پاسخ:
به اعتقاد شيعه اثني عشري امامت تنها يك مقام حكومت ظاهري نيست، بلكه يك مقام بسيار والاي معنوي و روحاني است، و امام علاوه بر رهبري حكومت اسلامي، هدايت همه جانبه را در امر دين و دنيا بر عهده دارد. و همچنين اماميه بر اين عقيدهاند كه بايد در هر زماني امامي موجود باشد كه خداوند با او بر بندگان مكلفش احتجاج كند و با وجود او مصلحت در دين به اوج كمال رسد.[1]
امام يعني يگانة دوران كه هيچ كس نميتواند با او هم افق شود و هيچ دانشمندي به مقام علمي او نميرسد. او برتري مخصوصي دارد بدون آنكه به دنبال آن باشد و يا در مقام كسب آن بوده باشد. بلكه اين ويژگي امام تنها از جانب خداوند است.[2]
علماي كلام استدلال ميكنند كه نصب و تعيين امام بر خداوند تعالي واجب است، چرا كه نصب امام بر خدا لطف است و لطف بر خداوند عقلاً واجب است پس نصب و تعيين امام بر او واجب است.[3] و همچنين امام هم بايد به سه صفت متصف باشد. عصمت، تعيين به نص، افضليّت.
امام بايد از جانب پيامبر و همچنين توسط امام قبل از خود مشخص گردد كه به اعتقاد شيعه اثني عشري و بسياري از اهل تسنن اين امر بر ائمة دوازدهگانه صدق ميكند. از عبدالله بن مسعود روايت شده: كه پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ ميفرمود: پس از من جانشينان من به شمار نقيبان موسي ـ عليه السّلام ـ (دوازده نفر) خواهند بود.[4] و به طرق مختلف به اين حديث در منابع عامه و خاصه اشاره شده است و همچنين در منابع متعددي حتي به اسامي دوازده امام نيز اشاره شده، كه حديث جابر بن عبدالله انصاري معروفترين حديث در اين زمينه است.[5]
با توجه به مطالبي كه بيان شد، هيچ يك از سلسلههايي كه در طول تاريخ اسلام به نام خلافت اسلامي حكومت كردهاند بر اين موارد قابل تطبيق نيست نه خلفاي اموي، نه خلفاي بني عباسي و نه خلفاي فاطمي (اسماعيلي)، چرا كه اولاً اسامي گفته شده توسط پيامبر در حديث جابر بر هيچ يك از اين دودمانها صدق نميكند و ثانياً تعداد كساني كه از اين دودمانها خلافت كردهاند بيش از دوازده نفرند كه در احاديث متواتري از پيامبر بر اين تعداد تأكيد شده است.
مسئله غيبت از مسلّمات اعتقادي شيعه اثني عشري ميباشد و منابع اهل سنت هم اين گونه به آن اشاره نموده است كه: «آگاه باش خداوند ما را ياري گرداند، كه پروردگار را خليفهاي است ظهور ميكند در حالي كه زمين مملو از ظلم و بيداد شده باشد و او آن را از عدل و داد سرشار خواهد ساخت و اگر از عمر جهان تنها يك روز مانده باشد خداي سبحان آن روز را به حدي طولاني نمايد تا خليفه خدا از خاندان رسول ـ صلّي الله عليه و آله ـ و از فرزندان فاطمه ـ سلام الله عليها ـ و علي ـ عليه السّلام ـ و همنام با پيامبر بر جهان حكمراني كند.»[6]
و لذا در طول تاريخ افرادي از اين اعتقاد اسلامي سوء استفاده كرده و ادعاي مهدويت نموده و خود را امام غايب ناميده كه در اين راستا ميتوان به فرقه اسماعيليه اشاره كرد كه بعد از رحلت امام صادق ـ عليه السّلام ـ و انشعاب از شيعه و مدتي در ستر و خفا زيستن مسئله مهدي ـ عجل الله تعالي فرجه الشّريف ـ را وسيله رسيدن به اهداف خود قرار داده و ادعاي مهدويت كردهاند تا مردم را بدين وسيله گرد خود جمع كنند. و عبيدالله از اين گروه خود را مهدي ناميد و سلسله فاطمي را بنا نهاد.[7] كه بعد از او دوره حضور امام به عقيده اسماعيلي است.
البته ادعاي امامت توسط اسماعيليان هيچ اصل و اساسي ندارد. و اين انديشه فقط از طريق كساني مطرح شده كه دنبال اهداف خاصي بودند.[8] و همان طور كه گفته شد ادعاي اينها با احاديث نبوي كه در مورد جانشينان خود فرمودند در تضاد است. بنابراين اولاً اصل امامت امام اسماعيلي قابل قبول نيست تا اينكه ما بر سر نفع و ضرر آن صحبت كنيم. ثانياً تاريخ نشان داده است كه ضرر رهبران اسماعيلي بيش از نفعشان بوده است. بعنوان نمونه مي توان به كارهايي «الحاكم»، كه يكي از امامان اسماعيليه و از خلفاي فاطمي مصر بود و از ثبات اعتقادي برخوردار نبود اشاره نمود. وي گاه تندروي مي كرد و گاه تسامح بيشتري نشان مي داد مثلاً گاهي يك عبادت را (نماز تراويح) اجازه مي داد كه مسلمين بخوانند و گاه از آن منع مي كرد و در دين بدعتهاي زيادي هم بوجود آورد.[9]
اما در مورد غيبت امام دوازدهم كه به حكم خداوند و بنابر مصالح و اسرار تكوين و تشريع بوده لذا نميتوان گفت كه خداوند در اين امر منافع مؤمنين و بندگان را در نظر نگرفته است.[10] خصوصا با توجه به اينكه فايده امام منحصر به ظهور و قيام امام در آخرالزمان نيست بلكه امام غايب به مثابه خورشيد پسِ اَبر است كه مومنين در غيبت هم از نور و گرمايش فيض او سود ميبرند.
يكي از فوائد وجود امام غائب، اَمان خلق از فنا و زوال به اذن خدا و همچنين بقاي شرع و حفظ حجتها و بيّنات خدا است.[11] در تبيين فوائد امام در دورة غيبت بايد گفت: وجود مؤمن در بين مردم منشأ خير است و بركات و سبب نزول رحمت و جلب كننده عنايات خاص و دافع كثيري از بليات است البته با وجود امام كه ولي الله است فوائد و بركاتش مسلماًبيشتر از وجود مؤمن است و ديگر اينكه ما قطع نداريم كه آن حضرت از جميع اولياء و دوستان خود پنهان باشد و در اموري كه مصلحت باشد به توسط آنها و تأييد و ارشاد آنها دخالت ننمايد.
اصل وجود امام موجب دلگرمي و قوت روح بندگان خدا و اهل الله و كساني كه سالك سبيل هدايت هستند مي باشد زيرا او كه امام حي و زنده است به عنوان ملجأ و پناهگاه و حافظ شريعت موجب قوت قلب و استحكام روح و مانع از تسلط يأس و نوميدي بر سالكان و مجاهدان مي گردد. چنانچه پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمودند: زمين از حجّت و امام خالي نميماند چه امامتش آشكار و يا مخفي باشد.[12] اين حديث مبين اين مطلب است كه نبود امام در جامعه بشري موجب نابودي شريعت الهي و گمراهي مردم و خلط حق و باطل ميگردد.
اما اينكه آيا امام اسماعيليه هم اين ويژگيها را دارا است يا نه بايد گفت كه اولاً هيچ گونه نص و دليل بر امامت اسماعيل فرزند امام جعفر صادق ـ عليه السّلام ـ و امامان ديگر آنان وجود ندارد. و ثانياً خود اسماعيل هيچ گونه ادعاي امامت نكرده و اين ادعا فقط از سوي كساني مطرح شد كه دنبال اهداف خاص و منافع شخصي بودند و ثالثاً تاريخ نشان داده است كه رهبران اسماعيليه دست به افعالي زدهاند كه از هيچ انسان عادي و عاقل سر نميزند.
[1] . مفيد، اوائل المقالات، تحقيق زنجاني، قم، الداوري، چاپ اول، 1330 ش، ص 39.
[2] . نعماني، الغيبة، ترجمه احمد فهري زنجاني، تهران، دار الكتب الاسلامي، چاپ اول، 1359، ص 257.
[3] . حلي، الفين، ترجمه جعفر وجداني، تهران، انتشارات سعدي، بي تا، ص 51.
[4] . الغيبه، ص 142.
حاكم نيشابوري، مستدرك الصحيحين، كتاب معرفة الصحابه، بيروت، دار الكتب العلميه، چاپ اول. 1411 هـ، ج 3، ص 716، بخاري. صحيح بخاري، جزء نهم، بيروت، دار الجيل، (بي تا)، ج 3، ص 101.
[5] . صدوق، من لا يحضره الفقيه، تحقيق حسن موسوي خراساني، بيروت. نشر دارالتعارف، 1401، ج 4، ص 132، و كافي، پيشين، ج 1، ص 400.
[6] . كوراني، علي، عصر ظهور، ترجمه عباس جلالي، تهران، سازمان تبليغات اسلامي، چاپ اول، 1369، ص 40، به نقل از محي الدين عربي در كتاب فتوحات مكيه.
[7] . همان، ص 405.
[8] . مفيد، فصول المختاره، ترجمه محمد بن حسين خوانساري، تهران، انتشارات نويد، چاپ اول، 1362، ص 308.
[9] . ابن خلدون، العبر، ترجمه عبدالمحمد آيتي، تهران، مؤسسة مطالعات و تحقيقات فرهنگي چاپ اول، 1366، ج3، ص 84.
[10] . كاشف الغطاء، محمد حسين، اصل الشيعه و اصولها، بيروت. دار الاضواء، چاپ اول، 1410، ص 151.
[11] . نهج البلاغه، صبحي الصالح، ص 497، كلام 147.
[12] . كليني، اصول كافي، ترجمه سيد جواد مصطفوي، تهران، فرهنگ اهل بيت ـ عليه السّلام ـ ، 1348، ج1، ص 252.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید