اشاره:
آنچه در پي ميآيد، ترجمه مقالهاي است از كتاب A Companion To Ethicكه در يكي از فصلهاي كتاب، زير عنوان سنتهاي بزرگ اخلاقي درج شده است. نويسندگان اين فصل به بررسي نظامهاي زنده اخلاقي (هندو، بودايي، چيني، يهودي، مسيحي و اسلام) پرداختهاند كه هر يك راهنماي بخش عظيمي از مردم جهان است. در اين مقالات به پرسشهايي در باره ظهور سنتهاي اخلاقي و مميزات آنها، خاستگاه اخلاق، چگونگي شناخت عمل درست و معيار غايي و نهايي آن و لزوم انجام كارهاي شايسته پاسخ داده شده است. بررسي مشتركات هر يك از نظامهاي اخلاقي با اخلاق معاصر غرب نيز مورد توجه قرار گرفته است.
طرح موضوع ?اخلاق يهودي? مسائل و مشكلات چندي را به دنبال ميآورد. برخي از اين مسائل جزء جداييناپذير و لازمه ذاتي هر نوع مكتب اخلاقي است (خواه اخلاق مسيحي باشد، يا اخلاق ماركسيستي، يا هر نوع اخلاق ديگر). و برخي ديگر منحصر به اخلاق يهودي است. از اين مسائل كه بگذريم، مجموعه مفصل و پرارزشي از آثار نوشتاري وجود دارد كه به گفته همه صاحبنظران، اخلاق يهودي ناميده ميشود. رابطه دين و اخلاق و معضلات اخلاق ديني در مقاله مستقل ديگري (چگونه اخلاق ميتواند مبتني بر دين باشد؟) مورد تجزيه و تحليل قرار گرفته است.(2) بنابراين، مسائل عمومي مربوط به اخلاق يهودي، به عنوان مصداقي از يك اخلاق ديني، در اين مقاله مورد بحث و بررسي قرار نخواهد گرفت، اما به هر حال، پارهاي از مسائلي كه منحصرا در اخلاق يهودي مطرح شده است، باقي ميماند كه مقاله حاضر به بررسي آنها ميپردازد. اين مقاله داراي دو بخش است؛ در بخش اول سعي شده است كه برخي از مسائل پيشآمده در حوزه انديشه اخلاق يهودي تشريح گردد و در بخش دوم، مجموعه نوشتههايي كه به طور معمول با اين عنوان از آنها ياد ميشود، معرفي ميشوند.
[اخلاق يهودي و طرح چند اشكال]
اخلاق يهودي چيست؟ براي پاسخگويي به اين پرسش، لازم است سؤال پيشزمينه آن را كه ?يهوديت چيست؟? پاسخ گوييم؛ سؤالي كه جوابدادن به آن كار آساني نيست؛ زيرا بر طبق يك گفته قديمي كه ?در ميان دو يهودي سه عقيده وجود دارد?، يافتن تعريفي كامل از آيين يهود كار دشواري است. گرايش معروف و متداول يهوديان را در عدم توافق بر سر موضوعات كلامي و عقايد ديني، و در عين حال، خارجندانستن قطعي يكديگر از دين و جامعه يهود ميتوان نشانه توجه خاص يهوديان به اعمال و كردار افراد قلمداد كرد. اين توجه ويژه موجب ميگردد كه موضوع رفتار انسانها (بهويژه موضوعات اخلاقي) در اين دين از اهميتي محوري و اساسي برخوردار گردد؛ چيزي كه در ميان اديان توحيدي غرب، منحصر به فرد است. از همين رو، براي نمونه، در تلمود از خداوند اينگونه نقل شده است: ?آنها [=قوم يهود [مرا رها كرده و به تورات من چسبيدهاند?.(3) تأكيد و توجه خاص دين يهود نسبت به رفتار، در نقطه مقابل عقيده، باعث گرديده است كه ارائه تعريفي از يهوديت به شيوهاي ساده، به عنوان مجموعه هماهنگي از عقايد، دشوار گردد.
براي مثال، در عصر حاضر، آيين يهود را ميتوان به هر دو شيوه ديني و غيرديني، با اصطلاحات خاص هر دو شيوه، تعريف كرد. تعريف غيرديني خود ميتواند به صورت مليگرايانه و يا فرهنگي ارائه شود. . تعريف مليگرايانه را نيز ميتوان به دو گونه صهيونيستي (كه بر اسكان دوباره تمام يهوديان در وطن باستانيشان تأكيد دارد) و غيرصهيونيستي مطرح كرد. و نهايتا اينكه تعريف صهيونيستي از يهوديت، خود به شيوههاي متعددي انجام شده است. در مقابل، تعريف يهوديت با اصطلاحات خاص مذهبي نيز امروزه كاري دشوار گرديده است؛ زيرا شاخهها و جنبشهاي عمده اين دين (نظير سنتي، محافظهكار و اصلاح طلب) هر يك مدعي ارائه تعريف اصولي و قانوني از آيين يهود ميباشند. بايد گفت كه بسياري از شيوهها و سبكهايي كه در اينجا ذكر گرديد، خود قابل تركيبشدن و در نتيجه، پديدارگشتن تعريفهاي مجزاي ديگري هستند. (براي نمونه، ميتوان شكلهاي مختلف صهيونيزم ديني را نام برد.) از اين رو، به خاطر وجود شكلهاي گوناگون آيين يهود، به طور يقين، يافتن تعريف جامعي از اخلاق يهودي نيز كار ممكني نيست؛ و از آنجا كه حل اين مشكل و به نتيجهرساندن آن بعيد به نظر ميرسد، از ارائه تعريفي مشخص از اخلاق يهودي در اين مقاله صرفنظر ميكنيم، ولي حتي اگر فرض بر اين باشد كه ما شناخت دقيق و كاملي از يهوديت داريم، باز هم در اصطلاح اخلاق يهودي اشكالات اساسي و مهمّي وجود دارد كه نيازمند روشنشدن است.
آيين يهود ديني است كه هدف و جهتگيري آن اساسا به سمت رساندن انسان به تكامل عملي در همين دنياست (مخالفان ملامتگر اين دين در قرن نوزدهم به كنايه، آن را دين قابلمه و ظرف ميناميدند). چهره واقعي و ملموس اين گرايش به عمل، در مجموعه ضوابط و قوانين اخلاقي تدوينشده براساس تورات، به نام هلاخا(4) يا شريعت يهوديت، متبلور شده است. با اينكه بخش وسيعي از قوانين هلاخا به آنچه امروزه آيينهاي مذهبي يا عبادي خوانده ميشود، مربوط است، هلاخا متضمن قوانين مدني، جنايي و اخلاقي نيز هست. بخش اخلاقي هلاخا از بخشهاي ديگر آن به هيچ وجه قابل تشخيص و جدا سازي نيست؛ بلكه به آن، دستكم در چارچوب اين نظام، به عنوان بخشي كه اعتبار و صلاحيت خود را، همچون بقيه تورات، از فرمانهاي الهي به دست آورده است، نگريسته ميشود. از آنجا كه هلاخا عناصري اخلاقي نيز در خود دارد، اين سؤال مطرح ميشود كه ?آيا سنت يهودي، نظام اخلاقي مستقل و مجزايي از هلاخا را به رسميت ميشناسد؟? (مقالهاي به همين نام را از آرون ليختناشتاين، در كِلنر، 1978 ببينيد.) آيا چيزي به عنوان هنجارهاي اخلاقي خاص يهوديت كه در هلاخا ذكر نشده باشد، وجود دارد؟
اين موضوع، به مسئله پردردسري تبديل شده است. اگر يهوديتْ موجوديت دو قلمرو حقيقتا يهودي و در عين حال مستقل، يعني حوزه هلاخا و حوزه اخلاق را به رسميت بشناسد، ارتباط آنها با يكديگر چگونه خواهد بود؟ آيا ميتوان هلاخا را بر اساس مطالب اخلاقي يهوديت اصلاح كرد؟ اين احتمال در نزد يهودياني كه هلاخا را نماد اراده خداوند در زمين ميدانند، كاملاً مردود است. آيا اصول اخلاقي را ميتوان با توجه به قوانين هلاخا اصلاح و تعديل كرد؟ اين احتمال نيز در نزد آن دسته از يهودياني كه هلاخا را تنها نمايشگر مرحله اوليه و آغازين وحي پويا و در حال تحولِ الهي ميدانند، غيرقابل قبول است. به عبارت ديگر، مسئله اين است كه اگر هلاخا و اخلاق يهودي، هر دو اصيل و معتبرند، آيا ميتوان يكي از آنها را مقدم بر ديگري دانست؟ و اگر اين گونه نيست، در هنگام تعارض اين دو، تكليف چه خواهد بود؟ و اگر ميگوييد كه آنها هيچگاه در تعارض با يكديگر واقع نميشوند، سؤال اين است كه پس تفاوتشان در چيست؟
مشكل ديگر اين است كه اگر اخلاقِ ديني خاصي فراتر و بالاتر از هلاخا وجود دارد، پس رابطه اين نوع اخلاق با قانون مدني غيرديني يهوديت چگونه است؟ وظيفه يهوديان در مورد تحميل يا ارائه اين اخلاق به غيريهوديان چيست؟
اشكالات ديگري نيز مطرح ميگردد؛ مثل اينكه اگر قرار باشد اخلاقيات را همه مردم جهان بپذيرند، در اين صورت بر اخلاق يهودي است كه نه تنها اصولي جامع و دربرگيرنده همه مردم جهان داشته باشد، بلكه براي همگان نيز دردسترس و قابل استفاده باشد. حال، اگر اخلاق خاصي فراتر از هلاخا وجود داشته باشد، آيا واقعا در دسترس همه مردم جهان قرار داشته، براي همه سودمند است؟ و اگر چنين است، چه عنصري آن اخلاق را يهودي كرده است؟
اشكالات عمومي مطرحشده در پيرامون اخلاق يهودي، بسيار زياد است. اگر اين سخن كه يهوديان كم و بيش همانند ساير افراد و اقواماند، صحيح باشد، بايد مشكلات و مسائل اخلاق يهودي نيز كم و بيش به اندازه و شبيه مشكلات مكاتب ديگر اخلاق ديني باشد. البته همانطور كه در ضربالمثلهاي زبان بودايي(5) آمده است، هيچگاه كسي به خاطر داشتن اشكالات فلسفي حل نشده نمرده است. از اين رو، ما اين اشكالات را بدون پاسخ رها ميكنيم و به سراغ قسمت دوم بحث ميرويم. در اين بخش سعي خواهد شد كه آنچه در حقيقت، در طول سالهاي متمادي به عنوان اخلاق يهودي مطرح بوده است، مورد بررسي قرار گيرد.
[اخلاق يهودي و متون مختلف آن]
براساس شيوه آيزايا تيشبي(6) و جوزف دن(7)، ما آثار مكتوبي را كه به طور معمول، اخلاق يهودي ناميده شدهاند، به چهار گروه اصلي تقسيم ميكنيم: توراتي(8)، حاخامي، قرون وسطايي و مدرن.
الف. اخلاق توراتي
برخي از دانشمندان معاصر (نظير اسرائيل افروس و شوبرت سپِرو)(9) بر اين عقيدهاند كه در كتاب مقدس (عبري) حوزه مجزا و خاصي از كردارهاي انساني، نظير آنچه ما به آن اخلاقيات ميگوييم، كاملاً مورد توجه بوده است. من با اين عده موافق نيستم؛ زيرا كتاب مقدس در حالي كه از موضوعات و مطالب اخلاقي سرشار است، هيچگاه قوانين كنترلكننده رفتارهاي اخلاقي را بخش مجزا و مستقلي از قوانين مربوط به موضوعات مدني، جنايي و عبادي موجود در آن نميداند: ?همه آنها از يك شبان داده شده است.?(10) در كتاب مقدس عبري هيچ كلمهاي تحت عنوان ?اخلاق? به معناي مورد نظر ما وجود ندارد؛ بنابراين، آموزش مطالب اخلاقي در كتاب مقدس به صورت آگاهانه و تحت اين عنوان خاص انجام نميشود، بلكه ميتوان گفت كه تورات يكي از منابع اخلاق يهودي است كه هيچگاه به عنوان متن كتاب اخلاقي شناخته نشده است.(11) با اين سخن، اين اشكال و پرسش مطرح ميشود كه آموزههاي اخلاقي كتاب مقدس چيستند. اين پرسش در حقيقت، به منزله اين است كه كتاب مقدس، دستكم در مناسبات اخلاقي و كلامي، كتابي واحد و يكپارچه فرض شود. اين فرضيه هر چند ممكن است، مخالفت مورخان كتاب مقدس را به دنبال داشته باشد، بههر حال، انعكاسدهنده نگرش سنتي يهوديت نسبت به اين كتاب است و در اينجا مورد پذيرش قرار ميگيرد.
شايد شناختهشدهترين آموزههاي اخلاقي كتاب مقدس مجموعهاي به نام ?ده فرمان? باشد. (البته اين مجموعه به نام دهفرمان مشهور شده، وگرنه تعداد احكام آن بسيار بيش از ده عدد است.) اين مجموعه در سفر خروج، باب 20، ذكر شده است. از اين ده جمله مجزا، دستكم شش مورد آن مستقيما داراي محتوا و اهميت اخلاقي هستند. (الف) به پدر و مادرت احترام گزار؛ (ب) قتل نكن؛ (ج) زنا نكن؛ (د) دزدي نكن؛ (5) عليه همنوعت شهادت دروغ نده؛ (و) به اموال نزديكانت طمع نداشته باش (اموال در اين فقره، همسران را نيز دربر ميگيرد، كه خود نشاندهنده اين است كه ده فرمان سندِ احساسات فمينيستي تورات نيست). چهارفرمان باقيمانده (من پروردگار و خداي شما هستم...، تنها خداي يگانه بايد پرستيده شود، هيچگاه نام خدا را بيهوده و عبث به كار نبريد، و مراسم روز شنبه را بهپاداريد) بيشتر به موضوعات كلامي و عبادي مربوط است. اين تقسيم بندي موضوعي ده فرمان، چيزي است كه بعدها حاخامهاي يهودي از متن كتاب مقدس نيز برداشت كردند؛ يعني قوانين مربوط به روابط ميان تكتك افراد آدمي و اصول مربوط به رابطه انسانها با خداوند.
بسياري از قوانين تورات در گروه اول قرار ميگيرند و همين موضوع يكي از مهمترين و اساسيترين عوامل سهيمشدن يهوديت در سنت ديني غرب دانسته شده است؛ سنتي كه براساس آن، عبادت خداوند در گرو داشتن روابط محترمانه، انساني و اخلاقي با همنوعان است. (همانگونه كه بعدها حاخامها نوشتند، عبادتِ شايسته خداوند در انجام سه كار است: مطالعه تورات، انجام قرباني و نماز، و مهرباني و عطوفت.) به عبارت ديگر، اخلاق هر چه باشد، پايههاي آن در اراده خداوند قرار دارد. از اين رو، اراده او به همان اندازه كه در دين و اصول آن سهم دارد، نسبت به اصول اخلاقي نيز داراي نقش است. اساس اين عقيده كه خداوند از آفريدگان و بندگانش خواسته است كه رفتاري معقول و مهربانانه با يكديگر داشته باشند، در آموزههاي كتاب مقدس است؛ آنجا كه ميگويد، انسان به صورت خدا خلق شده است.(12)
از آنجا كه انسان به صورت خداوند، آفريده شده، كسب والاترين درجه ممكن از كمال و خودشناسي در اين است كه خود را تا حد امكان، شبيه به خداوند گرداند. اين سخن را ميتوان پايه و شالوده مهمترين و منحصر به فردترين اصل اخلاقي تورات، يعني تقليدكردن از خدا (13)(imitatioDei) دانست.
در آياتي چند از تورات، به اصل اخلاقي فوق اشاره شده است كه براي نمونه، برخي از آنها را ميآوريم: ?شما همگي مقدس هستيد؛ زيرا من به عنوان پروردگار شما، مقدّسم.?(14) و ?اينك اي بنياسرائيل، خداوند از شما ميخواهد كه از او بترسيد، در مسير او گام برداريد، به او عشق بورزيد، و پروردگار خويش را با تمام وجود عبادت كنيد.?(15) و ?پروردگارْ تو را براي انسانهايي مبعوث كرد كه در نزدش مقدس هستند؛ به شرط اينكه همانگونه كه بهتو سوگند ياد كرد، فرمانهاي اورا اجرا كنند ودرمسير اوگام بردارند.?(16) در اين آيات، درباره موضوع بحث ما، دودستور صريح و روشن وجود دارد: يكي مقدس و پاكشدن انسان بهدليل مقدسبودن خداوند است، وديگري ضرورت قدمگذاشتن در راه خدا و پيرويكردن از او. حال، اين سؤال مطرح است كه چگونه انسان ميتواند خويشتن را پاك و منزه گرداند و در نتيجه خداگونه شود؟ در كتاب مقدس، به گونهاي روشن به اين پرسش پاسخ داده شده است. در سفر لاويان (2:19) فهرستي از فرمانهاي مختلف خداوند ارائهشده است. اينفرمانها درباره موضوعاتاخلاقي (شامل احترام به والدين، كمككردن بهفقرا، رعايت عدل وصداقت، ولطف وعطوفت بهمحرومان، ومانند آن)، فقهي (مثل آداب روزشنبه، قرباني ومانند آن) وكلامي (ازقبيل بهبيهودگي نام پروردگار را برزبان نياوردن) است. ازاينرو، انسان ميتواند با پيروي ازاين احكام يا، بنابر آنچه دركتاب تثنيه آمده، با گامنهادن در مسير خداوند، به تقدس و پاكي مورد نظر دست يابد.
از آنجا كه تأكيد آيين يهود بيشتر بر عمل و كردار است، تا مباحث عقلي و ماوراءالطبيعه، مايه شگفتي نيست كه اين آيين، اصول و تعاليمي را ارائه دهد كه در نگاه اول، محتاج تفسيرهاي نظري است، ولي بلافاصله بر تبيين آنها از طريق عناصر عملي پافشاري كند. از اين رو، تقليدكردن از خدا، در اين مذهب، موضوعي ماوراءالطبيعي نيست، بلكه جزء مسائل عملي و اخلاقي آن به شمار ميآيد. يهوديان مكلف نشدهاند كه از لحاظ عيني و واقعي فراتر از ماهيت معمول خويش حركت كنند و از نظر جهاني شبيه خداوند شوند (و البته گفتني است كه موضوع تقليد از خدا، آنگونه كه آيات ذكرشده به خوبينشان ميدهد، فرمان و حكم تورات است و همين نكته بعدها بهوسيله بيشتر صاحبنظران تأييد گرديد)، بلكه از آنان خواسته شده است تا شيوههاي خاصي رفتار نموده، اعمال مشخصي را انجام دهند. بنابراين، تقليدكردن يهوديان از خداوند و دستيافتن آنان به سرنوشتي كه پروردگار با آفريدن آنان به صورت خويش، برايشان مقدر ساخت، در واقع وسيله رسيدن به تكامل عملي و اخلاقي آنان است.
مقايسه شيوه آيين يهود در تقليد از خداوند با شيوههاي افلاطون و مسيحيت، نكتهاي را كه به آن اشاره شد، واضحتر ميكند. در تئاتتوس (176) سقراط چنين ميگويد: ?بر ما لازم است كه هر چه سريعتر به آسمان پرواز كنيم و در نتيجه، تا آنجا كه ممكن است، شبيه خدا شويم. و شبيه خداشدن يعني پاكگرديدن، عادلشدن و خردمندگشتن.? در تورات از يهوديان خواسته شده است تا در همين زمين، و در نه آسمانها، با انجام دستورات خداوند، خداگونه گردند. پس طبق دستور تورات كسي شبيه خداوند نميشود، بلكه انسان شيوههاي خدايي را دنبال ميكند و رفتارهاي خداگونه را تا آنجا كه براي بشر امكان دارد، انجام ميدهد. در مسيحيت، ما با تفسيري واقعيتر و عينيتر و در نتيجه، ماوراءالطبيعيتر از مضمون تقليد از خدا روبهرو ميشويم. در اين دين، خداوند با مجسمنمودن خويش در كالبد جسمِ زنده و مادي بشر، نقش تقليد از بشر را ايفا ميكند و بدين ترتيب، تقليد از خدا از طريق واسطه و به صورت غيرمستقيم و تحت عنوان تقليد از مسيح، محقق ميشود؛ تقليدي كه نه با انجامدادن ششصد و سيزده فرمان موجود در تورات، بلكه با ابراز وفاداري و ايمان و با پيروي از رنج وعذابي كه عيسي هنگام جاننثاري خويش براي خلق تحمل كرد، ميسر ميشود.(17)
مضمون اخلاقي خلق انسان به صورت خدا، دو موضوع را پديد آورده است: يكي قوانين اخلاقي خاص (نظير اينكه ?همنوعت را مانند خودت دوست دار? (لاويان 19:18)؛ زيرا او نيز مانند خودِ تو به صورت خدا آفريده شده است) و ديگري، محتواي عام و فراگير تورات؛ چيزي كه به ويژه در مورد پيامبران باستاني (نظير اشعيا، ارميا و حزقيل) كاملاً روشن است. اين اصل همچنين، شالوده بحثهاي حاخامي را درباره آنچه ما موضوعات اخلاقي ميناميم، تشكيل ميدهد.
ب. اخلاق حاخامي
پيش از اين گفته شد كه كتاب مقدس عبري اخلاقيات را مقوله ديني يا فكري كاملاً مجزايي قرار نداده است. همين نكته در مورد مجموعه آثار حاخامياي كه در ميشنا(18) و متون ديگر نوشته شده و درباره آن گرد آمدهاند، صادق است. در اينجا نيز هيچ متن مستقل و مجزايي كه به صورت صريح و آشكار، موضوعات اخلاقي را مورد بررسي قرار داده باشد، وجود ندارد و اخلاق به عنوان بخش خاصي از انديشه و تفكر كه بايد مستقل از موضوعات ديگر به آن نگريسته شود، به رسميت شناخته نشده است. اين موضوع حتي در مورد رساله معروف ميشنايي به نام آووت(19) نيز كه مجموعهاي از پندها و نصايحي است كه ما بسياري از آنها را آموزههاي اخلاقي ميدانيم، صدق ميكند. به گفته هرفورد(20) موضوع اصلي اين رساله وصف و تبيين هويت مطلوب و دلخواه ميشنا است، و از اين رو، مطالب آن بيشتر مربوط به پرهيزگاري است تا اصول اخلاق.
مجموعه گستردهاي ازآثار حاخامي، اساسا درپيرامون يك موضوع نگاشته شدهاند، كه حتي در مقايسه با كتاب مقدس حجم وسيعتري را دربرميگيرد. اين موضوع عبارت است از اينكه چگونه بر انسان لازم است تا با انجام فرامين الهي، خويشتن را پاك گرداند و در راه خداوند قدم گذارد؟ حاخامها با وضع مجموعهاي وسيع و مفصل از قوانين براي مهار تمام جنبههاي رفتارهاي آدمي، به اين پرسش پاسخ دادند و نام آن را كه دربرگيرنده موضوعات اخلاقي است، هر چند تنها محدود به آنها نميشود، هلاخا(21) گذاردند.
بههر حال، حاخامهاي ميشنا و تلمود كه از ناكافيبودن وضع قوانين خاص براي پاسخگويي به همه مشكلات اخلاقي به خوبيآگاه بودند، به سراغ طيف گستردهاي از قوانين و احكام كتاب مقدس نيز رفتند؛ احكامي نظير: ?و بر شما لازم است رعايت نيكوكاري?(22) و ?آنچه را كه در نزد پروردگار خوب و صحيح است، انجام دهيد.?(23) آنان همچنين، براساس تدبيري كه خود انديشيدند، انجام اعمال دشوارتر از آنچه را كه در شريعت آمده است، در جهت تحقق اراده الهي، لازم و ضروري دانستند. هدف آنان اين بود كه يهوديان را به انجام رفتارهاي اخلاقي مستحب وادار كنند و توجيهشان اين بود كه انسان هيچگاه نميتواند تكليف خويش در تقليد از خداوند را به طور كامل انجام دهد.
اهميت اين اصل كه انسان به صورت خداوند آفريده شده (كه همانگونه كه پيشتر گفته شد، مبناي فرمان خداوند در تقليد از خود را تشكيل ميدهد)، در مجادله معروف ميان دو حاخام ميشنايي، بيش از پيش آشكار گرديده است. اين دو دانشمند يهودي به نامهاي عقيوا(24) و بنعَزّاي(25) در بحث خويش، اين سؤال را كه مهمترين پند و اندرز تورات چيست، مورد بررسي قرار دادهاند. به عقيده عقيوا، مهمترين پند تورات اين است كه: ?بر شما لازم است به همنوع خود، چون خويشتن عشق ورزيد.?(26) در مقابل، به عقيده بنعزّاي، آيه ?اين كتاب از آنِ تمام نسلهاي بشر است؛ نسلي كه خداوند به صورت خود آفريد?(27)(28) داراي اهميت ويژهاي است. آنچه در اين مجادله وجود دارد و به بحث ما مربوط ميشود، اين است كه در حقيقت، هيچ نزاع و اختلاف واقعياي ميان اين دو نفر وجود ندارد. زيرا هر دو دانشمند يهودي بر اينكه اصل خلق انسان به صورت خدا، مهمترين و اصليترين آموزه تورات است، توافق دارند؛ با اين تفاوت كه بنعزّاي آيهاي را كه عينِ آن اصل را بيان نموده ذكر كرده، ولي عقيوا آيهاي را كه دربرگيرنده روشنترين نتيجه اخلاقي آن است، بيان داشته است. با توجه به سنت يهودي در ترجيح دادن عمل بر نصيحت و موعظه، جاي تعجب ندارد كه عقيوا، دستكم در نزد عامه مردم، برنده مجادله يادشده باشد. تأكيد آيين يهود بر احترام به همنوع كه ريشه در اصلِ آفرينش انسان به صورت خداوند دارد، در يكي از شناخته شدهترين آموزههاي اخلاقي حاخامي با عنوان فرمان طلايي، كه توسل هيلِل(29) تدوين شد، بيان شده است. هيلل در پاسخ به فردي غيريهودي كه از وي مصرانه خواسته بود تا تمام تورات را به وي آموزش دهد، ميگويد: ?آنچه را كه خود دوست نداري براي ديگران دوست نداشته باش. اين پيام كلي تورات است، و بقيه تورات در واقع تفسير اين جمله است. برو و بياموز.? اين شايد طرز فكر شخصي من باشد (دوست ندارم به من ايراد گرفته شود)؛ ولي گمان ميكنم كه نوع بيان هيلل از اين اصل نسبت به بيان يكي از معاصرين مشهور او كه سعي در ارائه همان عقيده در قالب عبارتي اثباتي نموده، بهتر و برتر باشد: ?با بقيه آنگونه رفتار كن كه دوست داري با تو رفتار كنند.? زيرا من فكر ميكنم كه هيچ لطفي به همنوع، بالاتر و بهتر از اين نيست كه انسان آنان را به حال خود رها كند، اگر رفتار آنان موجب اذيت و آزار كسي نميشود.
در مجموع، عليرغم اهميت آموزههاي اخلاقي در كتاب مقدس و تلمود، اين متون از هرگونه نظام اخلاقياي كه به صورت آگاهانه و تحت اين عنوان طراحي شده باشد، خالياند. در ديدگاه اين متون، اخلاق، حتي به عنوان مقوله و موضوع ديني، فكري و انساني مجزا و مستقلي نيز مطرح نيست. تنها در قرون ميانه و در نتيجه تأثيرات آشكار شيوه يوناني در دستهبندي علوم، كه توسط مسلمانان منتقل گرديد، با اولين مجموعه آثار مستقل يهوديت كه آگاهانه و آشكارا، صرفا درباره موضوعات اخلاقي نگاشته شده، برخورد ميكنيم. اين مجموعهها ممكن است در اصل و بنياد، يوناني به نظر رسد و بررسي رفتارهاي اخلاقي و صحيح در آنها قديمي باشد، ولي آنچه جديد و تازه است تركيب و تدوين اين متون است كه پيرامون رفتارهاي اخلاقي خارج از متن و سياق خشك و دقيق تورات و هلاخا نگاشته شدهاند.
ج. اخلاق قرون وسطايي
نوشتههاي اين دوره را تيشبي و دَن به چهار دسته تقسيم كردهاند: فلسفي، حاخامي، زهدگرايانه و قبالايي. از نظر ادبي، ميبينيم كه اخلاق در اين دوره در متون فلسفي و عرفاني، مواعظ و خطابهها، وصيتها و نامهها، قصهها و حكايات، متون شعري، تفاسير كتاب مقدس، ميشنا و رسالههاي مربوط به رفتارهاي اخلاقي، آموزش داده شده است.
با نگاهي به اولين دسته از گروههاي چهارگانه كتابهاي اخلاقي يهوديت در قرون وسطي، يعني نوشتههاي فلسفي، به نظر ميرسد كه موضوع اصلي و شالوده اساسي مباحث اخلاقي در ميان فيلسوفان يهودي آن دوران، در پيرامون ذات و ماهيت خداوند بوده است. بدينسان كه به عقيده آنان، ميزانِ اهميت قائل شدن افراد نسبت به رفتارهاي اخلاقي، بستگي به ميزان ارزشگذاري آنان بر ماهيت و ذات انساني دارد.(30) و از آنجا كه در آيين يهود، عقيده بر اين است كه انسان بر صورت الهي خلق شده است، كيفيت قضاوت و ارزيابيما از ذات انسان به مقدار زيادي بسته به نحوه قضاوت ما نسبت به ذات الهي است؛ اگر خداوند را ذاتا فعّال دانستيم، بر ما لازم است كه تكامل و سعادت خويش را در فعاليت و رفتار خود بيابيم و از اين رو، علم اخلاق در اين جهت داراي نقش و سهم مهمي ميگردد؛ از طرف ديگر، اگر در نظر ما خداوند ذاتا فكور و انديشمند باشد، تكامل و سعادت ما تنها در گرو تأمل و تعمق است و بنابراين، علم اخلاق نقش كم اهميتتري در زندگي ما خواهد داشت و تنها، وسيلهاي مقدماتي در جهت رسيدن به تكامل عقلاني و فكري شمرده خواهد شد. اين موضوع در آثار مهمترين فيلسوف يهودي اين دوران، موسي بن ميمون،(31) مورد توجه ويژه قرار گرفته است. او در يكي از كتابهاي نسبتا مشهور خويش تحت عنوان اصول خصلتهاي شخصيتي،(32) گونهاي نسبتا اصلاح شده از نظريه ارسطو را كه به ?نظريه اعتدال?(33) مشهور است، مطرح و آن را مظهر آموزههاي اخلاقي يهوديت قلمداد ميكند. ولي چنين به نظر ميرسد كه او در كتاب فلسفي خويش، دلالة الحائرين،(34) تفسيري كاملاً عقلاني و فكري از يهوديت ارائه ميدهد و تكامل اخلاقي (و به دنبال آن، تكامل هلاخايي) را تا حد مقدمهاي ضروري جهت دستيابي به تكامل فكري پايين آورده، كم اهميت جلوه ميدهد. هر چند كه در اواخر كتابش، جهتگيري اخلاقي و عملي يهوديت را مورد تأكيد قرر داده، ميگويد: پس از اينكه تشخص به بالاترين حد تكامل فكري قابل دستيابيرسيد، صحيحترين و كاملترين تكامل او در گرو تقليد كردن از محبت، عدالت و نيكوكاري خداوند قرار دارد. ممكن است گفته شود كه منظور ابن ميمونِ فيلسوف در دعوت كردن به تقليد از خداوند، بيشتر جنبه عقلاني و ماوراي طبيعي دارد و از ما ميخواهد كه با تعمق و تفكر ماوراي طبيعي به اين مطلوب دست يابيم. ولي توجه به حاخام بودن وي اين احتمال را رد ميكند. زيرا خود او بارها بر تأثير گذاري عملي اين تقليد بر زندگي افراد در درون جامعه، اصرار ورزيده است.
فيلسوفان يهودي قرون وسطي،(35) نويسندگاني كه عميقا و غالبا به سنتها و آموزههاي حاخامي آشنا و وفادار بودند ـ شايد در واكنش به آثار و كتابهاي اخلاقي براي اثبات اين عقيده كه متون ميشنا و تلمود تأمين كننده همه نيازهاي فرد جهت رسيدن به يك نظام اخلاقي كامل است ـ دست به خلق آثار و مقالات اخلاقي متعددي زدند كه كاملاً براساس متون ميشنا و تلمود تنظيم شده بود. آنان كه توصيه و فرمان حاخامها را، در جهت تحقيق و جستوجو كردن، تنها در تورات ـ به اين دليل كه هر گونه مطلبي در آن وجود دارد(36) ـ نپذيرفته بودند، اعتقاد داشتند كه نيازي به مراجعه به ارسطو و فلسفه او در تدوين اخلاق، نه در شكل و نه در محتوا، نيست. به جاي آن لازم است كه شخص تنها به مطالعه و تحقيق در تورات و نوشتههاي حاخامي پرداخته، از اين طريق اصول اخلاق را تدوين كند. اخلاق حاخامي پديدهاي منحصرا قرون وسطايي نيست، بلكه نوشتهها و آثار متعدد ديگري از اين نوع و در اين چارچوب تا به امروز نوشته شده و در حال نوشته شدن است. جنبش همه جانبهاي كه در قرن گذشته آغاز گرديد و در آن عناصر قابل توجهي از نوگرايي به چشم ميخورد و به جنبش مُوسَر(37) معروف است(38)، شايد بهترين نمونه اخلاق حاخامي قرون وسطايي در زمان حاضر باشد.
نوشتههاي اخلاق زهدگرا به گروهي از صوفيان و پرهيزكاران يهودي، كه به حاسيدهاي اشكناز(39) معروف بودند و در قرون دوازدهم و سيزدهم [ميلادي] در كشور آلمان فعاليت داشتند، مربوط ميشود. همه اين نوشتهها درباره مشكلات خاص و جزئي و موقعيتهاي حقيقي و خارجي تدوين شدهاند و در آنها خبري از بحث و تحقيق درباره اصول و قوانين كلي اخلاق نيست. ويژگي خاص اين نوع اخلاق توجه عميق به پرهيزگاري، اعتقاد به عناصر خرافاتي، آنگونه كه ويژگي قوم يهود و در عين حال، مباين با يك دين ممتاز است، و تأكيد بر تلاش و كوشش بيشتر در انجام رفتارهاي اخلاقي يا مذهبي است. به اعتقاد آنان، هر اندازه كه شخص در انجام يك تكليف رنج و زحمت بيشتري ببرد، شايسته ستايش بيشتري است. اين اعتقاد و عقيده مشابه ديگري كه براساس آن، بر شخص پرهيزگار (يا حاسيد) واجب است از شريعت آسماني(40) كه قانوني به مراتب سختگيرتر و دشوارتر از قانون تورات(41) است تبعيت كند، (تبعيت از قانون تورات بر ديگران لازم است) هر چند كه در آيين يهود جديد و بيسابقه نيست، يقينا توسط گروه حاسيدهاي اشكناز مورد تأكيد مجدد واقع شد و به طور گستردهاي مطرح گرديد. به هر حال، دعوت اين مكتب اخلاقي به روي آوردن به رفتارهاي اخلاقي مستحب تأثيرزيادي بر تحولات بعدي يهوديت در اروپا داشت.
يكي از برجستهترين تحولات عقلاني در تاريخ يهوديت قرون وسطايي، پيدايش و گسترش جنبش صوفيگرايانه يهودي به نام ?قباله? بود.(42) يكي از عقايد قبالهاي كه تأثير مهمي بر اخلاق يهودي گذاشت، اين بود كه اعمال مذهبي ميتواند اثر عميقي بر نفس ساختار و بناي عالم گذارد.
البته اين نظريه طبق مفاهيم نوعي جهانبيني معنادار است كه تمامي مظاهر مادي و معنوي عالم را در حال تأثيرگذاري متقابل فعال و هميشگي بر يكديگر ميداند. طبق اين نگرش، اعتقاد به وجود نوعي رابطه علّي ميان كردار آدميان و تحولات عالم، منطقي به نظر ميرسد.
د. اخلاق جديد
تا پيش از سال 1789، در اروپا و مدّتها پس از آن در جهان اسلام، يهوديان به هيچ وجه مجاز به شركت در كارهاي فرهنگي و تهذيب جوامع خويش نبودند. پس از آن سالها، هنگامي كه انجام اين امور براي يهوديان ممكن گرديد، آنان با شيفتگي زياد از آن استقبال كردند. اين فضاي باز فرهنگي و مشاركت بيشتر مردم در امور فرهنگي يكي از مهمترين ويژگيهايي است كه يهوديت معاصر را از يهوديت قرون وسطي متمايز ميكند. ديگر ويژگي متمايز كننده يهوديتِ اين دوران، شيوهاي است كه براساس آن، اين آيين به جنبشها، گرايشها و حتي فرقههاي رقيب متعدد تبديل شده است. از اين رو، آنچه يهوديت معاصر را از يهوديت قرون وسطي مجزا ميكند، ويژگي اين آيين در استقبال از كليه مشكلات نوگرايي و تجدد، و پاسخگويي مناسب به آن است؛ پاسخگويياي كه ديگر اثري از يكصدايي در آن وجود ندارد (آنگونه كه در قرون وسطي اعمال ميگرديد و اگر هم در مواردي نظرات گوناگون وجود داشت، ذاتا در راستاي يك نظر و عقيده قرار ميگرفت؛ البته اين نظر خلاف عقيدهاي است كه يهوديت را از ابتدا آييني وفادار به پلوراليزم ميداند.)
اين وضعيت بهويژه در مورد اخلاق بيشتر جلوه ميكند. عدهاي از متفكران يهودي عقيده دارند كه اخلاق يهودي اساسا از اخلاق و منطق كانت مستقل و مجزاست. در حاليكه عده ديگري بر اين واقعيت كه اخلاق يهودي كاملاً دنبالهرو اخلاق كانتي بوده، هست و بايد باشد، مباهات ميكنند.(43) هر گونه ديدگاه ممكن درباره مسئله رابطه ميان اخلاق و هلاخا در اعتقاد متفكران گوناگون يهودي، كاملاً جزء نظرات معتبر و رسمي سنت يهودي به شمار ميآيد. نمونه ديگري كه به گونهاي ملموستر قابل استناد است، موردي است كه به حاخامهايي مربوط ميشود. كه بر جايگاه خويش به عنوان كارشناسان موثق، معتبر و مؤثر در شريعت و اخلاق يهودي افتخار ميكنند و آن موردي است كه آنان در برابر كميته پارلماني يهوديت كه مسئول بررسي حكم سقط جنين بود، مطالبي را ارائه كردند كه كاملاً با عقايد و نظرات اين آيين درباره آن مسئله در تضاد بود.(44)
البته نظرات يهوديان و آيين يهودي در اين زمينه منحصر به خود نيست، بلكه كم و بيش شبيه ساير ملل و عقايدشان است. واكنش شكننده يهوديت به مسائل پيشآمده در دنياي متجدد امروز، به همان اندازه كه بازتاب دهنده ماهيت يهوديت است، منعكس كننده طبيعت و خاصيت تجددگرايي نيز هست.
مناخيم كِلنر / مهدي حبيب اللهي
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید