پاسخ:
صحابه پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ در برخي از مسائل حتي در زمان حيات آن حضرت با هم اختلاف نظر داشتند كه با رجوع به وي اختلاف آنان بر طرف مي گرديد اما پس از آن حضرت از آنجايي كه اهل بيت ـ عليه السّلام ـ را منزوي كردند، شخص خليفه با مشورت ديگران و يا بدون مشورت، حرف آخر را مي زد، اما در دوران اواخر صحابه تا عصر تابعين اين اختلاف بحال خود باقي ماند و حتي نظر خليفه هم رافع اختلاف نبود، در نتيجه همين اختلاف آرا و فتاوي، تدريجاً مكتب هاي فقهي مكه، مدينه، كوفه و شام را به وجود آوردند و اين پيش از آن بود كه مكتب ها به شكل مذهب ها در آيند.
در دوران تابعين كم كم كساني پيدا شدند كه بر اساس مكتب هاي ياد شده مذاهب فقهي در مقابل اهل بيت ـ عليه السّلام ـ بوجود آوردند[1]
بنابر اين از ميان رهبران مذهبي اهل سنت، ابوحنيفه (نعمان بن ثابت) (80 ـ 150 هـ ق) و مالك بن انس (93 ـ 197 هـ ق) در دوران امام صادق ـ عليه السّلام ـ (83 ـ 148هـ ق) مي زيسته و محضر ايشان را درك كرده اند، اما محمد بن ادريس شافعي (150ـ204هـ ق) و احمد بن حنبل (164 ـ 241) كه تولدشان بعد از شهادت امام صادق
ـ عليه السّلام ـ بوده نمي توانند، محضر ايشان را درك كرده باشند، لذا جزء شاگردان بدون واسطه آن حضرت محسوب نمي گردند.
درباره ابوحنيفه پيشواي احناف نقل شده كه وي از شاگردان امام صادق ـ عليه السّلام ـ بوده است.[2] و در عظمت علمي امام گفته است: «من دانشمندتر از جعفر بن محمد نديده ام.»[3] و در عين حال ايشان در برابر امام صادق ـ عليه السّلام ـ قرار داشته است. او مي گويد:
« به دستور منصور دوانقي براي شكست دادن امام چهل سؤال مشكل آماده نمودم، وقتي مواجه با امام شدم، تحت تأثير اُبُهّت ايشان قرار گرفته و هر سوالي كه مطرح نمودم، امام جواب مي داد كه عقيده شما در اين باره چنين است و عقيده اهل مدينه چنان و عقيده من چنين است.[4]
از گفتار فوق فهميده مي شود كه ابوحنيفه در مقابل امام مذهب فقهي داشته و امام به آن اشاره كرده است و نظر او را در برابر خويش بيان كرده است.
مالك بن انس پيشواي فرقه مالكي مي گفت: «مدتي نزد جعفر بن محمد رفت و آمد مي كردم و او را همواره در يكي از سه حالت ديدم، يا نماز مي خواند يا روزه بود و يا قرآن تلاوت مي كرد. و هرگز او را نديدم كه بدون وضو حديث نقل كند. در علم و عبادت و پرهيزكاري، برتر از جعفر بن محمد هيچ چشمي نديده و هيچ گوشي نشنيده و به قلب هيچ بشري خطور نكرده است.»[5]
از اين بيان استفاده مي شود كه مالك نيز از محضر امام صادق ـ عليه السّلام ـ استفاده نموده و حديث شنيده است، و جزء شاگردان رسمي و يا غير رسمي ايشان محسوب مي گردد. و در عين حال ايشان نيز در مدينه فتوا مي داد و خود را صاحب رأي و بي نياز از امام ـ عليه السّلام ـ مي دانست.
بنابراين برخي از رهبران مذاهب اهل سنت، مانند ابوحنيفه و مالك بن انس، در زمان امام صادق ـ عليه السّلام ـ بوده و برخي ديگر مانند شافعي و احمد بن حنبل بعد از شهادت امام صادق ـ عليه السّلام ـ به دنيا آمده اند. و لكن از آنجايي كه احمد شاگرد شافعي بوده است و شافعي شاگرد مالك بن انس، و مالك بنا به قول خودش از امام صادق ـ عليه السّلام ـ حديث شنيده، پس از اين جهت مي توان آن دو را نيز از شاگردان امام صادق ـ عليه السّلام ـ بشمار آورد و در نتيجه تمام رهبران مذاهب اهل سنت يا با واسطه و يا بدون واسطه جزء شاگردان امام صادق ـ عليه السّلام ـ مي باشند. از ابوحنيفه نقل شده كه گفت: «اگر نمي بود آن دو سال شاگردي امام صادق، هر آينه هلاك مي شدم.»[6]
بنابراين طبق قاعده، همه رهبران مذاهب اهل سنت بايد تابع فقه جعفري و مروّج آن باشند. و لكن از آنجايي كه سياست قدرت حاكم در طول تاريخ در جهت مخالفت با اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ بوده است و نمي گذاشتند كه مكتب اهل بيت ـ عليه السّلام ـ رشد و گسترش يابد، هميشه مخالفين اهل بيت مورد تشويق قرار مي گرفتند و بطور كامل از آنها حمايت مي شد. دانشمنداني كه دين را به دنيا مي فروختند، بازارشان گرم بود و خوب رشد و گسترش مي يافت.
از سوي ديگر ائمه اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ هميشه تحت فشار بوده و حمايت و نشر معارف اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ جرم محسوب مي شده است و كمتر كسي جرئت نشر افكار آنها را داشته است.
منصور خليفه عباسي، امام صادق ـ عليه السّلام ـ را چنان تحت فشار قرار داده بود كه مانع تماس مردم با آن حضرت مي شد. «هارون بن خارجه» مي گويد: «يكي از شيعيان مي خواست در مورد صحت سه طلاق در يك مجلس از امام صادق ـ عليه السّلام ـ سوال كند، به محلي كه امام در آنجا بود رفت، ولي خليفه ملاقات با آن حضرت را ممنوع ساخته بود، او در انديشه ماند كه چگونه خود را به امام برساند، در اين هنگام فروشندة دورگردي را ديد كه لباس ژنده بر تن دارد. و خيار مي فروشد، نزد او رفت و خيارها را يكجا از او خريد و لباس او را نيز به عاريه گرفت و با تظاهر به خيار فروشي به منزل امام نزديك شد و به اين بهانه با امام ملاقات نمود.[7]
از اين رو رفتار امام با عقايد و فتاواي فقهي مذاهب دو گونه بوده است. گاهي بطور صريح مخالفت نموده و عقايد حقّه و ديدگاه خودشان را خصوصاً براي شيعيان مخلص بيان مي كرده است. و گاهي نيز اثر فشار و اختناق حكّام، تقيّه مي نموده و مطابق با فتواي مذاهب ابراز نظر مي كرده است. لذا در متون روايي شيعه با احاديث متضاد مواجه مي شويم كه در يك مسأله دو بيان متضاد از معصوم ـ عليه السّلام ـ رسيده، فقهاي معظم شيعه در چنين مواردي طبق قواعدي كه در دست دارند، يكي از روايات را حمل بر تقيه مي كنند و مطابق روايت ديگر فتوا مي دهند.
در نتيجه علّت مخالفت رهبران مذاهب اهل سنت با امام صادق ـ عليه السّلام ـ و عدم پيروي از آن حضرت ريشه در هواهاي نفساني آنها دارد. چه اينكه جريان غصب خلافت مظهر نهايت درجه، قدرت طلبي غاصبان ولايت مي باشد. و اگر آن روز در سقفيه براي رسيدن به قدرت اجتماع نمي كردند و مي گذاشتند كه مسأله خلافت و امامت همانگونه كه خدا و پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرموده بود جريان مي يافت، قطعاً شاهد رويش مذاهب مختلف و ديدگاههاي گوناگون در برابر ائمه ـ عليهم السّلام ـ نبوديم و ائمه ـ عليهم السّلام ـ مجبور نمي شدند كه از روي تقيه طبق فتاوي آنها سخن بگويند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. مهدي پيشوايي، سيره پيشوايان.
2. محمد تيجاني سماوي، اهل بيت كليد مشكل ها.
3. جعفر سبحاني، فروغ ولايت.
[1] . زلمي، مصطفي ابراهيم، خاستگاههاي اختلاف در فقه اسلامي، مقدمه ص 5بي نا بي تا.
[2] . حيدر، اسد، الامام الصادق و المذاهب الاربعه، بيروت، دارالكتب العربي، 1390 هـ 1/ 53.
[3] . ذهبي، شمس الدين محمد، تذكرة الحفاظ، بيروت، داراحياء التراث العربي، بي تا، 1/ 166.
[4] . مجلسي، بحارالانوار،47/ 217 تهران، المكتبة الاسلاميه، 1395 ق.
[5] . حيدر، اسد، الامام الصادق و المذاهب الاربعه، 1/ 54.
[6] . جندي، عبدالحليم، الامام الصادق، ص 252، بي تا، بي جا.
[7] . بحراني، حدائق الناظره، قم جامعه مدرسين، اول 1409 ق، 25/ 240،.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید