پاسخ:
ديدگاه اهل سنت به روايتِ فوق يكسان نيست و بطور كلي مي توان به سه گروه تقسيم نمود:
ـ گروه اول؛ كساني كه بدون تعصبات كوركورانه و مخالفت با آن، بر صحت روايت اقرار كرده و آن را صحيح السند دانسته اند؛ لذا در مقابل آن تاب نياورده و به آن تسليم شده و حقيقت را پذيرفته اند.
مؤيد اين كلام را در نقل تاريخي زير مي توان بيان كرد: مرحوم فاضل دواني سني مذهب مشغول تحصيل علم حديث بود كه به اين روايت رسيد، از شاگردان خودش پرسيد: مراد از امام در اينجا كيست؟ سپس خودش جواب داد و گفت: شيعه مي گويند او مهدي (عج) است و ما مي گوييم حاكم و سلطان عصر است. ولي او بعد از جر و بحث با شاگردانش بر طبق اين روايت مذهب شيعه را مي پذيرد و معتقد به امامت مهدي موعود (عج) مي شود.[1]
گروه دوم؛ كساني هستند كه در مواجه با هر روايتي كه بيانگر منزلت و شأن اميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ و فرزندان پاك او بوده، تغييرات و تحريفاتي انجام داده اند و اين روايت نيز، از اين نحوه برخورد آنان مصون نمانده و آن را به وجوه مختلف با تحريفاتي نقل كرده اند. در روايتي آورده اند: «كسي كه از طاعت حاكم زمان كناره گيرد، در روز قيامت بدون حجت خواهد بود؛ و به هنگام مرگ، به مرگ جاهليت خواهد مُرد.»[2]
نمونة بارز اين گروه نيز عبدالله بن عمر است. او بعد از كشته شدن خليفة سوم، حاضر به بيعت با اميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ نشد، اما در زمان خلافت عبدالملك مروان، آنچنان براي بيعت با خليفه عجله به خرج داد كه شبانه به دارالاماره رفته و با نمايندة خليفه كه حجاج بن يوسف باشد، قصد بيعت كرد. حجاج براي اينكه شخصيت او را بشكند گفت: فعلاً مشغول محاسبة بيت المالم، وقت ندارم، با تو دست بدهم. پايش را دراز كرده وگفت: با پاي من بيعت كن. ابن عمر براي اين كه بيعتش محقّق شود، با پاي او بيعت كرده و اين روايت را نقل كرد كه «اگر كسي بميرد و براي او امامي نباشد به مرگ جاهليت مرده است.» ترسيدم اگر امشب بيعت نكنم و بميرم، به مرگ جاهليت مرده باشم.»[3]
گروه سوم؛ كساني هستند كه روايت را تعميم داده و به عناوين ديگري ذكر كرده اند؛ عدم موافقت با اجماع جامعه و عدم تبعيت از خليفة وقت را مساوي كفر و مرگ جاهليت دانسته اند. در روايتي آورده اند كه:
«اگر كسي از طاعت حاكمِ وقت خارج شود و از جماعتِ جامعه كناره گيرد، به هنگام مرگ، به مرگ جاهليت خواهد مرد».[4]
در روايت ديگري نيز آورده اند كه: «اگر امر خليفة وقت بر چيزي استوار باشد و شخصي بر آن اكراه داشته باشد، بايد بر آن صبر كند. و كسي كه از جماعت جدا شده و بنا به ناخشنودي خود، از اين امر (تبعيت از خليفه) سر باز زند و بميرد، به مرگ جاهليت مرده است.»[5]
با اين روايات تلويحاً سعي در زير سؤال بردن اميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ ، در عدم بيعت با خلفاي غاصب دارند اينگونه كه: اولاً بر امر خلفاي غاصب حجيت قائل شده و امر او را واجب الاطاعة مي دانند، ثانياً اكراه فردي از افراد جامعه را در برابر امر حاكمِ غاصب مُلغي مي دانند. بدين معني كه مخالفتِ اهل بيت ـ عليهم السلام ـ و چند صحابة خاصي را در برابر حكومت غصب شده، بي اثر مي دانند، ثالثاً اكراه و ناخشنودي اميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ را در مقابل آنچه جامعه پذيراي آن شده، خوش نمي دارند، رابعاً مي خواهند بيان كنند كه حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ و صحابة خاصي كه بدون بيعت با خلفاي ثلاثه از دنيا رفتند (نعوذبالله) به مرگ جاهليت مرده اند!!
با در نظر گرفتن عملكرد اين چند گروه مي توان دريافت كه اهل سنت در بيان، قبول و عمل به اين روايت دچار تناقضات بسياري هستند و تا حد استعداد، سعي بليغ در كتمان و تحريف بسياري از روايات رسول اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ ، آن هم به نفع خلفاي ثلاثه و حاكمان جور كرده اند؛ و اين نكته مي تواند بيانگر وجود تحريفات بسيار اساسي، در دين اسلام كه توسط اين مذهب صورت گرفته است باشد.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. علامه اميني، الغدير، نشر دارالكتب الاسلاميه، 1366 هـ ق، تهران.
2. شيخ طوسي، الاحتجاج، نشر مرتضي، 1403 هـ ق، مشهد.
3. ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، نشر دار احياء التراث العربي، 1385 هـ ق، بيروت.
4. كرمانشاهي، علامه محمدعلي، راهبرد اهل سنت به مسألة امامت، تحقيق و نشر مؤسسة علامه مجدد وحيد بهبهاني، 1373، قم.
5. هندي، ابن حسام الدين، كنزالعمال، نشر مؤسسة الرسالة، 1413 هـ ق، بيروت.
[1] . موسوي جزايري، سيدنعمت الله، انوار النعمانيّه، تبريز، نشر شركت چاپ، ج 2، ص 34.
[2] . متقي هندي، كنز العمّال، ج 6، ص 52، حديث 14810.
[3] . ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، بيروت، نشر دار احياء التراث العربي، 1385 هـ ق، ج 13، ص 242.
[4] . الرازي، ابن الحسين، المحصول في علم اصول الفقه، بيروت، نشر مؤسسة الرسالة، 1412 هـ ق، ج 4، ص 81.
[5] . متقي هندي، كنزالعمال، ج 6، ص 53، حديث 14811.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید