پاسخ:
مذهب معتزله در اوايل قرن دوّم هجري توسط واصل بن عطاء (80ـ131) پديد آمد و مذهب ما تريديه توسط ابو منصور ماتريدي (متوفاي 333) در آسياي مركزي (سمرقند) در قرن سوم و چهارم هجري ظهور كرد.
اين دو مكتب در برخي از مسائل اعتقادي، اختلافاتي با هم دارند. اهمّ اين اختلافات به شرح زير مي باشد.
1. در مورد صفات الهي، معتزله صفات را باطل مي دانند و حكم به تعطيل مي كنند. ولي ماتريديه معتقدند، خداوند از ازل به جميع صفات موصوف بوده است. از نظر ماتريديه، صفت تكوين كه در حقيقت مبدأ صفات فعل است، صفت ويژهاي علاوه بر صفات معروف (حيات، علم، قدرت، سمع، بصر، اراده، كلام) است.[1]
2. در مورد افعال بشر، معتزله نظرشان اين است كه انسان به خلق اعمال خود قادر است و در هر كاري مختار مي باشد و قائل به تفويض هستند. يعني اراده خداوند در ايجاد افعال بندگان دخالت ندارد. امّا ماتريديه معتقد هستند كه، جميع افعال انسان در حقيقت كسب انسان و مخلوق خداوند مي باشد.[2]
3. در مورد كلام الهي و قرآن، معتزله قرآن را كلام خداوند و حادث مي دانند. امّا ماتريديه معتقدند كلام الهي دو قسم است، يكي كلام نفس كه قديم است و قائم به ذات اوست و بر خلاف كلام بشر از جنس حروف و اصوات نيست و ما حقيقت كلام او را نمي دانيم و حضرت موسي ـ عليه السّلام ـ هم در حقيقت كلام ازلي خداوند را نشنيد و تنها اصواتي را شنيده است و دوّمي كلام لفظي است كه عبارت قرآن و حروف آن است و مخلوق مي باشد.[3]
4. در مورد رؤيت خداوند، معتزله منكر رؤيت خداوند هستند و آن را محال مي دانند. امّا به عقيدة ماتريديه، رؤيت خداوند حق است و مورد اتفاق اهل سنّت و جماعت مي باشد و كافران چون ؟؟؟؟؟؟؟؟ رؤيت ذات او محرومند. ماتريديه در مقابل اين اعتراض كه رؤيت نوعي تجسّم است، مي گويند: خداوند بدون وصف و چگونگي ديده مي شود و رؤيت در قيامت واقع خواهد شد، بدون اينكه مستلزم جسمانيّت براي حضرت باري باشد.[4]
5. ايمان، از نظر معتزله، حادث مي باشد، ولي ماتريديّه مي گويند، اگر خداوند پيغمبراني را هم بر مردم مبعوث نميكرد، بر بندگان واجب بود كه به خردهاي خود رجوع كرده و با عقل خويش به وحدانيّت او معرفت حاصل نمايند. ايمان اقرار و تصديق مي باشد و اقرار بخشي از ايمان و ركني از اركان آن است.
6. در مورد مرتكبان كبائر، اعتقاد معتزله بر اين است كه آنها نه مؤمن هستند و نه كافر، امّا ماتريديه مي گويند: مرتكب كبيره، همچنان مؤمن است و اگر توبه نكند، گرفتار عذاب اخروي است نه خلود.[5]
7. در مسئلة صفات خيريه، معتزله مي گويند؛ كه اين گونه صفات، تأويل مي گردند. مثلاً: «يد» به معني قدرت و «عرش» به معني تسلط الهي است. اما ماتريديه مي گويند: كه متشابهات را جز خداوند كسي نمي داند و راسخان در علم به اين امر ايمان آورده اند.[6] ماتريديه دربارة آيات متشابه به قرآن به تفويض قائل شده اند، يعني اعتقاد به مفاد آن ها بدون مدلول ظاهري و معاني، اين آيات را به خدا واگذار مي كند.
8. معتزله در مورد عدل الهي معتقدند كه افعال الهي متّصف به حسن و خوبي بوده و كار قبيح از او صادر نمي شود و چيزي كه خرد بر لزوم آن حكم كند، خداوند انجام آن را ترك نمي كند. و لذا از نظر معتزله تكليف به ما لا يطاق قبيح است و معتقدند معاصي بندگان و خلافكاريهايشان در قلمرو ارادة خداوند، قرار نمي گيرد. زيرا نهي بندگان از كاري در عين حال خواستن و اردة آن كار از راه تكويني، كاري قبيح است. و معتقدند، لطف الهي بر بندگان واجب است و لطف يعني «ما يقرب العبد الي الطاعة»[7]
ما تريديه حكم عقل را در مسأله استحقاق مدح و ثواب، يا استحقاق نكوهش و عقاب مي پذيرند و معتقدند كه مي شود از طريق حكم عقل، حكم الهي را كشف كرد. آنها به محال بودن تكليف به ما لا يطاق قائلند، البته در صورتي كه انسان قدرت خود را از روي تقصير از دست بدهد كه در اين صورت مي توان با نبودن قدرت به او تكليف كرد. آنها افعال خدا را در گرو مصالح و حِكَم مي دانند كه همگي به بندگان بر مي گردد.[8]
9. در مورد قضا و قدر، اعتقاد معتزله بر اين است كه همه چيز از جانب خدا با اندازه گيري خاصّي به حكم و ايجاب او آفرينش پيدا مي كند، جز افعال انسان كه خصوصيات آن از طرف خود انسان طرّاحي مي شود. اگر گفته شود كه افعال انسان در قضا و قدر الهي است؛ نتيجه اش اين است كه خدا خود خالق گناه باشد و در عين حال براي آن، انسان را مجازات نمايد و لازمه آن اثبات ظلم بر خداوند است كه محال است، پس قضا و قدر در مورد انسان و افعالش به معناي اطلاع خداوند از افعال او مي باشد.[9]
ماتريديه در مسأله قدرت، فرق قائلند، بين قدرت به معناي علت ناقصه و قدرت به معناي علت تامه، و اوّلي را جلوتر از فعل و دوّمي را همراه آن مي دانند و معتقدند قدرت بر هر دو طرف فعل و ترك تعلق مي گيرد.[10]
10. در مورد وعده وعيد اعتقاد معتزله اين است كه اگر گناهكاران توبه نكنند، عفو آنها قبيح و يك نوع تخلّف است. و اينكه مرتكب كبيره، اگر بدون توبه بميرد، مخلود در آتش است و شفاعت هم شامل افراد مطيع و توبه كار است نه عاصي. و نيز معتقدند كه طاعت در سقوط عقاب و گناه در نابودي ثواب، تأثيري ندارد. يعني تكفير و احباط را انكار مي كنند.[11] امّا ماتريديه، منكر احباط و تكفير نيستند و در مورد شفاعت هم معتقدند اگر خداوند اذن دهد، پيامبر مي تواند از مؤمن گناهكار هم شفاعت كند.
خلاصه اينكه معتزله براي عقل و تفكر عقلي اهميت زيادي قائل بودند، ولي ماتريديه در مورد استفاده از عقل راه ميانه اي بين معتزله و اشاعره را برگزيدند. اشاعره به سمع و نقل اهميّت زيادي مي دانند و عقل را كنار مي گذاشتند.[12]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. شهرستاني، ملل و نحل.
2. استاد جعفر سبحاني، ملل و نحل.
3. عبدالقادر بغدادي، الفَرق بين الفِرَق.
4. احمد امين مصري، فجر الاسلام، فصل رابع.
[1] . رباني گلپايگاني، علي، فرق و مذاهب كلامي، قم، مركز جهاني علوم اسلامي، چاپ دوّم، 1381، ص 231.
[2] . همان.
[3] . مشكور، محمدجواد، سير كلام در فرق اسلام، ص 36، ص50.
[4] . همان.
[5] . رباني گلپايگاني، علي، فرق و مذاهب كلامي، ص242.
[6] . همان، ص38 و 51.
[7] . سبحاني، جعفر، فرهنگ عقائد و مذاهب اسلامي، ج4، ص 16 و 65.
[8] . همان.
[9] . ر.ك، همان. ص18 و 19.
[10] . ر.ك، همان، ص20.
[11] . ر.ك، همان، ص168.
[12] . سبحاني، جعفر، بحوث في ملل و النحل، ج3.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید