مسيحا (ماشيح Messiah) در لغت به معناي «شخص روغن زده شده» است. اعتقاد بر آن است که ماشيح شخصيتي فرستاده از جانب خدا است که دوره اي جديد را آغاز مي کند که در آن همه بشر خداي حقيقي را عبادت خواهند کرد، ريشه جنگ از زمين برکنده خواهد شد، و صلح به تمام معنا حاکم خواهد گشت. نظريه اعتقادي ماشيح، با وجود قوي ترين پيشينه ها در کتاب مقدس، در طول تاريخ يهود تحول يافته، پرداخت خورده، و تفاسير مختلفي براي آن به ميان آمده است، اما حکم صريح بنيادين آن اين است که سرانجامِ رضايت بخشِ تاريخِ بشري در جايي بر روي همين زمين محقق خواهد شد. نظريه ماشيح جنبه اين جهاني آخرت شناسي يهود است و جهان آينده جنبه آن جهاني آن.
در کتاب مقدس عبري، اصطلاح ماشيح به معناي شخصي که در آينده براي نجات اسرائيل خواهد آمد نيست، بلکه منظور از آن هرکسي است که، مانند شاه يا کاهن اعظم، براي تصدي منصبي عالي با روغن مقدس در واقع تدهين شده است.
اين اصطلاح حتي بر کسي که خدا براي وي هدف خاصي درنظر گرفته نيز اطلاق شده است (از باب نمونه، براي کوروش، پادشاه فارس، در اشعيا، 45:1). نيز در کتاب مقدس، برخي از انبياي عبراني مانند اشعيا، ميکاه، ارميا، و زکريا بدون آن که از نام ماشيح ياد کنند سخن از نجات آينده آورده اند که به دست رهبري آرماني و صاحب کمالات عالي روحي و اخلاقي صورت مي پذيرد، اما صفت منجي تنها از آن خداست و مسيحا، پادشاهِ سلاله داوود، فقط رهبر قوم آزادشده به حساب مي آيد. انبياي ديگر مانند ناحوم، صفنيا، حبقوق، ملاکي، يوئيل، و دانيال حتي سخن از چنان رهبري نيز به ميان نمي آورند و تنها خداست که در سخن آنان عنوان منجي را داراست. اما از طرفي نيز مي توان گفت تمايزي که بعدها ميان نظريه ماشيح شخصي و نظريه عصر مسيحايي بهوجود آمد ريشه در خود کتاب مقدس دارد، زيرا در برخي از کتاب هاي انبيا مانند عاموس، حزقيال و عوبديا فقط نوعي ماشيح جمعي وجود دارد، يعني مفهوم پادشاهي خاندان داوود.
باري،انديشه هاي باآبوتابِ مختلفي که درباره ماشيح بيان شده اند مربوط به کتاب هاي آپوکريفايي و نوشته هاي ديگرند و در آنها است که الگوي کامل مسيحايي نمايان شده است. به هرحال، ديدگاه عمومي موجود در نوشته هاي ربيّانْ، بي ترديد نوعي ماشيحِ شخصي است. البته در سلسله تحولاتي که در نوشته هاي ربي ها شاهديم، همچنان که ابن ميمون هم تشخيص داده است، بيشتر با نظريه پردازي هاي صرف مواجهيم تا با اصول يا اعتقاداتي درباره مسيحا. تمامي متفکران قرون وسطا به ماشيح شخصي معتقد بودند اما البته از اين جهت که آيا جنبه هاي مختلف آن مفهوم را بايد به نحوي طبيعت گرايانه فهميد يا به گونه اي فوق طبيعي، با هم تفاوت داشتند. به عنوان مثال، ابن ميمون آنها را به گونه اي مجازي تفسير مي کند و ازاين رو معتقد نيست که مثلا نظم عادي طبيعت درآن دوران برهم خواهد خورد.
متفکران جديد يهودي همه عقايد پيشين را به ارث برده اند: سرشت متغير نظريه ماشيح در دوران هاي اوليه؛ انبوه افسانه ها و جزئيات خيال پردازانه؛ مباحثات ميان حکيمان درباره اين يا آن نکته؛ قابليت هاي تفسيري طبيعت گرايانه و درعين حال فراطبيعي اين نظريه؛ تأکيد بر جنبه شخصي ماشيح در جايي و بر دوران ماشيح در جاي ديگر؛ همه اين باورها کمک کرده اند تا اين اصل از اصول دين يهود از همه اصول ديگرِ آن قابليت تفسيري سيال تري از خود نشان دهد. به ندرت فردي از انديشمندان يهودي حاضر شده است که از اين نظريه به کلي دست بردارد. يهوديان ارتدوکس همچنان از قديم الايام معتقدند که شخص ماشيح خواهد آمد و همه بشر را به طرف خدا برخواهد گرداند. اما البته، همچنان که ابن ميمون گفته است، مي پذيرند که جزئيات اين امر را بايد به خدا واگذاشت. يهوديت اصلاح گراي کلاسيک اعتقاد داشت که بايد اعتقاد به ماشيحي شخصي را ترک کرد. گذشته از اين، اصلاح گرايان اوليه در قرن نوزدهم اعتقاد داشتند که تحقق وعده هاي مربوط با ماشيح موکول به برگشت يهوديان به سرزمين مقدس نيست، بلکه تحقق آن به جهان جديدي است که آنان شاهد آغاز آن در اروپا بودند: اروپايي با تعليم و تربيتي مناسب و براي همه، آزادي خواهي بيشتر درنظر ودر عمل، و موقعيت هايي مناسب تربراي پيشرفت بشر.
صهيونيزم گونه اي جديد و سکولار از مسيحاگرايي است. صهيونيست هاي اوليه منکر نظريه ماشيح شخصي بودند. اما صهيونيست هاي ديني کوشيده اند تا موضع بينابيني اتخاذ کنند، چرا که به نظر ايشان مثلا تأسيس حکومت اسرائيل «آغاز نجات و آزادي» به شمار مي آيد... و دست کم علامت آن است که آن کيفيت ملکوتي مربوط به اميد مسيحايي شروع به شکل گرفتن کرده است؛ ولي مثلا نهضت گوش امونيم[5] در اسرائيل از اين هم فراتر رفته و معتقد است که خود حکومت اسرائيل همان حالت ملکوتي مزبور است. به هرحال، ترديدي نيست که اگر شور و شوق مسيحايي و سياست با هم پيوند برقرار سازند ممکن است بسيارخطرخيزشوند.
از يکي دو قرن پيش از تقويم تا قرن هيجدهم، بارها ماشيح هاي دروغين پيدا شدند و وقايع غريبي در تاريخ به يادگار گذاشتند. يهوديان عيسي را از زمره اينان مي دانستند، زيرا صفات مربوط به ماشيح در کتاب مقدس عبراني را نداشت. علاوه بر اين، يکي از اموري که متناسب با اين موضوع شايع گشت، مسئله تعيين زمانِ آمدن مسيحا بود که براساس محاسباتي از روي آيات کتاب مقدس انجام مي گرفت. از آن جا که بارها اين روش ها به بن بست برخورده و مصايبي آفريده بود، ربيان عموماً آن را ممنوع مي دانستند اما با کمال تعجب مي بينيم که برخي از مخالفان اين روش ها، بهويژه آن گاه که يهوديان در فشار شديد واقع مي شدند، خود نيز از اين گونه کارها رويگردان نبودند.
در پرتو اين نکات، شمار نه چندان کمي از يهوديان مذهبي اين ديدگاه را برگزيده اند که لازم است در اين جا تا حدي لاادري گري پيشه کنيم: تأکيد بر اين که خدا نخواهد گذاشت جهاني که آفريده است دستخوش آشوب گردد، و اين که شوق آدمي سرانجام روزي در زمين به نتيجه خواهد رسيد و در عين حال اعتقاد به اين که بيش از اين چيزي براي آدميان روشن نيست و کار آن را بايد به خدا واگذاشت.
منابع:
1. فصلنامه هفت آسمان، شماره نهم و دهم، ترجمه ر. فرزين برگرفته از:
Jacobs, Louis: The Jewish Religion, A Companion, Oxford Uni. Press, 1995؛ Cohn-Sherbok, Dan: The Blackwell Dict. of Judaica, Blackwell, 1992.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید