هتک حرمت مسجدالاقصي، اولين قبله گاه مسلمانان، و نيز کشتار بي رحمانه مردان، زنان و حتي کودکان بي دفاع و مظلوم فلسطين توسط نظاميان سنگدل اسرائيلي، خشم و نفرت عمومي را بين آحاد مردم فلسطين و ساير ملت هاي مسلمان به دنبال داشت. شروع مجدد انتفاضه مردم فلسطين، که تحقق آرزوي ديرينه ملت هاي مسلمان در بازگرداندن سرزمين مقدس فلسطين به آغوش جهان اسلام را نويد مي دهد، مؤيد اين واقعيت است که مردم فلسطين به طرح هاي سازشکارانه و مذاکرات صلح اميدي ندارند و خود مي خواهند براي آزادي کشورشان از چنگال غاصبان صهيونيست، آستين همت بالا زنند. امروز، وظيفه ملت ها و دولت هاي اسلامي دو چندان شده است تا همگام با خيزش فراگير ملت فلسطين، از هيچ کوششي براي آزادسازي قبله اول مسلمانان و افشاي جنايات صهيونيسم جهاني دريغ نورزند. مقاله حاضر، «يهود» را در آيين و عملکرد به بوته نقد گذاشته است.
امام خميني (رحمه الله): «جمعه آخر ماه مبارک رمضان روز قدس است. روز قدس، که هم جوار شب قدر است، لازم است که در بين مسلمانان احيا شود و مبدأ بيداري و هوشياري آنان باشد... هان اي مسلمانان جهان و مستضعفان گيتي، به پاخيزيد!... تا کي بايد قدس شما در زير چکمه تفاله هاي امريکا و اسرائيل غاصب پايکوب شود؟ تا کي سرزمين قدس، فلسطين، لبنان و مسلمانان مظلوم آن ديار در زير سلطه جنايت کاران به سر برند و شما تماشاچي باشيد؟»1
جمعه آخر رمضان يادآور حضور ميليوني مردم مسلمان ايران و ديگر مسلمانان جهان در اعلام هم دردي با ملت مظلوم فلسطين است؛ ملتي که بيش از پنجاه سال است از سرزمين مادري خود آواره و بي خانمان شده اند. به مصداق روايت نبي اکرم (صلي الله عليه وآله) «مَنْ اَصْبَحَ وَ لَمْ يَهْتَمَّ بِاُموُرِ المُسْلِمينَ فَلَيْسَ بِمُسْلِم»، اهتمام به وضعيت مسلمانان مظلوم فلسطين نه تنها يک وظيفه سياسي، بلکه، وظيفه شرعي و ديني است.
از نظر قرآن کريم، قدم يهود بر خاک زمين با پيمان شکني، خيانت و تجاوز به حقوق مردم و حدود الهي، تحريف کتاب خدا، دنياگرايي و دل بستگي فوق العاده به لذايذ دنيوي، مرگ گريزي، کشتن انبيا (عليهم السلام) و صالحان، ترک امر به معروف و نهي از منکر، کفران نعمت هاي الهي، نژادپرستي و خود برتربيني همراه بود و بدين روي، سزاوار مذمّت و غضب الهي است.
در اين نوشتار، به انديشه هاي يهود و رژيم اسرائيل و نيز عملکرد آن ها در طول تاريخ اشاره شده و بدين منظور، سعي گرديده است از آيات، شأن نزول آن ها و ديگر شواهد مسلّم تاريخي استفاده شود. در مواردي نيز براي بيان عقايد يهود، به تورات و کتاب تلمود ـ شرح تورات ـ اشاره شده و در نهايت روشن گرديده که با وجود اين همه سوابق روشن، دشمني و فتنه انگيزي اسرائيل و يهود در ذات آن ها نهفته است و شعار صلح طلبي و هم زيستي مسالمت آميز با کشورهاي اسلامي، يک شعار فريبنده بيش نيست و اين عده همچنان به شرارت، ظلم و پيمان شکني خود ادامه مي دهند و هدفشان از مذاکراتي همچون «کمپ ديويدِ دوم» و يا «شرم الشيخ» رسيدن به آن اهدافي است که از طريق جنگ نتوانسته اند به آن دست يابند.
نگاهي به دين يهود
دين يهود يکي از اديان مهم جهان است که داراي سابقه اي طولاني مي باشد. آغاز اين دين تقريباً به 2500 سال قبل باز مي گردد. پيروان اين دين خود را پيرو پيامبر الهي، حضرت موسي (عليه السلام)، مي دانند. همچنين اين قوم را به دليل نسبت با حضرت يعقوب (عليه السلام)، «بني اسرائيل» مي گويند؛ «اسرائيل» لقب حضرت يعقوب (عليه السلام) بوده است.
تاريخ قوم يهود را مي توان به چند دوره تقسيم نمود:
1. از حضرت ابراهيم خليل (عليه السلام) تا حضرت موسي (عليه السلام)، دوره توقف چهارصد ساله در مصر؛
2. از حضرت موسي (عليه السلام) تا شائول، دوره خلاصي بني اسرائيل از عبوديت مصر و بعثت حضرت موسي (عليه السلام) در کوه سينا و چهل سال سرگرداني قوم در دشت؛
3. از شائول تا تقسيم مملکت يهود که قريب 120 سال بود، شامل دوران ترقّي يهود تحت سلطنت حضرت داود (عليه السلام) و حضرت سليمان (عليه السلام)؛
4. از تقسيم مملکت تا انتهاي تأليف عهد قديم که قريب 500 سال طول کشيد، شامل وفات حضرت سليمان (عليه السلام) و انقراض سلطنت اسرائيل؛
5. از مراجعت از اسيري تا بعثت حضرت مسيح (عليه السلام)؛
6. ازانهدام اورشليم به بعد که يهوديان در جهان پراکنده شدند؛
7. تشکيل دولت اسرائيل درسرزمين فلسطين ازسال1944. 2
کتاب اين قوم تورات يا عهد قديم است. عهد قديم در مقابل عهد جديد يا انجيل است؛ زيرا تورات يا «اسفار پنج گانه حضرت موسي (عليه السلام)» پيش از حضرت مسيح (عليه السلام) نوشته شده است.
اسفار پنج گانه ياپنج کتاب حضرت موسي (عليه السلام) عبارت است از:
1. ژِنِز يا سِفر تکوين تا استقرار عبرانيان در مصر؛
2. جلاي وطن يا سِفر خروج؛
3. سِفر لاويان يا احکام صريح مذهبي؛
4. سِفر اَعداد يا شرح نيروي مادي قوم؛
5. سِفر تثنيه يا مکمّل کتاب هاي ياد شده قبل. 3
از نظر قرآن کريم، تورات کنوني تحريف شده است. اين يکي از معجزات قرآن کريم است که در قرن هفتم ميلادي، از جعل و تحريف تورات و انجيل خبر داده است. در آن روز، جز مؤمنان و بعضي از احبار و کشيشان هيچ کس اين موضوع را باور نداشت، اما قرآن مکرّر بر اين نکته تأکيد کرد. 4
«تورات» در اصل، يک واژه عبري به معناي «شريعت و قانون» است. پس از نزول کتابي از طرف خداوند بر حضرت موسي بن عمران (عليه السلام)، اين کتاب به اين نام خوانده شد. گاهي نيز به مجموعه کتب عهد عتيق و گاهي به اسفار پنج گانه آن نيز گفته مي شود.
مجموعه کتب يهود که «عهد عتيق» ناميده شده، مرکّب از تورات و چندين کتاب ديگر مي باشد. تورات، که داراي پنج بخش است، به شرح پيدايش جهان و انسان و مخلوقات ديگر و بخشي از زندگي انبياي پيشين و حضرت موسي بن عمران (عليه السلام) و بني اسرائيل و احکام اين آيين مي پردازد.
کتب ديگر آن، که در واقع نوشته هاي مورّخان پس از حضرت موسي (عليه السلام) مي باشد، شرح حالات پيامبران (عليهم السلام)، ملوک، پادشاهان و اقوامي است که پس از موسي بن عمران (عليه السلام) به وجود آمده اند.
ناگفته پيداست که غير از اسفار پنج گانه تورات، هيچ يک از اين کتب آسماني نيست، خود يهود نيز چنين ادعايي ندارند و حتي زَبور حضرت داود (عليه السلام)، که آن را به نام مَزامير مي نامند، شرح مناجات و اندرزهاي اين پيامبر است.
اما در مورد اسفار پنج گانه تورات، قراين روشني وجود دارد که نشان مي دهد اين ها نيز کتب آسماني نيست، بلکه کتاب هايي تاريخي است که پس از حضرت موسي بن عمران (عليه السلام) نوشته شده؛ زيرا در آن ها شرح وفات حضرت موسي (عليه السلام) و چگونگي تدفين او و برخي حوادث پس از آن آمده است، به ويژه آخرين فصل «سِفر تثنيه» به وضوح نشان مي دهد که اين کتاب مدت ها پس از وفات حضرت موسي (عليه السلام) به رشته تحرير درآمده است.
علاوه براين، محتويات اين کتب، که آميخته با خرافات فراوان و نسبت هاي ناروا به پيامبران (عليهم السلام) و نسبت بعضي سخنان کودکانه به آن ها مي باشد، گواه ديگري برساختگي بودن آن هاست. شواهد تاريخي نيز نشان مي دهد که تورات اصلي از ميان رفت و بعدها پيروان حضرت موسي (عليه السلام) اين کتاب ها را نگاشتند. 5
1ـ روابط بين الملل در آيين يهود
يهوديان همانند بسياري از ملت هاي معاصر خويش از قبيل يونانيان و روميان خود را «نژاد برتر» مي شمرند و هيچ ملتي را همتاي خود نمي خوانند. آنان آيين يهود را نيز آيين انحصاري خويش مي دانند و حتي براي گسترش آن در ميان ديگر ملل تبليغي ندارند. آن ها افراد غير اسرائيلي را بر فرض آن که به آيين يهود درآيند، در رديف بني اسرائيل قرار نمي دهند.
بنابراين، در رفتار قوم يهود، تضاد با حقوق بين الملل به وضوح مشاهده مي شود؛ يهوديان معتقد به برتري نژاد خويش مي باشند و ديگر ملل را در خدمت خويش مي انگارند.
آيات متعددي از قرآن کريم درباره يهود و قوم بني اسرائيل است. بسياري از اعمال و عقايد ناپسند اين جماعت مورد سرزنش قرار گرفته؛ از جمله نژادپرستي آنان. علاوه بر قرآن کريم، تورات کنوني نيز به برتري جويي اين گروه اشاره دارد.
2ـ نژادپرستي يهود از منظر قرآن کريم
الف ـ يهود فرزندان و دوستان خاص خداوند: «قُلْ يا اَيُّها الّذينَ هادوا اِن زَعَمتُم اَنَّکُم اَولياءُ للّهِ مِن دونِ النّاسِ فَتَمنَّوُا المَوْتَ اِن کُنتُم صادِقينَ» (جمعه: 6)؛ بگو: اي يهوديان، اگر گمان مي کنيد که (فقط) شما دوستان خداييد نه ساير مردم، پس آرزوي مرگ کنيد، اگر راست مي گوييد (تا به لقاي محبوبتان برسيد.)
خداوند متعال اين ادّعاي دروغين آنان را رد مي کند و مي گويد: همين که شما اين قدر از مرگ وحشت داريد، دليل بر آن است که در اين ادعاي خود صادق نيستيد.
«مهم تر اين که آيين خويش را تنها آيين حق دانسته و ديگران را پيروان خدايان دروغين و محکوم به نابودي و فنا مي دانسته اند و حتي حاضر به انعقاد پيمان با مخالفان خود نبوده اند. از اين جهت، کم ترين لطف و ترحّمي نسبت به آنان توصيه نشده و در مواقع جنگ، کم ترين حقوقي براي آنان قايل نبوده اند.»6
قرآن کريم در آيه اي ديگر، از زبان يهود و نصارا چنين مي گويد: يهود و نصارا گفتند: ما فرزندان خدا و دوستان (خاص) او هستيم. بگو: پس چرا شما را در برابر گناهانتان مجازات مي کند؟! بلکه شما هم بشري هستيد از مخلوقاتي که آفريده؛ هر که را بخواهد (و شايسته بداند)، مي بخشد و هر که را بخواهد (و مستحق بداند)، مجازات مي کند. (مائده: 18)
در روايات اسلامي نيز در حديثي از ابن عباس مي خوانيم: پيغمبر (صلي الله عليه وآله) جمعي از يهود را به دين اسلام دعوت کردند و آن ها را از مجازات خدا بيم دادند. گفتند: چگونه ما را ازکيفر خدا مي ترساني، در حالي که فرزندان خدا و دوستان اوهستيم؟7
همچنين درتفسيرمجمع البيان در ذيل آيه مورد بحث، حديثي شبيه حديث مزبور نقل شده است که جمعي از يهود در برابر تهديد پيامبر (صلي الله عليه وآله) به مجازات الهي گفتند: ما را تهديد مکن؛ ما فرزندان خدا و دوستان او هستيم. اگر خشم بر ما کند همانند خشمي است که انسان نسبت به فرزند خود دارد؛ يعني به زودي اين خشم فرو مي نشيند!»8
با توجه به آيه شريفه، تنها يهود ادّعاي دوستي و فرزندي خدا را نمي نمودند، بلکه مسيحيان نيز در اين عقيده با يهود شريکند. شک نيست که آن ها خود را حقيقتاً فرزند خدا نمي دانستند، آنان تنها حضرت عيسي (عليه السلام) را فرزند حقيقي خدا مي دانند و به آن تصريح دارند. ولي منظورشان از انتخاب اين نام و عنوان براي خود، اين بود که بگويند رابطه خاصي با خدا دارند و گويا هر که در نژاد آن ها و يا جزو جمعيت آن ها مي شد بدون اين که اعمال صالحي داشته باشد، از دوستان و گروه فرزندان خدا مي گرديد!
قرآن کريم با تمام اين امتيازات موهوم مبارزه مي کند و امتياز هر کس را تنها در ايمان و عمل صالح و پرهيزگاري او مي شمارد. از اين رو، در اين آيه، براي ابطال اين ادعا چنين مي گويد: «قُلْ فَلِمَ يُعَذِّبُکُمْ بِذُنوُبِکُمْ.» اين مجازات نشانه بي اساس بودن ادعاي آن هاست. 9
جُوزِف گِئِر از اين که دين يهود در مقايسه با ديگر اديان جهان داراي پيروان کم تري است، اظهار شگفتي مي کند، با وجود آن که، دين يهود يک آيين جهاني بوده است. دليل اين موضوع همان امتيازات ويژه اي است که اين گروه براي خود قايلند. وي مي گويد: «شگفت آن که اين مذهب توحيدي و آيين جهاني به علت حوادث تاريخي، به يک قوم خاص منحصر گرديد؛ زيرا با سرنوشت اين قوم مخلوط و مربوط شد، وگرنه مي بايستي مقبول بسياري از اقوام مي گرديد.»10
در منطق اسلام، تمام ملت ها در پيشگاه پروردگار برابر و يکسانند و هيچ کس بر ديگري برتري ندارد، مگر به تقوا؛ «انَّ أکرَمَکُم عِنْدَاللّهِ أَتقيکُم.» (حجرات: 13)
قرآن مجيد بهترين ملت را اين گونه معرفي مي نمايد: شما بهترين امّتي بوديد که به سود انسان ها خارج شده ايد؛ امر به معروف و نهي از منکر مي کنيد و به خدا ايمان داريد. و اگر اهل کتاب (به چنين برنامه و آيين درخشاني) ايمان آورند، براي آنان بهتر است، (ولي تنها) عده کمي از آن ها با ايمانند و بيش تر آن ها فاسقند. (آل عمران: 110)
«بهترين امّت» از نظر قرآن کريم، کساني هستند که «امر به معروف و نهي از منکر مي کنند و به خدا ايمان دارند.» و اين خود مي رساندکه اصلاح جوامع، چه دربعدداخليوچه دربعدبين المللي، بدون ايمان و دعوت به حق و مبارزه با فساد ممکن نيست.
ب ـ يهود؛ ملت برگزيده: يکي از دلايل خودخواهي ملت يهود و اعتقاد آنان به برتري اين است که آنان خود را تافته اي جدابافته مي دانند ومعتقدند که گنه کاران ملّت يهود، فقط چند روز مجازات خواهند شد و سپس بهشت الهي تاابد در اختيار آنان خواهد بود.
اين امتيازطلبي با هيچ منطقي سازگار نيست؛ زيرا هيچ تفاوتي در ميان انسان ها از نظر کيفر و پاداش اعمال در پيشگاه خدا وجود ندارد.
قرآن کريم به يکي از گفته هاي بي اساس يهود که آنان را به خود مغرور ساخته و سرچشمه قسمتي از انحرافات آن ها شده است، اشاره کرده، مي فرمايد: و گفتند: هرگز آتش دوزخ جز چند روزي به ما نخواهد رسيد. بگو: آيا پيماني از خدا گرفته ايد ـ پس خداوند هرگز از پيمانش تخلّف نميورزد ـ يا چيزي را که نمي دانيد به خدا نسبت مي دهيد؟ (بقره: 80)
«مگر يهود چه کرده بودند که مي بايست تبصره اي به سود آن ها بر قانون کلي مجازات زده شود؟ به هر حال، آيه فوق با يک بيان منطقي، اين پندار غلط را ابطال مي کند و مي گويد: اين گفتار شما از دوحال خارج نيست: يابايد عهد و پيمان خاصي از خدا در اين زمينه گرفته باشيد ـ که نگرفته ايد ـ و يا دروغ و تهمت به خدامي بنديد!
از آيات مورد بحث استفاده مي شود که روح تبعيض نژادي يهود، که امروز نيز در دنيا سرچشمه بدبختي هاي فراوان شده، از آن زمان در يهود بوده است و امتيازات موهومي براي نژاد بني اسرائيل قايل بوده اند. متأسفانه بعد از گذشتن هزاران سال هم آن روحيه بر آن ها حاکم است و در واقع، پيدايش کشور غاصب اسرائيل نيز همين روح نژادپرستي است.
آن ها نه فقط در اين دنيا براي خود برتري قايل هستند، بلکه معتقدند که اين امتياز نژادي در آخرت نيز به کمک آن ها مي شتابد و گنه کارانشان بر خلاف افراد ديگر، تنها مجازات کوتاه مدت و خفيفي خواهند ديد و همين پندارهاي غلط، آن ها را آلوده انواع جنايات و بدبختي ها و سيه روزي ها کرده است.»11
در تفسير مجمع البيان و تفاسير ديگر، آمده است که مسلمانان و اهل کتاب، هر کدام بر ديگري افتخار مي کردند. اهل کتاب مي گفتند: «پيامبر ما پيش از پيامبر شما بوده و کتاب ما از کتاب شما سابقه دارتر است.» مسلمانان هم مي گفتند: «پيامبر ما خاتم پيامبران و کتابش آخرين و کامل ترين کتب آسماني است. بنابراين، بر شما امتياز داريم.»
طبق روايت ديگري، يهود مي گفتند: «ما ملت برگزيده ايم و آتش دوزخ جز روزهاي معدودي به ما نخواهد رسيد.» و مسلمانان مي گفتند: «ما بهترين امّت ها هستيم؛ زيرا خداوند درباره ما گفته است: "کُنْتُمْ خَيْرَ اُمَة". 12
در بطلان ادعاهاي مزبور، آيه ذيل نازل گرديد: (فضيلت و برتري) به آرزوهاي شما و آرزوهاي اهل کتاب نيست؛ هر کس بد کند کيفر داده مي شود و کسي را جز خدا ولي و ياور خود نخواهد يافت. (نساء: 123)
همين ادعا ـ يعني نبود عذاب براي قوم يهود ـ در کتاب تورات مشاهده مي شود: «خداوند، رحمان و کريم است، دير غضب و بسيار رحيم، تا به ابد محاکمه نخواهد نمود و خشم راهميشه نگاه نخواهد داشت، با ما موافق گناهان عمل ننموده و به ما به حسب خطاياي ما جزا نداده است؛ زيرا آن قدر که آسمان از زمين بلندتر است، به همان قدر رحمت او بر ترسندگانش عظيم است. به اندازه مشرق از مغرب دور است و به همان اندازه گناهان ما را دور کرده است. چنان که پدر بر فرزندان خود رؤوف است، همچنان خداوند بر ترسندگان خود رأفت مي نمايد؛ زيرا جِبلّت ما را مي داند و ياد مي دارد که ما خاک هستيم.»13
همچنين در بخشي از تورات آمده است: «ارتداد ايشان (بني اسرائيل) را شفا داده، ايشان را مجاناً دوست خواهم داشت؛ زيرا خشم من از ايشان برگشته است. براي اسرائيل مثل شبنم خواهم بود و او مانند سوسن ها، گل خواهد کرد و مثل لُبنان ريشه هاي خود را خواهد دوانيد، شاخه هايش منتشر شده زيبايي او مثل درخت زيتون و عطرش مانند لُبنان خواهد بود. آناني که زير سايه اش ساکن مي باشند مثل گندم زيست خواهند کرد و مانند موها گل خواهند آورد»14
ج ـ نجات دسته جمعي يهود: از اعتقادات يهود اين است که سعادت و نجات ابدي به صورت جمعي است، نه فردي! و مجرد انتساب به ذرّيه حضرت ابراهيم (عليه السلام) براي شخص، نجات جاوداني را تضمين مي نمايد. اين توهّم باطل قرن هاي متمادي بر افکار يهود سايه افکنده بود و موجب شد آن ها را به صورت گناه کارترين مردم از نظر انحرافات اخلاقي و زشت کاري ها درآورد و در نتيجه، از طرف تمام اقوام و مللي که با آنان هم زيستي داشتند مورد تحقير و اهانت قرار گرفتند.
خداوند اين انديشه گمراه کننده را مورد تعرض قرار داده و در ردّ آن آيات 168 و 169 سوره اعراف را نازل نموده که در بخشي از آن آمده است: «يهود مي گويند: (اگر ما گنه کاريم) خداوند به زودي ما را مي بخشد.»15
د ـ پول پرستي يهود: در تاريخ بشر، ملتي در پول پرستي و جمع آوري مال همچون يهود ديده نشده است. آن ها براي رسيدن به اين مقصود تمام راه هاي مشروع و غيرمشروع را پيموده و تا حدّ پرستش با حرص و ولع خاص به جمع آوري مال پرداخته اند، تا جايي که حضرت عيسي مسيح (عليه السلام)، که خداوند او را براي هدايت بني اسرائيل فرستاده بود، آنان را مورد خطاب قرار داده، مي فرمود: «لاتَعبُدوا رَبَّينِ: اللّهَ والْمالَ»؛ 16 دو پروردگار را نپرستيد: خدا و پول را.
شايد اين مسأله به طرز عقيده يهود، که خود را ملت برگزيده خدا مي پندارند، ارتباط داشته باشد. بدين دليل، مي خواهند بر جهان استيلا داشته باشند و البته مال و ثروت از عوامل مهمي است که آن ها را به هدف و مقصود خود خواهد رسانيد. شايد هم دليل آن تفکر مادي اين دين باشد که يهود بجز مظاهر زندگي مادي به چيز ديگري ايمان ندارند و زندگاني جاويدان سراي ديگر، از نظرشان بي مفهوم است.
قرآن در اين باره مي فرمايد: اي کساني که ايمان آورده ايد، با قومي که خداوند آن ها را مورد غضب قرار داده دوستي نکنيد، آن ها از آخرت مأيوسند، همان گونه که کفار از مردگان مدفون در قبرها مأيوس مي باشند. (ممتحنه: 13)
با وجود اين، در ابتداي ظهور اسلام، بعضي از يهوديان مدعي بودند که ثواب و پاداش روز رستاخيز مختص آن هاست. قرآن کريم در مورد صدق ادعايشان از آن ها خواست تقاضاي مرگ کنند تا آنان را به نعيم خالص و خاص خدا برساند: «بگو اگر (آن چنان که مدعي هستيد) سراي ديگر در نزد خدا مخصوص شماست نه ساير مردم، پس آرزوي مرگ کنيد، اگر راست مي گوييد.» (بقره: 94)
يهود با گفتن اين سخنان که بهشت مخصوص ماست يا چند روزي بيش در آتش نمي سوزيم، مي خواستند مسلمانان را نسبت به آيينشان دل سرد کنند. ولي قرآن پرده از روي دروغ و تزوير آنان برمي دارد؛ زيرا آن ها به هيچ وجه حاضر به ترک دنيا نيستند و اين خوددليل محکمي برکذب ادعاي آن هاست. راستي، اگر انسان چنان ايماني به سراي آخرت داشته باشد، چرا اين قدر به زندگي اين جهان دل ببندد وبراي وصول به آن مرتکب هزارگونه جنايت شود؟
در آيات بعد، قرآن مجيد اضافه مي کند:
«ولي آن ها هرگز به خاطر اعمال بدي که پيش از خود فرستاده اند، آرزوي مردن نخواهند کرد و خداوند از ستمگران آگاه است. آن ها را حريص ترين مردم، حتي حريص تر از مشرکان بر زندگي (اين دنيا و اندوختن ثروت) خواهي يافت (تا آن جا) که هر يک از آن ها دوست دارد هزار سال عمر کند، در حالي که اين عمر طولاني، او را از عِقاب خداوند باز نخواهد داشت و خداوند به اعمال آن ها بيناست.» (بقره: 95 و 96)
خلاصه آن که در اندوختن مال و ثروت و قبضه کردن دنيا حريصند وانحصارطلب. آن هاحتي از مشرکان، که طبعاً مي بايست در جمع آوري اموال از همه حريص تر باشند و باکي نداشته باشند که از چه راهي به دست آورند، حريص ترند. چنان به دنيا علاقه دارند که هر يک از آن ها دوست دارد هزار سال عمر کند.
«بي شک سرچشمه بسياري از جنگ ها و خون ريزي ها در طول تاريخ بشر برتري جويي نژادي بوده است، مخصوصاً در جنگ جهاني اول و دوم، که بزرگ ترين رقم تلفات و ويراني را در تاريخ به همراه داشت، عامل نژادپرستي آلمان ها يا حزب نازي، عامِل غيرقابل انکاري بود.
اگر بنا شود نژادپرستان جهان را رده بندي کنيم، بدون شک، يهود در رده هاي بالا قرار خواهند گرفت. هم اکنون کشوري را که آن ها به نام «اسرائيل» تشکيل داده اند، بر مبناي همين مسأله نژادپرستي تأسيس شده، چه جنايت هاي هولناکي که براي آن مرتکب شدند و چه جنايت هاي وحشتناکي که براي نگه داري آن مرتکب مي شوند!
آن ها حتي آيين موسي (عليه السلام) را در نژاد خود محصور ساخته اند و اگر کسي از غير نژاد يهود بخواهد اين آيين را بپذيرد، براي آن ها جالب نيست. به همين دليل، تبليغ و دعوت به سوي آيين خود در ميان اقوام ديگر نمي کنند.
همين وضع خاص آن ها سبب شده که در انظار جهانيان منفور گردند؛ چرا که مردم دنيا کساني را که براي خود امتيازي بر ديگران قائل باشند، هرگز دوست ندارند. اصولاً نژادپرستي شعبه اي از شرک است و به اين دليل، اسلام شديداً با آن مبارزه کرده و همه انسان ها را از يک پدر و مادر مي داند که امتيازشان تنها به تقوا و پرهيزکاري است.»17
در تِلْمُود، که شرح تورات يا «عهد قديم» است و مهم ترين کتاب «آداب و تعاليم» يهود به شمار مي رود، آمده است:
«1. امتياز ارواح يهود از غير يهود به اين است که ارواح يهود جزئي از خداست؛ همچنان که پسر جزئي از پدر است. ارواح يهود، پيش خدا نسبت به ارواح ديگران عزيز است؛ زيرا ارواح غيريهود، ارواح شيطاني و شبيه به ارواح حيوانات است. نطفه غيريهودي مانند نطفه ديگر حيوانات است.
2. بر فرد يهودي لازم است تمام کوشش خود را مصروف جلوگيري از حيات و پيشرفت ديگر ملت ها نمايد تا قدرت مطلقه تنها براي آن ها باشد... پيش از آن که يهود بر همه ملت ها پيروز شود، لازم است جنگ به حالت خود باقي باشد.
3. يهودي پيش خدا، از ملائکه بالاتر است. هرگاه غيريهودي، يهودي را بزند مثل اين است که عزّت الهي را زده و مستحق مرگ خواهد بود. اگر يهودي آفريده نشده بود، برکت از زمين مي رفت و باران نمي باريد و خورشيد آفريده نمي شد.
ـ فرق ميان انسان و حيوان مانند فرق ميان يهودي و ديگر ملت هاست. نطفه اي که ديگر ملت ها از آن آفريده مي شوند، نطفه چهارپاست.
ـ ملت هاي ديگر، مانند سگ هستند. اعياد مقدسه براي آن ها و براي سگ ها آفريده نشده است. سگ از غير يهودي بالاتر است؛ زيرا در اعياد جايز است به سگ ها غذا دادن، اما به غير يهودي جايز نيست.
ـ هيچ گونه خويشاوندي ميان يهود و غيريهود نيست؛ زيرا آن ها به خرها شبيه ترند تا به انسان ها. خانه هاي غير يهود پيش يهوديان، به منزله طويله حيوانات است. غيريهود، خوک هاي نجسي هستند که براي خدمت يهوديان آفريده شده اند.
4. افراد صالح غيريهودي را بکش و بر يهودي حرام است که غيريهودي را از مرگ و يا چاهي که افتاده نجات بدهد، بلکه سزاوار است که جلوي آن را با سنگ بگيرد.
5. بر اسرائيلي ها، کشتن و غصب کردن و دزدي نمودن مال غير اسرائيلي جايز، بلکه واجب است.
6. املاک غيريهود مانند مال متروک است؛ يهودي حق دارد آن را تملّک نمايد.
7. خداوند به يهوديان اجازه داده است که فراورده هاي غيريهودي را مالک شوند.
8. کشتن افراد مسيحي از اموري است که لازم است از ناحيه يهوديان عملي گردد.
9. ما تنها ملت برگزيده خدا در زمين هستيم... خداوند به خاطر لطفي که به ما داشته است، حيواناتي از جنس انسان، که عبارت از ساير ملل باشند، براي ما آفريده و آن ها را مسخّر ما ساخته است؛ زيرا خداوند به خوبي مي دانسته است که ما نيازمند به دو حيوان هستيم: يک نوع حيوان لال؛ مانند چهارپايان و پرندگان، و يک نوع (حيوان) ناطق؛ مانند مسيحي ها، مسلمان ها، بودايي ها و ساير ملل از شرق و غرب. آن ها را به خاطر خدمت گذاري ما آفريده است و ما را در زمين متفرق ساخته است تا پشت هاي آنان را لگدکوب کرده و زمام اختيار آنان را در دست داشته و از فنون آنان براي منافع خود بهره برداري نماييم.
به همين جهت است که بر ما واجب است دختران زيباي خود را به ازدواج پادشاهان، وزرا و بزرگان درآوريم و فرزندان خود را ميان پيروان مذاهب ديگر داخل کرده تا در صورت مقتضي، آن ها را وادار به جنگ نموده، قدرت نهايي را در دست داشته و بهره برداري کامل از آن ها نموده باشيم.»18
3ـ اعمال يهود نسبت به اسلام
عدم پذيرش اسلام توسط يهود در ابتداي بعثت، موجب دشمني ميان مسلمانان و آنان گرديد. همچنين يهوديان مي ديدند که پيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله) با تبليغ رسالتش، الفت و برادري در دل هاي مردم ايجاد مي کند و چنان توده واحد و يکپارچه اي از آن ها مي سازد که ممکن است قدرت و حکم روايي آنان را تهديد کند. بدين روي، به مخالفت با پيغمبر (صلي الله عليه وآله) برخاستند. قرآن کريم بعضي از نيّات آنان را در مبارزه با اسلام آشکار کرد تا مسلمانان از آسيبشان بر حذر بمانند.
در اين جا، به بعضي از اعمال آنان اشاره مي شود:
الف ـ محاصره اقتصادي: گروهي از يهوديان براي منصرف کردن مسلمانان از آيين خود، اقدام به کار جديدي نمودند. آن ها با خودداري از پرداخت هرگونه دِيْن يا امانت و يا انجام معاملاتي که بر ذمّه آن ها بود، براي افرادي که به دين مقدّس اسلام مشرف مي شدند، مشکل اقتصادي ايجاد مي کردند و به آن ها مي گفتند: حقوقي که شما بر ما داشتيد، پيش از اسلام بود و اکنون که مسلمان شده ايد، اين حقوق منتفي و باطل گرديده است. قرآن در اين باره مي فرمايد: «و در ميان اهل کتاب (از نصارا)، کساني هستند که اگر ثروت زيادي به رسم امانت به آن ها بسپاري، به تو باز مي گردانند؛ و برخي ديگر از اهل کتاب (از يهود)، کساني هستند که اگر يک دينار هم به آنان بسپاري، به تو باز نمي گردانند، مگر تا زماني که بالاي سر آن ها ايستاده (و بر آن ها مسلط) باشي. اين بدان روست که مي گويند: ما در برابر اميّين (غيريهود)، مسؤول نيستيم. و بر خدا دروغ مي بندند، در حالي که مي دانند (اين سخن دروغ است.)» (آل عمران: 75)
گروهي از مردمان عصر جاهليت پيش از اسلام، کالايي را به يهوديان فروختند و پس از فروش کالا، مسلمان شدند. هنگامي که پول کالا را از آنان مطالبه نمودند، يهوديان گفتند: نزد ما امانت و دِيني نسبت به شما نيست؛ زيرا شما آييني را که بر آن بوديد، ترک کرديد. آن ها ادعا کردند که اين دستور در کتابشان آمده است. مي گفتند: «ما اهل کتاب هستيم و پيامبر و کتاب آسماني در ميان ما بوده است. بنابراين، اموال ديگران براي ما احترامي ندارد.» اين مطلب به قدري نزد آنان مسلّم بود که جنبه اعتقادي و مذهبي به خود گرفته بود.
يهود مي گفتند: «ما در تصرف و غصب اموال عرب مجاز و مأذون هستيم؛ زيرا آنان مشرکند و پيروي از مرام موسي ندارند.»19
ب ـ فتنه انگيزي در ميان مسلمانان: يکي از يهوديان به نام شاس بن قيس، که پيرمردي تاريک دل و در کفر و عناد کم نظير بود، روزي از کنار مجمع مسلمانان مي گذشت، ديد جمعي از طايفه اَوس و خَزْرج، که سال ها با هم جنگ هاي خونيني داشتند، در نهايت صفا و صميميت گرد هم نشسته، مجلس اُنسي به وجود آورده اند و آتش اختلافات شديدي که در جاهليت در ميان آن ها شعلهور بود، به کلّي خاموش شده است.
از ديدن اين صحنه، بسيار ناراحت شد و با خود گفت: اگر اين ها تحت رهبري محمد (صلي الله عليه وآله) از همين راه پيش بروند، موجوديت يهود به کلّي در خطر است. در اين حال، نقشه اي به نظرش رسيد: به يکي از جوانان يهودي دستور داد به جمع آن ها بپيوندد و حوادث خونين بُغاث را ـ محلي که جنگ شديد اوس و خزرج در آن نقطه واقع شد ـ به ياد آن ها بياورد و آن حوادث را پيش چشم آن ها مجسّم سازد.
اتفاقاً اين نقشه، که با مهارت آن جوان يهودي پياده شد، مؤثر واقع گرديد و جمعي از مسلمانان از شنيدن اين جريان به گفتوگو پرداختند و حتي بعضي از افراد طايفه اَوس و خَرْزَج يکديگر را به تجديد آن صحنه ها تهديد کردند.
چيزي نمانده بود که آتش خاموش شده ديرين، بار ديگر شعلهور گردد. خبر به پيامبر (صلي الله عليه وآله) رسيد. فوراً با جمعي از مهاجران به سراغ آن ها آمدند و با اندرزهاي مؤثر و سخنان تکان دهنده خود، آن ها را بيدار ساختند.
وقتي جمعيت سخنان آرامبخش پيامبر (صلي الله عليه وآله) را شنيدند، از تصميم خود برگشتند، سلاح ها را بر زمين گذاشتند، دست در گردن هم افکندند، به شدّت گريه کردند و دانستند اين از نقشه هاي دشمنان اسلام بوده است. و صلح، صفا و آشتي بار ديگر کينه هايي را که مي خواست زنده شود، شستوشو داد.
در اين هنگام چهار آيه 98 ـ 101 از سوره آل عمران نازل شد. در دو آيه نخست، يهوديانِ اغواکننده را نکوهش مي کند و در دو آيه بعد، به مسلمانان هشدار مي دهد: «بگو اي اهل کتاب، چرا به آيات خدا کفر ميورزيد؟! و خدا گواه است بر اعمالي که انجام مي دهيد. بگو اي اهل کتاب، چرا افرادي را که ايمان آورده اند از راه خدا باز مي داريد و مي خواهيد اين راه را کج سازيد، در حالي که شما (به درستي اين راه) گواه هستيد؟! خدا از آنچه انجام مي دهيد، غافل نيست؛ اي کساني که ايمان آورده ايد، اگر از گروهي از اهل کتاب (که کارشان نفاق افکني و شعلهور ساختن آتشِ کينه و عداوت است) اطاعت کنيد، شما را پس از ايمان، به کفر باز مي گردانند و چگونه ممکن است شما کافر شويد، با اين که آيات خدا بر شما خوانده مي شود و پيامبر او در ميان شماست؟! و هرکس به خداتمسک جويد، به راهي راست هدايت شده است.»
ج ـ شبهه افکني در ميان مسلمانان: دشمنان اسلام، به خصوص يهود، براي دور ساختن مسلمانان از هيچ کوششي فروگذار نبودند؛ حتي درباره ياران نزديک پيامبر (صلي الله عليه وآله) نيز چنين طمعي داشتند که بتوانند آن ها را از اسلام بازگردانند و مسلّماً اگر مي توانستند در يک يا چند نفر از ياران نزديک پيامبر اکرم (صلي الله عليه وآله) نفوذ کنند، ضربه بزرگي بر اسلام وارد مي شد و براي تزلزل ديگران نيز زمينه کاملاً مساعدي فراهم مي گرديد.
بعضي از مفسّران نقل کرده اند: جمعي از يهود کوشش داشتند افراد سرشناس و مبارزي از مسلمانان پاک دل چون مَعاذ و عَمار و بعضي ديگر را به سوي آيين خود دعوت کنند و با وسوسه هاي شيطاني از اسلام بازگردانند. اين آيه نازل شد و به همه مسلمانان در اين زمينه اخطار کرد: جمعي از اهل کتاب (از يهود) دوست داشتند شما را گمراه کنند. (اما آن ها بايد بدانند که نمي توانند شما را گمراه سازند،) آن ها گمراه نمي کنند مگر خودشان را و نمي فهمند. (آل عمران: 69) 20
د ـ مبارزه يهود براي تغيير عقيده مسلمانان: خداوند در قرآن مي فرمايد: «بسياري از اهل کتاب از روي حسد ـ که در وجود آن ها ريشه دوانده ـ آرزو مي کردند شما را پس از اسلام و ايمان، به حال کفر بازگردانند، با اين که حق براي آن ها کاملاً روشن شده است. شما آن ها را عفو کنيد و گذشت نماييد تا خداوند، خود (فرمان جهاد) بفرستد. خداوند بر هر چيزي تواناست.» (بقره: 109)
بسياري از اهل کتاب، به ويژه يهود، تنهابه اين قناعت نمي کردند که خود آيين اسلام را نپذيرند، بلکه اصرار داشتند مؤمنان نيز از ايمانشان بازگردند و انگيزه آن ها در اين کار، چيزي جز حسد نبود.
بنابراين، دستور مزبور يک دستور مبارزاتي است که به مسلمانان داده شده تا در برابر فشار شديد دشمن در آن شرايط خاص، از سلاح «عفو و گذشت» استفاده کنند و به ساختن خويشتن و جامعه اسلامي بپردازند و در انتظار فرمان خدا باشند.
مسلمانان، حتي در آن زمان، آن قدر قوّت و قدرت داشتند که عفو و گذشت نکنند و به مقابله با دشمنان بپردازند، ولي براي اين که دشمن ـ اگر قابل اصلاح است ـ اصلاح شود، خداوند نخست دستور «عفو و گذشت» مي دهد. به تعبير ديگر، در برابر دشمن، هرگز نبايد خشونت نخستين برنامه باشد، بلکه اخلاق اسلامي ايجاب مي کند که نخستين برنامه «عفو و گذشت» باشد؛ اگر فايده نداشت، آن گاه متوسّل به خشونت شوند. 21
4ـ اعمال يهوديان نسبت به مسيحيان
با وجود اين که آيين يهود از بدو پيدايش، مبتني بر تبليغ و توسعه طلبي نبوده و تنها به قوم يهود و بني اسرائيل اختصاص داشته، به همين دليل، جنگ و تعرّض به اقوام ديگر در آن پيش بيني نشده بوده است. ولي يهود به اين عنوان که «قوم برگزيده خدا» هستند و نژادشان بر ديگر نژادها برتري دارد، از هيچ گونه کينهورزي و فتنه انگيزي دريغ ننموده اند و در هر جا که سکونت داشته اند، ملتي ستيزه جو و خراب کار به شمار آمده اند و تا آن جا که قدرت داشته اند در زجر و آزار و اعدام پيروان اديان ديگر مي کوشيده اند و از هرگونه حرکت فکري و ديني با کمال قساوت ممانعت مي کرده اند و پيغمبران الهي (عليهم السلام) را که آنان را به راه راست دعوت مي نمودند، به قتل رسانيده اند و در شکنجه و آزار پيروان انبيا، نهايت کوشش به عمل مي آوردند.
داستان حضرت مسيح (عليه السلام) و حوادث رقّت بار زندگي آن پيغمبر بزرگ و شکنجه و آزاري که حواريون آن حضرت از قوم يهود ديدند و سرانجام آوارگي پيروان آيين مسيح (عليه السلام)، نموداري از رفتار قساوت بار يهوديان و تعصّبات جنايت آميز آنان مي باشد. مسيحيان تا زماني که آيين مسيحيت از طرف دولت روم به رسميت شناخته نشده بود، همواره در زير شکنجه و آزار يهوديان و حکومت يهودي به سر مي بردند.
تنها در طليعه قرن چهارم ميلادي بود که به موجب فرماني که در سال 311 م. از سوي امپراتور روم صادر شد، مسيحيان آزادي مختصري يافتند و از شکنجه و تعصّبورزي علني يهوديان نجات پيدا کردند.
يهوديان، حتي پس از آن که قدرت و استقلال سياسي خود را بر اثر همين تعصّبات و فتنه جويي ها از دست دادند و شيرازه اجتماعشان از هم پاشيده شد، باز دست از تحريکات خصمانه و بدرفتاري نسبت به مخالفان، به ويژه مسيحيان، برنداشتند و در فرصت هاي مناسب، فتنه هايي به پا کردند و کشتارهايي به راه انداختند.
در زمان هِرْقَل، امپراتور روم، با وجود اين که مذهب رسمي حکومت، مسيحيت بود، يهوديان در اَنْطاکِيه، فتنه خونيني کردند و با وضع فجيعي، اسقف بزرگ شهر را قطعه قطعه نمودند، در شهر صُور، پايتخت فِنيقي ها، والي شهر را به قتل رسانيدند و سپس با يهود فلسطين هم داستان شده، قرار بر آن گذاشتند که شبانه بر شهر صُور حملهور شوند و مسيحيان را قتل عام نمايند. ولي چون توطئه آنان عقيم ماند و سپاهيان روم طبق اطلاع قبلي، از هجوم وحشيانه آنان جلوگيري به عمل آوردند، يهوديان، که از خشم، حالت سبعيّت پيدا کرده بودند، به سوي ديرها و کليساهاي اطراف شهر سرازير شده، آن ها را با خاک يکسان و دهات مجاور را به خاک و خون کشيدند.
در يکي از جنگ ها، که ميان دو دولت ايران و روم درگرفته بود، يهوديان هشتادهزار اسير مسيحي را از ايرانيان خريدند و از روي کينه و انتقام، همه را مثل گوسفند سربريدند.
گويند: نقشه اين جنگ از طرف يهودي ها بوده و ايرانيان به تحريک يهود دست به اين جنگ خونين زدند.
در عصر امپراتوري نِيْرون يهودي ها در شهر قدس فتنه اي به پا کردند و فرماندار شهر را کشتند و آشوبي به راه انداختند که بر اثر آن از طرف امپراتور روميان شهر قدس محاصره و در سال 70 م. يهوديانِ قدس قتل عام شدند و معابد يهود ويران و کَهَنه و رؤساي مذهبيشان به وضع فجيعي کشته شدند. همين حادثه باعث جنبش يهودي ها شد و حسّ انتقام جويي آنان را بيش از پيش تشديدکرد وموجب جنگ ها و خونريزي هاي فراواني گرديد.
تا آن که در خلال قرن چهارم ميلادي، يکي از پادشاهان ايران يهود را در صورت وفاداري و کمک به ايرانيان، وعده آزادي داد و ديري نپاييد که بر اثر خيانت و تمرّد، مورد غضب پادشاه ايران واقع شدند؛ عده اي مقتول و جمعي محبوس و گروهي تبعيد و مورد شکنجه قرار گرفتند.
در عصر حاضر نيز جنايات و تجاوزات و توطئه هاي تجاوزکارانه صهيونيسم بين المللي بر همه مکشوف و اغراض و مقاصد شوم آن ها عليه مللِ غيريهودي، کاملاً روشن گرديده است؛ تا آن جا که ايادي اين حزب متعصّبِ ضدانساني در بيش تر مراکز بين المللي رخنه کرده و در بيش تر خراب کاري ها و تشنجات و کشتارهاي عمده جهان، از عوامل مؤثر محسوب مي شوند.
يهودي ها در جنگ هاي جهاني دست داشتند و پس از جنگ نيز روي اصل کينه توزي شبکه هاي جاسوسي بين المللي را به نفع استعمارگران اداره مي نمودند و اين حقيقت ننگين با دستگير شدن يکي از عناصر خطرناک اين باند که رياست شبکه جاسوسي کشور را به عهده داشت، فاش گرديد. وي اعتراف نمود که بنابر معاهده سرّي، که در سال 1947 ميلادي در مورد تشکيل دولت اسرائيل بين دولت امريکا و صهيونيست ها منعقد شده بود، يهودي ها انجام اين وظايف را در قبال کمک امريکا به عهده گرفتند و از آن به بعد شبکه جاسوسي امريکا را اداره مي کنند.
دولت امريکا نيز در مقابل خوش خدمتي آن ها، به وعده خود وفا نمود و سرانجام، «صهيونيسم» توانست بخشي از فلسطين را اشغال و بالغ بر يک ميليون مسلمان فلسطيني را از خانه و وطن خود آواره کند. 22
از جمله مظاهر ننگين تعصّبات مذهبي يهوديان، مي توان به کشتار فجيع مسيحيان يمن به دست حکومت يهودي آن سرزمين اشاره کرد. در اين کشتار هولناک، دَه ها هزار نفر از مسيحيان با وضع فجيعي به قتل رسيدند و در آتش سوزانيده شدند.
قرآن کريم نيز به شکنجه، آزار و قتل مسيحيان توسط يهودي ها اشاره دارد: مرگ و عذاب بر شکنجه گران صاحب گودال (آتش) باد؛ گودال هايي پر از آتش شعلهور، هنگامي که (يهود) در کنار آن نشسته بودند و آنچه را نسبت به مؤمنان (مسيحي) انجام مي دادند، با خونسردي تماشا مي کردند! (بروج: 5 ـ 8)
در اين که اين ماجرا مربوط به چه زماني و مربوط به چه قومي است و آيا اين يک ماجراي خاص و معيّن بوده و يا اشاره به ماجراهاي متعددي از اين قبيل در مناطق گوناگون جهان دارد، در ميان مفسّران ومورّخان گفت وگوست. معروف تر از همه مربوط به ذُونُواس، آخرين پادشاه حِمْير در سرزمين «يمن» مي باشد.
ذُونُواس، که آخرين نفر از سلسله گروه «حِمْيَر» بود، به آيين يهود درآمد و گروه «حِمير» نيز از او پيروي کردند. او نام خود را «يوسف» نهاد و مدتي بر اين منوال گذشت. سپس به او خبر دادند که در سرزمين نجران، درشمال يمن، هنوزگروهي برآيين نصرانيت باقي هستند. هم مسلکان ذونواس او را وادار کردند که اهل نجران را مجبور به پذيرش آيين يهود کند. او به سوي نجران حرکت کرد و ساکنان آن جا را جمع نمود و آيين يهود را بر آن ها عرضه داشت و اصرار کرد که آن را پذيرا شوند، ولي آن ها ابا کردند.
ذونواس دستور داد خندق عظيمي کندند و هيزم در آن ريختند و آتش زدند. گروهي را زنده زنده به آتش سوزاند و گروهي را با شمشير کشت و قطعه قطعه کرد؛ به گونه اي که عدد مقتولان و سوختگان به بيست هزار نفر رسيد.
اين کوره هاي آدم سوزي، که به دست يهود به وجود آمد، احتمالاً نخستين کوره هاي آدم سوزي در طول تاريخ بوده است. آن ها مؤمنانِ مسيحي را وادار مي کردند دست از ايمان خود بردارند و هنگامي که با مقاومت آنان روبه رو مي شدند، آن ها را در اين کوره هاي آدم سوزي انداخته، به آتش مي کشيدند! گروهي هم با کمال خونسردي نشسته بودند و صحنه هاي شکنجه را تماشا مي کردند و لذّت مي بردند که اين خود نشانه نهايت قساوت آن هاست. بعضي نيز گفته اند: اين گروه مأمور بازجويي و اجبار مؤمنان مسيحي به ترک مذهب حق بودند.
در اين گير و دار، يک تن از نصاراي نجران فرار کرد و به سوي روم و دربار قيصر شتافت و از ذونواس شکايت کرد و ياري طلبيد. قيصر گفت: سرزمين شما از من دور است، اما نامه اي به پادشاه حبشه مي نويسم. او مسيحي و همسايه شماست. از او مي خواهم شما را ياري دهد. سپس نامه اي نوشت و از پادشاه حبشه انتقام خون مسيحيان نجران را خواست.
مرد نجراني نزد سلطان حبشه نجاشي، آمد و ماجرا را بازگفت. نجاشي از شنيدن اين داستان سخت متأثّر گشت و از خاموشي شعله آيين مسيح (عليه السلام) در سرزمين نجران افسوس خورد و تصميم به انتقام شهيدان گرفت.
لشکريان حبشه به جانب يمن تاختند و در يک پيکار سخت، سپاه ذونواس را شکست دادند و گروه بسياري از آنان را کشتند و طولي نکشيد که مملکت يمن به دست نجاشي افتاد و به صورت ايالتي از ايالات حبشه درآمد. 23
جان ناس در مورد رفتار يهوديان نسبت به مسيحيان مي گويد: رابطه يهوديان و مسيحيان از ابتدا خصمانه بوده است؛ زيرا از قرون اول ميلادي به بعد، ربّانيون و احبار يهود منکر مسيح بود و او را طرد مي نمودند، گرچه پيروان عيسي تا حدي هميشه مساعي جميله مبذول مي داشتند. 24 ضديت يهود با حضرت مسيح (عليه السلام) در فرازهايي از انجيل منعکس شده است. 25
5ـ اعمال يهوديان نسبت به هم نوعان خود
خداوند در قرآن کريم، به سرگذشت يهود و برخورد غيرانساني آن ها با اسيران يهودي، که بر خلاف تعاليم کتاب تورات به اسارت گرفته مي شدند، اشاره مي کند: و به خاطر آوريد هنگامي را که از شما پيمان گرفتيم که خون يکديگر را نريزيد و همديگر را از سرزمين خود بيرون نکنيد، سپس شما اقرار کرديد و (بر اين پيمان) گواه بوديد. اما اين شما هستيد که يکديگر را مي کشيد و جمعي از خودتان را از سرزمينشان بيرون مي کنيد و در گناه و تجاوز، به يکديگر کمک مي نماييد (و اين ها همه نقض پيماني است که با خدا بسته ايد)، در حالي که اگر بعضي از آن ها به صورت اسير نزد شما بيايند، فديه مي دهيد و آنان را آزاد مي سازيد، با اين که بيرون ساختن آنان بر شما حرام است. آيا به بعضي از دستورات کتاب آسماني (تورات) ايمان مي آوريد و به بعضي کافر مي شويد؟! براي کساني از شما که اين عمل (تبعيض در ميان احکام و قوانين الهي) را انجام دهند، جز رسوايي در اين جهان چيزي نخواهد بود و روز رستاخيز به شديدترين عذاب ها گرفتار مي شوند. و خداوندازآنچه انجام مي دهيد غافل نيست. 26
طايفه «بني قُريظه» و طايفه «بني نَضير»، که هر دو از طوايف يهود بودند و با هم قرابت نزديک داشتند ـ قريظه و نظير همانند اَوْس و خَزْرَجْ، دو برادر بودند که از هر کدام طايفه اي به وجود آمد ـ براي منافع دنيا با يکديگر به مخالفت برخاستند. بني نضير به طايفه خزرج که از مشرکان مدينه بودند، پيوستند و بني قريظه به طايفه اوس، و در جنگ هايي که ميان آن دو قبيله روي مي داد، هر يک از اين ها طايفه هم پيمان خود را کمک مي کرد و از طايفه ديگر مي کشت. اما هنگامي که آتش جنگ فرو مي نشست، همه يهود جمع ميشدند و دست به دست هم مي دادندتاازطريق پرداخت «فديه»، اسيران خود را آزاد کنند و در اين عمل به حکم تورات استناد مي کردند، در حالي که اولاً، اوس و خَزْرج هر دو مشرک بودند و کمک به آن ها جايز نبود. ثانياً، همان قانوني که دستور فديه را داده بود، دستور خودداري از قتل را نيز صادر کرده بود.
يهود همانند اقوام لجوج و نادان ديگر، از اين اَعمال ضد و نقيض فراوان داشتند. قرآن مجيد يهود را در برابر اعمال ضد و نقيض و تبعيضشان در ميان احکام خدا، شديداً سرزنش کرده و به اشد مجازات تهديد نموده است، به خصوص که آن ها احکام کوچک تر را عمل مي کردند، اما در برابر احکام مهم تر ـ يعني تحريم ريختن خون يکديگر و آواره ساختن هم مذهبان از خانه و ديارشان ـ مخالفت مي کردند.
در حقيقت، آن ها تنها براي دستوراتي ارج قايل بودند که از نظر زندگي دنيا به نفعشان بود، اما آن جا که منافعشان اقتضا مي کرد، خون يکديگر راهم مي ريختند، ولي چون احتمال اسارت براي همه وجود داشت، براي نجات از اسارتِ احتمالي آينده، از دادن «فديه» براي آزاد ساختن اسيران مضايقه نداشتند. 27
6ـ جنگ نزد يهود
زماني که بحث «جنگ در اديان» را ملاحظه مي کنيم، هيچ جنگي در قساوت و شدت همانند «جنگ در دين يهود» نيست. يهود بر اساس شريعت خود، در طول تاريخ، به جنگ و خون ريزي فراوان مي پرداخته اند و در اين راه، به اطفال و زنان نيز رحم نمي کرده اند و خود را «ملّت برگزيده خدا» مي دانند. 28
يهود، رهبران تخريب و نابودي در اين عالم بوده اند. يکي از بزرگان يهود به نام ارنِسْت رينان عقيده دارد: «وقتي عدل در عالم تحقق پيدانکند، پس بهتراست که کل عالم تخريب گردد.» يکي ديگر از بزرگان يهود مي گويد: «ما يهود نيستيم مگر آقاي عالَم و فاسدکننده عالم، ايجادکننده فتنه در عالم و جلّاد عالم باشيم.»29
قرآن کريم يهود و مشرکان را در يک رديف قرار مي دهد و آنان را دشمن ترين افراد نسبت به مسلمانان معرفي مي نمايد: «به طور مسلّم، دشمن ترين مردم نسبت به مؤمنان را يهود و مشرکان خواهي يافت. و نزديک ترين دوستان به مؤمنان را کساني مي يابي که مي گويند: ما نصارا هستيم. اين بدان روست که در ميان آن ها، افرادي عالِم و تارک دنيا هستند و آن ها (در برابر حق) تکبر نميورزند.» (مائده: 12)
تاريخ اسلام به خوبي گواه اين حقيقت است؛ زيرا در بسياري از نبردهاي ضداسلامي، يهود به طور مستقيم دخالت داشته اند و از هيچ گونه کارشکني و دشمني خودداري نکرده اند. افراد بسيار کمي از آن ها به اسلام گرويده اند، در حالي که در غزوات اسلامي، مسلمانان را کم تر مواجه با مسيحيان مي بينيم و نيز افراد زيادي از آن ها را مشاهده مي کنيم که به صفوف مسلمانان پيوسته اند.
اين مقايسه بيش تر درباره يهود و مسيحيان معاصر پيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله) است؛ زيرا يهود با اين که داراي کتاب آسماني بودند، به دليل دل بستگي بيش از اندازه به ماديات، در صف مشرکاني قرار گرفته بودند که از نظر مذهبي با آن ها هيچ اشتراکي نداشتند. در ابتدا، يهوديان مبشّران اسلام محسوب مي شدند و انحرافاتي همانند «تثليث» نداشتند، اما دنياپرستي شديد آن ها را به کلي از حق بيگانه کرد، در حالي که مسيحيان آن عصر چنين نبوده اند.
البته مسيحيان قرون بعد نسبت به اسلام و مسلمانان، مرتکب جناياتي شدند که دست کمي از يهود نداشت؛ جنگ هاي طولاني و خونين صليبي در گذشته و تحريکات فراواني که امروز از ناحيه استعمار کشورهاي مسيحي بر ضد اسلام و مسلمانان مي شود، چيزي نيست که بر کسي پنهان باشد.
اما عجيب اين است که يهوديان همه اين جنگ طلبي ها را به استناد تورات انجام مي دهند. به عنوان نمونه، در متن تورات چنين مي خوانيم: «چون به شهري نزديک آيي تا با آن جنگ نمايي، آن را براي صلح ندا کن و اگر تو را جواب صلح بدهد و دروازه ها را براي تو بگشايد، آن گاه تمام قومي که در آن يافت شوند به تو جزيه دهند و تو را خدمت نمايند، و اگر با توصلح نکرده، با تو جنگ نمايند، پس آن را محاصره کن؛ و چون يَهُوَه ـ خدايت ـ آن را به دست تو بسپارد، جميع ذکورانش را به دم شمشير بکُش، ليکن زنان و اطفال و بهايم و آنچه در شهر باشد ـ يعني تمام غنيمتش ـ را براي خود به تاراج ببر و غنايم دشمنان خود را که يَهُوَه ـ خدايت ـ به تو دهد، بخور. به همه شهرهايي که از تو بسيار دورند که از شهرهاي اين امّت ها نباشند، چنين رفتار نما. اما از شهرهاي اين امت هايي که يَهوه ـ خدايت ـ را به ملکيّت مي دهد، هيچ ذي نفسي را زنده مگذار، بلکه ايشان را... چنان که يهوه ـ خدايت ـ تو را امر فرموده است، بالکل هلاک ساز.»30همچنين در تورات مي خوانيم: «يَهُوه، خداي ما، او (سرزمين سيحون و مَلک حَشبون) را به دست ما تسليم نموده، او را با پسرانش و جميع قومش زديم و تمامي شهرهايش را در آن وقت گرفته، مردان و زنان و اطفال هر شهر را هلاک کرديم که يکي را باقي نگذاشتيم، ليکن بهايم را با غنيمت شهرهايي که گرفته بوديم براي خود به غارت برديم.»31
و در جاي ديگر آمده است: «پس يهوه، خداي ما، عَوْج ملک باشان و نيز تمامي قومش را به دست ما تسليم نموده، او را به حدي شکست داديم که احدي از براي وي باقي نماند و در آن وقت، همه شهرهايش را گرفتيم و شهري نماند که از ايشان نگرفتيم... و آن ها را بالکل هلاک کرديم؛ چنان که با سيحون و مَلک حَشَبون کرده بوديم. هر شهر را با مردان و زنان و اطفال هلاک ساختيم و تمامي بهايم و غنيمت شهرها را براي خود به غارت برديم.»32
و نيز آمده است: «و هر آنچه در شهر بود، از مرد و زن و جوان و پير، حتي گاو و گوسفند و الاغ را به دم شمشير هلاک کردند.»
و در جاي ديگري از تورات مي خوانيم: «و مي گويم که من تا ابد الآباد زنده هستم. اگر شمشير برّاق خود را تيز کنم و قصاص را به دست خود گيرم، آن گاه از دشمنان خود انتقام خواهم کشيد و به خصمان خود مکافات خواهم رسانيد. تيرهاي خود را از خون مست خواهم ساخت و شمشير گوشت را خواهد خورد. از خون کشتگان و اسيران با رؤساي سروران دشمن، اي امّت ها با قوم او آواز شادماني دهيد؛ زيرا انتقام خون بندگان خود را گرفته است و از دشمنان خود انتقام کشيده.»33
در اين ميان، قرآن کريم عده اي از يهوديان را ستايش مي نمايد؛ همان هايي که از غرور، خودپرستي و تکبر خودداري مي نمايند و همواره حقيقت را مدّ نظر دارند: «آن ها همه يکسان نيستند؛ از اهل کتاب، جمعيتي هستند که (به حق و ايمان) قيام مي کنند و پيوسته در اوقات شب، آيات خدا را مي خوانند در حالي که سجده مي نمايند؛ به خدا و روز واپسين ايمان مي آورند، امر به معروف و نهي از منکر مي کنند و در انجام کارهاي نيک، پيشي مي گيرند و آن ها از صالحانند. و آنچه از اعمال نيک انجام دهند، هرگز کفران نخواهد شد (و پاداش شايسته آن را مي بينند.) و خدا از پرهيزگاران آگاه است.» (آل عمران: 113 ـ 115)
و به اين ترتيب، قرآن از اين که نژاد يهود را به کلي محکوم کند و يا خون آن ها را کثيف بشمرد، خودداري کرده و تنها روي اعمال آن ها انگشت مي گذارد و با تجليل و احترام از افرادي که به اکثريتِ فاسد نپيوستند و در برابر ايمان و حق تسليم شدند، به نيکي ياد مي کند و اين روش اسلام است که در هيچ موردي، مبارزه اش رنگ نژادي و قبيله اي ندارد و تنها بر محور عقايد، اعمال و رفتار مي گردد.
7ـ يهود و هم زيستي مسالمت آميز با مسلمانان!
با توجه به آنچه گذشت، بر اساس تعاليم تورات موجود و عملکرد يهوديان در طول تاريخ، جايي براي «هم زيستي مسالمت آميز» و «حقوق بين الملل» وجود ندارد. آنان خود را «ملّت برگزيده خدا» مي دانند و براي تحقّق اين نظر، همواره در فکر سلطه و چيرگي بر ديگر اديان و ملل بوده اند و در مواردي هم که به پيشنهادات ديگران تن داده اند، جز از روي ضعف و ناتواني نبوده و هر موقع قدرتي يافته اند، کشتار عظميي به راه انداخته اند؛ در گذشته، با مسيحيان و امروز با مسلمانان.
اکنون گروهي از قوم يهود ـ يعني صهيونيست ها ـ اقدام به غصب سرزمين هاي ديگران و آواره ساختن آن ها از وطن خود و کشتن و نابود کردن فرزندانشان کرده اند و حتي احترام خانه خدا ـ بيت المقدّس ـ را نيز رعايت نمي کنند.
آن ها در برخورد با مسائل جهاني، عملاً نشان داده اند که تابع هيچ قانون و معيار بين المللي نيستند. هرگاه به فرض، يک جنگجوي فلسطيني به سوي آن ها شليک کند، در مقابل اردوگاه هاي آوارگان، کودکستان ها و بيمارستان هاي آنان را بمباران مي کنند و در ازاي کشته شدن يک نفر از خودشان گاهي صدها نفر بي گناه را به قتل مي رسانند و خانه هاي زيادي را منفجر مي کنند.
تاريخ شاهد فجايع اين گروه به «مسجدالاقصي» از زمان اشغال آن در سال 1967 م. بوده است. در سال 1969 م. شخصي به نام مايکل رومان، آتشي در مسجد برافروخت که قريب 1500 متر مربع از مساحت مسجد را دربرگرفت. در اين آتش سوزي، منبر «صلاح الدين»، گنبد مسجد ـ که داراي آثار معماري اسلامي باارزشي بود ـ و نيز «مسجد عمر» در داخل مسجدالاقصي و «محراب زکريا» و بعضي چيزهاي ديگر در آتش سوخت. در سال 1969 م.، گروهي از يهوديان مراسم مذهبي خود را در مسجدالاقصي به جاي آوردند و اين عمل را چندين بار تکرار کردند و وقتي با اعتراض مسلمانان روبه رو شدند، قاضي يهود به محق بودن يهود حکم صادر کرد! در سال 1982 م.، يک يهودي امريکايي مسجد و نمازگزارانِ در مسجد را با آتش مورد تعرّض قرار داد و در همان سال، فرد ديگري با مواد منفجره، بخشي از حرم را تخريب نمود. عده زيادي از يهود نيز اعلان نمودند که بايد مسجدخراب شود و به جاي آن، معبد يهودي ها ساخته شود. 34
يکي از نويسندگان عرب در مورد رفتار جنگ طلبانه صهيونيست ها مي گويد: «ما داراي دليلي واضح بر توحّش يهود طي جنگ هاي فلسطين از سال 1948 ميلادي به بعد بوده ايم، به گونه اي که در توحّش و خون ريزي ضرب المثل هستند؛ کشتارهاي آن ها در "دير ياسين"، "الخليل"، "رامُ الله"، "غَزِّه" و ديگر شهرهاي فلسطين.»35
آن ها به هيچ يک از مصوّبات مجامع بين المللي و قطعنامه هاي سازمان ملل خود را پايبند نمي دانند و آشکارا همه را زير پا مي گذارند. بدون شک، اين همه قانون شکني، بيدادگري و اعمال ضد حقوق بين الملل، ناقض اصل هم زيستي مسالمت آميز است و جايي براي تعاون و همکاري بين المللي بر اساس حقوق پذيرفته شده جهاني باقي نمي گذارد.
8ـ تشکيل دولت اسرائيل
خاورميانه چندين قرن تحت سلطه استعمارگران، به ويژه انگليس، قرار داشت. اين نفوذ و تسلط به تدريج به ضعف گراييد و آنان مي خواستند جاي خالي خود را با نيرويي مطمئن و هميشگي پر نمايند تا منافع استعمارشان استمرار داشته باشد. از سوي ديگر، در سال 1897 م. «جنبش صهيونيستي يهود» کنگره اي تشکيل داد و در آن، دولت يهود پايه گذاري شد. صهيونيسم در آن کنگره، علاوه بر تعيين هدف نهايي، ابزار لازم را نيز مشخص کرده؛ از جمله تأسيس «سازمان صهيونيستي جهاني» و ديگر تشکيلات اقتصادي و سياسي لازم را نيز براي تسهيل مهاجرت به فلسطين و رفع موانع مشخص کرد. آنان تا سال 1942 م. به دليل ترس از اعتراض جهانيان، به جاي لفظ «کشور»، کلمه «کانون» را به کار مي بردند.
در نهايت، مهاجرت يهوديان به فلسطين با خريد زمين هاي فلسطيني و اسکان يهوديان آغاز شد. اين کار تا پيش از جنگ جهاني اول به دليل مخالفت امپراتور عثماني از گستره و رونق کم تري برخوردار بود. با پايان اين جنگ و فروپاشي امپراتوري عثماني، دولت انگليس از آزادي عمل بيش تري برخوردار شد و فلسطين به طور رسمي تحت قيمومت انگليس درآمد و مهاجرتِ يهوديان به فلسطين به صورت گسترده تري ادامه پيدا کرد و وقتي فلسطينيان از فروش زمين هاي خود ا متناع ورزيدند، با قتل، غارت، تجاوز و انواع ظلم ها مواجه شدند.
با افزايش جمعيت مهاجران يهودي، صهيونيست ها موجوديت دولت اسرائيل را اعلام کردند و کشورهايي همچون انگليس و امريکا فوراً آن را به رسميت شناختند. کشورهاي عرب و مسلمان به مقابله با اين کار پرداختند که نمونه آن جنگ شش روزه اعراب و اسرائيل در سال 1967 م. است. به دليل تهديدات ابرقدرت ها عليه مسلمانان و دعوت به آتش بس و ارسال تجهيزات فراوان براي رژيم اشغالگر و حمله ناگهاني هواپيماهاي اسرائيل به فرودگاه هاي کشورهاي عربي، وضعيت به شکست مسلمانان منجر شد و اراضي اشغالي را از 5/3 ميليون کيلومتر به بيش از 27 ميليون کيلومتر رساندند و غير از چند شهر مهم، 205 روستاي فلسطين را تصاحب کردند و علاوه بر کشتار و ظلم هاي فراوان، 1200000 انسان بي گناه را آواره ساختند. در امريکا و کشورهاي اروپايي، براي شکست مسلمانان جشن گرفته شد و از آن تاريخ به بعد، اسرائيل و حاميانش با ايجاد اختلاف در ميان کشورهاي اسلامي، به دنبال مشروعيت يابي و تحکيم موقعيت اقتصادي و سياسي خود مي باشند و با شعار صلح طلبي و هم زيستي مسالمت آميز به نفوذ و رابطه خود با کشورهاي همسايه ادامه مي دهند. در اين ميان، بعضي از کشورهاي منطقه مانند مصر، با انعقاد قرارداد صلح، آب به آسياب دشمن ريخته اند. اکنون نيز اسرائيل با حذف شوروي از صحنه رقابت هاي سياسي خاورميانه، به دنبال تحکيم موقعيت و موجوديت خود از راه هاي اقتصادي و صنعتي مي باشد تا در دراز مدت، مرکز ثقل توليد، ابداع، فن آوري و تحقيق در خاورميانه شود.
9ـ مبارزات حق طلبانه مردم لبنان و فلسطين
مردم مظلوم لبنان و فلسطين از دولت هاي اسلامي مأيوس شدند. اما پيروزي انقلاب اسلامي در سال 1979 م.، موجب الهام و اميدواري آنان براي مبارزات حق طلبانه گشت. بر اين اساس، «جنبش انقلابي حزب اللّه لبنان» به رهبري شهيد سيدعباس موسوي شکل گرفت. اين جنبش به دفاع مقدسودفع تجاوزاسرائيل از جنوب لبنان پرداخت. «جنبش جهاداسلامي» نيزبه رهبري شهيد دکتر فتحي شقاقي در سال 1980 م. تشکيل شد. اصرار گروه هاي مبارزمسلمان برجهاد، فداکاريوشهادت درراه هدف مقدس است.
از سوي ديگر، «انتفاضه»، قيام مردم فلسطين در سرزمين هاي اشغالي، شکل گرفت؛ مردم فلسطين با سنگ و چوب به مقابله با سربازان مسلح اسرائيل پرداختند. از گروه هاي مبارزي که پس از «انتفاضه» به وجود آمد، «حماس» يا حرکت مقاومت اسلامي بود که به زودي به صف مبارزان پيوست. رهبر معنوي حماس، شيخ احمد ياسين مي باشد.
مردم فلسطين جنوب لبنان پس از سال ها تجاوز و اشغالگري رژيم اسرائيل، طعم شيرين پيروزي را چشيدند: اسرائيل اعلام کرد که دريک برنامه زمان بندي شده، جنوب لبنان را ترک خواهد کرد، اما در بهار 1379 ش.، زودتر از موعِد مقرر مجبور به خاتمه اشغال جنوب لبنان گشت. اين موضوع موجب خوشحالي مسلمانان جنوب لبنان و ديگر کشورهاي اسلامي شد و شکست اسرائيل در جنوب لبنان را، که هميشه به عنوان دولت آهنين و شکست ناپذير معرفي مي شد، به يکديگر تبريک گفتند.
10ـ مذاکرات سازش خاورميانه
پس از فروپاشي اتحاد شوروي سابق و پايان جنگ امريکا با عراق، قراردادي ميان نخستوزير اسرائيل با ياسر عرفات، موسوم به «قرارداد اُسلو» در سال 1993 م. (شهريور 1372) به امضا رسيد که دوره پنج ساله اي براي انتقال قدرت حکومتي و تحقق خودمختاري فلسطينيان آغاز کنند.
اسرائيل که متعهد شده بود از بخش هايي از خاک فلسطين عقب نشيني نمايد، به بهانه هاي مختلف و با طرح شروط جديد، فقط به بخشي از تعهدات خود عمل کرد.
قرارداد بعدي معروف به «گِريلند ريور»، در سال 1998 م. (اول آبان 1377) در کاخ سفيد و با حضور رئيس جمهور امريکا، پادشاه اردن، نخست وزير اسرائيل و رئيس تشکيلات خودگردان به امضا رسيد. بر اساس اين قرارداد:
ـ «سازمان هاي تروريستي، غيرقانوني شناخته شده، مبارزه عليه آن ها صورت گيرد.
ـ طرف فلسطيني افراد خاصي را که مشکوک به اقدامات تروريستي هستند، بازداشت، تعقيب و مجازات نمايد.
ـ طرف فلسطيني نام افراد پليس خود را در اختيار طرف اسرائيلي بگذارد.
هرگونه واردات، ساخت، کسب و مالکيت سلاح هاي گرم در مناطق تحت حاکميت قضايي فلسطين جرم باشد. سلاح هاي غيرقانوني جمع آوري شود و امريکا از طرف فلسطين در اين مورد موافقت کرد که در اجراي برنامه کمک نمايد.
ـ کميته اجرايي سازمان آزاديبخش فلسطين به رئيس جمهور امريکا قول دادکه موا ضدّاسرائيلي منشور ملي فلسطين رالغو کند.»
در اين قرارداد، امتيازات گسترده اي براي اسرائيل لحاظ شد و در متن پيمان، حتي در يک مورد کلمه «صلح» اشاره نشده است و در عوض، عرفات از 33 بندِ تشکيل دهنده منشور فلسطين، 28 بند آن را حذف نمود!
مذاکرات بعدي موسوم به «کمپ ديويد دوم» در خرداد 1379 در امريکا تشکيل شد. اين مذاکرات نتايج قطعي به دنبال نداشت و امريکا به عرفات هشدار داد که از اعلام کشور مستقل فلسطيني خودداري ورزد.
11ـ سخنان آية الله خامنه اي (مد ظلّه)
مقام معظم رهبري در اين باره فرمودند: «دستگاه هاي امريکا و رئيس جمهور امريکا تلاش خودشان را گذاشته اند که مسأله فلسطين را از صورت مسائل دنياي اسلام و خاورميانه به کلّي حذف کنند و اصلاً مسأله اي به نام "فلسطين" و "آرمان فلسطين" و "نهضت فلسطين"، ديگر باقي نماند. اين يکي از اهداف بسيار مهم آن هاست. براي خاطر اين، مسافرت مي کنند، حرکت مي کنند، تلاش مي کنند. آدم هاي ضعيف النفس و خيانت پيشه و حقير هم، که در بين فلسطيني ها هستند، مثل همه ملّت هاي ديگر که آدم هاي اين طوري دارند و متأسفانه جوامع بشري در بيش تر ادوار تاريخ، گرفتار انسان هاي حقير مرعوبند، آن ها هم تسليم شده اند و آمده اند "منشور ملي فلسطين" را جلويشان گذاشته اند. هر جا که مبارزه اي با صهيونيست ها و اشغالگران و آدم کشان مردم فلسطين و جنايت کاران نسبت به فلسطين هست، مي خواهند آن را حذف کنند. حذف کردند! حالا چنانچه آن را از روي کاغذ حذف کنند، مگر ممکن است انگيزه دفاع از کشور فلسطين و هويت فلسطيني از دل فلسطيني ها برود...
مگر تا حالا که جوانان مسلمان در انتفاضه فلسطين يا در کشور لبنان براي خدا و به خاطر مسؤوليت الهي دفاع از سرزمين اسلامي، جان خودشان را به خطر مي اندازند، به خاطر منشور فلسطين اين کارها را ميکرده اند که حالا اگر شما منشور ـ به اصطلاح ـ ملي فلسطين را دستکاري کرديد، آنها دست بردارند؟!»
پي نوشت ها
1ـ امام خميني (رحمه الله)، صحيفه نور، ج 15، ص 75
2ـ ر. ک. به: علي اکبر دهخدا، فرهنگ دهخدا، تهران، دانشگاه تهران، 1373، ج 14، ماده «يهود».
3ـ ر. ک. به: همان، ج 5، ص 6240، ماده «تورات».
4ـ همانند سوره نساء: 64 / سوره مائده: 14، 15 و 41
5ـ ناصر مکارم شيرازي، تفسير نمونه، تهران: دارالکتب الاسلاميه، 1366، ج 2، ص 310، به نقل از: الهدي الي دين المصطفي؛ الرحلة المدرسية: رهبر سعادت؛ و قرآن و آخرين پيامبر
6ـ مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (رحمه الله)، فلسفه حقوق، جزوه آموزشي، ص 240
7ـ ناصر مکارم شيرازي، پيشين، ج 4، ص 331، به نقل از: تفسير فخر رازي، ج 11، ص 192.
8ـ فصل بن حسن طبرسي، مجمع البيان، بيروت، دارالمعونه للطباعة و النشر، 1986. ج 3، ص 272 ـ 273
9ـ ر. ک. به: ناصر مکارم شيرازي، پيشين. ج 4، ص 329
10ـ جوزف گِئر، حکمت اديان، ترجمه و تأليف محمّد حجازي، تهران، کتابخانه ابن سينا، 1373، ص 139
11ـ ناصر مکارم شيرازي، پيشين، ج 1، ص 324 ـ 325
12ـ همان، ج 4، ص 140 / مجمع البيان، ج 3، ص 175
13ـ عهد عتيق، کتاب مزامير، باب 103: 8 ـ 15
14ـ همان، کتاب يوشع نبي، باب 14: 4 ـ 7
15ـ ر. ک. به: عفيف عبدالفتاح طباره، يهود از نظر قرآن، ترجمه، علي منتظمي، تهران، بعثت، 53، ص 113 و 114 / ناصر مکارم شيرازي، پيشين، ج 6، ص 432
16ـ عفيف عبدالفتاح طيّاره، پيشين، ص 87
17ـ ناصر مکارم شيرازي، پيشين، ج 1، ص 357
18ـ زين العابدين قرباني، اسلام و حقوق بشر، چاپ پنجم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1375، ص 321 ـ 322
19ـ ر. ک. به: ناصر مکارم شيرازي، پيشين، ج 2، ص 472 / عفيف عبدالفتاح طباره، پيشين، ص 11 به بعد.
20ـ ر. ک. به: ناصر مکارم شيرازي، پيشين، ج 2، ص 463.
21ـ ر. ک. به: همان، ج 1، ص 398 ـ 401
22ـ عباسعلي عميد زنجاني، اسلام و همزيستي مسالمت آميز، تهران، دارالکتاب الاسلامية، 1344، ص 19 ـ 23
23ـ ناصر مکارم شيرازي، پيشين، ج 26، ص 334 ـ 339 به نقل از: علي بن ابراهيم قمي، تفسير، ج 2، ص 414
24ـ جان ناس، تاريخ جامع اديان، ترجمه علي اصغر حکمت، چاپ سوم، تهران: پيروز، 1354، ص 371
25ـ ر. ک. به: انجيل متي، 5: 11 ـ 12؛ 7: 15؛ 12: 34 ـ 38؛ 23: 12 / احمد شلبي، مقارنة الاديان: المسيحيه، قاهره، مکتبة النهضة العربية، 1993، ص 32
26ـ بقره: 84 ـ 85
27ـ ر. ک. به: ناصر مکارم شيرازي، پيشين، ج 1، ص 331 ـ 332
28ـ ر. ک. به: وهبة الزحيلي، آثار الحرب، چاپ چهارم، دمشق، دارالکفر، 1992، ص 45 به نقل از: دکتر هرتس (خاخام بزرگ انگلستان)، في الفکراليهودي.
29ـ ر. ک. به: وهبة الزحيلي، پيشين، ص 45، به نقل از: الخطر اليهودي
30 ـ31 ـ32 ـ33ـ تورات، سِفر تثنيه، باب بيستم: 10ـ18 /باب 2: 33ـ35 /باب 3: 3ـ7 / باب 32: 41ـ44
34ـ ر. ک. به: احمد شلبي، مقارنة الاديان اليهود، قاهره: مکتبة النهضة العربية، 1992. ص 118ـ119
35ـ وهبة الزحيلي، پيشين، ص 45
تاريخ انتشار در سايت: ?? شهريور ????
منبع: / ماهنامه / معرفت / شماره 37، ويژه نامه امام علي
نويسنده : محمد مهدي کريمي نيا
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید