اشاره
گناه در دين زرتشتي بنابر روايات و متون پهلوي به درجات مختلفي تقسيم مي شود كه عبارتند از: 1. فرمان 2. سروشوچر نام 3. آگرفت 4. اويرشت 5. اردوش 6. خور 7. بازاي 8. يات 9. تناپوهل
برخي از اين گناهان چنانكه خواهيم ديد داراي كيفر و تاواني سبك هستند كه با توبه و تعداد معين تازيانه اثرات آن از بين مي رود ولي برخي ديگر چون گناه تناپوهل، تاواني سنگين داشته و شخص گناهكار بعد از تحمل كيفرهاي سخت به اعدام محكوم شده و در خور مرگ است. لازم به ذكر است كه براي چنين گناهاني اعدام هاي گوناگوني در نظر مي گرفتند كه در اين مقاله به چگونگي آنها اشاره شده است. علاوه بر اينها در دين زرتشتي گناهان به سه دسته تقسيم مي شوند كه هر يك شامل گناهي ديگر است: الف. گناه روان: گناهي است كه روان را مي آزارد و اثرات آن پس از مرگ جسماني، باعث اذيت و آزار روح مي گردد. ب. گناه هميمالان يا خصمان: گناهي است كه در اين دنيا براي آن شاكي وجود دارد و كفاره آن بايد به شاكي پرداخت شود. ج. گناه عبور از پُل: گناهي است كه با كفاره و تاوان دادن اثرات آن از بين مي رود و براي شخص در روز داوري مانعي براي عبور از پُل چينود (پل صراط) ايجاد نمي كند.
همانند بسياري از اديان در دين زرتشتي نيز توبه يا پتت در گناهان كوچك و بزرگ نقش مهمي ايفاد مي كند. با توبه اثرات آلوده گناهان از بين مي رود اما به هيچ وجه از اجراي حدود و كيفرهاي تعيين شده مطابق قوانين ونديدادي جلوگيري نمي كند. با اين همه در اوستا برخي از گناهان بدون توبه خوانده شده و از آنها با عباراتي چون: «پَشوتَنو»، «پَرَتوتنو» و «تنوپِرِثَه» ياد مي شود وشخص گناهكار با انجام اين گناهان مرگ ارزان مي شود و مستحق مجازات اعدام است. به تمامي مطالب ياد شده در نوشتار حاضر به تفصيل پرداخته شده و همچنين در بخشي ويژه براي درجات گناه وتاوان آنها در ونديداد جدولي رسم شده است كه در كار مقايسه گناهان مختلف و مقدار تاوان و تعداد تازيانه هر يك با يكديگر به علاقمندان و محققين كمك شاياني مي كند. و بالاخره در جمع بندي بحث به چگونگي سودجويي هاي مغان در تعيين تاوان هاي سنگين و عجيب براي اشخاص خاطي مطالبي ذكر شده كه دانستن آنها خالي از لطف نيست. اميدوارم نوشتار حاضر مورد توجه و استفاده خوانندگان محترم قرار گيرد.
در كليه آيين ها و فرهنگ ها كارهاي زشت و ناپسند و اعمال نيك و بد انساني، به خصوص رفتارهايي كه درآنها به حقوق ديگران تعرض مي شود بشدت نهي و گناه محسوب مي شود و مجرم و گناهكار بايد به تناسب عملي كه انجام داده، به كيفر و مجازات برسد. با تعريف هاي متفاوتي كه از گناه و گناهكار در ميان اقوام و ملل مختلف مي شود، اين مجازات ها تا حد بسيار زيادي با هم فرق دارند، زيرا ممكن است رفتاري از نظر گروهي بسيار ناپسند و در نظر ديگران اينگونه نباشد. به همين دليل براي گناه از جنبه هاي حقوقي و معنوي در ميان مردمان جهان تعريف ها و قوانيني وضع شده، كه افراد هر جامعه مطابق با قوانين مدني و مذهب و آيين شان ملزم به اجراي دقيق آنها هستند. در يونان قديم، كوتاهي انسان از وظايف خود در برابر خويش و در برابر ديگران و جهان گناه محسوب مي شد، و اين كوتاهي را ناشي از ناداني مي دانستند. در دين مسيحيت گناه، نقض عمدي دستورات الهي است و آن را ناشي از غرور و اعجاب به نفس و سركشي و نافرماني آدمي مي شمارد. اين اعتقاد دنباله اعتقاد يهود و كتاب عهد قديم است. بنابر كتاب مقدس، «تجاوز از شريعت اقدس الهي (ايوب 3:4) و يا هر گونه ناراستي گناه است (ايوب 5:17). هر چند در كتاب مقدس مبدأ پيدايش گناه را به والدين اوّل ما (آدم و حوا) نسبت مي دهد، لذا هيچ كس بدون گناه نمي باشد; امّا گناه نيز بر حسب جرم آن متفاوت است، چنانكه يوحنا در نامه اول فصل (5:16) در ميان گناهي كه منتهي به موت و گناهي كه منتهي به موت نيست فرق مي گذارد و مفاد آيه اين است كه انسان بدان درجه مي رسد كه روح مقدس خدا را از خود خارج كرده و از هر شفاعتي محروم مي گردد. و بايد دانست كه گناهي نيز هست كه به هيچ وجه آمرزيده نشود و آن گناه و ضدّيت به روح القدس مي باشد (متي 12:31ـ32)».[1]
در مسيحيت گناه رابه گناه اصلي (يا گناهكاري ذاتي Original sin) و گناه عملي (actual sin) تقسيم كرده اند. گناه اصلي وضعي است كه انسان در آن به دنيا مي آيد و صفات و خصال انسان را، از حرص و طمع و ميل بشر، در خود دارد.[2] گناه عملي گناهي است كه متعلق به اعمال انسان است، اعم از فكر بد يا سخن بد يا عمل بد. گناهان عملي نيز به گناهان مرگبار mortal sin و گناهان قابل بخشايش Venial sin تقسيم مي شود، كه تقريباً با جزيي تفاوت در تعريف و مصداق نظير گناهان كبيره و صغيره در دين اسلام است.
در شريعت اسلامي گناه يا معصيت به هر عقيده يا عملي كه بر خلاف عقايد و احكام دين اسلام باشد، اطلاق مي شود. مطابق با اين تعريف، شرك، قتل نفس، خيانت، دزدي، دروغ، زنا، ترك نماز و روزه و غيره گناه محسوب مي شوند، و اين گناهان بر حسب اهميتشان به گناهان كبيره و صغيره تقسيم مي شود. همچنين گناهان اعتقادي كه بر خلاف اصول دين باشند، مانند شرك، انكار نبوت پيغمبر اسلام، و انكار معاد موجب ارتداد و خروج شخص از دين اسلام مي شود.
در اين مقال پس از اشاراتي مختصر به تعريف گناه در اديان ابراهيمي به همين اندازه بسنده كرده و اكنون به موضوع اصلي يعني بحث درباره گناه و درجات آن در دين زرتشتي مي پردازيم. البته بايد توجه داشت كه بسياري از احكام و مجازات هاي ذكر شده در اين بحث (به خصوص مطالبي كه در ونديداد آمده است) امروزه در دين زرتشتي اجرا نمي شود و فقط اهميت اين گفتارها در جنبه هاي دين شناختي آن است كه اطلاع از آنها بر هر دين پژوهي الزامي مي نمايد.
تعريف گناه و درجات آن در كتب پهلوي
گناه در پهلوي، ويناه Vina¦h (گناه، خراب كردن);[4] در شايست ناشايست، بخش اول كه داراي چهار بند است، از درجات و مراتب گناهان و عناوين آنها چنين ياد شده است:
«چنان كه از اوستا پيداست، در «جُد ديوداد Vâ¦-dae¦va-da¦ta» (= ونديداد) گفته شده است كه اين هشت پايه (درجه و مرتبه) گناه در دين گفته شده است; كه چنين است: فْرَمان frama¦n; آگِرفْت a¦grift; اويرِشت o¦yris§t; اَرْدوش ardus§; خْوَر xwar; بازاي ba¦za¦y; يات ya¦t; وتنافور(تناپوهل tana¦puhl). هر فرمان گناه چهار استير،[8]
توضيح و شرح گناهان مذكور بنابر متون پهلوي چنين است:
1ـ فْرَمان :frama¦n كمترين درجه گناه فرمان است و چه بسا كه با پشيماني فرد و پَتِت patetيا توبه كردن و پتت خواني بخشوده شود. «3. در خانه اي هر گاه كسي «ويدران Windera¦n» شود، يعني بميرد، اگر تا يك ماه در تابستان و تا نُه شب در زمستان، كسي بدان خانه رود مرتكب گناه شده است. 4. غذاهاي پخته نشده در تابستان يك ماه و زمستان نُه شب و روز نبايد به كار رود... 5. آتش و آب به چنين خانه اي تا مدت ياد شده نبايد برده شود كه هر گاه كسي چنين كند، مرتكب گناه شده است. 6. در اين مدت اگر كسي آب بدان خانه برده و در محلي كه مرگ روي داده بريزد، مرتكب يك فْرَمان گناه شده و يا در مدت ممنوع بدان خانه اندر شود، گناهش همين مقدار است».[9]
بسياري از گناهان ديگر نيز موجب گناه فرمان مي شود كه شخص خاطي بنابر روايت پهلوي بايد با صدقه دادن و يا تحمل چند ضربه شلاق، تاوان آن را مي پرداخت. بطور مثال استفاده نادرست از آتش (روايت پهلوي، 6/37)، هرگاه كسي بعضي مراسم ديني را برگزار نكند ، يك فرمان گناه كرده است (همان، 15/15) ، و يا راه رفتن با يك پيراهن بدون كُشتي بستن، از گام نخست تا چهارم، مرتكب يك فرمان گناه شده است (همان، 1/11) لازم به ذكر است كه از نخستين پايه گناهان در اوستا ذكري نيست. در ونديداد پهلوي (فرگرد 6، بند9، تفسير، ص210) اصطلاح frama¦nspo¦xtan (به تعويق انداختن يا اجرانكردن دستور يا تقاضا) و در پتت پشيماني بلند (زند خرده اوستا، ص65) handarzframa¦n (اندرز فرمان، دستور و تقاضا در وصيت يا توصيه و سفارش) مي آيد كه محتمل است واژه فرمان يا فرماني ، كوتاه شده آنها باشد. در اين پتت، گناه «اندرز فرمان» سرپيچي از وصيت در گذشتگان يا توصيه و سفارش مسافران تعريف شده است. تاوان و پادافراه آن در منابع گوناگون يكسان نيست و به دليل ارزش و نقشمندي وصيت در جهان باستان، مثلا در تقسيم ارث خاندان، گاهي سبك ترين گناه نيز به شمار نمي آيد.
2ـ سْروشوچَرَنام :sro¦s§oc§arana¦m اگر شخصي از انجام وظايف و مراسم ديني كوتاهي كرده باشد، مرتكب اين گناه شده است. همچنين به معني شلاق است كه موبدان ملقب به «سْرَوشاوَرِزْ sro¦s§a¦warz» آن رابه دست مي گرفتند و خطا كاران را مجازات مي كردند. اين موبدان حدود شرعي را چون شلاق زدن، انواع مجازات هاي مرگ ارزاني و اعدام را اجرا مي كردند.[10]
3ـ آگِرفت يا آگريفت :(Av. a¦g ¦r pta) a¦grift گناه ضرب و جرح; در ونديداد (17/4) در تعريف آن آمده: «كسي كه به آهنگ زدنِ ديگري برخيزد، گناهش آگِرِپْتَه است».[14]
4ـ اُيْريشْت :o¦yris§t دراوستا «اَوَاُيريشْتَه avaoiris§ta» به معني (تاب دادن و گرداندن) ـ گناهِ اقدام به حمله با سلاح ـ اين جرم در اصطلاح فقهي آن است كه كسي به قصد ايراد ضرب و جرح ديگري، سلاح و رزم افزاري به دست گرفته، تاب دهد و آهنگ زدن ديگري رابكند، امّا ضرب و جرحي وارد نكرده و طرف مقابلش زخمي نشود. درباره اين گناه و حدود شرعي آن در ونديداد، فرگرد چهارم بند 25ـ22 توضيحاتي آمده است. در ابتداي بند 22 اشو زرتشت از اورمزد درباره اين گناه چنين مي پرسد:
كسي كه به گناه «اَوَاُيريشْت» آلوده شود، پاداَفْرِه گناهش چيست؟
اهوره مزدا پاسخ داد:
ده تازيانه با اَسْپَهِه اشترا، ده تازيانه با سَرَوشُوچَرَنَ.
دومين بار پانزده تازيانه با اَسْپَهِه اشترا، پانزده تازيانه با سَرَوشُوچَرَنَ.
سومين بار سي تازيانه با اَسْپَهِه اشترا، سي تازيانه با سَرَوشُوچَرَنَ.
چهارمين بار پنجاه تازيانه...، پنجمين بار هفتاد تازيانه...، ششمين بار نود تازيانه...
و بالاخره كسي كه براي بار هفتم و هشتم مرتكب اين گناه شود، بي آنكه تاوان بارهاي پيشين را داده باشد، كردار او كردارِ «پشوتَنو»[16]
همانطور كه ديديم تاوان اين جرم تا حدودي شبيه به مجازات و تاوان گناه آگرفت است. از اين جهت مي گوييم تا حدودي، چون اين گناه فقط در تعداد تازيانه درباره اول تا ششم با آگرفت تفاوت دارد، ولي در بار هفتم و هشتم در هر دو گناه شخص گناهكار، كردارش «پشو تَنو» محسوب شده و بايد دويست ضربه شلاق اسب راني (اَسْپَهِه اشترا) و دويست ضربه شلاق فرمانبرداري (سَرَوشُوچَرَنَ) به او زده شود.
5 ـ اَرْدوش ardus§: در اوستا آرِدوش ar dus§، نام گناه ضرب و جرح است به طوري كه كسي مضروب يا مجروح نشود. به عبارتي ديگر اگر كسي باافزاري آغاز به زدن كسي كند، امّا به گونه اي كه او زخمي نشود و يا اگر زخمي به او وارد شد، در مدّت سه روز درمان پذيرد. در برهان قاطع اَرَدوش ardus§ ضبط شده به معني «نام مقدار معيني است از گناهان به زعم فارسيان». از اين گناه و كيفر و تاوان آن در ونديداد فرگرد چهارم بند 29ـ25 با مشخص كردن تعداد تازيانه ها ياد شده است. بنابر توضيح ونديداد (4، بند17) به دنبال وقوع اين گناه، اگر كسي پنج بار مرتكب گناه اَرِدوش بشود، همه تن و جسم او پر از گناه مي شود.[17]
6ـ خْوَرْ :xwar در اوستا خْوَرَ xvara[19]
7ـ بازاي :ba¦za¦y نام گناه كسي است كه ديگري را چنان بزند كه استخواني از وي را بشكند. «دراوستا بازوجَتَه ba¦zu- jataهمان است كه در پهلوي به صورت «بازاـ زَنِشنيه ba¦za¦- zanis§nâ¦h» ياد شده است، و آن زدن زخم و ضربه بر دست است كه موجب بريدگي و شكستگي شود. حد بريدگي را تا سه انگشت ذكر كرده اند و پادافراه و تاوان آن شست استير است».[20]
8ـ يات :ya¦t دراوستا «ياتَ ya¦ta»; نام گناه ايراد ضرب و جرح كه موجب خونريزي يا نقص عضو شود. از اين درجه گناه در ونديداد ذكري نيست، امّا در شايست ناشايست بخش هاي يازده و شانزدهم از اين گناه و تاوان آن ياد شده است كه توضيح آن در ادامه خواهد آمد. اين گناه عبارت از زدن و زخمي كردن پاي كسي است كه اندازه آن چهار انگشت بريدگي و يا شكستگي مي باشد.
9ـ تَناپوهْل tana¦puhl يا تَنافور: دراوستا تَنَوپِرِثَه tanu- p r ¶a به معني «تن به سزا رسيده» يا پشوتَنُو يعني تن به سزا ارزاني يا تن محكوم و به عبارتي به معني «كسي كه تن خود را بايد براي گناهي كه كرده است بدهد» آمده است. در گزارش پهلوي تَناپوهل يگانيه tana¦ puhlâ¦ga¦nâ¦h; تناپوهل tana¦puhl و يا تناپوهر; و در پازند تنافور شده و در توضيح افزوده شده: مرگ ارزان، يعني به مرگ ارزاني يا در خورِ مرگ.[21]
واژه پشوتنو در گاثاها (يسنا، هات53، بند9) فقط يكبار ذكر شده، امّا در جاهاي ديگر اوستا چون مهريشت، بند97، و ونديداد، فرگرد چهارم، بند20 و غيره بسيار به آن بر مي خوريم و در اكثر موارد اين كلمه در توصيف گناهكاري است كه سزاي گناهش دويست تازيانه با «اَسْپَهِه اشترا»، دويست تازيانه با «سَرَوشوچَرَنَ» است. لازم به ذكر است كه در ونديداد به دو تعريف كه در مقابل يكديگرند بر مي خوريم. در يك جا (فرگرد5، بند1) مي خوانيم كه پشوتنو گناهاني است كه اگر مردمان بدانها دست بيالايند، پشيماني و دادن تاوان آنان را رهايي نمي بخشد، و در جايي ديگر (فرگرد16، بند18) آمده است كه پشوتنو گناهي است ساده تر از تناپوهل كه مرگ ارزان باشد.
در اوستا درجه گناه تنوپِرِثَه، پشوتنو يا تناپوهل بسيار سخت و سنگين و پس از گناهان مرگ ارزان از بزرگترين گناهان و جرايم محسوب مي شود. دارمستتر اذعان دارد كه «پشوتنو در اصل معني مرگ ارزان داشته و بعدها تعديل شده و به هر گناهكاري كه سزاي گناهش دويست تازيانه يا دادن تاواني برابر هزار و دويست درهم باشد، اطلاق گرديده است».[22] به طور كلي در قوانين جزايي گناه تناپوهل عبارت است از زخم و يا صدمه و آسيبي كه موجب نقص عضو كسي شود; و بنابر مسايل فقهي و احكام شرعي موبدان، تاوان يك تنافور گناه برابر است با سيصد استير كه در زمان ساسانيان ثروتي كلان محسوب مي شده است. هر گاه شخص گناهكار تاوان و جريمه را نمي پرداخت و حد تازيانه درباره اش به دليل گريز اجرا نمي شد، به حكم شرع مرگ ارزان بود.
«پيش از حد مقرري كه كسي در خانه اي بميرد، اگر كسي در آن خانهـ يا محلي كه كسي مرده است آتش بيفروزد (در تابستان يك ماه پس از مرگ و در زمستان نُه شبانه روز) گناه وي تنافور است (روايت پهلوي ـ 5/2). تَناپوهر يا تنافور ميزاني براي سنجش ثواب و گناه بوده است. كسي كه درْون draona (نان گرد و مسطحي كه از خمير بدون مايه پخته و در مراسم يسنا، ونديداد، ويسپرد و ايزدان مي نهند) را بستايد، ثوابش يك تناپوهر است (روايت پهلوي ـ 2/9); و در همين مأخذ ثواب سفره گستردن براي درْون ـ تا يك صد و هزار و دويست هزار و هزار هزار و... تناپوهر نقل است»[23].
10ـ مرگ ارزان :Margarza¦n نام گناهاني است كه ارتكاب آنها حّد شرعي مرگ را در پي دارد. براي اجراي اين حكم سرِ محكوم را افراد تعليم ديده و كار آمد به شيوه اي خاص قطع مي كردند، و يا بدن آنان در تخته بندهاي مخصوصي آن چنان تحت فشار قرار مي دادند كه همه استخوان ها خرد شود. چنانكه در ونديداد، روايت پهلوي، روايات داراب هرمزديار، صد در بندهش، وِجَركرد ديني و... آمده، زنده پوست كندن، مثله كردن (تكه تكه كردن اندامها) و خرد كردن استخوان ها، سر بريدن، وارونه دفن كردن و غيره از انواع رايج اجراي حكم اعدام بوده است. مثلا در يكي از روشها كه در فرگرد چهارم ونديداد، بند50 بدان اشاره شده است، با كاردهاي فلزي، استخوان ها و بندبند اعضاي بدن را از مفاصل در حالي جدا مي كردند كه شخص كاملا زنده بود و خود شاهد اين قساوت و اجراي احكام دَدمنشانه بوده است. كريستن سن از اين نوع اعدام با عنوان «نُه بار نزع روان» ياد كرده و آن را اينگونه شرح داده: «جلاد اول انگشتان دستها را قطع مي كرد، دوم انگشتان پاها را مي بريد، سوم دستها را از مچ مي انداخت، چهارم پاها را از كعب جدا مي نمود، پنجم دو ساعد را از آرنج، و ششم دو ساق را از زانو قطع مي كرد، هفتم گوشها و هشتم بيني و آخرالامر سر را مي بريد. جثه مقتولين را پيش ددان مي افكندند». همچنين وي درباره انواع شكنجه و اعدامها كه ميان ايرانيان رواج داشته مي گويد: «ايرانيان هوش و مهارتي غريب در اختراع انواع شكنجه هاي عجيب داشتند. يكي از آلات بسيار مستعمل شانه آهني بود كه بدان گوشت بدن محبوس بخت برگشته را شرحه شرحه مي كردند. اگر لازم بود عذاب را سخت تر كنند، نفت بر استخواني كه از زير گوشت پيدا شده مي ريختند و آن را مي افروختند. زندانيان را سرازير گاهي به يك پا مي آويختند و به ضرب تازيانه ايشان را شلوپل مي كردند، اندام هاي ايشان را مي بريدند يا بندهاي اعضا را يك يك جدا مي ساختند، پوست از سرشان مي كندند، سرب مذاب در چشم و گوششان مي ريختند، بدن ايشان را دونيم مي نمودند. بر اين فهرستي كه از اقسام دژخيمي هاي لطيف شده به دست داديم، دوتاي ديگر را نيز بايد افزود: يكي آنكه بدن مقصّر را چندان با شش پر مي كوفتند كه استخوانهايش بشكند و نرم شود. آنگاه آن را كه روي چرخي كه محور آن را از دو سمت بر دو شاخه هاي عمومي قرار داده بودند، مي افكندند تا بميرد، ديگر آنكه خرمني از هيزم برپا كرده، آن را از نفت خودش مي دادند و آتش مي افروختند و بدان مقصر را در آن مي سوختند».[25]
بنابر شايست ناشايست براي گناهكار مرگ ارزان نبايد مراسم ديني يا پتت برگزار كرد (فصل8، بند6 و4) و نيز نبايد با آنها بر سر سفره نشست: نبايد از آنان باژ (باج) گرفت و به آنان باژ داد.[26]
همانطور كه اشاره شد و توضيحاتي گذشت، در اغلب منابع پهلوي براي گناهان هشت پايه[27] ذكر كرده اند، امّا در صد در بندهش، در 13 در شرح گناهان نُه پايه برشمرده است:
فصل اندر كرفه و گناه بنوشتم. بدانند كه به دين در كرفه گناه پايه خرد بنهاده است، و هر يك را نامي است: فْرَمان و آگرفت و اَويروشْت و اَرْدوش و خْوَرْ و بازاء و ياتْ و تَنافور و مرگرزان.
فرَمان هفت اِستير باشد و هر استيري چهارده مثقال باشد و آگرفت دوازده استير باشد. و اَويروشت پانزده استير باشد و يات صدوهشتاد استير باشد و تنافوري سيصد استير باشد. مرگرزان آن است كه او را زنده نبگذارند.
اكنون گناهان خُرد بنوشتم. هرگاه يكتار موي بيفكَند و در دل دارد كه نگيرد و نه پرهيزد، فرماني گناه باشد، اگر كوچك باشد اگر بزرگ; و هرگاه كه ناخني بيفگند و طلب باز نكند و نه پرهيزد فرماني گناه باشد، هجره (هخر hixr =پليدي، كثافت) كه در تن باشد نبگرفتند و بيفگند فرماني گناه باشد. بادي كه در آتش دمد به دهن، به هر يك بار، فرماني گناه باشد. و آب تاختن (ادراركردن) كه در چاه كنند كه به ميان سراي باشد فرماني گناه باشد. چون بيك پاي كفش روند،[29]
در شايست ناشايست (بخش شانزدهم) نيز شروحي درباره درجات گناه و تعريف آنها در چگونگي ضرب و جرح و تاوان و مجازات آنها آمده است:
«... كوچكترين گناه فرمان نام دارد و اين كه يك فرمان، سه درم و سه دانگ و پنج گندم است; نيز هست قولي كه هر فرمان گناه را سه درم و سه دانگ گويد.[30]
يك آگرفت: هر چه در جهان مردم را با آن زنند، سلاح نام دارد، پس همي چون سلاح را در دست گرفت و آن را چهار انگشت از زمين برگرفت (=بلند كرد)، پس او را يك آگرفت گناه بر ذمه باشد. يك آگرفت گناه را تاوان و پادافراه پنجاه و سه درم است.
هنگامي كه آن سلاح فرود گردد، پس او رايك اويرشت گناه بر ذمه باشد و دادستان (=حكم) وي گردانيدن سلاح است و تاوان و پادافراه وي هفتاد و سه درم باشد. اگر چيزي بيش از گرانيدن سلاح نباشد. هرگاه بر او آن سلاح رابدهد (=بزند)، يك اردوش گناه او را بر ذمه باشد و تاوان پادافراه آن سي استير است: اگر زخم به اندازه يك پنجم يك دِشت (des§t= وجب كوچك) بر او كرد (=زد)، آنگاه او (=زننده سلاح) را يك خور گناه بر ذمه است و تاوان و پادافراه وي همان سي استير است».[31]
درجات و مراتب گناه و تاوان هر يك بنابر آنچه در فصل شانزدهم، بند 5 و فصل يازدهم، بندهاي 1 و 2 ذكر شده، بدين ترتيب است:
گناهان مذكور در شايست و ناشايست[32]
نام گناه و تاوان آن در فصل شانزدهم
نام گناه و تاوان آن در فصل يازدهم
1ـ يك سروشُوچَرنام گناه، سه درم و نيم دانگ[33]
1ـ هر فرمان گناه، سه درم سنگ و چهار دانگ
2ـ يك فْرَمان گناه برابر است با سه سروشوچرنام[34]
2ـ هر سروشوچرنام يك درم و سه دانگ; سه
سروشوچرنام گناه، چهار درم سنگ سه دانگ
3ـ يك آگرفت گناه، شانزده استير[35]
3ـ هر آگرفت گناه، سي و سه استير
4ـ يك اويرشت گناه، بيست و پنج استير[36]
4ـ هر اويرشت گناه، سي و سه درم سنگ
5 ـ يك اَرْدوش گناه، سي استير
5 ـ هر اردوش گناه، سي سنگ استير
6ـ يك خْوَرْ گناه، شصت استير
6ـ هر خْوَرْ گناه، شصت استير
7ـ يك بازاي گناه، نود استير
7ـ هر بازاي گناه، نود استير
8 ـ يك يات گناه، يكصد و هشتاد استير
8 ـ هر «يات» گناه، يكصد و هشتاد استير
9ـ يك تنافور (تناپوهل) گناه سيصد استير
9ـ هر تنافور گناه، سيصد استير
همانطور كه ديديم در ترتيب گناهان و تاوان آنها تفاوت هايي وجود دارد. اين تفاوت در ديگر كتب پهلوي نيز به چشم مي خورد. در رساله خود پَتِتْ[38]
بنابر روايات ديني هر كس كه مرتكب گناهان نابخشودني (تناپوهل) شود و به حكم شرع مرگ ارزان باشد، پس از مرگ روانش نمي تواند از پُل چينوَت C§inawat(چينود) عبور كند و براي هميشه سرگردان و در دوزخ باقي خواهد ماند. در رساله مينوي خرد، فصل سي و پنجم به فهرستي از گناهان بزرگ، كه برخي از آنها در شمار گناهان تناپوهل و مرگ ارزان است، چنين اشاره شده:
«... از گناهاني كه مردمان مي كنند، لواط[44] و بيست و پنجم كسي كه ناسپاسي كند. و بيست و ششم كسي كه دروغ و نادرست بگويد. و بيست و هفتم كسي كه در مورد چيزي كه از ميان رفته است، ناخرسندي كند. و بيست و هشتم كسي كه شاديش از بدي و آزار نيكان است. و بيست و نهم كسي كه گناه را رواج دهد و كار نيك را به رنج و دور دارد و سي ام آن كه از نيكي اي كه به كسي كرده است، پشيمان شود».
گناه، تاوان و پَتت (توبه)
گناه wina¦h
در دين زرتشتي گناهان به سه دسته تقسيم مي شوند و هر دسته شامل گناهاني ديگر است:
1ـ گناه روان (winahâ¦-ruwa¦nâ¦g) ـ گناهي است كه روان را مي آزارد و اثرات آن پس از مرگ جسماني، باعث اذيت و آزار روح مي گردد.
2ـ گناه هميمالان (wina¦hâ¦-hame¦ma¦la¦n) يا خصمان ـ گناهي است كه در اين دنيا براي آن شاكي وجود دارد و كفاره آن بايد به شاكي پرداخت شود.
3ـ گناه عبور از پُل (wina¦h⦠o¦puhl s§awe¦d) ـ گناهي است كه با كفاره و تاوان دادن از بين مي رود و سرنوشت شخص را در روز داوري در عبور از پُل چينود معين مي سازد.[45]
گناه هميمالان يا خصمان، گناه نسبت به خلق و مردم است و شخص گناهكار را در برابر مدعي و كسي قرار مي دهد كه از آن گناه آسيب ديده است: «آن گناه كه اندر (=نسبت به) مردمان باشد، گناه هميمالان و ديگر گناهان، گناه رواني خوانده مي شود».[47]
براي جبران گناه هميمالان بايد به خصم يا مدعي تاوان پرداخت و وي را راضي و خشنود نمود: «اين گناه است كه هيچ توجش (=تاوان براي بخشودگي) نيست، الا كه از آن كس كه ترا گناه در وي جسته باشد، آمرزش خواهي. (اگرنه) پس در چينود پل آن روان را باز دارند تا آنگاه كه خصم او در رسد و دادي از وي بستاند آنگاه رهايي يابد».[48]
امّا گناه رواني همانطور كه از نامش پيداست، بر خلاف گناه هميمالان و گناه عبور از پل، گناهي است كه اثرات آن به روان شخص گناهكار باز مي گردد و نه كسِ ديگر. اگر گناه جبران نشود و تاوان آن پرداخت نشده باشد، آمار آن به بامداد روز چهارم درگذشت بر سر چينود پل خواهد افتاد،[49] آنجا كه نيك و بد اعمال انسانها به وسيله ترازوي دقيق و زرّين رشنو (رشنِ) راست توزين و سنجيده مي شود:
«پس از مرگ تا سه شبانه روز روان به بالين تن نشيند، و روز چهارم بامدادان به همراهي سروشِ مقدس و واي ]ايزدباد [نيك و بهرام نيرومند از ستيزه اهريمن و يارانش رهايي يافته، از پل چينود (كه هر مؤمن و كافري بدان مي آيد) مي گذرد. آنگاه رَشنِ عادل ]اعمال او را[ مي سنجد; با ترازوي مينوي كه به هيچ سوي گرايش ندارد; نه براي مؤمنان و نه براي كافران... و سرور و فرمانروا را با خُردترين مردم در داوري يكسان به شمار مي آورد».[50]
گناه عبور از پل (wina¦h⦠o¦ puhl s§awe¦d) همانطور كه قبلا اشاره شد، گناهي است كه با كفاره و تاوان دادن اثرات سوء آن از بين رفته و در روز داوري، مانعي براي عبور شخص از پل چينود ايجاد نمي كند. اين گناه را مي توان نقطه مقابل گناهاني چون: p s§o¦ - tanu¦، -p r ¶a¦ tanu¦ و an-a¦p r ¶a دانست كه در اوستا از آنها به عنوان گناهان بي توبه ياد شده و گناهكار بدون هيچ بخشايشي مرگ ارزان و مستحق مرگ به شمار مي رود و با توبه و تاوان از مجازات آخرت بخشوده نمي شود. اما نكته جالب و قابل توجه اين است كه در دين زرتشتي برخلاف اديان ابراهيمي، پادافراه ابدي نيست و همه مردم سرانجام به بهشت در مي آيند و به ستايش عظمت و جلال خداوند مي پردازند. «خداوند مخلوقات خويش را به خاطر گناهاني كه در زمان مرتكب شده اند، هر چند آن گناهان زشت و هراس انگيز باشد، به شكنجه و عذاب ابد محكوم نمي سازد. گناهكاران در دوزخي موقتي كه اهريمن و ديوان همدست او بر آن نظارت مي كنند، پادافراه مي بينند و بسيار سخت هم پادافراه مي بينند، اما هيچ خداي خوبي نمي تواند عذاب اليم ابدي نصيب آفريدگان خويش، هرچه گناهانشان هم سهمگين بوده باشد، گرداند; زيرا اين هم بر خلاف خوبي او و هم بر خلاف عدالت او است».[51]
پتتِ patet )= توبه)
توبه يا پتت در گناهان كوچك و بزرگ (صغيره و كبيره) نقش ويژه اي ايفا مي كند. توبه، گناهان و اثرات آن را از بين مي برد و گناهكار را پس از مرگ از رفتن به دوزخ و آلام جهنم نجات مي دهد، امّا به هيچ وجه از اجراي مجازات و كيفرهاي تعريف شده براي هر گناه در اين دنيا جلوگيري نخواهد نمود. به همين علت كسي كه مرتكب گناهاني همچون: لواط يا غلامبارگي; كشتن مرد مقدس (بهدين); جسد مرده را به تنهايي حمل كردن; نزديكي با زنِ دشتان و غيره شود، مرگ ارزان و به حكم شرع اعدام مي شود امّا روح و روان وي بر اثر توبه و كفاره از مجازات آخرت و عذاب دوزخ رهايي مي يابد.
توبه به دو گونه انجام مي شود: يكي محسوس و پيدا كه به آن پتت آشكارا گويند، و ديگري غير محسوس و ناپيدا كه همان مفهوم پتت در انديشه است. اين دومي را مي توان معادل با پشيماني وتوبه صادقانه از گناه دانست كه اثرات عمده آن در آخرت مشهود خواهد شد. در پتت آشكارا يا توبه لفظي، گناهكار بايد لفظاً از گناهان خويش ياد كند، و اين همانند رسم اعتراف به گناه نزد رَدان و دستوران است كه در دين زرتشتي در دوران ساسانيان و پس از آن وجود داشته امّا امروزه اين رسم منسوخ شده است.[53]
كوتاهترين فرمول توبه لفظي كه هر روز بايد گفته شود اين است: «من متأسف و نادم هستم و ترك مي كنم هر گناهي كه لفظاً يا عملا مرتكب شده ام و يا از خاطرم خطور كرده و من آنها را ناديده گرفتم».[54]
درباره پتت و اهميت آن و رسم اعتراف به گناه نزد دستوران، در صددر نثر، در چهلوپنجم آمده: «1 ـ اين كه پيوسته مي بايد كه توبت كردن بر ياد دارند. 2 ـ هرگاه كه گناه از دست آيد، جهد بايد كردن تا پيش هربدان و دستوران و رَدان شوند و توبت بكنند 3 ـ كه گناه ماننده كرفه همچنان كه كرفه از آن وقت كه بكنند 4 ـ تا مردم زنده باشد هر سال ديگر بر مي شود 5 ـ و گناه نيز همچنان هر سال بر سر مي شود و چون توبت بكنند، ديگر نيفزايد، همچون درختي بود كه خشك شود و ديگر افزايش نكند 6 ـ و توبت آن بهتر كه پيش دستوران و ردان كنند و توجش كه دستور فرمايد چون بكنند هر گناهي كه باشد از بن (=ذمه) بشود 7 ـ توبت دستوران كنند توبت هم خوانند 8 ـ و اگر دستور نباشد پيش كساني بايد شدن كه دستوران بگماشته باشند و اگر ايشان نيز نباشند به نزد يك مردي روان دوست بايد شدن و توبت بكردن...».[55]
در اوستا بعضي از گناهان و جرائم به گناه بي توبه موسوم است و با الفاظي همچون P s§o¦-tanu¦، tanu¦p r ¶a، par to¦-tanu¦و يا an-a¦p r ¶a، و همچنين گناه طهارت ناپذير با لفظ a-yaoz§diia ناميده شده اند كه تاوان آنها بسيار سخت و سنگين است. در اين گناهان شخص گناهكار «پشوتنو» مي شود و مستحق مجازات اعدام است. روان چنين شخصي پس از مرگ نمي تواند به وسيله توبه و تاوان از مجازات آخرت بخشوده شده و موجب عدم گذشتن وي از پل چينود (=پل صراط) مي شود. گناهاني مانند نزديكي با زن دَشتان و يا آبستن، و يا كسي كه جسد مرده اي را بپزد و يا گوشت جسد مرده انسان را بخورد،[56]غلامبارگي يا لواط و يا كسي كه از دين زرتشتي خارج شود، و گناهاني از اين قبيل، تماماً گناهان مرگ ارزان و داراي تاوان هاي بسيار سنگين است. هرگاه كسي با يكي از اين گناهكاران مصادف شود مي تواند بدون اخذ اجازه از رَدان و دستوران، (و در گناهاني همچون لواط حتي بدون اجازه از شخص شاه) شخصاً اقدام به قتل وي نمايد. هر چند در بعضي از گناهان بي توبه مانند كسي كه جسد مرده را در زمين دفن نمايد، با آنكه اين گناه در شمار گناهان بي توبه محسوب مي شود امّا بر اثر بازخريد نقدي و يا توبه از شدت مجازات گناهكار كاسته مي شود.
نكته آخري كه بايد در مبحث توبه بدان اشاره نمود اين است كه تمامي گناهان بي توبه و ديگر گناهان و تاوان هاي سنگين آن همه در صورتي است كه شخص گناهكار پيرو دين مزدا بوده و يا در اين دين تعليم و آموزش ديده باشد، امّا هرگاه كسي خارج از دين مزدا باشد و يا پرورش يافته اين دين نباشد، به تصريح ونديداد (فرگرد8، بند29ـ28) گناهان وي با پذيرفتن دين مزدا بخشوده مي شود به شرط اين كه تعهد كند در آينده چنين جرمي مرتكب نشود. در ونديداد (فرگرد3، بند41) در اين باره آمده:
براستي دين مزدا كسي را كه به اين دين در آيد، از بندهاي گناهانش رهايي مي بخشد.
دين مزدا گناه نادرستكاري را مي بخشايد.
دين مزدا گناهِ كشتن يكي از اَشَوَنان (مرد پارسا و مقدس) را مي بخشايد.
دين مزدا گناه خاك سپاري مُردار را مي بخشايد.
دين مزدا گناه كردارهايي را كه هيچ تاواني براي آنها نيست، مي بخشايد.
دين مزدا پادافره سنگين ترين گناه را مي بخشايد.
دين مزدا هر گناهي را كه مردمان مي توانند بدان دست بيالايند، مي بخشايد.[57]
انواع گناهان و كيفرهاي جسماني در ونديداد
تاوان
در ونديداد براي هر جرم، جنايت و گناه، دو نوع تاوان يا كيفر تعيين شده است: يكي دنيوي كه شخص گناهكار بايد در همين دنيا سزاي عمل خلاف خويش را ببيند، و ديگري اخروي، كه در آخرت و پس از مرگ، گناهكار مجازات خواهد شد. نوع اول يعني كيفرهاي دنيوي شامل انواع گوناگون مجازات هايي است كه رايج ترين آنها تازيانه و شديدترين آنها اعدام هاي متنوعي بود كه در گناهان مرگ ارزان اجرا مي شد (قبلا به اين گونه اعدامها اشاره شده است). امّا نوع دوم يعني كيفرهاي اخروي معمولا در صورتي است كه شخص خاطي در اين دنيا تاوان گناه خويش را نپرداخته و يا توبه نكرده و به طريقي از كيفر و مجازات و يا دادن تاوان (چه نقدي و چه غير نقدي) فرار كرده باشد. چنين شخصي در آن دنيا براي هميشه گرفتار دهشتناكترين عذابها و شكنجه ها (كه نمونه هايي از آن در ارداويرافنانه ذكر شده) خواهد بود و روانش در جهان واپسين به هيچ وجه نمي تواند از پل چينود عبور كند.
كيفرهاي جسماني كه رايج ترين آنها زدن تازيانه بود، بسته به نوع گناه و جرم در تعداد ضربات تازيانه با هم متفاوتند. يعني تعداد تازيانه براي گناهان سبكتر (كه نمونه هاي آن را در جدول خواهيم ديد) ميان 5،10،15،30،50،60،70و90 ضربه متغير است، ولي براي مجازات هاي شديدتر 200، 300، 500، 600، 700، 800، 1000 و حتي مثلا براي گناه كشتن يك سگ آبي تعداد 10000 ضربه تازيانه در نظر گرفته شده است، كه اين عدد بسيار اغراق آميز مي نمايد.
براي اجراي حدود شرعي و زدن تازيانه، بنابر ونديداد از دو نوع تازيانه يا شلاق استفاده مي شده است: يكي اَسْپَهِ اَشْترا Aspahe-as§tra¦ (شلاق اسب راني) و ديگري سَرَوشُوچَرَنَ Sraos§o¦-C§arana¦ (شلاق فرمانبرداري) ـ و اين هر دو واژه در ونديداد معمولا مترادف و با هم به كار رفته و احتمالا منظور از هر دو همان تازيانه اي بوده كه براي تنبيه، مجازات و به اطاعت واداشتن رعايا، متخلفين و گناهكاران از آنها استفاده مي شده است. نكته قابل ذكر و مهم در جدول زير اين است كه تعداد ضربات تازيانه تعريف شده براي هر گناه و يا جرمي را بايد در اصل دو برابر كرد تا تعداد تازيانه مناسب با هر جرمي مشخص گردد. مثلا براي گناهي كه30 ضربه تازيانه تعيين شده، بدين معنا است كه گناهكار بايد30 ضربه تازيانه اَسْپَهِ اَشْترا و 30 تازيانه سَرَوشُوچَرَنَ نوش جان مي كرده است. بقيه موارد نيز به همين صورت است. و اينك مي پردازيم به نقل جدول گناهان و تعداد تازيانه هر يك از آنها، بنابر آنچه در ونديداد ذكر شده است:
«جدول گناهان و تاوان آنها در ونديداد»
تعداد ضربات تازيانه : نوع گناه و توضيحات آن در ونديداد
5 : براي نخستين بار گناه آگرفت (كسي كه آهنگ زدن ديگري كند)، (18/4)[58]
10 : دومين بار تكرار گناه آگرفت، (18/4)ـ نخستين بار گناه اويرشت (اقدام به حمله با اسلحه)، (22/4).
15 : سومين بار گناه آگرفت (18/4) ـ دومين بار گناه اويرشت (22/4) ـ نخستين بار گناه اردوش (كسي كه ديگري را بزند ولي مجروح نشود) (26/4).
30 : چهارمين بار گناه آگرفت (19/4) ـ سومين بار گناه اويرشت (23/4) ـ دومين بار گناه اردوش (27/4) ـ كسي كه ديگري را بزند و محل آن كبود شود، يا آسيب سختي بدو رساند (31/4) ـ كسي كه استخواني از انسان و يا سگ مرده به اندازه يك بند انگشت كوچك بر زمين بيندازد و زمين آلوده شود (11/6) ـ براي تماس سطحي با زن دشتان[59]براي نخستين بار (15/16).
50 : پنجمين بار گناه آگرفت (19/4) ـ چهارمين بار گناه اويرشت (23/4) ـ سومين بار گناه اردوش (27/4) ـ كسي كه براي دومين بار ديگري را بزند و محل آن كبود شود (31/4) ـ نخستين بار كسي كه ضربتي بزند و خون ديگري ريخته شود (34/4) ـ كسي كه استخواني از انسان و يا سگ مرده به اندازه يك بند انگشت اشاره بر زمين بيندازد و زمين آلوده شود (13/6) ـ دادن خوراك بد به توله سگ (27/13) ـ كسي كه براي دومين بار با زن دشتان تماس سطحي داشته باشد (15/16).
60 : ششمين بار گناه آگرفت (19/4).
70 : پنجمين بار گناه اويرشت (23/4) ـ چهارمين بار گناه اردوش (27/4) ـ سومين بار كسي كه ديگري را بزند و محل آن كبود شود (31/4) ـ دومين بار كسي كه ضربتي بزند و خون ديگري ريخته شود (34/4) ـ كسي كه براي اولين بار ديگري را بزند و استخواني از وي را بشكند (37/4) ـ كسي كه استخواني از انسان يا سگ مرده به اندازه يك بند انگشت مياني بر زمين بيندازد و زمين را آلوده كند (15/6) ـ دادن خوراك بد به سگ بي صاحب و ولگرد (26/13) ـ كسي كه براي سومين بار با زن دشتان تماس سطحي داشته باشد (15/16).
90 : هفتمين بار گناه آگرفت (19/4) ـ ششمين بار گناه اويرشت (23/4) ـ پنجمين بار گناه اردوش (27/4) ـ چهارمين بار كسي كه ديگري را بزند و محل آن كبود شود (31/4) ـ سومين بار كسي كه ضربتي بزند و خون ديگري ريخته شود (34/4) ـ دومين بار كسي كه ديگري را بزند و استخواني از وي بشكند (37/4) ـ كسي كه ديگري را بزند و وي بيهوش شود (40/4) ـ كسي كه استخواني از انسان و يا سگ مرده به اندازه انگشتي يا دنده اي بر زمين بيندازد و زمين را آلوده كند (17/6) ـ دادن خوراك بد به سگ نگهبان يا خانگي (25/13) ـ براي تماس نزديك تر با زن دشتان (16/16).
200 : هشتمين بار گناه آگرفت و كسي كه پس از هشت بار از دادن تاوان اين گناه سر باز زند (21ـ20/4) ـ هفتمين بار گناه اويرشت و كسي كه از دادن تاوان اين گناه سر باز زند (25ـ24/4) ـ ششمين بار گناه اردوش و كسي كه پس از شش بار از دادن تاوان اين گناه سر باز زند (29ـ28/4) ـ پنجمين بار كسي كه ديگري را بزند و محل آن كبود شود و از دادن تاوان سر باز زند (33ـ32/4) ـ چهارمين بار كسي كه ضربتي بزند و خون ديگري ريخته شود و از دادن تاوان بارهاي پيشين سر باز زند (36ـ35/4) ـ سومين بار كسي كه ديگري را بزند و استخواني از وي بشكند بدون آنكه تاوان بارهاي پيشين را داده باشد(39ـ38/4) ـ دومين بار كسي كه ديگري را بزند و بيهوش كند بدون آنكه تاوان آن را پرداخته باشد (42ـ41/4) ـ كسي كه زودتر از نُه شب (در زمستان) و يك ماه (در تابستان) آتش را به خانه اي ببرد كه كسي در آن مرده است (44/5) ـ گناه كسي كه در زميني زراعت كند كه در آن انسان يا سگي مرده باشد، پيش از انقضاي مدت يك سال (5/6) ـ براي زراعت در زميني كه به جسد مرده آلوده شده، پيش از جستجو و جمع آوري اجزاي جسد مرده (9/6) ـ كسي كه استخواني از انسان و يا سگ مرده به اندازه دو انگشت و يا دو دنده بر زمين بيندازد و زمين آلوده شود (19/6) ـ كساني كه پيكر مرده را در زمين استوار نكنند و جانوران مردار خوار استخوانها را برگيرند و در آب و يا پاي درختان بيندازند (48/6) ـ براي نوشانيدن آب به زن ناپاك در سه روز اول پس از زايمان (27/7) ـ كسي كه به سگ نگهبان گله خوراك بد بدهد (24/13) ـ كسي كه حيض بودن زن دشتان را پنهان كند (13/16).
300 : براي شكستن گفتار ـ پيمان (پيمان شفاهي) (11/4).
400 : كسي كه استخواني از انسان يا سگ مرده به اندازه بازو يا استخوان ران بر زمين بيندازد و زمين را آلوده كند (21/6) ـ گناه انداختن پوشاك چرمي يا بافته بر روي پاي مرده به اندازه اي كه تا قوزك پاها را بپوشاند (23/8) ـ براي عبور از آب به حالت ناپاكي (كسي كه با جسد مرده در تماس بوده) (105/8) ـ براي عبور شخص ناپاك از راهي كه در آن با گياه و درخت تماس پيدا كند و بي حرمتي به آتش بر ذمه داشته باشد (106/8).
500 : كسي كه مردار انسان يا سگ را در خاك دفن كند و تا ششش ماه بيرون نياورد (36/3) ـ براي كشتن يك توله سگ و انواع سگ[60] بجز سگ آبي (16ـ15/13).
600 : شكستن دست ـ پيمان (12/4) ـ كسي كه استخواني از انسان و يا سگ مرده به اندازه كاسه سر (جمجمه) بر زمين بيندازد و زمين را آلوده كند (23/6) ـ براي انداختن پوشاك چرمي يا بافته بر روي پاي مرده، به اندازه اي كه هر دو ساق پاي جسد مرده را بپوشاند (24/8) ـ براي كشتن يك سگ بي صاحب و ولگرد (شكاري) (14/13).
700 : شكستن گوسفند ـ پيمان (13/4) ـ كسي كه آگاهانه سوگند دروغ بخورد و مِهر دُروج (پيمان شكن) باشد[62] ماده سگي كه از آميزش با سه سگ نرينه آبستن باشد و شير در پستان دارد (51/15).
800 : شكستن گاو ـ پيمان (14/4) ـ گناه مردي كه به زور با مردي ديگر درآميزد (26/8) ـ كسي كه سگ گله را چنان بزند كه بيهوش شود و يا بميرد (12/13).
900 : شكستن مردم ـ پيمان (15/4).
1000 : كسي كه مردار انسان يا سگ را در خاك دفن كند و تا يك سال آن را بيرون نياورد (37/3) ـ شكستن كشتزار ـ پيمان (16/4) ـ كسي كه تمام پيكر سگ يا انساني مرده را بر زمين بيندازد و زمين را ناپاك كند (25/6) ـ براي انداختن پوشاك چرمي يا بافته بر روي مرده به طوري كه همه تن مرده را بپوشاند (25/8) ـ گناه كشتن يك خارپشت (جوجه تيغي) (4/13)[63] ـ كسي كه با زن دشتان (با رضايت طرفين) درآميزد (84/18).
10000 : براي كشتن يك سگ آبي[64] (2/14).
جمع بندي و نتيجه (تاوان گناه و سودجويي هاي مغان)
با توجه به مطالب ونديداد و ديگر منابع فقهي پهلوي و همچنين دقت در فهرست گناهان و تاوان آنها و تعداد تازيانه هاي مناسب با هر گناه در جدول مندرج، به نكاتي چند بر مي خوريم كه تذكر آنها الزامي مي نمايد:
1ـ چگونگي آيين دادرسي و اجراي قوانين ونديداد در دين مزديسنا، هر چند نامشخص و مجهول است، امّا مي توان گفت كه كليه مسايل فقهي و شرعي، صادركردن حكم در گناهان و تعيين حدود و كفاره آن، حل اختلافات و دعاوي، نظارت بر فتواهاي صادره و اجراي حدود شرعي و اخذ حقوق مربوط به آن، همهوهمه توسط دو نوع قاضي شرع (شخص روحاني يا مردان اشو) صورت مي گرفت: يكي موسوم به رَتو (اوستا: ratu، پهلوي: rad) و ديگري سْرَوشاوَرِز (اوستا: sraos§a¦-var zپهلوي: sro¦s§a¦warz).
رَتو ـ در نزد مغان از درجات و مناصب بزرگ روحاني است و در مسند قضا و داوري از جايگاه ويژه اي برخوردار بود. رَتو به معني داور دادگاه ايزدي،[66] كه در موارد مقتضي قضاوت و داوري در امور شرعي، صادر كردن حكم و تعيين حّد گناه، تعبير و تفسير قانون ضد ديو (ونديداد) جملگي به وي محول است. مقام و اختيارات رَتو تا آنجاست كه بنابر ونديداد (26/5) وي مي تواند يك ثلث (يك سوم) از كيفر گناهِ گناهكاران را تخفيف داده و ببخشد.
سْرَوشاوَرِزَ ـ از آنها مي توان با عنوان كلي مجريان قوانين ونديدادي ياد كرد. در هر محكمه پس از داوري توسط رَتو و صادر شدن حكم و تعيين حّد گناه، عده اي از موبدان تعليم ديده موسوم به سروشاورز، كه هميشه در دستانشان تازيانه سروشوچَرَنَ بود، انجام و اجراي احكام صادره را به عهده داشتند. از وظايف اين موبدان مي توان به نظارت بر اجراي مراسم ديني و حفظ نظم عمومي، اجراي انواع حدود شرعي چون شلاق زدن، و اعدام هاي گوناگون در گناهان مرگ ارزان را نام برد.[67]
2ـ اين نكته قابل ذكر است كه تاوان و يا كفاره گناهان در ونديداد، همه جا منحصر به تازيانه نيست، بلكه در بعضي موارد مثلا نزديكي با يك زن دشتان و يا گناه كشتن يك سگ آبي (كه توضيحاتي درباره آن در پاورقي صفحات قبل گذشت)، گناهكار علاوه بر تحمل رنج تازيانه هاي بي شمار، بايد كارهاي نيك بسياري از قبيل: دادن نذورات به معابد (كه زير نظر مغان و دستوران اداره مي شد)، كشتن ده ها هزار جانور موذي و زيانبار، تقديم هدايا به مردان اشو يا مقدس و روحاني (كه فهرست عجيبي از اين هدايا در ونديداد، فرگرد14 بند7 به بعد ذكر شده و ما در تذكر4 به آنها اشاره خواهيم كرد)، و غيره انجام مي داد تا شايد بتواند تاوان گناه سنگيني كه مرتكب شده است بپردازد.
3ـ در هيچ جاي ونديداد مستقيماً به جرايم نقدي اشاره نشده، امّا هميشه و در همه گناهان مجازاتها و تازيانه هاي اسپَههِ اِشترا و سرَوشُوچَرَنَ قابل خريد و تبديل به جرايم نقدي بوده است. هر ضربه تازيانه را گناهكار مي توانست به بهاي يك استير يا يك ستير (معادل شش درهم و نيم و به روايتي چهار درهم) بازخريد كند. گناهاني كه 200 ضربه تازيانه حد شرعي آن بود، در اوستا به لفظ تنافور (تناپوهل) ناميده شده و در شمار گناهان بسيار سنگين قرار دارد، و جزاي نقدي آن معادل 300 استير بوده است. اگر هر استير را معادل چهار درهم (يعني حداقل بهاي ارزي آن) در نظر بگيريم، كيفر گناه تناپوهل 200 تازيانه است، معادل با 1200 درهم مي شود كه در آن زمان ثروتي عظيم محسوب مي شده است. با اين حساب كيفر كشتن يك خارپشت (جوجه تيغي) و يا نزديكي با زن دشتان، كه كيفر آن يك هزار تازيانه باشد، معادل با شش هزار درهم، و همچنين كيفر گناه كشتن يك سگ آبي كه ده هزار تازيانه است، با شصت هزار درهم برابر خواهد بود.[68]
و اين يكي از منابع متنوع درآمد مغان بود كه به گناهكاران اجازه مي داد تا با خريد اسناد بخشش از حوزه قضايي موبدان خود را از حدود شرعي و انواع مجازاتها رهايي بخشند. اين در صورتي بود كه گناهكار مي توانست بهاي تاوان را بپردازد وگرنه وي بايد در ازاي كفاره گناهانش همچون بردگان بر روي زمين هاي زراعي، املاك و مستغلاتِ وابسته به موبدان ودستوران به كار مي پرداخت و بيگاري مي كرد تا زماني كه كاملا با تأييد موبدان از اثراتِ آلوده آن گناه پاك و تطهير مي شد (مسلماً در چنين شرايطي اصلا به نفع موبدان و مغان نبود كه گناهكار به سرعت از اثرات گناهانش پاك شود!!). شايد به همين دليل باشد كه در سرتاسر ونديداد، قانون گذاران شرعِ ونديدادي، براي هر خطاي كوچكي، تاوان هاي سنگيني در نظر گرفته اند.
4ـ به جرأت مي توان گفت هرگاه كسي فرگرد14 ونديداد را به درستي مطالعه كند و براي گناه كشتن يك سگ آبي، اينهمه احكام و تاوان هاي جورواجور ببيند، اولا دچار اين شك و ترديد مي شود كه به قول دارمستتر «آيا قوانين ونديداد در زمان خود واقعاً مورد عمل و اجرا قرار مي گرفته و يا صرفاً مقررات نظري بوده است».[69] و ثانياً اگر اجرا مي شده (كه بسياري از مستندات تاريخي مؤيد اين نظر است)، آيا اثرات اين قوانين و اجراي آنها جز انباشتن ثروت براي مغان و بهره كشي از عوام مردم نتيجه اي ديگر داشته است يا خير. با مطالعه در احكام و فتاوي موبدان به ويژه مطالب مطرح شده در فرگرد14 ونديداد مي توان به نتايج روشن تري رسيد. امّا دادن نظري قطعي و رسيدن به نتيجه نهايي و پاسخ پرسش هايي چون: آيا انجام چنين كارهايي واقعاً تاوان يك گناه است يا چيز ديگر، ميزان اثرات اين قوانين بر اشخاص گناهكار، و يا تا چه حدودي اجراي قوانين ونديدادي توسط موبدان از انجام گناهان پيشگيري مي كرد و غيره و غيره را به عهده خوانندگان محترم وامي گذاريم.
با مروري گذرا بر مجازات هاي كسي كه آلوده به گناه كشتن سگ آبي است مي بينيم كه چنين شخصي علاوه بر خوردن 10000 تازيانه اسپهه اشترا و 10000 تازيانه سروشوچرن (در صورت اجراي اين حكم، احتمالا در دفعات متعدد اين تازيانه ها زده مي شد)، گناهكار مي بايست ده هزار هيزم براي آتش اهورامزدا برده و ده هزار برسم ويژه آيين كند.[70] همچنين كشتن ده ها هزار انواع جانوران موذي (خرفستر) بر عهده شخص خاطي و گناهكار مي باشد. امّا نكات اصلي و احكام عجيب تر و قابل توجه در مطالب بند8 به بعد فرگرد14 قرار دارد كه نظري به آنها خواهيم داشت:
الف) شخص گناهكار بايد براي آمرزش روان تمام اسباب و لوازم مورد نياز و مربوط به انجام مراسم ديني براي آثرَوَن (اوستا: a¶aurvan يا a¦¶ravan، پهلوي: a¦sro¦n) (موبد روحاني نگهبان آتش در آتشكده) را به مردان اشو (موبدان و مردان مقدس) به عنوان كفاره بدهد (8/14). توجه به تصريح در صيغه جمع يعني واگذاري اين جرايم نقدي براي مردان اشو كه در همه اين بندها تكرار مي شود، قابل تأمل و دقت مي باشد.
ب) گناهكار مي بايست كليه لوازم و ساز و برگ يك مرد سپاهي و جنگي اعم از نيزه، كارد (شمشير)، گرز، كمان، زين، فلاخن، زره، سپر و غيره را به عنوان كفاره به مردان اشو بدهد (9/14)؟!
ج) گناهكار بايد تمام لوازم و اسباب مورد نياز يك كشاورز ـ شبان و يك مرد برزگر را به مردان اشو به عنوان كفاره گناه بدهد (11ـ10/14). اين ابزارها عبارتند از: يك عدد خيش با يوغ، يك عدد اسباب گاو راني، دوهاون سنگي، يك عدد آسياب دستي براي آرد كردن گندم و يك بيل؟!
د) او بايد يك نهر (جوي) آب، يك قطعه زمين حاصلخيز و مرغوب به اندازه اي كه آبِ دو جوي براي آبياري آن كفايت كند و آب تا دورترين نقاط آن پيش برود، براي مردان اشو فراهم كند (13ـ12/14)؟!
هـ) او بايد يك خانه اربابي با گاوستاني (طويله) داراي نُه پرچين، نُه حصار، نُه نوع علوفه را جهت كفاره گناه به مردان اشو بدهد. خانه بايد داراي دوازده راهرو در قسمت بالا و نُه راهرو در قسمت وسط و شش راهرو در قسمت پايين باشد. او همچنين بايد يك رختخواب خوب با لحاف و بالش به مردان اشو و پاك بدهد (14/14)؟!
و) مرد گناهكار موظف است كه دختر باكره، جوان و سالم خود را با جهيزيه و نقدينه اي از زيورآلات زينتي و طلاجات براي مردان اشو به ازدواج دهد. البته اين دختر بايد خواهر پانزده ساله خود را نيز همراه گوشواره (جهيزيه) براي مردان اشو بياورد (15/14)؟!
ز) همچنين اين مرد موظف است هفت رأس رَمه ريز در دوبار به مردان اشو و نيكوكار تقديم كند. او بايد هفت عدد سگ در دوبار پرورش دهد ـ او بايد هفت عدد پل روي آب در دوبار بنا كند. او بايد نُه عدد باغ خرابه در دوبار تعمير و مرمت كند. او بايد نُه عدد سگ را كه در پوست يا گوش گرفتار كك و شپش و همه ناخوشي هايي كه به تن سگ روي مي آورد، پاك كند و درمان بخشد. او بايد نُه مرد نيكوكار را در دوبار به خوراكي سير از گوشت، نان و شراب اطعام كند (17ـ16/14)؟![71]
5ـ درباره اين سؤال كه آيا قوانين ونديدادي در زمان خود واقعاً اجرا مي شده و يا صرفاً جنبه نظري داشته، ميان پژوهشگران و اوستا شناسان اختلافاتي وجود دارد. امّا بيان اين اختلافها و نظريات در اينجا مقدور نيست ولي براي نمونه نظريات يكي از بزرگترين اوستا شناسان يعني دارمستتر را بازگو مي كنيم. وي مي گويد: «از مطالعه در مدارك و مستندات ايراني و غير ايراني معلوم مي گردد قسمت عمده از اين قوانين ونديداد در زمان خود به موقع اجرا گذارده مي شد. استرابون نقل كرده است كه هر كس آتش يا آب را آلوده و ناپاك مي كرد به مجازات اعدام محكوم مي شد.[73]
آري، قوانين نظري نه تنها در بعضي موارد وسيله سخت گيري قضات بود بلكه اكثراً اجراي احكام و قوانين ونديدادي توسط مغان و موبدان در ميان مردم وسيله اي براي سود جويي، ايجاد رعب و وحشت، سخت گيري و فشار و بالاخره تثبيت قدرت و تسلط ايشان بر عموم مردم بوده است. در دين مزديسناي رايج در زمان ساسانيان، فرمانبرداري از دستوران، از اصول دين و تأكيدي مؤكد براي همگان بود. هر گاه كسي از اين اصل منحرف مي شد كافر، و سزاوار شديدترين كيفرها يعني مرگ بود. منكر يا بَد دين nakkiragar(پهلوي: nakkâ¦ra¦) كسي است كه از دستوري پيروي نكند و چنين شخصي اَسْروشدار a-sra¦s§da¦rيعني بدون سردار و راهنماست و بنابر شايست ناشايست (بخش12، بند2) روان وي از پل چينود نگذرد و به بهشت نرسد. در صددر نثر، در8، در اين باره آمده:
«اين كه دين به دستور بايد داشتن، و فرمانبرداري از دستوران بكردن و هر كاري كه كنند به دستوري ايشان كنند. كه در دين پيداست كه اگر چنداني كرفه بكنند كه برگ درختان و ريگ بيابان و قطره باران كه نه به فرمان دستوران كنند و بي خشنودي ايشان كنند، هيچ كرفه به روان او نرسد و كرفه كه كرده باشند، پاداش گناه يابند. (چنين كس) تازنده باشد، او را اَشو نشايد گفتن; و چون بميرد به بهشت نرسد و هيچ امشاسفندي به نزديك او نشود. و او را از دست ديوان و اهريمن رها نكنند و از دوزخ رهايي نيابد. چه كار كرفه آن گاه به روان رسد كه به دستوري دستورانِ دين آگاهان كنند و ده يك ايشان از آن كرفه بدهند».[74]
به طور كلي مغان با رواج افكاري از اين قبيل، با اقتداري كامل بر كليه امور مردمان از زمان تولد تا هنگام مرگ نظارت داشتند.[78] درمان انواع بيماريها و حتي سرپرستي در اموري چون ازدواج و طلاقها، انجام معاملات و امور تجاري و ثبت اسناد و رسمي كردن اين كارها بر اساس قوانين شرعي و اخذ حقوق شرعي آن، حل و فصل اختلافات و دعواهاي خانوادگي و اجتماعي و بسياري كارهاي ديگر تماماً در اختيار مغان و موبدان كارآزموده بود و از اين طريق روز به روز بر قدرت و ثروت هاي سرشار آنها افزوده مي شد. از ديگر منابع قابل توجه در آمد مغان، عوايدي بود كه از طريق جرايم نقدي از سوي گناهكاران بخاطر نواهي ديني و انجام گناهان كوچك و بزرگ به عنوان كفاره و بازخريد گناه، به صورت پول و يا املاك و زمين هاي زراعي و خانه و ديگر مستغلات به ايشان و معابد و آتشكده ها (كه تحت امر آنها بود) پرداخت مي شد.
بر طبق مستندات تاريخي از اين راهها و با گذشت زمان در مراكز اجتماع مغان و خزاين معابد و آتشكده ها ثروت هاي هنگفتي انباشته شد كه در نيمه اول سده هفتم ميلادي، بخشي از آن توسط بيزانسي ها و بخشي ديگر توسط اعراب به غارت رفت. و نيز در سال 624 ميلادي، معبد گنزك Ganzak درآذربايجان كه احتمالا يكي از ثروتمندترين آتشكده ها و معابد ايران در آن زمان بود، توسط قيصر هراكليوس Heraklios فتح و غارت شد.[79]
با توجه به تمامي اين شواهد واحكام و قوانين مندرج در كتاب هايي چون روايات پهلوي، روايات داراب هرمزديار، مجموعه دينكرد، شايست ناشايست و ديگر منابع پهلوي كه در رأس آنها ونديداد قرار دارد، مي توان به اين مهم رسيد كه جنبه نظري بودن اين قوانين بسيار ضعيف مي نمايد، امّا جنيه هاي عملي آنها نيز بيشتر به صورت راه هاي ثانويه انجام مي شد نه تنبيه هاي جسماني و فيزيكي. يعني در احكام جزايي هر چند بسياري از كيفرها و مجازات هاي بدني، ظاهراً به دليل تعدادِ زيادِ تاريانه ها به نظر اغراق آميز و دور از عمل مي رسد، امّا همواره تأكيد موبدان در آن زمان (با توضيحاتي كه گذشت) بيشتر بر تبديل اين كيفرها و تازيانه ها به جرايم نقدي بود نه اجراي حدود شرعي. به همين جهت آنها در تقدس و اجراي شرايع فراوان، بر قوانين پيچيده و بسيار سخت ونديدادي، اصرار و پافشاري مي كردند و از كوچكترين گناه بدون پرداخت جريمه و تاوان آن گذشت نمي كردند، تا مبادا موجبات تضعيف و از دست دادن قدرت ايشان فراهم شود. تأكيد بر اجراي اين مهم تا جايي بود كه هرگاه كسي يا گناهكاري در باز خريد تاوان گناه يا براي انجام مراسم تطهير و آيين هاي ديني، به دليل ضعف مالي نمي توانست وجوه معين و تعريف شده در قوانين موبدان را پرداخت نمايد، بر اعقاب و بازماندگانش اين وظيفه، فرض واجب بود كه تا نسل هاي متوالي و پياپي ديون وي را پرداخت نمايند.[80]
نويسنده: سيد حسن حسيني (آصف)
كتابنامه
ارداويرافنامه، فيليپ ژينيو، ترجمه ژاله آموزگار، شركت انتشارات معين ـ انجمن ايرانشناسي فرانسه، 1372.
ارداويرافنامه، دكتر رحيم عفيفي، انتشارات توس، 1372.
اساطير و فرهنگ ايران در نوشته هاي پهلوي، دكتر رحيم عفيفي، انتشارات توس، 1374.
اوستا، كهن ترين سرودهاي ايرانيان، گزارش جليل دوستخواه، انتشارات مرواريد1374.
برهان قاطع، محمد حسين بن خلف تبريزي، به اهتمام دكتر معين، انتشارات زوار 35ـ1330.
بندهش هندي، تصحيح و ترجمه رقيه بهزادي، موسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي، تهران 1368.
پژوهش در اساطير ايران، مهرداد بهار، انتشارات آگاه، 1375.
تعاليم مغان، گفتاري چند در معتقدات زرتشتيان، آرسي رنز، ترجمه دكتر فريدون بدره اي، انتشارات توس، 1377.
تمدن ايران ساساني، ولاديمير لوكونين، ترجمه عنايت الله رضا، شركت انتشارات علمي فرهنگي، 1372.
جمله خورده اوستا، به اهتمام رستم موبد رشيد خورسند، چاپ بمبئي، چاپ سنگي.
خود پَتِتْ (=توبه خويش)، ترجمه ابراهيم ميرزاي ناظر، سازمان انتشارات فروهر، 1367.
دانشنامه ايران باستان، هاشم رضي، انتشارات سخن، 1381.
روايات داراب هرمزديار ـــ Unvala.
روايت اميد اشوهيشتان، دكتر نزهت صفاي اصفهاني، نشر مركز، 1376.
شايست ناشايست، ترجمه كتايون مزداپور، موسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي، 1369.
روايت پهلوي، ترجمه مهشيد ميرفخرايي، موسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي، 1367.
فرهنگ ايران باستان، بخش نخست، گزارش پورداود، نشريه فرهنگ ايران زمين، تهران 1326.
فرهنگ پهلوي، دكتر بهرام فرهوشي، انتشارات دانشگاه تهران، 1352.
قاموس كتاب مقدس، جيمز هاكس، كتابخانه طهوري، 1349.
عصر اوستا، مؤلفين اشپيگل، كيگر،...، ترجمه مجيد رضي، مؤسسه انتشارات آسيا، 1343.
ماتيكان هزار داتستان (دادهاي ايران باستان)، ترجمه سهراب جمشيد بلسارا، به كوشش احسان يارشاطر و محمد مقدم، سازمان خدمات اجتماعي، تهران 1355.
مجله هفت آسمان، شماره 20، «رشنو ـ ايزد دادگري و آزمايش ايزدي»، تأليف سيد حسن حسيني (آصف)، ص218ـ215.
مجموعه قوانين زرتشت يا ونديداد اوستا، دارمستتر، ترجمه دكتر موسي جوان، دنياي كتاب، 1382.
مينوي خرد، ترجمه احمد تفضلي، بينا فرهنگ ايران، 1354.
وضع ملت و دولت و دربار در دوره شاهنشاهي ساسانيان، كريستنن، ترجمه مجتبي مينوي، پژوهشگاه علوم انساني 1374.
ونديداد، هاشم رضي، 4جلد، انتشارات فكر روز، 1376.
هرمزد نامه، نگارش ابراهيم پورداود، تهران 1331، نشريه انجمن ايرانشناسي.
Asmussen, ges.p. Xwa¦stva¦nl¦ft, Acta Theologica Danica, copenhagen,1965.
Dastoor Hoshang Jamasp Asa, (ed.) Vendidad (Avesta Text With Pahlavi Translation), Vol. I, Bombay, 1907.
Dhabhar, E.B.N., (ed.) Saddar Nasr and Saddar Bundehesh, Bombay 1909.
Dhabhar, E.B.N., (ed.) Zand-l¦ Khu¦rtak Avistak, Bombay 1927.
Mackenzie, D. N, Aconcise Pahlavi Dictionary, London 1971.
Mary Boyce, Firoze Kotwal, Zoroastrian Ba¦j and Dro¦n, BSOAS, Vol . XXXIV, 1971, I, II.
Sanjana, D. D. P, Nirangistan, Bombay 1894.
Tavadia, j.c, S§a¦yest-ne- S§a¦yest, A pahlavi Text on Religious customs, Hamburg, 1930.
Unvala, M.R. (ed.) Darab Hormozyar's Rivayat, II vols. Bombay, printed at the British India press, 1922.
پي نوشت ها :
[1]. رك: قاموس كتاب مقدس، جيمز هاكس، ص753; همچنين براي آگاهي از انواع گناهان و كيفر آنها رك: عدالت كيفري در آيين يهود، حسين سليماني.
[2]. گناه آدم ابوالبشر كه در نتيجه آن نوع بشر خود را از فيض خدا دور كرده است، در الاهيات مسيحي به گناهكاري ذاتي تعبير شده است. مسيحيان اين كيفيت را مربوط به طبيعت بشري مي دانند كه از اصل شرير است و بايد به وسيله اي از آن جلوگيري شود. اينان معتقدند كه آب تعميد اين گناه اصلي را مي شويد و انسان را به حالت بي گناهي باز مي گرداند، ولي حتي پس از تعميد، تمايل به گناه كردن در انسان باقي مي ماند.
[3]. در زبان پهلوي اين تركيبات براي ويناه ذكر شده است: wina¦hâ¦h (گناهي، گناه كردگي، گناهكاري); a-wina¦hâ¦h=بي گناهي); wina¦his§n (1ـ گناه كردگي، ويران بودگي 2ـ تخريب، آزار 3ـ دورشدگي); wina¦his§ngar(مخرب، ويرانگر، گناهكار); wina¦hâ¦dan (گناهيدن، گناه كردن); wina¦hga¦r(گناهكار); wina¦hga¦râ¦h(گناهكاري)، رك: فرهنگ پهلوي، دكتر بهرام فرهوشي، ص471ـ470; واژه نامه مكنزي.
[4]. رك: فرهنگ دهخدا، ذيل گناه; وام واژه هاي ايراني ميانه غربي در زبان ارمني، ص177
[5]. بنابر روايات ديني جزاي گناه و پادافراه آن با واحد استير stir تعيين شده است. استير (ستير) هم واحد وزن و هم واحد پول بوده است. در برهان قاطع آمده: «سْتير به معني سير است كه يك حصّه از چهل حصه من باشد و آن به وزن تبريز پانزده مثقال است، چه يك من تبريز شش عدد مثقال و هر مثقالي شش دانگ، و بعضي گويند ستير شش درهم و نيم بوده است».
به روايتي هر ستير شش و نيم درم و به روايتي چهار درم يا درهم بوده است. البته درم نيز چون استير هم واحد وزن و هم پول بوده است، اما به نظر مي رسد منظور از «درم سنگ» وزني خاص بوده و معناي پول براي آن بعيد مي نمايد.
صاحب فرهنگ انجمن آراي ناصري در كلمه «ستير» به تعريف ديگر فرهنگ نويسان تاخته و مي نويسد: آنچه درباره وزن آن نوشته اند خطاست. و نيز: «ستير» مخفف استار است و عربي است نه پارسي و وزن استار چهار مثقال و نيم بود، همچنين درباره ستير و درهم رك: هرمزدنامه، پورداود، ص268ـ264.
[6]. رك: توضيحات پاورقي قبل.
[7]. «بود كسي» منظور دهنده فتوي و صاحب رأي و نظر است; و ساده شده اين جمله چنين است: بنابر روايتي بيشترين تاوان (توزشن to¦zis§n) براي اين گناهان، يك درم پول است.
[8]. رك: شايست ناشايست، فصل اول، بند 2ـ1.
[9]. روايت پهلوي (6ـ3/2).
[10]. رك: ونديداد، هاشم رضي، (1: 493); دانشنامه ايران باستان، همان، (3: 99ـ1398)
[11]. رك: اوستا، گزارش جليل دوستخواه، (2: 691).
[12]. اين واژه در ونديداد از فرگرد سوم به بعد آمده و معمولا با «سَروشُوچَرَن» همراه است و چنانچه از كاربرد آن برمي آيد، يقيناً نام يكي از ابزارهاي تنبيه و مجازات گناهكاران بوده است. دارمستتر اذاعان دارد كه بنابر ريشه يابي منابع سانسكريت و يوناني، اسپهه اشترا نام گونه اي تسمه يا تازيانه بوده كه با آن اسب را به تند تاختن وا مي داشتند. امّا نيبرگ بدون هيچ توضيحي اسپهه اشترا را «تازيانه اسب» و سَرَوشُوچَرَن را «تازيانه تسمه اي» مي خواند، رك: همان، (2:913).
[13]. استاد بهار مي نويسد: «پهلوي: sro¦s§o¦c§arana¦m ، اوستا: sraos§o¦- c§arana¦ ، تنبيهي است خاص براي حّدي از گناه ـ اين دسته از گناهان نيز سروشوچرنام خوانده مي شوند. واژه در اصل نام چوبدستي است كه پيشوايان دين براي تنبيه گناهكاران در دست مي گرفته اند»، رك: پژوهشي در اساطير ايران، ص297.
همانطور كه قبلا اشاره شد، اين دو واژه در ونديداد معمولا مترادف و با هم به كار رفته و احتمالا منظور از هر دو واژه همان تازيانه تنبيه و مجازات گناهكاران باشد.
[14]. براي آگاهي از ترجمه متن ونديداد رك: ونديداد، هاشم رضي (1:457 ـ 456); اوستا، دوستخواه (2:692ـ691).
[15]. درباره اين واژه در گناه تناپوهل توضيحات لازم آمده است.
[16]. درباره متن كامل ونديداد رك: اوستا، دوستخواه (2: 693ـ692); مجموعه قوانين زرتشت، ترجمه موسي جوان، 105ـ104; ونديداد; هاشم رضي، (1: 458).
[17]. براي آگاهي از متن آن رك: ونديداد، هاشم رضي (1: 456) پايين صفحه.
[18]. خْوَرَ اسم مذكر است به معني جراحت يا زخم. اين واژه از ريشه خْوَرْ يعني آسيب وارد كردن، مجروح كردن و زخم زدن مي باشد. رك: همان، ص500، يادداشت 148.
[19]. آقاي هاشم رضي (همان، 500، يادداشت 148) مي نويسد: «...خْوَرْ به موجب ونديداد، ايراد ضربي سخت است كه اثر بگذارد، چون كبودي و تورم امّا موجب خونريزي نشود».
در توضيح بايد گفت بنده نمي دانم آقاي هاشم رضي از كجا و با استناد به چه منبعي به اين نتيجه رسيده اند زيرا در بند 34 از فرگرد چهارم ونديداد كه ايشان خود ترجمه كرده اند به اين موضوع كاملا اشاره شده است: «اي دادار گيتي استومند، اي اَشو: اگر كسي مردي را خون جاري كند و زخم بزند چه او را هست سزا؟»
[20]. رك: همان، ص488.
[21]. رك: يادداشت هاي گاثاها، پورداود، 381ـ380; ونديداد، هاشم رضي، (1:498); اوستا، دوستخواه، (2:957).
[22]. نقل از: اوستا، دوستخواه (2:8ـ957) ـ مرحوم استاد بهار در تعريف تناپوهر مي نويسد: «حدي از گناه است كه مانع عبور گناهكار از پل چينود مي شود و كفاره آن سيصد سكه چهار درهمي يا دويست تازيانه بوده است. تناپوهر كرفه عمل و كاري است نيكو كه همسنگ باشد با يك تناپوهر گناه و آن را جبران كند»، رك: پژوهشي در اساطير ايران، ص297.
[23]. رك: روايت پهلوي، فصل 9.
[24]. رك: وضع ملت و دولت و دربار در دوره شاهنشاهي ساسانيان، ص99ـ 98.
[25]. رك: ونديداد، هاشم رضي، (1:494، 530).
[26]. ماتيكان هزار داتستان، ص35، بخش الف ـ باژ يا باج نان خوردن يا گرفتن باج نان يكي از مهمترين مراسم نيايشي نزد ايرانيان باستان بوده است و خوردن طعام بدون باج نان خوردن، dra¦ya¦n-jo¦yis§nâ¦h «صحبت كردن هنگام غذاخوردن» مي گفتند و آن را گناهي بزرگ مي دانستند. بر سر سفره غذا، كسي كه باژ نان خوردن را مي خوانده است، به اصطلاح درون را «مي يشته» و به ديگران باج مي داده است و كسان ديگر كه بر سفره خوراك مي خورده اند، از وي باج مي گرفته يا مي ستانده اند. رك: شايست ناشايست (ص80، يادداشت 1; ص142، يادداشت 54). يشت درون يا مراسم درون كه اصطلاحاً آن را «درون يشتن» مي گويند، در يسنا ازهاي سوم تاهاي هشتم ادامه دارد. يشت درون براي عبادت يا شكر گزاري از خدايان است و مي توان آن را به هر يك از ايزدان تقديم داشت و موبد مجري اين مراسم «زوت» ناميده مي شود. يشت درون همچنين به عنوان باج نان خوردن (دعاي غذا) به كار مي رود و در اين مورد به اورمزد خدا تقديم مي شود. در مورد اول باج نان (دعاي غذا) كه مخصوص شروع است، خوانده مي شود و بعدغذا در سكوت خورده مي شود و بعد از شستن دهان و دست «باج پايان غذا» را مي خوانند. رك: مينوي خرد، ص114ـ113. همچنين براي اطلاعاتي بيشتر درباره باج و درون رك: «باج و درون زرتشتي»:
[27]. در روايات داراب هرمزديار (1:301 و 304)، نيرنگستان و شايست ناشايست كه متن آن را نقل كرديم براي گناهان هشت پايه ذكر شده، امّا در متن بعضي از نسخه هاي دستنويس شايست ناشايست شماره گناهان هفت haft ثبت شده است. وست (West) ثبت دست نويسها را درست مي داند و معتقد است كه احتمالا نام گناه فرمان بعداً به فهرست گناهان افزوده شده و يا چون دو گناه آگرفت و اويريشت داراي تاواني يكسان هستند بنابراين شماره گناهان هفت است. اين نظر وست قابل تأمل است امّا همانطور كه گفتيم چون در منابع ديگر نيز هشت پايه و بعضاً نُه (صد در بندهش) براي گناهان ذكر كرده اند، بنا به نظر تاواديا، عدد هفت را مي توان سهو كاتبان دست نويسها قلمداد كرد، رك: شايست ناشايست، مزداپور، ص3 و منابعي كه در آن معرفي شده است; و: Tavadia, S§a¦yast- Ne- S§a¦yast, p. 13-16.
[28]. راه رفتن با يك كفش يا پاي برهنه، در فقه و احكام شرعي مزديسنان، عملي بسيار ناشايست و حرام است، و آن را بي حرمتي نسبت به ايزد موكل زمين يعني سپندارمذ مي دانند. در صددر بندهش (در44، ص34) آمده: «اين كه بهدينان تا توانند كردن، پاي بر زمين نبايد نهادن، چه گناه باشد مر سفندارمذ امشاسفند را رنج مي رسد و آن را گناه «گشاده دَوارِشني» خوانند». اين مطلب در (در89، ص158) نيز تكرار شده است: و به يك موزه راه رفتن هم چندين گناه باشد. يعني با يك كفش راه رفتن.
در منابع ديگر همچون روايات داراب هرمزديار (1:95 به بعد و 298); شايست ناشايست (12/10); مينوي خرد (پرسش1، بند37، ص8); ارداوير افنامه (فصل25) در اين باره مطالبي نقل است. در كتب و منابع اسلامي نيز چنين اعتقادي ذكر شده است. بطور مثال علامه مجلسي در حلية المتقين (چاپ جاويدان، ص14ـ13) آورده است: «در آداب پوشيدن نعل و موزه و كفش ـ به سندهاي معتبر از حضرت امام محمد باقر و امام جعفر صادق عليهماالسلام منقول است كه چون نعل به پوشي، ابتدا به پاي راست به كُن ـ و در وقت كندن ابتدا به پاي چپ كن. و فرمودند كه هر كه با يك تاي كفش راه رود، يعني يك پا در كفش و ديگري برهنه، شيطان بر او دست يابد و ديوانه شود... و منقول است كه حضرت رسول(ص) نهي فرمود از راه رفتن با يك تاي نعل... و در حديث ديگر از آن حضرت منقول است كه سه چيز است كه هر كه كُند بيم آن هست كه ديوانه شود... سوم با يك تاي موزه راه رفتن...».
[29]. رك: صد در بندهش، ص82ـ81.
[30]. ميزان پادافراه و تاوان گناهان كوچك با آنچه كه در فصل اول شايست ناشايست كه قبلا ذكر شده، و همچنين فصل 11، بندهاي 1 و 2 تفاوت دارد.
[31]. رك: شايست ناشايست، ص222 ـ 221.
[32]. به تفاوت ترتيب درجات گناه و تاوان آنها توجه كنيد.
[33]. همانطور كه قبلا توضيح داديم، درهم يا درم واحد پول و وزن در عهد ساسانيان بوده است. سكه هاي 61 درهمي را دانگ مي ناميدند و وزن دانگ شش دهم گرم بوده است. همچنين براي وزن ظرفها درهم (درم dr'm; درم سنگ dr'msng; زُزن zwzn; زُزن سنگ zwzwsng) بكار مي رفته است. رك: تمدن ايران ساساني، ص250، لازم به ذكر است كه املاء واژه drahm در پهلوي 122 zwzn¨ (هزوارش) است. املاء zwzn نبايد به صورت zu¦zan (زوزَن) قرائت شود. هزوارش ها بايد به زبان پهلوي خوانده شوند:
آوانويسيàحرف نويسيàپهلوي
drahmZWZN¨122.
استاد پورداود در تعريف دانگ مي نويسد: در اوستا دانا da¦na¦ و در سانسكريت دهنا dha¨na¦ (دهانيه dha¦nya) به معني دانه است. در پهلوي دانك da¦nak به همين معني است... در نوشته هاي پهلوي دانك هم وزن و اندازه وهم پول است و بسا به جاي آن لغت ارامي (هزاوارش) مد madبه كار رفته است. معرب آن دانق (دانج) و جمعش دوانيق است. رك: هرمزدنامه، ص9ـ268.
[34]. پادافراه و تاوان گناه فرمان در منابع گوناگون يكسان نيست.
[35]. پادافراه و تاوان گناه آگرفت در منابع گوناگون يكسان نيست.
[36]. تاوان گناه اويرشت در منابع گوناگون يكسان نيست.
[37]. رك: خود پَتِتْ، ترجمه ابراهيم ميرزاي ناظر، ص17.
[38]. رك: همان، ص35.
[39]. در دين مزديسنا، عمل لواط از گناهان كبيره محسوب شده و حكم آن مرگ ارزان است. علاوه بر مينوي خرد، در ديگر كتب پهلوي همچون شايست و ناشايست، ونديداد، روايت پهلوي، روايات داراب هرمزديار، صددر بندهش، صد در نثر، روايت اميد اشوهيشتان و جز اينها، يكي از موارد ثابت در فهرست گناهان مرگ ارزان، غلامبارگي يا مُواجري (كسي كه خود را در اختيار ديگران نهاده و اجير مي شود) است. مثلا در روايت اميد اشوهيشتان در ابتداي پاسخ سؤال 29 (ص185) و 41 (ص257) آمده كه مرتكب لواط، سزايش مرگ ارزان است. همچنين احكام بسيار سختي در اين باره، در «صد در نثر، در 9» آمده است. در آنجا تصريح شده كه براي كشتن چنين گناهكاراني فتوا و حكمِ حاكم شرع و حتي اجازه شاه لازم نيست:
«اين كه از غلامبارگي و مواجري كردن پرهيز بايد كردن، 2ـ چه سرِ همه گناهان دين اين است و در دين به از اين بتر گناه نيست و مرگ ارزاني به حقيقت ايشان را شايد خواندن. 3ـ اگر كسي بديشان فرارسد و ايشان را در ميان آن كار به بيند، هر دو را سر به بايد بُريد، يا از شكم بشكافد، هيچ گناهش نباشد. 4ـ و هيچ كس را بي دستوري دستوران و پادشاهان نشايد كشت به جز از غلامبارگي و مواجري.»
در منابع پهلوي لواط كردن vihipitan و غلامبارگي Naro vaepaya آمده و صورت اوستايي آن: لواط naro¦-vae¦ipiia و لواط كردن ¥vae¦p، است. در ونديداد (فرگرد1، بند12; فرگرد8، بند32 ـ 31) هم جنس بازي به صورت Kun-marzâ¦hآمده و Kun-marzبه معني لواط كننده است.
همچنين درباره حرمت لواط، احكام و حدود شرعي آن در منابع پهلوي رك: ونديداد، (2:67 ـ 1059).
[40]. در اكثر منابع پهلوي از «خويدوده xwe¦do¦dah» به عنوان ازدواج با محارم يا ازدواج مقدس نام برده شده و براي آن ثواب بسياري قائل شده اند. در صددر بندهش، در37، در شمار گناهان مرگ ارزان، «زن ربايي يا دزديدن زن» است. يعني هر كس كه ازدواج برادر با خواهر را برهم زند، در حكم زن ربايي است و مرگ ارزان است. اين مطلب در روايت اميد اشوهيشتان پرسش24 (ص165 به بعد) تصريح شده است. يكي از مفصل ترين منابع پهلوي كه به وضوح در اين باره سخن گفته است، كتاب روايت پهلوي بخصوص بخش هشتم آن است: «و براي بد دين اين بزرگترين ثواب است اگر از دين بد ديني به بهدين آيد و براي بهدين، پس از آن كه يشت كرد، اين بزرگترين ثواب است، اگر خويدُوده كند. چه آن عمل خويدُوده چنان ارجمند و شايسته است كه بزرگترين نابودي ديوان است...»
همانطور كه اشاره شد و چنانكه درمنابع مختلف ذكر شده، در قديم اين رسم وجود داشته و براي آن ثواب هاي بسياري شمرده شده است تا جايي كه در روايات داراب هرمزديار (1: 307) آمده كه اگر كسي مرگ ارزان باشد، چون از گناه پتت (توبه) كند، و خويُدودث كند، شايسته است كه حكم كشتن او ملغي شود و كرفه (=ثواب) باشد. امّا امروزه در ميان زرتشتيان اين عمل نه تنها منسوخ گرديده بلكه بشدت مورد انكار مطلق آنها مي باشد.
براي توضيحات مفصل رك: دانشنامه ايران باستان، (2، 816 به بعد) و منابعي كه در آن معرفي شده است.
[41]. سگ آبي beaver يا ببرگ babrag (بَبَر babar) يا (اودرگ udrag، otter سمور آبي) در دين مزديسنا از تقدس و حرمت بالايي برخوردار بوده است و كشتن آن گناهي بس عظيم و نابخشودني. در ونديداد فرگرد 13 و 14 به مجازات بسيار سنگين كشتن سگ آبي و انواع سگ اشاره شده است. در ارداويرافنامه فرگرد 98 اين مطلب تصريح شده و همچنين در عذاب كساني كه انواع سگ را كشته باشند، در ارداويرافنامه منظوم، ص87 ـ 86 آمده است:
سگي يك پا به دوزخ مي كشيدش
دگربار از قفا بر مي دريدش
جدا مي كرد از هر يك يك اندام
روان فريادها مي كرد مادام
بپرسيدم چو ديدم از سروش اين
بگفت اين بد تنِ بي هوش و بي دين
همي كشتست اندر ناصوابي
سگ از هر گونه اي خاكي و آبي
بكُشتي و نبردي هيچ تيمار
كنون ماندست در دوزخ چنين زار
گذشتم زان مواضع بار ديگر
بديدم من يكي غمخوار ديگر
بهِ گردش زور بانان سهمگين ژرف
كشيده آن روان را در يخ و برف
نقل اين ابيات از: ونديداد (3: 1425)
در روايات داراب هرمزديار (1: 258) نيز به اين مطلب اشاره شده است.
[42]. تغيير كيش در دين زرتشتي، از گناهان مرگ ارزان به شمار رفته و چنين شخصي سزاوار مرگ است. در روايت اميداشوهيشتان (پرسش و پاسخ 25) آمده است: «كسي كه دينش را تغيير داده و از زرتشتي به اسلام گراييده، در دم مرتكب گناه تناپوهل شده است. اگر در دوران يك سال به دين اصلي اش «زرتشتي» برنگردد، به مجرد خاتمه سال سزايش مرگ خواهد بود. هر مال و ثروت و در آمدي كه در زمان زرتشتي بودنش داشته تابع «قانون انسان هاي بدوي» مي گردد. قانون انسان هاي بدوي اين است كه: هر زرتشتي كه به آن اموال قبل از همه دست يافت، صاحب آن خواهد شد. اگر براي شخص غاصب اين امكان باشد كه آن را در تصاحب خود نگاه دارد و به آن مسلمان شده پس ندهد، غاصب محقّ است كه آن را براي خود نگاه دارد. اگر غاصب قادر نباشد كه آن را براي خود نگاه دارد بايد آن را به كسي كه در زمان زرتشتي بودنش صاحب آن بوده، پس بدهد»، رك: روايت اميداشوهيشتان، ص167 به بعد و ص17.
[43]. درفرگرد چهارم ونديداد، بندهاي16ـ1 در باب عهد و پيمان و انواع آن و حدود شرعي پيمان شكنان مطالبي آمده است. در روايات داراب هرمزديار (1: 42ـ43) از روايت شاپور بروجي درباره انواع پيمان و مجازات سخت پيمان شكنان چنين ياد شده است:
«اندر دين مِهردُروج (پيمان شكني) شش گفته است: اول با كسي كه قول و پيمان كه كرده باشد ازو بگردد، روانش به سيصد سال در دوزخ بماند. دوم بيع (خريد و فروش) كرده است و باز گردد تا چهارصد سال در دوزخ بماند. سوم بيع گاو و چهارپايان بشكند تا هشتصد سال، چهارم بيع زمين بشكند تا نُه صد سال، پنجم بيع گوسفند بشكند تا پانصد سال، ششم پيمان دختر بشكند تا نُه صد سال در دوزخ بماند. و شاگرد اگر به اوستاد بهم بر آيد و دليل كند و استاد را سرد گويد و ديگر از اقرار نوزود بگردد، آنهم تا نهصد سال در دوزخ بماند. همچنين در اين باره در «صد در نثر، در 25» و روايت پهلوي بخش هاي 6 و 12 مطالبي آمده است.
[44]. در ونديداد فرگرد18، بند61 به بعد زرتشت از اهورامزدا مي پرسد: «چه كسي تو را به تلخ ترين اندوه، دچار و به تلخ ترين درد، دردمند مي سازد. اهورامزدا پاسخ ميدهد: «زن بدكاره اي كه درپي بدكاره اي به دنبال مؤمن و نامؤمن، پرستندگان مزدا و ديو پرستان، متقيان و شروران مي گردد».
درباره روسپي گري و زناكاران در منابع زرتشتي و پهلوي، احكام و روايات بسياري وجود دارد كه در همه آنها اين عمل بشدت نهي شده است. در صددر نثر، در42 آمده: اين كه بايد از گناه هميمالان به سختي پرهيز كرد و گناه چنان است كه كسي به ديگري بهتان بندد و يا با زن كسي خيانت كند... . البته در صددر بندهش، در100 گناه هميمالان يا خصمان به معني اخص زنا نيز بكار رفته است: «هر كس در گيتي زنا كرده باشد و زني را از راه به در ببرد، آن گناه را هميمال خوانند. چون بميرد و روانش به چينْوَدپُل رسد، او را شمارش نكنند، اگر چه نيك كردار باشد تا هميمال رسيدن و عقوبت آن كارهايش دهند...». در صددر نثر، در63 اشاره شده كه چنانچه درگيتي شوهر رضايت دهد، اين گناه بخشوده است. همچنين رك: صددر نثر، در67; صددر بندهش، در91; ارداويرافنامه، فرگردهاي (60،62،69،70،71،78،85،88); همچنين بسياري از احكام و حدود شرعي درباره زنا در روايات داراب هرمزديار بخصوص جلد اول، ص202ـ196 آمده است.
[45]. رك: روايت اميداشوهيشتان، ص261ـ260.
[46]. رك: شايست ناشايست، ص104، يادداشت1.
[47]. رك: Dhabhar, (ed.), saddar Nasr and saddar Bundehesh, p.(170 -171).
[48]. رك: صددر نثر، در42، ص33.
[49]. بنابه روايات ديني و عقايد زرتشتي، كساني كه از اين جهان درگذرند، پس از سه روز و سه شب، در صبح روز چهارم به راهنمايي ايزداني چون: مهر، سروش، رَشن واشتاد براي محاكمه و گذر از پل چينود (چينوت C§invat= پل صراط) آماده مي شوند. در اَئوگمدئچا aog madae¦c§a¦ فقرات 8 و 9 آمده: «8 ـ همي به سحرگاه سوم (پس از مرگ) و بامداد چهارم سروشِ اهروب (=پاك) دلير، و رشنِ راست، و واي بِه، و اشتاد ايزدِ پيروزگر، و مهرِ فراخ چراگاه و فَروهَرِ پاكان، و ديگر مينويان كه خويشكاري پذيرند به پذيره (=استقبال) روان آن انوشه روان (=بهشتي) آيند. 9ـ روان آن انوشه روان را خوارانه (=به راحتي، به آساني) فرّخانه و نيودليرانه به چينود پل بگذرانند». رك: اساطير و فرهنگ ايران در نوشته هاي پهلوي، دكتر عفيفي، ص167. امّا سرنوشت گناهكاران و بدكاران به گونه اي ديگر است. در مينوي خرد، پرسش1، بند163ـ 158 در اين باره آمده: «هنگامي كه بدكاري بميرد، روانش سه شبانه روز در نزديكي سرِ آن كافر مي دود و مي گريد: (و مي گويد) كه به كجا روم و اكنون كه را به پناه گيرم؟ و هر گناه و بزه اي كه در گيتي كرده است، در آن سه شبانه روز به چشم مي بيند. روز چهارم نزرش (ويزَرِش) ديو مي آيد و روان بدكاران را به بدترين طريقه اي مي بندد. و عليرغم مخالفت سروش مقدس او را تا پل چينور (C§inwar = چينود) مي كشد. پس رَشنِ عادل روان بدكاران را به بدكاري آشكارا (= رسوا) مي كند».
[50]. رك: مينوي خرد، پرسش1، بند114ـ122; درباره ايزد رشن و خويشكاري وي نگاه كنيد به: مجله هفت آسمان، شماره20، «رَشن (رشنو) ـ ايزد دادگري و آزمايش ايزدي»، تأليف نگارنده، ص218ـ215.
[51]. رك: تعاليم مغان، آرسي زنر، ترجمه فريدون بدره اي، ص138ـ137.
[52]. درباره رسم اعتراف به گناه رك: روايات داراب هرمزديار (1: 34) ـ امروزه خواندن پتت به عنوان بخشي از نيايش هاي روزانه و پتت براي درگذشتگان جاي رسم اعتراف به گناه را گرفته است.
رك: جمله خورده اوستا، ص331ـ320; همچنين براي آگاهي از نمونه هايي از پتت رك: خود پَتِتْ، ترجمه: ابراهيم ميرزاي ناظر.
[53]. رك: روايت اميداَشَوهيشتان، ص223ـ222 (پاورقي).
[54]. رك: همان. به نقل از:
و براي توضيحات بيشتر درباره پتت نگاه كنيد به:
[55]. رك: صد در نثر، ص34.
[56]. در ونديداد، فرگرد7، بند24ـ23، زرتشت از اهورامزدا مي پرسد: «كساني كه سگ مرده يا انسان مرده مي خورند مي توانند تطهير شوند يا نه؟ اهورامزدا پاسخ داد و گفت: اين اشخاص وسيله تطهير ندارند و بايد خانه آنان ويران و قلب آنان از جاي كنده و ديده آنان از حدقه بيرون انداخته شود. دروج نَسو (ديو لاشه) تا ناخن به آنان حمله مي كند و براي هميشه ناپاكشان مي سازد». رك: ونديداد اوستا، ترجمه موسي جوان، ص7ـ146.
[57]. رك: اوستا، جليل دوستخواه، (2: 685).
[58]. عدد سمت چپ نشاني فصل و عدد سمت راست نشاني بند است. (18/4) يعني ونديداد، فصل 4، بند 18، بقيه موارد نيز به همين صورت عمل شده است.
[59]. دشتان: در اوستا «دَخْشْتَه ـ daxs§ta» و در گزارش پهلوي «دَخْشَگ daxs§ag» به معني علامت و نشان خوني است كه زنان بينند. دشتان در پهلوي و فارسي از همين ريشه است. قاعدگي; حيض; عادت ماهانه زنان; زني كه روزهاي خونريزي و عادت ماهانه خود را مي گذراند. رك: اوستا، دوستخواه (2: 984 پيوست).
[60]. همانطور كه قبلا اشاره كرديم (ص202، پاورقي1) انواع سگ به ويژه سگ آبي در دين مزديسنا از تقدس و حرمت بالايي برخوردار است. فرگرد13 و14 ونديداد تماماً اختصاص دارد به: سگ و انواع آن، تقدس و حرمت آن، احكام كشتن انواع سگ و يا مجازات هاي بدرفتاري با آن و غيره. به موجب بندهش هندي، بخش13، بند30، سگ ده سَرْدَه (نوع، قسم) مي باشد: 1ـ2. پسوشْ هورْوْ pasus§ho¦rw، اوستاـ pasus§-haurvaيا سگ گله; 2ـ2 ويسْ هوروْ (ويش هورو wis§ho¦rw)، اوستاـ vis§-haurva يا سگ نگهبان خانه; 3ـ2 وُهوَنْزگ wohunazg، اوستاـ vohuna-r hag، يا سگ ولگرد و بي صاحب، كه به دنبال خون و لاشه مي رود; 4ـ2 توله سگ (بنابر شايست ناشايست 2/2،تروگ tarro¦g)، اوستاـ tauruna; 5ـ2 ببرگِ آبي babrag-â¦a¦bâ¦g بَبَرِ آبي، اوستاـ baقar(سگ آبي); 6ـ2 روباه ro¦ba¦h; 7ـ2 راسوگ rasu¦g(راسو); 8ـ2 زوزگ zu¦zag يا ژوژه كه آن را خارپشت xa¦r-pus§tخوانند; 9ـ2 اودرگ udrag يا گربه آبي; 10ـ2 موش فرخو mus§k- fraxaw موشِ فَرْخو، كه دو نوع اند. دسته اي سوراخ زي، كه لانه دارند چون روباه و راسو، و دسته اي بيشه زي، كه در بيشه زار زندگي مي كنند، چون ژوژه، كه به آن زوزه نيز مي گويند.
رك: بندهش هندي، ص92 و توضيحات آن; شايست ناشايست، ص44ـ43، يادداشت 8ـ5; همچنين درباره انواع سگ در منابع پهلوي نگاه كنيد به: ونديداد، هاشم رضي، (2: 631ـ629) و (3:1353ـ1349); فرهنگ ايران باستان، پورداود، ص219ـ202.
[61]. در بعضي از ترجمه ها براي چنين گناهي هفتصد تازيانه با اسپهه اشترا و شصت تازيانه با سروشوچرن ذكر شده است. رك: اوستا، دوستخواه (2:701).
[62]. آقاي دوستخواه (2:834) بجاي كشتن، لفظ زدن آورده و در توضيح پاورقي مي گويد: دارمستتر در گزارش خود، متن سه بند اخير (51ـ49) را مغشوش و معني آنها را مشكوك دانسته است. امّا در ترجمه اي كه آقاي دكتر موسي جوان از ونديداد دارمستتر (ص237) آورده اند، بند 49 تا51 وجود دارد و كلمه قتل به كار رفته است.
[63]. در ونديداد (4/13) لفظ دوژگ du¦z§ag به معني خارپشت بكار رفته است. اين جانور از انواع سگ معرفي شده: سگِ خاردارِ پوزه باريك (10/1 و 4/13) كه مغان و مزدا پرستان آن را وَنگهاپَر vangha¦parمي ناميدند. امّا بنابر ونديداد (4/13) مردم بدگفتار آن را «دوژكه» مي ناميدند. در گزارش پهلوي به صورت ژوژك z§uz§ak يا زوزگ zu¦zag آمده كه به معني خارپشت يا جوجه تيغي مي باشد. رك: ونديداد، هاشم رضي (1:218 و 3:1349) يادداشتها.
[64]. چنين شخصي علاوه بر خوردن 10000 تازيانه اسپهه اشترا و 10000 تازيانه سروشوچرن، بايد ده هزار هيزم سخت و خشك و پاك و ده هزار هيزم نرم و خشك و پاك رابراي آتش اهورامزدا بياورد. ده هزار بسته بَرْسَم را ويژه آيين كند. همچنين او بايد ده هزار از هر يك از اين جانوران موذي (خرفستر): مار برشكم خزنده; مار سگ نما; لاك پشت; قورباغه هايي كه در خشكي مي زيند; مور دانه كش; مور گزنده كوچكِ بد، كرم خاكي (پزدوهاي سرگين گردان); مگس نفرت انگيز; را بكشد. رك: ونديداد (6ـ3/14). فرگرد14 ونديداد به طور كلي شرح مفصلي از چگونگي دادن تاوان و مجازات هاي گوناگون براي كشتن يك سگ آبي است.
[65]. رَتو در اوستا به دو معني به كار رفته: نخست به معني وقت و هنگام; دوم به معني داور دادگاه ايزدي كه از مناصب بزرگ روحاني در آيين مغان است. به موجب گاثاها زرتشت خود داور و رهبر ايزدي است. دريسنه 29 بندهاي2 و 6 زرتشت خود را رَتو يعني داور از سوي خداوند جهت حكم دادن ميان گروه ها معرفي مي كند، رك: ونديداد، هاشم رضي، (2: 612ـ611).
[66]. كريستن سن درباره دستور مي گويد: «دستور، علي الأظهر، درجه اعلايي داشته، لكن ما به طور يقين نمي توانيم اعمال او را تشخيص و تعيين كنيم. شايد اصح احتمالات آن باشد كه وي را يك نوع حلال مشكلات مذهبي و پژوهنده مسايل ديني دانيم كه در فقه و دانشِ دين ماهر بوده و در موارد مشكوكٌ فيها از او استفاده مي كرده اند و بالجمله به منزله مفتي و مجتهد مسلمين بوده است». وي همچنين در پاورقي اضافه مي كند كه «كلمه دستور (در فرس قديم: دَسْتبَر) به معني وزير كه منصبي غيرديني است، نيز هستو از اين لحاظ كاملا مطابق است باكلمه Ministre»، رك: وضع ملت و دولت و دربار در دوره شاهنشاهي ساسانيان، ص90.
[67]. از منصب سروشاورز، كريستن سن با عنوان عجيبِ فقيه صلح ياد مي كند و نگارنده در هيچ يك از منابع چنين عنواني را مشاهده نكردم. وي مي گويد: «از ديگر كارگزاران عاليمقام ولايتي كه جنبه قضايي داشتند، يكي سَرُوشَوَرْزْ داري يا فقيه صلح است، ديگر دَسْتْبَرهَمْداذ»، رك: همان، ص95.
[68]. بنابر جدول مندرج تاوان كمترين گناه 5 ضربه تازيانه بوده است، و با حسابي كه در متن گذشت بهاي ارزي 5 ضربه معادل 30 درهم است. وقتي پدر بزرگان ما تعريف مي كنند كه با يك درهم يا يك ريال چه چيزهايي مي خريدند، مي توان تصور كرد كه در آن زمان اين 30 درهم خود مبلغي قابل توجه و سنگين براي بسياري از اقشار مردم بوده است. و اين راز سر به مُهر ثروت هاي كلان موبدان و دستوران در زمان ساسانيان است. كه در تاوان كوچكترين گناهان تعداد زيادي تازيانه حكم مي كردند و با تبديل آنها به جرايم نقدي سودهاي سرشاري مي بردند.
[69]. ونديداد اوستا، ترجمه دكتر موسي جوان، ص303.
[70]. رك: آخرين گناه مندرج در جدول و توضيحات پاورقي آن.
[71]. براي متن كامل رك: ونديداد اوستا، همان، ص229ـ225; اوستا، دوستخواه (2: 823ـ819).
[72]. استرابون strabon در اين باره مي گويد: پارسيان به طرق گوناگون قرباني هايي به آتش و آب تقديم مي كرده اند; و به خصوص روي آتش چوب هاي خشك بدون پوست گذارده و آنگاه تكه هاي گوشت انتخاب شده را بر روي اين چوب ها مي گذاشتند. سپس آتش را برافروخته و آنگاه با اضافه كردن مواد سوختني از خاموش شدن آن جلوگيري مي كردند. آنان كساني را كه به آتش بي حرمتي كرده ونعش هاي خود و يا هر موجود مرده و يا كثيف و ناپاك ديگري را با آتش مي سوزانيده اند، به قتل مي رسانيدند، نقل از: عصر اوستا، ترجمه مجيد رضي، ص146ـ145.
[73]. رك: ونديداد اوستا، دكتر موسي جوان، ص303.
[74]. رك: صد در نثر و صد در بندهش، پيشين.
[75]. هر كودكي كه زاده مي شد، لازم بود طي مراسمي، در پناه يكي از خدايان يا ايزدان قرار گيرد و دستوري را به عنوان راهنما و مرجع تقليد برايش برمي گزيدند. پس از رسيدن به سن بلوغ، لازم بود شخص گزارش كار و كردارش را به عنوان اعتراف براي دستور باز گو كند. در صددر نثر، در26 آمده: «اين كه دانايان و پيشينگان گفته اند كه: چون مردم پانزده ساله شود مي بايد كه از فرشتگان يكي را پناه خود گيرد و از دانايان يكي را از داناي خود گيرد و از دستوران و موبدان يكي را به دستوري خود گيرد... و اگر شايست ناشايست پيش آيد، با آن دستور بگويد تا او را جواب دهد»، رك: همان، (2: 1037ـ1038); شايست ناشايست، ص166، يادداشت6.
[76]. مراسم پُرسه، همان مجلس ختم يا ترحيم براي درگذشته گان است كه ميان زرتشتيان به شكل تازه اش موردي جديد است. پيش از اين، مراسمي موسوم به مراسم سوم در عصر روز سوم و مجلسي در بامداد روز چهارم درگذشت در منزل شخص فوت شده برگزار مي شد. امّا امروزه مراسمي تحت عنوان «پُرسه» در عصر روز سوم در تالارهاي عمومي برگزار مي شود كه دوستان و اقوام درگذشته در اين مراسم «يَشتِ گاهان» را تلاوت مي كنند.
[77]. مراسم عبادت و ستايش و خواندن اوراد و اذكار در نزد مغان آنقدر فراوان و متنوع بود كه در سراسر ساعات روز، براي هرساعت ولحظه اي، فريضه اي يا ذكري واجب بود. براي آب خوردن، عطسه زدن، كشتن جانوران موذي چون مار، مور و وزغ، دفع آفات و بيماريها، راحت زاييدن زنان، نترسيدن در شب، رواشدن حاجتها، آب زرخوردن هنگام اجراي مراسم سوگند، دفع جادو و جادوگري، دفع انواع دردها كه به هر عضوي وارد شود، دفع خطر دزدي و در معرض سرقت قرار گرفتن، همه و همه هر يك ادعيه اي داشت كه براي دور شدن از خطرات و آفات آنها تعويذ و حِرز و يا دعاهايي نوشته مي شد. براي آگاهي از مجموعه اي از اين تعويذها و دعاها نگاه كنيد به: Ervad Edalgi Kersaspji Antia¦, Pa¦zand texts. Bombay 1909.
[78]. بنا به عقيده مغان، فضاي اطراف همگان را جن، ارواح شرير و خبيث و ديوان بدكار و زيانكار انباشته اند و اينان به بدن مردم حلول كرده و سبب ناپاكي مي شوند. مغان كار آزموده با دقت و كارداني درطي آداب و رسوم پيچيده و طولاني بايد اين عناصر شرير و ناپاك را از بدن بيرون آورند و حق خود را تمام و كمال دريافت نمايند. اگر شخصي نداشت ودست مزد موبدان و مغ كارگزار را نمي داد و وي را راضي نمي كرد، همچنان آلوده و ناپاك باقي مي ماند.
براي توضيحات بيشتر درباره مطالب اين پاورقي و پاورقي قبل رك: ونديداد، هاشم رضي (3: 1475ـ1468) يادداشتها.
[79]. نقل از: ونديداد، هاشم رضي، (2: 692) يادداشت19.
[80]. براي نمونه در ونديداد فرگرد4 بند10ـ5 در تاوان گناه شكستن انواع پيمان ها ذكر شده است كه بازماندگان و اقرباي نزديك شخص گناهكار از سيصد تا هزار سال گرفتار گناه و پرداخت تاوان وي خواهند بود.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید