اشاره
يشتها سرودهايي هستند که در آنها ستايش ايزدان قديم ايراني مطرح شده است. يشتها از نظر قدمت، سبک و مطالب يکسان نيستند؛ همچنين نام برخي از آنها با مضمونشان مطابقت ندارد. هر يشت به بخشهايي به نام «کرده» تقسيم ميشود؛ بيت اول و عموماً بيت آخر ِهر کرده با توصيف ايزد و عبارتي مبتني بر پرستش او آغاز ميشود، به صورتي که اوصاف اصلي ايزد مورد پرستش در آن نمايان است. در يشتها داستانهاي اسطورهاي بيشتر به صورت اشارهاند، اگرچه در روايتهاي زند و پازند آنها کاملتر و مفصلتر مطرح شدهاند. سرودهايي هستند که در آنها ستايش ايزدان قديم ايراني مطرح شده است. يشتها از نظر قدمت، سبک و مطالب يکسان نيستند؛ همچنين نام برخي از آنها با مضمونشان مطابقت ندارد. هر يشت به بخشهايي به نام «کرده» تقسيم ميشود؛ بيت اول و عموماً بيت آخر ِهر کرده با توصيف ايزد و عبارتي مبتني بر پرستش او آغاز ميشود، به صورتي که اوصاف اصلي ايزد مورد پرستش در آن نمايان است. در يشتها داستانهاي اسطورهاي بيشتر به صورت اشارهاند، اگرچه در روايتهاي زند و پازند آنها کاملتر و مفصلتر مطرح شدهاند. رخدادهايي که در يشتها بيان ميشود به دو گونهاند: در برخي ايزدان نقش اساسي دارند؛ مانند جدال تيشتر با اَپُوش (بازدارند? آب) در تيشتر يشت. در برخي ديگر نقش اساسي بر عهد? اشخاصي غير از خدايان است. همچنين در بيشتر آنها رخدادهايي بيان ميشود که در اثر امتزاج عقايد مزديسنايي با اعتقادات قديم ايراني است.
سخن آخر اينکه اين نوشتار بر اساس ديدگاه گسست در سنت کلامي زرتشتي مرقوم گرديده است.
مقدمه
اين کلمه در اوستا به صورت يشتي (ya?ti) و در پهلوي به صورت يشت (ya?t) آمده است. ريشة کلمة يشت و يسنا (يسن) «يز» (yaz) است که در پهلوي به معني ستودن و عبادتکردن و فديهآوردن است و در اوستا به اين معنا زياد بهکار رفته است؛ مانند فقرة 56 از رام يشت.[1] کلمات همخانوادة يشت مانند «يشتر» به معني نمازگزار و پرستنده و ستايشکننده نيز در اوستا به کار رفتهاند. اين کلمه را ميتوان در يسناي 12 فقرة 15 و يسناي 14 فقرة 1 و همچنين ارديبهشت يشت فقرة 1 با همين معنا ملاحظه نمود.[2]
گرچه کلمههاي يشت و يسن (يسنا) داراي يک ريشهاند، اما در تعاريف ديني مزديسنايي با هم فرق دارند. طبق يک تعريف يسنا مراسمِ نيايش و پرستشي است که با نذر و فديه همراه است؛ در صورتي که يشت مراسم نيايش و ستايش خداوند و مظاهر طبيعي و عناصر است.[3] و طبق تعريفي ديگر يسنا يعني ستايش و نيايش بهطور عموم؛ درحالي که يشت به معني ستايش پروردگار و نيايش امشاسپندان و ايزدان است.[4]
هر يک از يشتهاي بزرگ داراي چندين فصل است که موسوم به «کرده»اند. اين لفظ از کلمة اوستايي «کرت» (kéréta) گرفته شده و به معناي کارد و خنجر است. در نتيجه «کرده» يعني يک قطعة بريده؛ بنابراين ميتوان گفت که اين معنا معادل cut انگليسي و همچنين معادل «فصل» عربي است که هر دو به معني بريدناند.[5]
شمار يشتها
تعداد يشتها در اوستاي کنوني بيست و يک يشت است؛ اما از آنجا که اين يشتها سرودههايي براي ايزداني هستند که مراقب و نگهبان تکتک روزهاي ماهاند ، به احتمال قوي تعداد يشتها سي سرود بوده که در اثر صدمات مختلف فقط بيست و يک سرود باقي مانده است. اين امر را ميتوان با اين استدلال تقويت کرد که در تقويم و گاهشماري ايران،[6] هر ماه سي روز داشته و هر روز به نام يک امشاسپند يا ايزد نامگذاري شده بوده است.[7]
ايرانيان باستان هر روز را به نام يک ايزد يا امشاسپند ناميده بودند؛ زيرا براي هر روز آداب و اعمال خاصي را در نظر ميگرفتند. اين نامگذاري هم مجموعة ايزدان زرتشتي را تثبيت ميکرده و هم سبب ميشده است که نام آنها پيوسته بر زبان مردم جاري باشد. زرتشتيان معتقدند که ذکر نام هر ايزد موجب ميشود انسان صفت و خصوصيتِ آن ايزد را در خود تقويت کند.[8]
نام اين سي روز در کتاب آثار الباقيه چنين آمده است: «هرمز، بهمن، ارديبهشت، شهريور، اسفندارمذ، خرداد، مرداد، دي بآذر، آذر، آبان، خور، ماه، تير، گوش، دي بمهر، مهر، سروش، رشن، فروردين، بهرام، رام، باذ، دي بدين، دين، ارد، اشتاذ، آسمان، زامياذ، مارسفند و انيران.».[9]
امروزه فقط بيست و يک يشت به نامهاي ذيل باقي مانده است. (يشتها عموماً با عدد نامگذاري شدهاند و ظاهراً اين شيوه، شيوة مستشرقين زرتشتپژوه بوده است):[10]
1. هرمزديشت (اهورمزد) 2. هفتن يشت (امس سپنت)
3. ارديبهشت يشت (اس و هيي يشت) 4. خرداد يشت (هائوروتات)
5. آبان يشت (اردويسور اناهيت) 6. خورشيد يشت (هورخشيت)
7. ماه يشت (هورخسئت) 8. تير يشت (نيستريه)
9. درواسپ يشت (درواسپا) 10. مهر يشت (ميئر)
11. سروش يشت (سرئوش) 12. رشن يشت (رشنو)
13. فروردين يشت (فروشي) 14. بهرام يشت (ورثر غن)
15. رام يشت (ويو) 16. دين يشت (چيستا)
17. ارد يشت (اسي ونگوهي) 18. اشتاد يشت (ائيرنيم خوارنو)
19. زامياد يشت يا کيان يشت (کوئنم خوارنو) 20. هوم يشت (هئوم)
21. ونند يشت (وننت)
با توجه به نامگذاري فوق ، ميتوان گفت که در يشتها ترتيب تقويمي رعايت نشده است؛ اما در دو سيروزه کوچک و بزرگ ترتيب روزها مطابق با تقويم کنوني مراعات شده و در آثار الباقيه نيز به همين ترتيب است.
دربارة دو يشت اول و دوم گفته شده است که «يشت اول که به اسم اهورمزداه موسوم است، و يشت دوم که بافتخار هم? امشاسپندان سروده شده، قطعات بعدي هستند که با تکلف و خشکي از قطعات مختلفي که از مواضع گوناگون گرفتهاند، ترتيب يافته است و مولود عقايد کلامي سخيف و بياهميتي است که براي تکميل سلسل? يشتها، هنگامي که ميخواستند قطعات آن را با ايام ماههاي تقويم زرتشتي جور کنند، به وجود آمده است».[11]
مطالب و مضامين يشتها
يشتها را از لحاظ مضمون و مطالب به دو قسمت کلي تقسيم ميکنند: 1. يشتهاي بزرگ 2. يشتهاي کوچک (متأخر). قبل از اينکه در مورد هر بخش مطالبي عرضه شود به چند نکته که در تمام يشتها مشترک است اشاره مينماييم:
نخست اينکه نام برخي از يشتها با مضمون آنها مطابقت ندارد؛ مثلاً در اشتاد يشت که به نام ايزد راستي و درستي است، يادي از اين ايزد نشده است و مربوط به «فرّ ايراني» است؛ رام يشت به نام ايزد رامش و صلح است، اما مطالب آن مربوط به ايزد «وايو» که ايزد باد است، ميباشد؛ دين يشت به معني انديشيدن و شناختن است، اما در متن آن از چيستا که ايزد علم و دانش است، صحبت ميشود؛ همچنين زامياد يشت مربوط به ايزد سرپرست و نگهبان زمين است، اما فقط نُه فصل آن به زمين پرداخته و از فصل10 تا به انتها به فرّکيانيمربوط است. شايد علت اين باشد کهميان اين ايزدان ارتباطي وجود دارد و آنها با هم در امور زمين و ماوراي آن همکاري ميکنند.[12]
ستايش و پرستش ايزد مربوط به هر يشت در آغاز و انتهاي آن، تکرار کلمات يا يک عبارت واحد در آغاز و پايان ابيات ـ که براي اهميت دادن به آن مطلب و رسوخ در ذهن شنونده است ـ و همچنين قرينهسازي در نقل روايتهاي اساطيري و حماسي، از ديگر مشترکات يشتهايند.[13]
1. يشتهاي بزرگ
اين يشتها به اذعان بيشتر محققان و نويسندگان، داراي مطالب و مضامين مستقلي هستند که از جاي ديگري گرفته نشده است. در اين يشتها، ستايش و پرستش و کمک خواستن از ايزداني که در هر يک از يشتها به روشني مشهود است، مطرح شده است. اين ستايش با ذکر اسطورهها و رويدادهاي مختلفي همراه ميشود که آن ايزد در آنها نقش اساسي دارد؛ و اين ايزد به هنگام لازم پس از انجام مناسک مربوطه ، از شخصِ طلبکننده حفاظت و فريادرسي ميکند.
از شيوة نگارش و سبک مخصوص سرودهاي اين يشتها برميآيد که در هر کدام فکر و انديشة مخصوصي غلبه دارد؛ مثلاً در آبان يشت و تشتر يشت جنبة حوادث طبيعي و در مهر يشت و فروردين يشت جنبة اخلاقي غلبه دارد؛ همچنين در زامياديشت جلال و شکوه سلطنت ايران و رقابت تورانيان با ايرانيان مشهودتر است.[14]
مطالب مندرج در اين يشتها رزمي، پهلواني، قهرماني، پرتحرک و جنگستيز است و از نظر تاريخي، از دو سلسلة فرمانروايان به نامهاي «پيشداديان» و «کيانيان» ياد ميکنند؛ در آغاز هر يک از اين يشتها، ملاحظه ميشود که شاهي از اين دو سلسله و يا وابستگان آنان، براي کسب عنايت و توجه ايزد مورد نظر خود، مراسم قرباني و ستايش برپا ميکند و از آن ايزد، کاميابي را در مسئلة موردنظر درخواست مينمايد.[15]
به طور کلي مندرجات اين يشتها از دو بخش تشکيل ميشود: الف: تعريف و توصيف، ب: حکايات و داستانها. توصيفات بيشتر مربوط به ايزد مخصوص به آن يشت هستند (به جز در موارد معدود مثل دين يشت) و به تفصيل و با تکرار زياد مطرح شدهاند. اما بخش دوم که داستانها و حکايتهاست بيشتر به صورتي موجز و مختصر بيان شده است (البته گاهي از شاهنامه فردوسي مفصلتر است، مانند يشت سيزدهم). علت اين اختصار شايد اين باشد که «داستانهاي ملي ايران در عهد کهن هم معروف خاص و عام بوده و شايد هم مدون بوده که به يک اشاره، مردم پي به اصل واقعه ميبردهاند».[16]
برخي معتقدند که يشتهاي بزرگ (کهن) نشاندهندة اشتراک و همساني آموزههاي هنديان و ايرانيان است و در اين باره بيان ميدارند که «يشتهاي قديم قرابتِ عقايد مشترک هند و ايرانيان را، که در اوستا و وداها آمده، ثابت مينمايد. اين سرودها، چشمة جوشان و توفندهاي براي مطالعة زندگي آريائيان کهن و مردم پيش از زرتشت و شناخت سلوک ديني آن است».[17]
مطالب موجود در يشتهاي بزرگ ما را با انديشههاي نياکان دور خود آشنا ميسازد. در متن اين يشتها پيروي آنان از راستي، احترام به باورها و اعتقادات ديگران، اعتقاد به زندگي صلحآميز با ديگران، آرزو و دعا براي همة مردم، ستايش و گرامي داشت همة مظاهر طبيعت بر روي زمين و در آسمان، احترام به کار و کوشش، آرزو براي خرمي و بالندگي ميهن، دليري و جوانمردي، دوري از ضعف و عجز و گريه و فقر، و بياعتنايي به دنيا را ميتوان مشاهده کرد.
در پايان يادآور ميشويم که گرچه مضامين يشتهاي بزرگ و برخي از يشتهاي کوچک مثل هوم يشت از نظر زماني، متعلق به روزگار پيش از زرتشتاند؛ اما نگارش آنها متعلق به عصرهاي پس از زرتشت بوده و هنگام نگارش و بازنويسي دگر باره، مضامين و باورهاي جديدتر به متن کهن آنها اضافه شده است؛ به همين دليل همة يشتها، بدون استثنا، داراي بندهاي جديد هستند؛ اما بيشترِِ مضامين و مطالب يشتهاي بزرگ مربوط به آموزههاي پيش از زرتشت است.
2. يشتهاي کوچک (متأخر)
اين يشتها عمدتاً مشکلات ادبي و سبکي دارند و مضامين آنها تکراري و فاقد ظرافت موجود در يشتهاي بزرگ است. و در کل بايد گفت که «شيوة نگارش آنها نارسا، آشفته و متأخر است».[18] برخي نيز شيوة نگارش آنها را تصنعي و ساختگي دانستهاند.[19]
تفسير پهلوي يشتها
يکي از مشکلات بررسي و مطالعه دربارة تفسير و ترجمههاي پهلوي از يشتها آن است که «تفسير پهلوي يشتها مثل قسمت عمدة خود يشتها از دست رفته است»؛[20] حتي ميتوان گفت که ترجمه نسبت به اصل صدمة بيشتري ديده است و فقط تعداد اندکي از آنها، آن هم در مورد يشتهاي کوچک، موجود است.
يکي از تفاسير و ترجمههاي پهلوي موجود، کتاب زند بهمن يشت يا زند بهمن يسن است. نويسندة اين کتاب ناشناس است. در اين کتاب اورمزد رويدادهاي آيندة ايران در پايان عمر جهان را براي زرتشت پيشگويي ميکند و ميگويد که چگونه ايران گرفتار پنجة قهر و غلبة دشمنان خواهد شد و چه صدمهها به دين مزديسنا خواهد رسيد و بعد چگونه سوشيانس ظهور کرده، ايران روي نجات خواهد ديد و مزديسنا قوت خواهد گرفت.[21]
از زند بهمن يشت سه روايت در دست است: 1. متن پهلوي، 2. متن پازند و 3. متن فارسي زرتشتي.[22]
بخشهاي همسان با يشتها
از آنجا که مطالب همسان با يشتها در قسمتهاي مختلف اوستا پراکندهاند، برخي از محققان اوستا به پندها يا فصلهايي از اوستا که از نظر مضامين، آموزه يا سبک نگارش و شيوه سرودة آنها، با يشتها همساناند لقب يشت دادهاند.[23]
خلاصة يشتها
(1) هرمزد يشت (Hôrmezd Ya?t)
اين يشت 33 بند دارد و از ديگر يشتها متأخرتر و از لحاظ سبک نيز با آنها متفاوت است. در آن نامهاي اهورهمزدا که مبين خصوصيات او هستند ذکر شده است.
اين يشت را از لحاظ محتوا ميتوان به سه بخش تقسيم کرد:
الف) اسما و صفات اهورامزدا؛
ب) اثر و خاصيت اين اسما؛
ج) دعا و نماز.
در بندهاي 1ـ6 از نامهاي اهورامزدا صحبت ميشود. در بندهاي 7 و 8 اهورا بيست اسم خود را براي زرتشت برميشمرد؛ او دوازدهمين نام خود را اهورا و بيستمين نام را مزدا ميگويد. در بندهاي 9ـ11، اثر و خاصيّت اسامي فوق بيان ميشود. بندهاي 12تا15، بيان نامها و صفات اهورامزدا است. بندهاي 16ـ19، در تأثير و قوت نامهاي خداست.
در بند 20، درخواست و پرسش از اهورامزدا است.[24]
در بند 21، فرستادن درود بر فرّ کياني و آرياويچ و بند 22، دعا و ستايش است. بند 23، نماز معروف يتااهووئيريو را بيان ميکند.[25]
در بندهاي 24-32، اگرچه از نامها و صفات اهورا مطلبي نيست، اما از سفارش به زرتشت براي محافظت از پيروان دين در برابر دشمنان، توصيف سپندارمذ و مطالب ديگر صحبت ميشود و دعاي معروف اشم و هو... بند پاياني اين يشت است.
(2) هفتن يشت کوچک[26] يا هفت امشاسپند يشت ( Haft Ameshâspend Ya?t )
داراي پانزده بند و در ستايش امشاسپندان است. «مقصود از هفتن همان هفت امشاسپندان است. امشاسپند لقبي است براي هر يک از بزرگترين فرشتگان مزديسنا، و امشاسپندان جمع آن است. امشاسپند در اوستا اَمِشَ سپنتَ (amé?a-spénta) آمده است. اين کلمه از «اَ» که از ادوات نفي است، «مِش» که به معني مرگ است و «سپنت» که به معني سود، فائده، مقدس و درمانبخش است، تشکيل شده و معني مجموع کلمة امشاسپند، بيمرگ مقدس يا مقدس فناناپذير و يا مقدس جاوداني است.[27]
تعداد امشاسپندان هفت است: سپنتمينو، بهمن (وهومناه)،[28] ارديبهشت (اشاوهيشت)، [29] شهريور (خشتروئيريه)، سفندارمذ (سپنت آرمئيتي)،[30] خرداد (هروتات) و امرداد (امرتات).
محتواي اين يشت به طور خلاصه چنين است:
«از فقره يک تا فقره شش از هفت امشاسپند و همکاران و يارانشان وگروهي از ايزدان و فرشتگان ياد شده است. از فقره شش تا انجام دوباره از همان فرشتگان، مفصلتر نام برده و به هر يک درود فرستاده ميشود. در انجام بايد افزود که معمولاً هفتن يشت کوچک و بزرگ را در وقت عبادت با هم ميخوانند. در صورتي که خواسته باشند به هفتن يشت کوچک اکتفا کنند فقرات 11تا 14 آن را هفت بار تکرار ميکنند».[31]
(3) ارديبهشت يشت (Ardabasht Ya?t)
داراي نوزده بند در ستايش دومين امشاسپند، اشاوهيشتَ، است که همان ارديبهشت، يکي از بزرگترين امشاسپندان ميباشد. اين يشت چنانکه از زبان و طرز بيان آن برميآيد، از يشتهاي متأخر است.
اين يشت به دو جزء تقسيم ميشود:
بندهاي 1تا 4 در ستايش و توصيف اشاوهيشتَ (اشه[32] وهيشته a?awahi?ta) است و به دنبال نماز معروف «اشم وهو» که نماز «اشه وهشته» هم ناميده ميشود، ميآيد.[33] بقية يشت از بند 5 تا 17 نماز و ستايش دعاي «ائيريامن ايشيا» و خطاب به «اريامن»، ايزد شفابخشي است. همچنين در بند 18 مراسم ستايش ارديبهشت بيان ميشود و بند پاياني دعاي «يتااهو» است. ارديبهشت يشت در آيينهايي که براي شفاي بيماران برپا ميگردد و همچنين براي دفع کلية آفات و مصايب و شر اهريمني خوانده ميشود.
در مورد اهميت ايزد شفابخشي و تعامل اهورامزدا با او در کتاب ونديداد، فرگردهاي زيادي وجود دارد. براي نمونه در فرگرد 22 آمده است: «اهورامزدا به ياري ائيريامن ايشيه 99999 بيماري و پليدي که اهريمن به وجود آورده را شفا ميبخشد».[34]*
(4) خرداديشت ( هئوروتات يا اورداد Awerdâd Ya?t )
داراي يازده بند و در ستايش پنجمين امشاسپند است. در ميان يشتها خرداد يشت دچار تحريف بسيار شده و کلمات آن دگرگون شده است؛ بنابراين در بسياري از نسخ، اين يشت وجود ندارد و نسخههاي موجود نيز از جهت املاي برخي کلمات با يکديگر اختلاف و تفاوت دارند. همچنين تفسير پهلوي آن هم ـ که ممکن بود تا اندازهاي راهگشاي فهم آن باشد ـ از ميان رفته است.[35]
اهورامزدا امشاسپندْ خرداد را براي امداد، رستگاري، رامش، سعادت، نعمت و برکت مردمان پاکدين آفريد؛ و کسي که به امشاسپندان، و بهويژه خرداد، پناه بَرَد و نامش را ياد کند، بيماريها و آلودگيها از او دور ميگردد؛ و ستايند? خرداد همچون ستايشکنندة بهمن و ديگر امشاسپندان است.
يکي از نکات قابل توجه اين يشت، عادت و رسمي است که در بند چهارم[36] آن مطرح شده است. به اين بيان که اين يشت، قابل توجه است. امروزه هر گاه کسي دچار صرع و غش شود، پندار عامه بر آن است که جن يا پري وجود او را تسخير کرده است؛ به همين جهت گرداگردش دايرهاي با کارد يا چاقو يا هر چيز برنده ميکشند و ادعيهاي ميخوانند تا جن از کالبد جنزده بيرون رفته و شفا يافته و حالت عادي خود را بازيابد.[37]
(5) آبان يشت (اردوي سور Arduî Sûr Ya?t)
داراي سي کرده و 133 بند است و از جهت تفصيل، سومين يشت (پس از فروردين يشت و مهر يشت) به شمار ميرود. آبان (=آبها) نام متأخر اين سرود است. اين يشت به اردوي سورا اناهيتا، ايزدبانوي آبها و نعمت و برکت و آباداني ـ که در اصل رودخانهاي بوده و بعدها جنبة الوهيت يافته است ـ اختصاص دارد. بندهاي 1 تا 15 در توصيف و ثناي اين ايزدبانوست. در بندهاي 17 تا 19 آمده است که اهورامزدا او را ستايش کرده است. در بندهاي 21 تا 83 از شاهان اساطيري و پهلواناني که پيش از زرتشت اين بانو را ستايش کرده و مشمول لطف او شدهاند، سخن رفته است. از بند 84 تا 96، اين فهرست با تعاليم اين ايزد به زرتشت قطع ميشود اما مجدداً از بند 97 تا 118 با گفتههاي خود زرتشت و سپس ويشتاسپ و برادرش «زييريو يسيري»، ادامه مييابد. از بند 119تا132 در توصيف اين ايزدبانو است. بند پايانيدعاي«اشموهو» است.
در اين يشت، همانند يشتهاي ديگر، اعتقادات پيش از زرتشت با عقايد زرتشتي درآميخته است. در بندهاي 3 تا 5 و 96 و 132 مشخصات پيشزرتشتي اين ايزدبانو و نيروي حياتبخشي او ديده ميشود. در بندهاي ديگر، خصوصيت زرتشتيشدة وي آشکار است، در اين بندها اهورهمزدا به او حيات بخشيده است تا در ستيز آفريدگان نيک با بدي، ياور آنان باشد (مانند بندهاي 1، 6، 7، 94، 95 و 104تا 118). اين بندها همه قديمياند و احتمالاً به دورههاي پيش از هخامنشيان تعلق دارند.
(6) خورشيد يشت (Khurshâd Ya?t)
دارايهفت بند و در ستايش خورشيد است که «خيريشت» نيز ناميده ميشود. بهمناسبت ارتباط نزديک خورشيد با مهر، بند 5 اين يشت به ستايش اين ايزد اختصاص دارد.
خورشيد در اوستا هوَر[38]ِ خشه ئتَه، و در پهلوي خورشت[39] ناميده ميشود؛ در گاتها هوَرِ بدون خشه ئتَه آمده است و در ساير قسمتهاي اوستا نيز مکرراً ديده ميشود.[40]
در بخشي از اوستا سرودي با عنوان «خورشيد نيايش» وجود دارد که در توصيف خورشيد است و به صورت نمازي مختصر در صبح، ظهر و عصر خوانده ميشود؛ بخشي از اين سرود مربوط به خورشيد است که از خورشيد يشت برداشته شده و بقي? مطالب آن در توصيف اهورامزدا و امشاسپندان است.[41]
(7) ماه يشت (Mâh Ya?t)
داراي هفت بند در ستايش ماه است علاوه بر اين يشت که مخصوص به ماه است، در خردهاوستا نيز يک ماه نيايش وجود دارد کهدر مدت سيروز ماه سهبار خواندهميشود.[42]
علت اينکه ماه نيز همانند خورشيد ستوده و مورد تعظيم و تکريم است آن است که در شب تار در مقابل ديو ظلمت که جهان را در پرده پيچيده، ديدگان بشر را از ديدار محروم ميدارد، ماه يگانه مشعل ايزدي است که پرده ظلمت را دريده، سرّ عفريت سياه را فاش ميکند.[43]
ماه و خورشيد و ستارگان غالباً در اوستا با هم ذکر شدهاند است؛ و همچنين ماه تشکيلدهندة تخمه و نژاد ستوران ناميده شده است.[44]
(8) تشتر يشت (Ti?tar Ya?t)
داراي شانزده کرده و 62 بند است. تشتر را در اوستا تيشترّيه، در پهلوي تيشتر و در فارسي تشتر گويند؛[45] بند 1 تا 12 در وصف ستاره تشتر، ايزد باران، است که به احتمال قوي همان شعراي يماني است[46] و ظهور آن نويدبخش فرود آمدن باران است.[47] در بند 5 آمده است که همه چشم به راه او هستند تا به سوي درياي اساطيري فراخکرد بتازد. در بند 8 به جدال او با پرياني که به شکل شهابهاي ثاقب ظاهر ميشوند پرداخته است و در بند 12 ستارگاني که همکار و ياور تيشتر هستند را نام برده است. بندهاي 13 تا 34 دربارة جدال تيشتر با اپوش، ديو خشکسالي، و پيروزي اين ايزد بر او و نتايج حاصل از آن است.
از نکات در خور توجه در اين يشت اشاره به تيراندازي آرش (بند 6 و7 و37 و 38) است و اين قديميترين منبعي است که در آن، نام اين قهرمان آمده است.
موضوع ديگري که در تشتر يشت قابل توجه است، مسئلة عيد تيرگان است. در بندهاي 6 و 37 چنين آمده است: «تشتر ستاره رايومند فرهمند را ميستائيم که تند به سوي درياي فراخکرت تازد مانند آن تيرِ در هوا پران که آرش تيرانداز، بهترين تيرانداز آريائي، از کوه ائيريوخشوث به سوي کوه خوانونت انداخت».[48] در مورد رابطة ستاره تشتر با تير آرش کمانگير تحقيقات زيادي صورت گرفته است.[49]
مبارزة فرشتة باران در عالم بالا بر ضد ديو خشکي نمونهاي است از جنگ ميان خوبي و بدي. پورداود ميگويد: «اين يشت يکي از يشتهاي بسيار دلکش اوستاست و بايد به معاني عالي و دقيق آن توجه داشت».[50]
(9) درواسپ يا گوش يشت (Druv?sp Ya?t)
داراي هفت کرده و 33 بند است. در اوستا «گاآُوْشْ» (g???) و در فارسي گوش ناميده شده است و اين همان فرشتة حافظ چارپايان است. کلمة درواسپ يا درواسپا مرکب از دو جزء «درو» و «اسپ» است: معني جزء دوم واضح است و جزء اول (در اوستا درو و در فرس دوروو) نيز به معني عافيت و صحت و تندرستي است؛ لذا درواسپ يعني «دارندة اسب درست».[51] بند 1و 2 در توصيف اين ايزدبانو، يعني ايزد مسئول تندرستي اسبان، است. حال بايد ديد که چرا در اين يشت و اين ديانت گاو مورد توجه ويژه قرار دارد. اين توجه به حدي است که اسم فرشتة حافظ جانوران سودمند از کلمة گاو مشتق شده است. شايد اين توجه به دليل مفيدتر بودن گاو در ميان ساير چارپايان است. هنوز پارسيان ذبح گاو و خوردن گوشت آن را بر خود ناروا ميدانند.
در بند 3 تا 33 از شاهان و پهلوانان و شخصيتهايي ياد شده است که براي اين ايزدبانو قرباني کرده، از او ياري و همچنين اسبهاي قوي پيکر و سالم درخواست ميکنند؛ شخصيتهايي مانند هوشنگ، جمشيد، فريدون، هوم (هم به ايزد هوم اشاره دارد و هم به صورت شخصيتيافتة او در داستان کيخسرو و افراسياب)، کيخسرو، زرتشت و کيگشتاسب.[52]
(10) مهريشت (Mihir Ya?t)
داراي 35 کرده و 146 بند است که پس از فروردينيشت (13) مفصلترين يشت به حساب ميآيد. اين يشت در توصيف مهر، ايزد پيمان، است. مهر در اوستا و در کتيبههاي پادشاهان هخامنشي به صورت ميثرَ Mithra و در سانسکريت به صورت ميترَ (Mitra) آمده است؛ در پهلوي به ميتر (Mitra) تبديل شده است و امروزه آن را مهر ميگوييم و معاني مختلفي از آن اراده ميکنيم از قبيل عهد، پيمان، محبت (دوستي) و خورشيد.[53] البته دربارة معاني مهر و ريش? آن مطالب زيادي وجود دارد و علاوه بر معاني فوق براي آن معاني ديگري مانند در ميان بودن، ميانجيگري (شفاعت) و داور نيز نقل شده است.
مهر يکي از خدايان قديمي است که نام او در وداها ـ که از قديميترين کتابهاي مذهبي دنياست ـ به کرّات برده شده است؛ همچنين برخي ريشة بسياري از آموزههاي مسيحي را از آيين مهرپرستي ميدانند.[54]
اهميت ايزد مهر در ميان ايرانيان به حدي است که براي شادماني او و شادماني از او، عيد مهرگان را تا به امروز گرامي ميدارند؛ اين عيد «از روز شانزدهم مهر آغاز ميگرديد و آغاز آن را مهرگانِ عامه و پايان آن را مهرگانِ خاصه ميگفتند».[55] دربار? مهر و آيين مهرپرستي کتابها و مطالب بسيار نگاشته شده است که در اين موجز نميتوان بيش از اين مطالبي بيان داشت.[56]
دو موضوع را ميتوان از اين يشت استخراج نمود: اول راستي، دوم دليري. اين دو را ميتوان صفات ايرانيان قديم دانست که دوستان و دشمنان به آن اعتراف داشتهاند. ايزد مهر نيز حامي راستگويان و دشمن دروغگويان است.
برخي از آموزهها و اعتقاداتي که در اين يشت بيان شده است چنين است:
مهر حامي صفت راستي و درستي و وفاي به پيمان، حتي با کفار، است.
اهورامزدا ستايش مهر را بسان ستايش خود ميداند. بند1
پيمانشکني در رديف گناهان کبيره است و پيمانشکن نابودکنند? مملکت است. بند2
فرشته مهر حافظعهد و پيمان ميان مردم است؛ لذا دارايفروغو روشنايي است. بند7
مهر داراي همکاراني است و با کمک آنها بر تمام سرزمين آريايي تسلط داشته و عدالت را بر پا ميدارد. بند 23
مهر سبب بارش باران و وفور نعمت است.
مهر هميشه با صفت «دارند? دشتهاي فراخ» بيان ميشود.
طبق بندهاي 13 و 95، مهر غير از خورشيد است؛ مهر فرشتة فروغ و روشنايي است و پيش از خورشيد وجود داشته است. اضافه بر اين در قسمتهاي ديگر اوستا از جدا بودن اين دو، سخن رفته است؛ براي مثال «در ونديداد فرگرد 19 فقر?28، از هويدا شدن مهر و بدر آمدن خورشيد صحبت ميشود».[57] همچنين در زند بهمن يسن نيز آمده است که «مهر دارند? چراگاه فراخ به هوشيدر زردشتان بانگ کند که: اي هوشيدر، آرايند? دين راست، به خورشيد تيز اسب بانگ کن که: برو......» (کرد? 9، فقر? 5)
مهر فرشتة راستي و درستي، روشنائي و جنگ است که وظيفه دارد از مومنان حفاظت کند؛ با دروغگويان و پيمان شکنان دشمني بورزد؛ در روز جزا همراه با سروش و رشن به حسابرسي بپردازد؛ و بر سر پل چنوت (چينوت) از مومنان دستگيري کند.
در پايان بايد اضافه کرد که اين يشت از لحاظ بيان برخي مناطق جغرافيايي اهميت زيادي دارد.
(11) سروش يشت ( Hadhokht ) Sor?? Ya?t
داراي پنج کرده و 23 بند در توصيف و ستايش سروش، فرشتة اطاعت و فرمانبرداري، است. «سروش در اوستا سَرَاوَش (sar?vo?) آمده[58] و معني آن اطاعت و فرمانبرداري است؛ به خصوص اطاعت از اوامر الاهي و شنوائي از کلام ايزدي. لذا سروش مظهر اطاعت و فرمانبرداري است و نمايندة خصلت رضا و تسليم است. سروش از سرو که به معني شنيدن است ـ و در اوستا و ديگر کتب مذهبيِ مزداپرستان[59] بسيار به کار رفته است ـ مشتق شده است. کلمة سروش، به معني فرشته، در ادبيات فارسي معروف است و کلمات همجنس آن سرود و سرائيدن است».[60]
قبل از اينکه وارد مطالب مندرج در اين يشت شويم، بايد گفت که در اوستا دو سروش يشت داريم: 1. سروش يشتهادخت. 2. سروش يشت سه شب[61] (سر شب).
دربارة سروش اول، تصور بر اين است که اين سروش هات 56 از يسنا، همانهادخت نسک (h?-doxt nask)،[62] بيستمين نسک اوستاي دورة ساساني، است؛ لذا آن را سروش هادخت ناميدهاند؛ و آن را جزو يشتها قرار داده و نام سروش يشتهادخت بر آن گذاشتهاند.[63]
دومين سروش هات 57 از يسنا است که آن را سروش يشت سه شب ناميدند؛ اين نامگذاري براي تفاوت گذاشتن بين اين دو است. دليل ديگر اين نامگذاري و اينکه يشت دوم را سه شب مينامند اين است که آن را در سه شب اول پس از وفات هر شخص ميخوانند؛ و اينکه حفاظت از روح متوفي در سه شب اول به عهد? ايزد سروش است.[64] برخي اين يشت را سرشب ناميدهاند؛ زيرا هميشه در سر شب، قبل از خواب خوانده ميشود.[65]
قابل ذکر است که سروش يشتهادخت، داراي 5 کرده و 23 بند است در حالي که سروش يشت سه شب، داراي 13 کرده و 33 بند است.
(12) رشن يشت (Ra?an Ya?t)
داراي 38 بند است. رشن ايزد عدالت و دادگري است و در متون ديني به رشن راستتر و درستتر[66] معرفي ميشود. ريش? کلم? رشن رَز است، رز به معني مرتّبساختن و نظمدادن است و با اين معني در اوستا به کار رفته است.[67] فرشتة رشن در اين يشت چنين ستايش ميشود: «اي رشن پاک، اي راستترين رشن، اي مقدسترين رشن، اي داناترين رشن، اي رشني که بهتر از همه تشخيص تواني داد، اي رشني که دور را بهتر از همه تواني دريافت، اي رشني که دور را بهتر از همه تواني ديد، اي رشني که گلهمند را بهتر از همه بفرياد رسي، اي رشني که دزد را بهتر از همه براندازي». (بند 7)
از يشتها ميتوان به دست آورد که رشن روابط مخصوصي با ديگر ايزدان دارد: يکي رابطه با دو فرشت? مهر و سروش[68] است؛ اين سه ايزد هميشه در کنار هم هستند و يشتها و روزهاي متعلق به آنها نيز در کنار هم است؛ اين سه، تا روز رستاخيز براي قضاوت در کنار هم هستند.[69] همچنين، اين ايزد با ايزد ارشتاد يک رنگي و اتحاد دارد؛ زيرا در معنا و کارکرد به او نزديک است.[70]
در کنار اين وظايف مشترک با ديگر ايزدان، رشن به تنهايي نيز وظايفي دارد: رشن فرشت? عدالت است و براي اجراي عدل در سراسر جهان مسکن دارد و به تمام نقاط دنيا سرکشي ميکند، «اين فرشته مخصوصاً بر ضد دزدان و راهزنان است و وجود او هميشه ماية بيم و هراس آنان است».[71]
ايزد رشن، فرشتة آييني است و در بسياري از آيينهاي ديانت زرتشتي، مانند آيين کفن و دفن ميت، آيين برسم و آيين ور براي اين ايزد مراسمي برگزار ميگردد.
سرانجام ناگفته نماند که هر گلي متعلق به يک ايزد است و بهتر است گفته شود که در مزديسنا براي هر امشاسپندي گلي خاص وجود دارد؛ ايزد رشن موکل بر گل نسترن است و اين گل به او تعلق دارد.[72]
(13) فروردين[73] يشت Fravardin Yasht
داراي 31 کرده و 158 بند و در ستايش فروهرها يا فروشيهاست. لذا تنها منبع مهم براي شناخت فروهر اين يشت ميباشد، همچنين از آنجا که سراسر اين مذکور دربارة فروهر است، ما ابتدا مطالبي را دربارة او به طور اختصار بيان ميکنيم.
فروهر ( fravahr )
فروهر يکي از قواي دروني مخلوقات اهورامزدا است.[74] اين نيروي باطني به اعتقاد مزداپرستان پيش از پديد آمدن موجودات، وجود دارد[75] و پس از مرگ و نابودي آنها به عالم بالا ، يعني جايي که از آن فرود آمده بود، رفته و پايدار ميماند.[76] نه تنها مخلوقات، بلکه خود اهورامزدا نيز داراي فروهر است: «خواستار ستايشم فروشيهاي اهورهمزدا و امشاسپندان را؛ فروشيهاي هم? ايزدان اشون مينوي را».[77]
اين نيرو در اوستا «فروشي frava?i»،[78] در پهلوي باستان «فرورتي fravati»، در پهلوي «فروهر» و امروزه نيز فروهر ناميده ميشود. دربار? معناي آن اختلاف نظر وجود دارد؛[79] اما معاني ذيل براي آن به کار رفته است: پروراندن، گواراندن، حمايت کردن، نگاهباني نمودن، روئيدن، پناه دادن، پوشاندن و احاطه نمودن.[80]
با توجه به ديگر آموزههاي ديانت زرتشتي[81] ميتوان فروهر را در اوستا به دو مفهوم گرفت: اول به معناي ارواح درگذشتگان و نياکان که پس از فوت آنها در جهان مينوي باقي ميماند؛ دوم به معناي نيروي اساسي حيات هر فرد؛ اين نيرو پيش از آفريده شدن او در جهان بالا (مينوي) وجود داشته و در هنگام تولد در او حلول کرده و پس از مرگ به جايگاه اوليه باز ميگردد.[82]
قابل ذکر است که انسانهاي ديوسرشت داراي فروشي نيستند. از سوي ديگر، در ادبيات پهلوي به کلمه «اردافرورد» برميخوريم[83] که به معناي فروهر پارسا، نماد همه فروشيها و جزء الهي و ازلي و ابدي در وجود آدمي است و رمز روان پرهيزگاران و درگذشتگان پارساست.[84] در برخي متنهاي اوستايي در برابر آن «فروهرهاي زنان وگروه پهلوانزادگان پرهيزگار» به کار بردهاند؛[85] [86] به هر حال، در بحث مربوط به فروهر، ستايش مردگان يکي از آموزههاي مهم است؛[87] از اين رو ميتوان فروهر را به ايزد نگهبان پارسايان و نيکان راستروان موسوم کرد. [88]
اين يشت مفصلترين يشت است و مطالب آن شامل دو بخش است: بخش اول، از بند1 تا 84 به توصيف فروهرها و نقش آنها در تکوين جهان و پاسباني آنها از موجودات جهان اختصاص دارد. در بند 11به نقش فروهرها در بستهشدن نطفه در زهدان مادر و نقش آنها در حفظ آن تا هنگام تولد اشاره شده است. بندهاي 49 تا 52 متضمن عقيدة قديمي فرود آمدن فروهرها در پايان سال به خانههايي است که در هنگام حياتشان به آنان تعلق داشته است. در بندهاي 45 تا 48 و 69 تا 72 به نقش جنگآوري فروهرها و پيروز گردانيدن فرمانرواياني که او را پرستش ميکنند، اشاره رفته است و در بندهاي 65 تا 68 از نقش فروهرها در تقسيم آب و جلوگيري از خشکسالي سخن رفته است. در بندهاي 37 و 38 سخن از جنگهاي اولية ايرانيان زرتشتي با قبايل توراني در ميان است که نشاني از آنها در جاي ديگري از اوستا وجود ندارد. از صور خيال در خور توجه در اين بخش از يشت، تشبيه آسمان به پرندهاي است که زمين را همانند تخمي در برگرفته است (بند2) و نيز تشبيه آسمان به جامة ستارهنشان، که اهورامزدا آن را در برکرده است.
بخش بعدي اين يشت به ستايش هفت دسته از فروهرهاي (= فروشيهاي) قهرمانان ديني زرتشتي از گيومرث، نمونة نخستين انسان، تا سوشيانس اختصاص دارد: فروهرهاي خدايان، گيومرث، زرتشت و ميديوماه، نخستين پيرو زرتشت (بندهاي 85 تا 95)؛ فروهرهاي نخستين پيروان زرتشت مانند پسران زرتشت، گشتاسب، زرير و بستور (96 تا 110)؛ فروهرهاي خاندان پوروذاخشتي (بندهاي111تا 117)؛ فروهرهاي قهرمانهاي سرزمينهاي غيرايراني (118تا128)؛ فروهر سوشيانس (129)؛ فروهرهاي شخصيتهاي اساطيري (130تا138) و فروهرهاي زنان پارسي زرتشتي (139تا142).[89]
(14) بهرام يشت (Bahr?m Ya?t)
داراي 22 کرده و 64 بند در ستايش بهرام، ايزد پيروزي، است.
بند 1 تا 27 در مورد تجلي بهرام در ده کالبد سخن ميراند؛[90] فرّه نيز گاه در بعضي از اين کالبدها ظاهر ميشود.[91] بند 28 تا 33 دربارة بهرهمندي زرتشت از لطف ايزد پيروزي است. احتمالاً اين بخش در زمرة بخشهايي است که حاصل تلفيق اعتقادات پيش از زرتشت و عقايد زرتشتي است. در بندهاي 34 تا 46 دربارة اثر معجزهآميز پَر مرغ وارغنه، که نماد بهرام است، سخن رفته است؛ اين بخش از بخشهاي قديمي اين يشت است. بندهاي 57 و 58 دربارة هوم و بندهاي 59 تا 63 دربارة قدرت و نيروي بهرام در جنگهاست.
احتمالاً بعضي از بخشهاي اين يشت اقتباس از يشتهاي ديگر است؛ مثلاً بند 15 مقتبس از بند 70 يشت 10 است. از سوي ديگر، مضمون بعضي از بندهاي اين يشت در يشتهاي ديگر نيز ديده ميشود؛ مانند بندهاي 28 تا 33 که در بندهاي 6 تا 13 يشت 16 تقليد شده است.
(15) رام يشت (R?m Ya?t)
داراي 11 کرده و 57 بند است و تأليف آن متأخر به نظر ميرسد. رام يشت، عليرغم نامش، در ستايش وايو، ايزد هواي خوب يا باد موافق، است و از عظمت و شکوه اين ايزد صحبت ميکند و از رام، که به معني صلح و سازش و آسايش و خوشي و شادماني است، صحبتي در ميان نيست. به همين دليل بيشتر پژوهشگران برآناند که دليل روشني در دست نيست که چرا اين يشت را رام يشت ناميدهاند.[92] هرچند در ادبيات پهلوي رام و وايو يکي انگاشته شدهاند؛ اما به دليل وجود برخي از متون اوستايي که رام و وايو را در کنار هم آورده و از آنها دو ايزد اراده کردهاند، نميتوان اين دو را يکي دانست: «نام آن سي روز که بر ماهها نهاده شده است... بهرام، رام، باد، دي،...»؛[93] لذا ابهام اين نامگذاري همچنان باقي است.
ويو (Vayu) يا وايو را در پهلوي واي يا اندر واي (andar v?y) گفتهاند؛ اين کلمه معاني چندي همچون: باد، هوا و فضا دارد. وايو در سانسکريت و اوستا نام ايزد باد است. اين ايزد در وداها با ايندرا يکي دانسته شده است؛ اما ايندرا در ديانت زرتشت مورد بيمهري قرار گرفته است و اگرچه وايو را ستايش ميکنند، ولي ايندرا را اهريمن و از همکاران ديو مرگ ميدانند.[94]
در ادبيات زرتشتي دو نوع واي وجود دارد: يکي واي هرمزدي و ديگري واي اهريمني؛ واي هرمزدي را رام مينامند و واي اهريمني را استويهاد.[95] فضاي ميان جهان روشني و تاريکي به اين دو واي تعلق دارد: «ميان ايشان تهيگي بود که واي است، که آميزش (دو نيرو) بدو است».[96] استويهاد را واي بد و رام را واي نيک يا واي درنگ خداي نيز گويند.[97]
يکي از موضوعات جالب در مورد واي اين است که در ديانت مزديسنا اين ايزد بسيار مورد توجه دوشيزگان است و از او شوهران خوب درخواست ميکنند: «او را بستودند دوشيزگان هنوز به مردها نرسيده..... از او در خواستند اين کاميابي را به ما ده تو اي اندرواي زبردست که ما خانخداي (شوهر) زيبا بالا و جواني بگيريم...»[98]
مندرجات اين يشت را ميتوان به سه بخش تقسيم کرد: اول رخدادهاي مربوط به شاهان و پهلوانان نخستين پيشدادي؛ دوم حوادث تاريخي و يا اسطورهاي؛ سوم مطالبي که موبدان زرتشتي آنها را با عقايد قديم ايراني پيش از زرتشت درآميختهاند.
بندهاي يک تا ششم اين يشت متأخرند؛ اين بندها را موبدان براي بومي کردن اين يشت به آن اضافه نمودهاند. از بند 7 تا بند 37 شامل درخواستها و خواهشهاي پهلوانان و شاهان قديم به پيشگاه وايو است. اين بخش را از لحاظ زماني قديم دانستهاند.[99] بند 38 تکراري است. از بند 39 تا پايان 41 دربارة درخواست شوهران خوب از واي توسط دوشيزگان و از بند 42 به بعد دربارة توصيف ايزد وايو است.
(16) دين يشت (Din Ya?t) (يا چيستا)
داراي 7 کرده و 20 بند است. کلم? دين در اوستا دَئنا (daena) است که در پهلوي و زند اوستا به دين، دينا و دينک تبديل شده است. اين لفظ در اوستا و زبان عربي داراي معاني مختلفي است.[100] يکي از معاني عربي آن کيش و آئين است که در گاتها، با قدمت هزار سال پيش از ميلاد مسيح، نيز به اين معنا بهکار رفته است.[101] اين لفظ در مزديسنا به معني خصوصيات روحي و وجدان است که يکي از قواي باطني انسان ميباشد که توسط آفريدگار در انسان به وديعه گذاشته شده است تا او را از زشتي گناه و نيکي اعمالِ پسنديده آگاه سازد.[102] دين، در مزداپرستي، اسم مخصوص فرشت? کيش زرتشتي است و هميشه با صفت مزديسنا آمده است.[103] «زوت اي امشاسپندان، اي دين مزديسني اي...».[104]
هرچند که اين يشت دين يشت نام دارد؛ اما هيچ نامي از دين برده نشده و سراسر اين يشت در توصيف و ستايش ايزد علم، دانش و معرفت، چيستا، است؛ لذا در اين جا لازم است مطالبي دربارة اين ايزد بيان نماييم.[105]
چيستا، به معني دانش و علم، ايزدي است که به صفتِ راستترين موصوف است: «... راستترين علم (چيستا) مزدا داد? مقدس...»[106] و هميشه سفيد و سفيدپوش است: «.... از طرف چپ درست کردار چيستا ميتازد، آن زور نيازکنندة مقدس که سفيد و سفيدپوش است...».[107] يکي از اوصاف اين ايزد آن است که انسانها را به راه نيک و خوب در اين دنيا و جهان ديگر هدايت ميکند: «راستترين علم مزدا آفريد? مقدس را ما ميستائيم که راه نيک نمايد و بهگذر نيک کشاند» (دين يشت، بند 1) از اين روي، چنين به نظر ميرسد که وي ايزدبانوي راه و سفر بوده است. موهبتهايي که از وي خواسته ميشود نيز اين نظر را تاييد ميکند.[108] مانند «گذر از راههاي خوب (براي رسيدن به مقصد)»، «راههاي خوب در کوهستان» و «راههاي خوب از ميان جنگلها» و «گذرگاههاي خوب از ميان رودخانه» (بند3) و «نيرومندي پا و شنوايي گوش و قوت بازو» (بند7). در پايان بايد گفت که بندهاي 1 تا 4 به توصيف و ستايش اين ايزدبانو اختصاص دارد. بندهاي 5 تا 13 دربارة ستايش زرتشت از اين ايزدبانوست و در بندهاي 14 تا 20 سخن از ستايش هووي[109] (همسر زرتشت)، آتربان به دور سفر کرده[110] و رئيس کشور است.
(17) اَرْت يشت Arta Ya?t (اشي)
داراي 10 کرده و 62 بند و در ستايش اشي، ايزدبانوي ثروت و برکت، است. ارت يا ارد در اوستا «اشي ونگوهي»، به معني نيک و خوب معرفي شده است و در پهلوي ارشش ونگ يا اشيش ونگ ناميده ميشود.[111] از آنجا که اين ايزد در گاتها به عنوان ايزد ثروت و دارايي معرفي شده،[112] ميتوان گفت ارت از ايزدان زرتشتي است که مورد تأييد پيامبر آنان قرار گرفته است.
نام ديگر اين ايزد «آدا» است.[113] در ديانت مزديسنا براي توانگري و آسايش و سعادت دنيا و آخرت از اين ايزد ياري ميطلبند.
بندهاي 1 تا 5 در ستايش و معرفي اين ايزدبانو است. در بندهاي 6 تا 14 از ثروتهاي مادياي که اشي ميبخشد سخن رفته است. بندهاي 15 تا 22 دربارة ملاقات زرتشت با اشي است. در بندهاي 32 تا 52 سخن از شاهان اساطيري و پهلوانان و شخصيتهايي در ميان است که اين ايزدبانو را ستودهاند و از او ياري خواستهاند؛ مانند هوشنگ، جمشيد، فريدون، ضحاک، هوم، کيخسرو، زرتشت و گشتاسب (اين بندها برابر است با بندهاي 30 تا31 يشت 9). بندهاي 53 تا 62 در ستايش اشي و آيينهاي پرستش وي است؛ البته در بند53 نام کساني ذکر شده است که از نثارهايي که به اشي هديه ميشود محروماند. در بندهاي 55 و 56 به اسطورهاي اشاره شده است که بر طبق آن اشي در هنگامي که تورانيان او را تعقيب ميکردند، خود را در زير پاي يک گاو و سپس زير گردن قوچي پنهان کرد اما پسران جوان و دوشيزگان شويناکرده جاي او را نشان دادند و اشي از اين رفتار گلهمند است. در بندهاي بعد سه گله او از گناهکاران ذکر شده است.
ارد يشت از جهت زبان توصيف غني است؛ خانههاي مرداني که از لطف اشي برخوردارند، زنان آنان که بر بالشهاي تزييينشده تکيه زدهاند و مرکبهاي اين مردان به خوبي توصيف شده است.[114]
(18) اشتاد يشت (A?t?d Ya?t)
داراي 9 بند است. اشتاد صورت پهلوي ارشتات اوستايي و به معني درستي و عدالت است. نام ديگر اين ايزد ارشتي است و در يسنا به نام ايزد از او ياد شده است: «...سروش پاک خوب... را ميستاييم... و ايزد ارشتي را».[115] ايزد اشتاد بيشتر با ايزد رشن همراه است و با او ارتباط داشته و از ياران و همکاران اوست؛ زيرا راستي و درستي لازم? دادگري است که صفت ايزد رشن است.[116] نام اين يشت با مطالب آن مناسب نيست و حتي اين واژه در متن اين يشت نيامده است و فقط در بند 8 کلم? «ارشوخذ» آمده که به معني راست گفتهشده است: «... گفتار راست گفتهشده پيروزمند درمانبخش را ما ميستاييم....». اين يشت را «ائيرينم خوارنو»، يعني فرّ ايراني، نيز ناميدهاند ـ چنانکه زامياد يشت را فرّ کياني گفتهاند ـ و به اين نام معروف است.[117]
بندهاي 1 و2 دربارة فرّ ايراني و غلبة آن بر ديوان و کشورهاي غيرايراني است. در بندهاي 3 و 4 ايزدبانو ارت، و در بندهاي 5 تا 7 باد و تيشتر، و در بند 8 دعاي اهونور ستايش شدهاند. يشت با ستايش مجدد فرّ ايراني پايان ميپذيرد.
(19) زامياد يشت (Zamy?d Ya?t)
داراي 15 کرده و 96 بند است. زامياد به معناي فرشت? زمين است. لفظ زمين در اوستا به صورت «زَم zam» و در پهلوي به صورت «زميک» آمده است.[118] زمين در ديانت زرتشتي مقدس و مورد احترام است و براي آن ايزدي در نظر گرفته شده است که نگهبان خاک است. در سيروز? کوچک در مورد اين ايزد چنين آمده است: «زام ايزد نيکوکار را ميستايم. آن جاها، روستاها را ميستايم.» (فقر? 28) همچنين در سيروز? بزرگ ميخوانيم: «تو زمين نيکوکار را که نگاهدارنده و پرورانند? داماني، همييزم و هميستايم.» (فقر? 28)
اما در اين يشت، برخلاف نام آن، بيشتر از فرّ کياني[119] صحبت شده است. فرّ کياني، در اين يشت بهاندازهاي مورد توجه قرار گرفته است که «در يک نسخ? خطّي قديمِ يشتها، زامياد يشتْ کيان يشت ناميده شده است. در اين نسخه که قديمترين و درستترين نسخهاي است که از يشتها باقي مانده است، يشت نوزدهمْ کيان يسن ناميده شده است».[120]
فرّ، يا فرّه همان خرّه يا خوره اوستايي است که در زبان فارسي به آن فرّ گويند و مشتقات فراواني در فارسي دارد؛ مانند فرمند و فرهمند. معاني مختلفي براي آن بيان کردهاند؛ مانند شأن، شوکت، شکوه و برازندگي.[121]
بنابر مندرجات زامياد يشت، فرّ فروغ ايزدي است و کسي که درونش از پرتو او منور شود از همگان برتري مييابد. به واسطة اين فروغ، افراد به پادشاهي ميرسند و در ساي? اوست که پادشاهان دادگر ميشوند. همچنين در پناه اوست که انسانها به کمالات روحي و نفساني نايل ميشوند و راهنماي ديگران شده، به پيامبري مفتخر ميشوند. کوتاه سخن اينکه، هر شخصي، خواه پادشاه و خواه پرهيزکار و مومن، اگر تأييد ازلي شامل اوست، اين فرد داراي فرّ ايزدي است. به عبارت ديگر، اگر شخصي ستمکار باشد يا شود، فرّ ايزدي را شايسته نخواهد بود.[122]
در اوستا از دو فرّ صحبت شده است: «يکي فر ايراني يا ائيرينيم خوارنو و ديگري فر کياني يا کوئينيم خوارنو».[123] همچنين بايد اضافه نمود که در طول تاريخ مفهوم «فرّ» دچار ديگرگوني شده است؛ در دورهاي با روان يکي دانسته شده، در دورهاي به معناي بخت و اقبال بوده و در دورة ديگري، مفهومي طبقاتي پيدا کرده است.[124]
بندهاي 1 تا 8 فهرستي از کوههاي سرزمين ايران است و بندهاي 9 تا 96 ستايش فرّ است. قابل ذکر است که در جاهاي مختلف اوستا از کوه و فرّ، با هم ياد شده است؛ مانند يسنا 14:1 و دو سيروز? بزرگ و کوچک، فقر? 28. شايد بين اين دو تلازمي وجود دارد که براي محققين امروزي روشن نيست؛ اما براي تأييد ضمني اين تلازم بايد گفت که برخي کيومرث، نخستين بشر، را ملقب به کوشاه يعني پادشاه کوه دانستهاند.[125]
در بندهاي 9 تا 13 فرّ اهوره مزدا ستوده شده که به کمک آن آفريدگان خوب را آفريده است و تا پايان جهان آنها را نگاه ميدارد. در بندهاي 14 تا 20 فرّ امشاسپندان ستوده شده است. بندهاي 21 تا 24 به ستايش فرّ ايزدان و منجيان بشر اختصاص دارد. بندهاي 25 تا 77 اختصاص به فرّ شاهان و قهرمانان اساطيري و اعمال آنان دارد. در اين قسمت از هوشنگ (پادشاهي او بر هفت کشور جهان و بر انداختن دو ثلث از ديوان) و تهمورث (چيرگي او بر ديوان و مردمان و جادوگران و پريان، در آوردن اهريمن به پيکر اسب و سوار شدن بر او به مدت سي سال) سخن رفته است و در مورد جمشيد نيز به تفصيل مطالبي آمده است.
در بندهاي 52 تا 54 از راههاي به دست آوردن فرّ صحبت کرده است. بندهاي 55 تا 64 شرح کوشش افراسياب براي به دست آوردن فرّ است؛ او بدين منظور سه بار برهنه شد و به درياي فراخکرد[126] رفت، ولي هر سه بار ناموفق بود و ناسزاگويان از آن دريا بيرون آمد. در بندهاي 65 تا 69 ظاهراً از فرّ رودخانه هيرمند (يا به تعبيري فرّ سوشيانس) سخن رفته است. در بندهاي 70 تا 77 از فرّ کيقباد، کياپيوه و کيکاووس، کيپشين، کيبيارش، سياوش و کيخسرو ياد شده است. در بندهاي 78 تا 82 از فرّ زرتشت و در بندهاي 83 تا 87 از فرّ گشتاسب و در بندهاي 88 تا90 از فرّ سوشيانس سخن در ميان است. بندهاي 91 تا 96 به استوت ارت که همان سوشيانس يا آخرين منجي است اختصاص دارد.
(20) هوم يشت (H?m Ya?t)
داراي 2 بند در ستايش هوم است. اين گياه که در اوستا هئومَ (haoma) و در ودا سومَ (som?) ناميده ميشود، نزد ايرانيان و هندوان گياهي مقدس است و در مراسم مذهبي از آن بسيار استفاده ميشود؛ در مراسم آيينيِ هر دو ديانت مزديسنا و هندو، عصارة آن را با تشريفات خاصي به دست آورده، مينوشند. در جاهاي مختلف اوستا از نام اين گياه و ايزد نگهبان آن سخن رفته است. در يسنا، هات نهم تا يازدهم، نيز بهطور مفصل از اين ايزد و هوم پارسا صحبت شده است و در واقع بايد اين سه فصل را هوم يشت ناميد (همانطور که ناميده شده است)، اگرچه يشت بيستم را هوم يشت ناميدهاند، اما نظر پژوهشگران بر اين است که اين يشت از يسناي 9 و 11 برداشت شده است.[127] به هر حال اين يشت کوچک در توصيف و ستايش اين گياه و ايزد آن است.
(21) ونند يشت (Vanand Ya?t)
اين يشت که آخرين يشت اوستا است داراي 1 بند و در ستايش ستارة ونند يا نسر واقع است که از همکاران تيشتر به شمار ميرود. اگرچه اين يشت دربارة ستارة ونند است، اما درمورد آن هيچ اطلاعي به ما نميدهد و تنها به ستايش آن امر ميکند.[128] در اين يشت براي دفع ضرر حشرات موذي به اين ستاره پناه برده و از او ياري طلبيدهاند.[129] قابل ذکر است که در ديانت مزديسنا کشتن برخي از حشرات و حيوانات موذي نه تنها ثواب محسوب ميشود، بلکه در برخي موارد براي کفارة گناهان دستور به کشتن آنها داده شده است.[130] همچنين موبدان در هنگام راه رفتن وظيفه دارند که وسيلهاي به نام خرفسترغنه يا خرفسترکش همراه خود داشته باشند تا جانوران موذي و اهريمني و زيانکار را با آن بکشند.[131]
نتيجهگيري
يشتها سرودهايي هستند که در اوستاي متأخر بهعنوان متون مقدس مزديسنا جاي گرفتهاند. اين يشتها، براي خدايان (در ديانت هند و ايراني) و سپس ايزدان (در ديانت زرتشتي) سروده شدهاند.
از آنجا که «خدايان کهن هند و ايراني به علت ارج و حرمت بسيار در نزد مردم، خلاف آراي زرتشت، بازمانده بودند، مفاهيم مجرد و انتزاعي جديد در پيام زرتشت را برنتافتند و آنها (اين مفاهيم انتزاعي) را به رنگ خويش درآوردند»[132] اين امر (در کنار عوامل ديگر) گسست در سنت زرتشتي و فاصله گرفتن از تعاليم زرتشت را به دنبال داشت.
برآيند متون مقدس مزداپرستان و نمونههاي زيادي از اوستا چنين است که روحانيان زرتشتي «دانسته و آگاهانه» عهدهدار تلفيق آموزههاي زرتشت و کهنهديني پيش از او بودهاند؛ و يشتها نمونة بارز اين تلفيق در متون پهلوي زرتشتيان است.
کتابنامه :
آذر گشسب، اردشير، آئين برگزاري جشنهاي ايران باستان، تهران: بنياد انتشارات فرهنگ آريائي، 2536.
ــــــــــ ، گاتها، ج2، تهران: انتشارات فروهر، 1384.
اسماعيلپور، ابوالقاسم، سرودهاي روشنايي، تهران: اسطوره، 1385.
ارداويرافنامه، مترجم ژاله آموزگار، تهران: معين، 1382.
اورنگ، مراد، فروهر يا شاهين، تهران: چاپ نگين، 1344 الف.
ــــــــــ ، گزارش بهرام يشت يا پيروزنامه، تهران: چاپ رنگين، 1344 ب.
اوشيدري، جهانگير، دانشنامه مزديسنا، تهران: نشرمرکز، 1371.
ــــــــــ ، نور... آتش... آتشکده در آئين زرتشت، تهران: جهانگير اوشيدري، 1379.
بويس، مري، زردشتيان، ترجمة عسکر بهرامي، تهران: ققنوس، 1384.
بهار، مهرداد، بندهش، تهران: توس، 1380.
ــــــــــ ، پژوهشي در اساطير ايران، تهران: دفتر نشر اگه، 1376.
بهرامي، عسکر، جشنهاي ايرانيان، تهران: دفتر پژوهشهاي فرهنگي، 1383.
بهزادي، رقيه، بندهش هندي، تهران: مؤسس? مطالعات و تحقيقات فرهنگي، 1368.
بيروني، ابوريحان، آثار الباقيه، ترجمه اکبر داناسرشت، تهران: انتشارات اميرکبير، 1363.
پورپارسي، مهربان گشتاسب، گنجين? نامهاي ايراني، تهران: انتشارات فروهر، 1362.
پورداود، ابراهيم (تفسير و ترجمه)، خرده اوستا، بمبئي: انجمن زرتشتيان ايراني [بيتا].
ــــــــــ ، گاتها، بمبئي:بينا، 1305.
ــــــــــ ، ويسپرد، به کوشش بهرام فرهوشي، تهران: ابنسينا، 1343.
ــــــــــ ، يسنا، تهران: اساطير، 1380.
ــــــــــ ، يشتها، تهران: اساطير، 1377.
تفضلي، احمد، تاريخ ادبيات ايران پيش از اسلام، به کوشش دکتر ژاله آموزگار، تهران: نشر سخن، 1383.
جوان، موسي، تاريخ اجتماعي ايران باستان، تهران، 1340.
چاوش اکبري، رحيم، حماس? اهورايي گاهان، تهران: دفتر پژوهشهاي فرهنگي، 1383.
ــــــــــ ، هفت رمز نمادين فروهر، تهران: زوار، 1381.
حجتي کرماني، علي، سير قضاوت در ادوار مختلف تاريخ، تهران: مشعل دانشجو، 1369.
دادگي، فرنبغ، بندهش: بخش 9، گزارنده مهرداد بهار، تهران: توس، 1380.
دوستخواه، جليل، اوستا، تهران: انتشارات مرواريد، 1370.
دهالا، مانک جي و نوشيروان جي، خداشناسي زرتشتي، ترجمه دستور رستم شهرزادي، تهران: فروهر، 1377.
دهدشتي، آذرميدخت، سيروزة کوچک و سيروز? بزرگ، تهران: انتشارات فروهر،1363.
راشد محصل، محمدتقي، زند بهمن يسن، تهران: مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي، 1370.
راوندي، مرتضي، سير قانون و دادگستري در ايران، تهران: چشمه، 1369.
رستمپور، سالومه، مهرپرستي در ايران، هند و روم، تهران: خورشيد آفرين، 1382.
رسولي، سيد جواد، آيين اساطير ور، تهران: سروش، 1377.
رضي، هاشم، آيين مهر، تهران: بهجت، 1371.
ــــــــــ ، اوستا، تهران: مؤسسه فرهنگي انتشاراتي فروهر، 1374.
ــــــــــ ، تاريخ آيين رازآميز ميترايي، تهران: بهجت، 1381.
ــــــــــ ، دستور زبان اوستايي، تهران: سازمان انتشارات فروهر، 1368.
ــــــــــ ، فرهنگ نامهاي اوستا، تهران: سازمان انتشارات فروهر، 1346.
ــــــــــ ، ونديداد، تهران: فکر روز، 1376.
روايات داراب هرمزد، ج1.
زنر، آر. سي.، طلوع و غروب زردشتيگري، تيمور قادري، تهران: فکر روز، 1375.
صنعتيزاده، همايون، چهار مقاله دربارة گاهشماري در ايران باستان، [بينا]، 1381.
عفيفي، رحيم، اساطير و فرهنگ ايراني در نوشتههاي پهلوي، تهران: توس، 1374.
کريستن سن، آرتور، مزداپرستي در ايران قديم، ترجمه ذبيحالله صفا، تهران: هيرمند، 1376.
ــــــــــ ، کيانيان، ترجمه ذبيحالله صفا، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1343.
گويري، سوزان، يسنهاي اوستا و زند آنها (فصلهاي72، 71، 70)، تهران: قفنوس، 1382.
گيمن، دوشن، دين ايران باستان، ترجمه رويا منجّم، تهران: فکر روز، 1375.
مرادي غياثآبادي، رضا، اوستاي کهن، شيراز: انتشارات نويد شيراز، 1382.
مزداپور، کتايون، زرتشتيان، تهران: دفتر پژوهشهاي فرهنگي، 1382.
شايست ناشايست، ترجمه کتايون مزداپور، تهران: مؤسس? مطالعات و تحقيقات فرهنگي، 1369.
مشکور، محمدجواد، گفتاري دربارة دينکرد، تهران، 1325.
مصاحب، غلامحسين، دايرةالمعارف فارسي، تهران: اميرکبير، کتابهاي جيبي، 1383.
مقدم، محمد، جستار دربارة مهر و ناهيد، تهران: هيرمند، 1380.
مولايي، چنگيز، بررسي فروردين يشت، تبريز: دانشگاه تبريز، .
ميرفخرايي، مهشيد، بررسيهفتها، تهران: مؤسس? فرهنگي انتشاراتي فروهر،1382 الف.
ــــــــــ ، بغان يسن، تهران: پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي، 1382 ب.
نفيسي، علياکبر، فرهنگ نفيسي، تهران: چاپ رنگين، 1324.
نوري، احمد، پيشداديان و کيانيان، تهران: نشر مرسا، 1380.
هوفمان، کارل، «پيرامون فهرست نشانههاي خط اوستايي»، بهنام خانخليلي، فرهنگ، بهار 1369.
هومن، محمود، تاريخ فلسفه، کتاب دوم، دفتر اول، تهران: طهوري، 1354.
ِِِDavid, Ulansey, The Origins of The Mithraic Mysteries, NewYork: Oxford, 1989.
نويسنده: الياس عارفزاده *
زيرنويسها
* عضو هيئت علمي دانشگاه اديان و مذاهب.
[1]. ابراهيم پورداود، يشتها، ص1.
[2]. همان ص2.
[3]. هاشم رضي، اوستا، ص222.
[4]. ابراهيم پورداود، يشتها، ص1/2.
[5]. ابراهيم پورداود، يشتها، ص1ـ2.
[6]. گاهشماري ايران باستان شيوهاي است براي سنجش زمان که گفته ميشود روحانيان زرتشتي در اواخر سدة ششم و يا اوايل سدة پنجم پيش از ميلاد از گاهشماري مصر باستان اقتباس کردهاند. (هاشم رضي، اوستا، ص223)
[7]. صنعتيزاده، چهار مقاله دربارة گاهشماري در ايران باستان، ص16.
[8]. مري بويس، زردشتيان، ص101.
[9]. ابوريحان بيروني، آثار الباقيه، ص69.
[10]. براي اطلاع بيشتر رک: پورداود، خرده اوستا، ص3ـ5.
[11]. کريستن سن، مزداپرستي در ايران قديم، صص14ـ15.
[12]. ابراهيم پورداود، يشتها، ص2ـ3.
[13]. احمد تفضلي، تاريخ ادبيات ايران پيش از اسلام، 45ـ46.
[14]. ابراهيم پورداود، يشتها، ص9.
[15]. هاشم رضي، اوستا، 232.
[16]. ابراهيم پورداود، يشتها، ج1، ص9.
دربارة ترجمه و ديدگاه مرحوم پورداود، دربارة عقايد زرتشت و موحد بودن پيامبر مزداپرستان و نبود خدايان متعدد در ديانت مزديسنا، انتقاد شده است. براي اطلاع بيشتر رک: موسي جوان، تاريخ اجتماعي ايران باستان، ص394 به بعد.
[17]. هاشم رضي، اوستا، ص233.
[18]. ابوالقاسم، اسماعيلپور، سرودهاي روشنايي، ص59.
[19]. جليل دوستخواه، اوستا، ص35.
[20]. ابراهيم پورداود، يشتها، ج1، ص10.
[21]. محمدتقي راشد محصل، زند بهمن يسن، ص4 به بعد.
[22]. همان ص9 و 10.
[23]. براي اطلاع بيشتر رک: پورداود، يشتها، ص11 به بعد؛ همچنين کريستين سن، مزداپرستي در ايران قديم، ص77 به بعد.
[24]. اين فقره تکرار بند 16 از يسناي 44 است و ظاهراً شخص ديگري غير از زرتشت آن را سروده است. (آذرگشسب، آيين برگزاري جشنهاي ايران باستان، ص216)
[25]. البته در بند 21 از اتيااهو و اشماهو ياد شده است.
[26]. در ميان زرتشتيان معمولاً دو هفتن يشت معروف است: يکي هفتن يشت کوچک و ديگري هفتن يشت بزرگ. در واقع هفتن يشت کوچک مخصوص به هفت امشاسپندان و جزو يشتهاست. اما هفتن يشت بزرگ متعلق به يسناست و فقط به مناسبت آنکه مرکب از هفت هات (فصل) است آن را نيز متعلق به هفت امشاسپندان دانستند (براي اطلاع بيشتر رک: مهشيد ميرفخرايي، بررسي هفتها، ص236 و ابراهيم پورداود، يشتها، ص110ـ111).
[27]. ابراهيم پورداود، يشتها، ص69ـ70.
[28]. در اوستا «وهومنه véh?-maha»، در پهلوي «وهومن» و در فارسي «وهمن» يا «بهمن» گويند. (ابراهيم پورداود، يشتها، ص88)
[29]. در اوستا «اشاوهيشتَ»، در پهلوي «اشاوهيشت» يا «ارت وهيشت» و در فارسي «ارديبهشت» گوييم. (همان، ص91)
[30]. در اوستا «سپنت آرمئيتي» و در پهلوي «سپندارمت». (همان، 94)
[31]. همان، ص97.
[32]. هندوايرانيان به يک قانون طبيعي اعتقاد داشتند که بر حرکت منظم خورشيد و گردش فصلها و دوام هستي بر يک نهج بسامان نظارت و آن را تضمين ميکرد. (لذا در ترجمة اين مفهوم در مورد جهان مادي، لفظ نظم را به کار ميبرند و در ارتباط با جهان اخلاقي، لفظ راستي يا درستي را). اين قانون را هندوان با نام «رته» و قوم اوستاييبا واژ? متناظر آن يعني «أشه» ميشناختند. (براياطلاع بيشتر رک: مريبويس، زردشتيان، ص30 به بعد).
[33]. براي اطلاع بيشتر رک: مري بويس، زردشتيان، ص63.
[34]. هاشم رضي، ونديداد، ص1873.
[35]. ابراهيم پورداود، يشتها، ص151.
[36]. بند ششم هم در اين مورد است.
[37]. هاشم رضي، اوستا، ص256.
[38]. کلمه خور فارسي همان هور اوستايي است.
[39]. کلمه خورشت دو جزء دارد: جزء اول همان هور اوستايي است و جزء دوم يعني شئت يا شت ــ که صفت و به معني درخشان و روشن است ــ در پهلوي باقي است و در اوستا نيز به تنهايي به معني خورشيد آمده است.
[40]. ابراهيم پورداود، يشتها، ص304.
[41]. هاشم رضي، اوستا، ص264.
[42]. ابراهيم پورداود، يشتها، ص318.
[43]. همان، ص316.
[44]. همان، ص317.
[45]. تيشترّيني اسم گروهي از ستارگان است که در نزديک تشترند و او را ياري و همراهي ميکنند و در بند 12 همين يشت از آنها نام برده شده است.
[46]. اين ستاره همان ستار? سيريوس يوناني است که صورت فلکي شعراي يماني، ستار? کاروانکش در کلب اکبر است. (دوشن گيمن، دين ايران باستان، ص57)
[47]. ابراهيم پورداود، يشتها، ص319.
[48]. براي اطلاع بيشتر رک: ابوريحان بيروني، آثار الباقيه، صص334 و 336.
[49]. براي اطلاع بيشتر رک: ابراهيم پورداود، يشتها، ص329 به بعد؛ هاشم رضي، اوستا، ص226 به بعد؛ و جوان، 1340، ص453 به بعد.
[50]. ابراهيم پورداود، يشتها، ص336.
[51]. همان، ص374.
[52]. گوشي که به معناي آلت شنوايي است در اوستا «گَئوشُ» است؛ و «گِئوش» يا «گئو» به معني گاو است.
[53]. همان، ص392.
[54]. محمد مقدم، جستار دربارة مهر و ناهيد، ص68 به بعد.
[55]. مهرداد بهار، پژوهشي در اساطير ايران، ص499.
[56]. براي اطلاع بيشتر رک: هاشم رضي، تاريخ آيين رازآميز ميترايي، و سالومه رستمپور، مهرپرستي در ايران، هند و روم؛ و هاشم رضي، آيين مهر، همچنين:
David, Ulansey, The Origins Of The Mithraic Mysteries.
[57]. ابراهيم پورداود، يشتها، ص405.
[58]. در اوستا به صورت سرَاُشَه است (هاشم رضي، اوستا، ص287).
[59]. بندهش، گردآورنده فرنبغ دادگي، بخش 19.
[60]. ابراهيم پورداود، يشتها، ص516.
[61]. دار مستتر (Darmestetsr) آن را به اشتباه، سروش يشت سه شبه، ناميده است (ابراهيم پورداود، يسنا، ص55).
[62]. اين نسک (نسخه، کتاب) امروزه موجود نيست؛ اما بنا به گفتة دينکرد داراي 30 فصل و 8400 کلم? اوستائي و 17400 واژ? پهلوي بوده و در مورد نيروها و فرشتگان بوده است. از اين نسک در اوستاي کنوني فقط يک فصل باقي مانده است که از سه قسمت ناپيوسته و غير متوالي تشکيل شده است. (محمد جواد مشکور، گفتاري دربارة دينکرد، ص95)
[63]. ابراهيم پورداود، يسنا، ص55.
[64]. ابراهيم پورداود، يشتها، ص523.
[65]. ابراهيم پورداود، يسنا، ص55.
[66]. زريشته در اوستا و رزيستک در پهلوي، صفت خاص رشن است و به معني راستتر و درستتر است. (ابراهيم پورداود، يشتها، ص561)
[67]. مهر يشت، فقر? 14.
[68]. مهر يشت، کرد? 25، فقر? 100.
[69]. موسي جوان، تاريخ اجتماعي ايران باستان، ص448.
[70]. يسنا 7:2.
[71]. ابراهيم پورداود، يشتها، ص562.
[72]. رقيه بهزادي، بندهش هندي، ص112.
[73]. فروردين جمع فرورد است و فرورد تلفظ جنوبي واژ? فروشي است.
[74]. در يسنا براي انسان پنج قو? باطني است: جان، دين، بوي، روان و فروشي (يسنا 4:26 و 6 براي اطلاع بيشتر رک: مراد اورنگ، فروهر يا شاهين، ص14به بعد؛ همچنين رحيم عفيفي، اساطير و فرهنگ ايراني در نوشتههاي پهلوي، ص577 به بعد).
[75]. ديدگاهي مانند عقايد افلاطوني دربارة مثل.
[76]. رحيم عفيفي، اساطير و فرهنگ ايراني در نوشتههاي پهلوي، ص576.
[77]. يسنا 2:22.
[78]. قابل ذکر است که اين کلمه هيچ ربطي به فرشته در فارسي ندارد، بلکه همانطور که در گاتها، يسناي 49، بند 8 آمده است: «بشود که ما هماره فرستادگان (فراشت) تو باشيم»، فرشته به معني پيک، رسول و فرستاده است. (ابراهيم پورداود، يشتها، ص587)
[79]. براي اطلاع بيشتر رک: ابراهيم پورداود، يشتها، ص583 به بعد.
[80]. رحيم عفيفي، اساطير و فرهنگ ايراني در نوشتههاي پهلوي، ص576.
[81]. دربارة وجود فروهرها در عالم مثل و اينکه اهورامزدا مخلوقات مادي را از روي مثل آنها و همانند آنها آفريده است. البته برخي معتقدند (با توجه به آشنايي افلاطون با عقايد زرتشت) افلاطون در اين مقوله متأثر از زرتشت است. (محمود هومن، تاريخ فلسفه، ص33 و هاشم رضي، فرهنگ نامهاي اوستا، ص869)
[82]. دربارة نقش و خويشکاري فروهرها بر اساس باورهاي ايراني، رک: چنگيز مولايي، بررسي فروردين يشت، ص17 به بعد.
[83]. مهرداد بهار، بندهش، ص64 و نيز زاداسپرم، بخش مقابله اهريمن با آفريدگان هرمزد.
[84]. شايست ناشايست، ترجمه کتايون مزداپور، ص242.
[85]. مهرداد بهار، بندهش، ص115.
[86]. مرحوم بهار معتقد است که بعدها به دليل مونث بودن واژ? فروشي، فروهر مردان حذف شده است (همان).
[87]. براي نمونه در يشت سيزدهم و يسناي 26 و 23 در اين باره مطالبي وجود دارد.
[88]. يسنا 26: 7.
[89]احمد تفضلي، تاريخ اديبات ايران پيش از اسلام، ص4ـ53.
[90]. در گذشته بخشهايي از اين يشت را در سربازخانهها و هنگام رفتن سربازان به ميدان کاروزار و جنگ با دشمن ميخواندند. خواندن اين يشت توسط موبدان موبد صورت ميگرفت و در بخشهايي از آن سربازان هم آواز با او ميشدند. البته ميتوان گفت که «سرودهاي بهرام يشت دورنمايي است از يک سرباز دلير و ميهنپرست که در پيکرههاي گوناگون يا پردههاي گوناگون نمايان ميشود و سرود ميهني ميخواند». (مراد اورنگ، گزارش بهرام يشت يا پيروزنامه، ص5)
[91]. يشت 19 بند 35: مرغ وارغنه.
[92]. هاشم رضي، فرهنگ نامهاي اوستا، ص1317.
[93]. مهرداد بهار، بندهش، ص42؛ همچنين رک: يسنا 10:72.
[94]. هاشم رضي، فرهنگ نامهاي اوستا، ص1326.
[95]. مهرداد بهار، بندهش، ص55.
[96]. همان، ص33.
[97]. مهرداد بهار، پژوهشي در اساطير ايران، ص40.
[98]. رام يشت، کرد? 10، بندهاي 39ـ41.
[99]. ابراهيم پورداود، يشتها، 138به بعد.
[100]. براي اطلاع از معاني مختلف آن رک: غلامحسين مصاحب، دايرةالمعارف فارسي، ص1027 به بعد.
[101]. اردشير آذر گشب، گاتها، هات 44، بند10 و هات 49، بند 6.
[102]. يسنا 1:54.
[103]. ابراهيم پورداود، يشتها، ص161.
[104]. يسنا 3:8.
[105]. به جز گاتها در قسمتهاي ديگر اوستا چيستا به عنوان ايزد دانش و فرزانگي معرفي شده است. (ابراهيم پورداود، يشتها، ص159)
[106]. يسنا، 24:22.
[107]. مهريشت، بند 126.
[108]. احمد تفضلي، تاريخ ادبيات ايران پيش از اسلام، ص56.
[109]. هووي دختر فرشوشتر، برادر جاماسب وزير گشتاسب، از خانواد? هوو (در گاتها هوگو، هات 51/17) است. او مادر سه موعود زرتشتي هوشيدر، هوشيدرماه و سوشيانت است. اما دربارة يسناي51 فقر? 17، که در آن از فرشوشتر و هووي دختر او صحبت آمده است اختلاف نظر وجود دارد. در اين فقره چنين آمده است: «فرشوشتر آن مرد راه مهي پي برقراري دين بهي گرانمايه دختي به من بر سپرد درين راه گوي بزرگي ببرد خدايش رساناد بر آرزو مگر با اشا گردد او روبهرو» (رحيم چاوش اکبري، حماسة اهورايي گاهان، ص245) برخي چون جناب پورداود در ترجمة اين فقره چنين گفتهاند: «فرشوشتر هوگو دختر گرانبها و عزيزي را به زني به من داد پادشاه توانا مزدا اهورا وي را از براي ايمان پاکش به دولت راستي رساند» (ابراهيم پورداود، گاتها، ص135)، در حالي که برخي ديگر در ترجم? اين فقره چنين ميگويند: «فرشوشتر هوگو وجود خويش را که عزيزترين چيز است در راه خدمت به پيشرفت دين بهي نثار کرد...» (اردشير آذرگشسب، گاتها، ص767) ايشان معتقد است که امکان ندارد که فرشوشتر پدر زن زرتشت باشد و (به قول خود ايشان) برخلاف مفسران پهلوي و سنت ميگويد: «اين داستان سنتي وقتي پيچيدهتر و سر در گمتر ميشود که در هات 52 بند شوم گفته ميشود: جاماسب، برادر فرشوشتر، دختر زرتشت و يا به عبارت ديگر دخترِ برادرِ خود را به نام پوروچيست را به زني گرفته باشد.» (همان، ص768 و 769).
[110]. مقصود پيشواي ديني است که براي تبليغ دين زرتشتي به کشورهاي خارجي و سرزمينهاي دور سفر ميکرد. (ابراهيم پورداود، يشتها، ج2، ص178)
[111]. همان، ص179.
[112]. يسنا 12:43.
[113]. يسنا 21:68.
[114]. احمد تفضلي، تاريخ ادبيات ايران پيش از اسلام، ص56.
[115]. يسنا 33:58.
[116]. ابراهيم پورداود، يشتها، ج2، ص202.
[117]. شايد علت اين نامگذاري به اين دليل باشد که فر ايراني و شکوه و جلال سلطنت ايران نصيب فردي ميشود که راست گفتار و درست کردار باشد. (ابراهيم پورداود، يشتها، ج2، ص203)
[118]. ابراهيم پورداود، يشتها، ج2، ص303.
[119]. براي اطلاع از سلسل? کيانيان رک: کريستن سن، کيانيان؛ احمد نوري، پيشداديان و کيانيان.
[120]. ابراهيم پورداود، يشتها، ج2، ص309.
[121]. همان، ص310.
[122]. براي نمونه ضحاک هيچگاه داراي فرّ نشد و جمشيد پس از اينکه دچار فريب شد فرّ از او رخت برکند (زامياد يشت، بندهاي 33-39).
[123]. اوشيدري، 1371، ص369.
[124]. براي اطلاع بيشتر در مورد فرّ، رک: ابراهيم پورداود، يشتها، صص309-322. همچنين مهرداد بهار، پژوهشي در اساطير ايران، ص7ـ156.
[125]. ابوريحان بيروني، آثار الباقيه، ص140.
[126]. دريايي است که در آن فرّ شناور است و جايگاه فرّ است.
[127]. پورداود، يشتها، ص352.
[128]. در جاهاي ديگر اوستا نيز که از اين ستاره ياد شده است، فقط به ذکر نام آن اکتفا شده است. (پورداود، يشتها، ص355)
[129]. قابل ذکر است که کلمة خرفستر تنها براي حشرات موذي به کار نميرود، بلکه به صيغ? جمع براي بدخواهان مزديسنا و دشمنان بياباننورد و راهزنان و زيانکاران و نابکاران چادرنشين نيز استعمال شده است. (ابراهيم پورداود، يشتها، ص356)
[130]. هاشم رضي، ونديداد، ص1429 به بعد.
[131]. همان، ص1447.
[132].کتايون مزداپور، زرتشتيان، ص4.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید