پاپ بنديکت شانزدهم پس از حضور در مراسم روزهاي جهاني جوانان که در ژوئيه 2008، در سيدني استراليا برگزار شد، از فرانسه ديدار کرد. وي در حد فاصل روزهاي دوازدهم تا پانزدهم سپتامبر، در ادامه تلاش هايش براي احياي دوباره عقايد کاتوليکي راهي فرانسه شد.
پاپ بنديکت شانزدهم پس از حضور در مراسم روزهاي جهاني جوانان که در ژوئيه 2008، در سيدني استراليا برگزار شد، از فرانسه ديدار کرد. وي در حد فاصل روزهاي دوازدهم تا پانزدهم سپتامبر، در ادامه تلاش هايش براي احياي دوباره عقايد کاتوليکي راهي فرانسه شد. سکولاريزاسيون در کشورهايي چون اسپانيا و ايتاليا که مذهب کاتوليک در آنها ريشه کهني دارد و حتي در کشورهايي چون لهستان که بعدها پذيراي اين مذهب شده اند، نفوذ و اقتدار کليسا را به خطر انداخته است. اسقف ها با مبارزه در ميدان ارزش هايي که خود را حافظاني انعطاف ناپذير براي آنها مي دانند، در مقابل اين موج سکولاريزاسيون به واکنش افتاده اند.
در جريان اختتاميه بيست و سومين مراسم روزهاي جهاني جوانان که به تاريخ بيست ژوئيه 2008 در سيدني استراليا برگزار شد، پاپ بنديکت شانزدهم اعلام کرد که دوره بعدي اين مراسم بين روزهاي پانزدهم تا بيست و يکم اوت سال 2011 در مادريد برگزار خواهد شد. روزنامه کاتوليک و راست گراي «اي بي سي»، بي درنگ اين گونه نسبت به سخن پاپ واکنش نشان داد: « اين اقدام پاپ حمايتي بزرگ از کليساي اسپانيا محسوب مي شود.» در واقع، با برگزاري دور آينده اين مراسم در اسپانيا، اين کشور براي دومين بار ميزباني آن را بر عهده خواهد گرفت و اين بدان معناست که اسپانيا و ايتاليا، تنها کشورهايي خواهند بود که از سال 1984، يعني اولين سال برگزاري روزهاي جهاني جوانان، دو بار ميزباني اين مراسم را بر عهده داشته اند. از سوي ديگر، از سال 2005، يعني سال انتخاب بنديکت شانزدهم به عنوان رهبر کليساي کاتوليک، تا به امروز، اسپانيا يگانه کشوري است که دو بار ميزبان وي شده است. سؤالي که به ذهن متبادر مي شود، اين است که آيا اسپانيا در نگاه پاپ جديد، همان نقشي را برعهده دارد که لهستان در دوره ژان پل دوم عهده دار آن بود. آيا از ديدگاه وي، اسپانيا پيش قراول مذهب کاتوليک براي فتح دوباره اروپايي مي باشد که به سوي سکولاريسم و نسبي گرايي در حال دگرگوني است؟
فعاليت هاي بسيار شديد کليساي کاتوليک که پاپ به آنها جان مي بخشد، انسان را به انديشه فرو مي برد. بدينسان است که درتاريخ هجدهم ژوئن سال 2005، حدود بيست اسقف اسپانيايي به خيابان هاي مادريد آمده و در کنار صدها هزار تظاهر کننده اي که توسط مجامع کاتوليکي بسيج شده بودند، در اعتراض به طرح ازدواج دگرباش ها که مورد حمايت دولت بود، راه پيمايي کردند. چند هفته بعد، در روز دوازدهم نوامبر، شهر باز هم در تصرف صدها هزار تن از اسپانيايي هايي بود که با لايحه اختياري کردن آموزش هاي ديني کاتوليک و کاستن از وزن کليسا در نظام آموزشي، به مخالفت برخاسته بودند. بنديکت شانزدهم در ژوئيه 2006 و در جريان ديدار از شهر ولانس، بدون اشاره مستقيم به اسقف هاي اسپانيايي اظهار داشت: « در زمانه اي که سکولاريزاسيون به سرعت حتي تا زندگي داخلي افراد جامعه مسيحي رسوخ کرده، شما به فعاليت کليسا تحرک مي بخشيد، من به اين امر واقفم، آن را ستوده و حمايت مي کنم.»
در اکتبر2007 و در ادامه حرکتي که از سال 1987 توسط ژان پل دوم آغاز شده بود، در فاصله سه روز مانده به زمان بررسي پارلماني قانون اعاده حيثيت از قربانيان جنگ داخلي و ديکتاتوري ژنرال فرانکو، واتيکان اقدام به برگزاري مراسم آمرزش جمعي چهارصد و نود و هشت تن از کاتوليک هايي کرد که توسط جمهوري خواهان کشته شده و عموماً از اعضاي هيأت کشيش ها و گروه هاي مذهبي بوده اند.
پيروزي سوسياليست ها در انتخابات پارلماني نهم مارس 2008 و هدايت مجدد خوزه لوئيز رودريگوئز زاپاترو به سوي نخست وزيري، به شکلي زيباتر آزمون قدرت را بين حاکميت و هيأت اسقف هاي اسپانيا دوباره به راه انداخت. يکي از نمايندگان جناح محافظه کار و سازش ناپذير هيأت اسقف هاي اسپانيا به نام عاليجناب آنتونيو ماريا روکو وارلا، کاردينال و اسقف مادريد، از اين سوي ميدان، اين آزمون قدرت را هدايت مي کرد. اسقف مذکور که يک حقوقدان تحصيل کرده است، بنا به اظهار نظر مختصر و نيش دار يک ناظر، فردي است که به داشتن «تفکر حرکت بر صراط مستقيم» مشهور مي باشد. اين گونه به نظر مي رسد که کاردينال روکو وارلا که تز دکتراي خود را درباره روابط دولت و کليسا در قرن شانزدهم ـ عصر جنبشي موسوم به ضد اصلاح ـ نگاشته، در نوستالژي دوره اي به سر مي برد که نفوذ کليسا در جامعه آشکار بوده است.
طرح بازنگري قانون سال 1985 درباره سقط جنين، که احتمالاً دولت تمايل به نرم کردن آن براي داخل کردن سريع تر در مجموعه قوانين اتحاديه اروپايي دارد، و همچنين تمايل به تغيير نظام فعلي تأمين مالي عمومي کليسا که هم اکنون از راه ماليات هاي اختياري صورت مي پذيرد، اعمالي هستند در جهت تحريک اسقف هايي که همانند يک دژ به محاصره درآمده، رفتار مي کنند. بنديکت پليسراندي مورخ، ارزيابي مي کند: « از خطر جدايي مي توان صحبت به ميان آورد. فقدان سعه صدر و روشن انديشي در هر دو جبهه و به ويژه نزد هيأت اسقف ها محسوس است. خصلتي که نزد کاردينال ونسانت انريکه اي تارانکون، اسقف اعظم سابق، ديده مي شد؛ وي فهميده بود که کاتوليک سازي مجدد اسپانيا توهمي بيش نيست.»
بااين حال، کليساي اسپانيا همچنان در جامعه، از ابزارهاي قدرتمند اقتصادي، رسانه اي، انجمني و فعال بهره مند مي باشد: مؤسسات آموزشي کاتوليک، وظيفه با سواد کردن بيش از نيمي از دانش آموزان اسپانيايي را بر عهده دارند. اين نفوذ کاتوليک ها در مواجهه با سکولاريزاسيون قوي افکار قرار دارد: بيش از هفتاد و هشت درصد کاتوليک ها، که سي و سه درصد آنان را افراد مقيد به انجام امور ديني تشکيل مي دهند، به سوسياليست ها رأي داده اند. اين آمار و ارقام، در عين حال، نخست وزير زاپاترو، نوه افسر جمهوري خواه و کسي که شخصاً به يک دولت لائيک تر نظري مساعد دارد را به محتاط بودن و کشيش ها را به پذيرفتن پلوراليسم (تکثرگرايي)، که در حال حاضر از آن سر باز مي زنند، دعوت مي کند.
پير دو شرانتوني، يسوعي و سردبير مجله مطالعات خاطرنشان مي کند: «اسپانيا و ايتاليا، هر دو، داراي ملت هايي با پيشينه کاتوليکي هستند و هر دو ملت طعم ديکتاتوري را چشيده اند، با اين فرق که ديکتاتوري فرانکو در قياس با ديکتاتوري موسوليني آثار بيشتري برجاي گذاشته است.» يکي ديگر از تفاوت هاي مربوط به موقعيت سياسي دو کليسا بدين قرار است: در اسپانيا، نفي پلوراليسم، جامعه اسقف ها را به جنگيدن با دولتي واداشته است که آنان به عنوان « يک رقيب در عرصه اخلاق» به آن مي نگرند، و حال آنکه در ايتاليا به سال 1994، از بين رفتن دموکراسي مسيحي که به شکل گسترده اي توسط ضلالت باندهاي مافيايي از اعتبار افتاده بود، گروه اسقف ها را به سوي بازنگري در شکل حضورش در صحنه عمومي اين کشور هدايت کرد.
هدف، هميشه شامل دفاع از ارزش هاي غيرقابل بحث کليسا چون خانواده، احترام به زندگي از ابتدا تا به انتها و منافع مشترک بوده است، اما در اين راه بايستي از تعدد احزاب و وسايل گوناگون ارتباط جمعي استفاده کرد. اين راهبرد اثر کاردينال کاميلو روئيني مي باشد که از سال 1991 تا سال 2007 طي شانزده سال، کنفرانس گروه اسقف هاي ايتاليا را مديريت کرده است. راهبرد مذکور خود را مفيد نشان داد و اين قضيه دست کم در خيابان ها قابل مشاهده بود: در ژوئن 2005، قرار بود که رفراندومي با هدف تسهيل باروري مصنوعي برگزار شود. اين مسئله مورد مخالفت هيأت اسقف ها که حمايت بنديکت شانزدهم را پشت سر خود مي ديدند، قرار داشت. هيات اسقف ها حکم به امتناع از شرکت در اين رفراندوم را دادند و اين طرح توسط رأي دهندگان رد شد. در تاريخ دوازده مه 2007، يک ميليون تظاهر کننده در شهر رم عليه طرح موسوم به « ديکو»، که توسط دولت رومانو پرودي ارائه شده بود، راه پيمايي کردند.
اين راهبرد «مبارزه فرهنگي»، مسلماً قدرت مبارزه مذهب کاتوليک را در ايتاليا قوت بخشيد؛ لازم به ذکر است که مذهب کاتوليک در ايتاليا ـ قوي ترين کاتوليک اروپا ـ باقي مانده است. کليساهاي ايتاليا بر خلاف همتاهاي فرانسوي خود از کمبود کشيش رنج نمي برند و مجامع لائيک چون «فعل کاتوليک»، «وحدت و آزادي» يا «سنت اژيديو» در برگيرنده قريب به پنج ميليون نفر و در مجموع دوازده درصد کل جمعيت کشور مي باشند. اين هجوم کشيش ها اميال انتخاباتي را تحريک مي کند. در آوريل 2008، سيلويو برلوسکوني، درصدد برآمد که کاردينال روئيني را وارد جبهه انتخاباتي خود کند. آلبرتو ملوني تاريخدان، با افسوس مي گويد: «همه احزاب احساس مي کنند که مجبور به زانو زدن در برابر کليسا مي باشند ». در حالي که به زعم وي، رأي به نفع مذهب کاتوليک در ايتاليا وجود ندارد و هرگز هم وجود نداشته است.
مديراني غيرکاريزمايي
در شرق اروپا، کليساي لهستان نيز به شدت در مواجهه با سکولاريزاسيون و پلوراليسم قرار دارد. شرانوتني به تحليل شرايط مي پردازد: «بحران بسيار وسيع و غير قابل تصور است. بيست سال است که کشيش ها لباس خود را رها مي کنند، استعدادهاي روحاني و مذهبي مي خشکند، اسقف ها به مديراني غيرکاريزمايي تبديل مي شوند، انجام اعمال مذهبي در سير نزولي قرار دارد؛ لهستاني ها به شدت در حال فراگيري درس آزادي و پلوراليسم هستند». مسلماً، نود و پنج درصد جمعيت اين کشور خود را کاتوليک مي دانند و چهل درصد مقيد به انجام اعمال ديني خود هستند. لهستاني ها که به خاطر ارزش هاي خانودگي شان به خود مي بالند، از لحاظ رفتار جنسي کم نمي آورند و رفتارشان نزديک به ديگر اجتماعات اروپايي مي باشد. بدينسان است که مي بينيم، بر خلاف اعتقادات رسمي آيين کاتوليک، پنجاه و چهار درصد مردم لهستان نسبت به سقط جنين نظر مساعدي دارند و شصت درصد آنان با زناشويي غير رسمي موافق هستند. جوانان بيش از پيش خود را از حاکميت شرعي کليسا دور نشان مي دهند: پنجاه و دو درصد جوانان زير بيست و پنج سال اظهار مي دارند که داراي اعتقاد و ايماني شخصي مي باشند.
از ديگر دلايل احتمالي بحران بي سابقه مذهب کاتوليک را مي توان مرگ پاپ ژان پل دوم به سال 2005 ميلادي نام برد. پاتريک ميشل جامعه شناس، توضيح مي دهد: «پاپ رئيس واقعي کليساي لهستان محسوب مي شد، وي به اين کليسا يک موقعيت اسطوره اي استثنايي بخشيده بود. مرگ وي فرصت بازگشت لهستان را به يک موقعيت عادي فراهم ساخت، آن هم موقعيتي که اين کشور به وضوح براي بازگشت به آن داراي آمادگي نبود»، سپس، مذهب کاتوليک بر اثر تنش هاي داخلي که مخالفان پيشين رژيم کمونيستي آنها را در سکوت به انجام رسانيدند، دچار رنج و آلام فراوان شد. تغييرات سياسي و مواجهه اي کاملاً ناشناخته با حقيقت يک جامعه متکثر، از عواملي محسوب مي شوند که در بي ثبات و فاقد مشروعيت ساختن شوراي اسقف ها سهيم بودند؛ شواري اسقف لهستان در آن زمان شورايي بي رمق بود که توان از پيش رو برداشتن اين مبارزه جويي هاي جديد را در خود نداشت.
با تحليل مرحله فعلي فرآيند کاتوليک زدايي در اروپا، هانري مادلن يسوعي به اين نتيجه مي رسد که پس از سکولاريزاسيون خزنده اي که ذاتاً پاي خود را در آداب و رسوم وارد مي کند، نوبت به آمدن نوعي از لائيک سازي در تمام قوانين اجتماعي مي رسد که هدف خود را به ممانعت از هرگونه دخالت دين در حوزه هاي عمومي معطوف مي کند. اين همان مبارزه طلبي و تحرکي است که بيش از هر مسئله ديگري، کشورهاي اروپايي چون اسپانيا، ايتاليا و لهستان، که داراي ريشه هاي کهن کاتوليکي مي باشند، به شکلي تلخي و ناگوار با آن رو به رو هستند. در مقابل اين اقدام جامعه ليبرال که درصدد حاشيه نشين کردن کليسا مي باشد، بنديکت شانزدهم در آن واحد واقعيت گرايي و اراده گرايي را به نمايش مي گذارد. اين عالم الهيات در ابتداي دور ه کاري اش، با فروتني اقرار مي کند که بحران مذهب کاتوليک در اروپا، شديد و پايدار به نظر مي رسد. پاپ اظهار مي دارد: نظامي که اجازه تغييرات سريع را بدهد، وجود ندارد. ما بايد به پيش برويم و با صبر از اين دهليز تاريک خارج شويم. اما رئيس کليساي کاتوليک احتمالاً نخواهد توانست به شکست خود از دو گربه سياهش يعني سکولاريزاسيون و نسبي گرايي مدرن اعتراف کند. به همين دليل است که وي در جاي خود از جبهه مبارزه کشيش هاي اسپانيا و ايتاليا حمايت مي کند.
ميشل کول
محسن داوري
منبع: WWW.ir.mondediplo.com
ميشل کول: (Michel COOL)خبرنگار و مدير سابق هفته نامه "تموانياژ کرتين" Temoignage Chretien، پاريس.
ماهنامه لوموند ديپلماتيک
مقالات ارسالي به آفتاب
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید