تحليل هويّت يهود بدون توجه به ريشه خشونت آن به شيوه اسرائيلي ـ صهيونيستياش در عصر حاضر، امکانپذير نيست. همچنين بدون افشاي اصالت توراتي و تلمودي آن ـ که تشکيلدهنده اصول معرفتشناختي حاکم بر شيوههاي رفتاري گروههاي يهودي است و به واکنشهاي آنان جهت ميدهد ـ نميتوان به بررسي شخصيت يهود پرداخت.
اگر انديشه يهود را از طريق تجلّيات آن در گفتمان تورات رايج در ميان آنان بررسي کنيم، شگفتزده ميشويم. اين امر به سبب آراء و نظرياتي است که جامه تقدّس پوشيده و مدّعياند که منشأ آسماني دارد، در حالي که چيزي جز تعصّب و عناد و کينه نيست و صرفنظر از جعلي يا غير جعلي بودن آن، در انديشه و اعتقاد هر ملتي نامتعارف و غيرمعمول مينمايد.
تورات و مسئله قوم برگزيده
تورات کنوني و رايج در ميان يهود، تنها اندوخته فکري است که شريعت و کتاب مقدّس آنان را آبياري ميکند و به عهد عتيق مشهور است تا از عهد جديد بازشناخته شود. تورات از 31 سفر تشکيل شده است که به سه بخش منقسم ميگردد.
بخش اول که داراي پنج سفر است و عبارتند از:
1. سفر پيدايش؛ 2. سفر خروج؛ 3. سفر لاويان؛ 4. سفر اعداد؛ 5. سفرتثنيه.
«کتب پنجگانه موسي» نيز به اين اسفار اطلاق ميگردد و به يوناني، «پنتاتيک» (Pentatichus) يعني کتابهايي که داراي اسفار پنجگانهاند ناميده ميشود. عهد عتيق بر اساس محتواي هر سفر تنظيم شده است.
سفر اول، «تکوين» است که توصيف حاکمان و آغاز جهان و قوم برگزيده را به نوعي خاص دربر دارد.
سفر دوم، «خروج» است که درباره خروج افرادي به نام «بنياسرائيل» از مصر و در مورد وحي بر کوه سينا صحبت ميکند.2
سفر سوم،«لاويان» است که داراي آداب کاهنان فرزندان لاوي است.
سفر چهارم، «اعداد» است که آمار قوم «برگزيده» را دربر دارد و در آخر، سفر تثنيه قرار دارد که «سفر اشتراع» نيز خوانده ميشود و به نظر ميرسد تکرار و تکميلکننده شريعت حضرت موسي(ع) باشد. اين دو سفر اخير به توصيف پيروزي حضرت موسي(ع) در قسمت شرق اردن و توزيع سرزمينهاي مشرف بر آن ميپردازند.
بخش دوم «نبيئيم» يعني انبياء نام دارد و شامل تاريخ اسراييل از زمان ورود يوشع بن نون به فلسطين تا انهدام معبد و نيز شامل سفر «يوشع» ميشود که جزئيات ورود به فلسطين و تقسيم سرزمينها در ميان اسباط را بيان ميکند. پس از آن، سفر «داوران» ـ که از زمان وفات يوشع تا تولد سموئيل بودند ـ و کتاب «اول و دوم سموئيل» و به دنبال آن، کتاب «اول و دوم پادشاهان» قرار دارد. پس از آن، کتاب «اول و دوم تواريخ ايّام» و در ادامه، چهارده کتاب ديگر قرار دارند که در مورد پيامبران متأخّر بحث ميکنند (اِشعيا، اِرميا، حزقيال، يوئيل، عاموس، عوبديا، يونس، ناحوم، حَبَقوق، صَفَنيا، حَجَّي، زکريا و ملاکي.)
بخش سوم «کتوبيم» يعني کتابها نام دارد که شامل دوازده سفر است و عبارتند از: «مزاميرداود»، «امثال سليمان»، «ايّوب»، «غزل غزلها»، «روت»، «هوشع»، «مراثي ارميا»، «جامعه»، «استر»، «دانيال»، «عزرا» و «نحميا».
دين رايج يهود، دين کهانت است؛ چون کاهنان واسطه بين يهود و خدايشان يهوه هستند. شغل کهانت در نظر يهود، وراثتي است؛ زيرا اين امر طبق نصّ تورات، در نسل هارون يعني »لاويان« منحصر است.
نويسنده عهد عتيق کيست؟ برخي ميگويند که نويسنده همه اين اسفار «خدا» است، با وجود اينکه توسط بشر نوشته شده است. اما خواننده بدون هيچ زحمت زيادي متوجه ميشود که عهد عتيق مجموعه ناهماهنگي از متون است که بشر در طول 9قرن آن را از اصل خود تغيير داده و اجزايي بر اجزاي پيشين افزوده است، بهگونهاي که متخصّصان در نهايت شايستگي و بيطرفي، آن را اثبات نمودهاند.3
ما در صدد بررسي کل تورات نيستيم، بلکه در انديشههايي از تورات که خشونت را تقويت ميکند و در آنچه صهيونيست معاصر ادعا ميکند که اعمالش الهام گرفته از آن است، بحث مينماييم.
بحثي نيست که در تورات تحريف بزرگي توسط کاهنان و پيامبران دروغين صورت گرفته و اين کتاب انباشتهاي از شيوههاي زيادهخواهي و کينه و تنفّر و نژادپرستي است که آنان را با ديگر ملتها دشمن کرده است.
يهود، دشمني است که ظاهر تعاليم و اعتقادات را گرفته و به آن جنبه تقدّس داده و متأسفانه اين کار به دست مسيحيت ـ که عهد عتيق به همراه عهد جديد، کتاب مقدّسشان به شمار ميرود ـ انجام شده است، با وجود اينکه در معنا و محتواي آن در اشکال گوناگون، فريبکاري و قتل و خشونت اختلافات روشني وجود دارند.
تورات در موارد گوناگوني، از متون اسفار خود، در وصف يهود قايل است که آنان «قوم برگزيده خدا» و غير آنان «گوييم»4 هستند و همين انديشه برگزيده بودن است که به موهومات عقيدتي متحوّل گشته و بر ممتاز بودن، برگزيده بودن، دشمني و تقدّس تکيه دارد.
توهّم «قوم برگزيده» در ضمير يهود نفوذ کرده و بچههايشان از دوران کودکي با آن پرورش مييابند: «زيرا تو براي يهوه، خدايت، قوم مقدّس هستي و خداوند تو را براي خود برگزيده است تا از جميع امّتهايي که بر روي زميناند به جهت او، قوم خاصّ باشي.»5
همچنين معتقدند که قومي ممتازند: «من يهوه قدّوس هستم و شما را از امّتها ممتاز کردهام تا از آنِ من باشيد».6
اما برتريجويي بر ديگر ملتها، چنانکه در تورات آمده، يک عمل عبادي است: «غريبان برپا شده، غلّههاي شما را خواهند چرانيد... و شما کاهنان خداوند ناميده خواهيد شد... دولت امّتها را خواهيد خورد و در جلال ايشان فخر خواهيد نمود.»7
روحيه دشمني يهود در سخن خدايشان، يهوه، متجلّي است: «پس شما با ساکنان ايشان عهد مبنديد».8
همچنين آنان را چنين بشارت ميدهد: «هيچ انساني رودرروي شما نميايستد؛ چون يهوه، خداي شما، چنانکه وعده داده است، ترس و وحشت شما را بر هر سرزميني که وارد آن ميشويد، افکنده است».
آنان قوم مقدّسي هستند که دشمني با آنان دشمني با خداست: «در ميان شما خواهم خراميد و خداي شما خواهم بود و شما قوم من خواهيد بود.»9 «زيرا تو براي يهوه، خدايت، قوم مقدّس هستي».10
اينگونه متون به واسطه قوم برگزيده و ايمان به نژاد و قوم برتر، منجر به رشد ديدگاه نژادپرستي گشت، تاريخ ويژهاي براي آن نوشته شد، در ملتهاي ديگر ادغام نميشوند، گرچه نسل اندر نسل در ميان آنان زيست نمايند.
واقعيت آن است که اين نوشتهها اسطوره «قوم برگزيده» را با محتواي نژادپرستي آن بنيان نهاد؛ چون راويان تورات پيمانهايي قطعي از قول خداوند نقل ميکنند: «در آن روز، خداوند با ابرام عهد بست و گفت: اين زمين را از نهر مصر تا به نهر عظيم ـ يعني نهر فرات ـ به نسل تو بخشيدهام».11
اين وعده به عنوان امر لازمالاطاعه الهي صادر ميشود: «موسي بنده من از دنيا رفت. هماکنون برخيز و به همراه اين قوم از نهر اردن به سوي سرزميني که آن را به بنياسرائيل عطا نمودم، عبور کن. هر جا که کف پاي شما به آنجا رسيد آن را به شما بخشيدم؛ چنانکه به موسي گفتم».12
و اين نص به عنوان يک فرمان براي يوشع نبي صادر ميشود و وعده حکومت بر اين سرزمين يک وعده فراتاريخي است: «زيرا همه اين سرزميني را که ميبيني، به تو بخشيدم تا اليالابد در آن سلوک نمايي».13
از اين متون چنين استفاده ميشود که گويا سند مالکيت قانوني يا مدارک «تابور» است که نزد يهود از سوي يهوه، صاحب وحي الهي ـ که وظايف خدايي را فقط به قوم خود محصور ميکند ـ صادر شده است.
اين عهد و پيمان محدود به زمان نيست، بلکه ميراثي تاريخي براي نسلهاست: «آنگاه خداوند جميع امّتها را از حضور شما اخراج خواهد نمود و شما امّتهاي بزرگتر و قويتر از خود را تسخير خواهيد نمود. هرجايي که کف پاي شما بر آن گذارده شود، ازآن شما خواهد بود.از بيابان و لبنان و از نهر فرات تا درياي غربي، حدود شما خواهد بود.»14
اين کار به فرمان خداوند صورت ميپذيرد. منظور از مرزها ـ که اسرائيل کنوني از ترسيم و تعيين آن فرار کرده و آن را مجمل و مبهم باقي ميگذارد ـ گاهي «هرجايي که کف پاي شما بر آن گذارده شود« است و گاهي »از نهر مصر تا به نهر عظيم؛ يعني نهر فرات».
بنابر نقل توراتيان، تاريخ به گونهاي است که سراسر عهد و پيمان و اسطوره است. بررسي متون کهن نشان ميدهد همه اقوام وعدههايي مشابه از خدايان دريافت کردهاند و از حتّيان گرفته تا ديگران، به آنها اجازه ميدهد تا در زمين، از ابتداي بينالنّهرين تا مصر ساکن شوند. از اينرو، ميبينيم بر بالاي هرم دهکده «کرنک» در مصر، که تحوتمس سوم (1475ـ1480ق.م) در آن اقامت داشت، خداوند چنين تصريح ميکند: »من سکونت در اين شهر را به تو بخشيدم، من آمدم و در تخريب اراضي غرب، حق را به تو عطا نمودم.»
در نظر بابليان، راجع به کار آفرينش ميبينيم که خداي «مردوک» سهم هر يک را معيّن نموده و دستور ساختن بابل و معبدش را صادر ميکند و حتّيان براي الهه خورشيد چنين ميسرودند: «تو در آرامش آسمان و زمين بيدار ميماني و مرزهاي بلاد را تعيين ميکني».
از اينرو، تعجبي ندارد که وعده تورات به همين سياق باشد. اين وعده به گروههايي از صحرانشينان مهاجر ارائه شده بود و سپس جنبه سياسي، نظامي و قومي به خود گرفت. عقل نميپذيرد که اين وعدهها داراي اعتبار قانوني باشند؛ همانگونه که اگر با سند شرعي صادر شده از قلمرو ملک الهي بودند، اعتباري نداشتند.
امروزه هيچ گروهي حق ندارد سرزمينها را با تکيه بر اسطوره، به يکديگر ملحق نمايد. در غير اين صورت، بايد نقشه جهان را از نو ترسيم کنيم.
تئوريزهکردن خشونت و تقديس آن
نداي تورات زماني به اوج افراط و خشونت ميرسد که بر مصادره سرزمين ديگر ملل و مباح دانستن خون و مال و ناموسشان تأکيد ميورزد. تورات پر از اسنادي است که بر پرورش تجاوزکارانه متّکي بر خشونت اصرار ميورزد و پديدآورنده اصلي آداب و شعائر ديني و زيادهطلبيهاي يهود در برابر ملتهاست.
قواعد جنگ در عهد عتيق در سفر «تثنيه»15 گردآوري شده و بيانکننده چگونگي استيلا بر شهرها و شيوه برخورد با اهالي آن است که براي رهبران صهيونيستي به صورت منبع و قانون و منشأ الهام و وحي در آمده است: «چون به شهري نزديک آيي تا با آن جنگ نمايي، آن را براي صلح ندا بکن و اگر تو را جواب صلح بدهد و دروازهها از براي تو بگشايد، آنگاه تمامي قومي که در آن يافت شوند به تو جزيه دهند و تو را خدمت نمايند، و اگر با تو صلح نکرده با تو جنگ نمايند، پس آن را محاصره کن و چون يهوه، خدايت، آن را به دست تو بسپارد، جميع ذکورانشان را به دم شمشير بکش، ليکن زنان و اطفال و بهايم و آنچه در شهر باشد ـ يعني تمامي غنيمتش ـ را براي خود به تاراج ببر و غنايم دشمنان خود را که يهوه، خدايت، به تو دهد، بخور».16
بدينسان، تورات در موارد گوناگوني داستانهاي جنگ را به هم ميبافد و همه با منطق «تحريم» با شهرها برخورد مينمايند و چنانکه از بسياري از اسفار به دست ميآيد، اصطلاح «تحريم» معرّب و ترجمه مبهم واژه «کشتار جمعي» است.
پيامبر و شمشير!
انبياي تورات به بيرحمي و خشونت شناخته ميشوند؛ چنانکه يوشع بن نون هنگام ورود به «اريحا» اين بيرحمي را اعمال ميکند: «و هر آنچه در شهر بود، از مرد و زن و جوان و پير و حتي گاو و گوسفند و الاغ را به دم شمشير هلاک کردند».17
تورات رايج در ميان يهود، نقل ميکند که موسي(ع) در زمان پيروزي بر مديانيان چنين گفت: «پس الان هر ذکوري از اطفال را بکشيد و هر زني را که مرد را شناخته و با او همبستر شده باشد، بکشيد، و از زنان، هر دختري را که مرد را نشناخته و با او همبستر نشده، براي خود زنده نگاه داريد.»18
خداوند به موسي(ع) چنين سفارش ميکند: «جميع ساکنان زمين را از پيش روي خود اخراج نماييد و تمامي صورتهاي ايشان را خراب کنيد و تمامي بتهاي ريخته شده ايشان را بشکنيد و همه مکانهاي بلند ايشان را منهدم نماييد».19
از ديدگاه آنان، موسي(ع) اصول قواعد نظامي اسرائيلي را که نسلهاي بعدي طبق آن عمل نمودند، وضع کرده است و پس از وفات وي، يکي از پيروانش يوشع بن نون ـ که فرمانده نظامي عمليات جنگي سرزمين کنعاني فلسطين شد ـ جانشين او گرديد و پس از آن به سبب شيوه وحشيانهاش به صورت الگويي تاريخي درآمد که از آن دنبالهروي ميشود. بنابراين، تورات در سفر «يوشع» (که به عنوان الگو مطرح است) چنين نقل ميکند: «و واقع شد که چون اسرائيل از کشتن همه ساکنان عاي در صحرا و بياباني که ايشان را در آن تعاقب مينمودند، فارغ شدند و همه آنها از دم شمشير افتاده هلاک گشتند، تمامي اسرائيل به عاي برگشته، آن را به دم شمشير کشتند و همه آناني که در آن روز از مرد و زن افتادند، دوازده هزار نفر بودند؛ يعني تمامي مردمان عاي... پس يوشع عاي را سوزانيد و آن را توده ابدي و خرابه ساخت که تا امروز باقي است.»20
يوشع پس از استيلا بر شهر «عاي»، اقدام به جنگ با ساکنان «مقّيده» نمود و در اينجا تورات، چنين ميپندارد که خداوند با معجزاتش دخالت نمود و نگذاشت خورشيد غروب کند تا يوشع کار خونين و وحشيانهاش را به پايان برساند.
يوشع در آن روز از «مقّيده» شروع نمود و پادشاه آنجا و هر ذينفسي را که در آن بود، زد و هيچکس را باقي نگذاشت.21 با «لبنه» و «لاخيش» و همچنين با «جازر»، «عجلون»، «حبرون»، «دبير»، همه کوهستان جنوب، «هامون» و واديها و جميع ملوک آنجا همينگونه رفتار نمود.22 داود نيز با دشمنانش چنين کرد.23
خداي سنگدل و خشونت مقدّس!
يهود به خداوند متعال جسارت نموده، چنين تصوّر ميکند که در کشتي و درگيري با يعقوب وارد شده و سرانجام، يعقوب در سپيدهدم بر خداوند پيروز گشته و تا برکت را از او نگرفته او را رها نکرده است! «گفت: تا مرا برکت ندهي، تو را رها نکنم. به وي گفت: نام تو چيست؟ گفت: يعقوب. گفت: از اينپس، نام تو يعقوب خوانده نشود، بلکه اسرائيل؛ زيرا که با خدا و با انسان مجاهده کردي و نصرت يافتي».24
طبق اين بيان، اسرائيل نيرويي مقدّس دارد که خداوند به آن برکت داده است؛ خدايي که او را به صورت الههاي بيرحم تصوّر ميکنند: «پس امروز بدان که يهوه، خدايت، اوست که پيش روي تو مثل آتش سوزنده عبور ميکند و او ايشان را هلاک خواهد کرد و پيش روي تو ذليل خواهد ساخت. پس ايشان را اخراج نموده، به زودي هلاکخواهي نمود؛ چنانکه خداوند به تو گفته است».25
از اينرو، وقتي خداوند ـ جلّجلاله ـ سنگدل و خشن باشد، بندگانش نيز بايد همانند او باشند. شبيه همين عبارات، که شرارت از آنها ميتراود، نمونهاي وجود دارد که قدرت و تندي را تحسين مينمايد: «اي دختر صهيون! برخيز و پايمال کن؛ زيرا که شاخ تو را آهن خواهم ساخت و سمهاي تو را برنج خواهم نمود و قومهاي بسياري را خواهي کوبيد و حاصل ايشان را براي يهوه و دولت ايشان را براي خداوند تمامي زمين وقف خواهي نمود».26
ذهنيت کشتارجمعي
اين ذهنيت در نوعي از تربيت متجلّي است که قايل به ريشهکن شدن غير يهود است و در تعدادي از متون تورات به روشني ديده ميشود: «اينک قوم، مثل شير ماده خواهند برخاست و مثل شير نر، خويشتن را خواهند برانگيخت و تا شکار را نخورد و خون کشتگان را ننوشد، نخواهد خوابيد».27
و در جايي ديگر ميگويد: «اما از شهرهاي اين امّتهايي که يهوه، خدايت، تو را به ملکيت ميدهد، هيچ ذينفس را زنده مگذار».28
هيچ راه فراري از اجراي اين امر الهي نيست؛ چرا که نسبت به عاقبت مخالفت با اين امر چنين هشدار ميدهد: «و اگر ساکنان زمين را از پيش روي خود اخراج ننماييد، کساني را که از ايشان باقي ميگذاريد در چشمان شما خار خواهند بود و در پهلوي شما تيغ، و شما را در زميني که در آن ساکن شويد، خواهند رنجانيد».29
در اسفار تورات، هر جا سخن از اشغال شهر و روستا و دهکده باشد، تعبيرات قتل و افنا و استيصال تکرار ميشوند. تورات تعداد پادشاهاني را که به دست يوشع کشته و قومشان نابود گشتهاند 31 تن ذکر ميکند. بنابراين، عجيب نيست که صهيونيستها مصمّم هستند به طور دايم، اين اسطورهها را با اين ويژگي يادآوري کنند که قهرمانيها و حوادثي تاريخي هستند که بايد متجلّي گردند و دستاوردهاي آنها تکرار شوند.
پس روشن شد که تورات منشأ اصلي ترور و خشونت است. در اين متن، جلوههاي ذهنيت کشتار جمعي و دشمني ظاهر است: «اين است زميني که باقي ميماند تمامي بلوک فلسطينيان... تمامي زمين کنعانيان... تا سر حدّ اَموريان و زمين جِبليان و تمامي لبنان به سمت مطلع آفتاب از بَعْل جاد، که زير کوه حَرمون است، تا مدخل حَمات، تمامي ساکنان کوهستان از لبنان تا مصرَفوتمايم ک جميع صيدونان باشند، من ايشان را از پيش پاي بنياسرائيل بيرون خواهم کرد... و تمامي کوه حرمون تا سَلخه».30
ذهنيت برتريجويي، خشونت و انزجار و نژادپرستي در زشتترين مظاهر آن در تورات متجلّي است.
کمالدهي به اسطوره و اصالت دادن به خشونت در تلمود
«تلمود» واژهاي عبري به معناي آموزش، کتابي مقدّس است که همانند تورات، داراي ارزش معنوي و عملي است، بلکه در جنبههاي عملي، ارزشي به مراتب بالاتر از تورات دارد، منبعي که مکمل و اصالتدهنده عقايد يهود و شرايع تورات است و علماي يهود چکيده انديشهشان را به عنوان شرح، تفسير و استنتاج تورات در آن آوردهاند.
کتاب تلمود نيز مانند تورات به تأخير افتاد و بيش از هفت قرن به طول انجاميد، تا اينکه بين قرن دوم و پنجم ميلادي به شيوه مشهور نوشته شد.
تلمود به دو بخش «ميشنا» و «گمارا» تقسيم ميشود. «ميشنا» همان نصّ است و «گمارا» شرح و تفسير آن.
«ميشنا» عبارت است از: مجموعهاي از سنّتهاي گوناگون يهود در مراحل متفاوت زندگي. آنان معتقدند: حضرت موسي(ع) زماني که بر بالاي کوه بود، اين تعاليم شفاهي را به قومش عرضه نمود و سپس هارون و اليعاذر و يوشع آن را به انبيا رساندند و پس از آن، در قرن دوم ميلادي، از انبيا به بزرگان اعضاي مجمع و جانشينان آنها منتقل شد. در آن وقت، خاخام يهودا آن را شايسته ديد و اقدام به ثبت و تدوين آن کرد.
اما «گمارا» مجموعهاي از بحثها و تعاليم و تفاسير است و پس از اتمام »ميشنا« تدوين يافت که مشتمل بر شش بخش است: «دانهها»، «اعياد»، «زنان»، «خسارات»، «مقدّسات»، «طهارات». در اين بخش، علاوه بر احکام ديني، که تنظيمکننده روابط و فعاليتهاي افرادند، دعاهايي وجود دارند که همراه اين اعمال خوانده ميشوند.
لازم به ذکر است که تلمود بر دو گونه است و بايد بين آن دو تقاوت قايل شد: يکي تلمود فلسطيني است و يهود آن را تلمود اورشليمي مينامد که نوشته خاخامهاي طبريه است. ديگري تلمود بابلي است که نوشتن آن در قرن پنجم ميلادي در بابل به پايان رسيد. هر کدام از اين دو نوع، ويژگيهاي خاصي دارند. تلمود بابلي، قطعنظر از اينکه زبان غالب در آن زبان آرامي است نه عبري، مرتّبتر و عامتر است و به عنوان مرجع شريعت، ارزش بالاتري دارد.
يهود بر تعاليم تلمود تکيه کرده و از اينرو، بيشتر پيرو تلمود است تا تورات. دشمني و نژادپرستي در متون و شروح تلمود بيش از تورات است و ضدّيت با مسيحيان در تلمود متمرکز شده است، صرفنظر از اينکه يهود با «گوييم» يا غير يهود دشمن است.
بخشي از متون شرمآور تلمود درباره دشمني و عناد چنين است: «به طور کلي، هر که بيرون از دين يهودي است، حيوان است که ما او را سگ، الاغ يا خوک، ميناميم. آنان از نطفه حيوانند. خداوند، اغيار را به صورت انسان آفريد تا لياقت خدمتگزاري براي يهود را ـ که جهان به خاطر آنان خلق شده است ـ داشته باشند؛ زيرا شايسته نيست که حيوان با همان صورت حيواني به طور شبانهروز، امير را خدمتگزاري نمايد. اغيار به طور کلي، به دور از احساس و انسانيتند. لذا، وقتي مرد يا زن مسيحي از دنيا برود، لازم نيست با همان شيوهاي که انسان ميميرد تسليت بگويي، بلکه بايد به روشي تسليتگويي که گويا يکي از حيوانات تحت اختيار تو مرده است.»31
اين ديدگاههاي لبريز از نژادپرستي، موقعيتي را در برابر اغيار به نمايش ميگذارند که از ويژگيهاي آن، انکار انسانيت و بياعتبار دانستن کرامت آن است. ارواح غير يهود، شيطاني و شبيه ارواح حيوانات نجساند. حاکمان و خاخامهاي يهود مجموعهاي قانوني به نام هلاخا ارائه دادهاند که به طور دقيق، روابط يهود را با اغيار مشخص مينمايد. به عنوان مثال، در آن آمده است: «کسي که يهود را بزند، گويا خدا را زده و به خاطر آن سزاوار مرگ است. اگر يهود نبود، برکت از زمين برداشته ميشد و امکان زندگي براي ديگر موجودات وجود نداشت.» يهود از قرن نهم به بعد، به تعاليم هلاخا پايبند شد و يهوديت ارتدوکس هنوز بر اين اعتقاد است.
نسلهاي زيادي از خاخامها متون آن را حفظ نمودهاند، به گونهاي که به عنوان مرجع و منبعي عالي مطرح است. چنانکه از متون پيشين روشن ميشود، طبق بيان تلمود کسي که يک مسيحي يا غير يهودي و يا يک بتپرستي را بکشد، جزايش جلوس در سراي چهارم بهشت است. اما کسي که يک يهودي را بکشد، گويا همه مردم را کشته، و هر که موجب رهايي يک يهودي شود، مثل اين است که همه دنيا را آزاد کرده است.
بنابراين، تلمود و هلاخا با تکيه بر «برگزيده بودن قوم يهود»، بر خشونت و برتري نژادي بر ديگر ملل تأکيد ميکنند.
متون تورات عقايد تعصّبآميزي هستند که مضامين تورات را استحکام بخشيدهاند و در نتيجه، به ذهنيت و ديدگاه يهود در برابر غير خود اصالت ميدهند و در اين ميان، با زمينهسازي براي استيصال و کشتار آنان، حرمت انسانيشان را از بين ميبرند. کاري که صهيونيستها در بسياري از کشتارهايشان انجام دادهاند و تا امروز ادامه دارد.
صهيونيست با استناد به اين موج اسطورهاي و افسانهاي پديد آمده است. زندگي يهود پر از اين اسطورههاست که رفتار و شخصيت آنان را شکل ميدهد و موجب دشمني آنان با ديگر ملتها ميشود. از جمله آثار اين ذهنيت، که متّکي بر برتري جويي است، پذيرش گوشهنشيني در ديوارهاي »گتو« است که سهم زيادي در تحجّر اين ذهنيت و تکرار آثار آن دارد.
بنابراين، خشونت در صهيونيستها حالتي تکويني و در تفکر توراتي يهود، عنصري بنيادين است، نه حالتي موقّت و گاهبهگاه و زودگذر و نه واکنشي در مقابل قضاياي اقتصادي، سياسي و اجتماعي، بلکه يک وضعيت ارگانيسمي است که از حقيقت انديشههاي تورات و تلمود تغذيه ميکند و در جامعه استعماري صهيونيست، ريشه دوانده و در فعاليتهاي گوناگون اسرائيل تجلّي يافته است.
باستانشناسي، ايدئولوژي را باطل ميکند
بررسي اساس اسطورههاي تورات، گام اساسي معرفتشناختي به شمار ميرود که کيفيت تحوّل اسطوره به جهانبيني و چگونگي تبديل داستانهاي نمادين و فرهنگ شفاهي قومي به ساختار سياسي و حرکت ملّي را بيان ميکند. تعاليم، قرون پيشين را آورده و آن را بر وضعيت حاضر القا ميکند و مدّعي است عبادتي انجام ميدهد که مستقيما از سوي خداوند به آن امر شده است.
«مادامي که تورات و قوم کتاب مقدّس موجودند، بايد سرزمين کتاب مقدّس موجود باشد.» اين سخن موشه دايان است؛ بياني که از آن تعبير به «روح» ميشود و به واسطه آن، شخصيت يهودي حاضر و گذشته تعيين ميگردد. از اينروست که به موجودي برتر از همه ملتها بدل گشته است.
صهيونيست مدام به شرايط اقليمي مناسب براي فعاليت در زمينه تاريخ و کاوشهاي باستانشناسي توجه ميکند که اهميت آن کمتر از تلاشهاي سياسي، اداري و اقتصادي براي ايجاد کشور ملّي يهود نيست، بلکه اشاره خود سند بازگشت مبني بر وجود «ارتباط تاريخي»32 بين «يهوديان پراکنده در عالم» و سرزمين «اجدادشان» آنچنان که خود نامگذاري کردند ـ بزرگترين پيروزي صهيونيستها و رهبرشان »هايم وايسمن« در ابتداي قرن بيستم است. وي با ايمان به اهميت جنبه تاريخي براي تضمين بازگشت يهود به سرزمين «اجدادشان» اصرار ميکند که سند بازگشت، مانند چنين اشارهاي را در بردارد. به همين دليل است که اين جمله را زياد تکرار ميکنند: «ما نميآييم، بلکه بازميگرديم.» (We are not coming but returning)33
بدون شک، مورّخ سرشناس، کيت وايتلام در کتاب مهم خود، اختلاق اسرائيل، حقيقت را بيان ميکند. تاريخ فلسطين تنها به دو قرن اخير و درگيري آن با جريان صهيونيستي توجه دارد. ولي تاريخ قديم منحصر در اسرائيل قديم است که نقش تاريخي آن از زمان رشد تحقيقات تورات در عصر جديد نمايان گرديد.
اما تحقيقات جديد اسرائيلي به تاريخ اسرائيل قديم ـ که از ديدگاه غربي و شرقشناسانه نوشته شده است ـ به عنوان تعبير «قديم» از دولت جديد و قوم يهودي آن توجه ميکند.
رشد جنبش ملّي فلسطين مانند آنچه در هند و آفريقا و استراليا رخ داد، منجر به جبران گذشته نشد. مشکل در اين نهفته است که مفهوم تاريخ فلسطين با هدف روشن کردن مسئله ملّي در مواجهه با تبعيد و آوارگي، تنها به دوره جديد بسنده ميکند؛ يعني تاريخ قديم به غرب و اسرائيل واگذاشته شده است.34
در اين زمينه، ادوارد سعيد در پايان کتابش، سرزنش قرباني؛ بحث علمي جعلي و مسئله فلسطين، به اين نکته توجه ميکند که فلسطين پيش از هجرت قبايل عبري به آنجا، موطن تمدن جالب توجّهي در طول قرنهاي طولاني بود و خاطر نشان ميسازد که خصوصيت اين تمدن و دستاوردهاي آن در جملاتي کوتاه بيان ميشود، در حالي که دوره هجرت يهود بدون هيچ توضيحي به اسرائيل واگذار شده است.35
کيت وايلام تلاش ميکند به تناسب و از خلال ارائه تحقيقي که از جعل و دستکاري مطالعات کلاسيک تورات پرده برميدارد، به اين مطلب بپردازد. او در خلال مباحث آکادميک تأکيد ميورزد که تاريخ قديم يهود صرفا جزئي از تاريخ کنعان يا فلسطين قديم است و بر لزوم احياي اين تاريخ و بررسي آن به عنوان موضوعي مستقل تأکيد ميکند، نه صرف چارچوبي براي يک ساختار که مملکت اسرائيل قديم در آن ظاهر شده است. اين موضوعي است که يک دانشمند، در اصل وجود آن شک دارد و آن را تنها يک جعل و تقلّب ميداند، اما محقّقان مغرض در اثر تحريک انگيزههاي سياسي و مصالح مربوط به اوضاع کنوني، به آن پرداختهاند.
از اينرو، باستانشناسي اسرائيل ظهور يافت تا از لابهلاي اين علم، اسطورههاي تورات را اثبات نمايد و سرمايههاي کلان و تلاشهاي عظيمي را در حفر وجب به وجب خاک فلسطين هزينه کرد، ولي نتيجه چه شد؟ شکست بزرگي که جوزف هرتسوگ، استاد دانشگاه و پروفسور در علم باستانشناسي از دانشگاه تلاويو ـ که در حفّاريهاي مهم در «حاتور»، «مجيدو»، «تلعراد» و «بئرشبع» شرکت داشت ـ آن را بيان نموده و چنين ميگويد: «امروزه براي دانشمندان روشن است که قوم اسرائيل در مصر اقامت نداشته و در بيابان سرگردان نبودند. با حمله نظامي سرزمينها را اشغال نکردند و آن را براي 12 سبط به ارث نگذاشتند. نيز مشکلتر اين است که ما همه جوانب حقيقتي آشکار را بررسي کنيم و آن عبارت است از اينکه مملکت توحيدي داود و سليمان ـ که در تورات به عنوان قدرت بزرگ منطقهاي توصيف شده است ـ در بهترين وضعيت، به صورت دولت کوچک قبيلهاي بود. علاوه بر آن، ممکن است اضطراب و نگراني گريبانگير همه کساني شود که ناچار خواهند شد با اين تفکر زيست کنند که يهوه خداي اسرائيل و داراي همسر است و دين پيشين اسرائيل تنها در دوره پادشاهان شائول، داود و سليمان بر اساس يکتاپرستي بوده است، نه بر روي کوه سينا. من به عنوان يک فرد يهودي و شاگرد مکتب تورات، عمق شکست ناشي از شکاف بين پيشبينيها و انتظارات تورات به عنوان منبع تاريخي و بين حوادث کشف شده در اين سرزمين را درک ميکنم...»36
او پس از توضيح مفصّل و مستند در مورد بطلان اسطورههاي تورات ـ که عناوين آن ذکر شدند و مهمترين آنها درباره قدس پايتخت کشور توحيدي بود؛ شهري که حفّاريهاي 150 سال گذشته در بيان هر نوع آثاري از اين کشور موهوم به شکست منجر شد ـ به طور خلاصه چنين ميگويد: روشن است که قدس در دوران حضرت داود و سليمان، 8 شهري کوچک بود، اما در هر حال، پايتخت امپراتور، که در اسفار تورات وصف آن آمده است، نبود.
همچنين او نظريه اعتقاد ابتدايي به وحدانيت در دو مملکت اسرائيل و يهودا را از اساس ويران ميسازد و درباره شکست کاوشهاي باستانشناسي در مورد خدايان زوج (يهوه و همسرش اشراه) و برکاتي که به نام خداي مذکّر است، به طور خلاصه چنين ميگويد: «تشکيک در پذيرش توصيفات تورات، در حقيقت، ترديد در حقّ تاريخي ما در اين سرزمين و شکست اسطوره ملّتي است که مملکت اسرائيل پيشين را ايجاد کردهاند. اين اصول نمادين، عنصر مهمي در ايجاد هويّت اسرائيل است، تا جايي که هر نوع تلاش در جهت پرسش از درستي آن، با دشمني روبهرو گشته و يا ناديده انگاشته ميشود.»
نويسنده اين مقاله خطرناک، با هجوم زشت و نفرتانگيز سياستمداران مواجه خواهد شد، نه محقّقان و دانشگاهياني که سکوت اختيار کردهاند. در هر حال، هرتسوگ تنها محقّقي نيست که در برابر حقايق روشن تاريخي مبهوت و حيران شده است. يکسال پيش همکار مورّخش، پروفسور نداف نئمان با انتشار مقالهاي با عنوان «تورات را از خزانه کتب يهود درآوريد» بابي براي بازبيني و بازنگري گشود که موجب شد تا انديشه تورات که به خشونت و نژادپرستي اصالت ميدهد، به تجديدنظر در خود بپردازد.
پينوشتها
--------------------------------------------------------------------------------
1ـ منبع: مجله الحياة الطيبة، سال سوم، ش 9، ص97.
2ـ در نظر بعضي، اين اعتقاد غلبه دارد که يهود همان نسل بنياسرائيل است، در حالي که درست نيست؛ زيرا اين امر از فرضيه نژادپرستي يهود سرچشمه ميگيرد، با علم به اينکه بنياسرائيل از گروههاي نژادي مرزبندي شده که با محيط اطرافشان متفاوت باشند، تشکيل نيافته است، بلکه آنان اجتماعات قبيلهاي بودند که فقط از لحاظ ايمان به «يهوه» به عنوان خداي بزرگ و بعد به عنوان خداي واحد از محيط اطراف خود متمايز بودند و اين امر، عدم اختصاص تورات به زبان ويژه بنياسرائيل را ـ که آنان را از محيط اطراف خود متمايز ساخته بود ـ تفسير ميکند. بنياسرائيل مانند همسايگانشان به زبان کنعاني صحبت ميکردند و با آنکه اين حقايق ثابت شدهاند، برخي اصرار بر دروغ بودن آن دارند و مدّعياند که يهود از خود نژاد گسترش يافتهاند؛ يعني از اسباط منشعب شدهاند، اما ريشه بيشتر يهوديان امروز جهان به «خزريه» قفقازيه باز ميگردد و از نژاد سامي نيستند. (براي توضيح بيشتر، ر.ک: عکينا اون، من هو اليهودي في دولة اليهود، بيروت، دارالحمراء، 2000م).
3ـ موريس بوکاي، دراسةالکتب المقدسة في ضوء المعارف الحديثه، بيروت، دارالفکر، 1991، ص24.
4ـ «گوييم» واژهاي عبري است که مفرد آن «گوي» است و عبريان آن را در مورد حشراتي به کار مي برند که در ازدحام زياد ميخزند. پيشتر، نژادپرستي يهود اين واژه را به مردمي اختصاص داده بود که از غير بنياسرائيل بودند و هم اکنون به معناي عوا و اشرار و مردم پست ميباشد. علماي يهود اين واژه را توسعه داده و معناي پليدي از لحاظ مادي و روحي و فکري را نيز به آن افزودند.
5ـ تثنيه، 2:14.
6ـ لاويان، 26:20.
7ـ اشعيا، 5:61.
8ـ داوران، 2:2.
9ـ لاويال، 12:26.
10ـ تثنيه، 2:14.
11ـ تکوين، 18:15.
12ـ يوشع، ج 1، ص 2و3.
13ـ تکوين، ج 13، ص15.
14ـ تثنيه، 23:11.
15ـ تثنيه، 10:20 و 14:21 و 10:23 و 16:23 و5:24.
16ـ تثنيه، 10:20.
17ـ يوشع، 20:6و21.
18ـ اعداد، 17:3.
19ـ اعداد، 52:23.
20ـ يوشع، 8 : 24و28.
21ـ يوشع، 28:10.
22ـ يوشع، 29:10و43.
23ـ سموئيل دوم، 1:18 و2 ، 18:10 و سموئيل اول، 7:30.
24ـ تکوين، 26:32.
25ـ تثنيه، 3:1.
26ـ ميکا، 13:4.
27ـ اعداد، 24:23.
28ـ تثنيه، 16:20.
29ـ اعداد، 55:33.
30ـ يوشع، 13:13ـ1.
31ـ اگوست روهلنگ، الکنز المرصود في قواعد التلمود، ترجمه يوسف نصراللّه، مصر، مطبعة المعارف، 1899، ص53.
32 ـ Historical Connection.
33ـ کيت وايتلام، اختلاق اسرائيل القديمة، اسکات التاريخ الفلسطيني، ترجمه د. سحر الهنيدي، سلسلة عالم المعرفه، کويت، ش 249، 1999، ص 14.
34ـ همان، ص 33.
35 - Said. E.W. Blaming the Victims, Spurious Scholarship and the Palestinian Question P (London: verso, 1998).
36ـ پروفسور جوزف هرتسوگ، لامرتکزات للتورات في الواقع، هارتس، 28/10/1999.
منبع: / ماهنامه / معرفت / شماره 88
مترجم : عبدالحسين ابراهيمي
نويسنده : عبدالغني عماد
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید