خلاق جوهره ي يهوديت است؛ اما با توجه به مشکلات مطرح شده درباره ي باب اخلاق يهودي، يافتن تعريفي جامع از اخلاق يهودي ممکن نيست. بااين حال، مجموعه ي گسترده و پر ارزشي وجود دارد که «اخلاق يهودي» ناميده مي شود. اصول اخلاقيات يهود، نخست در ده فرمان حضرت موسي تبيين شد؛ سپس در قوانين شريعت تورات در کتب مقدس عبري توسعه يافت و پس از آن، پيامبران عبراني به نقد و بررسي آن پرداختند، و بار ديگر در قوانين شفاهي ميشنا گسترش يافت. پس از آن، درگمارا و ميدراش تجزيه و تحليل شد و در قرون وسطا و مدرن، دوباره با واژه هاي فلسفي و عرفاني تفسير شد.
با توجه به اين امر، آثار مکتوب اخلاق يهودي به طور معمول به چهار گروه اصلي تقسيم مي شوند: توراتي، حاخامي، قرون وسطايي و مدرن.
اخلاق اجتماعي جايگاه خاصي در يهوديت و کتاب مقدس و تلمود دارد. برخي ازآموزه هاي اخلاق اجتماعي يهود عبارت اند از: محبت به همنوع، تواضع و فروتني، دستگيري از مستمندان، عدالت و درستکاري، تقدس حيات، اعتدال و ميانه روي و عفو و گذشت. به جز اخلاق، فلسفه ي اخلاق نيز جايگاه خاصي در يهوديت دارد که به برخي از امور بنيادين اخلاق، مانند کمال اخلاقي مي پردازد.
مقدمه
طرح موضوع اخلاق يهودي، مسائل و مشکلاتي را به دنبال مي آورد. برخي از اين مسائل، جزو جدايي ناپذير ولازمه ي ذاتي هر نوع مکتب اخلاقي است و برخي ديگر منحصر به اخلاق يهودي است. موضوع رفتار انسان ها (به ويژه موضوعات اخلاقي) در اين دين اهميتي اساسي دارد، اما به دليل وجود شکل هاي گوناگون آيين يهود، به يين، يافتن تعريفي جامع از اخلاق يهودي ممکن نيست.(1)
آيين يهود ديني است که هدف و جهت گيري آن اساساً به سمت رساندن انسان به تکامل عملي در همين دنياست. چهره ي واقعي و ملموس اين گرايش به عمل، در مجموعه ي ضوابط و قوانين اخلاقي تدوين شده بر اساس تورات، به نام «هلاخا» (2) يا شريعت يهوديت متبلور شده است. با اينکه بخش زيادي از قوانين هلاخا به آنچه امروزه آيين هاي مذهبي يا عبادي خوانده مي شود مربوط است، هلاخا متضمن قوانين مدني، جنايي و اخلاقي نيز مي باشد. بخش اخلاقي هلاخا از بخش هاي ديگر آن به هيچ وجه قابل تشخيص وجداسازي نيست؛ بلکه دست کم در چارچوب اين نظام، به مثابه بخشي که اعتبار و صلاحيت خود را همچون بقيه تورات، از آموزه هاي الهي به دست آورده است، بدان نگريسته مي شود. از آن جا که هلاخا عناصري اخلاقي نيز در خود دارد، اين پرسش مطرح مي شود که آيا سنت يهودي، نظام اخلاقي مستقل و مجزايي از هلاخا را به رسميت مي شناسد؟ آيا چيزي به عنوان هنجارهاي اخلاقي خاص يهوديت که در هلاخا ذکر نشده باشد، وجود دارد؟
اين موضوع، به مسئله پر دردسري تبديل شده است. اگر يهوديت، موجوديت دو قلمرو حقيقتاً يهودي و در عين حال مستقل، يعني حوزه ي هلاخا و حوزه ي اخلاق را به رسميت بشناسد، ارتباط آنها با يکديگر چگونه خواهد بود؟ آيا اصولي اخلاقي را مي توان با توجه به قوانين هلاخا اصلاح و تعديل کرد؟ اين احتمال در نزد آن دسته از يهودياني که هلاخا را تنها نمايش گر مرحله ي اوليه و آغازين وحي پويا و درحال تحولِ الهي مي دانند، غيرقابل قبول است. به عبارت ديگر، مسئله اين است که اگر هلاخا و اخلاق يهودي، هر دو اصيل و معتبراند، آيا مي توان يکي از آنها را مقدم بر ديگري دانست؟ اگر اين گونه نيست، در هنگام تعارض اين دو، تکليف چه خواهد بود؟ اگر آنها هيچ تعارضي با يکديگر ندارند، پس تفاوتشان در چيست؟
مشکل ديگر اينکه اگر اخلاقِ ديني خاصي فراتر و بالاتر از هلاخا وجود دارد، پس رابطه ي اين نوع اخلاق با قانون مدني غيرديني يهوديت چگونه است؟ وظيفه ي يهوديان در مورد تحميل يا ارائه اين اخلاق به غير يهوديان چيست؟ (3)
اشکالات ديگري نيز در اين باره مطرح مي شود؛ مانند اينکه اگر قرار باشد اخلاقيات را همه ي مردم جهان بپذيرند، در اين صورت اخلاق يهودي بايد نه تنها اصولي جامع و دربرگيرنده همه مردم جهان داشته باشد، بلکه بايد براي همگان نيز در دسترس و قابل استفاده باشد. حال اگر اخلاق خاصي فراتر از هلاخا وجود داشته باشد، آيا واقعاً در دسترس همه ي مردم جهان قرار دارد و براي همه سودمند است؟ اگر چنين است، چه عنصري آن را اخلاق يهودي کرده است؟
در ادامه به بررسي پاره اي از مسائل که منحصراً در اخلاق يهودي مطرح شده است، مي پردازيم. نخست برخي از مسائل پيش آمده در حوزه ي انديشه اخلاق يهودي را تشريح، و سپس مجموعه نوشته هايي را که به طور معمول با اين عنوان از آنها ياد مي شود، معرفي مي کنيم. در نهايت نيز به برخي از آموزه هاي اخلاقي برجسته ي اين دين اشاره مي کنيم.
اخلاق جوهره ي يهوديت است. از سه اصل موجود در تورات، تقوا ريشه ي اخلاق است؛ دو اصل ديگر ــ کيفر و پاداش و برگزيدگي يهود ــ نوعي نقش حمايتي براي اخلاق دارند.(4) در عصر روشنگري اروپا، اخلاق يهودي به لحاظ عقلي تحليل شد و در نهايت در عصر جديد، دوباره سه مکتب و فرقه ي عمده ي يهودي آن را بررسي کردند. در طي اين دوران طولاني، تغييرهاي زيادي در اخلاقيات يهود به وقوع پيوست. در ميان اصول بارزتري که کنار گذاشته شده اند، مي توان به قاعد ه ي مقابله به مثل (چشم در برابر چشم)، توجيه بردگي، عرف چند همسري و منزلت پايين تر زن در جامعه نام برد. با اين همه، هنوز اصول بسياري وجود دارند که از همان دوران اوليه ي ظهور کتاب مقدس باقي مانده اند.(5)
نکته ي قابل توجه اينکه در دين يهود نمي توان ميان آموزه هاي ديني و اخلاقي و به عبارت ديگر، ميان اخلاق و دين تمايز نهاد. هر آنچه در تلمود (6) و تورات است، شريعت به شمار مي آيد؛ حتي موضوعاتي مانند کمک به فقيران، رفتار مناسب با ديگران و ... .(7)
به هر حال، اين نوشتار بر آن است تا آنچه در حقيقت در طول سال هاي متمادي به عنوان اخلاق يهودي مطرح بوده است را بررسي کند.
متون مختلف اخلاق يهودي
بر اساس شيوه ي آيزايا تيشبي (8) و جوزف دن، (9) آثار مکتوبي که به طور معمول اخلاق يهودي ناميده شده اند، به چهارگروه اصلي تقسيم مي شوند: توراتي، (10) حاخامي، (11) قرون وسطايي و مدرن.(12)
الف.اخلاق توراتي
برخي از دانشمندان معاصر نظير اسرائيل افروس (13) و شوبرت سپِرو (14) بر اين عقيده اند که در کتاب مقدس (عبري) حوزه ي مجزا و خاصي از کردارهاي انساني، نظير آنچه ما به آن اخلاقيات مي گوييم، کاملاً مورد توجه بوده است. هيلل (15) نيز بر اين باور است که مطالبات اخلاقي، اساس تورات است.(16) مي توان با اين ديدگاه مخالفت کرد؛ زيرا کتاب مقدس در حالي که از موضوعات و مطالب اخلاقي سرشار است، هيچ گاه قوانين کنترل کننده ي رفتارهاي اخلقاي را بخش مجزا و مستقلي از قوانين مربوط به موضوعات مدني، جنايي و عبادي موجود در آن نمي داند: (17) «همه آنها از يک شبان داده شده است.» (18) در کتاب مقدس عبري هيچ کلمه اي با عنوان «اخلاق» (19) به معناي مورد نظر ما وجود ندارد؛ بنابراين، اين تعبير صرفاً بيانگر کارکرد آموزشي است، که توسط آباء انجام شده است. در کتاب مقدس مطالبات اخلاقي، بخش اصلي مطابات بنيادين است؛ از اين روي، جايگاه محوري اخلاق، سراسر کتاب مقدس است. بر اين اساس، کتاب مقدس تأثير مهمي بر شکل دهي اخلاق در فرهنگ اروپايي به نحو عام داشته است. اين تأثير هم به صورت مستقيم و هم غيرمستقيم از طريق آموزه هاي اخلاقي ادبيات اپوکريفايي (بنگريد به اپوکريفا) و عهد جديد بوده است، که مبتني بر اخلاق کتاب مقدسي هستند.(20) از اين روي، آموزش مطالب اخلاقي در کتاب مقدس به صورت آگاهانه و با اين عنوان خاص انجام نمي شود؛ بلکه مي توان گفت تورات يکي از منابع اخلاق يهودي است، که هيچ گاه به منزله ي متن کتاب اخلاقي شناخته نشده است.(21)
کتاب مقدس ميان آموزه هايي که مي توان به مثاب آموزه هاي اخلاقي طبقه بندي کرد و تعاليم فقهي (ختنه، قرباني و ممنوعيت خوردن خون) و دستورهاي مربوط به موضوعات قانوني عام، تمايز رسمي قائل نيست؛ (22) بنابراين، محقق مجبور است ميان اين مقولات تفاوت ايجاد کند و ببيند کجا هدف اخلاق بروز مي يابد. هدف اخلاقي را مي توان با تشخيص تفاوت ميان فرمان اصلي و عام «تو نبايد سرقت کني» و احکام مربوط به کيفر سارق متمايز ساخت.(مثلاً اعداد، 35) از اين روي، فرامين اخلاقي، به وضوح قوانين بدون ضمانت هستند که بايد آنها را اطاعت کرد، اما تحميلي نيستند.
به غير از فرمان هاي اخلاقي واضح، گرايش عامي در شريعت کتاب مقدس وجود دارد که برعدالت تأکيد مي ورزد؛ عدالتي که اساس هر قانوني است. هر قانوني بر ديدگاه اخلاقي قانون گذار
و تلاش هايي مبتني است که وي انجام مي دهد تا از طريق قدرت، قواعد عملي اخلاق را، که جامعه ي موجود پذيرفته است اجرا کند؛ اما شريعت کتاب مقدس به وضوح و پيوسته مشتاق اين غايت است.(23)
با اين سخن، اين اشکال و پرسش مطرح مي شودکه آموزه هاي اخلاقي کتاب مقدس چيست؟ اين پرسش در حقيقت، به منزله ي اين است که کتاب مقدس، دست کم درمناسبات اخلاقي و کلامي، کتابي واحد و يکپارچه فرض شود. اين فرضيه هر چند ممکن است مخالفت مورخان کتاب مقدس را به دنبال داشته باشد، انعکاس دهنده ي نگرش سنتي يهوديت نسبت به اين کتاب است و در اينجا مورد پذيرش قرار مي گيرد.
شايد شناخته شده ترين آموزه هاي اخلاقي کتاب مقدس مجموعه اي به نام «ده فرمان» باشد. (البته اين مجموعه به نام ده فرمان مشهور شده، وگرنه تعداد احکام آن بسيار بيش از ده عدد است). اين مجموعه درسفر خروج باب 20، ذکر شده است. از اين ده جمله ي مجزا، دست کم شش مورد آن مستقيماً داراي محتوا و اهميت اخلاقي است: الف)به پدر و مادرت احترام گزار؛ ب)قتل نکن؛ ج)زنا نکن؛ د)دزدي نکن؛ هـ)عليه همنوع خود شهادت دروغ نده؛ و)به اموال نزديکانت طمع نداشته باشد (اموال در اين فقره، همسران را نيز در بر مي گيرد که خود نشان دهنده ي، اين است که ده فرمان سندِ احساسات فمينيستي تورات نيست). چهار فرمان باقي مانده (من پروردگار و خداي شما هستم...؛ تنها خداي يگانه بايد پرستيده شود؛ هيچ گاه نام خدا را بيهوده و عبث به کار نبريد؛ مراسم روز شنبه را به پا داريد) بيشتر به موضوعات کلامي و عبادي مربوط است. اين تقسيم بندي موضوعي ده فرمان، چيزي است که بعدهاحاخام هاي يهودي از متن کتاب مقدس نيز برداشت کردند؛ يعني قانون هاي مربوط به روابط ميان تک تک افراد آدمي و اصول مربوط به رابطه ي انسان ها با خداوند.(24)
بسياري از قوانين تورات در گروه اول قرار مي گيرند که بر اساس آن، عبادت خداوند در گرو داشتن روابط محترمانه، انساني و اخلاقي با همنوعان است. (همان گونه که بعدها حاخام ها نوشتند، عبادتِ شايسته ي خداوند در انجام سه کار است: مطالعه ي تورات، انجام قرباني و نماز و مهرباني و عطوفت؛ (25)
در مذهب يهود، دين و اخلاق به نحوي جداناشدني با يکديگر در هم آميخته اند؛ رفتار صحيح اخلاقي همواره درپرتو ذات خداوندي تفسير شده است؛ زيرا تنها ذات مقدس الهي است که نمونه ي اعلاي همه ي خوبي ها و شايستگي هاست.
تورات به دو دسته قوانين ديني و اخلاقي توصيه مي کند و هر دسته از قواني، خود به دو نوع سلبي و ايجابي تقسيم مي شوند. پيوند ميان قوانين ديني و اخلاقي امري اتفاقي نيست؛ بلکه از وجود عناصر اخلاقي در قوانين ديني ناشي مي شود. اين دو دسته از قوانين، يک هدف مشترک دارند که همان خدا و پاکدامني است. احکام ايجابي براي تهذيب اخلاق و ارتقاي ويژگي هاي نفساني، و دستورهاي سلبي براي مبارزه با رذايل اخلاقي و فرونشاندن گرايش هاي منفي است.(26)
به عبارت ديگر، اخلاق، هر چه باشد، پايه هاي آن در اراده ي خداوند قرار دارد. از اين روي، اراده ي او به همان اندازه که در دين و اصول آن سهم دارد، در اصول اخلاقي نيز نقش دارد. اساس اين عقيده که خداوند از آفريدگان و بندگانش خواسته است رفتاري معقول و مهربانانه با يکديگر داشته باشند، در آموزه هاي کتاب مقدس است؛ آنجا که مي گويد، انسان به صورت خدا خلق شده است.
اخلاقي زيستن در سخنان دانشمندان يهود دو ويژگي دارد: يکي اينکه بنياد و اساس اخلاق، دستور الهي است و ديگر آنکه اخلاقي زيستن به معناي مطابقت اخلاق انسان با صفات خداوند است. از آنجا که انسان به صورت خداوند، آفريده شده است، کسب والاترين درجه ي ممکن از کمال و خودشناسي در اين است که خود را تا حد امکان، شبيه به خداوند گرداند. اين سخن را مي توان شالوده ي مهم ترين و منحصر به فردترين اصل اخلاقي تورات، يعني تقليد کردن از خدا (27) دانست.(28)
در آياتي چند از تورات، به اصل خلاقي مزبور اشاره شده است، که براي نمونه برخي از آنها را بيان مي کنيم: «مقدس باشيد؛ زيرا که من يهوه، خداي شما، قدوس هستم».(29) در اين آيه، درباره ي موضوع بحث ما، دو نکته ي صريح و روشن وجود دارد: يکي مقدس و پاک شدن انسان به دليل مقدس بودن خداوند، و ديگري ضرورت قدم گذاشتن در راه خدا و پيروي کردنم از او، حال اين پرسش مطرح است که چگونه انسان مي تواند خويشتن را پاک و منزه گرداند و در نتيجه خداگونه شود؟ در کتاب مقدس، به گونه اي روشن به اين پرسش پاسخ داده شده است. در سفر لاويان (19:2ــ37) فهرستي از فرمان هاي مختلف خداوند ارائه شده است. اين فرمان ها درباره ي موضوعات اخلاقي (شامل احترام به والدين، کمک کردن به فقيران، رعايت عدل و صداقت، لطف و عطوفت به محرومان، و مانند آن)، فقهي (مثل آداب روز شنبه، قرباني و مانند آن) و کلامي (از قبيل بيهوده نام پروردگار را بر زبان نياوردن) است. از اين روي، انسان مي تواند
با پيروي از اين احکام يا بنابر آنچه درکتاب تثنيه آمده است، با گام نهادن در مسير خداوند، به تقدس و پاکي مورد نظر دست يابد.
از آنجا که تأکيد آيين يود بيشتر بر عمل و کردار است، تا مباحث عقلي و ماوراء الطبيعه، مايه شگفتي نيست که اين آيين، اصول و آموزه هايي را ارائه دهد که در نگاه اول، محتاج تفسيرهاي نظري است، ولي بلافاصله بر تبيين آنها از طريق عناصر عملي پافشاري کند. از اين روي، تقليد کردن از خدا در اين مذهب، موضوعي مافوق طبيعي نيست؛ بلکه جزو مسائل عملي و اخلاقي آن به شمار مي آيد. يهوديان مکلف نشده اند که از لحاظ عيني و واقعي فراتر از ماهيت معمول خويش حرکت کنند و از نظرجهاني شبيه خداوند شوند، (30) بلکه از آنان خواسته شده است به شيوه هاي خاصي رفتار کرده، اعمال مشخصي را انجام دهند. بنابراين، تقليد کردن يهوديان از خداوند و دست يافتن آنان به سرنوشتي که پروردگار با آفريدن آنان به صورت خويش، برايشان مقدر ساخته است، در واقعه ي وسيله ي رسيدن به تکامل عملي و اخلاقي آنان است.
يعني نه تنها خداوند به وسيله ي فرمان هاي خود بشر را به راه حقيقي زندگي راهنمايي کرده است، بلکه خود را نمونه اي مي سازد تا همه از او پيروي کنند. در ادبيات دانشمندان يهود، پيروي از خداوند به صورت هدف و آرماني نشان داده شده است، که انسان بايد براي نيل به آن بکوشد. اراده ي خداوند الگويي است که زندگي بشر بايد بر اساس آن شکل پذيرد. او صفاتي بي نهايت عالي دارد که در رفتار و کردار بشر نيز همان صفات بايد نمودار و برجسته باشد.
اين اصل در چند جا تعليم داده شده است. مثلاً «فقط از خداوند خدايتان پيروي نماييد، از او اطاعت کنيد و اوامرش را بجا آوريد، او را پرستش کنيد و از او جدا مشويد»؛ (31) مقصود اين است که انسان بايد از صفات ذات قدوس متبارک پيروي کند. همان طور که او برهنگان را جامه پوشانيد، (32) انسان نيز بايد برهنگان راجامه بر تن کند. همان طور که خدا مرده را دفن کرد (33) او نيز مردگان بي کس را به خاک بسپارد».(34) «در تمامي طريق هاي او رفتار نماييد» (35) چنان که گفته شده : «خداوند، خدايي رحيم و با شفقت، دير خشم و کثير احسان و حقيقت است»(36) و نيز گفته شده است: «و واقع خواهد شد هر که به نام خداوند خوانده شود، نجات خواهد يافت»؛ (37) يعني همان طور که خداي حاضر در همه جا رحيم و شفيق است، مومن نيز بايد رحيم و شفيق باشد. همان طور که ذات قدوس متبارک عادل خوانده شده است (38)(مزامير، 145: 17) او نيز عادل باشد. همان طور که او نيکوکار و مهربان خوانده شده است (آيه ي فوق) بنده نيز نيکوکار و مهربان باشد.» (39)
از سوي ديگر، دانشمندان يهود اين نکته را از نظر دو نداشته اند که در کتاب مقدس، صفاتي مانند غيرت و خشم به خداوند نسبت داده شده است که انسان نبايد از آن تقليد کند. آنان براي اين عقيده که اصل کلي تقليد از خداوند نبايد در اين موارد به کار بسته شود، دليلي ارائه کرده اند: «زيرا من که خداوند خداي تو مي باشم خداي غيوري هستم»؛ (40) «من بر غيرت چيره و غيرت را بر من تسلطي نيست»؛ (41) «يک موجود انساني مغلوب خشم و غضب خود مي شود. لکن ذات قدوس متبارک بر خشم و غضب خود مسط است. چنانکه گفته شده است: خداوند انتقام گيرنده و صاحب غضب است.(42)
بنابراين، اصل کلي تقليد از خداوند نه تنها پايه و اساس علم اخلاق تلمود است، محرک و الهام بخش آن نيز هست. اين اصل کلي اين احساس را در انسان به وجود مي آورد که وقتي زنگي او به لحاظ اخلاقي درست و صحيح باشد، از تأييد و پشتيباني آفريدگار خود برخوردار مي شود، و از آن مهم تر، با خداي خود رابطه اي ناگسستني برقرار مي سازد. از اين روست که اين اعتقاد انگيزه اي عالي و نيرومند براي خوگرفتن به رفتار و کردار نيک است.(43)
مقايسه ي شيوه ي آيين يهود در تقليد از خداوند با شيوه هاي افلاطون و مسيحيت، نکته اي را که بدان اشاره شد، روشن تر مي سازد. افلاطون (44) در تئاتتوس (45) چنين مي گويد: «بر ما لازم است که هر چه سريع تر به آسمان پرواز کنيم و در نتيجه، تا آنجا که ممکن است، شبيه خدا شويم و شبيه خدا شدن يعني پاک گرديدن، عادل شدن و خردمند گشتن». در تورات از يهوديان خواسته شده است تا در همين زمين و نه در آسمان ها، با انجام دستورهاي خداوند، خداگونه شوند. پس بر اساس دستور تورات کسي شبيه خداوند نمي شود؛ بلکه انسان شيوه هاي خدايي را دنبال مي کند و رفتارهاي خداگونه را تا آنجا که براي بشر امکان دارد، انجام مي دهد.
در مسيحيت، ما با تفسيري واقعي تر و عيني تر و در نتيجه، مافوق طبيعي تر از مضمون تقليد از خدا روبه رو مي شويم. در اين دين، خداوند با مجسم کردن خويش در کالبد جسمِ زنده و مادي بشر، نقش تقليد از بشر را ايفا مي کند و بدين ترتيب، تقليد از خدا به صورت غير مستقيم و با عنوان تقليد از مسيح، محقق مي شود؛ تقليدي که نه با انجام دادن ششصد و سيزده فرمان موجود در تورات، که با ابزار وفاداري و ايمان و با پيروي از رنج و عذابي که عيسي هنگام جان نثاري خويش براي خلق تحمل کرد، ميسر مي شود.(46)
مضمون اخلاقي خلق انسان به صورت خدا، دو موضوع را پديد آورده است: يکي قوانين
اخلاقي خاص (نظير «دوست داشتن همنوع»؛ زيرا او نيز مانند خودِ ما به صورت خدا آفريده شده است) و ديگري، محتواي عام و فراگير تورات؛ چيزي که به ويژه در مورد پيامبران باستان (نظير اشعيا، ارميا و حزقيال) کاملاً روشن است. اين اصل همچنين شالوده ي بحث هاي حاخامي را درباره ي آنچه ما موضعات اخلاقي مي ناميم، تشکيل مي دهد.
پي نوشت ها :
*دانش پژوه دکتري اديان و عرفان مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(قدس سره)
دريافت: 89/3/24 ــ پذيرش: 89/7/6 smaeelalikhani@Yahoo.com
.Singer Peter, A companion to tthics, p.82.
2.Halakhah.
3.Singer Peter, A companion to ethics, p83.
4.Rotenstreih Nathan, Jewish Philosophy in modern times, p. 35.
5.بوش، ريچارد و ديگران، جهان مذهبي، اديان در جوامع امروز، ترجمه ي عبدالرحيم گواهي، ج 2، 639.
6.Talmud.
7.Eliade Mircea, The Encyclopedia of Religion, V7 & 8, P.82.
8.Isaiah Tishby.
9.Joseph Dan.
10.Biblical.
11.Rabbinic.
12.Singer Peter, A companion to ethics, p.85.
13.Israel Efros.
14.Shubert Spero.
15.Hillel.
16.Roth Cecil, Encyclopedia Judaica, V6, P.931.
17.Singer Peter, A companion to ethics, p84.
18.جامعه، 12: 11.
19.Ethics.
20.Roth Cecil, Encyclopedia Judaica, V6, 922.
21.Singer Peter, A companion to ethics, p.84.
22.Lawrence C. Becker and Charlotte B.Becker, Enyclopedia of Ethics, V2, P.912.
23.Roth Cecil, Encyclopedia Judaica, V6, 923.
24.Singer Peter, A companion to ethics,p.84.
25.I bid.
26 اپستاين ايزويدور، يهوديت، بررسي تاريخي، ترجمه بهزاد سالکي، ص 20.
27.Imitation of God.
28.Lawrence C. Becker and Charlotte B.Becker, Encyclopedia of Ethics, V7.
29.لاويان، 19: 2.
30.البته گفتني است که موضوع تقليد از خدا، آن گونه که آيات ذکر شده به خوبي نشان مي دهد، فرمان و حکم تورات است و همين نکته بعدها به وسيله بيشتر صاحب نظران تأييد شد.
31.تثنيه، 13: 4.
32.پيدايش، 3: 21.
33.سفر تثنيه، 34: 6.
34.سوطا، 14 الف.
35.تثنيه، 11: 22.
36.خروج، 34: 6.
37.يوتيل، 32: 2.
38.مزامير، 145: 17.
39.دواريم، مربوط به آيه 22 از باب 11 از تثينه، بند 49، صفحه ي 85 الف.
40.خروج، 20: 5.
41.مخيلتا، مربوط به آيه ي فوق، ص 68 الف.
42.ناحوم، 1: 2؛ برشيت ربا، 49: 8 تا 14.
43.راب، دکتر، ا، کهن، گنجينه اي از تلمود، ترجمه ي امير فريدون گرگاني، ص 231ــ232.
44.Socrater.
45.Theaetetus.
46.Singer Peter, A companion to ethics, p87.
ج.اخلاق قرون وسطايي
نخستين آثار نظام مند اخلاق يهودي در قرون وسطا تحت تأثير تفکر فلسفي يونان شکل گرفت که از طريق ترجمه ي عربي و توسط مسلمانان به انديشه ي يهودي رسيده بود.در واقع، يهوديان ديدگاه هاي اخلاقي خويش را دوباره به صورت نظام مند عقلاني و حتي علمي به وجود آوردند.(1)
ادبيات قرون وسطا و جديد در تدوين اخلاق نظري و عملي گرايشي دو وجهي دارند. برخي از فيلسوفان يهودي قرون وسطا، همچون سعدياگائون (2) و سليمان بن جبرول (3) قواعد نظام مندي نظام مندي براي ديدگاه هاي اخلاق يهودي فراهم کرده اند.(4) تيشبي (5) و دَن (6) نوشته هاي اين دوره را به چهار دسته تقسيم کرده اند: فلسفي، حاخامي، زهدگرايانه و قبالايي.(7) از نظر ادبي، اخلاق در اين دوره در متون فلسفي و عرفاني، مواعظ و خطابه ها، وصيت ها و نامه ها، قصه ها و حکايات، متون شعري، تفاسير کتاب مقدس، ميشنا و رساله هاي مربوط به رفتارهاي اخلاقي، آموزش داده شده است. با نگاهي به اولين دسته از گروه هاي چهارگانه ي کتاب هاي اخلاقي يهوديت در قرون وسطا، يعني نوشته هاي فلسفي، به نظر مي رسد موضوع اصلي و شالوده ي اساسي مباحث اخلاقي در ميان فيلسوفان يهودي آن دوران، پيرامون ذات و ماهيت خداوند بوده است؛ بدين سان که به عقيده ي آنان، ميزان اهميتي که افراد براي رفتارهاي اخلاقي قائل مي شوند، بستگي به ميزان ارزش گذاري آنان بر ماهيت و ذات انساني دارد، و از آنجا که در آيين يود، عقيده بر اين است که انسان به صورت الهي خلق شده است، کيفيت قضاوت و ارزيابي ما از ذات انسان به مقدار زيادي به نحوه ي قضاوت ما درباره ي ذات الهي بستگي دارد؛ اگر خداوند را به طور ذاتي فعّال دانستيم، بر ما لازم است تا تکامل و سعادت خويش را در فعاليت و رفتار خود بيابيم. از اين روي، علم اخلاق در اين باره نقش و سهم مهمي دارد. از طرف ديگر، اگر در نظر ما خداوند ذاتاً فکور و انديشمند باشد، تکامل و سعادت ما تنها در گرو تأمل و تعمق است. بنابراين، علم اخلاق نقش کم اهميت تري در زندگي ما خواهد داشت و تنها وسيله اي مقدماتي براي رسيدن به تکامل عقلاني و فکري شمرده خواهد شد. اين موضوع در آثار مهم ترين فيلسوف يهودي اين دوران، موسي بن ميمون، (8) مورد توجه ويژه قرار گرفته است. او در يکي از کتاب هاي نسبتاً مشهور خود با عنوان اصول خصلت هاي شخصيتي، گونه اي نسبتاً اصلاح شده از نظريه ي ارسطو را که به «نظريه ي اعتدال» (9) مشهور است، مطرح، و آن را مظهر آموزه هاي اخلاقي يهوديت به شمار مي آورد؛ ولي چنين به نظر مي رسد که او در کتاب فلسفي خويش، دلاله
الحائرين، تفسيري کاملاً عقلاني و فکري از يهوديت ارائه مي دهد و تکامل اخلاقي ــ و به دنبال آن، تکامل هلاخايي ــ را تا حد مقدمه اي ضروري براي دست يابي به تکامل فکري پايين آورده و کم اهميت جلوه مي دهد؛ هر چند در اواخر کتابش، بر جهت گيري اخلاقي و عملي يهوديت تأکيد کرده است، مي گويد:
پس از اين که شخص به بالاترين حد تکامل فکري قابل دستيابي رسيد، صحيح ترين و کامل ترين تکامل او در گرو تقليد کردن از محبت، عدالت و نيکوکاري خداوند قرار دارد. ممکن است گفته شود که منظور ابن ميمونِ فيلسوف در دعوت کردن به تقليد از خداوند، بيشتر جنبه عقلاني و ماوراي طبيعي دارد و از ما مي خواهد که با تعمق و تفکر ماوراي طبيعي به اين مطلوب دست يابيم. ولي توجه به حاخام بودن وي اين احتمال را رد مي کند؛ زيرا خود او بارها بر تأثيرگذاري عملي اين تقليد بر زندگي افراد در درون جامعه، اصرار ورزيده است.(10)
فيلسوفان يهودي قرون وسطا، نويسندگاني که به طور عميق و بيشتر به سنت ها و آموزه هاي حاخامي آشنا و وفادار بودند ــ شايد در واکنش به آثار و کتاب هاي اخلاقي براي اثبات اين عقيده که متون ميشنا و تلمود تأمين کننده ي همه نيازهاي فرد براي رسيدن به يک نظام اخلاقي کامل است ــ آثار و مقالات اخلاقي متعددي نوشتند، که کاملاً براساس متون ميشنا و تلمود تنظيم شده بود. آنان که توصيه و فرمان حاخام ها را، در مورد تحقيق و جست وجو کردن، تنها در تورات ــ بدين دليل که هر گونه مطلبي در آن وجود دارد ــ نه در شکل و نه در محتوا ــ نيست. به جاي آن لازم است شخص تنها به مطالعه و تحقيق در تورات و نوشته هاي حاخامي بپردازد و از اين طريق اصول اخلاقي را تدوين کند.
اخلاق حاخامي پديده اي منحصراً قرون وسطايي نيست، بلکه نوشته ها و آثار متعدد ديگري در اين باره تا امروز نوشته شده و يا در حال نگارش است. جنبش همه جانبه اي که در قرن گذشته آغاز شد و در آن عناصر قابل توجهي از نوگرايي ديده مي شود و به «جنبش مُوسار» (11) معروف است، شايد بهترين نمونه ي اخلاق حاخامي قرون وسطايي در زمان حاضر باشد.(12)
نوشته هاي اخلاق زهدگرا به گروهي از صوفيان و پرهيزکاران يهودي مربوط مي شود که به حسيدي اشکنازي (13) معروف بودند و در قرن هاي دوازدهم و سيزدهم در کشور آلمان فعاليت داشتند. همه ي اين نوشته ها درباره ي مشکلات خاص و جزئي و موقعيت هاي حقيقي و خارجي
تدوين شده اند و در آنها در مورد بحث و تحقيق درباره ي اصول و قوانين کلي اخلاق مطبي بيان نشده است. ويژگي خاص اين نوع اخلاق توجه عميق به پرهيزگاري، اعتقاد به عناصر خرافاتي، ــ آن گونه که ويژگي قوم يهود و در عين حال، مباين يک دين ممتاز است ــ و تأکيد بر تلاش بيشتر در انجام دادن رفتارهاي اخلاقي يا مذهبي است. به اعتقاد آنان، هر اندازه شخص براي انجام دادن يک تکليف زحمت بيشتري محتمل شود، شايسته ستايش بيشتري است. اين اعتقاد و عقيده مشابه که بر اساس آن بر شخص پرهيزگار (يا حسيد) واجب است از شريعت آسماني (14) که قانوني به مراتب سخت گيرتر و دشوارتر از شريعت تورات (15) است تبعيت کند، ــ تبعيت از شريعت تورات بر ديگران لازم است ــ هر چند در آيين يهود، جديد و بي سابقه نيست، به يقين گروه حسيدي اشکنازي دوباره بر آن تأکيد و به طور گسترده اي مطرح کرد. به هر حال، دعوت اين مکتب اخلاقي به روي آوردن به رفتارهاي اخلاقي مستحب، بر تحولات بعدي يهوديت در اروپا تأثير زيادي داشت.(16)
يکي از برجسته ترين تحولات عقلاني در تاريخ يهوديت قرون وسطايي، پيدايش و گسترش جنبش صوفي گرايانه يهودي به نام «قبالا»(17) بود. يکي از عقايد قبالايي که تأثير مهمي بر اخلاق يهودي گذاشت، اين بود که اعمال مذهبي مي تواند اثر عميقي بر ساختارنفس و بناي عالم گذارد. البته اين نظريه بر اساس مفاهيم نوعي جهان بيني معنادار است که تمامي مظاهر مادي و معنوي عالم را در حال تأثيرگذاري متقابل فعال و هميشگي بر يکديگر مي داند. بر اساس اين نگرش، اعتقاد به وجود نوعي رابطه ي علّي ميان کردار آدميان و تحولات عالم، منطقي به نظر مي رسد.(18)
در قرن شانزدهم مطالعه ي قبالا بيش از پيش در ميان متفکران يهود رايج شد.اين امر تا حد زيادي ناشي از ويزاني مرکز بزرگ يهودي در اسپانيا و انحطاط سريع فلسفه ي يهود در آن دوران است. گرايش قبالايي در ميان توده هاي مردم نيز بدين واسطه بود که دانشمندان قبالايي به نوشتن آثار اخلاقي معروفي بر اساس نظام نمادگرايي قبالايي پرداختند و اين امر، قبالا را به آساني دردسترس توده هاي يهودي قرار داد.
رويکرد جديد به قبالا در اخلاق يهودي تا حد زيادي بر پايه ي ديدگاه هاي عرفاني ــ انقلابي اسحاق لوريا (19)(1534ــ1572) بود. نگاه اسحاق لوريا نگاهي منجي گرايانه بود. بر اساس نمادگرايي عرفاني وي، جهان آفريده شده است تا به مثابه ي ميدان نبرد ميان قدرت هاي خير و
شر باشد که در نهايت خير پيروز مي شود. انسان با انجام کار نيک و فعاليت اخلاقي و ديني مي تواند در نبرد عليه قدرت هاي شر، با خدا همکاري کند.
الهيات لوريا موجب ايجاد گرايش جديدي شد و به همه ي مطالبات اخلاقي و ديني معنايي جديد بخشيد. در نظام او، هر کلمه ي نماز، هر عمل فضيلت مندانه و هر کار اخلاقي انسان، يا عملي منجي گرايانه است که رستگاري و رهايي را تسهيل ميکند و يا عملي شر است که حامي قدرت شيطاني در نبرد عليه خداست؛ عمل طبيعي وجود ندارد. هر چه انجام يا وانهاده شود، تأثير معنوي بسياري دارد و چه بسا در سرنوشت همه ي آفرينش تأثير داشته باشد.
پس از لوريا، يهوديان آثار بي شماري در قرن هفده و هيجده درباره ي اخلاق و خطابه ي اخلاقي در شرق و غرب نوشتند. بي شک اين دوره اوج تأثير ادبيات اخلاقي عبراني بر حيات، رفتار اجتماعي و فعاليت تاريخي يهود است. الهيات لوريايي مبنايي شد براي نهضت موعودگرايانه ي شبتاي صبي در سال 1665؛ هر چند نهضت موعودگرايانه وي باعث بحران هاي ايدئولوژيکي و اخلاقي بسياري براي اين رويکرد شد که اخلاق حسيدي قرن هيجده پاسخي به آن بود.(20)
د.اخلاق جديد
عالمان اخلاق يهود در دوره ي مدرن داراي دو گرايش هستند؛ نخست ديدگاه کساني که تا حد زيادي بر سنت ها و ارزش هاي دوره ي پيش از مدرن تأکيد مي ورزدند و خواهان تداوم همان ارزش ها هستند. در اين گرايش، شاهد «نهضت موسار» هستيم که ربي اسرائيل سالانتر (21) (1810ــ1883) نويسنده ي کتاب نور اسرائيل (22) در قرون نوزده آن را تأسيس کرد. در برابر اين رويکرد، گرايشي وجود دارد، که از عصر روشنگري متأثر است.(23)
تا پيش از سال 1789 در اروپا و مدّت ها پس از آن در جهان اسلام، يهوديان به هيچ وجه مجاز به شرکت در کارهاي فرهنگي و تهذيب جوامع خويش نبودند. پس از آن سال ها، هنگامي که انجام دادن اين امور براي يهوديان ممکن شد، آنان با شيفتگي زياد از آن استقبال کردند. اين فضاي باز فرهنگي و مشارکت بيشتر مردم در امور فرهنگي، يکي از مهم ترين ويژگي هايي است که يهوديت معاصر را از يهوديت قرون وسطا متمايز مي کند. ديگر ويژگي متمايز کننده ي يهوديتِ اين دوران، شيوه اي است که بر اساس آن، ا ين آيين به جنبش ها، گرايش ها وحتي فرقه هاي رقيب متعدد تبديل شده است. از اين روي، ــ آن گونه که در قرون وسطا اعمال مي شد ــ اگر هم در مواردي ديدگاه هاي گوناگون وجود داشت، ذاتاً در جهت يک نظر، و عقيده قرار
مي گرفت؛ البته اين نظر، خلاف عقيده اي است که يهوديت را از ابتدا آييني وفادار به پلوراليسم مي داند.(24)
اين وضعيت، به ويژه در مورد اخلاق بيشتر جلوه مي کند. عده اي از متفکران يهودي عقيده دارند اخلاق يهودي اساساً از اخلاق و منطق کانت مستقل و مجزاست؛ در حالي که گروه ديگري بر اين واقعيت که اخلاق يهودي کاملاً دنباله رو اخلاق ک انتي بوده، هست و بايد باشد، مباهات مي کنند. افرادي مانند موسي مندلسون (25) و موريتز لازاروس (26) از طرفداران اين ديدگاه هستند.(27)
هر گونه ديدگاه ممکن درباره ي مسئله ي رابطه ي ميان اخلاق و هلاخا در اعتقاد متفکران گوناگون يهودي، کاملاً جزو ديدگاه هاي معتبر و رسمي سنت يهودي به شمار مي آيد. نمونه ي ملموس تر و قابل استناد ديگر، موردي است که به حاخام هايي مربوط مي شود که بر جايگاه خويش در مقام کارشناسان موثق، معتبر و موثر در شريعت و اخلاق يهودي افتخار مي کنند؛ آنان در برابر کميته ي پارلماني يهوديت که مسئول بررسي حکم سقط جنين بود، مطالبي را ارائه کردند که کاملاً با عقايد و ديدگاه هاي اين آيين درباره ي آن مسئله در تضاد بود.(28)
البته نظر يهوديان و آيين يهودي در اين زمينه، منحصر به خود نيست، بلکه کم و بيش شبيه ساير ملل و عقايدشان است. واکنش شکننده ي يهوديت به مسائل پيش آمده در دنياي متجدد مروز، به همان اندازه که بازتاب دهنده ماهيت يهوديت است، منعکس کننده ي طبيعت و خاصيت تجددگرايي نيز مي باشد.
پي نوشت ها :
*دانش پژوه دکتري اديان و عرفان مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(قدس سره) دريافت: 89/3/24 ــ پذيرش: 89/7/6 smaeelalikhani@Yahoo.com
1.Lowrence C. Becker and Charlotte B. Becker, Encyclopedia of Ethics, V2, P.912.
2.Saadiah Gaon.
3.Solomon ibn Gabriol
4.Roth Cecil, Encylopedia Judaica, V6, 923.
5.Tishby.
6.Dan.
7.Lowrence C. Becker and Charlotte B. Becker, Encyclopedia of Ethics, V2, 912.
8.Moses Maimonides.
9.Golden Mean.
10.Singer Peter, A companion to thics, p88.
11.Mussar movement.
12.Singer Peter, A companion to thics, p88.
13.Hasidei Ashkenazi.
14.Low of heaven.
15.Low of Torah.
16.Singer Peter, A companion to thics, p89.
17.Kabbala.
18.Singer Peter, A companion to thics, p89.
19.Isaac Luria.
20.Eliade Mircea, The Encyclopedia of Religion, V7&8, P.86-87.
21.Rabbi Israel Salanter.
22.Ohr Israel ("The Light of Israel").
23.Lawrence C. Becker and Charlotte B. Becker, Encyclopedia of Ethics, V2, 914.
24.Singer Peter, A companion to thics, p 90.
25.Moses Mendelssohn.
26.Moritz Lazarus.
27.Lawrence C. Becker and Charlotte B. Becker, Encyclopedia of Ethics, V2, 914.
28.Singer Peter, A companion to thics, p90.
ج.اخلاق قرون وسطايي
نخستين آثار نظام مند اخلاق يهودي در قرون وسطا تحت تأثير تفکر فلسفي يونان شکل گرفت که از طريق ترجمه ي عربي و توسط مسلمانان به انديشه ي يهودي رسيده بود.در واقع، يهوديان ديدگاه هاي اخلاقي خويش را دوباره به صورت نظام مند عقلاني و حتي علمي به وجود آوردند.(1)
ادبيات قرون وسطا و جديد در تدوين اخلاق نظري و عملي گرايشي دو وجهي دارند. برخي از فيلسوفان يهودي قرون وسطا، همچون سعدياگائون (2) و سليمان بن جبرول (3) قواعد نظام مندي نظام مندي براي ديدگاه هاي اخلاق يهودي فراهم کرده اند.(4) تيشبي (5) و دَن (6) نوشته هاي اين دوره را به چهار دسته تقسيم کرده اند: فلسفي، حاخامي، زهدگرايانه و قبالايي.(7) از نظر ادبي، اخلاق در اين دوره در متون فلسفي و عرفاني، مواعظ و خطابه ها، وصيت ها و نامه ها، قصه ها و حکايات، متون شعري، تفاسير کتاب مقدس، ميشنا و رساله هاي مربوط به رفتارهاي اخلاقي، آموزش داده شده است. با نگاهي به اولين دسته از گروه هاي چهارگانه ي کتاب هاي اخلاقي يهوديت در قرون وسطا، يعني نوشته هاي فلسفي، به نظر مي رسد موضوع اصلي و شالوده ي اساسي مباحث اخلاقي در ميان فيلسوفان يهودي آن دوران، پيرامون ذات و ماهيت خداوند بوده است؛ بدين سان که به عقيده ي آنان، ميزان اهميتي که افراد براي رفتارهاي اخلاقي قائل مي شوند، بستگي به ميزان ارزش گذاري آنان بر ماهيت و ذات انساني دارد، و از آنجا که در آيين يود، عقيده بر اين است که انسان به صورت الهي خلق شده است، کيفيت قضاوت و ارزيابي ما از ذات انسان به مقدار زيادي به نحوه ي قضاوت ما درباره ي ذات الهي بستگي دارد؛ اگر خداوند را به طور ذاتي فعّال دانستيم، بر ما لازم است تا تکامل و سعادت خويش را در فعاليت و رفتار خود بيابيم. از اين روي، علم اخلاق در اين باره نقش و سهم مهمي دارد. از طرف ديگر، اگر در نظر ما خداوند ذاتاً فکور و انديشمند باشد، تکامل و سعادت ما تنها در گرو تأمل و تعمق است. بنابراين، علم اخلاق نقش کم اهميت تري در زندگي ما خواهد داشت و تنها وسيله اي مقدماتي براي رسيدن به تکامل عقلاني و فکري شمرده خواهد شد. اين موضوع در آثار مهم ترين فيلسوف يهودي اين دوران، موسي بن ميمون، (8) مورد توجه ويژه قرار گرفته است. او در يکي از کتاب هاي نسبتاً مشهور خود با عنوان اصول خصلت هاي شخصيتي، گونه اي نسبتاً اصلاح شده از نظريه ي ارسطو را که به «نظريه ي اعتدال» (9) مشهور است، مطرح، و آن را مظهر آموزه هاي اخلاقي يهوديت به شمار مي آورد؛ ولي چنين به نظر مي رسد که او در کتاب فلسفي خويش، دلاله
الحائرين، تفسيري کاملاً عقلاني و فکري از يهوديت ارائه مي دهد و تکامل اخلاقي ــ و به دنبال آن، تکامل هلاخايي ــ را تا حد مقدمه اي ضروري براي دست يابي به تکامل فکري پايين آورده و کم اهميت جلوه مي دهد؛ هر چند در اواخر کتابش، بر جهت گيري اخلاقي و عملي يهوديت تأکيد کرده است، مي گويد:
پس از اين که شخص به بالاترين حد تکامل فکري قابل دستيابي رسيد، صحيح ترين و کامل ترين تکامل او در گرو تقليد کردن از محبت، عدالت و نيکوکاري خداوند قرار دارد. ممکن است گفته شود که منظور ابن ميمونِ فيلسوف در دعوت کردن به تقليد از خداوند، بيشتر جنبه عقلاني و ماوراي طبيعي دارد و از ما مي خواهد که با تعمق و تفکر ماوراي طبيعي به اين مطلوب دست يابيم. ولي توجه به حاخام بودن وي اين احتمال را رد مي کند؛ زيرا خود او بارها بر تأثيرگذاري عملي اين تقليد بر زندگي افراد در درون جامعه، اصرار ورزيده است.(10)
فيلسوفان يهودي قرون وسطا، نويسندگاني که به طور عميق و بيشتر به سنت ها و آموزه هاي حاخامي آشنا و وفادار بودند ــ شايد در واکنش به آثار و کتاب هاي اخلاقي براي اثبات اين عقيده که متون ميشنا و تلمود تأمين کننده ي همه نيازهاي فرد براي رسيدن به يک نظام اخلاقي کامل است ــ آثار و مقالات اخلاقي متعددي نوشتند، که کاملاً براساس متون ميشنا و تلمود تنظيم شده بود. آنان که توصيه و فرمان حاخام ها را، در مورد تحقيق و جست وجو کردن، تنها در تورات ــ بدين دليل که هر گونه مطلبي در آن وجود دارد ــ نه در شکل و نه در محتوا ــ نيست. به جاي آن لازم است شخص تنها به مطالعه و تحقيق در تورات و نوشته هاي حاخامي بپردازد و از اين طريق اصول اخلاقي را تدوين کند.
اخلاق حاخامي پديده اي منحصراً قرون وسطايي نيست، بلکه نوشته ها و آثار متعدد ديگري در اين باره تا امروز نوشته شده و يا در حال نگارش است. جنبش همه جانبه اي که در قرن گذشته آغاز شد و در آن عناصر قابل توجهي از نوگرايي ديده مي شود و به «جنبش مُوسار» (11) معروف است، شايد بهترين نمونه ي اخلاق حاخامي قرون وسطايي در زمان حاضر باشد.(12)
نوشته هاي اخلاق زهدگرا به گروهي از صوفيان و پرهيزکاران يهودي مربوط مي شود که به حسيدي اشکنازي (13) معروف بودند و در قرن هاي دوازدهم و سيزدهم در کشور آلمان فعاليت داشتند. همه ي اين نوشته ها درباره ي مشکلات خاص و جزئي و موقعيت هاي حقيقي و خارجي
تدوين شده اند و در آنها در مورد بحث و تحقيق درباره ي اصول و قوانين کلي اخلاق مطبي بيان نشده است. ويژگي خاص اين نوع اخلاق توجه عميق به پرهيزگاري، اعتقاد به عناصر خرافاتي، ــ آن گونه که ويژگي قوم يهود و در عين حال، مباين يک دين ممتاز است ــ و تأکيد بر تلاش بيشتر در انجام دادن رفتارهاي اخلاقي يا مذهبي است. به اعتقاد آنان، هر اندازه شخص براي انجام دادن يک تکليف زحمت بيشتري محتمل شود، شايسته ستايش بيشتري است. اين اعتقاد و عقيده مشابه که بر اساس آن بر شخص پرهيزگار (يا حسيد) واجب است از شريعت آسماني (14) که قانوني به مراتب سخت گيرتر و دشوارتر از شريعت تورات (15) است تبعيت کند، ــ تبعيت از شريعت تورات بر ديگران لازم است ــ هر چند در آيين يهود، جديد و بي سابقه نيست، به يقين گروه حسيدي اشکنازي دوباره بر آن تأکيد و به طور گسترده اي مطرح کرد. به هر حال، دعوت اين مکتب اخلاقي به روي آوردن به رفتارهاي اخلاقي مستحب، بر تحولات بعدي يهوديت در اروپا تأثير زيادي داشت.(16)
يکي از برجسته ترين تحولات عقلاني در تاريخ يهوديت قرون وسطايي، پيدايش و گسترش جنبش صوفي گرايانه يهودي به نام «قبالا»(17) بود. يکي از عقايد قبالايي که تأثير مهمي بر اخلاق يهودي گذاشت، اين بود که اعمال مذهبي مي تواند اثر عميقي بر ساختارنفس و بناي عالم گذارد. البته اين نظريه بر اساس مفاهيم نوعي جهان بيني معنادار است که تمامي مظاهر مادي و معنوي عالم را در حال تأثيرگذاري متقابل فعال و هميشگي بر يکديگر مي داند. بر اساس اين نگرش، اعتقاد به وجود نوعي رابطه ي علّي ميان کردار آدميان و تحولات عالم، منطقي به نظر مي رسد.(18)
در قرن شانزدهم مطالعه ي قبالا بيش از پيش در ميان متفکران يهود رايج شد.اين امر تا حد زيادي ناشي از ويزاني مرکز بزرگ يهودي در اسپانيا و انحطاط سريع فلسفه ي يهود در آن دوران است. گرايش قبالايي در ميان توده هاي مردم نيز بدين واسطه بود که دانشمندان قبالايي به نوشتن آثار اخلاقي معروفي بر اساس نظام نمادگرايي قبالايي پرداختند و اين امر، قبالا را به آساني دردسترس توده هاي يهودي قرار داد.
رويکرد جديد به قبالا در اخلاق يهودي تا حد زيادي بر پايه ي ديدگاه هاي عرفاني ــ انقلابي اسحاق لوريا (19)(1534ــ1572) بود. نگاه اسحاق لوريا نگاهي منجي گرايانه بود. بر اساس نمادگرايي عرفاني وي، جهان آفريده شده است تا به مثابه ي ميدان نبرد ميان قدرت هاي خير و
شر باشد که در نهايت خير پيروز مي شود. انسان با انجام کار نيک و فعاليت اخلاقي و ديني مي تواند در نبرد عليه قدرت هاي شر، با خدا همکاري کند.
الهيات لوريا موجب ايجاد گرايش جديدي شد و به همه ي مطالبات اخلاقي و ديني معنايي جديد بخشيد. در نظام او، هر کلمه ي نماز، هر عمل فضيلت مندانه و هر کار اخلاقي انسان، يا عملي منجي گرايانه است که رستگاري و رهايي را تسهيل ميکند و يا عملي شر است که حامي قدرت شيطاني در نبرد عليه خداست؛ عمل طبيعي وجود ندارد. هر چه انجام يا وانهاده شود، تأثير معنوي بسياري دارد و چه بسا در سرنوشت همه ي آفرينش تأثير داشته باشد.
پس از لوريا، يهوديان آثار بي شماري در قرن هفده و هيجده درباره ي اخلاق و خطابه ي اخلاقي در شرق و غرب نوشتند. بي شک اين دوره اوج تأثير ادبيات اخلاقي عبراني بر حيات، رفتار اجتماعي و فعاليت تاريخي يهود است. الهيات لوريايي مبنايي شد براي نهضت موعودگرايانه ي شبتاي صبي در سال 1665؛ هر چند نهضت موعودگرايانه وي باعث بحران هاي ايدئولوژيکي و اخلاقي بسياري براي اين رويکرد شد که اخلاق حسيدي قرن هيجده پاسخي به آن بود.(20)
د.اخلاق جديد
عالمان اخلاق يهود در دوره ي مدرن داراي دو گرايش هستند؛ نخست ديدگاه کساني که تا حد زيادي بر سنت ها و ارزش هاي دوره ي پيش از مدرن تأکيد مي ورزدند و خواهان تداوم همان ارزش ها هستند. در اين گرايش، شاهد «نهضت موسار» هستيم که ربي اسرائيل سالانتر (21) (1810ــ1883) نويسنده ي کتاب نور اسرائيل (22) در قرون نوزده آن را تأسيس کرد. در برابر اين رويکرد، گرايشي وجود دارد، که از عصر روشنگري متأثر است.(23)
تا پيش از سال 1789 در اروپا و مدّت ها پس از آن در جهان اسلام، يهوديان به هيچ وجه مجاز به شرکت در کارهاي فرهنگي و تهذيب جوامع خويش نبودند. پس از آن سال ها، هنگامي که انجام دادن اين امور براي يهوديان ممکن شد، آنان با شيفتگي زياد از آن استقبال کردند. اين فضاي باز فرهنگي و مشارکت بيشتر مردم در امور فرهنگي، يکي از مهم ترين ويژگي هايي است که يهوديت معاصر را از يهوديت قرون وسطا متمايز مي کند. ديگر ويژگي متمايز کننده ي يهوديتِ اين دوران، شيوه اي است که بر اساس آن، ا ين آيين به جنبش ها، گرايش ها وحتي فرقه هاي رقيب متعدد تبديل شده است. از اين روي، ــ آن گونه که در قرون وسطا اعمال مي شد ــ اگر هم در مواردي ديدگاه هاي گوناگون وجود داشت، ذاتاً در جهت يک نظر، و عقيده قرار
مي گرفت؛ البته اين نظر، خلاف عقيده اي است که يهوديت را از ابتدا آييني وفادار به پلوراليسم مي داند.(24)
اين وضعيت، به ويژه در مورد اخلاق بيشتر جلوه مي کند. عده اي از متفکران يهودي عقيده دارند اخلاق يهودي اساساً از اخلاق و منطق کانت مستقل و مجزاست؛ در حالي که گروه ديگري بر اين واقعيت که اخلاق يهودي کاملاً دنباله رو اخلاق ک انتي بوده، هست و بايد باشد، مباهات مي کنند. افرادي مانند موسي مندلسون (25) و موريتز لازاروس (26) از طرفداران اين ديدگاه هستند.(27)
هر گونه ديدگاه ممکن درباره ي مسئله ي رابطه ي ميان اخلاق و هلاخا در اعتقاد متفکران گوناگون يهودي، کاملاً جزو ديدگاه هاي معتبر و رسمي سنت يهودي به شمار مي آيد. نمونه ي ملموس تر و قابل استناد ديگر، موردي است که به حاخام هايي مربوط مي شود که بر جايگاه خويش در مقام کارشناسان موثق، معتبر و موثر در شريعت و اخلاق يهودي افتخار مي کنند؛ آنان در برابر کميته ي پارلماني يهوديت که مسئول بررسي حکم سقط جنين بود، مطالبي را ارائه کردند که کاملاً با عقايد و ديدگاه هاي اين آيين درباره ي آن مسئله در تضاد بود.(28)
البته نظر يهوديان و آيين يهودي در اين زمينه، منحصر به خود نيست، بلکه کم و بيش شبيه ساير ملل و عقايدشان است. واکنش شکننده ي يهوديت به مسائل پيش آمده در دنياي متجدد مروز، به همان اندازه که بازتاب دهنده ماهيت يهوديت است، منعکس کننده ي طبيعت و خاصيت تجددگرايي نيز مي باشد.
پي نوشت ها :
*دانش پژوه دکتري اديان و عرفان مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(قدس سره) دريافت: 89/3/24 ــ پذيرش: 89/7/6 smaeelalikhani@Yahoo.com
1.Lowrence C. Becker and Charlotte B. Becker, Encyclopedia of Ethics, V2, P.912.
2.Saadiah Gaon.
3.Solomon ibn Gabriol
4.Roth Cecil, Encylopedia Judaica, V6, 923.
5.Tishby.
6.Dan.
7.Lowrence C. Becker and Charlotte B. Becker, Encyclopedia of Ethics, V2, 912.
8.Moses Maimonides.
9.Golden Mean.
10.Singer Peter, A companion to thics, p88.
11.Mussar movement.
12.Singer Peter, A companion to thics, p88.
13.Hasidei Ashkenazi.
14.Low of heaven.
15.Low of Torah.
16.Singer Peter, A companion to thics, p89.
17.Kabbala.
18.Singer Peter, A companion to thics, p89.
19.Isaac Luria.
20.Eliade Mircea, The Encyclopedia of Religion, V7&8, P.86-87.
21.Rabbi Israel Salanter.
22.Ohr Israel ("The Light of Israel").
23.Lawrence C. Becker and Charlotte B. Becker, Encyclopedia of Ethics, V2, 914.
24.Singer Peter, A companion to thics, p 90.
25.Moses Mendelssohn.
26.Moritz Lazarus.
27.Lawrence C. Becker and Charlotte B. Becker, Encyclopedia of Ethics, V2, 914.
28.Singer Peter, A companion to thics, p90.
برخي از آموزه هاي اخلاقي آيين يهود
محبت به همنوع
از شعارهاي بنيادين يهوديت اين است که «عشق به خداوند بدون عشق به همنوع کامل نيست». اين مطلب در آموزه هاي تورات، در بحث دادن عشريه ي درآمد به فقيران و لزوم اختصاص دادن گوشه اي از مزرعه براي برداشت محصول توسط فقيران به وضوح ديده مي شود. خداوند اين مطلب را به جهانيان اعلام فرمود که: «همنوعت را مانند خودت دوست بدار. من که خدا هستم هم نوع تو را آفريده ام. اگر تو او را دوست بداري، من امين هستم و به تو پاداش نيک خواهم داد، ولي اگر او را دوست نداري، من داور هستم و تو را مجازات خواهم کرد».(1)
همان گونه که گفته شد، فرد بت پرستي نزد يکي از دانشمندان يهودي به نام هيلل آمد و يک پاي خود را بلند کرد و گفت تا هنگامي که روي يک پا ايستاده ام، تمام تورات را به من بياموز! هيلل پاسخ داد: «آنچه خود از آن نفرت داري براي هم نوع روا مدار».(شبات، 31 الف).
در تقابل آشکار با نظام هاي اخلاقي کهن ديگر، همچون مجموعه ي قوانين حمورابي و مالکيت است، در تورات انگيزه ي اساسي اخلاق حمايت از شخصيت انسان است. از اين روي، احترام به شخصيت، مانع امور غير اخلاقي مي شود؛ صرف نظر از اينکه به چه کسي خطاب شود.حقوق فرد، توهين وت عدي به عزت نفس اشخاص را منع مي کند.
در اخلاقيات تلمودي، توهين و بي حرمتي به هم نوع در ملأعام، مانند ريختن خون ديگران به شمار مي آيد. «سرخي چهره ناپديد مي شود و زردي و رنگ پريدگي جاي آن را مي گيرد».(2)
حقوق انسان ها، مانند حق حيات، آن گونه که در تلمود تفسير شده است، تنها به معناي ايجاد امنيت براي حيات وجان مال نيست؛ بلکه به معناي فراهم ساختن حفاظي در مقابل تديد صرف جان و مال نيز هست. حتي تهديد هم نوع بدون اينکه جنبه ي عملي بهخود بگيرد نيز نوعي بي حرمتي و رذالت اخلاقي شناخته مي شود. «کسي که دستش را عليه همنوع خود بلند کند، حتي اگر به او سيلي نزند، انساني شرير خوانده مي شود».
اما پرسش اين است که آيا اين کلمه ي همنوع شامل غيريهوديان نيز مي شود: اين مطلب صحيح است که در تفسير کلمه ي «هم نوع» که در قوانين تورات بدان اشاره شده است، تلمود بارها توضيح مي دهد که مقصود از هم نوع، يهوديان است ونه کافران و بت پرستان؛ لکن اين توضيح براي آن است که مطالب کتاب مقدس در برخي از موارد بايد فهميده و توجيه شود. به هر حال، چه از روي اصول منطق و چه حقاً و انصافاً نمي توان از اين نکته استنباط کرد که دانشمندان يهود به کار بردن و رعايت اصول اخلاقي را فقط درباره ي هم کيشان خود توصيه کرده اند. اين حقيقت را نيز نمي توان ناديده گرفت که در ميان هزاران گفتار از صدها دانشمند يهود، تعداد کمي يافت مي شوند که در آن احساس محبت برادرانه نسبت به افرادي که اهل ايمان و هم نژاد ايشان نيستند، به نظر نمي رسد. سختي هاي زندگي و تجربيات تلخ بعضي از دانشمندان در گفتارهاي تند و خشن منعکس شده است. از مطالعه و بررسي بي طرفانه ي ادبيات تلمود چنين بر مي آيد که به طور کلي نظريه ي دانشمندان يهود درباره ي اخلاقيات جنبه ي همگان و
جهاني دارد و تنها معطوف به افراد ملت آنها نيست. در بسياري از اندرزهاي اخلاقي اين دانشمندان کلمه ي «بريوت»(3) به کار رفته است که ترجمه ي آن «مخلوقات خدا يا مردم و انسان ها» است و به هيچ وجه نمي توان معناي محدودي براي آن قائل شد. جمله ي «مخلوقات خدا را دوست بدار» (4) اندرز محبوب هيلل بود. البته بعضي از اين اندرزها نيز صريحاً به غير يهوديان اشاره دارد؛ مانند: «انسان نبايد ذهن مردم را بدزدد و آنها را فريب دهد، حتي ذهن يک غير يهودي را»؛ (5) «دزديدن مال يک غير يهودي عملي شنيع تر است تا دزدي از يک يهودي؛ زيرا سرقت مال يک غير يهودي شامل گناه عظيم بي حرمتي به نام خدا نيز مي شود».(6) همين اصل جامع را در تفسير اين قانون نيز مي يابيم: «اگر الاغ يا گاو دشمنت را يافتي که گم شده و سرگردان است، البته آن را به او بازگردان».(7) درباره ي اين آيه چنين تفسير شده است: «مقصود از دشمن، يک غير هودي بت پرست است».
در بسياري از موارد، تلمود به يهوديان اجازه مي دهد که «بخاطر صلح دوستي و صلح جويي»، از حدود مشخص قانون پا را فراتر گذارند تا آنکه روابط حسنه بين افراد برهم زده نشود. مثلاً مي گويد: «ما نبايد فقيران يهودي را از برخورداري از خورده ريز محصول، بافه هاي فراموش شده و محصول گوشه هاي کشتزارها مانع شويم».(8) اين قانون را بدين گونه گسترش داده اند: «دانشمندان ماچنين گفته اند که ما بايد بخاطر صلح دوستي و صلح جوي، معاش مسکينان غير يهودي را نيز ماند معاش مستمندان يهودي تأمين کنيم. همان طور که به عيادت بيماران يهودي مي ريوم، از بيماران غير يهودي نيز عيادت کنيم، و همان گونه که مردگان يهود را تشيع مي کنيم، مردگان غيريهودي را نيز با عزت و احترام به خاک بسپاريم».(9)
تواضع و فروتني
شديدترين مذمت ها و سرزنش ها، درباره ي انسان مغرور و متکبر است: «هر کس که مغرور و متفرعن است، چنان است که گويي بت پرستي مي کند، منکر اصول دين است، هر گونه عمل زشت و فسق و فجوري را مترکب مي شود و سزاوار آن است که مانند درختي که به عنوان بت مي پرستند قطع گردد. خاک او بيدار نخواهد شد، و شخينا به خاطر او زاري مي کند. هر کس که مغرور و متفرعن است، ذات قدوس متبارک درباره ي او مي فرمايد: «من و او نمي توانيم با يکديگر در جهان به سر بريم».(10)
دستگيري از مستمندان
احسان به فقيران تنها عملي ناشي از لطف و شفقت احسان کننده نيست؛ بلکه وظيفه اي است که هر فرد بايد آن را انجام دهد. با صدقه دادن، او نه تنها نيکوکاري مي کند، بلکه عملي عادلانه نيز انجام مي دهد. همه ي مايملک انسان وامي است که از طرف آفريدگار هستي، که جهان و هرچه در آن است به او تعلق دارد، به وي داده شده و شخص به وسيله ي خيرات و احسان، عطاياي خداوند را به نحو منصفانه ميان ابناي بشر تقسيم مي کند. تعريفي بهتر از آنچه در گفتار داوود در زير آمده است، نمي توان درباره ي اعتقاد دانشمندان يهود درباره ي صدقات يافت: «زيرا همه چيز از جانب تو مي آيد و آنچه که از دست تو به ما رسيده است در راه تو داده ايم».(11) اين آيه، اين قانون تلمود را نيز توجيه مي کند: «حتي فقيري که از صدقه و اعانه اي که مردم بدو مي دهند اعاشه مي کند، بايد خود صدقه و اعانه بدهد».(12) بنابراين، هيچ کس از انجام اين وظيفه ي ديني معاف نيست.(13)
عدالت و درستکاري
به طور ضمني مي توان به دو مفهوم عدالت و درستکاري در ده فرمان دست يافت؛ اما اين دو مفهوم توسط پيامبران بني اسرائيل در قرن هشتم بيان روشن تري يافته و اجرا شده است. به نظر عاموس نبي، خداوند نمونه ي اعلاي هر يک از اين دو مفهوم است. عاموس نبي اين دو مفهوم را در کنار هم قرار داده است: «بگذار تا انصاف مثل آب و عدالت مانند نهري دايمي جاري شود».(14) در يهوديت متأخر، ظاهراً اين دو صفت مکمل يکديگرند و هر دو به يک اندازه براي سعادت اخلاقي و رفاه بشر مهم هستند؛ زيرا کسي که در درون خود درستکار باشد، کارش نسبت به ديگران نيز مبتني بر قسط و عدل است.(15)
کردار درست و ر عايت عدالت به عنوان انگيزه ي اصلي رفتار انسان محدود به موجودات انساني نيست، بلکه شامل همه ي مخلوقات مي شود. مراعات حال حيوانات نشانه ي درستکار دانسته شده است: «شخص خداشناس حتي به فکر آسايش حيواناتش نيز هست».(16) و اين تنها درباره ي حيوانات صادق نيست؛ درستي و عدالت در اخلاقيات يهود بر همه ي موجودات حاکم است. منع نابود ساختن اشيا را تلمود براي اطلاق به انواع اشياي مفيد در قالب منع کلي «
از بين نبريد»(17) گسترش داده است.(18)
فضيلت و منقبت برجسته اي که بيش از فضايل ديگر سبب امتياز زندگي اخلاقي مي شود، صداقت و درستکاري در داد و ستد و معاملات بازرگاني است و تلمود اهميت بسياري براي آن قائل شده است: «وقتي که انسان را (پس از مرگ) به دادگاه عدل الهي مي آورند، نخستين سؤالي که از او مي کند چنين است: آيا در داد و ستد و معاملات خود درستکار بوده اي؟»(19)
نتيجه ي نادرستي در زندگي اجتماعي در اين آيه نشان داده شده است: «اورشليم بدين جهت ويران شد که افراد امين و درستکار از ميان آن رخت برستند».(20)
عفو و گذشت
وظيفه ي شخصي که نسبت به او خطايي شده آن است که هنگامي که از او عذرخواهي مي شود، آن را بپذيرد؛ خطاکار را عفو کند و کينه اي از او در دل نگاه ندارد. گفته اند: «انسان بايد مانند ني نرم و انعطاف پذير باشد و هرگز چون درخت سرو و آزاد سخت و خشن نباشد»؛ (تعنيت، 20ب). «اگر همنوعت به تو اهانتي کرد، او را عفو کن».(21)
تقدس حيات
فرمان ششم از ده فرمان، اهميتي اساسي براي کل حيات به وجود مي آورد. وجود اين فرمان که «تو نبايد مرتکب قتل نفس شوي» در مکتب يهود موجب شده است تا براي تمامي صور حيات ارزش و احترام قائل شوند. البته حرمت حيات در مورد انسان ها، مرتبه ي بالاتري دارد، زيرا آنها بر صورت خدا آفريده شده اند. از اين روي، حيات عطيه ي الهي است که جز توسط خود خدا قابل گرفتن نيست.(22) قصاص نيز به امر خداوند و براي ايفاي حقوق ديگران است.
اعتدال و ميانه روي
در سراسر تعليمات دانشمندان يهود، درباره ي حفظ روش معتدل بخردانه توصيه شده است و افراط، چه در زهد و رياضت کشي و چه در خوش گذراني و عيش و عشرت، به منزله ي عملي زيان آور منع شده است. دانشمندان يهود براي وسايل خوشي از قبيل «خانه اي قشنگ»، «همسري خوب روي» و «اثاث منزلي زيبا» به مثابه عواملي که موجب راحتي فکر وشادي خاطر انسان مي شوند، ارزش بسياري قائل اند.(23)
دستورهاي اخلاقي ديگري نيز در تلمود يافت مي شود؛ مانند: کنترل زبان، پرهيز ازدروغ گويي، ناسزا و ... .(24)
نتيجه گيري
يهود، به منزله ي يک دين الهي سنت اخلاقي قوي و مهمي دارد و مبناي اين اخلاق نيز کتاب مقدس است؛ هر چند گفته شد در کتاب مقدس، هيچ گاه قوانين کنترل کنده ي رفتارهاي اخلاقي، بخش مجزا و مستقلي از قوانين مربوط به موضوعات مدني، جنايي و عبادي موجود در آن نيست. به عبارت ديگر، کتاب مقدس به اخلاق در کنار ساير امور اجتماعي و عبادي توجه دارد و زندگي اجتماعي و ديني مردمان راچيزي مستقل وجداي از اخلاق نمي داند؛ بلکه اخلاق را با آن عجين مي سازد. از منظر اديان توحيدي، دين و اخلاق به شکلي جداناشدني با يکديگر امتزاج يافته اند؛ رفتار صحيح اخلاقي همواره در پرتو ذات خداوندي تفسير مي شود؛ زيرا که تنها ذات مقدس الهي است که نمونه ي اعلاي همه ي خوبي ها و شايستگي هاست. در دين يهود نمي توان ميان فرامين ديني و اخلاقي و به عبارت ديگر، ميان اخلاق و دين تمايز نهاد. هر آنچه در تلمود و تورت است، شريعت به شمار مي آيد؛ حتي موضوعاتي مانند کمک به فقيران. نکته ي ديگر اينکه، به رغم تغيير و تحول در آيين اخلاقي يهود، هنوز اصول بسياري وجود دارند که از همان دوران اوليه ي ظهور کتاب مقدس باقي مانده اند.
نکته پاياني اينکه آنچه مايه تأسف و حسرت است، عمل نکردن به اين سنت غني اخلاقي از سوي بسياري از کساني است که به ظاهر خود را يهودي و پايبند به سنت حضرت موسي (عليه السلام) مي دانند؛ همچنين نسل کشي و برخورد خصمانه ي دولتي که به ظاهر خود را يهودي مي داند و براي تثبيت و تحکيم آرمان هاي يهود تلاش مي کند. تأسف برانگيزتر، سکوت يهوديان سراسر دنيا نسبت به اين اعمال غيراخلاقي و ضد اخلاقي است که نه تنها اين اعمال و آن سکوت ها با روح آيين انبيا و نيز آيين نجات بخش حضرت موسي (عليه السلام) سازگار نيست، با همان اخلاق حقوق بشري که مدعيانش علم کرده اند نيز ناسازگار است.
پي نوشت ها :
*دانش پژوه دکتري اديان و عرفان مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(قدس سره) دريافت: 89/3/24 ــ پذيرش: 89/7/6 smaeelalikhani@Yahoo.com
1.آووت ربي ناتان، 16؛ راب، دکتر، ا، کهن، گنجينه اي از تلمود، ص 233.
2.T.Baba Metzia.
3.Beriyoth.
4.ميشنا آووت، 1: 12.
5.حولين، 94 الف.
6.توسيفتا با واقما، 10: 15
7.سفر خروج، 23: 4.
8.لاويان، 19:9، 10، ميشنا گيطين، 5: 8.
9.گيطين، 61 الف؛ راب، دکتر، 1350، 233ــ234.
10.سوطا، 4 ب: الف)(همان، 236ــ 238).
11.کتاب اول تواريخ ايام، 29: 14؛ ميشنا آووت، 3: 7 يا 8).
12.گيطين، 7 ب.
13.همان، 239.
14.عاموس نبي، 5: 24.
15.بوش، 1374، ج2، 640ــ641.
16.امثال، 12: 10.
17.تثنيه، 20: 19.
18.Baltashchith.
19.شبات، 31 الف.
20.شبات: 119 ب؛ راب، دکتر، 1350، 247.
21.آووت ربي ناتان، 641.
22.بوش، 1374، ج 2، 641.
23.براخوت، 57 ب؛ راب، دکتر، 1350، 251.
24.همان، فصل 3.
منابع:
اپستاين، ايزيدور، يهوديت، بررسي تاريخي، ترجمه بهزاد سالکي، تهران، موسسه پژوهشي حکمت و فلسفه ي ايران، 1385.
اشتاين سالتز آدين، سيري در تلمود، ترجمه ي باقر طالبي دارابي، قم، مرکز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، 1383.
راب، دکتر، ا، کهن، گنجينه اي از تلمود، ترجمه ي امير فريدون گرگاني، تهران، چاپخانه زيبا، 1350.
بوش، ريچارد و ديگران، جهان مذهبي، اديان در جوامع امروز، ترجمه ي عبدالکريم گواهي، تهران، دفتر نشر و فرهنگ اسلامي، 1374.
Eliade Mircea, The Encyclopedia of Religion, Macmillan Publishing Company, New York, V7 & 8, 1987
Jecobs Louis, The Jowish religion, A companion, Oxford University press, New York, 1995.
Lawrence C. Becker and Charlotte B. Becker , Encyclopedia of Ethics, Second edition, Routledge, New York and London, 2001
Rotenstreih Nathan, Jewish philosophy in modern times, Holt, New York, 1968
Roth Cecil, Encyclopedia Judaica, Jerusalem, 1996
Singer Peter, A companion to ethics, Blackwell Publishing, 1993
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید