عنوان عام قومِ برگزيده بيانگر اين انديشه است که قوم اسرائيل رابطه ويژه و منحصر به فردي با خداي جهان دارند. اين انديشه در سراسر تاريخ تفکر يهود انديشه اي محوري بوده و در مفاهيم کتاب مقدس ريشه اي بس عميق دارد و در تلمود، فلسفه و عرفان يهودي بسط يافته است. اين واژه براي نشان دادن موارد زير به کار رفته است:
1. انتخاب اشخاص از سوي خدا براي ايفاي نقش خاص يا به عنوان کاهن. برگزيدگي در آيه ذيل به اين معنا به کار رفته است: زيرا يهوه خدايت او را از همه اسباطت برگزيده است تا او و پسرانش هميشه بايستند و به نام خداوند خدمت نمايند (تثنيه، 18:5). در سموئيل نيز به همين معنا به کار رفته است، آن جا که مي گويد: و آيا او را از جميع اسباط اسرائيل برنگزيدم تا کاهن من بوده، نزد مذبحِ من بيايد؟ (اول سموئيل، 2:28).
2. در مورد کساني که نقش پادشاه را ايفا مي کنند، نيز به کار رفته است: و داود به ميکال گفت به حضور خداوند بود که مرا بر پدرت و بر تمامي خاندانش برتري داد تا مرا بر قوم خداوند يعني بر اسرائيل پيشوا سازد (دوم سموئيل، 6:21). در اول پادشاهان آمده است: اما داود را برگزيدم تا پيشواي قوم من اسرائيل بشود (اول پادشاهان، 8:16).
3. به معناي اختصاص دادن مکاني خاص به محل مقدس و عبادت نيز به کار رفته است. کوتاه سخن آن که، کلمه عبري bhr (برگزيدن) بر برگزيدن اشخاص براي ايفاي نقش خاص مثلا به عنوان کاهن يا پادشاه و نيز براي انتخاب مکان هاي مقدس دلالت دارد.
در سفر تثنيه به معناي خاص الاهياتي اين واژه اشاره شده است(Judaica, 498-9) . بر اساس اين برداشت، برگزيدگي گوهر و ماهيت عهدي است که رابطه اساسي ميان خدا و اسرائيل را نشان مي دهد و در سرتاسر کتاب مقدس عبري بر آن تأکيد شده است.
به رغم تحقيقات انتقادي گسترده اي که در عصر حاضر در زمينه معاني و تفسير واژه عهد صورت گرفته و نيز نظريات مختلفي که در اين باره ابراز شده، اين توافق عام وجود دارد که مؤلفان کتاب مقدس اين رابطه را بسيار اساسي دانسته اند. در عين حال رابطه ميان خدا و اسرائيل بسيار گسترده و عميق تر از آن است که واژه برگزيدن بتواند آن را نشان دهد.
در عاموس از کلمه Yado (شناخت از نزديک يا شناخت خصوصي) براي بيان اين رابطه ويژه استفاده شده است: من شمارا فقط از تمامي قبايل زمين شناختم، پس عقوبت تمام گناهان شما را بر شما خواهم رساند (عاموس، 3:2). بر اساس اين آيه برگزيدگي امتياز ويژه اي است که وظيفه و مسئوليت مضاعف را بر قوم يهود تحميل مي کند.
نويسندگان سفر تثنيه تفسير کلامي و الاهياتي تري از عهد پيشنهاد کردند، چه آن که شأن و جايگاه اسرائيل را به عنوان قوم خدا ارتقا دادند. انتخاب قوم يهود مرهون محبت خدا به ايشان است: و شما را برنگزيد از اين سبب که از ساير قوم ها کثيرتر بوديد، زيرا شما از همه قوم ها قليل تر بوديد، ليکن از اين جهت که خداوند شما را دوست مي داشت (تثنيه، 7:7ـ8). با اين که کل زمين به او تعلق دارد، و تمام اقوام تحت حکومت اوست، خداوند از آن ميان تنها قوم يهود را برگزيد.
رابطه مبتني بر عهد، به شيوه اي که توضيح داده شد، همراه و ملازم با قبول مسئوليت است. گزينش الاهي پاسخ متقابل انسان را مي طلبد: يوشع به قوم خود گفت شما بر خود شاهد هستيد که يهوه را براي خود اختيار نموده ايد تا او را عبادت کنيد. گفتند شاهد هستيم. گفت پس الان خدايانِ غير را که در ميان شما هستند دور کنيد و دل هاي خود را به يهوه خداي اسرائيل مايل سازيد (يوشع، 24:22ـ23). اسرائيل با اين انتخاب موظف شدند تا آن که فرايض او را نگاه دارند و شريعت او را حفظ نمايند. افراد برگزيده به انجام وظايف خاص و ايفاي نقش هاي ويژه موظفند: زيرا او را مي شناسم که فرزندان و اهل خانه خود را بعد از خود امر خواهد فرمود تا طريق خداوند را حفظ نمايند (پيدايش، 18:19).
هنري اتلن در مقاله قوم برگزيده به اين موضوع پرداخته است. او در شروع بحث به آيه اي از سفر خروج اشاره مي کند که به زعم وي، خاستگاه اصلي انديشه قوم برگزيده در کتاب مقدس است؛ آن جا که خداي اسرائيل خطاب به بني اسرائيل مي گويد: اکنون اگر آواز مرا في الحقيقة بشنويد و عهد مرا نگاه داريد همانا خزانه خاص من از جميع قوم ها خواهيد بود، زيرا که تمامي جهان از آن من است و شما براي من مملکت کَهَنَه و امت مقدس خواهيد بود (خروج، 19:5 ـ6). اتلن واژه Segulan را آن گونه که در قرون وسطا به کار مي رفته، مدنظر قرار داده است. واژه فوق به معناي متناسب، منطبق و هماهنگ به کار مي رفته است. بنابراين وقتي از برگزيدگي صحبت مي کنيم، منظور ما هماهنگي دوسويه و متقابلي است که ميان قوم بني اسرائيل و خداي آنان وجود دارد. اين هماهنگي قوم يهود را از ساير اقوام متمايز مي سازد(Atlen 1987, 55) .
بني اسرائيل متعهد شدند ملل جهان را متقاعد سازند که تنها يک خداي مقتدر وجود دارد و تنها او مي تواند خيرات را به آنان عطا کند. آنان بر اساس اين رسالتي که به عهده گرفتند کارگزاران دين حقيقي (اشعيا، 42:3ـ4) و در پايان جهان نور امت ها خواهند بود (اشعيا، 42:6). قوم اسرائيل هرگز چنين تصور نمي کردند که خداوند بدون توجه به اعمال آنان همواره از ايشان مساعدت کند، اما فکر طرد مطلق از سوي خدا براي آنان غيرقابل تصور بود: شما قوم من نيستيد و من خداي شما نيستم (هوشع، 1:9). خلاصه آن که عامل اصلي گزينش آنان درنهايت به عامل تعيين کننده طرد ايشان مبدل گشت.
طبق گفته تورات، عهدي که خداوند با ابراهيم بست تنها به اسحاق و دودمان وي تعلق گرفته است. حتي در برخي از آيات، خدا اسحاق را يگانه پسر ابراهيم دانسته است. به نظر مي رسد که خاستگاه انديشه قوم برگزيده را بايد در چنين آياتي جستوجو کرد:
الف. آياتي که از يهوديان به عنوان قوم مقدس ياد مي کند (تثنيه، 7:6). به معناي دقيق کلمه، واژه مقدس وصف خاص خداست که او را به عنوان خدا از مخلوقات متمايز مي سازد، اما اراده خدا بر آن تعلق گرفت که اين واژه را به قومي که متمايز از ساير اقوام بودند اعطا کند (لاويان، 20:26) و اين حکايت از رابطه ويژه اين قوم با خدا دارد. اين کلمه، که عموماً در تثنيه و آثار بعدي به کار رفته است، بيانگر عمل الاهي برگزيدگي است و احتمالا قبل از قرن هفتم به کار نرفته است؛ در عين حال اين برداشت بنيادين يکي از باورهاي اوليه در زندگي اسرائيل بوده است.
در سفر تثنيه که از قوم يهود به قوم مقدس خدا ياد شده، چند نکته درخور توجه وجود دارد: 1. شما قوم مقدس خدا هستيد و به خدا اختصاص يافته ايد؛ 2. خداوند شما را از ميان ساير اقوام برگزيد و 3. برگزيدگي صرفاً از آن روست که خداوند شما را دوست مي داشت و مي خواست به عهدي که با پدران شما بسته بود، وفا کند.
ب. ازقوم يهود به عنوان قوم خاص ياد شده است، آن جا که مي گويد: اگر مطيع خدا باشند و عهد او را نگه دارند، قوم خاص او خواهند بود (خروج، 19:5).
خاستگاه انديشه قوم برگزيده
در باب خاستگاه انديشه قوم برگزيده ديدگاه هاي مختلفي وجود دارد و جالب توجه آن که براي هريک از آنها مي توان شواهد و مستنداتي در کتاب مقدس عبري يافت. عده اي معتقدند برگزيدگي بني اسرائيل رابطه تنگاتنگي با مسئله عهد دارد. برخي يکتاپرستي را وجه تمايز قوم يهود از ساير اقوام مشرک و بت پرست مي دانند و معتقدند براي اين که يهوديان فريب مشرکان را نخورند، نبايد با آنان درآميزند. جمعي خاستگاه انديشه قوم برگزيده را اسارت بابلي مي دانند، زيرا يهوديان پس از اسارت مشاهده کردند که نه تنها وعده هاي خدا در مورد آنان عملي نگشت، که به طور روزافزون بر مصائب و بدبختي هاي آنان افزوده شد و در قياس با ساير اقوام مشرک و بت پرست وضعيتي به مراتب وخيم تر پيدا کردند. علماي يهود براي تسلي خاطر يهوديان بر برگزيدگي آنان نزد خدا تأکيد کردند و آينده درخشاني را به ايشان نويد دادند. به هرحال نمي توان هيچ يک از عوامل فوق را به تنهايي علت و منشأ برگزيدگي دانست، بلکه تمام عوامل ذکر شده به نوعي در پديدآمدن انديشه قوم برگزيده دخالت دارند. در اين جا به اختصار به عوامل ياد شده مي پردازيم.
برگزيدگي و عهد
رويکرد انحصارگرايانه يهوديان ريشه در عهد و ميثاقي دارد که خدا با ابراهيم و سرانجام با اين قوم بست. عهد (Covenant) قراردادي است که دو طرف با کمال آزادي آن را منعقد مي کنند. طبق تعاليم تورات، خداوند ابتدا با نوح (پيدايش، 9:11) و بعد ابراهيم عهد بست (همان، 17:9) که فرزندان و دودمان او را وارث ارض کنعان سازد. سپس، اسحاق و يعقوب مشمول اين عهد قرار گرفتند (همان، 17:19) و در پايان، اين عهد در کوه سينا با تمام جماعت بني اسرائيل تجديد شد و خداوند پس از خروج اين جماعت از مصر، آنان را قوم برگزيده خود قرار داد. در اين که عهد خدا با ابراهيم يک سويه بوده است، ترديدي نيست، ولي آيا عهد او با بني اسرائيل نيز به همين منوال بوده است؟ اگر در تورات نيک بنگريم درخواهيم يافت که عهد خدا با اين جماعت دوطرفه بوده است (تثنيه، 8:19ـ20)؛ يعني آنان تنها درصورتي که در مقابل فرمان هاي الاهي سرتسليم فرود آورند برگزيده شوند. اين در حالي است که تورات و شواهد تاريخي همه حکايت از آن دارند که بني اسرائيل به عهد خود وفـا نکردند و امتياز برگزيدگـي را از کف دادند (همان، 9).
يهوديان با اين استدلال که بين آنها و خدا ارتباط و علقه اي است که با گناه از بين نمي رود، همچنان خود را قوم برگزيده خدا مي دانند؛ درست همان گونه که مرد به دليل ناشزه بودن همسرش نمي تواند از او اعراض کند، زيرا مادر فرزندانش است.
برخي از انديشمندان يهودي گمان مي کنند عهدي که بين خدا و قوم يهود بسته شده، فقط براي خدا الزام آور است و نه آنان؛ لذا معتقدند حتي اگر قوم بني اسرائيل به مفاد عهد خود با خدا پايبند نباشند، عهد خدا در مورد آنان پابرجاست. براي هر عهد و ميثاقي علامتي وضع شده است. علامت عهد با نوح قوس قزح بود. علامت ميثاق با ابراهيم، ختنه کردن و علامت عهد با جماعت بني اسرائيل در کوه سينا، روز شنبه، ده فرمان و تورات بود. کوتاه سخن آن که عهد و ميثاق خدا با بني اسرائيل منشأ انديشه قوم برگزيده در بين قوم يهود گشت.
با تأمل در کتاب مقدسِ عبري به اين واقعيت مهم واقف مي شويم که انتخاب و برگزيدگي قوم يهود مشروط است و تنها در سايه ايمان به خدا و وفاداري و رعايت عهد و ميثاق به دست مي آيد. در غير اين صورت، اين موهبت عظيم الاهي از آنان گرفته خواهد شد. در سفر تثنيه پس از ذکر نعمات و برکاتي که خدا در سرزمين موعود به اين قوم خواهد بخشيد، به آنان هشدار داده که اگر ديگر خدايان را عبادت کنند و قوانين الاهي را پاس ندارند، لعنت و عذاب خدا، رسوايي و خواري و سرگرداني در ميان ساير ملل و انواع و اقسام گرفتاري ها و بيماري ها گريبان گير آنان خواهد شد (تثنيه، 28:13ـ37). در اول پادشاهان نيز به اين نکته تصريح شده است (اول پادشاهان، 9:6ـ9). پيامبران بني اسرائيل همواره تأکيد مي کردند اگر يهوديان درستکاري و عدالت را از دست بدهند نابود خواهند شد. در عاموس آمده است: خاندان اسرائيل را در ميان همه انسان ها خواهم بيخت، چنان که غله در غربال بيخته مي شود و دانه بر زمين نخواهد افتاد. جميع گناهکاران قوم من که مي گويند بلا به ما نخواهد رسيد و ما را درنخواهد گرفت به شمشير خواهند مرد (عاموس، 9:9ـ11).
در هيچ کتابي از کتاب هاي مقدس نيست که خداوند ازخشم و غضب خود بر قوم بني اسرائيل و ويراني شهرها و آوارگي مردمانش سخن نگفته باشد (خروج، 32:9ـ10؛ اعداد، 14:11؛ تثنيه، 9:6ـ8). قريب به همين مضمون در قرآن کريم نيز آمده است. از ديدگاه قرآن، پيمان و عهدي که خدا با آنان بسته دوطرفه بوده است: به پيمانم وفا کنيد تا به پيمانتان وفا کنم، اما جز اندکي همگي به حالت اعراض روي برتافتند (بقره، 39).
کوتاه سخن آن که تعهد خدا در قبال قوم بني اسرائيل مطلق و بدون شرط نيست، بلکه خدا در صورتي به عهد وپيمان خود وفا مي کند که آنان نيز به تعهدات خود عمل کنند و چون آنان پيمان شکني کردند، عهد و پيمان خدا نيز خود به خود شکسته شد. برخي از دانشمندان يهود به اين نکته تفطن يافته و با صراحت هرچه تمام اظهار داشته اند که قوم اسرائيل داراي برتري ذاتي نيست. آنان نيز اگر به تورات عمل نکنند، مقام و منزلت خويش را از دست خواهند داد و لطف و رحمت الاهي شامل حال ايشان نخواهد شد. به اعتقاد آنان، تورات براي نوع بشر آمده است نه ملتي خاص. تلمود نيز بر اين گفته صحه مي گذارد، آن جا که مي گويد: هر جمله اي که توسط خداي قادر مطلق گفته مي شد، به هفتاد زبان به گوش مي رسيد (ا. کهن 1350، 82).
رابطه خدا با اسرائيل
هوشع به امر خدا براي نشان دادن رابطه موجود بين اسرائيل و خدا از رابطه زناشويي به عنوان سمبل استفاده کرد. او در عصر يُربعام دوم در حکومت شمالي زندگي مي کرد. هوشع معاصر عاموس بود و چهل سال نبوت کرده و با بت پرستان به مبارزه برخاست. در عصر عاموس فساد روزافزون داخلي و تقويت دم افزون آشور باعث شد که حکومت شمالي سقوط کند و ساکنان آن تبعيد و سپس مشرک شوند.
از نظر هوشع، خدا داماد است و اسرائيل عروس بيوفاي او. خدا به هوشع مي گويد با زني به نام جومر ازدواج کند. جومر طبق پيشگويي خداوند به هوشع خيانت کرد و دلباخته و دلداده ديگران شد. جومر نماد قوم اسرائيل است که خدا را ترک گفته و به دنبال خدايان ديگر رفته است. هوشع مانند خدا که قوم اسرائيل را به سوي خود مي خواند، به دنبال جومر مي رود و به رغم خيانتي که کرده، او را مورد لطف و محبت خود قرار مي دهد. هوشع از قوم اسرائيل مي خواهد که توبه کنند و به سوي خدا برگردند (هوشع، 14).
در پاره اي موارد، از حلول خدا در قوم بني اسرائيل، به محبت خدا به آن قوم تعبير شده است و آن را به محبت مرد به زن، و دوري قوم از خدا را به زنا تشبيه کرده اند. از تورات نيز به صيغه مؤنث و به عنوان دختر و عروس خدا که بر عرش در کنار او نشسته، ياد شده است. در قبالا بر عنصر انوثيت در کيان الاهي تأکيد شده است.
در تلمود، بني اسرائيل به حبه زيتون تشبيه شده است. از نويسندگان تلمود راجع به تشبيه يهود به درخت زيتون سؤال شده است، آنان در پاسخ وجه شبه هاي ذيل را ارائه کرده اند.
1. درخت زيتون برگ هايش را از دست نمي دهد، همچنان که تمام يهود در اين عالم يا عالم بعدي از ميان نمي روند.
2. همان گونه که با فشردن زيتون روغن از آن استحصال مي شود، جماعت بني اسرائيل نيز به جاده صواب بازنمي گردند مگر بعد از تحمل آلام و عذاب.
3. يهود از آن روي به حبه زيتون تشبيه شده که روغن زيتون را نمي توان با مواد ديگر مخلوط کرد. جماعت اسرائيل نيز ممکن نيست با ملت هاي ديگر مختلط شوند. تلمود مدعي است که روح خدا از روح امت است، همچنان که پسر جزئي از مادر است، لذا کسي که به يک يهودي تجاوز کند، مثل فردي است که به عزت الاهي تعدي و آن را جريحه دار کرده باشد. هرکس جماعت اسرائيل را دشمن بدارد يا اکراه از آنان داشته باشد مثل اين است که با خدا دشمن باشد؛ به خصوص آن که مي دانيم آنگاه که در سرزمين موعود بودند، خدا در بين ايشان بود و هنگام خروج از سرزمين شخينا با آنان بود، چون موسي چنين خواسته اي از خدا داشت (المسيري، 1999، 5، 136).
تعبير پسر خدا در کتاب هوشع آمده است. اين تعبير دلالت بر برگزيدگي اسرائيل از طرف خدا دارد. اسرائيل نه تنها نخستين زاده خدا، که تنها پسر او بود (هوشع، 11:1). در اشعيا، متناظر با پسر بودنِ اسرائيل بحث از پدر بودن خدا به ميان آمده است، آن گاه که بني اسرائيل به خدا گفتند: تو پدر ما هستي! حتي اگر ابراهيم و يعقوب نيز ما را فراموش کنند، تو اي خداوند، از ازل تا ابد پدر و نجات دهنده ما خواهي بود (اشعيا، 63:16). در جاي ديگر آمده است: اما الان اي خداوند، تو پدر ما هستي. ما گل هستيم و تو صانع ما هستي و جميع ما مصنوع دست هاي تو مي باشيم (اشعيا، 64:8). در توجيه بدبختي ها و مصيبت ها، تعبير پسر که يهوه خطاب به فرعون گفت به قوم مبدل گشت. جايگاه و ارزش خاص قوم بيشتر در سفر خروج توصيف شده است (خروج، 4:22؛ همان، 19:6).
تشبيه اسرائيل به عروس نيز متضمن مفهوم برگزيدگي است؛ در حزقيال از اورشليم به عنوان همسر بيوفا ياد مي کند، سرزميني که کسي به آن توجه نمي کرد. خدا با آن پيمان ازدواج بست و آن را از آن خود کرد (حزقيال، 16:8)، اما اورشليم خيانت کرد و زنا کرد؛ يعني بت هاي آشوري را پرستيدند و با آنها هم پيمان شدند و بعد به بت هاي بابلي روي آوردند (همان، 28:29).
برگزيدگي و اسارت بابلي
براي اين که تصور و تصوير روشني از موضوع برگزيدگي و رابطه آن با اسارت بابلي در يهوديت داشته باشيم، ناگزير بايد به شکل گيري و پيدايي اين قوم اشاره اي هرچند کوتاه داشته باشيم. قومي به نام اسرائيل يا عبراني ها شکل گرفت. سرزمين بني اسرائيل به دو بخش شمالي و جنوبي تقسيم شد؛ اسرائيل در شمال و يهودا در جنوب. بخش شمالي به اشغال آشوريان درآمد و ده سبط بني اسرائيل که درآن ساکن بودند، به اسارت رفته، در اقوام ديگر پراکنده شدند. در اين ميان تنها کشور يهودا باقي ماند که فقط دو سبط بنيامين و يهودا را در خود جاي داده و نام خود را نيز از آن گرفته بود. اين دو سبط نيز در قرن ششم قبل از ميلاد به اسارت به بابل برده شدند و پس از مدتي آزاد شده، به موطن خويش بازگشتند. در اين اوضاع و احوال بود که تعصبات قومي و قبيله اي نضج گرفت و واژه جديدي به جاي دو عنوان پيش گفته يعني اسرائيل و عبرانيان نشست. اين واژه جديد يهوديت و يهودي بود که از کلمه يهودا، که هم نام يک سبط بود و هم نام يک کشور، اقتباس شد (Jacobs 1999,111).
در گذشته هاي دور، کلمه يهود تنها براي عبرانياني که از سبط يهودا بودند به کار مي رفت، اما بعد از اسارت، اين نام براي همه کساني که از اسارت بازگشته بودند، خواه از سبط يهودا يا ساير اسباط، و در مرحله بعد براي تمام يهودياني که در سراسر جهان آواره و پراکنده بودند به کار رفت و حتي تازه يهوديان را نيز دربرگرفت (قاموس کتاب مقدس، 1084).
انديشه قوم برگزيده و يکتاپرستي
چنان که پيش از اين گفتيم، اعتقاد به اين که يهوديان قوم برگزيده خدايند، اساساً بر وعده خدا به ابراهيم و آباي اوليه استوار است. باب بيستم سفر خروج ناظر به اين عهد است و آيه سوم آن با صراحت تمام رابطه انديشه قوم برگزيده و مسئله يکتاپرستي را بيان مي کند، آن جا که مي گويد: ترا خدايان ديگر غير از من نباشد. جيمز. بي. وينگز در کتاب در ستايش تنوع ديني آيه فوق را بيانگر خاستگاه تفکر انحصارگرايي ديني در فرهنگ غربي مي داند. او مي گويد: برخي از اديان ادعاي جهان شمولي و همه گرايي دارند و معتقدند براي تمام انسان ها در تمام زمان ها و مکان ها اعتبار و مرجعيت مطلق دارند. قبل از پرداختن به اين موضوع، تذکر اين نکته ضروري است که چه هنگام و چگونه و در صورت امکان چرا چنين ادعاهايي در فرهنگ غربي به وجود آمد.
شايد کمي بيش از سه هزار سال قبل، هنگامي که گفته شد: ترا خدايان ديگر غير از من نباشد، اين انديشه مطرح شد که خداي واحدِ يگانه بر تمام خدايان ديگر برتري دارد. بعدها از اين هم فراتر رفته، نه فقط منکر وجود خدايي همسنگ با خداي خاص خود شدند، که وجود خدايان ديگر را نيز انکار کردند و اين نقطه عطفي در تاريخ يهود بود. ادعاي مربوط به هيچ خداي ديگر مفهوم بت پرستي را در سنت ديني مطرح کرد. از نظر يهوديان بقيه اقوام خدايان باطل را مي پرستيدند. کوتاه سخن آن که پرستش هر خدايي جز خداي واحد و حقيقي که بر تمام هستي حاکم است، بت پرستي تلقي مي شد. نتيجه منطقي خداي قومي و يگانه يهوديان، انديشه قوم برگزيده بود. برگزيدگي آنان در گام نخست قبول توصيف فوق است (Wiggings 1996,22).
هرچند در يونان باستان نيز به نوعي مي توان رگه هايي از يکتاپرستي يافت، چنان که بسياري بر اين باورند، ولي حق آن است که آنچه انديشمندان يوناني بر زبان آوردند، اصلي انتزاعي بيش نبود و پر واضح است که اين اصل انتزاعي، نمي توانست مبناي پرستش همگان واقع شود و افراد را سرسپرده و دلداده خود نمايد. بنابراين گزاف نيست اگر ادعا شود که يهوديان در ميان ساير اقوام آن روزگار بيش از همه به ترويج و بسط يکتاپرستي همت گماشتند و ديگران را رهين منت خويش ساختند. اما يهوديان به رغم اين که خداي قومي خود را تا مرتبه آفريدگار جهان ارتقا دادند، خداي آنان همچنان ويژگي هاي قومي را حفظ کرده بود (پارکز 1380، 93).
يزقل کاوفمان معتقد است که در گذشته غلبه يک قوم و يک شهر بر قوم و شهر ديگر را غلبه خداي آن قوم و شهر بر خداي ديگري مي دانستند. از اين رو، پس از شکست بني اسرائيل در مقابل بابليان، از بيم اين که مبادا شکست آنان، شکست يهوه تلقي شود، در سرتاسر ادبياتِ پس از تبعيد درصدد توجيه اين شکست برآمدند و آن را ناشي از اراده يهوه دانستند که براي مجازات نافرماني قوم خود آنها را به اسارت بابليان درآورد، چه در غير اين صورت، مردم به خدايي که فاقد قدرت است و هيچ نقشي در تعيين سرنوشت آنان ندارد، ايمان نخواهند آورد. چنان که از تورات استفاده مي شود، بني اسرائيل همواره نزول بلايا و شکست هاي خود را نوعي توبيخ و کيفر تلقي مي کردند. سرانجام اين تلقينات به ميثاق يهوه و برگزيدگي قوم اسرائيل انجاميد و آنان را به آزادي و بازستاندن هويت از دست رفته خويش اميدوار کرد (آشتياني 1368، 311).
هنري اتلن معتقد است که برگزيدگي يک قوم خاص در بافت اسطوره هاي چندخدايي اي که ريشه و خاستگاه اقوام قديمي را توصيف مي کنند، يک استثنا نيست. دست کم کتاب مقدس را در ابتدا بايد همچون اسطوره اي در باره خاستگاه قوم اسرائيل خواند. هر قومي با تعاليم فرهنگي خاص خود نقش محوري در جهان ايفا مي کند. برگزيدگي عبريان از سوي خدايشان را، آنگونه که در کتاب مقدس توصيف شده، ابتدا بايد در بافت اسطوره هاي مربوط به خاستگاه و ريشه اقوام فهميد که در آن هر قومي خودش را محور جهان مي داند(Atlan, 56) . به عنوان مثال، در ميان سياه پوستان گروهي وجود دارند که معتقدند سياهان قوم برگزيده خداوندند. از اين ديدگاه ذيل راستافاريانيسم (Rastafarianism) ياد مي شود.
نکته مهمي که در اين جا بايد بدان اشاره کرد، اين است که يهوديان تنها به يک خدا اعتراف نمي کردند، چه آنکه در نخستين فرمان از ده فرمان از آنان خواسته شده است که خداي خود را برتر از خدايان ديگر قرار دهند. پيش از زمان اشعيا هر دسته و گروهي از عبرانيان خداي خاص خود را داشتند و بدين ترتيب مي خواستند ضمن استقلال سياسي و اقتصادي، استقلال ديني خود را نيز حفظ کنند. به عنوان نمونه، در سفر تثنيه از يهوه همچون خداي خدايان ياد شده است (تثنيه، 10:17) و نيز در آيات بسياري يهوه با ساير خدايان مقايسه شده است و به برتري و بزرگي او حکم شده است (اول پادشاهان 8:23؛ مزامير، 86:8). حتي در زمان ارمياي نبي نيز هر طايفه براي خود خداي خاصي داشت: زيرا که اي يهودا خدايان تو به شماره شهرهاي تو مي باشند (ارميا، 2:28). در زمان داود و سليمان وحدت سياسي برقرار شد و معبد اورشليم به صورت مرکز عبادت يهوديان درآمد، اثر سياست و تاريخ در دين نيز انعکاس يافت و يهوه عنوان خداي يگانه تمام يهوديان را پيدا کرد. يهوديان جز اين گام، يعني توجه به اين که آنان را خدايي بزرگ تر از خدايان ديگر افراد بشر است تا دوره انبياي بني اسرائيل، گام ديگري به طرف توحيد واقعي برنداشتند، ولي بايد گفت حتي در اين مرحله، از ادياني که قبل از دوره انبياي بني اسرائيل وجود داشتند، به توحيد نزديک تر بودند: شايد محرک اشعياي دوم در توجه به يک خداي جهاني جنبشي بوده که در پارس پيدا شد و نيرومندي مردم آن، تمام دولت هاي خاور نزديک را در زير فرمان اين کشور درآورد... اين خدا، مانند يهوه موسي نمي گويد که من خداي پروردگار تو هستم... تو نبايد در برابر من خدايان بيگانه داشته باشي، بلکه مي گويد: من يهوه هستم و ديگري نيست و غير از من خدايي وجود ندارد (ويل دورانت 1365، 365).
يکتاپرستي قوم يهود آنان را از بقيه اقوام متمايز ساخت. در سفر تثنيه آمده است اقوامي که در سرزمين موعود سکونت دارند قتل عام شوند و يهوديان را بر حذر داشته که با آنها ازدواج کنند؛ چون در نتيجه ازدواج با آنان، جوانان به بت پرستي کشيده خواهند شد و همين سبب خواهد شد که خشم خداوند نسبت به شما افروخته شود و شما را به کلي نابود سازد (تثنيه، 7:4؛ خروج، 34:11ـ16).
در باب يازدهم سفر تثنيه باز آمده است که اگر از خدا اطاعت کنيد، برکت خدا برقرار خواهد بود، باران رحمت بر شما به موقع باريدن خواهد گرفت و زرع شما محصول فراوان خواهد داد. ولي هوشيار باشيد که دلهايتان از خداوند برنگردد تا خدايان ديگر را بپرستيد، چون اگر چنين کنيد خشم خداوند نسبت به شما برافروخته خواهد شد و همه نعمت ها را از کف خواهيد داد و فرزندان شما از زندگي در سرزمين موعود محروم خواهند گشت (تثنيه، 11:16ـ21).
باز در جاي ديگري از سفر تثنيه برخورداري يهوديان از مواهب الاهي را مشروط به يکتاپرستي آنان و رويگرداني ايشان از خدايان اقوام ديگر مي کند. به عنوان نمونه، آن جا که مي گويد من امروز به شما حق انتخاب مي دهم تا بين برکت و لعنت يکي را انتخاب کنيد. اگر فرمان هاي خداوند، خدايتان را که امروز به شما مي دهم اطاعت کنيد برکت خواهيد يافت و اگر از آنها سرپيچي کرده، خدايان قوم هاي ديگر را پرستش کنيد مورد لعنت قرار خواهيد گرفت و نابود خواهيد شد (همان، 8:19ـ20).
هلنيسم و انديشه قوم برگزيده
اسکندر مقدوني در سال 332 ق. م حکومت جنوبي، يهودا، را به تصرف خود درآورد و آن را از سلطه ايرانيان خارج ساخت و به قلمرو پهناور يونان ملحق ساخت. پس از اين رويداد بزرگ، فرهنگ يوناني در پي مراوده هاي گسترده و روزافزون تأثير ژرفي بر فرهنگ و رسوم مردم يهودا گذاشت، به طوري که زبان يوناني زبان رايج مردم آن سامان گشت و آنان براي اطفال خود اسامي يوناني برگزيدند. در اين بين نبايد از سهم کاهنان و کاتبان اورشليم غافل شد، چه آنکه ايشان همپاي ساير مردم و حتي با شتابي بيشتر از فرهنگ يوناني تأثير پذيرفتند. مردم يهودا گاه تماشاي پهلوانان و ورزشکاران يوناني را بر مراسم قرباني ترجيح مي دادند، به گونه اي که گاه آن را نيمه تمام رها مي کردند (ژيلبرت 1347، 65).
با گذشت زمان برخي از يهوديان درصدد مقابله با موج روزافزون تهاجم فرهنگ يوناني برآمدند و با صلابت و سرسختي هرچه تمام در مقابل سيل بنيان افکن فرهنگ يوناني قد برافراشتند و خود را حسيديم يا پارسايان نام نهادند. آنان به فرمان هاي تورات سخت پايبند بودند و با عشق و علاقه اي وصف ناپذير به دستورهاي آن عمل مي کردند. حسيدها برگزيدگي قوم يهود را به هلني مآب ها يادآور شدند و خود با چشم پوشي از بسياري از لذات سعي داشتند قوم يهود را، به زعم خود، از هضم شدن در يوناني ها نجات دهند.
کوتاه سخن آن که با آمدن فرهنگ يوناني به کشور يهودا، گروهي که اصطلاحاً هلنيست ها ناميده مي شوند، به آن گرايش پيدا کردند و گروه ديگري در مقابل آنان موضع گرفته، آهنگ جدايي ساز کردند و بدين ترتيب حسيديم نام گرفتند. از دل اين دو گرايش، دو فرقه ديني به نام صدوقيان و فريسيان پديد آمدند. صدوقيان سخت دلداده فرهنگ هلني، خاصه فلسفه آن بودند و تقليد از فرهنگ، آداب و رسوم و حتي زبان بيگانگان را روامي دانستند، البته اين تساهل و تسامح با توجه به اين که بيشتر آنان بازرگانان متمول و کارگزاران حکومتي بودند و با ملت هاي ديگر در تماس بودند، چندان تعجب برانگيز نبود.
نکته درخور تأمل آنکه با ترجمه متون مقدس به يوناني و پراکنده شدن يهوديانِ آواره در قلمرو پهناور يونان، رفته رفته شمار زيادي از غيريهوديان به خداي اسرائيل اعتراف کردند و به جامعه يهوديان ملحق شدند. بدين ترتيب، آنان از فرهنگ يهودي تأثير پذيرفتند. به باور يهوديان، خداي اسرائيل حاکم جهان و واجد حقيقت مطلق است و آينده تاريخ نيز بر اين اساس تنظيم شده است: يهوه بر تمامي زمين پادشاه خواهد بود. در آن روز يهوه واحد خواهد بود و اسم او واحد (زکريا، 14:9). چنان که ملاحظه مي شود، اين مطلب دلالت بر شمول نگري و همه نگري يهوديت دارد و از برگزيدگي، به ويژه برگزيدگي به معناي عِرقي و نژادي که مطمح نظر بسياري از يهوديان است، فرسنگ ها فاصله دارد و از واقعيت نوديني در يهوديت يعني ورود افرادي از ساير اقوام به آيين يهود پرده برمي دارد.
برداشت هاي مختلف از مفهوم برگزيدگي
پرسشي که به طور طبيعي براي انسان مطرح مي شود، اين است که آيا برگزيدگي و برتري قوم يهود ذاتي است؟ به عبارت ديگر، آيا ويژگي و خصيصه اي ذاتي در قوم يهود است که به اين برگزيدگي منجر مي شود يا اين که آنان در سايه اعمال نيکي که انجام داده اند به اين برتري و تفوق دست يافته اند؟ به ديگر سخن، آيا برگزيدگي بر اساس شايستگي است يا فيض الاهي؟ اين مسئله همواره در ميان خود يهوديان نيز منشأ اختلاف بوده است. افرادي که در قرن اخير درصدد برآمده اند تا يهوديت را ديني معقول و قابل دفاع جلوه دهند، بر اين باورند که قوم يهود هيچ گونه مزيت و برتري ذاتي نسبت به ساير اقوام ندارد، بلکه تمام اقوام در صورتي که فرمان هاي الاهي را گردن نهند و به کار بندند، به درجات عالي نايل خواهند گشت. از نظر آنان حتي مقصود از مسيحا برپايي دوباره دولت يهود به رهبري فردي از نسل داود يا جدايي يهود از ساير اقوام نيست.
تفسير برگزيدگي از جهاتي چند ضرورت دارد، زيرا اعضاي قوم برگزيده و مقدس که حسب فرض خدا در آنان حلول کرده، کوچک ترين و ضعيف ترين ملت در شرق دور بودند و در هيچ شرايطي قوم برتر و يا حاکم بر ديگران نبودند، بلکه پس از تحمل شکست هاي پي درپي سرانجام اسير بابليان شدند.
دانشمندان و الاهيدان هاي يهودي تفاسير و برداشت هاي مختلفي از برگزيدگي ارائه،و بر مدعاي خويش دلايلي اقامه کرده اند. در اينجا فهرستوار به پاره اي از آنها اشاره مي کنيم:
1. برگزيدگي به مثابه تفوق و برتري قوم يهود
کساني که برگزيدگي را علامت برتري قوم يهود مي دانند، تلقي و دريافت واحدي از اين موضوع ندارند و هريک به شيوه خاص خود در تفسير آن کوشيده است.
الف) قوم يهود صرفاً به عنوان يک قوم خاص برگزيده نشده، بلکه رسالت ديني بر همه اقوام و ملت هاي جهان عرضه شده است و از آن ميان تنها قوم يهود به اين دعوت پاسخ مثبت داده وتوانسته بار اين امانت را بردوش کشد. در تلمود آمده است: چه جهت داشت که ذات قدوس متبارک ملت اسرائيل را انتخاب کرد؟ براي آن که تمام ملت هاي بت پرست تورات را رد کردند، اما قوم اسرائيل پذيرفت و ذات قدوس متبارک و تورات او را براي خود انتخاب کرد (گنجينه اي از تلمود، 81). لذا هستي جهان به وجود تورات وابسته است و اگر ملتي پيدا نمي شد که به فرمان هاي آن گردن نهد، مقصود خدا ازخلقت جهان حاصل نمي گشت. برداشت فوق، شباهت زيادي با اين آيه قرآن داردکه مي فرمايد: ما امانت الاهي و بار تکليف را بر آسمان ها و زمين و کوه ها عرضه کرديم، اما آنها از برداشتن آن سرباز زدند و هراسناک شدند، ولي انسان آن را برداشت (احزاب، 72).
برگزيدگي بني اسرائيل هم چنان که گفته شد، بر پذيرش آزادانه تورات در سينا استوار است. اين انديشه در سفر خروج بيان شده است: و اکنون اگر آواز مرا في الحقيقه بشنويد و عهد مرا نگاه داريد همانا خزانه خاص من از جميع قوم ها خواهيد بود، زيرا تمامي جهان از آن من است (خروج، 19:5). حاخام ها در تفسير اين آيه مي گويند که در ابتدا، تورات بر اقوام ديگر عرضه شد، اما همه آنان آن را رد کردند، چون فرمان ها و دستورهاي آن با زندگي فاسد و تبهکارانه آنان در تعارض بود، ولي بني اسرائيل حتي قبل از آن که به محتواي تورات آگاهي يابند آن را پذيرفتند (Judaica, 5, 499).
برخي از حاخام ها در تفسير آيه پنجم باب نوزده سفر خروج به طرح اين پرسش پرداخته اند که چرا خداوند تورات را بر اقوامِ پيش از بني اسرائيل نازل نکرد؛ به عبارت ديگر، چرا نزول تورات تا زمان بني اسرائيل به تأخير افتاد و در همان زماني که آدم خلق شد، تورات بر او نازل نشد؟ خدا در پاسخ به اين پرسش مي فرمايد: من فقط يک دستور و فرمان به آدم و حوا دادم و آن عبارت بود از عدم تناول از ميوه درخت نيک و بد. آن دو نتوانستند به اين فرمان الاهي گردن نهند و سرتسليم فرود آورند. از اين رو، خداوند نزول تورات را تا زمان بني اسرائيل به تأخير انداخت تا قوم صالحي همچون آنان بيابند و با دلدادگي و شيفتگي وصف ناپذير، 613 فرمان تورات را از جان و دل پذيرا شوند. حاخام حَکَي بَرابا (Hija bar Abba) به مطلب قبل مي افزايد: نگاه کنيد ببينيد کدام يک از اين دو بزرگ تر است: جهان يا تورات. خداوند به مدت هفت روز جهان را خلق کرد، اما براي نزول تورات به چهل روز کامل نياز داشت(Buttrick, 1, 972) .
يکيازواژه هاييکهيهوديانبسيار به کارمي برند،واژه امتِ روح (Nation of the Spirit) است. قوم يهود اين واژه را به اين اعتبار بر خود اطلاق مي کنند که فاقد سرزمين و زبان مشترک اند و نقطه تلاقي و پيوند آنان تورات و فرهنگ يهودي است. اين مفهوم با قوم برگزيده و امت مقدس در ارتباط است.
ب) برگزيدگي و اختيار قوم يهود حکايت از برتري عرفي و نژادي آنها دارد.
حضرت ابراهيم به خاطر خلوص و عدم اختلاط نژادش برگزيده شد و يهود نيز تنها به اين دليل که از نسل او بودند برگزيده شدند. در تلمود آمده است: قوم يهود مقدس و سرورند... دنيا فقط براي جماعت بني اسرائيل خلق شده است... هيچ کس به جز بني اسرائيل نمي تواند ادعا کند فرزند خداست. مِهر و محبت خدا از آن جماعت بني اسرائيل است و بس (المسيري، 5، 72).
از نظر بيولوژي و نيز تاريخ، هيچ مبنايي نمي توان براي تفسير مزبور پيدا کرد. در واقع، اين ادعا به افسانه شبيه تر است تا واقعيت. به گفته ارنست رنان، بسياري از کساني که از نژاد يهود سخن مي گويند و گاهي راه افراط نيز پيموده و به صهيونيست معروف اند با افرادي که با يهوديان سرستيز دارند در اين نکته همداستانند که يهوديان از ساير اقوام متمايزند و نبايد با ساير اقوام درآميزند. کوتاه سخن آنکه، چيزي به نام نژاد يهود در تاريخ و نيز به لحاظ بيولوژيکي وجود ندارد، بلکه آن را بايد در ياوه گويي هاي صهيونيست ها و امثال هيتلر سراغ گرفت (ويل دورانت، 1، 354).
به اعتقاد ويل دورانت، يهوديان در آغاز آميخته اي از نژادهاي گوناگون بودند. وجود يک نژاد خالص در ميان صدها نژاد به معجزه شبيه است و از نظر عقلي ناممکن است. اما اين را مي توان گفت که در ميان نژادهاي اين ناحيه، نژاد يهوديان از همه خالص تر مانده است (کستلر، 1361، 236). برخي معتقدند يهوديان در ابتدا نژاد خالص بوده اند، ولي رفته رفته با مهاجرت هاي پي درپي و نيز ارتباطات و مناسباتي که با ساير اقوام برقرار کردند، خلوص نژادي خود را از دست دادند و به نژادهاي مختلف درآمدند. از ديدگاه فيشبرگ يهوديان حتي در ابتدا نيز نژاد خالص نبوده اند:
اگر مطالعه خود را با بررسي مطالب تورات و سنت آغاز کنيم، خواهيم ديد که قوم اسرائيل حتي در آغاز شکل گيري، از عناصر متعلق به نژادهاي مختلف فراهم آمده بود. خواهيم ديد که در آسياي صغير، سوريه و فلسطين نژادهاي گوناگوني وجود داشتند... عبريان قديم چنان که در بسياري از موارد تورات آمده، با تمام اقوام ]ساکن در اين مناطق[ ازدواج کرده و درآميخته بودند (کرينستون، 1377، 153).
به خاطر نامعقول بودن تفسير فوق، اصلاحگرايان يهودي درصدد حذف مناسکي برآمدند که جنبه قومي آيين يهود را برجسته مي ساخت. ديويد فريدلاندِر يهوديان را ترغيب مي کند که مناسک و مراسم ديني خود را به زبان رسمي کشوري که در آن سکنا گزيده اند، به جا آوردند؛ زيرا يهوديان زماني که در ميان ساير ملل بيگانه به حساب مي آمدند، مناسک و دعاهاي خود را به عبري اجرا مي کردند، ولي در حال حاضر بايد به سرزميني که شهروند آن هستند عشق ورزند و به زبان مردم همان ديار مراسم و مناسک خود را اجرا کنند (المسيري، 5، 72).
ج) برگزيدگي قوم دليل بر تفوق و برتري اخلاقي آنها نسبت به ساير اقوام است.
براساس اين تفسير، خدا قوم يهود را به اين علت که خداي يگانه را پرستش مي کردند برگزيد. به عبارت ديگر، از آن جا که اين قوم از ميان معبودهاي متعدد تنها خداي واحد و يگانه را برگزيد، خدا نيز آنها را به عنوان قوم برگزيده اختيار کرد. مطابق با اين تفسير، برگزيدگي دو سويه و متقابل است. در تلمود اين برداشت از برگزيدگي بيان شده است، آن جا که مي گويد: اگر سؤال شود که چرا خداي يگانه تبارک و تعالي جماعت بني اسرائيل را برگزيده ]در پاسخ بايد گفت[ چون افراد اين جماعت خدا و تورات او را برگزيدند (The Interpreter's Bible, 30).
2. برگزيدگي به مثابه يک تکليف و مسئوليت ديني
بر پايه اين تفسير، خدا قوم يهود را برگزيد تا درميان اقوام ديگر خادم او باشند و در اصلاح عالم بکوشند و بين اقوام و ملل مختلف وحدت و همدلي ايجاد کنند. اين نوع انتخاب و گزينش ب
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید