خبرگزاري فارس: شيخيه با طرح عالم هور قليايي و نفي حيات جسماني حضرت صاحب الزمان (عج)، انتظار فرج را مورد خدشه قرار داده و با ابداع رکن رابع و قريه ظاهره مرجعيت را نفي کرده، اين فرقه منحوس افزون بر تقويت استعمار و خوش رقصي براي مستبداني نظير فتحعلي شاه مقدمهاي براي شکلگيري خطرناکترين فرقههاي ضاله يعني بابيت و بهائيت شد.
به گزارش خبرنگار گروه فضاي مجازي خبرگزاري فارس، پايگاه تحليلي تبييني برهان نوشت: فرقه «شيخيه» در زمان «فتحعلي شاه» قاجار توسط «شيخ احمد احسايي» بر اساس مذهب شيعه بنا نهاده شد، مؤسس فرقه تا 20 سالگي پيرو مذهب اهل سنت بود و در 20 سالگي به شکل مشکوکي به يک شيعه غالي مبدل شد و روانه کربلا و نجف شد، او مدت زيادي نزد علماي نجف و کربلا از جمله «شيخ يوسف بحراني» پيشواي اخباريون شاگردي ميکند و در کربلا به مرام و مسلک اخباريون ابراز تمايل نشان ميدهد و تحت تأثير اخباريها مسلک و فرقهي شيخيه را بنا ميکند.
روش فقهي شيخيه در استنباط احکام شرعي همان روش اخباريون بود، زيرا براي عقل حجيت قايل نبودند و بر مبناي ظاهر روايات، کشف و شهود رکن رابع، اسلام را تبيين و احکام آن را استخراج ميکردند، آنها تفسير قرآن را جايز نميدانستند زيرا معتقد بودند عقل قاصر از قدرت درک کلام الهي است و در تفسير و فهم آن فقط به روايات مراجعه ميکردند از اين رو در منابع فقه تنها به سنت يعني همان روايات پايبند بودند. به هر ترتيب شيخ احمد احسايي مکتبي را بنا نهاد که همه خواستههاي دشمنان اسلام و استعمارگران را تأمين ميکرد يعني کتاب حرکت آفرين و کفر ستيز قرآن از صحنه خارج ميشد، عقل و اجماع علماي اصولي تعطيل و اصل اساسي معاد که محرک اصلي شهادتطلبي و مجاهدت بود از اصول دين حذف شده و عدل به عنوان اصل مذهب تشيع کنار گذاشته ميشد.
شيخيه با طرح عالم هور قليايي و نفي حيات جسماني حضرت صاحب الزمان (عجلاللهتعالي)، انتظار فرج را مورد خدشه قرار دادند و با ابداع رکن رابع و قريه ظاهره موتور محرک و عامل تازگي مکتب تشيع يعني اجتهاد و مرجعيت را نفي کردند، بدين وسيله اين فرقهي منحوس افزون بر تقويت استعمار و خوش رقصي براي مستبداني نظير فتحعلي شاه مقدمهاي براي شکلگيري خطرناکترين فرقههاي ضاله يعني بابيت و بهائيت شد.
«شيخ احمد سنيزاده» با کمک دشمنان اسلام به يک شيعه غالي و دشمن اهل سنت مبدل شد او با تکيه بر احاديث و روايات مجعول و استنباطهاي غلط خود کتاب «شرح الزياره» را نوشت و در آن ضمن غلو در مورد ائمه معصومين (عليهمالسلام)، کفر سه خليفه راشدين و علماي اهل سنت را اثبات کرد، نگارش اين کتاب موجب تفرقه بين شيعه و سني و دستآويزي براي حمله «داود پاشا» حاکم عثماني به شهر مقدس کربلا و محاصرهي اين شهر در سال 1241هـ.ق. شد که ضمن آن شيعيان کربلا مورد قتل و غارت قرار گرفته و مزارعشان نابود شد البته حرمين شريفين امام حسين (عليهالسلام) و حضرت عباس (عليهالسلام) نيز از تعرض مصون نماند.
* انحرافهاي شيخيه
1- عدم اعتقاد صحيح به توحيد
شيخ احمد احسايي ذات خدا را مفهومي پوچ و بياثر ميداند و معتقد است همه کارها که ايجاد ميشود مربوط به اسما و صفات خداست، او در نوشتههاي آلوده به غلو خود در مورد امامان شيعه ميگويد: «خداوند رشته کارها را به آنها سپرده است، آفريننده اين جهان و روزيدهنده و گرداننده اين جهان امامان ما هستند.»
«آقا سيدعلي قاضي» استاد «علامه طباطبايي» پس از مطالعه شرح زيارت جامعه کبيره شيخ احمد احسايي او را مشرک خوانده و ميگويد: «شيخ احمد احسايي در کتاب شرح زيارت براي ذات حق تعالي اسم و رسمي قايل نيست و همه امور را ناشي از اسما و صفات خدا ميداند، احسايي به اتحاد ميان اسما و صفات با ذات خدا قايل نيست و ذات خداوند متعال را مفهومي پوچ و بياثر، صرف نظر از اسما و صفات ميخواند و اين عين شرک است.»
لازم به ذکر است که به جز آقا سيدعلي قاضي بسياري از علماي اصولي نيز شيخيه را مشرک و مرتد ميدانند زيرا اين فرقه، اصليترين شعار اسلام يعني کلمه طيبه «لاالهالاالله» و دژ اساسي اسلام را هدف قرار داده و ريشه انحرافهاي بعدي از همين جاست.
2- کاستن دو اصل معاد و عدل از اصول مذهب تشيع
اين فرقه با نفي معاد جسماني و محشور شدن بشر با جسم هور قليايي، معاد را از اصول دين حذف کرده و معتقدند لازم نيست معاد را جزو اصول دين قرار دهيم، در مورد اصل عدل هم گفتند لزومي ندارد که صفت عدالت خدا را از ميان ساير صفات خدا برگزيده و به عنوان اصل قرار دهيم بنابراين اصول دين فرقهي ضاله شيخيه، چهار اصل زير يعني:
1- معرفة الله؛ 2- معرفة النبي؛ 3- معرفه الامام؛ 4- معرفت و شناخت رکن رابع يا قريه ظاهره تعيين شد در تبيين چهار اصل ياد شده نيز تأکيد زيادي بر اصل ابداعي رکن رابع داشته و در واقع به نحوي زيرکانه آن را جايگزين امامت کردهاند، چون از نظر شيخيه حضرت حجت (عجلاللهتعالي) امام دوازدهم برخلاف نظر شيعه حيات مادي ندارد و در اقاليم سبعه يعني کره زمين ساکن نيست و خارج از کره زمين در اقليم هشتم (عالم هور قليا) زندگي ميکند و به عبارت ديگر امام زمان (عجلاللهتعالي) در جسم هور قليايي است و زندگي روحاني دارد از اين رو در عالم مادي همه کاره، رکن رابع است و به نظر ميرسد شيخيه هيچ اعتقادي به اصل امامت ندارند و با لفاظي سعي ميکنند امام دوازدهم را نيز مانند قرآن دور از دسترس بشريت قرار داده و رکن رابع را جايگزين کنند.
شيخيه براي اين که کاملاً اصل مترقي انتظار فرج و ظهور حجت ابن الحسن العسکري (عجلاللهتعالي) را زير سؤال ببرد و زمينه را براي مدعيان مهدويت هموار کند، اعلام کرد چون امام غايب يک زندگي برزخي و جسم هور قليايي دارد ممکن است هنگام ظهور در قالب خود نباشد و روح و جسم هور قليايي او در قالب ديگري ظاهر شود و با کمي دقت در کلمات ياد شده به راحتي ميتوان دريافت که «شيخ احمد احسايي» و «سيدکاظم رشتي» و در مجموع فرقه شيخيه جاده صافکُن بابيگري و بهاييگري بودهاند و بيهوده نيست که «حسينعلي بها» در صفحه 51 کتاب «ايقان» از شيخ احمد و سيدکاظم به لقب نورين نيرين و مبشر ظهور امر بديع در زمين ياد ميکند.
3- تعميم نيابت خاصه امام زمان (عجلاللهتعالي) به تمام دورههاي تاريخ
شيخيه باب نيابت خاص امام زمان (عجلاللهتعالي) که پس از نواب اربعه در سال 329 هجري قمري مسدود شده بود را مجدد باز کرده و گفتند در هر زمان رجال الهي هستند که به واسطه بزرگي مرتبت و آشنايي با علوم ائمه و مذاق ايشان همانند نواب اربعه هرگاه بخواهند ميتوانند در بيداري يا خواب با امام زمان(عجلاللهتعالي) رابطه برقرار کرده و مشکلات جهان اسلام و بشريت را حل کنند، شيخ احمد و سيدکاظم رشتي پس از طرح اين ادعاي بياساس، خود را به عنوان رکن رابع مطرح و مردم را به خود دعوت ميکردند.
4- اعتقاد به نوعي از حلول و تناسخ
شيخ احمد احسايي مينويسد: «اين متنهاي ما نيز از امامان است، از اين رو هرگاه امامي بخواهد درون بدن يک نفر حلول کند امري شدني است و امامان ميتوانند در صورتي که شرايط يک نفر مساعد باشد در جسم او حلول نمايند.» او ادعايش را در مورد امام غايب اينگونه ثابت ميکند و مينويسد:
«امام غايب داراي دو جنبه است، جنبه حقيقت او که روح و ثابت است، اما کالبد و صورت او همواره در حال تغيير است، از اين رو هر کس که به مقام شيعه کامل برسد ميتواند قابليت آن را داشته باشد که جسمش محل حلول حقيقت و روح امام غايب باشد و در واقع زيربناي تحريف در قائميت و موعودسازي همين کلمات بيپايه و غيراسلامي احسايي است و با طرح مرام و مسلک التقاطي شيخيه بسترسازي براي معرفي موعود مهيا شد و فقط به يک انسان پرمدعا و شياد نياز بود که امام زمان بدلي در وجود او حلول کند که يهود خبيث از همين مجرا وارد شد و چند نفر را براي تخريب اصل مترقي انتظار فرج آماده کرد که خبيثترين و خطرناکترين آنها علي محمد باب شيرازي و ميرزاحسينعلي نوري بودند که هنوز هم مورد حمايت کامل استعمار هستند.»
5 ـ عدم بهرهبرداري از قرآن و عقل براي استنباط احکام اسلامي
شيخيه مانند اخباريون براي تبيين اسلام به ظاهر اخبار و احاديث و نظرهاي رکن رابع اکتفا کردهاند و گاهي مبناي ادعاي خود را احاديث مجعول و اسرائيليات قرار دادهاند، به عنوان نمونه سيدکاظم رشتي در کتاب «شرح قصيده» براي معرفي ملائکهي موجود در شهر علم از اسامي عبري استفاده کرده است و کتاب ياد شده پر از اسرائيليات است.
6 ـ تأکيد بيش از حد به خواب، خيال، کشف و شهود
در کتب اين فرقه در موارد بسياري در تبيين مطالب به جاي استناد به قرآن، عترت و عقل، به خوابهايي که شيخ احمد و سيدکاظم از ائمه ديدهاند و يا مکاشفات آنها و ... تکيه ميکنند.
7 ـ خود بزرگ بيني علمي
شيخ احمد و سيد کاظم هيچ سؤالي را بيجواب نميگذاشتند و خود را عالم و دانا به تمام علوم ميدانستند به همين دليل کتب آنها مملو از جوابهاي مضحک و غيرعلمي و دروغ است.
8 ـ تکيه بر علوم غريبه، خرافات و طلسمات
سيدکاظم در رساله «دليل المتحيرين» مينويسد: «شيخ احمد دانا به تواريخ و آگاه از حوادث شگفت جهان در قرون گذشته و مطلع از آيندهي جهان است چون عالم به طلسمات و عجايب مخلوقات و غرايب مصنوعات و استاد در فن کيميا، سيميا، ليميا، هيميا و ريميا است.»
9 ـ اختلاف و دشمني با علماي اصولي و نفي نيابت عامه
شيخيه نيابت عامه علماي اسلام از طرف امام زمان (عجلاللهتعالي) را قبول ندارند و با اين ترفند اصل اساسي اجتهاد و مرجعيت را حذف و بجاي آن رکن رابع را قرار دادهاند و علماي اصولي نيز پس از اين که متوجه شدند شيخ احمد منکر معاد جسماني و منکر حضور حجت خدا در روي زمين است، او را تکفير کردند و اولين کسي که شيخ احمد احسايي را تکفير کرد «حاج ملا محمدتقي برغاني» معروف به «شهيد ثالث» بود که بعدها به طور مرموزي توسط عروسش که از طرفداران شيخيه و بابيه شده بود به شهادت رسيد که البته پس از او علماي بزرگي همچون صاحب جواهر نيز نامه تکفير او را امضا کردند.
شهادت «ملا محمدتقي دليلي» بر تسلسل و وابستگي فرقه منحرف شيخيه به بابيه و بهائيت است و به عبارت ديگر آتش فتنه بهائيت از گور شيخيه شعلهور شده است.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید