مرحوم امير، با سركوب قاطع فتنه بابيان و اعدام باب و تبعيد بهاء همراه با انجام برخي اصلاحات سياسي - اجتماعي در كشور در چند سال نخست سلطنت ناصرالدين شاه، براي هميشه راه را بر پيشرفت اين گروه در تاريخ ايران سد كرد. اين نقش بي بديل، چنان كه ديديم، از چشم بابيان و بهائيان مخفي نمانده و او را آماج كينه توزي و فحاشي آنان ساخته است. به قول نورالدين چهاردهي: «بابي ها و بهائيان سرسخت دشمن آشتي ناپذيرند [كذا] و ميرزا تقي خان اميركبير و ناصرالدين شاه را لعن فرستند و اين دو تن را مانند يزيد و شمر مي نگرند». [1] سخن دكتر فريدون آدميت نيز مؤيد اظهارات چهاردهي است: «امير شورش بابيه را برانداخت. به قول شيل [وزير مختار انگليس در ايران، در گزارش به پالمرستون وزير خارجه لندن، مورخ 14 مارس 1851]پس از غائله [بابيان در] زنجان پيروان باب جرئت نكردند كه صلح و امنيت عمومي را بر هم بزنند. اما بيكار ننشستند و پنهاني فعاليت داشتند؛ تا زماني كه اختلالي ايجاد نمي كردند، كسي را با آنان چندان كاري نبود، البته كينه امير را در دل داشتند، كينه اي كه در نوشته هاي همكيشان آنان، و بهائي و بهائي زادگان در ايران و آمريكا، هنوز منعكس است. بابيان توطئه كشتن شاه و امير و امام جمعه تهران را چيدند، ولي امير پرده از روي آن برداشت» و آن توطئه را در نطفه خفه كرد، كه شرح آن در «المتنبئين» نوشته عليقلي ميرزا اعتضاد السلطنه آمده است [2] .
براي نمونه، عباس افندي مي نويسد: «ميرزا تقي خان امير نظام... سمند همت را در ميدان خودسري و استبداد بتاخت. اين وزير، شخصي بود بي تجربه و از ملاحظه عواقب امور آزاده. سفاك و بي باك و در خونريزي چابك و چالاك. حكمت حكومت را شدت سياست دانست و مدار ترقي سلطنت را تشديد و تضييق و تهديد و تخويف جمهور مي شمرد و چون اعلي حضرت شهرياري [ناصرالدين شاه] در سن عنفوان شباب بودند، وزير به اوهامات غريبه افتاد و... بي مشورت وزراي دورانديش، امر به تعرض بابيان كرد...»! [3] .
شوقي (نوه و جانشين عباس افندي) در هتاكي به امير، راه جدش را رفته و در لوح قرن وي را «اتابك سفاك بي باك» و «امير سفاك» خوانده [4] و مي نويسد: «اتابك اعظم، تقي سفاك و بي باك كه حكم اعدام سيد عالم را صادر نمود و جمعي از اصحاب را در مازندران و نيريز و زنجان و طهران شربت شهادت بنوشانيد دو سال بعد... به سخط شهريار پركين مبتلا گشت و در حمام فين به اسفل السافلين راجع شد. برادرش كه در اين عمل فظيع شريك و سهيم گشت در همان ايام به دار البوار راجع شد». [5] همو در قرن بديع، امير را «وزير بي تدبير»! خوانده و پس از شرح اعدام باب به اهتمام او و برادرش (وزير نظام) مي گويد: «امير نظام سفاك و بي باك، محرك اصلي شهادت حضرت اعلي [باب]... دو سال پس از اين واقعه هائله با برادرش كه همدست و معاضد او بود به هلاكت رسيد و جزاي اعمال سيئه خويش را به رأي العين مشاهده نمود». [6] .
به همين شكل، مورخان مشهور بهائي نظير ابوالفضل گلپايگاني، اشراق خاوري و فيضي در آثارشان امير را از طعن و دشنام بي نصيب نگذاشته اند. اشراق خاوري امير را «وزير نادان»، [7] «وزير شرير»، [8] «تقي سفاك» [9] و «دشمن ستمكار و... خونخوار» [10] مي خواند و قتلش در حمام فين (به دست عمال استبداد و استعمار) را انتقام الهي! و «عذاب اليم» وي در حق او مي شمارد:«امير نظام رئيس الوزرا كه سبب شهادت حضرت اعلي گشت و برادرش، وزير نظام، كه با او در اين جريمه شركت داشت پس از دو سال به جزاي عمل خويش رسيدند و به عذاب اليم مبتلا گشتند. ديوار حمام فين كاشان از خون امير نظام صدر اعظم رنگين گشت. هنوز هم آن خون باقي است و بر ظلم و ستمي كه از دست امير نظام به وقوع پيوسته شاهدي صادق و گواهي راستگو و ناطق است». [11] .
محمدعلي فيضي، امير را با عنوان «امير مغرور» فرو كوفته [12] و ابوالفضل گلپايگاني با اطلاق عنوان «سفاح» (خونريز) و «به غايت مستبد» بر امير [13] مي گويد:
«اتابك اعظم در علاج كار [بابيان] فرو ماند و عاقبت در آن نزديكي جان در سر كار تهور و استبداد نهاد. زيرا كه پادشاه جوان از مقاصد خفيه او [؟!] آگاه شد و از سوء سياست او منزجر گشت و رجال دولت به جهت استبداد او در امور مملكت از نيكخواهي او دوري جستند و عاقبت او را به حكم پادشاه از مناصب دولتي معزول... و... در حمام فين او را به جهان ديگر فرستادند»! [14] .
--------------------------------------------------------------------------------
[1] باب كيست و سخن او چيست؟، ص 266.
[2] ر.ك، اميركبير و ايران، انتشارات خوارزمي، تهران 1355، ص 451، كتاب المتنبئين، با عنوان «فتنه باب»، با مقدمه و تعليقات نوايي، توسط انتشارات بابك، چاپ شده است.
[3] مقاله شخصي سياح...، صص 35 -34.
[4] ر.ك، توقيعات مباركه حضرت ولي امرالله، لوح قرن اجباء شرق (نوروز 101 بديع)، مؤسسه ملي مطبوعات امري، 123 بديع، ص 49 و 51.
[5] همان، صص 181 -182.
[6] ر.ك، قرن بديع، 1 / 258 - 247.
[7] مطالع الانوار، ص 493.
[8] همان، ص 590.
[9] رحيق مختوم، «قاموس لوح مبارك قرن»، عبدالحميد اشراق خاوري، موسسه ملي مطبوعات امري، 131 بديع، 1 / 326، رديف ت.
[10] مطالع الانوار، ص 509.
[11] همان، صص 513 -512 نيز ر.ك، ص 589.
[12] حضرت نقطه اولي 1235 -1266 هجري / 1819 - 1850 ميلادي، ص 316.
[13] تاريخ ظهور ديانت حضرت باب و حضرت بهاءالله، به خط ميرزا ابوالفضل گلپايگاني، ص 11.
[14] همان: ص 15.
بهائيت آن گونه كه هست / مؤسسه جام جم / چاپ اول / 1387
مؤلف: علي ابوالحسني (منذر)
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید