تاريخ زندگي آدميان همواره مملو از افسانه ها بوده است. انسان ها هميشه دوست داشته اند خود را با فرآورده هاي قوه تخيل هم نوعان خوش قريحه شان سرگرم سازند و از اين کار لذت ببرند. به همين دليل افسانه پردازي هيچگاه فعاليتي کم رونق نبوده و اغلب مشکلي هم پديد نمي آورده است. مشکل عموما هنگامي بروز کرده که برخي «قدرت هاي مسلط» يا «دست هاي پنهان» با اهداف ايدئولوژيک يا سياسي کاملا مشخص، افسانه هايي جعل کرده و بعد به روش هاي مختلف رسانه اي- پليسي تلاش کرده اند آن را «حقيقت خالص» جا بزنند. چنين افسانه ها جزو خطرناک ترين توليدات قريحه بشري بوده اند و فراوان در تاريخ مي توان سراغ گرفت که در پس بعضي «دروغ هاي رسمي» چگونه مجموعه متراکم از منافع سياسي و اقتصادي افسانه پردازان قرار دارد.
چنين بحثي با وجود اينکه احتمالا ارزش يک کاوش تاريخي را دارد، ليکن ممکن است در دوره و زمانه اي که ما در آن زندگي مي کنيم، کاملا بي ربط به نظر برسد. در آغاز هزاره سوم، در دوره اي که پي در پي تکرار مي شود عصر انفجار اطلاعات و افزايش سرسام آور آگاهي ها و اطلاعات فردي و جمعي است، در زمانه اي که به ما مي گويند سانسور عملا معناي خود را از دست داده و آزادي انديشيدن و سخن گفتن بدل به امري ناگزير شده است، در چنين وضع و حال چگونه مي توان يک دروغ شاخدار ساخت و آن را به زور به ديگران خوراند؟
«هولوکاست» اسطوره خفه شدن 6 ميليون يهودي توسط تازي ها با گاز و بعد سوزاندن اجساد آنها، نمونه بي بديل دروغ پردازي هاي سوپرمدرني است که حمايت هاي صاحبان قدرت، ثروت و رسانه را نيز با خود دارد. جوانان درس خوانده، مردان و زنان آگاه و عاشقان آزادي هاي مدرن امروز به دوراني در آن گاليله را تهديد به سوزاندن کردند چون مايل به پذيرش کورکورانه يک افسانه رسمي درباره مرکزيت کيهاني زمين نبود، به مثابه گذشته اي خوفناک مي نگرند که البته خوشبختانه گذشته و رفته است. به راستي چه حالي خواهند داشت اين نازپروردگان اگر به آنها گفته شود هنوز هم مي توان يافت دگم هاي مقدسي که کسي اجازه ندارد در آنها چون و چرا کند، بررسي محققانه و تحقيق علمي درباره آنها ممنوع است و اگر کسي در آنها ترديد کند و بي احتياطي کرده ترديد خود را به زبان آورد، او را به وحشيانه ترين شکل ممکن از هستي ساقط مي کنند. آن هم نه در دنياي غيرمدرن و... بلکه در آن بخش هايي از جهان که خود را خاستگاه و خانه مدنيت و آزادي مي نامند. هولوکاست جزو اين دسته مقدسات تحت الحفظ است که در غرب مدرن بحث درباره آن ورود به حريم ممنوعه تلقي مي شود.
بخش آخر گفت وگوي ما با محمدتقي تقي پور، کارشناس صاحبنظر مسايل صهيونيسم، به بررسي اين اسطوره اختصاص دارد.
محسن يزدي- مهدي محمدي
آقاي تقي پور، با تشکر از حضرتعالي اگر اجازه بدهيد بخش دوم گفت وگو را به بحث درباره يک دروغ تاريخي بنام هولوکاست آغاز کنيم. بحثي که امروز بواسطه سخنان رئيس جمهوري مورد توجه قرار گرفته است. اگر اشکالي ندارد مقدمه اي را بفرماييد تا وارد بحث اصلي شويم.
- همانطوريکه قبلاً عرض کردم يکي از ارکان اصلي سلطه صهيونيسم در دنياي معاصر بويژه در سرزمين فلسطين «مظلوم نمايي» است. اين «مظلوم نمايي» مقدمه اي براي بحث «هولوکاست» است چرا که اگر اين «مظلوم نمايي» نبود قطعاً بدانيد که پروژه صهيونيست ها با شکست مواجه مي شد. آن فعاليت هاي «ضد يهودي» که عرض کردم در اروپا در قرن 19 و حتي اوايل قرن 20 مطرح بود و پشت پرده آن خود رهبران صهيونيست حضور داشتند، حول همين محور است. از اين دست حوادث هم بسيار زياد است؛ مثلاً در سال 1950 ، حدود 100 هزار يهودي در عراق ساکن بودند که حاضر نبودند به فلسطين عزيمت کنند. خود رهبران يهودي بعدها در کتاب ها نوشتند و يا اعلام کردند که يک کنيسه معروف در عراق بنام «شمتو» وجود داشت که يهودي ها مخفيانه با مواد آتش زا به اين کنيسه حمله کرده بودند و عده اي را هم از بين بردند تا بقيه يهودي ها بفهمند که اينجا جاي ماندن نيست و اگر بمانيم ما را آزار مي دهند. يعني مي خواستند القاء کنند تنها جايي که براي يهودي ها امن است «اسراييل» است.
دقيقاً در زمانيکه انگلستان، فلسطين را بخصوص در مقطع سالهاي نزديک به تاسيس اسراييل تحت اشغال خود داشت، اعتراضاتي در دنياي اسلام و جاهاي ديگر بلند شد، انگليسي ها مجبور شدند يکسري مقرراتي را وضع کنند که يهودي ها براساس ضابطه اي وارد فلسطين شوند. مثلاً يک بار از ورود يک کشتي حامل يهودي ها به فلسطين جلوگيري کردند، گروه هاي شبه نظامي يهودي که در فلسطين تاسيس شده بودند مثل گروه اشترن، هاگانا، پالماخ و ... که برخي از آنها پس از جنگ دوم جهاني شکل گرفتند، اين کشتي را با تمام آدم هاي داخل آن از بين بردند. بعد خيلي پر سر و صدا تبليغات کردند که انگلستان جلوي عزيمت يهودي ها را گرفته و آنها را اينطور از بين مي برد؛ در حاليکه اينطور نبود. عرضم اين است که موتور محرکه صهيونيست ها در طول دوران فعاليتشان «مظلوم نمايي » بوده و هنوزم همين طور است.
اين مظلوم نمايي قاعدتاً بايد مصداق هاي روشن و قابل توجهي هم داشته باشد.
- بله حالا عرض مي کنم. من به دو مورد از آن اشاره مي کنم که شايد تا حالا خيلي کم هم گفته شده باشد. يکي از اين موارد در ايران خود ما اتفاق افتاده است. اين واقعه اي را که عرض مي کنم يک ادعا نيست بلکه سند ما منابع عهد عتيق است. يهودي ها هميشه اين مساله را مطرح مي کنند و به آن مي بالند که وقتي بخت النصر پادشاه بابل، آنها را به اسارت برد، کوروش پادشاه ايران بود که منجي آنها شد و لذا به کوروش در منابع يهودي لقب «مسيح منجي» دادند. در منابع هست که کوروش بعد از چندين دهه به بابل حمله مي کند و يهودي ها را آزاد مي کند و به آنها مي گويد که آزادند به هر کجا که مي خواهند از جمله ايران بروند که خيلي از يهودي ها به ايران مي آيند. از طرف ديگر فاصله بين کوروش و خشايارشاه يک فاصله کوتاه چند ده ساله است. طي اين چند ده سال يهودي ها موقعيت بسيار بالايي در ايران پيدا مي کنند. حالا داستان از اينجا آغاز مي شود- يهودي ها با توجه به موقعيتي که در ايران کسب کرده بودند به دربار خشايار شاه نفوذ مي کنند. يک فرد يهودي بنام «مردخاي» به دربار نفوذ پيدا مي کند. اينها توطئه اي مي چينند تا بتوانند اين نفوذ را در دربار ايران گسترده تر کنند. به اين شکل شاه بزمي برپا مي کند که همه عالي مقامان و عالي منصبان حضور داشتند و از ملکه خودش که ملکه «وشتي» بوده تقاضا مي کند در جشن حضور پيدا کند. ملکه انسان محجوبي بوده و ازحضور در اين جشن خودداري مي کند. شاه بخاطر اين سرپيچي ملکه را از دربار اخراج مي کند و او را به قول ما طلاق مي دهد. از آنطرف به دنبال هنر جديدي مي گردد. با دسيسه «مردخاي» يک زن يهودي بنام «حدسه» معروف به «استر» که دختر عمو يا برادرزاده «مردخاي» بوده به شاه عرضه مي شود و خشايار شاه وي را براي همسري انتخاب مي کند و به اين شکل «استر» ملکه ايران مي شود و باهمکاري «مردخاي» شاه را دراختيار خودشان مي گيرند. تا اينکه در يک جشني به شاه مشروب مي دهند و در حالت غير عادي از وي فرمان مي گيرند مبني بر اينکه يک روز اينها اجازه داشته باشند مخالفان خود را سرکوب کنند. چون بحر حال در بين ايراني ها مخالفاني داشتند و اينها مي خواستند که اين مخالفان خود را هرچه زودتر از بين ببرند و اين کار را هم مي کنند. در منابع يهودي و در کتاب «استر» اين واقعه آمده که اينها يک داستان ساختند مبني بر اينکه وزير اعظم شاه که «هامان» نام داشته با يک عده اي مخالف ما بودند و مي خواستند ما را از بين برند و حالا ما پيش دستي کرديم و از خودمان دفاع نموديم وعيناً آمده که گفتند هامان وزير قصد داشت ما را در 13 «آذار» (ماه عبري که منشا رومي دارد) از بين ببرد و ما ازشاه فرمان گرفتيم و 14 آذار ما تدبيري انديشيديم.
يعني چه کردند؟
- در آن زمان شوش پايتخت دولت هخامنشي بود. در شوش هامان وزير را با ده پسرش به قتل مي رسانند و تعدادي ازايراني ها را نيز از بين مي برند. بعد ازاين واقعه ازشاه مي خواهند که يک روز ديگر به آنها مهلت بدهد تا به از بين بردن مخالفانشان ادامه بدهند. در مجموع اين دو روز و براساس آمار منابع يهودي که موجود است، 75 هزار ايراني توسط اينها کشته شدند- اين واقعه در منابع خودشان آمده که تنها بدليل اينکه گمان مي کردند عده اي از ايراني ها با آنها دشمن هستند و مي خواهند آنها را از بين بردند. يعني با مظلوم نمايي و با اين استدلال که ما يک عمل پيشگيرانه انجام داديم 75 هزار نفر ازايراني ها را قتل عام کردند. جالب اينکه اين دو روز را به اين خاطر عيد اعلام کردند.
اسم اين عيد چيست؟
- عيد «پوريم». پوريم يعني قرعه دليل اين اسم گذاري هم اين بود که مي گويند هامان وزير در روز 13 آذار قرعه انداخته بود که ما را بکشد ولي ما توانستيم اين توطئه را خنثي کنيم. عيد «پوريم» يکي از اعياد رسمي قوم يهود است که هر سال نه فقط در ايران بلکه در تمام دنيا 2 روز جشن رسمي برپا مي کنند و در اين جشن بدمستي مي کنند و رقصهاي مخصوصي دارند که در اين 2 روز انجام مي دهند، به شادي کشتن ايرانيان. اينها در کتاب خودشان وجود دارد ولي انگار ما جرأت نداريم اين چيزها را بازگو کنيم. به جرم ناکرده و با مظلوم نمايي ايراني ها را کشتند و سالها هم به ميمنت آن جشن مي گيرند. در آيين اينها ما اساساً بشر نيستيم. يعني هر موقع که بتوانند و در موضع قدرت باشند نيات خود را عملي مي کنند و اساساً معتقدند که در دوره اي که قدرت دارند نبايد با کسي تعامل کنند و فقط بايد اعمال قدرت کنند. اينها اصطلاحي دارند بنام «گوئيم». «گوئيم» معادل «حيوان» است. يعني غير از خودشان را «گوئيم» يا «حيوان» مي دانند و از ابتداي کودکي تا بزرگي در سطوح مختلف تعليم مي بينند. مثلاً وقتي يک کسي غير از خودشان را مي کشند انگار که يک پشه يا مگس يا حيوان بي ارزش را کشته اند. دقيقاً همين احساس که نسبت به فلسطيني ها دارند.
واقعه دوم که گفتيد چه بود؟
- واقعه دوم مربوط به «انگيزاسيون» يا «تفتيش عقايد» است، حتماً شما نام «دادگاههاي تفتيش عقايد» را شنيديد که مي گويند در قرون وسطي در اروپا حکام مسيحي و دستگاه پاپ يک دادگاهي درست کرده بودند و «تفتيش عقايد» مي کردند، اين واقعه هم چيزي شبيه «هولوکاست» است.
چطور؟
- الان چطور با بردن نام هولوکاست همه به ياد جنگ جهاني دوم و جنايت هيتلر مي افتند با بردن نام «تفتيش عقايد» هم همه به ياد کليساي مسيحي قرون وسطايي و قتل عامهاي وحشيانه و... مي افتند. اينها در کتابها آمده درصورتيکه همه اينها دروغ است. بنده براساس آمار و اسناد خدمت شما عرض مي کنم که در کل دوراني که بنام «تفتيش عقايد» مطرح شده که چيزي حدود 300سال است، آمارهاي منابع يهودي مثل دايره المعارف يهود يا تحقيقاتي که در ايران صورت گرفته مثل تحقيقات برادر عزيز و فرهيخته جناب آقاي دکتر عبدالله شهبازي، که در اين قسمت بنده وامدار تحقيقات ايشان هستم نشان مي دهد که طي اين سالها (اواسط قرن16) پاپ وقت نه تنها ضديهود نبوده بلکه با يهودي ها رابطه نزديک خانوادگي هم داشته است و جالب اينکه پزشک مخصوص وي يهودي بوده است و اساساً گرايشات ضديهودي هم نداشته است. درست زماني که مي گفتند يهودي ها را آزار مي دادند و آنها را مي کشتند درصورتيکه اصلاً اينطور نبوده است. در اين اسناد که در کتاب زرسالاران يهود جناب آقاي دکتر شهبازي آمده آورده شده برخلاف تصور رايج، رابطه پاپ و دستگاه کليسا با يهوديان کاملاً دوستانه گزارش شده است تا بدان حد که پاپ با يهوديان رابطه شخصي داشت. بعد مي افزايد که در نيمه اول سده 16، رابطه حسنه اليگارشي يهودي با پاپها اوج گرفت و اين در زماني است که از دوران «لوئي دهم» اعضاي خاندان «مديچي» به مقام پاپي رسيدند. خلاصه اينکه در دوران «تفتيش عقايد» در 2دوره دادستان در رأس دستگاه «تفتيش عقايد» 2نفر يهودي بودند. خب اينها با چه کساني برخورد خواهند کرد؟ آقاي شهبازي در کتابشان آورده اند که محکمه «تفتيش عقايد» در سپتامبر 1480 در شهر «اشپيله» در اسپانيا آغاز بکار کرد که اين منطقه يک کانون مهم مسلمان نشين به شمار مي رفت. يعني در منطقه اي که دادگاه «تفتيش عقايد» تشکيل شد اکثريت مردم مسلمان بودند. در سال 1486 «آلفونسو دلاکاواريا» از يک خاندان يهودي و وزير مقتدر «فردينان» محکمه «تفتيش عقايد» را در شهر «بارسلونا» برپا کرد. يعني اولين بار يک يهودي اين دادگاه را برپا مي کند. آقاي شهبازي مي نويسد که دايره المعارف يهود پس از ذکر اين مطلب بطور مشروح درباره رابطه دوستانه او با يهوديان سخن مي گويد. معني اين شيوه نگارش دقيقاً آن است که خوانندگان يهودي اشتباه نکنند و دريابند که او «تفتيش عقايد» را نه براي پيگرد يهوديان بلکه براي پيگرد مسلمانان و مخالفين اليگارشي يهودي تشکيل داده بود. يعني ممکن بود چند يهودي که با دستگاه اينها مخالف باشند نيز توسط آنها از بين بروند اما هدف اصلي مسلمان ها بوده اند.
آمار کشته شدگان «تفتيش عقايد» به چه شکل بوده است؟
- در مناطقي که دادگاههاي «تفتيش عقايد» تشکيل شده، آمارهاي مورد تأييد يهودي ها نشان مي دهد که تعداد کشته هاي مسلمانان نسبت به يهودي ها ده به يک بوده است، يعني به ازاي هر ده مسلمان يک يهودي کشته شده است. آنهم يهودي هايي که با اليگارشي يهودي و دستگاه آنها مخالف بودند کشته شدند.
تعداد کل کشته شدگان چند نفر بوده است. آيا آماري در اين باره وجود دارد؟
- بله عنوان شده که در کل اين مقطع 300سال، يک رقمي در حدود 31هزار نفر کشته شدند که از اين تعداد يک دهم آن يهودي بوده و باقي مسلمان بودند. يعني چيزي حدود 3هزار يهودي آنهم نه عامه يهودي ها بلکه کسانيکه با اشرافيت يهود مخالف بودند. حالا مرتب مي گويند «دادگاه تفتيش عقايد»، «دادگاه تفتيش عقايد». حقيقت وارونه جلوه داده شد- در منابع موجود است که در همان سالها يا بعد از آن چيزي حدود 3ميليون مسلمان ساکن همان مناطق را آواره مي کنند ولي اين را کسي نمي گويد و از آنطرف يک واقعه جعلي را مرتب مثل چماق بر سر ما مي زنند.
اجازه بدهيد بعد از ذکر اين نمونه هاي مهم به بحث «هولوکاست» برسيم. يهودي ها سالهاست که يک ادعايي را درمورد کوره هاي آدم سوزي و اتاقهاي گاز در جنگ جهاني دوم مطرح کرده اند. ما مي خواهيم بدور از هيچ گونه پيش داوري براساس اسناد و مدارک معتبر بدانيم که اساساً قضيه «هولوکاست» چيست؟
- بحث «هولوکاست» تقريباً به اواسط جنگ جهاني دوم بازمي گردد. يعني اين سوژه از آن زمان توسط برخي تشکلها و محافل صهيونيستي و نه در مجامع رسمي ديگر پيدا شد چراکه در آمريکا، اروپا، رم و واتيکان که نقش اساسي در دنياي آن روز داشت هيچ سندي وجود ندارد که در آن زمان چنين واقعه اي که يهودي ها کشته شدند نقل شده باشد.
حتي بعد از اين ماجرا، واتيکان بيانيه داد که اعلام مي کند از کوره هاي آدم سوزي بي خبر است.
- بله.
حالا اساساً بهانه يا نشانه طرح چنين ادعايي چه بوده است؟
- بحث اين بود که در جنگ جهاني دوم مثل همه جنگها طرفين تخاصم، اردوگاه اسيران داشتند که در آن از همه اقوام و ملل پيدا مي شد. آلمان هم چنين اردوگاهي داشت. اما در سالهاي مياني و رو به پاياني جنگ بيماري تيفوس در اردوگاههاي اسيران در خاک آلمان و بخشي نيز در سرزمين لهستان امروز، شيوع پيدا کرد. عکسهاي آن زمان اجساد اين اسرا را بسيار لاغر با دنده هاي بيرون زده و چهره هاي استخواني نشان مي دهد.
يعني اين نشانه بيماري «تيفوس» است؟
- بله. اين علايم بيماري «تيفوس» است که به مرور زمان انسان را از بين مي برد.
اين بيماري از کجا آمده بود؟
- بر اساس يافته ها عامل اين بيماري خود مهاجمين بوده اند. خصوصاً ناقل آن يکسري از اسراي روسي بوده اند. بهرحال اين بيماري در اردوگاههاي اسيران در آلمان شيوع پيدا کرد. در آن زمان و آن موقعيت امکانات پزشکي آلمان اجازه نمي داد که آنها بتوانند جلوي شيوع اين بيماري را بگيرند و خود پزشکان آلماني هم به اين امر اعتراف کردند. بهرحال اينها ناگزيربودند از راه هاي مختلف اين بيماري را در اردوگاه ها مهار کنند. يعني با گاز «زيکلون ب» اتاق ها و حتي البسه را ضدعفوني مي کردند و از موادي براي از بين بردن حشرات ناقل بيماري استفاده مي کردند. ولي با اين حال اين کارها کفايت نمي کرد. يعني گاهي اوقات خود اجساد ناقل بيماري بودند و اگر آنها را دفن هم مي کردند ممکن بود باعث انتقال بيماري شوند و به اين ترتيب اينها مجبور بودند اجساد را بسوزانند و پزشکان مسئول در اردوگاه ها چنين مجوزي را صادر کرده بودند. بنابراين اينها اجساد را با البسه شان خاکستر مي کردند. چيز عجيبي هم نبود و همه هم مي دانستند ولي بعد از جنگ زمزمه بلند شد که اين اتاقها، اتاقهاي آدم سوزي بوده است. بعداً گفتند که اين اتاقها، اتاق گاز بوده که يهودي ها را در آن خفه مي کردند و بعد جنازه هاي آنها را خاکستر مي کردند. حالا سؤال اينجا مطرح است که چرا اول يهودي ها را مي کشتند و بعد اجسادشان را خاکستر مي کردند يا اين چه گازي بوده که اين تعداد از افراد را کشته درصورتيکه دست اندرکاران خودشان کوچکترين آسيبي نديده اند؟ يا اينکه با آن شرايط جنگي و کمبود امکانات چطور امکانپذير است که 6 ميليون نفر ابتدا با اتاق گاز کشته و سپس در کوره سوزانده شوند؟ اين مسأله چطور امکانپذير است؟ خلاف اين مسأله را برخي از خود محققين غربي هم اثبات کرده اند. افرادي مثل پروفسور فوريسون که بعدها مورد غضب کانونهاي صهيونيستي قرار مي گيرد. او به صراحت مي گويد که اين حرفها را حتي ما هم باور کرده بوديم ولي بعداً وقتي تحقيق کردم و تمام اسناد به جامانده مثل اسناد دادگاه نورنبرگ و آرشيو محرمانه يهود در فرانسه را بررسي کردم متوجه شدم که همه اين موارد دروغ است.
فوريسون چطور توانسته بود به اين اسناد که بقول شما برخي شان اسناد محرمانه يهود هم بود دست پيدا کند!
- صهيونيست ها فکر مي کردند فوريسون يک محقق از نظر آنها بي طرف و ناشناخته اي است و اصلا فکر نمي کردند که وي به چه نتايجي رسيده است اين بود که بقول خودش با چاپ اولين مقاله اش در لوموند داد صهيونيست ها درآمد.
فوريسون مي گويد بعد از تحقيق بسيار بر روي اسناد (تخصص اصلي فوريسون سندشناسي است) و گفتگوي بسيار با سم شناسان متعدد همه آنها معتقد بودند که چنين کشتاري اساساً مقدور نيست. يعني در شرايط عادي هم مقدور نيست چه رسد به شرايط جنگ.
فوريسون مي گويد من حتي بازمانده اي هم از اين واقعه پيدا نکردم.
- بله مي گويد من در لوموند نامه نوشتم که اگر حتي يک نفر هم وجود دارد که بازمانده هولوکاست است و اتاق هاي گاز را به چشم خودش ديده خودش را معرفي کند که البته هيچ گاه چنين اتفاقي رخ نداد. و مي گويد در مورد اين ماجرا فقط با تهديد و تخاصم روبرو بودم و نه منطق و استدلال. و جالب اينکه فوريسون مي گويد من در طول سالها هيچگاه با يهود کاري نداشتم و هر قوم ديگري هم بود من کار خودم را مي کردم و مي خواستم بعنوان محقق بدانم که اين واقعه تاريخي چقدر سنديت دارد. بعد مي گويد من متوجه شدم که با يک تهاجم سازمان يافته روبرو هستم که مهاجمين با آدمهاي معمولي فرق دارند. بعد فوريسون حرف جالبي دارد. مي گويد: من بعد از سالهاي سال فهميدم که با کساني طرف هستم که خودشان يک سوژه براي مطالعه هستند و موضوع هولوکاست يک مسئله فرعي است.
تهاجم به فوريسون در داخل فرانسه صورت گرفته است؟
- بله. خود فوريسون مي گويد من با دختران و پسران ميليشاي اسراييلي در فرانسه روبرو شدم که بشکل خيلي سازماندهي شده من را مورد تهاجم قرار مي دادند و ضرب و شتم مي کردند.
يعني اينها در فرانسه ميليشا دارند؟
- بشکل مخفي بله. حالا اجازه بدهيد براي رد افسانه هولوکاست دلايل ديگري را نيز عنوان کنيم که بسيار قابل تأمل است. ما متأسفيم که امروزه خيلي از افراد اهل فکر و باسواد ما تحت تأثير تبليغات غرب واقع شده اند و خيلي ساده مسايل را مي پذيريم. مثلا در مورد همين هولوکاست برخي از متفکران هم هستند که با تأسف انسان مي بيند ک طرف اصل قضيه هولوکاست و وجود اين ماجرا را قبول کرده و بر سر تعداد کشته ها بحث مي کند در صورتيکه اساساً اصل ماجرا زير سؤال است که دلايل متقن بسياري در اين باره وجود دارد.
يکي از نکاتي که بسيار قابل توجه است و دروغ بودن هولوکاست را اثبات مي کند آمار جمعيت يهوديان قبل و بعد از جنگ جهاني است سالنامه هاي آمريکا قبل از جنگ در سال 1939 آمار يهودي ها را اعلام کرده است. همين سالنامه ها و اسناد مشابه بعد از جنگ نيز آمار يهودي ها را اعلام کرده است. جالب اينکه آمار جمعيت يهودي ها که توسط سالنامه هاي آمريکا قبل و بعد از جنگ اعلام شده تغيير پيدا نکرده است!» حالا 6 ميليون يهودي چطور کشته شدند و در آمار نيامده جاي سؤال است و معلوم مي شود که اصلا چنين واقعه اي اتفاق نيافتاده است.
در آن زمان در اروپا چقدر يهودي زندگي مي کردند؟
- در کل اروپا در زمان جنگ سه ميليون و يکصدو بيست هزار يهودي ساکن بودند. حالا نکته بعدي اينجاست که اين 6 ميليون از کجا آمده است و چطور 2 برابر يهوديان ساکن در اروپا در جنگ کشته مي شوند؟ نکته جالب توجه ديگر هم اينکه از جمعيت 600 هزاريهودي که در آلمان ساکن بودند، 400 هزار نفرشان به دستور هيتلر از آلمان اخراج شده بودند و اين مسأله قبل از جنگ اتفاق افتاده بود يعني در آلمان تنها 200هزار يهودي ساکن بودند. نکته اي که بايد به آن توجه کرد اين است که آمار يهودي ها قبل و بعد از جنگ تغيير پيدا نکرده است، حالا اينکه برخي مي گويند هولوکاست وجود داشته و مثلا 100 يا 200 هزاريهودي کشته شده اند بايد عرض کنم خير اينطور نيست. البته اندکي قبل از جنگ دوم يعني از سال 1935تا اندکي بعد از آن يعني در سال 1942 يک مهاجرت و جابجايي بزرگي از طرف يهودي ها صورت گرفته ولي در اين ميان تعداد کل يهودي ها تغيير نکرده است.
مسأله اي که اينجا مايلم به آن اشاره کنم اين است که بعد از جنگ جهاني دوم، يهودي ها بواسطه اين داستان جعلي از اروپا طلبکار شدند. به اين ترتيب براي اداي دين اروپايي ها به يهودي قانونهايي در بعضي از اين کشورها مثل سوئيس، اتريش و آلمان وضع شد و به اين شکل اين کشورها بخاطر ظلمي که در حق يهودي ها انجام داده بودند و آنها را کشتند بايد به بازماندگانشان غرامت پرداخت کنند.
يعني مي بايست بخاطر هولوکاست به يهودي ها غرامت پرداخت کنند؟
- بله. براي واقعه اي که هيچ وقت اتفاق نيافتاده بود قرار شد برخي از کشورهاي اروپايي به بازماندگان يهوديان کشته شده، يکسري کانونهاي متولي يهوديان و صندوق ملي يهود غرامت بدهند و اين بشکل رسمي از طرف اين دول پذيرفته شده است. همين الان هم آلمان خسارت پرداخت مي کند و تاکنون بيش از صدميليارد مارک خسارت پرداخت کرده است و اين قرارداد تا سال 2030 ادامه دارد.
دستاورد اقتصادي که يهودي ها از اين فضا داشتند نيز بسيار زياد بوده بشکلي که بايد بخصوص آلماني ها را در اين زمينه مظلوم دانست چرا که تاوان کاري را که آلمان نازي نکرده اينها بايد بدهند. شما مي دانيد که طلاهايي که آمريکا و انگليس بعد از ساقط شدن آلمان نازي به تاراج بردند يا سپرده هايي که در سوئيس مربوط به آلمان بود و به نام اينکه اين پولها مال يهودي هاست آنرا تصاحب کردند. همين الان مشکل طلاهاي آلمان که هزاران تن است حل نشده است و در بانکهاي انگليس نگهداري مي شود و سود آن را به تشکلهاي يهودي مي دهند. در جنگ جهاني دوم 5/8 ميليون آلماني کشته شدند. 5/1 ميليون نفر از اينها که اسير بودند در روزهاي آخر جنگ و پس از سقوط آلمان نازي بوسيله بمباران هوايي در اردوگاه ها کشته شدند که معمولا کسي به اين آمارها اشاره نمي کند. يا در اوکراين 6 ميليون اوکرايني از گرسنگي تلف شدند. هيچ کس به اين آمار توجه نمي کند و کسي براي اينها ناله نمي کند و اساساً کسي جرأت ندارد از اين عده ياد کند.
بهر حال اينها افکار عمومي غرب را بدهکار خودشان کردند به شکلي که اشک آنها را هم درآورده اند و خيلي از غربيها هم باور کرده اند که عليه يهودي ظلم کرده اند ولذا وقتي اينها در فلسطين آن همه قساوت و سنگدلي کردند همه سکوت کردند و حتي با آنها همراهي کردند و به نوعي به صهيونيست ها حق دادند. الان اينها کاري کرده اند که تا کسي حرف مي زند مي گويند که شما مي خواهيد يک هولوکاست ديگري راه بياندازيد. يا مي گويند ايران از انرژي هسته اي مي خواهد عليه اسراييل استفاده کند. الآن شما مي بينيد يکي از علت هاي اصلي که عراق را ضعيف کردند و به اين روز درآوردند به خاطر احساس خطري بود که براي اسرائيل مي کردند يا تهاجم آمريکا به جهان اسلام و خصوصاً ايران به همين دليل صورت گرفته است. شما مي دانيد و اسناد آن هم هست که سال 1356 خود اسراييلي ها با ايران قرارداد داشتند که در رشته فيزيک هسته اي دانشجو تربيت شود و اسراييل توافق کرده بود به ايران موشکهاي بالستيک با کلاهک هاي هسته اي بدهد. اما وقتي جمهوري اسلامي حاکم شد و گفت که فلسطين بايد به صاحبان اصلي آن بازگردد يکمرتبه همه چيزعوض شد.
گفته مي شود که قوانيني در کشورهاي اروپايي گذاشته شده که هرگونه سؤال ياشبهه در مورد هولوکاست را محکوم کرده و طرف سؤال کننده مجازات مي شود.
- در اين مورد قوانيني وجود دارد.مثلاً در فرانسه در سال 1990 زمان نخست وزير «فابيوس» که يهودي هم بوده قانوني به تصويب رسيد که در مورد هولوکاست و سه وجه اصل کشتار، اتاقهاي گازو کوره هاي آدم سوزي و در مورد رقم 6 ميليون کشته کسي حق اظهارنظر ندارد. اگر کسي در اين مورد صحبتي کند بين 2هزار تا 300 هزار فرانک جريمه دارد که فوريسون يک بار چنين جريمه اي را پرداخت کرده است. اين جدا از حمله هاي ميليشايي يهودي، اذيت و آزار و روانه بيمارستان کردن و... است. چيزي حدود يکماه تا يک سال هم حبس در نظر گرفته اند که متهم بايد اين حبس راتحمل کند. الآن در اتريش، سوئيس، فرانسه و برخي ديگر کشورهاي اروپايي اين قانون اجرامي شود و نمونه آن يک ماه پيش دستگيري «ديويد يروين» است که در اين باره تحقيق کرده بود و از انگليس به اتريش رفته بود و الآن هم دربازداشت است و قرار است او را محاکمه کنند.
افرادي که در غرب مثل اساتيد دانشگاه و فرهيختگاني که در اينباره کار کردند و مورد غضب قرارگرفتند چه کساني بودند ؟
- افرادي مثل «پل راسينيه»، «مورگن گراف»، «استاگليچ»، «فورسون» و افراد زياد ديگري وجود داشته اند که بازداشت شدند، از دانشگاه اخراج شدند و برخي از آنها زندگي مخفيانه دارند تا از گزند جوخه ترور مخفي صهيونيست ها در امان بمانند و اين مسئله درآلمان و فرانسه وبرخي کشورهاي اروپايي وجود دارد.
يا مورد ديگر، در تاريخ 16 نوامبر 1998 يک کتابفروش به نام «پترو وارلا» به جرم انکار هولوکاست و اتهام تحريک و خصومت نژادي در نوشته هاي خود براساس دادخواست مرکز «سيمون ويزيتال» که يک سازمان بين المللي يهودي است و يک سازمان ديگر يهودي و نيز جنبش يهوديان آزاديخواه به 5 سال زندان محکوم شد. در آلمان نوشته هاي تجديدنظر طلبانه در آتش سوزانده مي شود. يک شهروند آمريکايي و يک شهروند اروپايي که در اين مورد تحقيقاتي انجام داده اند هنوز در زندان و در رنج و سختي بسر مي برند. يا برخي آلماني ها و اتريشي ها که الان در تبعيد زندگي مي کنند ولي گويا کسي نبايد اينها را بداند.
در صورتيکه اگر اين عده اصل هولوکاست را منکرمي شدند شايد ما نام آنها را به اين شکل نمي شنيديم، يک نکته ديگر اينکه اخيراً يعني آبان امسال مجمع عمومي سازمان ملل قطعنامه اي داشت مبني بر اينکه روز 27 ژانويه هر سال روز بين المللي هولوکاست است. يعني حتي اين مسئله را به اين شکل رسمي کردند که ديگر کسي نتواند حرفي بزند و بعد گفتند بايد به کشورها توصيه کنيم که برنامه هاي آموزشي ويژه براي جلوگيري حوادث ناشي از نسل کشي، سازماندهي کرده و از تکرار هولوکاست خودداري ورزند و اين قطعنامه را امسال با 104 راي تصويب کردند. البته برخي کشورها موزه هايي هم در اين باره تأسيس کرده اند و مرتب بچه ها و دانشجويان و مردم را براي بازديد از آن تشويق مي کنند.
آقاي تقي پور! اين موارد تا به حال افشا نشده يعني کسي نيامده اينها را براي افکار عمومي بازگو کند؟
- جالب است به 2 مورد از فريبکاري هايي که اين ها در مورد هولوکاست انجام دادند و بعد اين فريبکاري افشا شد اشاره کنم. يک کتابي هست به نام «پرنده رنگ شده» به نويسندگي «جرزي کوزينسيکي» که البته به فارسي ترجمه نشده است. اين کتاب به زبان انگليسي و لهستاني چاپ و پخش شده است. سازمانهاي يهودي اين کتاب را به عنوان «بهترين اثر» درباره افشاي ماهيت نازيسم معرفي کردند. درباره صداقت نويسنده واصالت آن کلي صحبت کردند. نويسنده خودش را يک بازمانده يهودي در اردوگاه هاي نازي معرفي مي کند که داستانهاي عجيب و غريبي در اين کتاب آورده است. اين کتاب چندين جايزه از محافل بين المللي و يهودي گرفته است و حتي در برخي از دانشگاه هاي اروپا به عنوان کتاب درسي از آن استفاده مي شود جالب اينکه بعداً از سوي يک محقق در يک نشريه اي اين کتاب و نويسنده آن شناسايي مي شود و در يک افشاگري ماهيت آن برملا مي شود و اعلام مي شود که نويسنده نه تنها يهودي نيست و نه تنها در اردوگاه هاي آلمان نبوده بلکه در زمان جنگ در مناطق خوش آب و هواي سوئيس زندگي مي کرده است. حالا ببينيد يک چنين فردي با دروغ چه غوغايي مي کند و چقدر روي او تبليغات مي کنند.
و مورد بعدي...
- يک کتاب ديگري وجود دارد به نام «پاره خاطرات» نوشته «بنجامين ويلکوميرسکي». يهودي ها اين کتاب را به عنوان شاهکار کوچک معرفي کردند. چندين جايزه ويژه يهودي،جايزه يادواره يهودستيزي، و... به آن دادند و تبلغيات فراوان کردند. حتي جايزه ملي يهود را هم به اين کتاب دادند. اما نويسنده اروپايي تحقيق مي کند که اين نويسنده يک دروغگويي است که اساساً مشکل رواني دارد و از لحاظ فکري دچار اختلال است. بعداً معلوم مي شود که نويسنده اساساً يهودي نبوده و در زمان جنگ هم در آلمان و لهستان حضور نداشته است. از اين نمونه ها بسيارزياد است واين نشان مي دهد که بسياري از فيلمها، کتابها، نوشته ها ساخته و پرداخته محافل يهودي-صهيونيستي است و نمي شود به آنها استناد کرد و اين گوشه اي از داستان فريبکاري يهوديان است.
منبع: / روزنامه / کيهان
نويسنده : محمد تقي تقي پور
هولوکاست يهودي
طرح جدي «مظلوميت يهود» از مهمترين سياستگذاري هاي فرهنگي و هنري امروز در تمدن جهودزده غرب است.
همان گونه که مسلمانان در طول تاريخ ، شهيدان مظلوم خود را دارند و از حماسه آفريني هاي عظيم ايشان نيرو مي گيرند ، يهوديان نيز براي خود «هولوکاست» - يعني ماجراي کذب قتل عام 6ميليون يهودي در اتاقهاي گاز و سوزاندنشان در کوره هاي آدم سوزي - را ساخته اند! کارکرد هولوکاست به جهات سياسي و فرهنگي شبيه سازي شده اي اين چنين است ، با اين تفاوت اساسي که هولوکاست آن گونه که يهوديان صهيونيستي چون اسپيلبرگ در فيلم «فهرست شيندلر» روايت مي کند ، يکسره دروغين و تحريف شده است.
صهيونيسم جهاني براي تثبيت هولوکاست ، اهميت سياسي فوق العاده اي قائل است و دقيقا از همين رو تنها نويسندگاني برنده نوبل مي شوند که اراداتي خالصانه و صادقانه نسبت به صهيونيسم و ماجراي دروغين قتل عام 6ميليون يهودي ابراز داشته باشند. جايزه ادبي نوبل 2002ميلادي ، به يک يهودي مجارستاني به نام «ايمر کرتس» داده شد. در خبرها آمده بود ، کرتس در آثارش به ارائه بازتابي از واقعيت يهودکشي نازيسم پرداخته است.
همچنين نکته ديگري که توجه نگارنده را به خود جلب کرد، حضور «الي ويزل» عنصر فعال فرهنگي و سياسي صهيونيسم ، در مراسم اهداي جايزه ادبي نوبل 2002 بود. کرتس جايزه خود را از دست ويزل دريافت کرد. مي دانيم که در دوران معاصر جوايز مشهور جهاني نظير نوبل (در بخشهاي گوناگونش) ، عمدتا با اهداف سياسي نثار برگزيدگاني شده است که در جهت سياستگذاري هاي کلان استکبار به نقش آفريني پرداخته اند. به عنوان مثال درک والکوت ، برنده نوبل ادبيات 1992 ميلادي کشتار يهوديان را در جريان جنگ جهاني دوم ، مهمترين حادثه قرن بيستم مي داند و مي گويد: «به نظر مي رسد که از اين واقعه درس لازم را نگرفته ايم ، چون برخي مواقع مي کوشيم آن را انکار کنيم». در اينجا مي خواهيم اندکي به زمينه هاي سياسي مطرح شدن کرتس بپردازيم.
گفتني است که اين نويسنده مجارستاني در کشور خويش هم چندان مطرح نيست و براي خوانندگان انگليسي زبان نيز نام شناخته شده اي نيست.
پس چرا ناگهان و يکشبه چنين فردي مطرح و آثارش ترويج مي شود؟ براي آشنايي بيشتر با ماجراي انتخاب چهره اي چون کرتس بايد دو مجارستاني ديگر را نيز بشناسيم : يکي «لوئيس مارشالکو» و ديگري «ويزل». اولي نويسنده اي است که مخالفت با «هولوکاست» و افشاي دسيسه هاي يهوديان سلطه جو او را در لابه لاي پرده هاي گمنامي پوشانده و ديگري روزنامه نگار و داستان نويسي است که توان خود را صرف تبليغ و ترويج دروغ هولوکاست کرده و از اين راه به شهرت ، ثروت و اقتدار فراواني دست يافته است.
اول : مارشالکو
لوئيس مارشالکو ، نويسنده و محققي است علي القاعده مجارستاني و قطعا مسيحي.
مارشالکو در سال 1958 ميلادي به زبان مجاري کتابي نوشته که به انگليسي ترجمه و توسط «باشگاه کتاب مسيحي» در اروپا منتشر شده است.
در ترجمه فارسي اين کتاب «فاتحين جهاني (جنايتکاران حقيقي جنگ)» ، به نکاتي بس خواندني برمي خوريم که به عنوان نمونه به چند مورد اشاره مي کنيم :
1- تمدن جديد از لحاظ سياسي تحت حکومت و اداره ، و از لحاظ اقتصادي در کنترل افرادي است که در مناصب کليدي قرار دارند. امروزه ميزان نفوذ و تاثير کساني که در اين پستهاي حساس و کليدي هستند يقينا از فرمان روساي دولت کشورها و يا مصوبات و قطعنامه هاي پارلمان هاي مختلف بيشتر است.
يهوديان از دير باز خوب مي دانستند که چگونه اين مناصب کليدي را حفظ کنند و در اشغال خود نگه دارند و نيز اين که چگونه از آنها استفاده کنند تا بتوانند قدرت سياسي را در قبضه خويش درآورند و يا اين که از پشت صحنه بر مقدرات کشورها حکومت رانند.» مارشالکو در ادامه به ارائه آماري از اوضاع اقتصادي امريکا در آغاز جنگ جهاني دوم مي پردازد و مي گويد: تعداد 440 خانواده از ثروتمندترين خانواده هاي امريکايي که يهودي نيستند جمعا مبلغ 25ميليارد دلار ثروت دارند ؛ در حالي که يک مشت يهودي امريکايي داراي ثروتي معادل 500ميليارد دلارند.
2- اکثر قوم يهود از کشته هاي خويش در جنگ جهاني دوم به سوئاستفاده سياسي و مالي پرداختند؛ «تجارت خوبي به راه انداختند و از آنها در جهت خدمت به هدف سلطه جهاني خويش بهره برداري کردند.» مارشالکو در ادامه به يک بررسي جالب دست مي زند و بر مبناي شواهد متعدد آماري نشان مي دهد: اين پيشفرض که تلفات يهوديان بين 5تا 6ميليون نفر بوده است کاملا مهمل و بي اساس است.
حداکثر تعداد قربانيان قابل تصور از مرز يک تا يک و نيم ميليون نفر تجاوز نخواهد کرد؛ چرا که اصلا بيش از اين تعداد يهودي در دسترس هيتلر يا هيملر نبوده است.
از اين رو مي توانيم منطقا فرض کنيم که تعداد واقعي تلفات به مراتب کمتر از اين ارقام بوده است». مارشالکو مي افزايد:«[در بالاترين سطح ممکن ، تعداد يهوديان جان باخته را نمي توان بيش از 500تا 600هزار نفر دانست.
اما در مقايسه با اين ، ملل مسيحي تلفات به مراتب بيشتري را متحمل شدند]. اجازه دهيد ملت کوچک مجارستان را در نظر آوريم که کل جمعيت آن شايد از تعداد يهوديان امروز بيشتر نباشد. تعداد قربانيان جنگ مجارستان ، چه آنهايي که در بمباران هاي هوايي مرده بودند و يا اين که در اردوگاه هاي مرگ سيبري از گرسنگي جان باخته اند و يا يخ زده باشند، حداقل به رقم يک ميليون نفر مي رسيد». چرچيل گفته است که «دو جور دروغ داريم : يکي دروغ هاي بي شرمانه و يکي هم ارائه آمار و ارقام » اما اين دروغ هاي يهوديان ، آن هر دو نوع را شامل مي شود. اين دروغ ها براي يهوديان اهل سلطه ، منافع فراوان مالي و سياسي به همراه داشته است : به لحاظ مالي صهيونيست ها تاکنون ميلياردها دلار به عنوان غرامت از کشورهاي اروپايي دريافت کرده اند و از نظر سياسي نيز درباره مظلوميت اسرائيل و صهيونيست ها تبليغات بسياري کرده اند.
3- مارشالکو درباره اتاقهاي گاز و کوره هاي آدم سوزي هم اسناد جالبي ارائه مي کند. از جمله اين اسناد مقاله اي از «شم» روزنامه زيرزميني ناسيوناليست هاي يهودي فرانسه است که در 8ژوئيه 1944 درباره وضعيت 9 اردوگاه از اردوگاه هاي نگهداري و توقيف يهوديان در آلمان توضيح مي دهد. در اين گزارش ، حتي يک کلمه هم بحثي از قلع و قمع يهوديان يا سوئرفتار با آنان نيست.
در اين گزارش همچنين هيچ حرفي از اتاقهاي گاز، اردوگاه هاي مرگ و يا بچه کشي به ميان نمي آيد. درست در نقطه مقابل آن ، گزارش شم مي گويد که [بچه هاي 2 تا 5 ساله را به کودکستان هاي مختلف برلين مي فرستادند تا از کمکهاي ويژه اي برخوردار شوند]. مارشالکو توضيح مي دهد که چگونه زير نظر يهوديان در پايان سال 1945 ميلادي ، اردوگاهي چون «داخو» مورد تخريب و بازسازي هدف دار قرار گرفت.
او مي نويسد: «قبل از هر چيز منظره زيباي سرسبز و بستان گونه اردوگاه بايد به کلي تخريب مي شد؛ چون براي سينماروهاي امريکايي پذيرش اين امر که يهوديان را در دل باغ و بستان و بستري از گل و گياه شکنجه مي کردند، کار مشکلي بود ، بويژه وقتي آنها را به سينماها کشانده بودند تا صحنه هاي مخوف و ترسناک (اردوگاه ها) را نشانشان دهند. از اين رو به کارگران جديد اردوگاه دستور دادند مثلا يک گودال خون که لوله اي از آن به خارج مي رفت بسازند تا طوري به نظر آيد که از اين گودال ، خون يهوديان از طريق آن لوله تخليه مي شده است.
محوطه استحمام زنداني ها ، اتاق رخت کني آنها و محوطه هاي ورودي ، تماما بايد بازسازي مي شدند تا به صورتي درآيند که به کوره آدم سوزي اي که يهوديان ادعا مي کردند ، شبيه باشند».
منبع: / سايت خبري / جام جم آن لاين
نويسنده : محمد طيب
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید