مقدمه
از آن هنگام كه آفتاب عالمتاب اسلام از پگاه جزيرةالعرب طلوع كرد و با شعاع حياتبخش خود كالبد مرده بشريت را جاني دوباره بخشيد و باتلاق عفونتبار عادات زشت جاهلي را به بوستان گلهاي دلنواز فضايل اخلاقي و انساني مبدل ساخت، معاندان و بدخواهان اين آيين الهي كه بسان خفاشاني شبپرست تاب نظاره اين نور الهي را نداشتند تمام توان خود را به كار گرفتند تا مانع اين خورشيد جهان افروز شوند. ليكن به فرموده خداي متعال: يريدون ليطفؤا نورالله بافواههم و الله متم نوره و لوكره الكافرون (1)؛ آنان ميخواهند نور خدا را با دهان خود خاموش سازند ولي خدا نور را كامل ميكند هر چند كافران خوش نداشته باشند.
هر كه بر شمع خدا آرد تفو شمع كي سوزد بسوزد پوز او
كي شود دريا ز پوز سگ نجس كي شود خورشيد از پف منطمس(2)
دشمنان اسلام كه از راه مقابله نظامي و توسل به زور طرفي نبسته بودند، شيوهاي جديد برگزيدند. با هدف مشوه و مشوش جلوه دادن چهره تابناك اسلام به روش تحريف و قلب حقايق روي آوردند و بر آن شدند تا با خرافي نشان دادن آيين پاك محمدي پيروانش را از گرد اين شمع فروزان پراكنده سازند و اسلام را در منظر همگان، ديني مغاير با مباني عقلي و علمي ترسيم نمايند.
در اين ميان يهوديان كه از دشمنان زخمخورده اسلام بودند و ظهور و گسترش اسلام هيمنه و ابهت آنها را در هم شكسته بود و بساط امتيازهاي ساختگي آنها را در هم پيچيده بود حقد و كينه اسلام را در دل ميپروراندند و از هيچ فرصتي براي توطئهگري و دسيسهچيني عليه اسلام فروگذار نميكردند، يكي از شگردهاي شوم آنان، آلوده ساختن زلال جاري معارف ديني با اباطيل و افسانههاي خرافي و پيرايههايي بود كه يا زاييده ذهن بيمار آنان بود و يا ريشه در كتابهاي تحريف شده آنان داشت. اينان براي مسخ مفاهيم ديني و تحريف تعاليم و احكام اسلامي به القاي انواع شبهها و دروغ پراكني در ميان مسلمانان پرداختند و بخش قابل توجهي از مفاهيم ديني را مشوب(آميخته) به خرافات و مجعولات خود نمودند، كه اين قبيل مجعولات و افسانههاي خرافي و قصههاي ساختگي را - خواه از ناحيه يهوديان باشد و يا ديگران - در اصطلاح «اسرائيليات» ميناميم.
عالمنمايان يهود با درآمدن كسوت اسلام و جا زدن خود به عنوان مسلماناني مقدسمآب به نشر خرافات و ترهات(سخنان باطل و لهو) در ميان مسلمانان پرداختند و با سوء استفاده از ظن پارهاي از خلفا و حكام جور نسبت به خود، بازار دروغ پردازيهاي خويش را رونق بخشيدند، و داستانهاي ساختگي خود را به نام تفسير قرآن ميان مسلمانان پراكندند.
گفتني است يهوديان بسيار زيركتر از آن بودند كه بخواهند در هيبت يهوديگري نقشههاي شوم خود را اجرا كنند، از اينرو، عالمنمايان يهود با درآمدن كسوت اسلام و جا زدن خود به عنوان مسلماناني مقدسمآب به نشر خرافات و ترهات(سخنان باطل و لهو) در ميان مسلمانان پرداختند و با سوء استفاده از ظن پارهاي از خلفا و حكام جور نسبت به خود، بازار دروغ پردازيهاي خويش را رونق بخشيدند، و داستانهاي ساختگي خود را به نام تفسير قرآن ميان مسلمانان پراكندند.
به هر جهت بحث اسرائيليات و تاثيرات آن بر حوزههاي مختلف فرهنگ اسلامي، تاريخي طولاني و غمانگيز دارد كه هر انسان دردمند و دلسوزي را دچار تاسف شديد ميكند و در اندوهي ژرف فرو ميبرد. متاسفانه اسرائيلياتي كه در آثار مختلف تفسيري، روايي، تاريخي و كلامي راه يافته سبب گرديده است تا دشمنان شناخته شده و يا ناشناخته اسلام با دستاويز قرار دادن اين مجعولات و گاه با بزرگنمايي و شاخ و برگ دادن به آنها، به درونيترين نقاط حرم اسلام پاي تجاوز گذارند و حريم مقدس آن را مورد هجوم و تبليغات مسموم خود قرار دهند.
در اين مقال تلاش شده، تا ضمن تعريف اسرائيليات و آشنايي به مصادر آن، عوامل و زمينههاي نفوذ اسرائيليات به فرهنگ اسلام را بررسي كنيم.
معناي اسرائيليات
«فان فلوتن» در تعريف اسرائيليات ميگويد: «علماي اسلام واژه "اسرائيليات" را بر تمامي عقايد غير اسلامي به ويژه آن دسته از عقايد و افسانهها و خرافاتي كه يهود و نصاري از قرن اول هجري در دين اسلام وارد نمودهاند اطلاق مينمايند.» (3)
دكتر آل جعفر ميگويد: «در اصطلاح مفسران و محدثان، «اسرائيليات» شامل داستانهاي خرافي و اساطيري ميگردد كه وارد احاديث و تفاسير اسلام گرديدهاند گرچه منشا آنها يهود يا مسيحيت نباشد.»(4)
يكي ديگر از محققان مينويسد: «اسرائيليات» اصطلاحي است كه متفكران مسلمان آن را بر مجموعه اخبار و قصههاي يهودي و نصراني اطلاق مينمايند كه بعد از ورود جمعي از يهوديان و مسيحيان به دين اسلام و يا تظاهر آنها به مسلماني وارد جامعه اسلامي گرديده است. (5)
دكتر محمدحسين ذهبي در معناي اسرائيليات تعريف جامعي ارائه ميدهد و ميگويد: «واژه اسرائيليات گرچه ظاهرا نشانگر نفوذ فرهنگ يهود در تفاسير ميباشد ليكن مقصود ما از اسرائيليات مفهومي گستردهتر و فراگيرتر از اين است و آن عبارتست از تاثيرپذيري تفاسير از فرهنگ يهودي و مسيحي و غلبه رنگ اين دو فرهنگ - و مانند آنها - بر تفاسير. اما از آنجا كه از صدر اسلام تا زمان عالمگير شدن آن همواره يهوديان بيش از سايرين با مسلمانان معاشرت داشته و از نظر تعداد هم بيش از همقطاران خود بودهاند بدين جهت - در مقايسه با مسيحيت و ساير فرقهها - بيشترين تاثير را در تفاسير (و ساير منابع اسلامي) بر جاي گذاردهاند.» (6)
مصادر اسرائيليات
شايد بتوان گفت كه اسرائيليات از دو منبع و مصدر اصلي سرچشمه گرفتهاند:
1- كتب تحريف شده يهود و نصاري
بسياري از روايات اسرائيلي ريشه در منابع تحريف شده يهود و نصاري دارد كه با امعان نظر ميتوان دريافت برخي داستانهاي خرافي و اساطير و اباطيل مندرج در كتابهاي آنها با رنگ و لعابي جديد و با پردازشي اسلامي وارد تفاسير و ساير منابع مسلمين گرديدهاند.
2- خيال پردازي و افسانه سراييهاي مسلمان نمايان اهل كتاب
يكي از سرچشمههاي مهم اسرائيليات، ذهنيتپردازي و افسانهسرايي يهوديان و مسيحيان تازه مسلماني چون كعب الاحبار، وهب بن منبه، تميم داري، عبدالله بن سلام و همكيشان آنها بوده است.
آنها چون برخي مسلمانان ساده لوح را آماده شنيدن خرافات مييافتند، با بهرهگيري از قوه خلاقه خود، داستانها و افسانههاي خرافي را كه حتي سابقهاي از آنها در منابع اهل كتاب به چشم نميخورد خلق مينمودند،(7) و با شاخ و برگ دادن به آنها از كاه، كوه ميساختند. بسيار ميشد كه آنها قصص قرآن و داستانهاي انبيا را كه به اجمال و اختصار در قرآن طرح شده بود دستمايه كار خود قرار ميدادند و شرح و تفصيلهايي همچون طول و عرض حضرت آدم، طول و عرض و ارتفاع كشتي نوح و ماجراي حيوانات موجود در آن، نام عصاي موسي و جنس و مشخصات آن، نوع درختي كه خدا به وسيله آن با موسي سخن گفت، ويژگيهاي اژدهايي كه از عصاي موسي پديد آمد، ويژگيهاي تابوت عهد و طول و عرض و جنس آن، نام سگ اصحاب كهف و رنگش و موضوعاتي از اين قبيل را كه غالبا زاييده فكر و خيال آنان بود با تمام ريزهكاريها نقل ميكردند. بسياري از اين افسانهها را ميتوان در لابلاي كتابهاي تاريخ و تفسير سراغ گرفت كه اگر به جمع آوري آنها در مجموعهاي اهتمام ورزيده شود به دهها مجلد بالغ ميشود.
ادامه دارد ...
پينوشتها:
1- صف، 8
2- مثنوي معنوي، دفتر ششم.
3- السيادةالعربيه و الشيعة والاسرائيليات في عهد بني اميه، ص 109.
4- اثر التطور الفكري في التفسير في العصر العباسي آل جعفر، ص 121.
5- الآلوسي مفسرا، محسن عبدالحميد ص 319 به نقل از: الاسرائيليات و اثرها في كتب التفسير، ص 73.
6- التفسير و المفسرون، محمد حسين الذهبي، ج 1، ص 165.
7- محمد رشيدرضا در تفسير المنار، ج 4، ص 268 مينويسد: يهوديان گاه خرافات و يا ساختههاي ذهن خود را به مسلمين القا ميكردند تا آنان، اين مطالب را وارد كتابهاي خود كنند و با دين خويش در آميزند. به همين دليل در كتابهاي مسلمين به نوعي از اسرائيليات خرافي برميخوريم كه در عهد قديم (تورات) اصلا اشاره بدانها نشده است.
8- اهل كتاب در اصطلاح قرآن كريم بر يهود و نصاري اطلاق ميشود، هر چند عدهاي از علماي اسلامي فرقههايي چون مجوس و صائبين را نيز جزو اهل كتاب به شمار آوردهاند.
اسرائيليات و زمينههاي نفوذ آن به فرهنگ اسلامي(2)
عوامل و زمينههاي نفوذ اسرائيليات به فرهنگ اسلامي
بدون ترديد شناخت عوامل و زمينههاي ظهور و بروز اسرائيليات و ميدان يافتن مروجان اين اساطير و افسانههاي خرافي در ميان مسلمين اهميت خاص دارد و ناديده انگاشتن جريانهايي كه سبب گرديدند تا پاي اين مجعولات و خرافات اسرائيلي به حوزه فرهنگ اسلامي باز شود و تا اعماق جامعه اسلامي رسوخ كند همانا چشم فرو بستن از حقايقي است كه تاريخ اسلام شاهد و ناظر عيني آن واقعيات دردناك بوده است.
عوامل عمده نفوذ اسرائيليات در فرهنگ اسلامي را ميتوان بدين گونه خلاصه كرد:
1- حضور اهل كتاب (8) در جزيرةالعرب پيش از اسلام
گرچه آيين بتپرستي بر بيشتر اعراب غلبه داشت و تا اعماق جزيرةالعرب شيوع پيدا كرده بود، اما دو آيين يهوديت و مسيحيت - در مقايسه با ساير اديان - در جزيرةالعرب اهميتي درخور توجه داشتند و آشنايي و امتزاج و معاشرت اعراب با پيروان اين اديان نقش بسزايي در انتقال فرهنگ اهل كتاب به اعراب؛ چه قبل و چه بعد از اسلام ايفا مينمود.
دكتر طه حسين به دنبال بحث در زمينههاي آشنايي اعراب با آيين يهود و مسيحيت مينويسد: «بنابراين اعتقاد به اين مطلب كه ملت يهود در آن عصر دور و بر كنار - از ساير ملل و اديان - زندگي ميكرد و از وضع ملتهاي همسايه خود بيخبر بود درست نيست زيرا دو كيش يهودي و مسيحي بر مردم جنوب و شمال - جزيرةالعرب - از آسمان فرود نيامده بلكه از راه ارتباط با ملتهاي متمدن همسايه به دست آنان و اينان رسيده بود و ترديدي نيست كه برخي از مردم كه با دولت ايران همسايه و تا حدي زير نفوذ و سيطره ايرانيان قرار داشتند كيش زردشتي را شناخته و پذيرفته بودند.» (9)
آري، همين معاشرتها و تعاملها بود كه بستر مناسبي براي شيوع فرهنگ اهل كتاب در جامعه عرب پيش از اسلام مهيا مينمود و به دليل ضعف فرهنگي كه بر عرب جاهلي آن دوره حاكم بود - و در عامل بعدي بدان ميپردازيم - آنها بيشترين تاثير را از عقايد و آداب و سنن اهل كتاب - و به ويژه اساطير و داستانهاي خرافي كه در ميان آنها رواج داشت - پذيرفتند.
شواهد و روايات تاريخي فراواني دلالت بر سلطه فرهنگي اهل كتاب بر اعراب جاهلي داشته و اين مدعاي برخي محققان را اثبات ميكند: «عرب در برابر اهل كتاب همچون شاگرد نسبت به استاد عمل مينمود و آنان را سرچشمه فرهنگ و معرفت خويش ميدانستند.»
دكتر ذهبي در اينباره مينويسد:
«در زمان جاهليت، اعراب بارها به شرق و غرب جزيرةالعرب كوچ كردند و همان گونه كه قرآن كريم اشاره ميكند قريش در كوچ زمستاني خود به يمن و در كوچ تابستاني به شام ميرفت و در اين دو شهر بسياري از اهل كتاب كه بيشتر آنها يهودي بودند سكونت داشتند. بديهي است بين اعراب جاهلي و يهوديان ساكن در اين شهرها ملاقاتهايي صورت ميپذيرفت و اين ملاقاتها - خواه در داخل جزيرةالعرب يا خارج آن - نقش مهمي در نفوذ فرهنگ يهودي به عرب جاهلي كه در آن زمان به دليل باديهنشيني از نظر فرهنگي بسيار ضعيف بود، ايفا مينمود. البته بدون ترديد عرب جاهلي به دليل محدوديت فرهنگي كه پيش از اسلام دچار آن بود از فرهنگ يهودي بهره اندكي برد و زمينه براي گسترش ارتباط فرهنگي ميان آن دو بسيار محدود و اندك بود.» (10)
2- ضعف فرهنگي عرب
مردم جزيرةالعرب كه بيشتر باديهنشين بودند عمدتا از معارف عقلي بيبهره بودند و مسائلي چون منازعات قبيلهاي و انتقامجويي مهمترين مشغله ذهني آنها بود. درگيري و جنگ و جدال دايم، فرصتي براي تامل در اعتقادات ديني براي آنها باقي نميگذاشت. (11)
مظهر عقل عرب جاهلي شعر و لغت و امثال و حكايات بود ... آنها از علم و فلسفه بهره نداشتند زيرا زندگي اجتماعي آنها درخور علم و فلسفه نبود. دانش آنها منحصر به علم انساب يا شناختن اوضاع جوي بود.(12)
نگاهي اجمالي به خرافاتي كه در ميان عرب جاهلي رواج داشت نشانگر آن است كه چون از ريشهيابي حوادث و كشف علتها عاجز بود به علومي چون كهانت، قيافهشناسي، عيافه (پيشگوييهاي مستند به پرواز و آواز خاص پرندگان) و مانند اينها روي آورد و طبيعي بود كه در شناخت علل و اسباب علم بسيار سطحينگر بود. (13)
تعبيرات موجود در پارهاي از آيات قرآن كريم(14) و روايات اسلامي(15) درباره جامعه عربي عصر جاهلي، گوياي سطح نازل فرهنگي آنها و غوطهور بودنشان در گرداب ناداني و سرگرداني در بيابان اوهام و خرافات است.
عدم برخورداري عرب جاهلي از پشتوانه فرهنگي، تاثيري مهم در انفعال آنها نسبت به اهل كتاب كه از وجاهت و منزلت علمي خاصي در نزد اعراب برخوردار بودند بر جاي ميگذاشت. اهل كتاب به خاطر برخورداري از ميراث ديني و فرهنگي و آگاهي از داستانهاي انبياء و سرگذشت پادشاهان و داستانهاي شگفتانگيز درباره آفرينش عالم و مانند آن، و به دليل برخورداري از يك شريعت ديني و كتابهايي چند - كه آن را به خدا و پيامبران نسبت ميدادند - همواره بر مشركان عرب جاهلي مباهات مينمودند. از جمله عواملي كه به ويژه به قبول وجاهت فرهنگي مورد ادعاي يهود كمك مينمود و به آنان نوعي تشخص ميبخشيد نويد آنان به ظهور پيامبري جديد بود كه آنان صفاتش را در كتبي كه بدانها دسترسي داشتند يافته بودند و آن را براي اعراب حكايت ميكردند. (16) از سوي ديگر آنها خود را از اولياء و دوستان خدا و از برگزيدگان الهي معرفي ميكردند و بدين سبب براي خود جايگاهي ويژه قايل بودند.
شواهد و روايات تاريخي فراواني دلالت بر سلطه فرهنگي اهل كتاب بر اعراب جاهلي داشته و اين مدعاي برخي محققان را اثبات ميكند: «عرب در برابر اهل كتاب همچون شاگرد نسبت به استاد عمل مينمود و آنان را سرچشمه فرهنگ و معرفت خويش ميدانستند». (17)
به عنوان مثال در رواياتي نقل شده از پارهاي صحابه آمده است: ما يهوديان را در زمان جاهليت، بزرگ ميداشتيم زيرا كه ما اهل شرك و آنها از اهل كتاب به شمار ميرفتند و آنان به ما ميگفتند ما منتظر بعثت پيامبري هستيم كه زمان ظهورش به طول انجاميده و شما را همچون قوم عاد و ارم از بين خواهيم برد. (18)
و از ابن عباس نقل شده است: اين گروه از انصار كه بت پرست بودند با گروه ديگري از يهود كه اهل كتاب بودند - در كنار هم ميزيستند - و آنها براي يهود از نظر علمي شاني والا قايل بودند و در بسياري از كارهاي خود از آنها تبعيت ميكردند. (19)
عدهاي از مسلمين بعضي از شنيدههاي خود از يهوديان را مينوشتند. آن گاه پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله فرمود: «ضلالت براي امتي بس كه از آنچه پيامبرشان آورده دوري گزيند و روي به سوي مطالب ديگران آورد.» آن گاه اين آيه نازل شد: «اولم يكفهم انا انزلنا عليك الكتاب يتلي عليهم.»
سهيلي صاحب كتاب «روض الانف» مينويسد: در ميان اوس و خزرج كساني يافت ميشدند كه دين يهود را اختيار كرده بودند و پارهاي از زنان آنها بودند كه نذر كرده بودند اگر صاحب فرزندي شدند يا اگر نوزادشان زنده ماند او را به كيش يهود درآورند چرا كه يهود در نزد آنها اهل علم و كتاب بشمار ميآمدند. (20)
در متون تاريخي آمده است كه يهوديان مكانهاي به خصوصي در جزيرةالعرب داشتند كه علما و احبار يهود در آنها احكام شريعت يهود و تاريخ گذشتگان و سرگذشت پيامبران پيشين و تعاليم تورات را تعليم ميدادند كه اين مكانها در نزد اعراب به «مدارس» يا «بيت المدارس» يا «مدارش» معروف بود. شواهد و قرايني كه از كتب روايي و تاريخي به دست ميآيد نشانگر آن است كه برخي از بزرگان مكه و يثرب به اين مكانها رفت و آمد ميكردند و سؤالهايي در باب داستانهاي انبياء و گذشتگان و موضوعات ديگر با علماي يهود مطرح ميكردند و آنها - بر طبق آنچه با ذهن آنان مانوس بود - پاسخ ميدادند و از همين رهگذر داستانهاي اسرائيلي و اساطير بسياري در ميان اعراب - چه قبل از اسلام و چه بعد از ظهور اسلام - رواج يافت. (21)
ابن كثير در تفسير خود به نقل از ابن عباس ميگويد: قريش دو نفر از ميان خود به نامهاي «نضر بن حارث» و «عقبة بن ابي معيط» را نزد علماي يهود در مدينه فرستادند تا از آنها درباره محمد صلي الله عليه و آله و اوصاف وي سؤال كنند - و چنين توجيه ميكردند - كه آنها نخسيتن اهل كتاب به شمار ميآيند و آنها چيزهايي از علوم انبياء ميدانند كه ما از آن بي خبريم. (22)
در خبر ديگري آمده: وقتي كفار قريش براي چارهجويي نزد يهوديان ميروند آنان سه سؤال مطرح ميكنند تا از پيامبر سؤال شود از جمله: مساله روح، ذوالقرنين و اصحاب كهف. (23)
اين نمونهها به خوبي نشانگر آن است كه قريش، به عنوان بزرگترين قبيله عرب از حيث تقدس كه خود را اهل حمس (تشدد در دين) ميخوانده، در مقابل يهود بسيار خاضع بوده است و اين تسلط فرهنگي بعدها و پس از ظهور اسلام نيز ادامه يافت و مسلمين از اهل كتاب همچنان با نقل قصههاي تورات و انجيل و كلمات قصار آنها، اين تسلط را حفظ كردند.
ابن جرير و ابن ابي حاتم و دارمي در مسند خود از طريق عمرو بن دينار از يحييبن جعده نقل كردهاند: (24)
عدهاي از مسلمين بعضي از شنيدههاي خود از يهوديان را مينوشتند. آن گاه پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله فرمود: «ضلالت براي امتي بس كه از آنچه پيامبرشان آورده دوري گزيند و روي به سوي مطالب ديگران آورد.» آن گاه اين آيه نازل شد: «اولم يكفهم انا انزلنا عليك الكتاب يتلي عليهم». (25)
«آيا براي آنان كافي نيست كه اين كتاب را بر تو نازل كرديم كه پيوسته بر آنها تلاوت ميشود؟!»
نصوصي در دست است كه نشان ميدهد اهل كتاب با بهرهگيري از آگاهيهاي پيشين و نفوذ فرهنگي خود به عنوان ميراث دوره جاهليت براي به دست آوردن موقعيتي در جامعه جديد بسيار كوشيدند. متون ديني آنان مشتركات فراواني با دين اسلام داشت و آنان توانستند با بهرهگيري از همين زمينه مدعي داشتن آگاهيهايي در زمينه تفسير قرآني شوند. افزون بر اين آنان با استفاده از اين امر كه در متون گذشته آنان آگاهي از بعثت رسول خدا صلي الله عليه و آله آمده، زمينه آن را تا به آن جا گسترش دادند كه گويي در كتب مقدس آگاهيهاي فراواني درباره سير تحولات جامعه اسلامي، سرگذشت خلفا و رخدادها و جنگها آمده است. باور داشتن مسلمان به اين امور كار اهل كتاب را آسان كرد. (26)
يكي از نويسندگان مصري در خصوص اثرات نامطلوب داستانهاي خرافي اهل كتاب پس از ظهور اسلام مينويسد:
«بسياري از داستانهاي تورات و خرافات و اساطير گوناگون - پيش از اسلام - از ناحيه يهود و نصاري در ميان مشركان سادهانديش و ديگران شيوع يافته بود؛ اسلام، به هنگام ظهور با خرافات و اساطيري مواجه گرديد كه در گذشته ميان اعراب رسوخ يافته بود و حقايقي مسلم به شمار ميرفت، چنان كه كسي را ياراي نقد و نظر آنها نبود و به همين جهت نقش اسلام در تصحيح اين عقايد خرافي و يا طرد پارهاي از آنها با دشواري بسيار مواجه بود.» (27)
هر چند بايد گفت در اين اظهار نظر از جنبه ناديده انگاشتن نقش مبارزاتي پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه و آله و ائمه اطهار عليهمالسلام و شيعيان آنها در مقابله با اباطيل اسرائيلي و مروجان آن، حق مطلب ادا نگرديده است، ليكن نبايد غلفت ورزيد كه اثرهاي ناگواري كه جامعه اسلامي از رهگذر داستانهاي خرافي و اساطير اهل كتاب در صدر اسلام و پس از آن متحمل گرديده - و اين نويسنده بدان اشاره نموده - به هيچ روي قابل انكار نيست و شواهد و قرائن بسياري گواه اين مدعاست.
اما آنچه به گسترش اسرائيليات و داستانهاي خرافي و مجعول اهل كتاب كمك مينمود؛ اسلام آوردن ظاهري و سطحي تني چند از علما و دانشمندان يهود و نصاري بود كه با پوشيدن كسوت اسلام و حتي در آمدن به كسوت صحابه پيامبر صلي الله عليه و آله توانستند به راحتي بسياري از عقايد خرافي و رسوبات فكري خود را در قالب روايات و احاديث به خورد مسلمانان بدهند و زلال جاري فرهنگ اسلامي را با مجعولات و موهومات خود آلوده سازند. يكي از عواملي كه سبب ميگرديد تا اسرائيليات و مجعولات اين گروه از مسلمان نماهاي اهل كتاب به ديده قبول نگريسته شود آن بود كه اغلب مسلمانان اينان را همرتبه و هم شان اصحاب رسول خدا صلي الله عليه و آله دانسته و ارج و قرب شاياني براي آنان قايل بودند و اين در حالي بود كه از منويات شوم آنان بي خبر بودند.
اميرمؤمنان علي عليه السلام در خلال يكي از فرمايشات خود با اشاره به موضوع جعل حديث اين دسته از مسلمان نماها ميفرمايد:
«يكي از گروههايي كه از پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله نقل حديث ميكنند منافقاني هستند كه ظاهري آراسته به اسلام دارند ولي عمدا بر پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله دروغ ميبندند و اگر مردم ميدانستند آنان دروغ ميگويند حديثشان را نميپذيرفتند، اما مردم ميگويند، اينان اصحاب رسول خدا صلي الله عليه و آله هستند، آن حضرت را ديده و از وي حديث شنيدهاند و از اين رو حديث آنها را قبول ميكنند در حالي كه خدا در قرآن وصف صحابه منافق را آورده و دروغگويي آنان را بازگو كرده است ... اين منافقان دروغگو بعد از پيغمبر اكرم صلي الله عليه وآله نيز زنده ماندند و با دروغ و بهتان نزد سران ضلالت مقرب شدند و اين سران آنان را به مقامات دولتي نصب كردند و بر مردم مسلط ساختند و به وسيله ايشان دنياي خود را آباد كردند و مردم همواره با حاكمان فرمانروا و با دنيا هستند مگر آنان كه خدا آنان را مصون بدارد.» (28)
پينوشتها:
8- اهل كتاب در اصطلاح قرآن كريم بر يهود و نصاري اطلاق ميشود، هر چند عدهاي از علماي اسلامي فرقههايي چون مجوس و صائبين را نيز جزو اهل كتاب به شمار آوردهاند.
9- آيينه اسلام، طه حسين، ص 9.
10- الاسرائيليات في التفسير و الحديث، ذهبي، ص 22 و 23.
11- تاريخ سياسي اسلام، ج 1، ص 125.
12- فجر الاسلام، احمد امين، ص 48.
13- سيكولوجيه القصه في القرآن، ص 317 و 138، در همين كتاب به نمونههايي از عقايد خرافي رايج در ميان اعراب جاهلي اشاره شده است.
14- قرآن كريم در سوره جمعه آيه 2 از اعراب جاهلي با تعابيري همچون «اميين» و بيسوادان و يا كساني كه در گمراهي آشكاري به سر ميبردند ياد نموده است.
15- در برخي احاديث از پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله نقل شده كه فرمود: «بعثت الي امة امية» و يا فرمود: نحن امة امية لا نحسب ولا نكتب (صحيح بخاري - كتاب الصوم. و جامع ترمذي كتاب ابواب القراءات) در نهج البلاغه نيز در خطبههاي 25 و 94 و 187 توصيفاتي چند از اوضاع و احوال عرب جاهلي بيان شده است.
16- الاسرائيليات في التراث الاسلامي، ص 87.
17- همان، ص 90، الصحيح من سيرة النبي الاعظم، ج 1، ص 95.
18- سيرة ابن هشام، ج 2، ص 166/ تفسير طبري، ج 1، ص 324.
19- تفسير ابن كثير، ج 1، ص 261.
20- به نقل از: في الفكر الديني الجاهلي قبل الاسلام، ص 62.
21- المفصل في تاريخ العرب قبل الاسلام، ج 6، ص 550 و 557.
22- تفسير ابن كثير، ج 3، ص 71 و 72.
23- همان ماخذ و صفحه .
24- لباب النقول، ص 167، به نقل از: تاريخ سياسي اسلام، ج 1، ص 151.
25- عنكبوت، 51.
26- تاريخ سياسي اسلام، ج 2، ص 87 و 88.
27- البدايات الاولي للاسرائيليات في الاسلام، اثر حسني يوسف الاطير، ص 6.
28- نهج البلاغه، خطبه 201/ اصول كافي، ج 1، ص 62.
منبع:
فصلنامه مشكوة، شماره 62- 65 ، حميد محمد قاسمي .
Tebyan.netTebyan.net
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید