در اين پست پرده اي ديگر از پرده هاي نفاق و چندرنگي شيخيه را کنار مي زنيم تا يک چهره ديگر از چهره هاي زشت سردمداران اين فرقه ضاله براي شما نمايان شود:
در دوران سيد کاظم رشتي، هنگامي که نجيب پاشا به کربلا حمله کرد، چنان وحشيگري کرد که در تاريخ، تنها با يورش مغولها مقايسه مي شود.
در باره اين جريان بايد گفت:
حتي حرمهاي مطهر امام حسين عليه السلام و حضرت اباالفضل عليه السلام نيز از اين حمله در امان نبود و بسياري از مردم بي دفاع که به اين اماکن مقدس پناهنده شده بودند، در خون خود غلطيده و کشته شدند.
حاج محمد کريم خان در باره اعتراف تلخي دارد که مي گويد:
«کساني که در روضه مقدسه حضرت عباس عليه السلام بودند نيز از قتل ايمن نبودند؛ حتي هر که را در رواق و حرم بود کشتند. حتي آن کسي که در اندرون ضريح پناه برده بود، در همان درون ضريح گلوله زدند و گشتند. پاشا خود از قرار مذکور با اسب داخل رواق سيد شهدا شده بود. خلاصه، احدي در آن دايره ايمن نشد.»1
ليکن خانه سيد کاظم رشتي، خانه امن بود و تنها عده اي از مردم و مريدان سيد که به خانه او پناه برده بودند، از يورش عثماني جان به در بردند.
مرحوم سيد محمد باقر نجفي در اين باره مي نويسد:
«در حالي که سپاهيان نجيب پاشا حتي به مقدس ترين اماکن شيعه در کربلا احترام نمي گذاشتند و مردم پناهنده را در ضريح حضرت هم مي کشتند و با اسب به رواق مطهر هجوم مي بردند و مي تاختند، خانه سيد کاظم رشتي از هر لحاظ در امان و شخص او مصون از حوادث بود و هر که به خانه وي پناهنده مي شد، مصون از بلا بود.»2
در اين مرحله از ماجرا، اين پرسش به ذهن مي رسد که:
آيا عثماني ها به سبب فضل و تقواي سيد کاظم شيعه مذهب بود که او را احترام کرده و منزل را پناهگاه دانستند؟ اگر چنين بود چرا حرمين شريفين کربلا که از کس و ناکسي محترم تر بود، در امان نبود؟ آنان که همه مردم به به جرم شيعه بودند کشتند، چرا سيد کاظم و هوادارانش را نکشتند؟ و ...
بي ترديد حقيقت ماجرا، همنو ايي سيد کاظم با عثماني ها بود و اين مطلبي هنگامي به خوبي درک مي شود که بدانيم: سيد احمد، فرزند سيد کاظم رشتي، دومين سرکرده فرقه شيخيه، از چهار نفري بود که در دربار و مجلس خليفه عثماني کرسي ثابت داشت.3
همچنين علي رضا پاشا از واليان متعصب سني مذهب بغداد بود که اهل خرمشهر و خوزستان را تنها به جهت شيعه بودن قتل عام کرده بود. اين فرد اين ويژگي ها، قصيده هاي عبدالباقي عُمَري را در حاليکه که به سيد کاظم رشتي داد که او را شيعه اي متعصب مي دانست.
پس از آن سيد کاظم نيز شرح مفصلي به نام شرح قصيده بر آن نگاشت و با اين شيوه روابط خود را با بغداد را دوستانه کرد و به آن استواري بخشيد...4
سيد کاظم رشتي در پايان عمر نيز در سال 1259 هجري قمري رهسپار کاظمين و سامرا شد و پس از ديدار با نجيب پاشا، در بستر بيماري افتاد و در پي همين بيماري شب 11 ذي الحجه همان سال درگذشت.5 و 6
1. هدايه الطالبين، ص 152.
2. بهائيان، ص 108.
3. شيخيگري و بابيگري، ص 238.
4. همان، ص 138.
5. تلخيص تاريخ نبيل زرندي، ص 35.
6. در جست و جوي حقيقت، ص 44.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید