نخستين گناه(1
1- آفرينش آدم و ماجراي هبوط در عهد عتيق
از آفرينش آدم در سفر پيدايش به دو بيان سخن به ميان آمده است؛ نخست در باب اوّل و دوم در بابهاي دوّم تا پنجم آن. در باب اول سفر پيدايش(1) از تکوين عالم هستي در شش روز و از آفرينش آدم که نقطهي کمال خلقت و مهر پاياني آن است، سخن ميرود. پس از آن که خداوند، آسمانها و زمين را آفريد و با اراده و کلام خود، روشنايي را پديد آورد، آبهاي زير فلک را از آبهاي بالاي فلک جدا ساخت، روي زمين را از گياهان گوناگون و انواع جانوران و پرندگان پر ساخت و اجرام فلکي را در آسمان قرار داد و در روز ششم گفت: «آدم را به صورت ما و موافق شبيه ما بسازيم تا بر ماهيان دريا و پرندگان آسمان و بهايم و بر تمامي زمين و همهي حشراتي که بر زمين ميخزند حکومت نمايد. پس خدا آدم را به صورت خود آفريد، او را به صورت خدا آفريد، ايشان را نر و ماده آفريد. و خدا ايشان را برکت داد و خدا بديشان گفت بارور و کثير شويد و زمين را پر سازيد و در آن تسلّط نمائيد و بر ماهيان دريا و پرندگان آسمان و همهي حيواناتي که بر زمين ميخزند حکومت کنيد.»(2)
در بابهاي دوم تا پنجم، داستان خلقت آدم با تفصيل بيشتر و تقريباً با بسياري از جزئياتي که در روايات مسيحي و اسلامي نيز ديده ميشود آمده است؛ آدم، همسر وي حوّا، باغ عدن، شجرهي ممنوعه، اغواي حوّا و خوردن از ميوهي آن درخت (گناه نخستين)، رانده شدن از باغ بهشت، زندگي بر روي زمين، زناشويي و آوردن فرزندان و جز آن در اين قسمت ذکر شده است.
پس از پيدايش آسمانها و زمين، خداوند آدم را خلق کرد تا بر روي زمين کار کند، آفرينش آدم از خاک زمين بود و خداوند در بيني او روح حيات دميد و از نفخهي الهي، آدم نفس زنده شد.(3) سپس باغي پر از درختان گوناگون در عدن، به طرف شرق غرس نمود، درخت حيات و درخت معرفت نيک و بد را در ميان آن قرار داد و آدم را در آن جا نهاد تا به کار زمين بپردازد و باغ را نگهباني کند،(4) ولي او را از خوردن ميوهي درخت معرفت نيک و بد منع کرد و به او گفت که اگر از آن بخوري هر آينه خواهي مرد(5). آن گاه خداوند همهي جانداران و پرندگاه زمين و آسمان را که از خاک سرشته بود نزد آدم آورد تا وي آنان را نام بگذارد و نامي که آدم بر هر يک از آنان نهاد، همان نام او شد(6). آدم تنها بود و خداوند خواست تا براي او جفتي و معاوني بيافريند، پس خوابي گران بر او مستولي کرد، يکي از دندههاي او را برداشت و از آن حوّا را خلق کرد(7) مار که هوشيارتر از جانوران ديگر بود، نزد حوّا آمد و او را به خوردن ميوهي درخت معرفت نيک و بد ترغيب و اغوا کرد و گفت اين که خداوند شما را از آن منع کرده است از آن روست که اگر از آن بخوريد، چشمانتان باز ميشود و مانند خداوند بر نيک و بد معرفت خواهيد يافت. حوّا از ميوهي آن درخت تناول نمود و قسمتي از آن را نيز به آدم داد و او نيز خورد، در همين هنگام چشم هر دوي آنها به نيک و بد باز شد و از برهنگي خود مطّلع شدند و از شرم، اندامهاي خود را بر برگهاي انجير پوشاندند.(8)
خداوند که از نافرماني آنان به خشم آمده بود، حوّا را محکوم کرد که گرفتار وضع حمل و درد زايمان شود و تا ابد تحت فرمان همسر خويش باشد و آدم را گفت که زمين به سبب تو ملعون شد و تو در تمامي ايّام عمرت با رنج و عذاب از زمين نان خواهي خورد و خار و خس برايت خواهد روياند سرانجام به خاک باز خواهي گشت و مار نيز از اين که حوّا را اغوا کرده بود ملعون و محکوم شد تا ابد بر شکم خود راه رود و خاک بخورد و ميان او و آدميان دشمني حاکم باشد و خداوند گفت که همانا انسان مثل يکي از ما شده است که عارف نيک و بد گردده و مبادا که از ميوهي درخت حيات نيز بخورد و جاودان و زنده و بيمرگ بماند. پس خداوند آدم را از باغ عدن بيرون کرد تا بر روي زمين که خود از آن آفريده شده بود، کار و زندگي کند و کرّوبيان را در سمت شرقي عدن مسکن داد و شمشير آتشباري را در اطراف درخت حيات به گردش در آورد تا آن را محافظت کند ... (9) در بعضي ديگر از کتب عهد عتيق نيز مطالبي آمده است که به گونهاي با نکاتي که در چهار باب اوّل سفر پيدايش مشاهده ميشود ارتباط دارند. بطور مثال در مزامير داود بابهاي 9 و 13 به گنهکاري انسان و رحمت و محبّت پروردگار اشاره شده است و در باب 8 همين کتاب آمده است که خداوند تاج جلال و اکرام بر سر انسان نهاده و او را بر تمامي آفريدگان خود فرمانروا قرار داد. در سفر ايّوب نيز از کوتاهي و تلخي عمر آدمي در اين جهان و بيثباتي هستي او و نيز از آرزوي بازگشت به مقام قرب الهي و بازيافت سعادت و نيکبختي از دست رفته سخن به ميان آمده است.(10)
2- گناه نخستين در کتب غير رسمي و ادبيّات بين العهدين
اشاراتي که در اين زمينه در اين نوشتهها وجود دارد، کاملاً مبتني بر مطالبي است که در سفر پيدايش آمده است. ولي نويسندگان اين کتب از عقايد و روايات ديگري که در طول زمان در حول اين موضوع پديد آمده بود نيز بهره گرفته و گاهي تأويلات و دريافتهاي شخصي خود را نيز بر آن افزودهاند:
الف- در کتاب حکمت يسوع بن سيراخ، گناه کردن آدم و گرفتار مرگ شدن او ناشي از گناه حوّا دانسته شده است.(11)
ب- در حکمت سليمان آمده است که: خداوند انسان را براي بيمرگي آفريده و او را به صورت جاودانگي خود خلق کرد، اما ابليس بر آدم حسد برد و او را به نافرماني و گناه کشيد و از اين روي مرگ به جهان راه يافت. بدين ترتيب در اين جا، ابليس جاي مار را ميگيرد و سقوط آدم به حسد ابليس نسبت داده ميشود.(12)
ج- در کتاب دوّم اسدراس عنوان شده که: آدم با گناهي که مرتکب شد نه تنها خود را گرفتار عقوبت کرد و از بهشت رانده شد، بلکه تمامي نوع بشر را با خود به سقوط کشانيد.(13)
در همين کتاب نويسنده از اين که تمامي آدميزادگان بايد به گناه آدم مجازات شوند و به کيفر مرگ برسند، شکوه و زاري ميکند.(14) بدينسان مساله گناه نخستين که در ادوار بعدي، از مهمترين مسائل علم کلام مسيحيّت به شمار ميرود، ظاهراً نخستين بار در اين کتاب مطرح ميشود.
د- در کتاب مکاشفات باروخ، اگر چه از گناه و سقوط آدم و ادامهي آن در فرزندان او سخن ميرود ولي از طرف ديگر موضوع اختيار و آزادي انسان نيز در انتخاب خير و شرّ نيز مطرح ميشود و عبارت معروف «هر کس آدم نفس خود است» در اين کتاب اشاره به همين معني داشته و گوياي اين نکته است که سعادت و شقاوت هر انساني در خود او و با خود اوست.(15)
ه- در کتاب اسرار خنوخ در اين زمينه آمده است که اجزاي وجود آدم از هفت جوهر آفريده شد گوشتش از خاک، خونش از قطرههاي شبنم، چشمانش از خورشيد، استخوانش از سنگ، رگها و موهايش از گياهان، انديشهاش از ابرها و از سرعت سير فرشتگان، روحش از روح خدا و از باد و نامش از چهار حرف M, A, D, A (حروف اوّل نامهاي جهات چهارگانه به زبان يوناني) ساخته شده است. آدم از دو عالم روحاني و جسماني آفريده شد و چون فرشتگان از حکمت الهي بهرهور بود. خداوند راه نور و راه ظلمت را به او نشان داده و نيروي تمييز و تشخيص ميان نيک و بد و انتخاب آن دو را به او ارزاني داشته بود ولي بدان سبب که حقيقت خود را نميشناخت و از اصل خويش بيخبر بود سقوط کرد.(16)
3- گناه نخستين در تلمود
در بخشي از تلمود که هگّادا(17) (روايت) نام دارد و شامل قصص و روايات شفاهي و تمثيلات ديني و اخلاقي است، غالباً موضوعات و مسائل عقيدتي مورد تفسير و تاويل قرار ميگيرد و براي روايات و رويدادهايي که در کتاب مقدّس نقل شده است توجيهات جديدي ارائه ميگردد. در اين بخش از تلمود مطالبي که در چند باب اوّل سفر پيدايش دربارهي آدم و حوا و آفرينش آنان آمده است نيز به تفصيل مورد تفسير و تاويل قرار گرفته و روايات و اشارات گوناگون بر آن افزوده شده است. به عنوان مثال در يکي از روايات آمده است که: آدم در نخستين روز سال نو، روز اول تشرين، آفريده شد و هر چه وابسته به وي بود، در همان روز روي داد. در ساعت اوّل، خاک او گرد آمد، در ساعت دوم گل او سرشته و آماده شد، در ساعت سوّم اندامهاي او بر هم قرار گرفتند، در ساعت چهارم جان در او دميده شد و در ساعت پنجم او برخاست و راست ايستاد، در ساعت ششم بر همه چيز نام نهاد، در ساعت هفتم حوّا را به نزد او آوردند، در ساعت هشتم آنها قابيل و هابيل را به وجود آوردند، در ساعت نهم هشدار داده شدند که از درخت معرفت نيک و بد نخورند، در ساعت دهم مرتکب نافرماني شدند، در ساعت يازدهم فرمان محکوميّت بر ايشان فرود آمد و در ساعت دوازدهم آنان را از باغ عدن بيرون راندند.
در سفر تکوين شرح آفرينش آدم و سرگذشت او تا هنگام رانده شدن از باغ بهشت گزارش شده است ولي از احوال او پس از آن زمان و از اين که بر روي زمين چگونه زندگاني خود را با شرايط تازه سازگاري داد، در اين سفر و در اسفار ديگر عهد عتيق سخني به ميان نيامده است، امّا در رواياتي که در هگّادا نقل شده است در اين باب اشارات فراواني به چشم ميخورد. گفتهاند که چون خورشيد غروب کرد و جهان تاريک شد آدم را هراس فرا گرفت و با خود انديشيد که اکنون مار ميآيد و مرا هلاک ميکند، خداوند دوپاره سنگ به وي داد تا آنها را به هم بکوبد و آتش و روشنايي پديد آورد.
هنگامي که آدم گناه کرد، شکوه خود را از دست داد و با گناه او چيزهايي ديگر نيز از شکوه افتادند، گرچه همگي به کمال خود آفريده شده بودند. با گذشت نسلها، زيبايي آدميان رو به کاهش نهاد. شيطان بدين جهت مار را ابزار کار خود ساخت که از جانوران ديگر زيرکتر و تيزبينتر بود و چون خداوند به او دست و پا بخشيده بود، بيش از ديگران به آدمي شباهت داشت. درخت معرفت نيک و بد را بعضي تاک و بعضي ديگر گندم، ليمو و يا انجير گفتهاند. دربارهي درخت انجير آمده است که چون آدم و حوّا پس از ارتکاب گناه از برهنگي خود احساس شرم کردند، با برگ اين درخت اندامهاي خود را پوشاندند، پس بايد ميوهاي که از خوردن آن منع شده بودند، انجير بوده باشد و امّا اين که باغ عدني که آدم از آن رانده شد آيا در اين جهان بوده و يا در جهان ديگر، مسالهاي است که مورد اختلاف است(18).
4- جايگاه گناه نخستين در فلسفهي ديني و عرفان يهود
درعصر هلنيستي که دوران رواج فرهنگ يوناني و سلطهي آن بر افکار اروپائيان و بخشهايي از آسياي غربي بود، متفکران يهودي، اغلب به تاويل و تفسير تمثيلي بابهاي اوليهي سفر پيدايش ميپرداختند و آدم را نمونهي اصلي و اوليه(19) نوع بشر و سرنوشت و سرگذشت او را بيان تمثيلي وضع انسان در جهان ميشمردند. ولي در عين حال واقعيت تاريخي گزارش سفر پيدايش را نيز پذيرفته بودند و آن را داراي دو جنبهي تاريخي و تمثيلي ميدانستند.
فيلون اسکندراني(20) (نيمهي اول سدهي اول ميلادي) ميگفت که: خداوند دو گونه انسان آفريد؛ انسان آسماني به صورت خدا(21) و انسان زميني که از خاک سرشته شد(22) انسان آسماني غير مادي است و انسان زميني ترکيبي است از عناصر مادي و معنوي - پيکر و خرد و انديشه - اين خرد و انديشهي آدمي است که به صورت خدا آفريده شده است نه پيکر او. آدم زميني هم از لحاظ توانايي عقلاني از همهي آدميان آينده برتر بود و هم از لحاظ صورت جسماني و به کمال سعادت نايل شد، ولي در اين مقام باقي نماند. وي با خوردن از درخت معرفت نيک و بد، جاودانگي و نيکبختي خود را از دست داد و گرفتار مرگ و تيره روزي شد. از ديدگاه فيلون، خوردن از شجرهي ممنوعه، تمثيل و کنايهاي است از تسليم شدن در برابر لذات و شهوات جسماني. چون آدم در برابر خواستههاي جسماني خود سر فرود آورد، فهم او از سطح فراتر دانش به سطح فروتر انديشه فرو افتاد.
فيلون در مواردي معناي لفظي عبارات سفر پيدايش را ميپذيرد و آنها را به صورت ظاهري تفسير ميکند، ولي عموماً ميکوشد که براي همهي عناصر معنايي تمثيلي پيدا کند و از اين روست که در فلسفهي او آدم مظهر خرد ميگردد و حوا نمودگار دريافت حسي و مار مظهر هواي نفساني و درخت معرفت نمودگار انديشه و تدبير(23).
موسي بن ميمون{1} نيز که در بسياري از موارد مضامين کتاب مقدس را تأويل و تفسير تمثيلي مينمايد، دربارهي آدم ميگويد که: آفريده شدن وي به صورت خدا اشاره به کمال عقلاني اوست و نه همانندي جسماني. پيش از ارتکاب گناه (گناه نخستين) خرد وي به کاملترين حد خود رسيده بود و همواره با تمامي وجود خويش به تفکر و تأمل دربارهي حقايق طبيعي و ماوراي طبيعي مشغول بود. گناه کردن وي در حقيقت روي آوردنش به سوي لذات جسماني بود. کوشش در ارضاي شهوات او را از تفکر دربارهي حقايق الهي بازداشت و عقل عملي او را که تا آن زمان خفته بود، بيدار و فعال کرد. به جاي تعقل نظري به تجربههاي عملي پرداخت. به جاي حقايق، به ارزشها و امور اعتباري توجه يافت و به جاي شناخت حق و باطل به تمييز نيک و بد و سود و زيان سرگرم شد و به جاي تفکر در طبيعت و ماوراي طبيعت به مسائل اخلاقي و سياسي روي آورد.
بنابراين در نظر موسي بن ميمون، عقل عملي منزلتي فروتر از عقل نظري دارد و کيفري که آدم ديد از آن روي بود که از عقل نظري و تفکر در حقايق الهي روي گرداند و به عقل عملي و خواهشهاي جسماني روي آورد. موسي بن ميمون در اين باره ميگويد که: مار نمودگار قوهي موهمه است و سمائيل (ابليس) مظهر قوهي شهويه و درخت حيات نمايانگر طبيعت است و شاخهي آن نمودگار ماوراي طبيعت، در حالي که درخت معرفت نيک و بد نمودگار عقل عملي است. آدم به جاي اين که از ميوهي درخت حيات بخورد و به جاودانگي نايل شود، از ميوهي درخت معرفت نيک و بد که از آن منع شده بود خورد و از تعقل در حقايق برتر بازماند و در پي تسليم شدن به خواهشهاي جسماني به عقل عملي روي آورد(24).
يوسف البو{2} ميگفت که: آدم نمونهي نخستين نوع انسان و برترين و کاملترين مخلوقات اين جهان است و مقصود از آفرينش عالم وجود اوست و موجودات ديگر براي خدمت او آفريده شدهاند. او نيز سرگذشت آدم را بيان تمثيلي از وضع انسان در اين جهان ميدانست. به نظر او باغ عدن کنايه از اين عالم، آدم کنايه از نوع بشر، درخت حيات عبارت از شريعت (تورات) و مار نمودگار شهوات است. قرار گرفتن آدم در باغ عدن که درخت حيات در ميان آن جاي دارد کنايه از آن است که انسان در اين جهان بايد به احکام شريعت پايبند باشد و بيرون شدن وي از باغ عدن پس از نافرماني، کنايه از کيفري است که نافرماني و غفلت از احکام الهي در پي دارد(25).
ادامه دارد ...
به نقل از: کتاب گناه نخستن 1380
نويسنده : اسماعيل زارع پور
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید