پاسخ:
يكي از فرق شيعه كه در قرن دوم هجري از اماميه جدا شد و عقايد خاصّي را پايهگذاري نمود، فرقة اسماعيليه است. از آنجائيكه اين فرقه خود را به اسماعيل، پسر ارشد امام جعفر صادق ـ عليه السّلام ـ نسبت ميدهد اسماعيليه ناميده شده است.
اسماعيليه بعد از شهادت امام صادق ـ عليه السّلام ـ ادعا كردند كه امام بعد از آن حضرت فرزندش اسماعيل است كه قبل از او از دنيا رفته بود و براي اين ادعاي خود ادلّهاي سر هم كردند و همچنين از وضع خفقاني كه خلفاي عباسي نسبت به شيعه به وجود آورده بودند استفاده كرده و مدعي امامت اسماعيل شدند و نيز در گذر زمان با جعل احاديثي توسط عدهاي كه از حضور امام صادق ـ عليه السّلام ـ رانده شده بودند به طرفداران خود افزودند.
اما آنچه كه اسماعيليه ادعا كردهاند كه جماعت شيعه همگي وقوع نص بر اسماعيل را قبول كردهاند، اين ادعاي باطل و توهم فاسدي است، زيرا هيچ يك از اصحاب قائل نشده است كه از امام صادق ـ عليه السّلام ـ به امامت اسماعيل نص وجود دارد. و اين توهم فقط از آنجا ناشي ميشود كه چون اسماعيل پسر بزرگ بوده و لذا عدهاي گمان ميكردند كه امام ششم نص بر امامت او خواهد كرد و لذا بعد از مرگ اسماعيل اكثراً از اين گمان بيرون آمدند، ولي طايفة اسماعيليه به همان گمان باقي مانده و آن را اصل خود قرار دادند. و روايات را بعد از انشعاب دربارة امامت اسماعيل جعل نمودند.[1]
اسماعيليه ميگويند: چون اسماعيل فرزند بزرگ امام صادق ـ عليه السّلام ـ بود لذا بر امام واجب بود كه به امامت اسماعيل نص كند. ولي شيعه اماميه ميگويد: اين در صورتي ميتواند درست باشد كه فرزند بزرگتر زنده بماند، ولي اگر معلوم شد كه پسر قبل از پدر از دنيا ميرود، چنين نصي بيمعني خواهد بود.[2]
ثانياًَ شيعه معتقد است كه امام زنده به امر پروردگار جانشين خود را تعيين ميكند و با علم خداوند متعال به اينكه فرزند پيش از پدر از دنيا ميرود، جانشيني او در مقام امامت توسط خداوند عبث و بيفايده خواهد بود. زيرا هيچ غرضي بر آن مترتب نميگردد.[3] پس اعتقاد اسماعيليه بر امامت اسماعيل باطل است. افزون بر اينها در رد ادعاي اسماعيليه بايد گفت كه برعكس ادعاي آنها امام صادق ـ عليه السّلام ـ به اصحاب خاص و مورد اعتمادش كه از جانشين و امام بعدي سؤال ميكردند، صراحتاً ميفرمودند كه امام بعد از آن حضرت فرزندش، موسي بن جعفر ـ عليه السّلام ـ ميباشد. و امامت اسماعيل را انكار ميكردند. اسحاق بن عمار صيرفي ميگويد:« نزد امام صادق ـ عليه السّلام ـ اشاره به امامت اسماعيل، پس از آن حضرت نمودم، ولي حضرت انكار فرمودند.»[4]
در روايت ديگر آمده كه وليد بن صُبيح به امام صادق ـ عليه السّلام ـ عرض كرد: «عبدالجليل به من گفته شما اسماعيل را وصي خود قرار دادهايد. امام اين مطلب را انكار كرده و امام كاظم را به او معرفي فرمود.»[5] البته در اين رابطه احاديث فراواني در كتب حديثي و تاريخي نقل شده است.[6] لذا به همين خاطر بود كه امام صادق ـ عليه السّلام ـ پس از آن كه اسماعيل درگذشت، اصرار داشتند كه شيعيان مرگ او را با اطمينان خاطر بپذيرند و اين شائبه و گمان از اذهان پاك شود. همچنين امام صادق ـ عليه السّلام ـ تعدادي از اصحاب را جمع ميكنند و وقتي تعداد به سي نفر ميرسد. به يكي از حضار ميفرمايند: اي داود رو انداز را از روي جنازه اسماعيل بردار. و بعد از برداشتن رو انداز حضرت ميپرسند: اي داود آيا او زنده است يا مرده؟ داود ميگويد: مرده. و سپس همة سي نفر يك يك جسد را ديده و اعتراف به مرگ اسماعيل ميكنند.[7]
و همچنين حضرت در تشييع جنازه اسماعيل بيش از حد بيتابي ميكنند و چندين بار تابوت را زمين گذاشته و روي آن را باز ميكنند تا براي همه حاضران ثابت شود كه اسماعيل رحلت كرده،[8] و امام بعدي غير از اسماعيل خواهد بود.
مهمتر از همة موارد ذكر شده حديث مشهوري كه از پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ دربارة امامان دوازدهگانه وارد شده است كه ميتواند دليل محكمي در رد ادعاي اسماعيليه باشد.
صاحب تفسير برهان از ابن بابويه نقل ميكند كه ابن بابويه ميگويد: عدة زيادي از اصحاب نقل كردهاند كه جابر ابن عبدالله انصاري در رابطه با «اولي الامر» كه در آيه 59 سوره نساء آمده سؤال ميكند. حضرت در جواب ميفرمايند: آنها خلفاء و جانشينان من هستند و ائمة معصومين بعد از من ميباشند كه اولشان علي بن ابيطالب است و بعد از او به ترتيب حسن بن علي و حسين بن علي و علي بن حسين و محمّد بن علي. كه در تورات به باقر معروف است و تو اي جابر او را خواهي ديد و سلام مرا به او برسان و سپس صادق جعفر بن محمّد و بعد از او موسي بن جعفر و علي بن موسي و محمّد بن علي و علي بن محمّد و حسن بن علي و سپس كسي كه نامش همنام من و كنيهاش كنية من است حجت خدا در روي زمين خواهد بود.[9] اين حديث كه مشهور و معروف به حديث جابر است هم تعداد ائمه شيعه را از زبان پيامبر نقل ميكند و هم اسامي تك تك آن بزرگواران را بيان ميكند و ديگر هيچ دليلي نميتواند بر خلاف اين حديث باشد.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
فصول المهمه في معرفة الائمه، ابن صباغ مالكي.
مسند امام كاظم ـ عليه السّلام ـ ، عزيز الله عطاردي.
[1] . مفيد، مجالس (الفصول المختاره)، ترجمه: آقا جمال محقق خوانساري، تهران، انتشارات نويد، چاپ اول، 1362، ص 436.
[2] . همان، ص 435.
[3] . همان، ص 435.
[4] . نعماني، الغيبة، تحقيق علي اكبر غفاري، تهران، مكتبة الصدوق، بيتا، ص 326.
[5] . مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، بيروت، مؤسسة الوفاء، چاپ اول، 14036، ج 48، ص 22.
[6] . مفيد، پيشين، ص 211 به بعد.
[7] . نعماني، پيشين، ص 328.
[8] . مفيد، پيشين، ص 209.
[9] . بحراني، سيد هاشم، تفسير برهان، قم، دارالكتب الاسلاميه، چاپ دوم، (بيتا)، ج1، ص 381.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید