مقدمه
براي انجام هر نوع مطالعه درباره ي دين باستاني ايران زمين، بي شک مهم ترين منبع مطالعه، کتاب مقدس آئين زرتشتي يعني « اوستا» و پس از آن کتابهاي ديني است که در دوره هاي بعدي و به زبان پهلوي نگاشته شده اند.
چنانکه از سنتهاي زرتشتي و شواهد تاريخي برمي آيد، ادعيه، سرودها و قوانين ديني زرتشتي، از حدود 1500 تا 800 پيش از ميلاد، که به عنوان محدوده ي تاريخي زندگي زرتشت در نظر گرفته مي شود، تا قرنها پس از آن تنها به صورت شفاهي و يا به شکل متوني پراکنده وجود داشت و سينه به سينه آموخته و نقل مي شد. به نوشته ي « دينکرد» اولين پادشاه ساساني اردشير بابکان، « تنسر»(Tansar) هيربدان زمان خويش را مأمور ساخت تا اين منابع شفاهي و کتبي پراکنده را در يک جا گرد آورد. گرد آوري و تدوين اوستا اما، در پايان دوره ي ساسانيان و در حدود قرون هفتم و هشتم ميلادي با پيگيريهاي جانشينان اردشير به سرانجام رسيد و مطالب جمع آوري شده با اختراع خط دين دبيره بصورت مکتوب درآمد.
بنابر آنچه که در دو کتاب « دينکرد» و « روايات پهلوي» آمده است، اوستاي اين دوره از 21 نسک nask( دفتر، جُنگ، کتاب) تشکيل شده بوده است که در سه گروه هفت تايي جاي مي گرفتند. گروه اول که متشکل از نسکهاي 21، 1، 2، 3، 11، 13 و 20 بوده است، در بردارنده ي تعليمات معنوي و اخلاقي بوده و گروه گاتايي يا « گاسانيک» gasanik ناميده مي شده است. گروه دوم، محتوي نسکهاي 15-19، 12، 14 بوده و به قوانين و مسائل آئيني مي پرداخته است و لذا گروه قانون يا « داتيک»datik ناميده مي شده است و بالاخره گروه سوم، متشکل از نسکهاي 4-10 که دربردارنده ي مطالبي هم شبيه گروه اول و هم شبيه گروه دوم بوده است، « هاتک مانسريک»hatak mansrik نام داشته است. از مقايسه ي توضيحاتي که درباره ي هرگروه و محتويات هر سنگ در کتاب دينکرد آمده است، با اوستاي کنوني چنين به نظر مي رسيد که اوستاي اوليه درواقع دائره المعارفي ديني بوده است و به مرور زمان بخشهايي از آن که مقدس تر شمرده مي شده اند و مورد احتياج روزمره مردم در زندگي و آئينهاي ديني بوده اند، باقي مانده و مابقي آن در اثر حوادث روزگار از ميان رفته است، بطوريکه امروزه تنها يک چهارم از اين کتاب عظيم باقي مانده است.(1)
به اين ترتيب، اوستايي که امروزه در دست ماست تنها بخش کوچکي از اوستاي اوليه است که از پنج بخش تشکيل يافته است. اين پنج بخش به ترتيب عبارتند از: 1- يسنا Yasna و 2- يشتها Yashta و 3-ويسپرد Visparad و 4- خرده اوستا 5- ونديداد Vendidad. هريک از اين پنج بخش نيز به نوبه خود به بخشهاي کوچکتري به ترتيب زير تقسيم مي شوند:
آوستا يسنا هات
يستها هريک از يشت ها کرده
ويسپرد کرده بند
خرده اوستا هر بخش آن اسم خاص خود را دارد
ونديداد فرگرد.
گاتها:
يسنا که خود از هفتاد و دو هات يا هايتي تشکيل شده است، در بردارنده ي يکي از قديمي ترين بخشهاي اوستا يعني « گاتها»ست. گاتها يا گاهان سرودهايي منظوم اند که به شخص زرتشت نسبت داده مي شوند و به زباني بسيار باستاني، نزديک به زبان وداها مي باشند. گاهان از هفده سرود ياهات تشکيل شده است که هريک از آنها داراي چندين بند است.
اين گاهان هفده گانه را براساس تعداد بندها و وزن شعرهايي که در آنها آمده است، در پنج گروه جاي داده اند و هر گروه را براساس نخستين کلمه ي اولين هات آن نامگذاري کرده اند. نام گروه اول از نيايش« يثه اهوويريو» گرفته شده است که روزگاري در ابتداي نخستين هات آن بوده و اکنون در يسنا، هات 27، بند 13 مي آيد. گاتها يا گروههاي پنجگانه عبارتند از:
1- اهونود گات Ahunavad Gath، هات هاي 28-34.
2- اُشتودگات Ushtavad Gath، هات هاي 43-46.
3- اسپنتمد گات Spantamad Gath، هات هاي 47-50.
4- وهو خشتره گات Vuhukhshathra Gath، هات 51.
5- وهيشتوايشت گات Vahishtuisht Gath، هات 53.
به غير از تعداد بندها و وزن شعرها که مبناي چنين تقسيم بندي بوده است، هاتهاي مختلف گاتها براساس هيچ منطق ديگري با هم ارتباط ندارند و هريک مستقل از ديگري هستند.
علاوه بر هفده سروده گاتها، از پنجاه و هفت هات باقيمانده ي يسنا، هاتهاي 35-41 بخش ديگري به نام « يسناي هپتنگ هايتي» Yasna Haptanghaiti را تشکيل مي دهند که به زباني نزديک به زبان گاتها و احتمالاً با فاصله ي کمي نسبت به آن نگاشته شده است. سرودهاي هپتنگ هايتي برخلاف گاتها به نثرند و در آنها نخستين نشانه هاي تغييرات بعدي که در دين زرتشتي رخ داد، ديده مي شود.
ويژگيهاي گاتها
چنانکه گفته شد، سرودهاي گاتها به زبان بسيار باستاني گاتايي Gathic و نزديک به زبان سرودهاي ريگ ودا هستند و اين خود نشانه اي دال بر قدمت اين بخش از اوستاست.
به همين علت و به واسطه ي تفاوت ديدگاهي که ميان اين بخش از اوستا با ساير بخشهاي آن ديده مي شود، محققان اين سرودها را بسيار کهن و در ادامه ي سنت سرودن اشعار مقدس ديني توسط روحانيون ژرف بين، در ميان اقوام هند و اروپايي مي دانند. روحانيوني که با مراقبه و ژرف انديشي در جستجوي برقراري رابطه مستقيمي با حقيقت الهي بودند.(2)
سرودهاي گاتها تنها بازمانده ي اين سنت کهن در ايران هستند و جدايي آنها از بقيه ي متون و همچنين قدمت بسيار زياد آنان، اين سرودها را در بردارنده ي کلمات نامفهوم بسيار و دشواريهاي سردرگم کننده ي دستوري و نحوي ساخته است. بعلاوه، عمق مفاهيم و تازگي تفکر مطرح شده در آن ها نيز بر دشواري درک آنها افزوده است و چنين است که از ميان اين سرودها، تنها معناي تعدادي از بندها را مي توان بدون دشواري و ابهام و تنها با توجه به خود آنها دريافت و براي درک معناي ساير بندها، محققان از بخشهاي ديگر اوستا و همچنين تفسير پهلوي آن که « زند » ناميده مي شود، کمک مي گيرند. همچنين متن ريگ ودا که به زباني بسيار نزديک به زبان گاتايي است، کمک بزرگي در درک مفاهيم سرودهاي گاهان است.(3)
کلمه ي « گاتا» gatha که به همين شکل در زبان سنسکريت نيز وجود دارد، به معناي سرود، نيايش و شعر است و در متن گاهان متشکل از سرودهايي است که از زبان زرتشت و بيشتر خطاب به اهوره مزدا ادا مي شود. اين سرودها سرشار از ايمان و احساس عميق اند که در عباراتي موجز و به شکلي اشاره وار بيان شده اند . سبک سرودهاي گاتها با سبک ساير بخشهاي اوستا متفاوت است و در آن از تکرارهاي خسته کننده و يک شکلي کسالت آور بخشهاي ديگر خبري نيست و گرچه در اين سرودها پايه هاي اصلي ايمان زرتشتي بارها تکرار شده است، به دليل نحوه ي بيان متفاوت آنها در هريک از سرودها، حالتي يکنواخت و کسالت آور نيافته است.
در اين بخش از اوستا از آئينهاي دوره هاي بعدي و بخصوص آئين ستايش هئومه يا سومه haoma or soma، فرهوشيها و ساير ايزدان کوچک و بزرگي که در دوره هاي بعد در اين دين رخ مي نمايند خبري نيست و سرودهاي آن بيشتر به ستايش اهوره مزدا و اهشاسپندان، درگير راستي با دروغ و نقش انسان در اين درگيري، پايان نهايي جهان با پيروزي اهورا مزدا و شکست اهريمن، داوري درباره ي اعمال انسان و آرزوي فرارسيدن شهرياري اهورامزدا مي پردازد.
در اين سرودها زرتشت خود سخن مي گويد و چنانکه گويي در مقابل اهورامزدا و يا امشاسپندان قرار دارد، با آنان وارد گفتگويي رودر رو مي شود، آنان را ستايش کرده، پرسشهاي خود را مطرح نموده و از آنان پاسخ خود را مي شنود. در برخي ديگر از اين سرودها، خود به سؤالات آنان پاسخ مي دهد.همچنين در پاره اي از سرودهاي گاهان، چنين به نظر مي رسد که زرتشت در زماني بي زمان شاهد وقايعي ازلي بوده است که در سرنوشت عالم تا ابد دخيل اند، همانند گاه انتخاب دو گروه بنيادين هستي و يا هنگام شکايت گئوش اورون به درگاه اهورامزدا و ...
اين ويژگي هاي گاتها با هم، آن را يکي از بخشهاي بسيار پرارزش و غيرقابل چشم پوشي در مطالعه ي هسته ي اوليه ايمان زرتشتي و تغييرات بعدي آن ساخته است.
در اين بررسي کوشيده ايم تا سرودهاي گاهان را براساس مهم ترين موضوعات themes مطرح شده در آنان مورد مطالعه قرار داده و تصويري کلي از آنچه که از چنين مطالعه اي درباره ي هر موضوع خاص حاصل مي شود، ارائه نمائيم. موضوعات مورد بحث عبارتند از: اهورامزدا و امشاسپندان، زرتشت در گاتها، عالم، انسان و خويشکاري او، سرنوشت انسان و پايان جهان.
اهوره مزدا و امشاسپندان
اهوره مزدا در آموزه هاي زرتشت تنها خدا و آفريدگار زمين و آسمان است. نام او در گاتها به سه صورت « اهوره»، « مزدا» و « مزدااهوره» آمده است، اما در ديگر بخشهاي اوستا بيشتر به صورت « اهوره مزدا» ديده مي شود. اين نام از دو جزء « اهوره» و « مزدا ( مزداه)» ترکيب يافته و جزء نخست آن به اعتقاد بسياري از محققين همان « اسوره»asura سنسکريت است که يکي از دو گروه خدايان ودايي بوده اند. در ايران برخلاف هند، چنانکه از گاهان و جريان تحول دين زرتشتي برمي آيد، اسوره ها به خدايان نيکي و دئوها daevas به ديوان يا آفريدگان کارگزاران و دستياران اهريمن تبديل گشتند. اهوره مزدا در آموزه هاي زرتشت از مرتبه ي بزرگترين اسوره به مرتبه ي تنها اسوره ارتقاء يافته و صفت « مزدا»( از مذاس سنسکريت به معناي دانش و هوش است) به معناي هوشيار، دانا و آگاه به نام او اضافه شده است. به اين ترتيب« اهوره مزدا» بر روي هم به معناي سرود دانا يا خداوندگار آگاه است.(1)
در گاتها اهوره مزدا با صفات مقدس ترين spantotamo، بزرگترين mazishta، تواناترين، نيک ترين و از همه چيز آگاه ستوده شده است(2:45 و 5-6). او با منش - نيک يگانه است(2:32) و سپندترين مينو از آن اوست. اوست نخستين انديشه وري که روشنان سپهر از فرو فروغش درخشيد(7:31)، او آغاز و انجام هستي است(8:31)، آفريدگار خورشيد و ماه و ستارگان است، آسمان را در بالا نگاه داشته و زمين را در پائين گسترده است. آب و گياه را آفريده و باد و ابر تيره را شتاب بخشيده است. روشنايي و تاريکي، خواب و بيداري، بامداد، نيمروز و شب همه خلقت اوست. اهوره مزدا پسر را دوستدار پدر ساخته و جهان بارور و خرمي بخش را براي زندگي بشر آفريده است(3:44- 7) و آرميتي را به راهبري و آباداني آن برگماشته است(3:47).
او بهروزي و تيره روزي - هر دو- را آفريده است(9:45) و همه ي نيکيهاي زندگي، آنها را که بوده، هست و خواهد بود، از آن اوست(10:33). او خود از ازل راستي را برگزيده و از انسان خواسته است که او نيز چنين کند(2:32)؛ او همه چيز را به ياد دارد و از اعمال مردمان، آشکارا يا پنهان، آگاه است و در روز پسين با آذر فروزان و آهن گدازان آنان را خواهد آزمود و با داوري نهايي خود مردمان را پاداش يا پادافره خواهد داد(8:31)، او خود از روز نخست دادگري و عدالت را بر خود مقرر داشته است(1:33). اهوره مزدا در آغاز تن و « دين» بشر را آفريد و از منش خويش نيروي کارورزي و گفتار راهنما ارزاني داشت و از انسان خواست تا هرکس باور خويش را به آزادي بپذيرد.(11:31).
در سرودهاي گاهان به کرات با نامهايي همچون « سپنشه مينيو»( خرد مقدس، Spanta maynio)، « وهومنه»( منش نيک، Vohumanah)، « اشه»( راستي، Asha)، « خشتره»( شهرياري، سلطه Khshathra)، « آرميتي»( پارسايي، Aramaiti)، « هئورتات»( رسايي، haur Vatat) و « امرتات»( جاودانگي، Ameretat) مواجه مي شويم که در دوره هاي بعدي « امشاسپندان»( اشه سپنتا Amesha Spenta) به معناي جاودانگان مقدس يا ورجاوندان جاودان ناميده شدند. امشاسپندان مفاهيم انتزاعي هستند که درگاتها بصورت صفات و جلوه هاي مختلف اهوره مزدا ظاهر مي شوند و گاه همراه با اهوره مزدا و گاه به تنهايي مورد خطاب قرار مي گيرند. از ميان اين امشاسپندان سپنشه مينيو، و هومنه و اشه به شکلي برجسته تر در سرودهاي گاتها جلوه مي کنند و چنين به نظر مي رسد که به اهوره مزدا نزديکترند. اهوره مزدا آفريدگار اشه و پدر و هومنه است و آرميتي دختر او خوانده شده است(4:45).
چنانکه از سرودهاي گاتها برمي آيد اين امشا سپندان هفتگانه در حقيقت صفات خداوندند که از طريق آنها در عالم عمل مي کند. بعلاوه، غير از سپندمينيو که صفت خاص اهوره مزدا است، امشاسپندان، ديگر را مي توان به عنوان الطاف و عطاياي خداوند به بشر نيز به حساب آورد که در صورتي که در راه راستي گام بردارد، به او اعطا خواهد شد.
سپنته مينيو( مينوي ورجاوند) که سپنشته مينيوSpanishta mayniu( مقدس ترين مينو) نيز خوانده شده است، مينوي مزدا اهوره و برترين جلوه ي اوست که در هنگام انتخاب ازلي، راستي را برگزيده است(5:30) و در تضادي هميشگي با انگره مينيو Angra mayniu( مينوي ستيهنده و دشمن) قرار دارد و داستان نبرد اين دو و دستياران و کارگزارانشان مضمون سرتاسر آفرينش است. و هومنه يا منش نيک، همان منش خداوند است که راستي را در انسان برمي انگيزد و او را به سوي اشه هدايت مي کند. در گاتها و هومنه پسر اهوره مزدا خوانده شده است و در روز پسين کردار مردمان را مي سنجد و اهوره مزدا ارزش کار مردم را به ياري و ميانجيگري او درمي يابد( 16:43). همچنين وهومنه در هات 43 نزد زرتشت آمده و با او درگير پرسش و پاسخي دلنشين مي شود(7:43-15).
راستي يا اشه را اهوره مزدا خود از ازل برگزيده است تا با بشر و از آن او باشد و او را در پرتو خود راه بنمايد. روان مرد نيک منش با اشه پيوسته است و همه ي انديشه و کردار خود را به اهوره مزدا نياز مي کند(2:23). از سوي ديگر، اشه در حقيقت نظام درست حاکم بر آفرينش و داد بنيادين زنگي(1:33) است و مخالفت با آن، حکم مخالفت با اين نظام را دارد و اين نکته يادآور clharma r+a به عنوان قانون و نظام هستي در هندوئيسم و اهميت آن به عنوان اصل حاکم بر عالم است(2). شهرياري يا خشتره، در اصل خود از آن اهوره مزدا است، اما مزدا به دستياري و هومنه آن را به فرد اشون نيز مي بخشد.
آرميتي که به انديشه، فداکاري، بردباري، سازگاري و فروتني ترجمه شده است، در جهان مينوي نماد دوستداري و بردباري و فروتني اهوره مزدا و در جهان مادي نگاهبان زمين و پاکي و باروري و سرسبزي آن است(3:47). او دختر اهوره مزدا خوانده شده و در گاهان از او چون پرورش دهنده ي آفريدگان ياد شده است. از طريق اوست که مردمان برکت مي يابند و مزدا اهوره او را آفريده است تا رمه ها را مرغزاهاي سرسبز ببخشد. هئوروتات که همان کمال و رسايي اهوره مزداست، از طرف او به انسان نيک منش تفويض مي شود و امرتات، بي مرگي يا جاودانگي، که نام او اغلب با هئوروتات آمده است، يکي از دو مينوي بزرگ فزاينده ي اشه است که از آن اهورامزداست و آنرا با فروغ بينش و دانش مي توان به دست آورد( 9:33).
در سرودهاي گاتها عالم روحاني ( مينوي و عالم مادي( گيئتي) در ارتباطي بسيار نزديکتر و اين ارتباط بصورت رابطه ي مستقيم و نگاهبانانه ي هريک از امشاسپندان به بخشي از جهان مادي مطرح شده است. آتش ( آترAtar) گرچه فرزند اهوره مزدا خوانده شده، اما نماد راستي( اشه) است. زمين با آرميتي ارتباطي مستقيم دارد(3:47، 48)و هئوروتات و امرتات با آب و گياه( 7:51) و وهو منه با گاو( 1:29-11) در ارتباطند و نوعي رابطه ي ضمني ميان خشتره و فلز( فلز گداخته در داوري بازپسين) وجود دارد.
اين ارتباط اما پس از زرتشت بيشتر مورد تأکيد قرار گرفت و صورت روشنتري يافت، بطوريکه امشاسپندان به عنوان ايزدان نگاهبان بخشي از جهان مادي در آمدند؛ سپنته مينيو ايزد نگاهبان انسان، اشه ايزد نگاهبان آتش، و هومنه ايزد نگاهبان گاو و همه ي جانوران بر روي زمين و، خشتره ايزد نگاهبان فلزات و پاسدار فر و پيروزي شهرياران دادگر و ياور مستمندان و بينوايان، آرميتي ايزد بانوي نگاهبان زمين و پاکي و باروري و سرسبزي آن، هئوروتات ايزد بانوي نگاهبان آب، و امرتاب ايزد بانوي نگاهبان گياهان و خوردنيهاست(3).
زرتشت در گاتها
زرتشت در گاهان پيامبري است که راه درست راستي را مي آموزد، تا ناباوري و ترمنشي از ميان برخيزد و خويشاوند از خيره سري، همکاران از فريب و نزديکان و ياوران از نکوهندگان رهايي يابند و جهان از رهبران بد بياسايد( 4:33). او مهرورزانه و با همه ي هستي خويش از بهترين منش خواستار آموختن رهبري است تا آنطور که اهوره مزدا مي خواهد، مردمان را رهبري کند(63:33). در اين سرودها، زرتشت خود را نخستين کسي مي داند که به اين کار برگزيده شده است(11:44) و مأموريت خود را از پيش مقرر شده درمي يابد و به واسطه ي وهومنه مي داند که در راه اين مأموريت دشواريهاي بسيار خواهد داشت(11:43). اوست کسي که سپندترين مينوي اهوره مزدا را براي خود برگزيده و با همه ي توش و توان دشمن سرسخت در وندان و پناه نيرومند اشونان است(8:43، 16)، او رد ( رتوratu) درمان بخش زندگي است(16:44).
در جاي جاي گاتها زرتشت را در حال مکاشفه هايي فرا زمان مي يابيم که در ضمن آنها حقايق و وقايعي ازلي را به مشاهده نشسته است. او در سرآغاز آفرينش زندگي اهوره مزدا را مي بيند و در مي يابد که چگونه تا پايان گردش آفرينش کردارها و گفتارها را با هنر خويش مزد بر نهاده است(5:43)، در ازل شاهد انتخاب بزرگ دو گوهر آغازين و گفتگوي آن دو با هم بوده است(3:30- 6، 2:45) و پيش از خلقت مادي خود گفتگو و گله گذاري گئوش اورون با اهوره مزدا را ديده و شنيده است(1:29- 11). به اين ترتيب، چنين به نظر مي رسد که او داراي وجودي فرازماني و مينوي بوده است.
در بسياري از سرودهاي گاهان زرتشت در حال گفتگو و پرسش و پاسخ با اهوره مزدا و امشاسپندان است. در اين صحنه ها زرتشت از آفرينش، راه درست، زندگي اشونانه و روز بازپسين سؤال کرده و پاسخ مي شنود. در يسنه، هات 50، با سرودهاي بلند آوازه برخاسته از همه ي تن و جان و گزيده ي « منش نيک» خويش را همچون نيازي پيشکش مزدا مي کند و گفتار و کردار و دل آگاهي و نيروي خود را نزد « اشه» به ارمغان مي برد.(14:33).
با اين همه، همچنان يک انسان است، از شکستها، تلخيها و مخالفتها دچار رنجش و نااميدي مي شود و به درگاه اهوره مزدا گله مي گذارد( 2:46 و 7) و از او مي خواهد که وي را همچون دوستي که دوست ديگر را ياري مي رساند، حمايت و ياري کند و پيروزي ببخشد(14:43).
علاوه بر موارد فوق، در برخي از سرودهاي گاتها زرتشت رد يا رتو ratu( داور ميان دو گروه مزداپرستان و ديو پرستان) خوانده شده است که در روز پسين درباره ي اعمال مردمان قضاوت خواهد کرد(3:29- 6، 2:31، 1:33). همچنين وي نگاهبان کردار و منش نيک و روان اشونان و نيايش آرميتي و شور دل است تا همه را به پيشگاه اهوره مزدا آورد اهوره مزدا به نيروي خويش جاودانه نگاهدار آنها باشد(11:28، 10:49). او خود در روز داوري راهنماي اشونان خواهد بود و آنان را از « گذرگاه داوري»Cinvat pretu خواهد گذراند(10:46)(4).
عالم
چنانکه از سرودهاي گاهان برمي آيد، اهوره مزدا آفريدگار جهان و تمامي موجودات آن است. آسمان و زمين، روز و شب، گياهان و آب. جانوران، باد و ابر تيره، خوشي و ناخوشي، بهروزي و تيره روزي همه خلقت اوست. اوست که با دستياري امشاسپندان عالم را آفريده و همه ي اجزاي آن را نگاهباني مي کند.
اين آفرينش در ابتدا با پيدايش دو گوهر يا دو مينوي همزاد، اما در انديشه و گفتار و کردار مخالف که يکي نيک و ديگري بد بود؛ آغاز مي شود. اين دو گوهر، که يکي سپنته مينيو( مينوي مقدس) و ديگري انگره مينيو( مينوي ستيهنده) بود، از همان آغاز درگير انتخابي بنيادين مي شوند که سرنوشت عالم را رقم مي زند. سپنته مينيو، که آسمان جاودانه را پوشانده است، اشه را برگزيد و به آزاد کامي و درستکار گرائيد، و انگره مينيو دروج را انتخاب کرده و به بدترين رفتار گرائيد( 3:30 و 5). آنگاه، سينته مينيو انگره مينيو را مورد خطاب قرار داد و گفت: نه منش، نه آموزش، نه خرد، نه باور، نه گفتار، نه کردار، نه دين و نه روان ما دو مينيو با هم سازگارند»(2:45). پس از آن، آنگاه که آن دو مينيو به هم رسيدند، سينته مينيو زندگي و انگره مينيو نازندگي( مرگ) را بنياد نهاد(4:30).
ديوان و ديو گزينان مينوي راست را برنگزيدند، چه، بدان هنگام که پرسان بودند. فريب بدانسان در ايشان راه يافت که به « بدترين منش» گرويدند. آنگاه با هم به سوي « خشم» شتافتند و تا زندگي مردمان را تباه کنند.(6:30).
به اين ترتيب، تمام آفرينش و کارگاه هستي صحنه انتخابي بزرگ و مهم و سرنوشت ساز است. انتخابي که در آن نه فقط دو مينوي بنيادين، بلکه ديوان، انسان و حتي خود اهوره مزدا شرکت دارند(1:32-2). او خود در آغاز اشه يا راستي را برگزيده تا راهنما و ياور انسان باشد و اين وظيفه ي انسان است که در طول زندگي اش انتخابي مشابه داشته باشد و اشه را در پندار، کردار و گفتار خود برگزيند.
عالم، که ميدان جنگ ميان راستي و دروغ. سپنته مينيو و انگره مينيو است، از ديدگاهي ديگر با همه ي زيبائيها، خوبيها و نعمتهايش آفرينش اهوره مزداست و از همين روست که داراي ارزش است(3:47). زندگي، نور، آباداني، روياندن و ساختن همه از سوي او و گرامي است و مرگ، تاريکي، تباهي و ويراني همه از اهريمن و ياران اوست و به همين علت است که هر مرگ pura mahrka خوانده مي شود. چنين است که ديوان و پرستندگان آنها ديدن زمين و خورشيد را با دو چشم بدترين گناه مي دانند(10:32) و در نابودي و تباهي زندگي مي کوشند(14:51)، با خشم و فريب خانمان، روستا، سرزمين و کشتزارها را ويران مي کند و رزم افزار به روي اشونان مي کشد(18:21، 10:32). آن دژ خرداني که با زبان خويش خشم و ستم را مي افزايند و مردم کارآمد و پرورشگر را از کار خود باز مي دارند و خواهان نيکوکاري نيستند(4:49). آنان با خويشتن نيز در کشمکش اند(9:53).
فروغ خورشيد و سپيده بامدادي اما، نمود اشه و براي نيايش اهوره مزداست(10:50) و لذاست که گروندگان به راستي در آباداني جهان مي کوشند و آن را به درستي نگاهباني مي کنند و به سوي روشنايي اش مي برند(5:48). آنان خشم را فرو مي افکنند و خود را در برابر تندخويي نيرومند مي کنند(7:48)، جهان را خرمي بخش آرزو مي کنند و آن را همواره آبادان مي خواهند(2:50) و بهترين خواستشان« ساختن جهاني نو» است(11:50).
« مزدا اهوره با شهرياري مينوي خويش، آنچه را از بيه، بهتر است بدان کس بخشد که خواست وي را برآورد و در پايان گردش گيتي، آنچه را از بد، بدتر است به کسي دهد که به آباداني جهان نکوشيده باشد»(6:51).
انسان و خويشکاري او
چنانکه گفته آمد، عالم صحنه ي درگيري و نبردي ديرين ميان راستي و دروج، سينته مينيو و انگره مينويست. انسان در اين گير و دار، در ميانه ي اين دو قطب قرار دارد و مي بايست در انتخابي که در کمال آزادي اراده و اختيار صورت مي گيرد، راستي را برگزيند:
« اي هوشمندان! بشنويد با گوشهاي خويش بهترين سخنان را و ببينيد با منش روشن و هريک از شما- چه مرد، چه زن- پيش از آن که رويداد بزرگ به کام ما پايان گيرد، از ميان دو راه، يکي را براي خويشتن برگزينيد و اين پيام را به ديگران بياموزيد»(2:30).
« اي اهوره مزدا! از آن تو بود آرميتي، نيز از آن تو بود خرد مينوي جهان ساز، آنگاه که تو را ( انسان را) آزادي گزينش راه داري تا به رهبر راستين بگرود يا به رهبر دروغين»(9:31).
« اي مزدا! آنگاه که تو در آغاز، تن و « دين» ما را بيافريدي و از منش خويش ما را خرد بخشيدي آنگاه که جان ما را تن پديد آوردي، آنگاه که ما را نيروي کارورزي و گفتار راهنما ارزاني داشتي، از ما خواستي که هرکس باور خويش را به آزاد کامي بپذيرد»(11:30).
در چنين گزينشي« آرميتي هرجا که انديشه در پرسش و دو دلي باشد، رهنموني مي کند»(12:31).
انسان اشون در پرتو اشه مي آموزد که راه هموار منش نيک چگونه است... آن راه « منش نيک» همان راه آموزش رها کنندگان است، که تنها کردار نيک در پرتو اشه مايه شادماني خواهد شد، راهي که مزدا اهوره نيک آگاهان را بر آن بر نهاده است(12:34) و آنان را به سوي روشنايي مي برد(20:31). زرتشت خود از بهترين نيکي ها بهره مند خواهد شد، چرا که در زندگي استومند و مينوي، انسانها را به راه است بهروزي- راه جهان اشه که جايگاه اهوره مزداست- رهنموني مي کند(3:43). اين راه، راه خرد(6:50) و راه راست دين(2:53) است.
« پس راه آن کس که با ديوان و مردمان پيرو آنان دشمني مي ورزد، از راه آن کس که « مزدا اهوره» را خوار مي شمرد و زشت مي انگارد، جداست»(11:45).
انساني که چنين راهي را مي پويد و در مسير راستي گام برمي دارد، خويشکاري خود را، که همان ياري اهوره مزدا در جنگ با انگره مينو و دستياران و کارگزاران اوست، به انجام مي رساند(12:44- 15). به بيان ديگر، انسان در اين عالم، کارگزار اهورا مزدا براي نبرد با انگره مينيو، ديوان و پرستندگان آنهاست.(1)
« هرکس که با انديشه و گفتار يا با هر دو دست خويش، با دروند بستيزد و با پيروان او را به راه نيک رهنمون شود، به دوستکامي خواست مزدا اهوره را برمي آورد»(2:33).
« اين سخن براي آن کس که نيک آگاه است و با منش نيک آن را در مي يابد، آشکار است. اوست که با شهريار مينوي و با گفتار و کردار خويش اشه را نگاهداري مي کند. اي مزدا اهوره! اوست که کارگزارترين ياور تو به شمار مي آيد»(22:33).
تا آنگاه که در پايان گردش گيتي، آنچنان که اهوره مزدا مقرر داشته است، سپاه اشونان بر سپاه دروندان پيروز مي شود( 16:44) و سرانجام نيک زندگي فرا رسد (2:48).
« نيک سخن مي گويم از آنچه آن سپندترين( اهوره مزدا) مرا گفت: سخني که شنيدنش مردمان را بهترين کار است:« آنان که آموزشهاي مرا ارج بگذارند و پيروي کنند، به رسايي و جاودانگي خواهند رسيد و با کردارهاي منش نيک به مزدا اهوره خواهند پيوست»(5:45).
پايان جهان و سرنوشت انسان:
آنگونه که از سرودهاي گاهان برمي آيد، پايان جهان با آزمون آذر فروزان و آهن گدازان خواهد بود.
« تو با آذر فروزان و آهن گدازان، هر دو گروه را خواهي آزمود و پاداش و پادافره خواهي داد و نشاني از اين فرمان در زندگي خواهي گذاشت که: رنج و زيان دروند را و شادماني و سود اشون راست»(9:51).
« هيچ کدام از اين گناهکاران درنمي يابند که کاميابي، همان گونه که زندگي به ما آموخته و بدانسان که با آزمون آهن گدازان گفته شده، به کار و کوشش باز بسته است»(7:32).
« اي مزدا اهوره! تو در پرتو سپند مينو و « آذر» خود و با ياوري آرميتي و اشه پاداش و پادافره ي هر دو گروه را مي بخشي»(6:47).
« براستي آنان که از آن تواند، از آزمون آهن، پيروز برمي آيند»(7:30).
چنين است که آذر فروزان و آهن گدازان در پايان جهان در وندان را از اشونان جدا خواهد کرد؛ بعلاوه، در روز پسين، در وندان، اشونان مي بايستي از « گذرگاه داوري» Cinvat pratu بگذرند، در چنين هنگامي:
« بدين سان، دروند که با گفتار و کردارش، از راه اشه روي برتافته و دين راست راهان را دچار پريشاني کرده است، روانش در « گذرگاه داوري» آشکارا او را سرزنش خواهد کرد»(31:51).
« کرپان» و « کوي» ها با توانايي خويش و با وادار کردن مردمان به کردارهاي بد، زندگاني آنان را به تباهي مي کشانند؛ اما روان و دين شان هنگام نزديک شدن به « گذرگاه داوري» در هراس خواهد افتاد و آنان همواره باشندگان « کنام دروج» خواهند بود»(11:46).
اما زرتشت خود راهنماي اشونان خواهد بود و آنان را از « گذرگاه داوري» خواهد گذراند(10:46). در سرودهاي گاهان از چهره هاي متاخري که در ادبيات ديني متأخر زرتشتي بر سر چينوت پل دست در کار گذرانيدن و يا رد کردن روانهاي اشونان و دروندانند، سختي به ميان نيامده است. تنها در چند سرود گاتها، زرتشت به عنوان رد يا رتو که داوري اعمال مردمان را بر عهده دارد ظاهر مي شود. اما اين داوري، در حقيقت تفويض شده از سوي برترين داور، يعني اهوره مزداست، که پاداش و پادافره مردمان را در دفتر زندگاني ثبت کرده است و همه را در شمار پسين به حساب خواهد آورد(14:31). او از همه اعمال مردمان،آشکار يا پنهان و کوچک و بزرگ آگاه است و در داوري نهايي او ترديدي نيست(8:32، 8:31، 13).
مردماني که در زندگي خود اشه را برگزيدند و در گفتار، کردار و پندار پيرو او بوده اند، سرانجام در سراي يگانه ي اهورا مزدا(14:46)، در سراي خوش منش نيک. مزدا و اشه( در شهرياري مينوي اهوره مزدا(13:43، 10:45 و 5:49)، در بهترين جايگاه vahistam يا vahista و در خانه ي سرود Garodemaha زندگي آرماني خواهند داشت. بدکاران، ديوپرستان و دروندان نيز در آن هنگام در خانه ي دروج(11:49)، کنام ديو(4:49) و بدترين جايگاه acisto anhus جاي خواهند گرفت و در آنجا در تاريکي ماندگار، رنج و زيان ديرپاي و دريغ و درد جاودانه خواهند بود(20:31).
نکته قابل توجه آن است که در سرودهاي گاتها، هيچ توصيف مادي از خويشهاي بهشت وجود ندارد. بهترين و والاترين چيزي که در سرودهاي گاتها بعنوان پاداش اشون خواهند شده است، همانا زندگي جاودانه utayuta در سراي پر شکوه اهورا مزداست. از سوي ديگر، با توجه به مقدس بودن آتش، که فرزند اهورا مزدا و نماد اشه شمرده شده است، در توصيف دوزخ يا در انگهو، هيچ کجا صحبتي از آتش و سرزندگي آن نشده است. به اين ترتيب برخي پژوهندگان همچون James H.Moultan نتيجه گرفته اند که دوزخ جايگاهي بسيار سرد خواهد بود و اين نکته را که اقوام آريايي هميشه از سرماي استپ هاي شمالي مي گريخته اند و در ديد ايرانيان قديم، جايگاه دوزخ و ديوان هميشه در شمال بوده است، در تائيد سخن خود آورده اند.
اما مردمان هميشه سياه يا سفيد نيستند: بسيارند کساني که گناهانشان با کرفه ي آنها به اندازه است و در زندگي گاه به سوي اشه و گاه به سوي دروج گرائيده اند. اينان چه سرنوشتي خواهند داشت؟ در يسنا هات 1:33 مي خوانيم:
« هرکس بايد در اينجا برابر اين آموزشها که داد بنيادين زندگي است، رفتار کند. رد يا دروند و آن کس که کردارهاي نيک و بدش بهم آميخته است، با درست ترين روش برخورد خواهد کرد.»
اما در اين بند، در مورد سرنوشت آن کس که کردارهاي نيک و بدش بهم آميخته است مطلبي نيامده است. در يسنا 4:48 مي خوانيم:
« اي مزدا! آنکس که( گاه) نيک مي انديشد يا ( گاه) بد، بي گمان دين و گفتار و کردار خود را نيز چنان خواهد کرد و خواهش او پيرو گزينش آزادانه وي خواهد بود. سرانجام خرد تست که نيک و بد را از يکديگر جدا خواهد کرد( سرانجام جايگاه او از ديگران جدا خواهد بود).»
اين جايگاه جداگانه در قسمتهاي جديدتر اوستاmisva gatu( misva از myas به معناي آميختن، gatu مکان، جايگاه) محل آميختن يا جاي در آميختگي»( يا جايي که در آن اعمال خوب و بد افراد به هم آميخته و به يک اندازه است) نام گرفت و در زبان پهلوي به « هميستگه يا همستگان» تغيير يافت. در « روايت پهلوي» آمده است:« اين نيز از اوستا پيداست که از زمين تا ستاره ي پايه، همستگان است که به ستاره ي پايه است» و اين نيز شايد اشاره به زيادي تعداد افرادي است که در چنين برزخي خواهند بود. در « اردا ويرافنامه» درباره ي همستگان آمده است:« پادافره ي آنان که به همستگانند از گردش هواست: سردي يا گرمي و ايشان را پتياره ي ديگري نيست». اما در گاتها، چنان که گفته شد، جز اشاره ي مبهمي به وضعيت اين گروه از افراد، توضيح ديگري داده نشده است.(2)
از ديگر مواردي که در دوره هاي بعدي تاريخ آئين زرتشتي به گستردگي مورد بحث قرار گرفته و جزئيات آن تشريح شده است، موضوع نو شدن جهان در پايان اين دور زندگي يا « فرشوکرتي Frashokereti، فرشکرت Frash kart» است. در يسنا، هات 19:48 بهترين خواست زرتشت « ساختن جهاني نو» دانسته شده است. همچنين در يسنا، هات 11:48 زرتشت مي پرسد:
« اي مزدا! کي اشه و آرميتي در پرتو شهرياري مينوي تو خواهند آمد و خانمان خوب و سرزمين کشتمند پديدار خواهد شد؟»
و بالاخره در يسنا، هات 11:50 مي خوانيم:
« بشود که آفريدگار جهان در پرتو منش نيک، بهترين خواست درست کرداران، ساختن جهاني نو، را برآورد.»
به اين ترتيب، در سرودهاي گاهان تنها به اشاره در مورد جهان نو و فرا رسيدن آن صحبت شده است و از بندهاي مذکور نمي توان به قطعيت دريافت که اين جهان نو چگونه خواهد بود و يا اينکه آيا منظور از آن همان نو شدن جهان به واسطه ي ديني زرتشت است يا آنکه نوگشتن جهان در پايان اين دوره ي نبرد مورد نظر است. لذا، آنچه که در ادبيات متأخر زرتشتي درباره ي فرشوکرتي آمده است. محصول تحولات بعدي اين دين دانسته شده است.(3)
نويسنده:دکتر فاطمه لاجوردي
پي نوشت ها :
1. ERE,II/267 دوستخواه، دوازده- پانزده پور داوود، 54-55
2. Boyce,Textual...,1-2.
3. Boycem, Textual...,1-2.
1. ERE,XII,883.
2. براي جزئيات بيشتر نگاه کنيد به
R.Guenon.Introduction to the study of Hindu Doctries,london.luzac,1945, مجتبايي، 51-50 و 93-92 Pp.z09-216..
3. Zaehner,47-48 ER,15/582 دستخواه، /2 جم
Duchesn-Guilemin,336-340 Boyce,Texfual...,12-13.
4. Moultan.Early...,159-162.
منابع:
1- پورداوود، ابراهيم، گات ها، کهن ترين بخش اوستا، تهران: اساطير، 1378.
2- دوستخواه، جليل، اوستا، کهن ترين سرودها و متن هاي ايراني، تهران، مرواريد، 1375.
3- مجتبايي، فتح الله، شهر زيباي افلاطون و شاهي آرماني در ايران باستان، تهران، انجمن فرهنگ ايران باستان، 1352.
4- ويدن گرن، گئو، دين هاي ايران، منوچهر فرهنگ( مترجم)، تهران، آگاهان ايده، 1377.
1. Boyce,Mary,A History of Zorastrianism,Leiden E. J. Brill.1975, Vol.1, the Early Period.
2. Boyce,Mary, Textual Sources For the study of zoroastrianism.
manchester,manchester University Press,1984.
3. Chaterjee, J.M. The Ethical conceptions of the Gatha,Bombay. Jahangir.B. Karani`s Sons,1935.
4. Cook, F.C, The Origins of Religion and Language,London,John Murray,1884,Third Essay.Oh the Gathas of zoroster.
5. Ducheshe-Guillemin,J.The Hymns of zarathustra,London.John, Murray Publishers Ltd.1952.
6. Ducheshe-Guillemin,J."The Religion of Ancient Iran", in:Historia Religionum,C. Jouco & Geo Widengren(eds),Leiden E.J.Brill,1988, Vol. I.Religions of the Past.
7. The Encyclopedia of Religion,Mirca Eliade,New York,1987.
8. The Encyclopedia of Religion and Ethics.James Hastings(ed)., Edinburgh,1958.
9. Mills,Lawrance,Our Own Religion in Ancient Persia, U.S.A., Open Court Publishing Company,1913.
10. Moulton,James Hope,Early Zoroastrianism, London,Williams Norgate,1913.
11. Moulton,James Hope,The Treasure of the Magi,New york,MS press,1972.
12. Williams Jackson,A.V.,Zoroaster,The Prephet of Ancient Iran,New York,Columbia University Press,1965.
13. Zaehner,R.C., The Dawn and Twiligth of Zoroastrianism,London, Weidenfeld Nicolson,1961.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید