ايجاد اديان و فرق ساختگي يکي از ترفندهاي مرسوم دول استعمارگر براي به انحراف کشيدن جريان صحيح دينداري بوده است. در حقيقت هدف کلي اين بوده که فرق دست ساز در نهايت جايگزين اديان الهي شده ويا حداقل چهره اديان الهي را مشوش سازند.
در حوزه يهوديت و مسيحيت اين امر تا حد زيادي موفقيت آميز بوده و ما امروز شاهد گروهها و فرقه هاي مختلفي هستيم که با آدابي عجيب و مناسکي غريب تر عده اي را به گرد خويش جمع کرده و ادعاي سعادت و رستگاري براي آنان دارند.
در مقوله مهدويت نيز قريب يکصدو پنجاه سال پيش با کمک و هدايت استعمار انگليس، گروه دست سازي با نام و عنوان بابيت و آيين بهايي در کشور ما شکل گرفت و طبق بررسي هاي به عمل آمده و اعلام محققان و صاحبنظران تاريخي، جهت گيري کلي بهائيت جداسازي ملت ايران از مراجع تقليد (که در عقايد شيعه، نواب امام زمان عليه السلام تلقي مي شوند) و مشغول کردن آنان به مکتبي ساخته بشربود. مکتبي که جنبه هاي غير عقلاني آن بر جنبه هاي عقلانيش فزوني داشت و بتدريج از صحنه هاي زندگي اجتماعي و سياسي خارج مي شد و در نهايت گرايش به اين ايدئولوژي موجب جدا شدن مردم از دين و دينداري گرديد و پيوستن به مکاتب غير ديني را تسهيل مي نمود.
سيد علي محمد شيرازي، ملقب به باب از آغاز جواني به عبادت طولاني و رازونيازهاي غيرعادي که با قرائت ادعيه و زيارات مذهبي همراه بود مشغول بود. او در ابتداي نوجواني به فراگيري علوم ابتدايي مشغول گرديد، ادبيات فارسي و عربي را در سطح بسيار پاييني فرا گرفت و در سلک طلاب علوم ديني درآمد. رياضت و گوشه گيري و چله نشيني رويه او بود. اندکي بعد درس و بحث را رها کرد و به دايي اش در بوشهر پيوست تا به امور تجارت و منشيگري بپردازد.
بر اساس پژوهشهاي صورت گرفته پيوندهاي اوليه علي محمد باب و پيروان او با کانونهاي معيني تأکيد دارد که شبکه اي از خاندان قدرتمند و ثروتمند يهودي در زمره شرکاي اصلي آن بودند پس ازحضور پنج ساله علي محمد باب در تجارتخانه دايي اش در بوشهر و ارتباط با کمپاني هاي يهودي و انگليسي مستقر در اين بندر و کارگزاران ايشان بود که وي در سال 1260ق دعوي خود را اعلام کرد و با حمايت کانونهاي متنفذ و مرموزي به سرعت شهرت يافت. دوران اقامت باب در بوشهر مقارن است با سالهاي اوليه کمپانيهاي ساسون (متعلق به سران يهوديان بغداد) در بوشهر و بمبئي. (ساسون ها در دهه هاي بعد به امپراطوران تجاري شرق بدل شدند و در زمره دوستان خاندان سلطنتي بريتانيا جاي گرفتند).
پس از کشف ادعاي باب در بوشهر، نزديکان او اين وضعيت را ناشي از هواي گرم بوشهر دانستند که ذهن باب را پريشان ساخته. از اينرو براي تغيير روحيه او را به عتبات عاليات در عراق فرستادند ولي در آنجا در مسلک شاگردان سيد کاظم رشتي (جانشين شيخ محمد احسايي، رئيس فرقه شيخيه) درآمد و تحت تأثير او بود. البته بعدها طرفداران باب بر اين اصرار مي کردند که او در محضر کسي درس نياموخته و علم او لدني و الهامي است و خود او امي بوده و بدين وسيله سعي داشتند به لاطائلات او رنگ و حياتي ببخشند. خود باب به شاگردي سيد رشتي اعتراف کرده و در مدت اقامت نزد وي به شدت تحت تأثير سخنان او بوده . در اينجا لازم است نکته اي را متذکر شويم و آن دانش مذهبي بسيار سطحي و ابتدايي علي محمد باب است. اين واقعيت را با مطالعه کتاب «بيان» او به درستي مي توان يافت. اقوال و آثار منتسب به علي محمد باب مونتاژي است از الفاظ و ادعيه شيعه اماميه و برخي اصطلاحات عرفاني شيخيه که بر آنها پسوند و پيشوندهاي الف و لام دار افزوده شده. در کتاب بيان و يا ديگر ادعيه و متون منتسب به او حتي يک جمله عربي سالم و صحيح که با ادبيات کلاسيک و متون درسي يا عقيدتي حوزه هاي علميه شيعه فراهم آمده باشد نمي توان يافت.
باب در حدود سن 24 سالگي ادعاي بابيت کرد. و اندکي بعد مدعي مهدويت شد. بر اثر غائله او و فشار علما به حاکم فارس او دستگير و به شيراز گسيل شد. پس از مدتي وي به تهران اعزام شد. محمدشاه قاجار که از وجود او در تهران بيمناک بود او را از تهران به ماکو فرستاد تا در قلعه اي زنداني گردد. پس از به سلطنت رسيدن ناصر الدين شاه در سال 1266ق علماء تبريز باب را به حضور پذيرفتند تا بدانند اين بچه طلبه کيست و چه مي گويد. ابهت علمي علما و هيبت و جلالشان باب را سخت به وحشت انداخت و از پاسخ به سئوالات ابتدايي صرف و نحو آنان عاجز ماند و شروع به توبه و استغفار نمود. پس از آن باب در قلعه چهريق زنداني بود و پيروان او در گوشه و کنار با نيروهاي دولتي درگير بودند. نهايتا تصميم بر اين شد که علي محمد باب، به دليل ادعاهاي دروغين خود و نيز آشوبهايي که پيروان او در نقاط مختلف بر پا مي داشتند اعدام شود و بدينسان وي در 27 شعبان 1266 در ميدان عمومي تبريز به فرمان اميرکبير(سياستمدار شايسته وبالياقت تاريخ ايران) تيرباران شد و پرونده حيات اين مدعي دروغين بسته شد.
پس از باب، ميرزا يحيي نوري ملقب به صبح ازل (1266-1330) جانشين وي شد. او به اتفاق برادرش ميرزا حسينعلي نوري معروف به بهاءالله و عده اي از بابيان به عراق تبعيد شدند. در عراق مابين آن دو برادر بر سر جانشيني اختلاف افتاد و پيروانشان نيز به نزاع پرداختند . عراق که تحت الحمايه دولت عثماني بود، نتوانست آنها را نگاه دارد، از اينرو خليفه عثماني اين دو برادر را به قبرس و فلسطين تبعيد کرد. صبح ازل در قبرس و بهاءالله در عکا در فلسطين مستقر شدند.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید