نزديک به چهل سال پيش در کتابخانه مجلس شوري به مجموعه اي يا جنگي خطي دست يافتم که مشتمل بر هفتصد و اندي صفحه بزرگ بود و به شماره 14091در دفتر کتابخانه مزبور ثبت شده بود .قسمت اعظم مجموعه مزبور به خط جمال الدين محمد حسني يا حسيني از احفاد (لابد دختري) شيخ احمد ژنده پيل جام است که خود را قادري و زنده فيلي و جامي معرفي مي کند. اين مجموعه کلان مشتمل بر اقتباساتي از چند کتاب و رساله فارسي و عربي و منتخباتي از اشعار برخي شعر است که اهم محتوياتش عبارت است از: محتويات مجموعه : 1- تاريخ گزيده حمداله مستوفي - مقدمه الصلوه ابواليث سمرقندي -نام حق بوعلي فلندرياتي پتي ـ فصوص الحکم ابن عربي - گلشن راز شيخ محمود شبستري - شرحي بر گلشن راز ـ تحفه اکبري لغت عربي به فارسي ـ لطايف اللغات عبداللطيف عباسي ـ تيسير الاحکام فقه ـ بحر المناقب درويش برهان ـ فوايدي از عالم آراي عباسي ـ فوايدي از روضه الشهدا ـ بابي از گلستان ـ چند شجره نامه از برخي سلسله هاي صوفيه ـ فوايدي از لوايح القمر و تحفه المنجمين ـ لغت فارسي ـ اقتباساتي از مثنوي ـ جوشن کبير ـ مدخل نجوم خواجه نصير ـ ترجيعات ـ مضحکات از کليات شيخ ـ الفاظ ملاد و پيازه . 2- نمونه هائي از اشعار شعرايي هم چون سعدي ـ شيدا ـ شاپور ـ فيضي ـ عشرتي ـ صائب ـ عرفي ـ جامي ـ برهمن ـ صفي قلي بيک ميلي ـ نورالله ـ طغرا ـ فرصت ـ آصفي ـ شاه سليمان ـ قاسم انوار ـ نظامي ـ ابوسعيد ـ ميرحسيني ـ امير خسرو ـ کاتبي ـ سنائي ـ ظهير ـ عصار ـ نظامي ـ ابوالفرج هاشمي کرماني ـ سعيداي هندي ـ سنجرـ زکي ـ قدسي ـ نسيمي ـ فردوسي ـ سليم ـ آتش ـ رازي ـ محمداسماعيل ـ خيالي ـ امام فخر ـ ابراهيم ميرزاـ سلمان ـ شيخ شهاب سهروردي ـ سيد محمد جامه باف ـ مير عبدالباقي ـ امير نصيبي ـ فغاني ـ محوي ـ داراشکوه ـ انوري ـ سايلي ـ مغربي ـ عراقي ـ محمد تقي دهداري ـ بوالوفاء خوارزمي ـ روزبهان بقلي ـ شيخ ابوالفضل ـ بستي ـ مجد الدين ـ سعد الدين حموي ـ سيف باخزري ـ رضي الدين علي لالاـ بيدلي ـ فياضي ـ آذري ـ احمد جام ـ کمالي ـ سليمان شکوه پسر داراشکوه ـ ثنائي ـ نصرتي ـ شفائي ـ ملائي ـ محمد طاهر وحيد ـ حسيني ـ نواب والاجاه وحيد ـ شاه شرف شيرازي ـ يار علي قزويني ـ اهلي ـ مهري ـ پناهي ـ اوحدي ـ محيي جمال الدين محمد نويسنده و جامع جنگ مطالب مختلف اين مجموعه را از سال 1106 هجري تا 1119 به تفاريق ايام در اصفهان فراهو قندهار و مشهد نوشته و در پايان غالب اجزاء آن نام محل و تاريخ تحرير را قيد کرده است. از اين قرار : 5 شوال 1106 در اصفهان ـ 16 رمضان 1107 در چهارديواري قندهار ـ 21 جمادي الاولي 1108 در قندهار ـ 20 ذي قعده 1108 در قندهار ـ 16 رمضان 1109 در فراه ـ رمضان و شوال 1110 در فراء ـ 26 ذيقعده 1112 در مشهد ـ 7 شوال 1115 در فراه ـ 27 ربيع 1118 در مشهد ـ 16 جمادي الاولي 1118 در مشهد ـ 24 جمادي الثانيه 1119 در مشهد. از مراجعه و مقايسه تواريخ و اشارات ديگر مي تواندر يافت که جمال الدين محمد قادري صاحب و جامع مجموعه يکي از همراهان اکبر پسر اورنگ زيب شاهزاده هندي بود که وقتي از پدر خود رو گردان و گريزان و به دربار شاه سليمان صفوي پناهنده شد همه جا با او در سفر و حضر همراه بود. جامع مجموعه در سال 1105 به عهد سلطنت شاه سلطان حسين که شاهزاده اکبر در اصفهان حضور داشت کار جمع آوري و تحرير مطالب اين جنگ را آغاز مي کندو درباره زمان ماقبل از اين تاريخ توضيحي نمي دهد که خود و مخدومش در چه وضع و حالي در کجا به سر مي برده اند. شاهزاده اکبر مخدوم صاحب مجموعه -باعث بر حضور جمال الدين محمد و مخدوم او اکبر در اصفهان به سال 1106 شايد موضوع وفات شاه سليمان و جلوس شاه سلطان حسين و به جاي پدر در سال 1105 باشد که سوداهاي خفته را در دل اکبر ناگهان بيدار ساخت و به اصفهان آمد تا رضايت و مساعدت شاه را براي شروع جنگ در مرزهاي ايران و هند به دست آورد. توضيح اين که وقتي اکبر در 1092 هجري به ايران رسيد و مورد پذيرايي ملوکانه در اصفهان قرار گرفت و از شاه ايران خواست که او را در نبرد پدرش ياري کند. شاه سليمان حاضر به به هم زدن صلحي نشد که ميان پدرش با پدر اورنگ زيب بعد از فتح قندهار منعقد شد و شاه جهان اين شهر را به ايران بازپس داد و حدود ميان دو کشور درفاصله شهرهاي قندهار و غزني بار ديگر شناخته و معين شد. شاه سليمان به اکبر وعده داد که پس از مرگ اورنگ زيب و ايجاد کشمکش ميان برادرانش بر سر جانشيني ، مجالي براي اقدام او فراهم خواهد آورد.شاهزاده اکبر بعد از مرگ شاه سليمان براي آزمايش بخت خود از مشهد که در آنجا رحل اقامت افکنده بود در سال 1106 به اصفهان آمد و در اين سفر است که جمال الدين محمد ملازم او اين دفتر کلان را براي تحرير آثار نظم و نثر مورد نظر خود برگزيد و در آن به کتابت مطالب ادبي و مذهبي و منتخب اشعار پرداخت. قرينه اي يا سند معتبري در دست نداريم که معلوم سازد شاه سلطان حسين در برابر تقاضاي کمک او تا چه درجه تسليم شد زيرا در 16 رمضان 1107 شاهزاده اکبر را باجلال الدين محمود نويسنده مجموع در چهارديواري قندهار مي نگريم که براي تهيه مقدمات کار تجهيز و تحريک طرفدارانش نزديک به مرز هند موضع اختيار مي کند و تا 20 ذي قعده 1108 در آن جا مي ماند. در سال 1109 همواره او را در فراه ميان مشهد و قندهار مي نگريم که از تشريف فرمائي شاهزاده اکبر هم ياد مي کند . از قرار معلوم کوشش اکبر براي رخنه جويي به قلمرو کابل و سند به نتيجه مطلوب نمي رسد و از عهده تحريک سران قبايل مرز نشين بر ضد پدر خود بر نمي آيد. سرانجام از فراه که بر سر راه ارتباط قندهار و هند بود به مشهد بر مي گردد و از آنجا باز به تحريک مي پردازد و به وسيله همين جمال الدين محمود خلعت و هدايا براي سران ايلات مرزي قندهار مي فرستد. از 1115 به بعد اين نحوه فعاليت هاي او براي دست يافتن به تاج و تخت هند متوقف مي ماند تا سال 1119 که مرگ اورنگ زيب مي توانست چنين اميدي را زنده سازد ولي ديگر موقع متناسبي به دست نيامد، چه بروز مقدمات بر هم خوردن اوضاع مرزي در هرات و قندار و توابع و تمرد افغانهاي ابدالي اکبر را در مشهد از هر گونه اقدامي مأيوس کرد و طولي نکشيد که در آن شهر به حال نوميدي مرد و به خاک سپرده شد. شايد سرنوشت جامع مجموعه هم از سرنوشت شاهزاده مخدومش بهتر نبوده است. چه ديگر در اين مجموعه از 1119 به بعد اثر تاريخ داري از او ديده نمي شود. بلکه در سال 11125 وجيه الله نامي در شهر بغداد به خط ديگري به تحرير قطعه شعري در صفحه 575 مجموعه مي پردازد که در آن اشاره اي به مالک وصاحب اصلي مجموعه ندارد و چنين مي نمايد که مجموعه به دست ديگري افتاده است. ميرزا طاهر وحيد ـ اين مجموعه که اکنون به شماره 8840 فهرست خطي کتابخانه مجلس شناخته مي شود و براي آن فهرست تفصيلي جامعي فراهم آورده اند در ميان اشعار منتخب و منقول ازشعرا ترکيب بندي يا مخمسي به نام محمد طاهر وحيد دارد که بنا بر قرائن و شواهد صفحات پيش و پس بايد در فاصله سالهاي 1112 تا 1118 در اين دفتر نوشته شده باشد.ميرزا محمد طاهر وحيد قزويني پس از دوران سلطنت شاه عباس دوم تا پادشاهي شاه سلطان حسين سمت هاي وقايع نگار و منشي الممالک و وزير و اعتماد الدوله را متواليا پيدا کرد. آثار متعدد نظم و نثر از او به يادگار مانده که اهم آنها مجموعه منشآت و تاريخ عباسنامه او تا کنون به چاپ رسيده ولي ديوان مفصل اشعارش به صورت مخطوط در کتابخانه هاي ايران و خارج محفوظ است. در آن زمان که شاهزاده اکبر از هند به ايران پناه برد و وحيد در مقام وزارت شاه سليمان قرار داشت و نامه هاي ميرزا طاهر را به اکبر و امام مسقط که در ضمن مسافرت راه را بر شاهزاده فراري به اميد استفاده مادي از پدرش اورنگ زيب فروبسته و در مسقط مانع حرکت او به طرف ايران شده بود در مجموعه چاپي و خطي منشأت او مي توان يافت. بنابر اين شخصيت ميرزا طاهر وحيد بعد از شاه سليمان و قبل از شاه سلطان حسين براي شاهزاده اکبر و همراهانش خوب شناخته بود. چه بسا که جمال الدين محمد جامع جنگ درک فيض حضور و صحبت او را کرده باشد. بنابر اين درج اين ترکيب بند يا مخمس در مجموعه او از مدارک اساسي روايت معاصران شاعر از شعر محسوب مي شود و در صحت انتساب آن بهاو جاي ترديدي باقي نيست. مطالب و موضوعات مندرج در مجموعه همه قابل ملاحظه و تعريف است ولي کوتاهي فرصت ما را در حوزه مطالعه همين يک قطعه شعر که يکي از معاصران وحيد از او روايت کرد ه است محدود مي سازد. براي اين که خوانندگان از اين قطعه شعر بهتر آگاه باشند به نقل صورت خطي و عکسي آن از روي صفحه 576 مجموعه نمره8841 خطي کتابخانه مبادرت مي ورزد.مخمس ميرزا طاهر وحيد : ساقي عشقت اي صنم! زهر ستم سيو سبو ريخت به ساغر دلم با مي غم کدو کدو چند دوم من از غمت گوشه به گوشه سو به سو گربه تو افتدم نظر چشم به چشم و رو به روشرح کنم غم تو را نکته به نکته مو به موتا به ره محبتت پاي طلب نهاده ام بر رخ دل در الم از ستمت گشاده ام تا قدمم به سر نهي خاک نشين چون جاده ام از پي ديدن رخت همچو صبا فتاده امخانه به خانه در به در، کوچه به کوچه کو به کودر عقب تو جان من هست چو سايه ات روان بسته به زلف و گيسوت رشته جان عاشقان از چو توئي گسستن مهر وفا نمي توان مهر تو را دل حزين بافته بر قماش جان رشته به رشته ، نخ به نخ ، تار به تار ، پو به پوبارجدايي تو را بس که به جان کشيده ام همچو کمان حلقه از بار ستم خميد ام بس که چو طفل لاله من خون جگر مکيده ام مي رود از فراق تو خون دل از دو ديده ام دجله به دجله ، يم به يم، چشمه به چشمه ،جو به جوريخت مگر بنفشه بر صفحه ياسمين، خطت يا که فکنده سايه بر زهره مه جبين، خطت خون شده نافه را جگرتا شده چين به چين ، خطت داده دهان وعارض و چهره و عنبرين خطت غنچه به عنچه ، گل به گل ،لاله به لاله ، بو به بودر غمت از جگر فغان، آه زدل بر آيدم گيسو حلقه حلقه ات دام بلا نمايدم لحظه به لحظه دم به دم خون ز دوديده زايدم ازرخ و چشم و زلف و قد، اي مه من، فزايدم مهر به مهر و دل به دل ،طبع به طبع و خو به خوتا شده استخوان من با سگ کويت آشنا محض وفا توئي، مرا غير تونيست مدعا مانده به زير بال غم گردن مطلب همادر دل خويش طاهرا گشت و نديد جز وفا صفحه به صفحه ،سر به سر پرده به پرده تو به توسخن شناس مو شکاف از سنجش ابيات هر بندي از بندهاي هفت گانه اين شعر مي تواند به تفاوت جنس و اسلوب سخن در ميان سه مصراع اول هر بند با دو مصراع آخر آن پي ببرد.اين اختلاف شکل و معني در آخرين بيت که تخلص شاعر را در مصراع چهارم به همراه دارد بيش از شش بند پيش از آن نمودار است.بنابر اين چنين استنباط مي شود که اين مخمسي که به اعتبار ارقام تاريخ صفحات پيش و پس از آن در فاصله 1112 و 1119 هجري يعني چند سال بعد از وفات ميرزا محمد طاهر نوشته شده مخمسي بوده که وحيد بر پايه غزل شاعر ديگري، طاهرا يا طاهر تخلص سروده و راوي معاصرش آن را با نام او در مجموعه مورد بحث ضبط کرده است. طاهرا کيست؟ حال ببينيم طاهر يا طاهراي شاعر اصل غزل که بوده و در چه زمان مي زيسته است ؟ طاهرا نجدلي يا شاه طاهر داعي از سخنوران و نويسندگان زبردست صده دهم هجري بود که مدتي در رودبار قزوين و سپس در کاشان رحل اقامت افکند و به طاهر کاشي معروف شد. پس از مهاجرت اجباري به حيدرآباد دکن به شاه طاهر دکني شناخته مي شد. اشعار و منشآت قابل ملاحظه اي از او در جنگ هاي صده يازدهم به بعد ديده ام که قدرت او را در نظم ونثر فارسي نشان مي دهد. شاه طاهر مورد احترام شيعه اسماعيليه ايران بود و علاوه بر مرتبه دعوت،گويي در مظنه وصول به مقام امامت هم قرارداشت. و از اين رومورد تعقيب دولت قزلباش صفوي قرار گرفت و ناگزير از جلاي وطن و اقامت در دکن شد. عجبا که از برکت همين هجرت جبري و غربت گزيني مذهب شيعه اماميه به سعي شاه طاهر مورد قبول و ترويج سلاطين گولکنده دکن قرار گرفت. چهل و اندي سال پيش در جنگ نظم ونثري از دوره صفويه اين غزل را با نام طاهراي کاشي ديدم و به همين نظر وقتي درسي و اندي سال پيش در جنگ 14091 کتابخانه مجلس رسيدم دريافتم که اين مخمس را طاهر وحيد بدون قيد تخلص خود وحيد در پي سه مصراع از بند هفتم، به نام طاهراي شاعر اصل غزل تمام کرده است تا از شبهه ارتباط با اسماعليليان در امان بماند و با آن که از جمع کلمه طاهر ميان اسم خود و تخلص شاعر شعر استفاده کرد باشد به هر صورت اصل اين غزل از شاه طاهراي انجداني کاشي دکني است که در اواسط صده دهم هجري مي زيسته و ميرزا طاهر وحيد در اواخر صده يازدهم هجري مخمسي بر آن ساخته و در دهه دوم از صده دوازدهم جمال الدين محمد جامي از ندماي اکبر شاهزاده هندي متوفي در مشهد اين مخمس را در مجموعه نظم و نثر خود به نام ميرزا محمد طاهر وحيد ضبط کرده است. حزين:در اين صورت نسبت آن به شيخ محمد علي حزين لاهيجي متوفي در بنارس هند که در نيمه دوم از صده دوازدهم مرده به اعتبار بيت (مهر تو را دل حزين يافته برقماش جان، رشته به رشته ،نخ به نخ، تار به تار ، پو به پو ) نمي تواند تحقق پيدا کند زيرا شيخ حزين در تاريخ ثبت اين مخمس کودکي خردسال بوده است. و به طور اولي انتساب آن به زرين تاج قزويني ملقب به قرة العين که يک صد و ده سال بعد از تاريخ تحرير اين غزل در مجموعه کتابخانه مجلس به دنيا آمده و تقريباً يکصد و چله و اندي سال بعد از آن، در واقعه بدشت هزار جريب مازندران با ملامحمد علي قدوس بار فروشي و ميرزا حسينعلي نوري شرکت جست و سزاوار لقب طاهره شد با قبول عقل سازگار نمي آيد. طاهره: بايد دانست بابيان که در اواخر صده سيزدهم هجري در صدد جمع آوري ديوان شعري براي قرة العين بودند از برخي اشعار جالب و جاذب که نام شاعر آنها درست شناخته نباشد چند غزل برگزيدند از آن جمله اين غزل را با نام او ثبت کردند. و آن را با مقداري شعر همانندش به نام اشعار طاهره در دسترس فارسي زبانان هندوستان نهادند. گيرندگي صورت لفظي غزل که از کيفيت صوتي مهيج خاصي برخوردار است. اين غزل را از راه تبليغ و ترويج دنباله دار در ايران و هند به نام قرة العين چندان بستگي داد که دکتر شيخ محمد اقبال شاعر بزرگ فارسي زبان عالم اسلام در مثنوي جاويد نامه خود به سال 1310 عين غزل را به نام طاهره در متن کتاب «سير بهشت و دوزخ » خود نقل کرده است.در نامه اي که به سال 1317 از تهران براي مرحوم اقبال نوشته شد اين اشتباه در انتساب غزل به طاهره را متذکر شدم ولي نامه به واسطه پيش آمد وفات ناگهاني او به لاهور فرستاده نشد و اخيراً صورت آن براي يکي از مجلات فرستاده شد که عنقريب انتشار خواهد يافت. سلب نسبت در 1321 :مقاله اي در پژوهش و تحقيق نام گوينده اين غزل در شماره اول از مجله محيط انتشار يافت که مورد توجه صاحبان فضل و کمال قرار گرفت. تأثير اين مقاله به درجه اي است که وقتي دسته ازلي از بابيان خواست دفتري به يادبود سال 1268 هجري که سال مرگ قرة العين بود انتشار بدهند، اين غزل را از مجموعه اشعار منتسب به او حذف کردند ولي دسته ديگر از بابيان (بهائي) آن را هنوزبه نام قرة العين در هندو ايران تبليغ مي کنند. لقائي مبلغ کاشاني که طبع شعري داشت تقريباً شصت سال پيش از اين مخمسي بر بنياد همين غزل طاهرا (به خيال آن که از قرة العين است ) سرود و مطلع آن را گوئي از مخمس ميرزا طاهر اقتباس کرده و گفته است: ساقي باقي از وفا باده بده سبو سبو الخ .تکرار اشتباه معاصران:عجب است از فاضل کتاب ديده و کتابشناسي مانند شادروان مجتبي مينوي که در رساله اقبال نامه اي که در مجله يغما آن را به سال 1327 چاپ و منتشر ساخت،ضمن بحث از کتاب جاويد نامه اقبال ،اين غزل را به پيروي از آن شاعر و بدون تحقيق در صحت و سقم انتساب از قرة العين شمرده است،در صورتي که شش سال پيش از آن مجله محيط انتساب آن را به قرة العين با استناد به همين مجموعه 8841 کتابخانه مجلس رد کرده بود. با وجودي که سي و پنج سال پيش از روي دليل و شاهد در اثري معروف نشان داده شد که غزل (گر به تو افتدم نظر …) مربوط به طاهراي کاشي است ن حزين لاهيجي و نه طاهره اصفهاني و طاهره قزويني ،باز مي نگريم برخي از نويسندگان مقالات و گويندگان راديو در انتساب شعر به قرة العين خطاي دکتر محمد اقبال و مينوي را تکرار مي کنند و به نتيجه تحقيق و استدلال و تذکر مکرر پژوهندگان صاحبنظر بذل توجهي ندارند. خوانندگان ارجمند بايد صرف نظر از اين مورد خاص اين نکته را بايد مد نظرداشته باشند که شعر شاعر سخنور و سخندان با شعر آنکه گاهي به تفنن سخني مي سرايد تفاوت اساسي دارد و غالباً خود آثار منقول و منظور بر هويت و ماهيت فني شعر و شاعر قرينه و شاهد شناخته مي شود.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید