طرح جدي «مظلوميت يهود» از مهمترين سياستگذاري هاي فرهنگي و هنري امروز در تمدن جهودزده غرب است.
همان گونه که مسلمانان در طول تاريخ ، شهيدان مظلوم خود را دارند و از حماسه آفريني هاي عظيم ايشان نيرو مي گيرند ، يهوديان نيز براي خود «هولوکاست» - يعني ماجراي کذب قتل عام 6ميليون يهودي در اتاقهاي گاز و سوزاندنشان در کوره هاي آدم سوزي - را ساخته اند! کارکرد هولوکاست به جهات سياسي و فرهنگي شبيه سازي شده اي اين چنين است ، با اين تفاوت اساسي که هولوکاست آن گونه که يهوديان صهيونيستي چون اسپيلبرگ در فيلم «فهرست شيندلر» روايت مي کند ، يکسره دروغين و تحريف شده است.
صهيونيسم جهاني براي تثبيت هولوکاست ، اهميت سياسي فوق العاده اي قائل است و دقيقا از همين رو تنها نويسندگاني برنده نوبل مي شوند که اراداتي خالصانه و صادقانه نسبت به صهيونيسم و ماجراي دروغين قتل عام 6ميليون يهودي ابراز داشته باشند. جايزه ادبي نوبل 2002ميلادي ، به يک يهودي مجارستاني به نام «ايمر کرتس» داده شد. در خبرها آمده بود ، کرتس در آثارش به ارائه بازتابي از واقعيت يهودکشي نازيسم پرداخته است.
همچنين نکته ديگري که توجه نگارنده را به خود جلب کرد، حضور «الي ويزل» عنصر فعال فرهنگي و سياسي صهيونيسم ، در مراسم اهداي جايزه ادبي نوبل 2002 بود. کرتس جايزه خود را از دست ويزل دريافت کرد. مي دانيم که در دوران معاصر جوايز مشهور جهاني نظير نوبل (در بخشهاي گوناگونش) ، عمدتا با اهداف سياسي نثار برگزيدگاني شده است که در جهت سياستگذاري هاي کلان استکبار به نقش آفريني پرداخته اند. به عنوان مثال درک والکوت ، برنده نوبل ادبيات 1992 ميلادي کشتار يهوديان را در جريان جنگ جهاني دوم ، مهمترين حادثه قرن بيستم مي داند و مي گويد: «به نظر مي رسد که از اين واقعه درس لازم را نگرفته ايم ، چون برخي مواقع مي کوشيم آن را انکار کنيم». در اينجا مي خواهيم اندکي به زمينه هاي سياسي مطرح شدن کرتس بپردازيم.
گفتني است که اين نويسنده مجارستاني در کشور خويش هم چندان مطرح نيست و براي خوانندگان انگليسي زبان نيز نام شناخته شده اي نيست.
پس چرا ناگهان و يکشبه چنين فردي مطرح و آثارش ترويج مي شود؟ براي آشنايي بيشتر با ماجراي انتخاب چهره اي چون کرتس بايد دو مجارستاني ديگر را نيز بشناسيم : يکي «لوئيس مارشالکو» و ديگري «ويزل». اولي نويسنده اي است که مخالفت با «هولوکاست» و افشاي دسيسه هاي يهوديان سلطه جو او را در لابه لاي پرده هاي گمنامي پوشانده و ديگري روزنامه نگار و داستان نويسي است که توان خود را صرف تبليغ و ترويج دروغ هولوکاست کرده و از اين راه به شهرت ، ثروت و اقتدار فراواني دست يافته است.
اول: مارشالکو
لوئيس مارشالکو ، نويسنده و محققي است علي القاعده مجارستاني و قطعا مسيحي.
مارشالکو در سال 1958 ميلادي به زبان مجاري کتابي نوشته که به انگليسي ترجمه و توسط «باشگاه کتاب مسيحي» در اروپا منتشر شده است.
در ترجمه فارسي اين کتاب «فاتحين جهاني (جنايتکاران حقيقي جنگ)» ، به نکاتي بس خواندني برمي خوريم که به عنوان نمونه به چند مورد اشاره مي کنيم :
1- تمدن جديد از لحاظ سياسي تحت حکومت و اداره ، و از لحاظ اقتصادي در کنترل افرادي است که در مناصب کليدي قرار دارند. امروزه ميزان نفوذ و تاثير کساني که در اين پستهاي حساس و کليدي هستند يقينا از فرمان روساي دولت کشورها و يا مصوبات و قطعنامه هاي پارلمان هاي مختلف بيشتر است.
يهوديان از دير باز خوب مي دانستند که چگونه اين مناصب کليدي را حفظ کنند و در اشغال خود نگه دارند و نيز اين که چگونه از آنها استفاده کنند تا بتوانند قدرت سياسي را در قبضه خويش درآورند و يا اين که از پشت صحنه بر مقدرات کشورها حکومت رانند.» مارشالکو در ادامه به ارائه آماري از اوضاع اقتصادي امريکا در آغاز جنگ جهاني دوم مي پردازد و مي گويد: تعداد 440 خانواده از ثروتمندترين خانواده هاي امريکايي که يهودي نيستند جمعا مبلغ 25ميليارد دلار ثروت دارند ؛ در حالي که يک مشت يهودي امريکايي داراي ثروتي معادل 500ميليارد دلارند.
2- اکثر قوم يهود از کشته هاي خويش در جنگ جهاني دوم به سوئاستفاده سياسي و مالي پرداختند؛ «تجارت خوبي به راه انداختند و از آنها در جهت خدمت به هدف سلطه جهاني خويش بهره برداري کردند.» مارشالکو در ادامه به يک بررسي جالب دست مي زند و بر مبناي شواهد متعدد آماري نشان مي دهد: اين پيشفرض که تلفات يهوديان بين 5تا 6ميليون نفر بوده است کاملا مهمل و بي اساس است.
حداکثر تعداد قربانيان قابل تصور از مرز يک تا يک و نيم ميليون نفر تجاوز نخواهد کرد؛ چرا که اصلا بيش از اين تعداد يهودي در دسترس هيتلر يا هيملر نبوده است.
از اين رو مي توانيم منطقا فرض کنيم که تعداد واقعي تلفات به مراتب کمتر از اين ارقام بوده است». مارشالکو مي افزايد:«[در بالاترين سطح ممکن ، تعداد يهوديان جان باخته را نمي توان بيش از 500تا 600هزار نفر دانست.
اما در مقايسه با اين ، ملل مسيحي تلفات به مراتب بيشتري را متحمل شدند]. اجازه دهيد ملت کوچک مجارستان را در نظر آوريم که کل جمعيت آن شايد از تعداد يهوديان امروز بيشتر نباشد. تعداد قربانيان جنگ مجارستان ، چه آنهايي که در بمباران هاي هوايي مرده بودند و يا اين که در اردوگاه هاي مرگ سيبري از گرسنگي جان باخته اند و يا يخ زده باشند، حداقل به رقم يک ميليون نفر مي رسيد». چرچيل گفته است که «دو جور دروغ داريم : يکي دروغ هاي بي شرمانه و يکي هم ارائه آمار و ارقام » اما اين دروغ هاي يهوديان ، آن هر دو نوع را شامل مي شود. اين دروغ ها براي يهوديان اهل سلطه ، منافع فراوان مالي و سياسي به همراه داشته است : به لحاظ مالي صهيونيست ها تاکنون ميلياردها دلار به عنوان غرامت از کشورهاي اروپايي دريافت کرده اند و از نظر سياسي نيز درباره مظلوميت اسرائيل و صهيونيست ها تبليغات بسياري کرده اند.
3- مارشالکو درباره اتاقهاي گاز و کوره هاي آدم سوزي هم اسناد جالبي ارائه مي کند. از جمله اين اسناد مقاله اي از «شم» روزنامه زيرزميني ناسيوناليست هاي يهودي فرانسه است که در 8ژوئيه 1944 درباره وضعيت 9 اردوگاه از اردوگاه هاي نگهداري و توقيف يهوديان در آلمان توضيح مي دهد. در اين گزارش ، حتي يک کلمه هم بحثي از قلع و قمع يهوديان يا سوئرفتار با آنان نيست.
در اين گزارش همچنين هيچ حرفي از اتاقهاي گاز، اردوگاه هاي مرگ و يا بچه کشي به ميان نمي آيد. درست در نقطه مقابل آن ، گزارش شم مي گويد که [بچه هاي 2 تا 5 ساله را به کودکستان هاي مختلف برلين مي فرستادند تا از کمکهاي ويژه اي برخوردار شوند]. مارشالکو توضيح مي دهد که چگونه زير نظر يهوديان در پايان سال 1945 ميلادي ، اردوگاهي چون «داخو» مورد تخريب و بازسازي هدف دار قرار گرفت.
او مي نويسد: «قبل از هر چيز منظره زيباي سرسبز و بستان گونه اردوگاه بايد به کلي تخريب مي شد؛ چون براي سينماروهاي امريکايي پذيرش اين امر که يهوديان را در دل باغ و بستان و بستري از گل و گياه شکنجه مي کردند، کار مشکلي بود ، بويژه وقتي آنها را به سينماها کشانده بودند تا صحنه هاي مخوف و ترسناک (اردوگاه ها) را نشانشان دهند. از اين رو به کارگران جديد اردوگاه دستور دادند مثلا يک گودال خون که لوله اي از آن به خارج مي رفت بسازند تا طوري به نظر آيد که از اين گودال ، خون يهوديان از طريق آن لوله تخليه مي شده است.
محوطه استحمام زنداني ها ، اتاق رخت کني آنها و محوطه هاي ورودي ، تماما بايد بازسازي مي شدند تا به صورتي درآيند که به کوره آدم سوزي اي که يهوديان ادعا مي کردند ، شبيه باشند».
صهيونيسم جهاني براي تثبيت هولوکاست ، اهميت سياسي فوق العاده اي قائل است و دقيقا از همين رو تنها نويسندگاني برنده نوبل مي شوند که اراداتي خالصانه و صادقانه نسبت به صهيونيسم و ماجراي دروغين قتل عام 6ميليون يهودي ابراز داشته باشند.
نگارنده در بخش دوم و پاياني ضمن بررسي بيشتر اين موضوع خاطر نشان مي سازد که تصور سوزاندن حتي 6ميليون موش هم در گودال هايي از اين دست به حد کافي غيرواقعي و خنده آور است چه رسد به آدمي ! اين بخش را مي خوانيد:
دوم: الي ويزل
الي ويزل در سال 1928 ميلادي در مجارستان ديده به جهان گشود 11ساله بود که جنگ جهاني دوم (1939 - 45 ميلادي) آغاز شد. ويزل پس از جنگ به فرانسه کوچيد و در دنياي رسانه هاي صهيونيستي فرانسه به روزنامه نگاري مشغول شد و آثار متعددي نوشت.
تا پنج ، شش سال پيش ، از او حدود 30جلد کتاب منتشر شده بود. ويزل بعدا به امريکا رفت و در سال 1986 در 58 سالگي به پاداش تلاشهاي فرهنگي اش در تاييد و تثبيت صهيونيسم جهاني ، انتخاب و برنده جايزه صلح نوبل شد. دليل گزينش او را بايد در اين عبارت گويا و روشن جستجو کرد: «اين برنده نوبل که پيش از هر چيز، خود را حافظ خاطره نسل کشي يهوديان مي دانست ، همواره بر آن بود تا با استناد به اين فاجعه تعهد خود را نسبت به تمامي ملل قتل عام شده تعميم دهد». اين عبارت بدان معناست که هر کجا سخن از قتل عام ملتي رود و ويزل قصد محکوم کردن جنايت مذکور را داشته باشد، به شيوه اي عمل خواهد کرد تا آنچه را خاطره نسل کشي يهوديان مي نامد در يادها زنده و تازه شود! ويزل اگر از سارايوو و ماجراي وحشتناک بوسني حرفي بزند در درجه نخست براي آن است که اين موضوع شايد اندکي تنها اندکي ! به قتل عام مورد نظر او از يهوديان در جنگ جهاني دوم شباهت دارد. يعني ويزل از بوسني به گونه اي حمايت مي کند که همگان دريابند به دليل مشابهت با به اصطلاح قتل عام يهوديان است که بايد فاجعه بوسني محکوم شود!. الي ويزل درباره هولوکاست مي نويسد: «چون اين حادثه منحصر به فرد است نمي توان آن را در چارچوب تاريخ درک کرد. اين مساله فراتاريخي است ، بلکه تخريب تاريخ است و به دليل قرار گرفتن در اين سطح بي مانندي ، نمي توان آن را با هيچ حادثه ديگري مقايسه کرد. مقايسه اي اين چنين در واقع خيانتي به تاريخ يهوديت است». براي ويزل ، اين يهودي مجارستاني الاصل وقايعي چون کشتار فجيع ارامنه در جنگ جهاني اول و بمباران دهشتناک اتمي هيروشيما در جنگ جهاني دوم و دهها واقعه مشابه ، چندان مهم نيست ؛ اگر پاي اهميت به اصطلاح قتل عام يهوديان در ميان باشد!.
ويزل رماني دارد به نام «شب» که زندگي يهوديان مجارستاني را در اواخر جنگ جهاني دوم به تصوير کشيده و در اين قصه کوشيده تا ماجراي جعلي کوره هاي آدم سوزي را به عنوان يک واقعيت به خوانندگان خود بباوراند. ويزل در زمان نوشتن رمان «شب» نويسنده اي نوخاسته و جوان بوده و ناخواسته آنچه در توصيف کوره هاي آدم سوزي گفته است بيشتر مضحک مي نمايد تا ترسناک ! جالبتر اين که ويزل در رمان خود گويا فراموش کرده که در اردوگاه هاي يهوديان به زعم صهيونيست هاي تحريفگر و افسانه پرداز، اتاقهاي گاز نيز وجود داشته است.
در نتيجه در اين رمان که بيش از دو سوم حجم آن در اردوگاه ها مي گذرد از وصف کشتن يهوديان در اتاقهاي گاز خبري نيست ! در اردوگاه هاي آشويتسي که ويزل توصيف مي کند ، در دو نوع گودال ، يهودي ها را زنده زنده مي سوزانده اند: يکي ويژه خردسالان و ديگري مخصوص بزرگسالان ! در جايي از «شب» ويزل مي گويد: «در فاصله اي نه چندان دور از ما شعله هايي بس بلند از گودالي به هوا برمي خاست.
چيزي را مي سوزاندند ، واگني به گودال نزديک شد و محموله اش را خالي کرد کودکان خردسال.
بچه ها! بله ، به نظرم ديدمشان ، با همين دو چشم خودم کودکان را در ميان شعله هاي آتش ديدم (آيا تعجب آور است که تا مدتها نتوانستم بخوابم ؟ خواب از چشمانم گريخته بود). خب پس مي خواستند ما را به چنين جايي ببرند آن سوتر ، گودال بزرگتري بود ويژه بزرگسالان تصور سوزاندن حتي 6ميليون موش هم در گودال هايي از اين دست به حد کافي غيرواقعي و خنده آور است.
چه رسد به آدمي! ويزل از اين سخنان بامزه بازهم دارد که اينجا در پي نقدشان نيستيم.
آنچه درباره ويزل گفتيم نبايد باعث شود تا نقش او را در صحنه تبليغات فرهنگي به نفع يهوديان کوچک ببينيم.
بسياري از برندگان نوبل خود را نماينده روشنفکران جهان و از آن بالاتر سخنگوي بشريت مي دانند ويزل از اين دسته است.
آنان عملا با تقدس زدايي از تصوير روحانيان مذاهب گوناگون در اذهان عمومي ، با قضاوت درباره خير و شر و با تکيه بر فعاليت بين المللي ، به روش خاص خود در مسائل سياسي جهان به نحوي سازماندهي شده و در نهايت به نفع قدرتهاي بزرگ دخالت مي کنند. باني «اولين همايش جهاني» برندگان نوبل ، ويزل بود به درخواست ويزل ، فرانسوا ميتران ، رئيس جمهور فرانسه تمامي برندگان نوبل را به پاريس دعوت کرد. 75نفر از آنها به نمايندگي از 14کشور دعوت به شرکت در اين همايش را پذيرفتند که پشت درهاي بسته در تاريخ 18 تا 20 ژانويه 1988 برگزار شد. ويزل کسي است که حضور رونالد ريگان ، رئيس جمهور وقت امريکا را در گورستان بيتبورگ - محل دفن نازيها - تاب نياورد و در تلويزيون اين کشور وي را صريحا مورد استيضاح قرار داد. ويزل ، اين صهيونيست متعصب ، کسي است که با ادعاي دوستي ، با ميتران سوسياليست به اسم مصاحبه ، با او به گفتگو مي نشيند؛ ولي در عمل به محاکمه او مي پردازد! گويي ويزل از ميزان سرسپردگي ميتران نسبت به اسرائيل راضي نيست و بيش از آنچه انجام شده طلب مي کند! در اين مصاحبه ، درست پس از آن که ميتران - با سوابق بسيار روشنش در دفاع از اسرائيل و يهوديان - به عنوان يک دولتمرد سياسي ، محتاطانه مي گويد: «من فکر مي کنم که در مورد کرانه باختري رود اردن ، فلسطيني ها حق دارند در مجموعه اي ملي زندگي کنند» ؛ ويزل سوالاتي گزنده را درباره شايعه همکاري و ارتباط غيرمستقيم ميتران با نازي ها در دوران جنگ جهاني دوم مطرح مي کند که کاملا نيشدار و برخورنده است.
گويي مجازات هر دولتمرد غربي که کمترين حقوقي براي فلسطينيان قائل باشد ، رسوا شدن توسط رسانه هاست.
ميتران به پرسشهاي او پاسخ مي دهد ، ولي پيش از آن به ويزل مي گويد: «به شما پاسخ مي گويم ، چون پرسشگر ، شما هستيد وگرنه به افرادي که کسي نمي داند به چه دليل خود را در مسند قضاوت قرار مي دهند؛ هيچ حسابي براي پس دادن ندارم». همين جمله اخير کافي است تا به ميزان اقتدار ويزل در صحنه هاي جهاني پي ببريم.
بي شک اعطاي اين اقتدار کم نظير به ويزل با ابراز ارادت عجيب او به اسرائيل مربوط است.
ويزل خود را با اسرائيل يکي مي داند و درباره کينه غيريهوديان به يهوديان مي گويد: «به دليل جايگاه ما و جايگاهي که اسرائيل در قلب زندگي و حيات ما دارد ، دشمنان ما همواره به دنبال از بين بردن ما و اسرائيل هستند.» ماجراي هولوکاست و قتل عام يهوديان در دوران جنگ جهاني دوم ، تنها يک بحث تاريخي صرف نيست.
صهيونيست ها با طرح دعاوي حقوقي عليه کشورهاي آلمان ، اتريش ، لهستان ، سوئيس و هر کجاي ديگر که توانسته اند ، تاکنون ميلياردها دلار به جيب زده اند. نورمن فينکلشتاين استاد دانشگاه نيويورک که خود يهودي است ، کتابي خواندني درباره اين موضوع نوشته و نام آن را «تجارت هولوکاست» گذاشته است.
اينک به برخي از آنچه يهوديان صهيونيست و «کنگره جهاني يهود» در دعاوي حقوقي مطرح کرده اند ، گذرا اشاره مي کنيم :
- 32ميليارد دلار مربوط به وجوه 775حساب متروکه در بانکهاي سوئيس.
- 10ميليارد دلار مربوط به اموال يهوديان بي وارث در بانکهاي اتريش. - دهها ميليارد دلار مربوط به ارزش زمينهايي که ادعا مي شود، پيشتر در مالکيت يهوديان لهستان بوده است.
همچنين مدير کل کنگره جهاني يهود چندي پيش اعلام کرد: 50درصد از آثار هنري موجود در ايالات متحده از يهوديان به سرقت رفته است.
هولوکاست امروزه به باب درآمدي بسيار قوي و «مرغ تخم طلايي» براي سازمان هاي يهودي تبديل شده و سودهاي هنگفتي را برايشان به ارمغان مي آورد. به نحوي که طبق گفته رئيس کنگره جهاني يهود ، بودجه اين کنگره هم اکنون 7ميليارد دلار است.
طبق تعبير فينکلشتاين ، هولوکاست ، مبدل به بزرگترين دزد تاريخ بشريت شده است.
فينکلشتاين ، الي ويزل اين پشتيبان فرهنگي اخاذي هاي بي سابقه يهوديان صهيونيست را «يک مبالغه گر و دروغ پرداز» توصيف مي کند. از ديگر سو ، الي ويزل در مصاحبه اي با روزنامه ديلي تلگراف اعلام کرده است : «فينکلشتاين از اسرائيل متنفر است و با تضعيف مساله هولوکاست ، در واقع به دنبال تضعيف اسرائيل است». ژاک لانزمن ، رمان نويس مشهور فرانسوي که يهودي و صهيونيست است ، با صراحت تمام در سال 1994 ميلادي ضمن مصاحبه اي گفت : «راست است که يهوديان ميهن خود را به لطف مردگانشان به دست آوردند. اسرائيل قبل از هر چيز، کشور 6ميليون نفري است که نازيها مبدل به دود کردند. در پشت سر هر اسرائيلي زنده ، دست کم 2 اسرائيلي مرده وجود داشته تا به او کمک کند که بتواند در برابر تمامي دنيا مقاومت کند. شکر خدا فلسطيني ها هنوز به اينجا نرسيده اند. اگر شمار فلسطينياني را که در طول انتفاضه از پاي درآمده اند ، جمع بزنيم ، هرگز بيش از 3 يا 4 هواپيماي 747 پر نمي شود. در حقيقت روساي فلسطينيان ، دنيا را براي 3 يا 4 سقوط هواپيما به شورش درآورده اند».
Yahood.net
هولوکاست؛ معامله پنهاني
آيا او همان غول ستمگري است که در اذهان من و شما و همه وجود دارد؟ يا دست فتنه گري از احساسات ضديهودي، او سوء استفاده کرده و به قول معروف، چاقو را به دست او داده است؟ اشتباه نشود! من نمي خواهم کسي را که از جمله جانيان عالم است، تطهير کنم. ولي براستي آيا هيتلر مجرم واقعي بود؟ يا توطئه گران آتش افروزي، شرکاي جرم او بودند؟ طراح کشتار يهوديان به دست هيتلر که بود؟ خود او يا رؤساي فراماسون يهود و اعضاي سازمان صهيونيسم بين الملل؟ مگر نه اينکه هرتزل مؤسس اين مذهب ضد بشري، گفته بود که: کار تأسيس دولت يهود به سامان نمي رسد، مگر اينکه هدف به صورت يک مسئله سياسي ، افکار جهانيان را به خود جلب کند؟ و مگر همين مسئله کوره هاي آدم سوزي نازيها نبود که احساسات عالي انسانها را تحريک و به نفع يهوديان تجهيز کرد، و آنان را به پايکوبي واداشت؟
به اعتقاد پيتر گروس نويسنده کتاب اسرائيل در ذهن آمريکائيان: سال 1945 براي يهوديان، خوشحالي اميدبخشي به همراه داشت. چه با اعمال نازيهاي ستمگر، آرزوي يهوديان باقيمانده اروپايي که انتقال از محله يهوديان اروپا بود، مورد توجه فوري قرار گرفت و نقشه تشکيل کامنولث يهوديان در يک فضاي همدردي جهانيان مورد تأئيد واقع شد. 2
براي رؤساي صهيونيسم و اعضاي سازمانهاي تروريستي يهود، همچون بن گورين، مناخيم بگين، اسحق شامير، شارون و امثالهم که کشتي مهاجرين يهودي را در سال 1947 در بندر حيفا غرق کردند و گناه آن را به گردن دولت انگليس انداختند تا راه براي ورود تعداد بيشتري از مهاجرين يهودي باز شود، تهيه طرح سوزاندن آنان در کوره ها به دست هيتلر مشکل بود؟ آن را جز يک حقه کثيف گانگستري مي توان دانست که تنها از عهده دستهاي پاک آنان ساخته بود. آيا در موقع به آتش کشيدن کشتي اي که تعدادي يهودي بي گناه را حمل مي کرد، هيتلر در ميان آنان بود؟ اين جماعت که از چنين جناياتي براي تحريک احساسات انسانها در رسيدن به اهداف خود روگردان نبودند، نمي توانستند طرح کشتار هزاران نفر يهودي را به دست هيتلر، دشمن يهود، پياده کنند تا به خواست خود که تأسيس دولت يهود بود، برسند؟
يوري ايوانف که در کتاب صهيونيستم در زمينه از بين بردن مسافرين کشتيها چنين نوشته است: در ميان بسياري از علل ناشناخته اقدام به اين کار، علت و موجبي آشکار بود. پيش از منفجر کردن کشتي پاتريا و سرنشينانش، صهيونيستها افسانه اي را که در خصوص مورد بي سابقه اي از خودکشي دسته جمعي مردمي که [مرگ را بر جدايي از وطن ترجيح دادند] جعل کردند. پيش بيني مي کردند که مرگ اين عده و شيوع خبر آن روح صهيونيسم را در همه جا تحکيم خواهد کرد ... 3
درهمان کتاب، ايوانف از قراردادي بين آيشمن همدست خود آنان در ارتش هيتلري و نمايندگان سازمان هاگانا سخن به ميان آورده و نوشته است: در سال 1944 طي قراردادي که بين آيشمن در ازاي دريافت ده هزار کاميون مورد تقاضاي آنان که براي حمل و نقل واحدهاي خويش و تمرکز آنان در بخشهاي کم آسيب تر نياز داشتند، عده زيادي از يهوديان را از اردوگاههاي آلماني براي انتقال به فلسطين، آزاد کند. اين موافقت نامه به دستور وايزمن که در آن وقت از تمام حرکات ضديهود دستگاه هيتلري آگاه بود و بسيار خونسرد و بي اعتنا از کنار آن مي گذشت، انجام شد.4
با توجه به شرح فوق و آماده نمودن وسايل حرکت يهوديان به سوي فلسطين، در تاريخ شنبه ... 26 نوامبر سال 1940 عده اي مهاجر يهودي اروپايي بدون کسب مجوز از دولت انگليس که در آن وقت قيمومت فلسطين را بر عهده داشت، با کشتي پاتريا به بندر حيفا وارد شدند. اين مسافرت و مهاجرت با چراغ سبز آژانس بين الملل يهود آغاز شد؛ لذا اداره مهاجرت دولت بريتانيا به تازه واردين اجازه ورود نداد و مأمورين انگليس اعلان کردند که کشتي و سرنشينان را به جزيره موريس خواهند برد.
البته اتخاذ اين سياست خود مقوله ديگري است که به طور خلاصه مي توان گفت که بريتانيا که خود مبتکر طرحهاي مختلف براي اسکان يهوديان در فلسطين بود، در سال 1939 کتابي به عنوان کتاب سفيد منتشر نمود که در آن، فلسطين بين اعراب و يهوديان به طور مساوي قسمت و منطقه اورشليم، منطقه آزاد بين المللي خوانده شده بود. انتشار اين کتاب، متمکنين عرب فلسطيني را به معارضه با يهوديان برانگيخت . بدين ترتيب، چنان که سياست او است يکي به نعل و يکي به ميخ زد 5 تا هر دو طرف را در کنار خود نگاه دارد.
در اين وقت، دولت نازي بنا به قرارداد منعقد شده بين آيشمن که با اعضاي سازمان تروريستي هاگانا نزديکي داشت و سران صهيونيست، بر شدت تعقيب يهوديان افزود و در راندن آنان به سوي فلسطين، مهمترين خدمت را انجام داد و بدين ترتيب، خشنودي صهيونيستها را فراهم آورد. و به قول يکي از صهيونيستها: محافل ملي يهود از سياست آلمان نسبت به يهوديان خرسندند ؛ زيرا به افزايش جمعيت يهوديان فلسطين مساعدت مي کند؛ چنان که مي توان اميدوار بود که در آينده نزديک، جمعيت يهوديان بر اعراب فزوني يابد. 6
همزمان، مسائل مختلفي در اروپاي درگير جنگ رخ مي داد. دستگاه رهبري صهيونيستها با سياست دولت بريتانيا7 در مسئله مهاجرت يهوديان به فلسطين مخالفت مي ورزيد. شبکه اي به وجود آمد که از راه قاچاق با مساعدت سربازان نازي، اس. اس ها مهاجرين يهودي را به فلسطين مي بردند.
در واقع، روابط پنهاني بين صهيونيستها و دولت آلمان نازي با اسم رمز شب بلورين آغاز شد. در آن وقت، دو تن از مأمورين موساد وارد کاخ هيتلر شدند و پيشنهاد کردند که در امر آموزش برنامه صهيونيستها که آماده رفتن به فلسطين هستند، تسريع شود. در مقابل، از طرف نازيها پيشنهاد شد که روي وسايط نقليه اي که يهوديان را به مقصد فلسطين مي برد، نبايد مقصد مشخص باشد. اين وسايط نقليه توسط موساد هدايت مي شدند8. با توجه به توضيحات فوق، اينک برگرديم به کشتي پاتريا و سرنوشت سرنشينانش.
وقتي مأمورين انگليس به کشتي و مسافرينش اجازه لنگر انداختن در بندر حيفا و پياده شدن آنان را ندادند، تروريستهاي هاگانا براي جلب نظر مردم دنيا و بويژه آمريکائيان، کشتي را با همه سرنشينانش منفجر کردند. در آن کشتي 1900 نفر يهودي مهاجر وجود داشت. به قول يکي از اعضاي آژانس بين المللي يهود، اين جنايات از آن جهت انجام شد تا دولت انگليس بداند که يهوديان را نمي شود از وطنشان [؟!] دور کرد.
تروريستهاي هاگانا کشتي پاتريا را در دل شب منفجر و در بندر، جهنمي از آتش بر پا کردند. همه سرنشينان آن که زن و کودک، جوان و پير، از يهوديان بي گناه بودند، در ميان آتش سوختند و در آب دريا مدفون شدند.
آيا کشتي پاتريا کوره آدم سوزي ديگري نبود که به دست صهيونيستها مشتعل شد؟ در آن وقت، گناه اين عمل ننگين را به گردن دولت انگليس انداختند؛ لکن در سال 1950 از اين جنايات پرده برداشته و اعلام شد که آن عمل جنايتکارانه، توسط خود صهيونيستها انجام گرفته است و نه دولت انگليس.
آيا اين عمل شيطاني به تنهايي سرنخي نيست تا لکه ننگ آدم سوزي از دامان نازيها کمرنگ شود؟ گناهکاران واقعي اعضاء گروه تروريستي هاگانا بودند که محرک آنان در کوچ دادن آن بي گناهان حفظ جان و مال يهوديان نبود، بلکه به دنبال افزايش تعداد يهودي ساکن فلسطين بودند.
و ... انفجار کشتي ديگري به نام استروما در درياي سياه که در تاريخ 24 فوريه 1942 با 769 مهاجر يهودي که به راهنمايي گروه تروريستي هاگانا براي رفتن به فلسطين به بندر استامبول وارد شده بودند، دليل محکم ديگري در همدستي صهيونيستها با هيتلر مي باشد. اعضاي هاگانا به رهبري اسحق شامير و بن گورين يار ديرين آيشمن، پس از آنکه نتوانستند موافقت دولت انگليس را براي ورود مهاجرين به فلسطين کسب کنند، آن را منفجر کردند. دريايي از آتش در ميان آبهاي مديترانه، 769 نفر يهودي بي گناه را به کام مرگ فرستاد. همه مسافرين طعمه حريق شدند و آژانس يهود اعلام کرد که: انفجار کشتي يک اعتراض و خودکشي دسته جمعي بود.
خوب، ببينيد دوباره آتش و دوباره آدم سوزي. سرنشينان هر دو کشتي به يک نحو ميان شعله هاي آتش جان سپردند و در هيچ يک از آن دو واقعه، هيتلر حضور نداشت؛ در واقع، موضوع اشغال فلسطين بود و نه نجات جان يهوديان بخت برگشته. چنان که روزنامه يهودي به پيش چاپ آمريکا در يازدهم دسامبر سال 1939 نوشت: کنفرانس يهوديان زماني بيدار است که مسئله فلسطين مطرح باشد؛ اما وقتي نجات جان يهوديان ممالک مختلف در ميان باشد، خواب است. 9
پي نوشت­ها:
1- همه سوزي، قتل عام.
2- Peter Grose -Israel in th mind of America. Newyork. Alfres- A'konoff. Inc. 1983,P.207
3- يوري ايوانف، صهيونيسم، ترجمه ابراهيم يونسي، کتابهاي سيمرغ وابسته به موسسه انتشارات اميرکبير. چاپ اول، 1351.
4- براي اطلاع بيشتر، به صفحات 142 تا 144 کتاب صهيونيسم مراجعه شود.
5 و 6- به کتاب يوري ايوانف، صهيونيسم، ص 140 مراجعه شود.
7- رهبران صهيونيست همزمان با اقداماتي که به منظور نجات آوارگان يهود به عمل مي آوردند، عليه واحدهاي انگليسي مقيم فلسطين دست به عمليات جنگي زدند. هاگانا هدف از اين عمليان را راندن بريتانيا از سرزمين فلسطين عنوان نمي کرد، بلکه آن را تجديد پيمان با انگلستان عنوان مي کرد و مي گفت: تا آن جا که مي دانيم، بين ما و بريتانيا مطلقا اختلافات منافعي وجود ندارد. ما به هيچ وجه علاقه اي به اين نداريم که موقعيت بريتانيا را در هيچ جاي جهان، خواه خاورميانه يا فلسطين تضعيف کنيم . به صفحه 154 کتاب صهيونيسم مراجعه شود.
8- براي اطلاع بيشتر به کتاب صهيونيسم، نوشته يوري ايوانف، فصل سوم دهليز پرپيچ و خم و بي سرپناه مراجعه شود.
9- يوري ايوانف، صهيونيسم، صفحه 140.
به نقل از: سايت موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران
نويسنده : عذرا خطيبي
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید