش و زينت» به مجلس وارد شد و رو به حاضران گفت: خوب فرصتي داريد غنيمت بدانيد جشن بگيريد. امروز روز عيد و جشن عمومي است؛ روزي است که قيود تقاليد سابقه شکسته شده، همه برخيزيد با هم مصافحه کنيد.[?]
آنروز تاريخي، تغيير عجيبي در رويه و عقايد حاضرين داد، روز پر هيجاني بود، در عبادات طريقهء خاصّي ايجاد شد و رويه و عقايد قديمه متروک گشت. بعضي همراه بودند، بعضي اين تغيير را کفر و زندقه ميپنداشتند و ميگفتند احکام اسلامي هيچوقت نسخ نميشود. عدّهاي ميگفتند اطاعت حضرت طاهره واجب است هر چه بفرمايد لازم الاجرا است.[?]
همانطور که از منابع بهائي ذکر گرديد بابيان بسياري از اين حرکت ناخشنود بودند. از جمله ملا حسين بشرويهاي؛ اولين مومن به باب، از اين حرکت به شدت برآشفت و يکي از بابيان بنام عبدالخالق اصفهاني با بريدن گلوي خود اعتراضش را از اين حرکت ابراز کرد. شوقي افندي ولي امر بهائيان مينويسد:
حضار از ملاحظه اين منظره سخت دچار حيرت و دهشت گشتند… خوف و غضب افئده را فرا گرفت و قدرت تکلم از جميع سلب شد بحدي که عبدالخالق اصفهاني از کثرت هيجان و اضطراب با دست خويش گلوي خود را چاک داد و در حالي که آغشته بخون بود ديوانه وار خود را از آن صحنه دور ساخت.
برخي ديگر از اصحاب نيز مجلس را ترک گفته و دست از امر الهي کشيدند و گروهي با قلبهاي آکنده… تسکين خاطر يافتند.[?]
نکتههاي بدشت
از اتفاقات عجيب در اين اجتماع، حراج القابي بود که ياران بين خود تقسيم مينمودند. محمد علي بارفروشي به قدوس، قره العين به طاهره و ميرزا حسينعلي به بهاءالله ملقب شدند.[?] در کتب بهائي هيچ اشارهاي به اينکه اين القاب از سوي چه کسي ساخته و پرداخته ميشد نگرديده است.
از ديگر موارد قابل تامل در جريان بدشت هزينههاي آن ميباشد که کليه مخارج حاضرين را ميرزا حسين علي نوري بهاءالله بر عهده ميگيرد. شايان ذکر است حدود هشتاد نفر به مدت ?? روز در مجمع بدشت حاضر بودند که هزينه قابل توجهي را به دنبال خواهد داشت. و هميشه اين سوال مطرح است که قرار است چه سودي در قبال اين خرج کلان نصيب بهاء الله گردد.
از ديگر نکات بدشت، عربده کشيهاي مستانه رهبران بابي بود که بدون هيچ ملاحظهاي خدا و خداپرستي را به استهزاء گرفته بودند. عباس افندي (عبدالبها) مينويسد: جناب طاهره، اني انا اللّه را در بدشت تا عنان آسمان به اعلي الندا بلند نمود…[?]
سران بدشت که تزلزل و نابساماني را در بابيان ميديدند در نيمه شعبان ???? تصميم به خروج از بدشت و حرکت به سمت مازندران نمودند و جالب اينکه در اين راه ميرزا علي بارفروش و طاهره قزويني همکجاوه گرديدند. وقتي بدشتيان به نزديکي قريه نيالا رسيدند مردم با ديدن منظره غير مترقبه طاهره و قدوس در يک کجاوه که با صداي بلند اشعاري ميخواندند برآشفتند و به آنان حمله کردند. به اين ترتيب بدشتيان پراکنده شدند و سران بابي گريختند. عملکرد بابيان به حدي رسوا بود که برخي مورخان بهائي، اين برخورد را به «غضب الهي» در نتيجه رفتار غير اخلاقي بابيها در بدشت تعبير کردهاند.
نويسنده مطالع الأنوار فارسي در اين باره مينويسد: بعضي از پيروان، چون ديدند که حضرت طاهره حجاب صورت را به يکسو نهاده، اين طور نتيجه گرفتند که ممکن است بر حسب هواي نفس بمناهي و سيئات مشغول شوند و از مسئلهء نسخ شريعت، بخيال باطل خود اين طور تصوّر کردند که حريت مضرّه را پيشهي خويش سازند؛ از حدود آداب تجاوز کنند و با هواي نفس خويش مشغول شوند. اين خيال باطل و سوداي خام که براي کوته نظران حاصل شده بود سبب شد که خشم خدا بر آنها نازل گرديد و مورد غضب پروردگار واقع شدند.[??]
ميرزا حسينعلي به سختي از اين غائله نجات يافت و همراه با قره العين به سوي زادگاه پدري خود قريه تاکر در نور مازندران گريخت.[??]
به هر حال پس از جريان بدشت سيد باب نيز مصلحت در ادعاي قائميت ديد. اين مسأله نيز زياد روشن نيست که سيد باب در اصل طرح و نحوه موضعگيري، دخالت داشته يا اينکه حسينعلي نوري و دست اندرکاران اصلي، حرکت را طوري تنظيم کردند که باب راهي جز اين نيافت.
شوقي افندي، ولي امر بهائيان در کتاب خود مينويسد:
چيزي از اين مقدمه (بدشت) نگذشت که حضرت باب… با اظهار مقام قائميت و اثبات استقلال و اصالت امر مبارک، قيام پيروان خود را در احتفال بدشت تأئيد و نظرات و معتقدات آنها را نسبت به شريعت الهيه تقويت و تصويب نمودند.[??]
آنچه از اين متن و با الهام از منابع بهائي بدست آمد و ضرورت بحث از بدشت را نيز به دنبال دارد اشاره به اين موضوع ميباشد که اين اولين رويدادي است که پيروان و امت، اول تصميم گرفتند و اعلام استقلال امر کردند و نقطه اولي، بعدا تصويب و تائيد فرمودند. ولي مگر نه اين است که اگر آئين جديدي بيايد صاحب آئين بايد احکام و دستورات را با گرفتن از وحي اعلام کند ولي در اينجا امر به عکس شده است.
---------------------------
[?] ـ قلعه اي در نزديکي شهر شاپور آذربايجان
[?] ـ وي شيخ احمد احسائي را انکار و حکم به تکفير شيخ احسايي و سيد کاظم رشتي دادند و علي محمد باب را نيز روي منبر لعن و نفرين مي کرد .
[?] ـ شوقي افندي، قرن بديع، مترجم نصرالله مودت، صفحه ??، چاپ دوم ، ??? بديع، ???? ميلادي، چاپ موسسه معارف بهائي
[?] ـ مطالع الأنوار، تلخيص تاريخ نبيل زرندي، ترجمه عبدالحميد اشراق خاوري، صفحه ?? و ??، چاپ و انتشارات مرآت، ??? بديع
[?] ـ مطالع الأنوار، تلخيص تاريخ نبيل زرندي، ترجمه عبدالحميد اشراق خاوري، صفحه ???،چاپ و انتشارات مرآت،??? بديع
[?] ـ همان
[?] ـ شوقي افندي، قرن بديع، مترجم نصرالله مودت، صفحه ??، چاپ دوم ، ??? بديع، ???? ميلادي، چاپ موسسه معارف بهائي
[?] ـ مطالع الأنوار، تلخيص تاريخ نبيل زرندي، ترجمه عبدالحميد اشراق خاوري، صفحه ???،چاپ و انتشارات مرآت،??? بديع
[?] ـ مکاتيب، عباس افندي عبدالبهاء، جلد ?، صفحه ???، بيتا، بيجا .
[??] ـ مطالع الأنوار، تلخيص تاريخ نبيل زرندي، ترجمه عبدالحميد اشراق خاوري، صفحه ???،چاپ و انتشارات مرآت،??? بديع
[??] ـ همان صفحه ??? .
[??] ـ شوقي افندي، قرن بديع، مترجم نصرالله مودت، صفحه ??، چاپ دوم ، ??? بديع، ???? ميلادي، چاپ موسسه معارف بهائي
استفاده از اين مقاله با ذکر منبع جايز مي باشد .
منبع : سايت پژوهه
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید