پاسخ:
دولت هاي بيگانه براي پيشبرد سياست هاي استعماري در كشورها، دست به اختلافات ديني مي زنند، اما در كشور ايران كه پيرو مكتب اهل بيت عصمت و طهارت ـ عليهم السّلام ـ هستند و روحانيت آگاه، هميشه مردم را از انحراف باز مي دارند، زمينة پيدايش يك دين جديد غير ممكن است، چرا كه دين اسلام به عنوان آخرين و كاملترين دين، و پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ آخرين رسول از طرف خداوند تبارك و تعالي براي مردم جهان مبعوث شده است.[1] لذا دشمنان به اين نتيجه رسيدند كه بايد رشتة ارتباط و وحدت مسلمين و بالاخص مركز ثقل وحدت شيعيان ايراني يعني دين، تضعيف شود، تا مردم متحد را از هم جدا كرده، و درصورت نياز بتوانند آنها را به جان هم انداخته و بر آنها تسلط پيدا كنند. بهترين كار براي پيشبرد اهداف شوم استعماري و ايجاد انگيزه در ملت ايران براي به ميدان آمدن، مسئلة مهدويت بود. براي همين سيد علي محمد باب شيرازي با تحريك بيگانگان ادعاي نيابت و باب امام زمان ـ عليه السّلام ـ را كرد.[2] وقتي هم ديد كه برخي از مردم ناآگاه، بدون تحقيق و دليل منطقي ادعاي او را پذيرفتند، مدعي شد كه آنچه مردم انتظار ظهورش را مي كشيدند من هستم، من همان مهدي و امام زمانم و آمدم جامعه را از فساد پاك سازم و بر همة مردم و علما واجب است كه از من اطاعت كنند.[3]
سپس ادعاي نبوت كرده و به خيال خود قرآن كريم را نسخ نمود و كتاب بيان را به جاي آن معرفي كرد.[4] زيرا مي دانست با وجود قرآن كريم كسي به او ايمان نخواهد آورد و اگر عده اي ناآگاهانه به او گرويده اند، روزي با مطالعة دلائل عقلي و منطقي قرآن، بر بطلان باب و بهائيت يقين خواهند كرد و براي همين دستور داد تمامي كتابها غير از كتب خودشان، سوزانده شود، البته بعد از او ميرزا حسينعلي گفت: كتاب هايي را كه براي زندگي مورد نياز است بخوانيد و اين لطفي از جانب خداوند (خودش) بر بندگان است.[5] و خود را به بها ملقب كرد و همانند باب خود را مهدي، سپس پيامبر و در آخر هم خدا خواند و پيروانش از اين به بعد بهائيت معروف گشتند.[6] بنابراين يكي از كارهاي استعمار، در راستاي تضعيف اسلام حمايت آنان از بهائيت مي باشد و با مطرح كردن نسخ اسلام و قرآن، خواستند آثار ظاهر اسلام را از بين ببرند و با توجه به اهميتي كه حج دارد و سالانه ميليونها مسلمان در آن جمع مي شوند و آثار وحي و نبوت را مي بينند و از آنجا به زيارت مرقد منور رسول الله ـ صلّي الله عليه و آله ـ و ائمة اطهار ـ عليهم السّلام ـ مشرف مي شوند و چونكه همه اين مراسم يك نوع همايش جهاني اسلام و اتحاد مسلمين در برابر استعمار و مذاهب مزخرف، خصوصاً بهائيت مي باشد، رهبران بهائيت با پيروي از دشمنان سرسخت اسلام، در صدد اين شده اند كه بايد اين محوريت از بين برود و مكه، مدينه، قبور ائمه اطهار ـ عليهم السّلام ـ و تمامي مزار علماي اسلام ويران گردند، تا ديگر كسي آثار اسلام را نبيند، چون به اصل كتاب هاي آنها دسترسي نداريم اين اعتقادات و احكام آنها را از كتابي نقل مي كنيم كه مولفش با رهبران بهائيت ملاقات ها داشته و كتاب بيان باب و اقدس و برخي از الواح حسينعلي بهاء را داشته است.[7]
زعيم الدوله در اين باره مي نويسند:
علي محمد باب، خانة خود در شيراز را به جاي كعبه، براي نماز خواندن به عنوان قبله قرار داده بود و يكي از احكامش اين بود كه به محض به قدرت رسيدن پيروان او بايد تمام بقاع مقدسه مانند، مكه، بيت المقدس، قبور انبياء و اولياء را خراب كنند و هر كس استطاعت پيدا كرد، خانة محل ولادت او را در شيراز حج كند، و آن خانه را تعمير و توسعه دهد.[8]
حسينعلي بهاء نيز در كتاب اقدس مي گويد: قبله كسي است كه خدا او را ظاهر كرده است هر گاه او تغيير كند قبله هم تغيير پيدا مي كند. و چون بهاء در فلسطين و در شهر «عكا» زندگي مي كند، بعد از باب، قبلة بهائيان و هم چنين محل حج شان عكا شد. كه در مورد حج هم مي گويد: و به تحقيق كه خدا بر هر كس از شما كه استطاعت داشته باشد حكم به حج خدا (يعني قبر او در عكا) كرده است.[9]
بنابراين علت اعتقاد بهائيان بر ويران كردن مكه و... براي از بين بردن آثار دين مقدس اسلام است، تا مردم به مرور زمان دست از اسلام برداشته و به سوي فرقة منحرف بهائيت كشيده شوند و بخاطر دشمنني با اسلام است كه كشورها و دشمنان مكتب تشيع مانند روسيه، تركيه، انگليس، آمريكا، فرانسه و رژيم غاصب صهيونيسم همواره از اينها حمايت مي كنند.[10]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. بهائيت دين نيست، ابواتراب هدائي، تهران، فراهاني، سوم، بي تا.
2. بهائيت به روايت تاريخ، بهرام افراسيابي، بي جا، پرستش، اول، 1366 ش.
3. مبادي روحاني و تعاليم اجتماعي بهائي، شكوه شكوهي.
4. گنجينة حدود و احكام، عبدالحميد اشراق خاوري.
[1] . مائده/3، احزاب/40.
[2] . الامين، شريف يحيي، فرهنگنامة فرقه هاي اسلامي، ترجمه: محمد رضا موحدي، تهران، باز، اول، 1378 ش، ص 69.
[3] . زغيم الدوله تبريزي، محمد مهدي خان، مفتاح باب الابواب، ترجمة حسن فريد گلپايگاني، تهران، كتابخانة شمس، دوم، 1349. ص 121، و حسيني طباطبائي، مصطفي، ماجراي باب و بهاء، تهران، روزنه، دوم، 1379ش، ص 45.
[4] . افراسيابي، بهرام، تاريخ جامع بهائيت، تهران، مهرفام، دهم، 1382 ش، ص 201.
[5] . همان، ص 361، و مفتاح باب الابواب، ص 168و270.
[6] . مشكور، محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامي، بنياد پژوهشهاي اسلامي آستان قدس رضوي، سوم، 1357 ش، مشهد، ص 90.
[7] . مفتاح باب الابواب، ص 8.
[8] . همان، ص 68، ص 169.
[9] . همان، ص 254، ص 259، ص 284.
[10] . افراسيابي، بهرام، تاريخ جامع بهائيت، مهرفام، چاپ دهم، 1382ش، تهران، ص 271، 298، 323؛ و رباني گلپايگاني، علي، فرق و مذاهب كلامي، امير، اول، 1377 ش، قم، ص 341.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید