پاسخ:
پس از اينكه نتيجه جنگ صفين به حكميت و داوري كشيده شد، گروهي كه خودشان حكميت را به امام علي - عليه السلام - تحميل كرده، بودند، نسبت به آن معترض شده و از اردوي امام علي ـ عليه السلام ـ كناره گرفتند كه در تاريخ به خوارج مشهورند و چون بر اين عقيده بودند كه: فرماني جز فرمان خدا نيست «لا حكم الّا لللّه» به «محكمه اولي» يعني داوري خواهان نخست معروف شدند. خوارج مي گفتند كه: جانشين پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ لازم نيست عرب و از قبيله قريش باشد، خلافت غير عرب و حتّي غلامان را نيز جايز مي دانستند، به شرط آن كه او شخصي باتقوا، شمشير زن و عادل باشد[1] و حتي برخي از فرق آنان مانند شبيبيّه در خلافت، فرقي ميان زن و مرد نمي گذاشتند و امامت زنان را جايز مي شمردند.[2]
اين گروه (خوارج) در طول تاريخ تبديل به بيست فرقه شدند كه در كتب فرق به طور مبسوط بدانها پرداخته شده است و فرقه إباضيه، پيروان عبدالله بن إباض تميمي خارجي يكي از اين فرقه ها مي باشد.[3]
پيدايش اين فرقه هنگامي صورت گرفت كه عبدالله بن اباض از خوارج افراطي كناره گرفت و راه اعتدال را برگزيد.
ابوبلال مرداس بن اُديَّه تميمي از پيشوايان نخستين اين فرقه بود و در سال 62 هجري قمري كشته شد. پس از او عبدالله بن اباض رياست اين فرقه را به دست گرفت. وي در سال 65 هجري قمري بكلّي از خوارج ازرقي، منسوب به نافع بن ازرق جدا شد.[4] ناگفته نماند كه:
ازارقه فرقه اي از خوارج بودند كه مخالفان خويش از اهل قبله را، مشرك دانسته و هر كه به مذهب ايشان در نمي آمد، خون، زن و فرزندانش را مباح مي دانستند.[5]
عبدالله بن اباض پس از جدا شدن از ازارقه در بصره بر ضد زبيريان خروج كرد و چون مردي فقيه بود در منابع إباضيّه او را امام اهل التحقيق، امام القوم و امام المسلمين خوانده اند. سبب اعتدال عبدالله بن اباض ظاهراً سازش او با عبدالملك بن مروان خليفه اموي و همراهي با وي بر ضد عبدالله بن زبير بود. سياستي را كه عبدالله بن اباض در برابر خلفاي اموي در پيش گرفت، جانشين وي «ابوالشعشاء» جابر بن ازدي آن را ادامه داد. جابر كه از عمان بود، با حجاج بن يوسف ثقفي روابطي دوستانه داشت، ولي اين حسن رابطه ديري نپائيد و حجاج به كشتن اباضيه در كنار ساير خوارج اقدام نمود، و در زمان او بيشتر بزرگان اباضي به عمان تبعيد شدند. جابر شاگردي ايراني الاصل داشت، بنام ابوعبيده مسلم بن كريمه تميمي كه از دانشمندان و عالمان آن فرقه به شمار مي رفت. او پس از استادش به رياست اباضيه رسيد. پس از سقوط بني اميّه و روي كار آمدن عباسيان، منصور دوانيقي مدّتي نسبت به اباضيان نظر مساعد داشت. بعد از مرگ ابوعبيده، انحطاط طايفه اباضيه در بصره آغاز شد.
از پايان قرن اول هجري خوارج عمان رنگ اباضي پيدا كردند و عامل مؤثّر آن تبعيد اباضيان به عمان در زمان حجاج بن يوسف بوده است. در عصر حاضر مذهب اباضي كيش قبايل عماني، غافري و هنا مي باشد. علماء فرقه اباضي به مناطقي چون افريقاي شمالي، خليج فارس، قيروان، طرابلس و ... نفوذ كرده و توانستند حكومت هائي تشكيل دهند.[6]
فرقه هاي اباضيه:
فرقه اباضيه همچون ساير فرق دچار انشعاباتي شد. مهمترين شاخة مذهبي اباضي معروف به اباضيّه «وهبيه» مغرب است، كه خود را «اهل المذهب» و نيز «اهل الدعوة» مي خوانند. آنان پيروان عبدالوهاب بن عبدالرحمان (171-208 هجري قمري) بودند.[7]فرقه ديگر حارثيه هستند كه مؤسس آن، حمزه كوفي بود و در مسأله «قدر» پيرو عقايد «معتزله» شد. اين فرقه منسوب به عالم اباضي موسوم به حارث بن مزيد مي باشد.[8]
فرقه ديگر «طريفيّه» هستند كه از ياران عبدالله بن طريف از اصحاب امام طالب الحق مي باشند كه در حدود سال 129 هجري قمري در عربستان جنوبي تأسيس شد.
از ديگر فرق اباضيه مي توان به: نكّار، نفاثيه، خليفيه، عمريّه، حسنيّه، سكاكيّه، حفصيّه و يزيديّه اشاره كرد.[9]
عقائد اباضيه:
1. آنان بر خلاف ازارقه كه از خوارج تندرو بودند، ازدواج با مسلمانان و ميراث بردن از آنان را روا مي شمردند مي گفتند: مرتكبان گناهان كبيره موحّدند نه مؤمن.
2. شهادت مخالفانشان بر عليه دوستانشان را جايز مي دانستند[10].
3. درباره منافقان مي گفتند: آنان در زمان رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ موحّد بودند و كافر به گناه كبيره شدند نه كافر به شرك.[11]
4. آنان معتقدند: اوامر خداوند در قرآن «عام» است نه «خاص».
5. اباضيه معتقدند كه جائز است، خداوند رسولي را بدون دليل و معجزه برانگيزد و بندگان را به آنچه كه بر وي وحي مي شود مكلّف فرمايد.[12]
6. آنان معتقدند كه هر كس زنا كند ويا سرقت نمايد، اوّل حدّ بر او جاري مي شود و بعد بايد توبه كند. اگر توبه كرد آزاد است و الّا بايد به قتل برسد.[13]
7. آنان بر اين عقيده اند كه نمي توان به كسي مؤمن يا كافر گفت، چرا كه وحي منقطع شد. و ابوبكر و عمر از دنيا رفته اند و امروز كسي نيست كه حقايق را بيان كند و كافر را از مؤمن تميز دهد. بدان جهت ما به كسي نمي گوييم كه او مؤمن است يا كافر.[14]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. اشعري، ابوالحسن، مقالات الاسلاميين و اختلاف المصلين،.
2. بغدادي، عبدالقاهر، الفرق بين الفرق،.
4. مشكور، محمدجواد، فرهنگ فرق اسلامي.
[1] . بغدادي، عبدالقاهر بن طاهر، الفرق بين الفرق، دارالجيل و دارالافاق الجديدة، چاپ 1408ق ، بيروت، ص54.
[2] . الفرق بين الفرق، ص89.
[3] . الأمين، شريف يحيي، معجم الفرق الاسلاميه، دارالاضواء، چاپ اول، 1406ق، بيروت، ص 13.
[4] . مشكور، محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامي، بنياد پژوهشهاي اسلامي آستان قدس رضوي، چاپ دوم، 1372ش، ص6.
[5] . فرهنگ فرق اسلامي، ص43.
[6] . فرهنگ فرق اسلامي، ص7 و 8.
[7] . معجم الفرق الاسلاميّه، ص270.
[8] . اشعري، ابوالحسن، علي بن اسماعيل، مقالات الاسلاميين و اختلاف المصلّين، المكتبة العصريه للطباعة،1419 هجري قمري، بيروت، جلد اول، صفحه 184.
[9] . فرهنگ فرق اسلامي، ص8.
[10] . مهنا و خريس، امير و علي، جامع الفرق و المذاهب الاسلاميه، المركز الثقافي العربي، بيروت، چاپ دوم، 1994ميلادي، صفحه10.
[11] . بغدادي، عبدالقاهر بن طاهر، الفرق بين الفرق، دارالجيل و دارالافاق الجديدة، چاپ 1408 هجري، بيروت، صفحه 80.
[12] . فرهنگ فرق اسلامي، صفحه 9.
[13] . الفرق بين الفرق، صفحه 86.
[14] . عراقي حنفي، ابومحمد عثمان بن عبدالله بن حسن، الفِرَقُ المُفتَرِقَة بين أهل الزّيغ و الزندقة، تحقيق دكتر يشار قوتلو آي، صفحه 14.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید