پاسخ:
توجه و عنايت اهل سنت به شيخين و خصوصاً خليفه دوم عمر دو علت ميتواند داشته باشد:
1 . سيرة عملي شيخين.
2 . تأثيرگزاري عمر در عقايد اهل سنت.
پس از جريان كودتاي سقيفه و در نتيجه غصب خلافت توسط ابوبكر و همكاري عمر و حقكشيهايي كه در جريان ميراث پيامبر و مسأله فدك انجام گرفت، تا جايي كه حضرت صديقة طاهره فاطمه زهرا ـ سلام الله عليها ـ از شيخين ناراضي و غضبناك، به ديدار حق نايل گرديد[1] و امام علي ـ عليه السّلام ـ به طور كلي از صحنه كنار زده شد، در عين حال رفتار ابوبكر و عمر در زمان خلافت طوري ساماندهي شده بود كه كاملاً رياكارانه و عوامفريبانه بوده است، با اين كه عمر از ثروتمندان قريش در دورة خلافت بوده، ولي زندگي ساده را براي خود و خانواده و كارگزاران خود ميپسنديد. و شخصاً برداشت زهدگرايانه افراطي از دين داشت.[2]
عمر زماني كه شنيد سعد بن ابي وقاص قصري ساخته و دري در بيرون آن گذاشته است، كسي را فرستاد تا به كوفه رفته آن در را آتش زده و بازگردد.[3]
ميگويند: «خليفه دوم فرزندش را به جرم شرابخواري آنقدر زد تا از دنيا رفت»[4] شيخين در همان اوائل به عنوان نمونه و الگو در افكار و اذهان برخي از مسلمانان مطرح بوده?اند، زماني كه شوراي شش نفره براي انتخاب جانشين بعد از عمر تعيين گرديد. عبدالرحمن بن عوف به امام علي ـ عليه السّلام ـ گفت: با خدا ميثاق و تعهدي داري كه اگر بر سركار آمدي به كتاب خدا و سيرة رسول خدا و سيرة شيخين عمل كني.[5] اما حضرت علي ـ عليه السّلام ـ از قبول عمل طبق سيرة شيخين امتناع كرد و در مقابل عثمان اين شروط را پذيرفت، ولي در طول خلافت خود نه تنها به قرآن و سيرة رسول اكرم عمل نكرد كه به سيرة شيخين نيز پشت پا زد. او به بدعتهاي ديني متهم گرديد، تا آنجا كه از عايشه نقل شده كه به عثمان ميگفت: چه زود سنت پيامبرتان را ترك كرديد.[6] عايشه او را «نعثل» «خرفت» ناميد و ميگفت: اقتلوا نعثلاًَ فقد كفر»[7]
زماني كه خبر قتل عثمان به عايشه رسيد، گفت: اعمال او و وي را به كشتن داد.
او كتاب خدا را آتش زد و سنت پيامبر را ترك كرد[8] عبدالرحمن بن عوف كه به شرط عمل به سيرة شيخين با عثمان بيعت كرده بود، مدعي بود كه عثمان از سنت شيخين تخلف نموده است، و قتي به او اعتراض كرد از او سخت كتك خورد.[9] و در نامهاي كه به برخي از صحابه به شهرها نوشته بودند تا مردم بر ضد عثمان تحريك نمايند آمده است: كتاب خدا و سنت رسول او دگرگون شده همانگونه كه احكام شيخين تغيير كرده است.[10]
شخصي ميگويد مالي نزد عمر آوردند، فرزند او درهمي برداشت و در دهاناش گذاشت و رفت عمر در پي او رفته و پول را از او گرفت، راوي ميگويد: نزد عثمان بودم مالي را آوردند فرزندش پولي را برداشت و بعد خادمش، اما عثمان اعتراض نكرد، به گريه افتادم، علت را پرسيد، قصه را شرح دادم، عثمان گفت: عمر به خاطر خدا به خويشاناش نداد و من به خاطر خدا به خويشانم ميدهم.[11]
با مقايسه رفتار عثمان با سيرة شيخين معلوم ميگردد كه چرا اهل سنت نسبت به شيخين (ابوبكر و عمر) تعصب بيشتري دارند.
2 . تأثيرگذاري عمر در افكار اهل سنت:
نكته ديگري كه باعث اين تعصب شده است، تأثيرگذاري عمر در عقايد و باورهاي اهل سنت است، عمر بيش از هر شخصيت ديگر در فكر و انديشههاي اهل سنت تأثير داشته و لذا فكر و عمل او در ميان سنيها از اهميت بسيار بالايي برخوردار است.
در رواياتي كه اهل سنت در مناقب عمر نقل كردهاند مقامي كه براي او در نظر گرفته شده، اندكي كمتر از مرتبه نبوت است. اين مقام با تعبير محدث بيان شده است، عمر خود را همرديف پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ ميدانسته است و وقتي در نهي متعه نساء بر عمر اعتراض ميشود، در جواب ميگويد: من همرديف محمد هستم او بنا به مصلحتي حلال كرد و من حرام مينمايم.[12]
همچنين براساس رواياتي كه در منابع اهل سنت راجع به عمر آمده است، آنها معتقدند كه قبل از آنكه خدا چيزي را نازل كند، عمر بدان حكم كرده و پس از آن خدا آياتي در اين باره فرستاده است، اين گونه روايات را به عنوان «موافقت عمر» ميشناسند و در بعضي از نمونهها كه عقيدة رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ با عقيدة عمر مخالف بوده خداوند موافق با عمر آياتي را نازل كرده است.[13]
پس ميتوان گفت كه بسياري از مباني اهل سنت توسط عمر شكل گرفته است، حتي در جايي كه بين سنت پيامبر و سيرة عمر تعارض باشد، سيرة عمر را مقدم ميدارند كه نمونه بارز آن مسأله نماز تراويج است، اين نماز را پيامبر بدون جماعت برگزار ميكردند كه عمر از اين كار خوشش نيامده و دستور داد كه به جماعت خوانده شود. هماكنون هم نافله شبهاي رمضان را طبق دستور عمر به جماعت بجا ميآورند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1 . تاريخ يعقوبي، احمد بن ابو يعقوب.
2 . شيعه و زمامداران خودسر، جواد مغنيه.
3 . تاريخ تحليلي پيشوايان م، اديب عادل.
4 . كارنامه اسلام، عبدالحسين زرينكوب.
[1] . بخاري، محمد بن اسماعيل، صحيح بخاري، بيروت، دارالفكر، 1401 هـ . ق، ج 4، ص 42.
[2] . هيثمي، كشف الاستار، بيروت، 1399ق، ج 2، ص 303.
[3] . دينوري، ابوحنيفه احمد بن داود، اخبارالطوال، قاهره، 1960، ص 124.
[4] . دميري، حياة الحيوان، بيروت، مكتبة الاسلاميه، بيتا، ج 1، ص 49.
[5] . طبري، محمد بن جرير، بيروت، مؤسسة الاعلمي، بيتا، ج 4، ص 233.
[6] . بلارزي، محمد بن يحيي، انساب الاشراف، بيروت، 1400 هـ . ق، ج 4، ص 233.
[7] . ابن اثير، ابوالحسن علي، الكامل في التاريخ، بيروت، دارصادر، 1385 ق.
[8] . مفيد، محمدبن محمدبن نعمان، الجمل، قم، مكتبه الاعلام الاسلامي، 1371 ش، ص 191.
[9] . بلازري، انساب الاشراف، بيروت، 1400، ج5، ص75.
[10] . دينوري، ابن قتييه، الامامة و السياسة، قم، منشورات رضي، 1413 ق، ج1، ص53.
[11] . كنعاني، عبدالرزاق، الامالي في آثار الصحابه، قاهره، مكتبة القرآن، بيتا، ص 53.
[12] . طبري، محمد بن جرير، تاريخ طبري، بيروت، مؤسسه الاعلمي، بي تا، ج4، ص225.
[13] . نجمي، صادق، سيري در صحيحين، قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1379 ش، ص290.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید