مقدمه
رابطه تاريخي يهود با اسلام از مسايلي است که نمي توان به سادگي از کنار آن گذشت چرا که در جاي جاي قرآن کريم و احاديث نقش آنان به عنوان اقليتي تاثيرگذار مطرح بوده است. اين مساله با در نظر گرفتن نقش آنان در حوادث مربوط به آخرالزمان همچون زمان بعثت پيامبر صلوات الله عليه و آله مهم تر جلوه مي کند. در فرهنگ دشمن شناسي قرآن کريم " يهود "به عنوان دشمن ترين دشمنان براي کساني که ايمان آورده اند توصيف شده است. خداوند متعال در آيه اي اعجازگونه مي فرمايد:" لتجدن اشد الناس عداوة للذين آمنوا اليهود و الذين اشرکوا..." (بخشي از آيه 82 سوره مائده)به تحقيق يهوديان را دشمن ترين دشمنان نسبت به مومنان مي يابي و همچنين کساني که مشرک شدند...در اين آيه کريمه خداوند متعال گذشته از توصيف يهوديان به اين عنوان با عطف مشرکان به يهود به شکلي زيبا تبعيت خارجي مشرکان را از يهوديان و نقش پشت پرده يهود را افشا مي کند همانطور که دستهاي جنايت کار آنان از زمان پيامبر تا کنون از جنگهاي نظير خندق تا جنگ هاي جهاني مشهود بوده است. اساساً چگونگي شکل گيري صهيونيسم و رابطه آن با يهود و دين حضرت موسي عليه السلام بحثي تاريخي است که بايد در کتب تاريخ به آن پرداخت اما مساله اي که اهميت اين موضوع را دوچندان مي کند اين است که عده اي به خاطر اغراضي خاص دست به تحريف تاريخ زده حوادث و رويداد هاي تاريخي را به نفع خود مصادره کرده اند و در اين ميان به استناد همان تاريخ تحريف شده دست بر گلوي بشريت نهاده اند. آنان از گذرگاه اين حوادث تحريف شده حقوقي را براي خود تراشيده اند که براي استيفاي اين حقوق جعلي خواهان به استثمار کشيدن ساير ملت ها هستند. در مقابله با اين تهاجم زشت تاريخي بسياري با نوشتن کتاب ها و مقالات سعي کرده اند تا چهره کريه و سراسر رياي اين تاريخ نگاران خائن را روکنند که افرادي نظير روژه گارودي از اين دست بودند اما به خاطر سيطره همه جانبه اين اقليتٍ اکثريت ستيز بسياري از اين تقابل ها به شکست انجاميده است با اين همه هر کس بنابر وظيفه انساني خود بايد تلاش کند تا صفحه تاريخ را از لوث چنين ظلم و ستم هايي پاک کند. اين نوشته نيز سعي دارد به ريشه يابي واقعي و تفکيک عوامل موثر در تشکيل جنبش صهيونيسم قدمي هرچند کوچک در اين مسير بردارد.
چکيده
مقاله" قوم يهود، آيين يهوديت و علل پيدايش صهيونيسم" تحقيقي است تاليفي و حدالامکان ساده و آموزشي، که در آن به تفکيک و بررسي صهيونيسم ديني از صهيونيسم سياسي پرداخته شده در ابتدا سعي شده است اصطلاحات مهم و کليدي تعريف شود و در ادامه با بررسي تبارشناسي قوم يهود با تفکيک تاثير "آموزههاي عهد قديم(تورات)"؛ "عهد جديد (انجيل)" و نقش مسيحيان صهيونيست" در شکل گيري جنبش صهيونيسم، به شکلي روشن، دلايل مذهبي و ديني موثّر در بوجود آمدن تفکر صهيونيسم را بيان کردهايم. همچنين در تحليل ريشههاي صهيونيسم سياسي، با تفکيک آن به ريشههاي قومي ـ تاريخي و امپرياليستي ـ استعماري سعي شده است که نقش اين دو در تکميل عوامل پيدايش جنبش صهيونيسم به وضوح بيان شود.
ايران بزرگترين و خطرناکترين دشمن اسرائيل محسوب ميشود. دشمني ايران پس از انقلاب اسلامي به رهبري (امام)خميني، به صورت يک دشمني ايدئولوژيک و دشمني واقعي درآمده و خطر افکار تندرو مذهبي در ايران از هر خطري براي اسرائيل بيشتر است.(1)
قوم يهود و آيين يهوديّت
در اين بخش(2) سعي کردهايم با توجه به منابعي که در اختيار داريم و تا جايي که واقعيات تاريخي به ما اجازه ميدهد جنبه مذهبي و الاهي يهوديت به عنوان آييني آسماني را از تفکر مبتني بر بنيادگرايي افراطي و مطالعه انتخابي و نژادپرستانه از تورات جدا کرده و به ريشههايي بپردازيم که منجر به تشکيل فاجعهاي شد که امروزه مانند غدّهاي سرطاني در ميان کشورهاي اسلامي نمايان است. رژيمي که با انگيزههايي موهوم و ضد بشري آشکارا به نسل کشي پرداخته و با خوي حيواني خويش روي جلّادان تاريخ را سفيد کرده است. امروزه آنچه ما به عنوان صهيونيسم ميشناسيم فقط گوشهاي از خواب هولناکي است که امپريانيسم جهاني براي ابناء بشر ديده است. اگر چه با موجوديت رژيم جعلي اسرائيل جزئي هر چند کوچک از اين خواب پريشان تعبير شده است، امّا اگر تدبير رهبران و متفکران بشري و بيداري تودههاي مردمي نباشد بعيد نيست که خودکامگان افسار گسيخته، تمدن بشري را که ثمره سالها مجاهدتِ مجاهدان تاريخ و آزادگان عالَم است با برداشت خشک و بنيادگرايانه شان از متون تحريف شده و دست نوشته خود به ورطه نابودي و هلاکت بکشانند. آنچه آشکار است اينکه اين برداشت با رويکردي غرض ورزانه در صدد انتقام از تمام ارزشهايي است که براي برپايي آن چه خونها که ريخته نشده و چه هزينههاي سنگين که بر دوش بشريت تحميل نشده است. در اين اوراق بر آنيم تا با کنار زدن پردههاي غفلت از روي چشمان دوستان و پردههاي تزوير از روي سفّاکان منفعت پرست تا حدودي حقيقت اين تفکر ضد بشري را آشکار سازيم. حقيقتِ تلخي که اگر چه بسياري براي رفع تکليف، آن را به مسالهاي کوچک در حد زياده خواهي يک قوم يا يک کشور جعلي و يا حتي در نگاهي ساده لوحانه آن را به اختلافات داخلي يک کشور تنزل ميدهند، امّا واقعيت مسئلهاي است که از بسياري از جهات پيوندي ناگسستني با مساله آخرالزمان و رويارويي بزرگ خير و شر دارد.
يهوديت، آييني آسماني
شايسته است قبل از پرداختن به اصل موضوع نکاتي چند را متذکّر شويم.يهوديت آييني رسمي و الاهي است که از جانب خداوند متعال به دست حضرت موسي(ع) بر بني اسرائيل عرضه شد. مومنان به اين آيين آسماني ميدانستند که اين آيين تا آمدن پيامبر بعدي که نشانههاي آن در تورات آمده است، رسميت دارد. و اين چنين بود آيين مسيحيت تا آنکه پروردگار عالميان با فرستادن آيين محمّدي (ص) جهانيان را به دين مبين اسلام مفتخر فرمود. و آن را جامع اديان الاهيِ پيشين معرفي کرده و همه را دعوت به پذيرش آن کرد. پيامبر اسلام اهل کتاب را در پذيرش اسلام يا ماندن بر آيين قبلي خود مخيّر کرد و بسياري هم با قبول شرايط اسلام بر آيين خود باقي ماندند. از آنجاييکه تمامي اديان آسماني از مصدر و منبع واحد نازل شدهاند از قديم الايام معتقدان اديان مختلف در کنار هم زندگي ميکرده و هيچگونه تعارض قابل ذکري با همديگر نداشتند. همانطور که امروز هم بسياري از اهل کتاب در ميان مسلمانان به راحتي زندگي ميکنند و هيچگونه مشکلي ندارند. اما با گذشت زمان و دور شدن از عصر نبوتِ آيين يهوديت، رفته رفته غبار غفلت بر احکام اصيل آسماني نشست و به جاي آن، راههاي انحرافي در جهت منفعت عدهاي خاص گشوده شد.
گذر زمان با کمک دستهاي پليد نامحرمان کم کم آيين آسماني يهوديت و کتاب مقدس آن را مانند مسلکها و فرقههاي غير الاهي زمين گير کرد. و انگار اين منحرف شدنها و به بيراهه رفتنها خاصيتي جبري، در طبيعت زمان است که گذشت زمان هر چيزي را که در اختيار بشر قرار بگيرد منقلب ميکند و شايد به همين خاطر پروردگار عالميان محفوظ نگه داشتن خاتم اديان را خود ضمانت کرد: نحن نزّلنا الذکر و انا له لحافظون.(3) اما به دلايلي، انحراف در آيين يهوديت بسيار عميقتر از موارد مشابه خود، در تاريخ بشريت ظاهر شد تا جايي که کاملاً در تضاد با آييني قرار گرفت که خود از دل آن برخاسته بود. امروزه در ميان مومنان واقعيِ آيين الاهي يهوديت، صهيونيسم نوعي فساد و تباهي بر مبناي ملي گرايي افراطي و استعمارگري شمرده ميشود. همانطور که در جريان انقلاب اسلامي، گروهي از يهوديان که همسو با جريان انقلاب فعاليت ميکردند، در جريان ديدار با بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران، حضرت امام خميني قدّس سرّه اظهار داشتند: (يهوديت دين الاهي است متّکي بر توحيد و احکام خداوند که بوسيله حضرت موسي کليم الله در تورات مقدس آورده شده، در حالي که "صهيونيسم" مانند "ايسم"هاي ديگر، مخلوق ذهن چند نفر از دنياي غرب است که اخيراً به عنوان يک ابزار سياسي مورد استفاده قرار ميگيرد و اين ابزار، عاملي شده است براي نفوذ امپرياليسم در خاورميانه و مَحو حقوق انساني و خدايي عدهاي از افراد در اين منطقه.)امام خميني قدس سره در سخنان خود با تيز بيني خاص خود تفاوت عملکرد کليميان حقيقي با صهيونيستها را چنين بيان ميفرمايند: (ما حساب جامعه يهود را از حساب صهيونيستها جدا ميدانيم. ما با صهيونيستها مخالف هستيم و مخالفت ما براي اين است که آنها با همه اديان الاهي مخالف هستند. آنها يهودي نيستند، آنها مردمي سياسي هستند که به اسم يهودي کارهايي ميکنند و يهوديها هم از آنها متنفّر هستند.)(4) در حقيقت ميتوان گفت که تمام هدف ما در اين اوراق اثبات مدعاي حضرت امام رضوان الله تعالي عليه با آوردن شواهدي علمي و تاريخي است. که ان شاءالله خواهد آمد.و اما نکته دوم که باز به گونهاي تاکيد نکته اول است، اينکه به کارگيري مکرر عبارات يهود و يهوديان و انجمنهاي يهودي به معني يکسان نگري همه يهوديان نيست. زيرا برخي از آنها همانطور که قبلاً گذشت مبرّا از همگرايي و همکاري با تشکلها و شبکههاي صهيوني و اسرائيلي هستند.و سوم اينکه ذکر عبارت "ک ش و ر اسرائيل" فقط و فقط براي رساندن معنا در اين اوراق آورده شده است، وگرنه با توجه به معيارهاي بين المللي براي تعريف کشور به هيچ وجهي اطلاق کشور بر اين مورد صحيح نميباشد. چرا که صهيونيستهاي مهاجم سرزمين کشور فلسطين را با قوه قهريّه اشغال کرده و بسياري از ساکنان اصلي آن را اخراج يا به قتل رساندهاند. و تعداد بسياري را هم آواره کرده و کساني هم که در فلسطين ماندهاند از حداقل نيازها برخوردار نيستند. صهيونيستهاي اشغالگر به جاي فلسطينيان اخراج شده، يهوديان ممالک مختلف را به کشور اشغال شده فلسطين منتقل کرده و جايگزين ساکنان اصلي آنجا کردهاند. بر اين اساس رژيم صهيونيستي به عنوان يک کشور به هيچ وجه مبنا و مشروعيت حقوقي نداشته بلکه پديدهاي جعلي و بي ريشه در منطقه به حساب ميآيد. چرا که طبق قواعد و حقوق بين الملل کشور متضمّن تعاريف و ويژگيهايي است که رژيم اشغالگر قدس از لحاظ جغرافيايي، تاريخي، سياسي، و نيز ملل و اقوام تحت زيست مشمول هيچ کدام از آنها نميباشد.(5)
نگاهي به ساختار قومي و مذهبي يهوديان
در ابتدا به خاطر نقش کليدي و اساسي آيين يهوديت، ساختار ديني و مذهبي آن را به اختصار شرح داده و مطلب را پي ميگيريم.
بسياري ميپندارند که واژة يهودي، مانند واژه آلماني يا انگليسي مفهوم مشخص و روشني دارد، و همانطور که آلماني به کسي گفته ميشود که از نژاد نُرديکِ(6) سفيد پوستان، وابسته به تمدن غربي و داراي فرهنگ ژرمني ميباشد و به زبان آلماني تکلم ميکند و يک عضو ملت آلمان به حساب ميآيد يهودي هم داراي چنين خصوصياتي است. در بسياري از موارد هم، محققان در مورد يهود به گونهاي سخن ميگويند که به نظر ميرسد يهوديان جماعتي يکدست، يکپارچه و منسجمند. امّا حقيقتاً در اين مورد بخصوص اين گونه نيست. اگر امروز آلمانيها در کشور آلمان زندگي ميکنند و بسياري هم هستند که در کشور آلمان نيستند امّا از بسياري از جهات با آداب و رسوم کشورشان مشترکند، يهوديان چنين مشترکاتي را در بسياري از موارد ندارند. براي نمونه تاريخ يهود را در نظر ميگيريم. با شنيدن اصطلاح تاريخ يهودي چنين برداشت ميشود که يهود داراي تاريخي مستقل و جدا از ساير ملتهاست و خود داراي اشتراکات منحصر به فردي است امّا وقايع غير قابل انکار تاريخي نشان ميدهد که يهوديان در جوامع مختلفي زندگي کردهاند و اين جوامع در شرايط زماني و مکاني گوناگون تمدنها و شيوههاي توليد متفاوتي داشتهاند. مثلاً يهوديهاي يمن در قرن 19در يک جامعه عربي بياباني و قبيلهاي ميزيستند، امّا در همان زمان يهوديان هلند در يک جامعه شهري متمدن و مبتني بر نظام سرمايه داري غربي زندگي ميکردند. با وجود اين واقعيتها ما وقتي از تاريخ يهودي نام ميبريم هر دو مورد به يک نسبت مد نظر ماست در حالي که از لحاظ تاريخي و علمي نميتوان اين دو را به عنوان يک تاريخ مشترک لحاظ کرد. چرا که تاريخ يک پديده، بايد اشتراکاتي هم در نوع وقايع داشته باشد تا بتوان تأثيرات وقايع گوناگون را بر اجزا و افراد آن بررسي کرد. براي مثال وقتي انقلاب صنعتي رخ داد با توجه به دو مثالي که زده شد، تأثيراتي که انقلاب صنعتي بر کشورهاي اروپايي داشت بسيار فراتر و عميقتر از تأثيراتي بود که بر کشورهايي نظير يمن و کشورهاي آفريقايي گذاشت. به همين خاطر ميتوان گفت که ميزان اثرپذيري يهود از انقلاب صنعتي البته با فرض اينکه آن را داراي تاريخ مستقلي بدانيم متأثر از ميزان تأثيرپذيري جامعهاي بود که در آن جامعه زندگي ميکردند.(7) و به خاطر همين پراکندگي است که شخصيت و هويت آنان نيز متأثر از تمدن آن جامعهاي است که در آن زندگي ميکنند. همانطور که ميبينيم يهوديان هر کشور به زبان همان کشور تکلم ميکنند و نويسندگان آنها به زبان آن کشور مينويسند. و از هر جنبه فرهنگ و تمدن که بررسي کنيم متوجه ميشويم که نميتوان تمدن يا فرهنگ معيني را به عنوان تمدن و فرهنگ خاص يهودي و به تبع آن تاريخ يهودي مشخص نمود و اين واقعيت آشکاري است که قابل انکار نميباشد و اگر هم مثال نقضي بر اين مدعا پيدا شود بايد وجه اشتراک آن را نه در فرهنگ و تمدن بلکه در ريشههاي مذهبي و البته بسيار محدود براي آن قائل شد که عموماً فاقد مکان مشخصي ميباشد.
گروههاي مختلف يهودي به چند دسته جداگانه تقسيم ميشوند، در تقسيم¬¬بندي اين گروهها دو اصل معتبر است که فرد با دارا بودن حتي يکي از اين دو، يهودي محسوب ميشود. اين دو اصل عبارتاند از اصل عقيدتي يعني اعتقاد و ايمان يهودي و دوم اصل نژادي يعني متولد شدن از مادري يهودي بنا بر شرايطي که ذکر کردهاند(8). با اعتبار اصل دوم يهودي ملحد و بي دين هم، يهودي محسوب ميشود و اين از موارد منحصر به فرد آيين فعلي يهوديّت در مقايسه با اسلام و مسيحيت ميباشد.
تقسيمات يهوديان به اعتبار اصل نژادي و محل زيست
با لحاظ کردن اصل نژادي يهوديان به 3 دسته بزرگ تقسيم ميشوند.
1ـ سفاراديها(9): سفاراديها که يهوديان مشرق زمين را ميگويند از نسل کساني هستند که در شبه جزيره ايبري ميزيستند. سفاراديها اشراف يهود بودند و هميشه از اينکه با اشکنازيها همراه و هم محل شوند احساس شرم مينمودند و هميشه بين آنها و اشکنازيها دشمني ديرينهاي وجود داشت. امّا با گذشت زمان، وضعيت کاملاً برعکس شد و در حاليکه سفاراديها تبديل به اقليت شدند اشکنازيها درتمدن غربي و هم چنين در اسرائيل موقعيت برجستهاي پيدا کردند. از شخصيتهاي تأثيرگذار و مهم سفاراديها ميتوان به اسپينوزا فيلسوف نامدار و بنيامين ديزرائيلي يهودي که براي خدمت به اهداف صهيونيسم به ظاهر مسيحي شد و مدتي نخست وزير انگليس بود، اشاره کرد.
2ـ يهود مشرق زمين و جهان اسلام: به اشتباه يهوديان مشرق زمين و دنياي اسلام هم سفارادي گفته ميشوند که کاملاً اشتباه است چرا که گذشته ديني و فرهنگي آنان به کلي متفاوت است.
3ـ اشکنازيها(10): عمده يهوديان شرق اروپا (روسيه و لهستان) را که اصليت آنان آلماني است، اشکنازي(11) ميگويند. اصولاً يهوديّت مطرح امروزي و تمامي جنبشهاي فکري معاصر يهودي شامل جنبش يهودي روشنگري، يهوديت اصلاحگر، يهوديت محافظهکار، جنبش قومي دياسپورا و پونر و خصوصاً جنبش صهيونيسم در ميان اشکنازيها ظهور کرد.
تقسيم يهوديان به اعتبار اصل ديني و عقيدتي
به لحاظ ديني و عقيدتي يهوديّت به چند دسته اصلي تقسيم ميشوند. که از جمله آنها ميتوان به يهوديت ارتدوکس، يهوديت اصلاح طلب و يهوديت محافظه کار اشاره کرد.يهوديت ارتدوکسي وارث يهوديت حاخامي و بيشتر، از قرون وسطي تا پايان قرن نوزدهم رواج داشت. آنها عقيده دارند تورات از جانب پروردگار نازل شده و تماميت آن لازم الاجراست. البته آنها فقط حداکثر 5% پنج درصدِ يهود در دنياي غرب را تشکيل ميدهند. يهوديت اصلاح طلب در آلمان ( مهد اصلاح ديني مسيحيت) ظهور کرد و نخستين فرقهاي بود که يهوديت حاخامي را به چالش کشيد. آنها ميکوشند عقل را بر همه چيز حاکم کنند و با جداسازي عنصر ديني از عنصر نژادي فقط عنصر ديني را الزام آور ميدانند. براي آنها اصطلاحاتي چون بازگشت به ارض موعود، تبعيد و دوران مسيحايي بي اعتبار است. يهوديت محافظه کار، جريان فکري است که معتقد است مسلک يهوديت بيانگر روح ثابت ملت يهود ميباشد. آنان اعتقاد دارند که يهوديت قادر است خود را به مقتضيات زمان منطبق سازد. آنان دين يهود را روح قوميت ميدانند که اين همان ديدگاه صهيونيسم است، اما با اين همه مسائل ديني در اسرائيل در اختيار کامل يهوديت ارتدوکسي است. البته اصلاح طلبان و محافظه کاران عقيده ندارند که تورات از جانب خداوند نازل شده بلکه از نظر آنان تورات مجموعهاي است از گفتارهاي حکيمانه و افسانههاي مردمي که پروردگار به پيامبران الهام کرده است از اين رو انسان حق دارد بر حسب خِرَد خود يا مقتضيات زمان در آن دخل و تصرف کند و شعائر را تغيير يا در بعضي موارد حذف کند. يهوديت اصلاح طلب و محافظه کار، حاخام شدن زنان و هم جنس بازي و حاخام شدن همجنس بازان را مجاز ميشمارند.(12) امروزه بزرگترين تجمع يهود در جهان يهود آمريکاست. يهوديان آمريکا سفيدپوست و اکثريت قاطع آنان اشکنازي(13) ميباشند. به لحاظ ديني يهود ايالات متحده به دو دسته اصلي تقسيم ميشوند: يهوديان قومي و لاادريها و ديگري مذهب گرايان. اينها گروههاي يهودي مصلح در جهان هستند با اينکه گروههايي هم وجود دارند که به لحاظ کمّي داراي اقليت ميباشند. مانند يهوديان فلاشا که يهوديان اتيوپياند، که اساساً خارج از قلمرو يهوديت حاخامي هستند و اصلاً اطلاعي از تَلمود ندارند. اگر چه در هر آرايش اجتماعي يا مذهبي اختلافاتي بين مرکز و اطراف آن وجود دارد امّا حالت يهود و يهوديت تا حدودي منحصر به فرد است. چرا که در يهوديت اساساً مرکز مدّت مديدي است که از ميان رفته است و جريانهاي پيراموني با استقلال تام رشد کردهاند. اگر بگوييم که اين حاصل قرون معاصر است با نگاهي به گذشته يهود ميتوان مثال نقض اين مدعا را پيدا کرد. درانجمن سنهدرين(14) که در آن اقوام يهودي قرون اوليه ميلادي حضور داشتند، اوضاع به همين منوال بود. در اين انجمن صدوقيان حضور داشتند که آنان به يهوديتي بت پرستانه، هرمي، قاطع، خشک و خالي از ايمان به پروردگار و روز قيامت و تنها مبتني بر قرباني دادن و عادات تخلف ناپذير و تماماً زميني عقيده داشتند، امّا در کنار آنان فريسيان نيز حضور داشتند که به رستاخيز و لزوم اعتقاد به آخرت قائل بودند. علي رغم اين اختلافات بنيادين، در کنار هم اَعمال ديني را انجام ميدادند از اين جاست که گفته ميشود يهودي تعريفي دوگانه دارد. يکي بر اساس عقيده و ديگري مبتني بر نژاد. امّا امروزه تمامي اين فرقهها و گروهها هر نوع عقيدهاي که داشته باشند آيين يهوديت و پيروان آنها را يهودي ناميدهاند.
اشتراکات بين يهوديان مذهبي و يهوديان ملحد(15)
مورد تنفر بودن از طرف ملتهاي ميزبان
به قول مارک تواين(16) نويسنده مشهور و طنزپرداز آمريکايي پارهاي از ملتها نسبت به يکديگر نفرت دارند امّا همه ملل جهان يکپارچه از يهوديان متنفرند.(17) در اين خصوص عوامل زيادي را ميتوان به عنوان دلايل نفرت ملتها از يهوديان نام برد. اما از آنجايي که مسيحيان در طول ساليان درازي ميزباني آنان را بر عهده داشتند دو مورد زير را ميتوان از دلايل اساسي نفرت آنان از يهود نام برد:
کشتن عيساي مسيح(ع).(18)
هنگامي که عيسي(ع) به پيامبري مبعوث شد زماني بود که يهوديان از دين و آيين آسماني خويش منحرف شده بودند. آنان با اينکه در تورات نشانههايي از آمدن عيسي و پيامبري وي(19) ديده بودند شريعت آسماني وي را گردن ننهادند. تا جايي که توطئه از ميان برداشتن وي را چيدند. آنان براي از ميان برداشتن وي کسي را اجير کردند که داستان آن در انجيل متي باب 26 جملههاي 14ـ15 چنين بيان شده است. آنگاه يکي از آن دوازده(نفر) که يهودي استخريوطي مسّما بود نزد رؤساي کَهَنه رفته گفت: مرا چند خواهيد داد تا او را به شما تسليم کنم؟ ايشان سي پاره نقره با وي قرار دادند. و در جملههاي 47 ـ 49 همان باب داستان چنين ادامه پيدا ميکند: و هنوز (عيساي مسيح) سخن ميگفت که ناگاه يهودا که يکي از آن دوازده بود، با جمعي کثير با شمشيرها و چوبها از جانب رؤساي کَهَنه و مشايخ قوم آمدند. و تسليم کننده او به ايشان نشاني داده و گفته بود: هر که را بوسه زنم همان است، او را محکم بگيريد. در ساعت نزد عيسي آمده گفت: سلام يا سيدي و او را بوسيد....تعبيرات زشت و موهن تلمود در مورد حضرت مسيحاز ديگر عوامل نفرت مسيحيان از يهود تعبيرات زشت و موهني است که نسبت به آن حضرت در تلمود آمده است. تا جايي که نويسنده اثر در چاپ نخست که هيچگونه حذفي در آن اِعمال نشده، هميشه بعد از ذکر نام حضرت مسيح مومنانه بعدش جمله نابود باد عنصر شرّير را ميافزايد.(20)
بغض و کينه داشتن نسبت به ديگران
از ديگر اشتراکات بين يک يهودي مذهبي و يک يهودي ملحد بغض و کينه داشتن نسبت به ديگران است. يک يهودي مذهبي يا ملحد اعتقاد دارد که يهوديان از تبار خداوند هستند امّا اقوام ديگر از روحي پليد نشات گرفتهاند. آنان اعتقاد دارند که يهوديان نه مانند ساير مردم بلکه حتي از لحاظ جوهري بر سايرين برتري دارند. و ديگران فقط براي اين آفريده شدهاند که در خدمت يهود باشند. به خاطر همين اعتقادات و با توجه به سرگذشت پر از ذلت و خواري که درآوارگيهاي مستمر پشت سر گذاشتهاند خود را در صورت غلبه بر مردم مُحِقِ هر ظلمي بر ديگران ميبينند و اگر آنان کوچکترين مجالي پيدا کنند از هيچ گونه جنايتي در حق غير يهوديان فروگذار نخواهند کرد. همان طور که اتفاقات چندين ساله اخير در کشور فلسطين گوياي همين مطلب است.
اعتقاد به تعلق داشتن فلسطين به يهوديان
از ديگر اعتقادات مشترک يهوديان مذهبي و ملحد بنا بر وعدههاي عهد عتيق تعلق فلسطين به آنان است. به خاطر همين مهاجرت يهوديان به فلسطين را بازگشت (به ارض موعود) لقب دادهاند و سرزمينهاي در دست اعراب را سرزمينهاي بازپس گيري نشده! ميدانند. يعني اين سرزمين به قول عهد قديم از نيل تا فرات متعلق به يهوديان است. منتها مدتي آنان از آنجا دور بودهاند و به دست ديگران افتاده است. در همين معنا فقرات زيادي هم در عهد عتيق يافت ميشود که گذشته از تعلق فلسطين به يهوديان آنان را نيز به عنوان قومي خاص معرفي مينمايد. براي آنان فقرات زير گوياي چنين مسائلي است: آن روز خداوند با ابراهيم عهد بست و فرمود: من اين سرزمين را از نهر مصر تا رود فرات به نسل تو ميبخشم.(21) قول داده ام سرزمين ايشان را به شما بدهم، تا آن را به تصرف خود درآورده، مالک آن باشيد.(22) خداوند به موسي فرمود: که به قوم اسرائيل بگوييد: وقتي که از رود اردن عبور کرديد و به سرزمين کنعان رسيديد بايد تمامي ساکنان آن جا را بيرون کنيد... من سرزمين کنعان را به شما دادهام، آن را تصرف کنيد و در آن ساکن شويد... اگر تمام ساکنان آنجا را بيرون نکنيد باقي ماندگان، مثل خار به چشمهاي تان فرو خواهند رفت و شما را در آن سرزمين آزار خواهند رساند.
برتر دانستن خود از ديگران
يک يهودي چه اعتقادي به خدا داشته باشد چه ملحد باشد خود را سرآمد و برتر از ديگران ميداند و اين برتري را به نژاد و اصالت نژادي خود نسبت ميدهد. در تورات با تعابير گوناگون به اين نکته اشاره شده است و ملت يهود را تافتهاي جدا بافته از ديگران ترسيم ميکند. چون شما قوم مقدسي هستيد که به خداوند، خدايتان اختصاص يافتهايد و از بين تمام مردم روي زمين شما را انتخاب کرده است تا برگزيدگان او باشيد.(23) پس خود را تقديس نماييد و مقدس باشيد چون من خداوند خداي شما هستم... من خداوند خداي شما هستم که شما را از قومهاي ديگر جدا کرده¬ام... شما را از ساير اقوام جدا ساخته ام تا از آن من باشيد.(24)
آشنايي با اصطلاحات مرتبط با صيونيسم
بعد از اين آشنايي اجمالي در مورد حقيقت آيين يهود و ساختار قومي مذهبي آنان، همچنين ديدگاه ديگران نسبت به آنان و شمّهاي از اعتقادات مشترک آنان لازم است براي بحث در مورد جنبش صهيونيسم و علل پيدايش آن، کلمات و اصطلاحاتي را که غالباً هم در معاني متفاوت و گاه مشترک استعمال ميشوند به دقت مورد توجه قرار داده تا در خلال بحث، کاربرد اين اصطلاحات باعث پيچيدگي مطلب نشود. لازم به ذکر است که در اين جا فقط به صورت گذرا و بنابر اقتضاي اين بخش که با هدفي آموزشي و روشي ساده نگاشته شده است به اين اصطلاحات پرداخته ميشود و خواننده گرامي براي اطلاعات بيشتر بايد به منابع تفصيلي موضوع رجوع نمايد.
کشور فلسطين
حدود دوهزار و بانصدسال قبل از ميلاد مسيح چند قبيله عربي به منطقه فعلي فلسطين مهاجرت کردند که بعدها کنعانيون ناميده شدند. آنان چند قبيله بودند که قبيله مهم آنان يبوسيون در شهر قدس و اطراف آن سکونت داشتند.(25) اگر چه در دوران هاي گذشته به سرزمين فلسطين ارض کنعان هم گفته مي شد اما نام فلسطين بمناسبت يکي از قبايل کريتي(26) که تقريباً دوازده قرن قبل از ميلاد مسيح در سواحل مديترانه ميان يافا و غزه رحل اقامت افکنده بودند و بعدها بنام فلسطينيون معروف شدند به اين سرزمين داده شده است.(27)
اورشليم(28)
نام مرکز کشور يهودا (فلسطين) و ناحيهاي در شرق درياي مديترانه و جنوب غربي لبنان از مهمترين مناطقي است که در کتاب مقدس (عهد عتيق و عهد جديد) به کرات از آن نام برده شده و به عنوان شهر داوود و سليمان شهرت يافته است. در عهد قديم آمده است که نام قديمي آن شهر يبوس بوده است و پس از آنکه داوود آنجا را فتح کرد، به اورشليم تغيير نام داده است. در فرهنگ اسلامي اين نام کاربردي ندارد و عمدتاً از واژه بيت المقدّس(29) استفاده ميشود. اين شهر به مناسبت ساخت نخستين خانه خدا و نخستين قبله عالَم توسط سليمان نبيu از قداست خاصي برخوردار است. گذشته از مسلمانان و يهوديان اين شهر نزد مسيحيان نيز اهميت دارد زيرا به عقيده آنان شهري است که حضرت عيسيu در آن شهر مصلوب و در همانجا دفن شده، گرچه بنابر روايت انجيل از محل دفن خود برخاسته است. در ادبيات عبري اورشليم به معناي شهر سلامت وايمني است.(30) همانطور که گذشت اين نام در کتاب مقدس به کرات آمده است از آن جمله: زيرا که شريعت از صهيون و کلام خداوند از اورشليم صادر خواهد شد و او امتها را داوري خواهد نمود و قومهاي بسياري را تنبيه خواهد کرد.(31) آنگاه ايشان برگشتند به اورشليم از کوه مسمّي به زيتون که نزديک به اورشليم است و مسافت را يک روز سبت دارد.(32) همچنين اورشليم مکاني است که محل دفن عيسي تلقي شده و بر روي آن ضريح مقدس برپا کردهاند و همين شهر بود که يکي از نخستين کليساهاي مسيحيان تأسيس شد، و اولين مبلغان خبر رستاخيز مسيح را در جهان پخش کردند.(33)
صهيون
از لحاظ جغرافيايي کوهي است نزديک اورشليم(34) و يکي از چهار کوه مقدس در شهر قدس.(35) طبق روايات کتاب مقدس صهيون تپهاي است در جنوب شرقي اورشليم. در فرهنگهاي يهودي آمده است که قدمت اين واژه به زمان داوود برميگردد.(36) و قلعهاي داشته به نام يبوسيان که داوود يا سليمان در قرن دهم قبل از ميلاد آن را فتح کرد و معبد يا همان هيکل را بر روي آن بنا کرد که تابوت عهد در داخل آن نگهداري ميشده است.(37) اين واژه در برخي نوشتهها مترادف تمام سرزمين اسرائيل به کار رفته و به طور وسيع در عهد قديم مورد اشاره قرار گرفته است. بيشترين کاربرد آن را به ترتيب در کتابهاي مزامير و اشعيا نبي ميبينيم. گاهي دو واژه اورشليم و صهيون در يک معنا و گاهي جدا از هم آمدهاند. از مهمترين مواردي که اين دو واژه در کنار هم آمده است ميتوان به موارد زير اشاره کرد: و فرشتهاي که به من متکلم شد مرا فرمود که ندا کرده بگو که خداوند لشکرها چنين ميفرمايد که بخصوص اورشليم و صيون غيرت عظيم نمودم.(38) همچنين در جايي ديگر: زيرا که بقيه از اورشليم و رستگاه از کوه صهيون بيرون خواهند آمد. غيرت يهوه اين را بجا خواهد آورد.(39)
صهيوني
منسوب به صهيون. لقبي است که قبل از تشکيل حکومت اسرائيل به کساني ميدادند که از تأسيس اين حکومت جانبداري ميکردند.(40) اصطلاحاً کسي که موافق با بازگشت يهوديان به فلسطين است.
صهيونيسم
مرام و مسلک حزب بين المللي يهود(41). مسلک گروهي است که طرفدار سلطه و نفوذ يهوديان بر اقوام و ملل ديگرند.(42) نهضتي است، مايه گرفته از آرمان مسيحايي طايفه بني اسرائيل براي رسيدن به ارض موعود و تشکيل ملت و دولتي واحد.(43) به قول پژوهشگر روسي يوري ايوانف، صهيونيسم نوين، ايدئولوژي و دستگاه کثير الشعب سازمانها و سياست علمي بورژوازي ثروتمند يهود است که با محافل انحصاري ايالات متحده آمريکا و ديگر کشورهاي امپرياليستي دست اتحاد داده است. و محتواي اساسي آن عبارت است از شووينيسم(44) جنگو و ضد کارگري.(45) برخلاف امروز که مسئله صهيونيسم قرابت زيادي با کشور فلسطين اشغالي و اسرائيل دارد امّا در بادي امر و هنگامي که طراحان اين نظريه بحث صهيونيسم را پيش کشيدند اصلاً بحث سرزمين فلسطين مطرح نبود آن روز بنابر عقايد و نظرات بنيانگذاران اين مکتب فقط بحث تشکيل يک دولت يهودي و اجتماع يهوديان جهان در يک منطقه مشخص بود. همان طور که روشن شد نظريه صهيونيسم بسيار پيشتر از تشکيل دولت جعلي اسرائيل در فلسطين مطرح شد، تا به اصطلاح با جمع کردن يهوديان در يک سرزمين واحد از منافع آنان حمايت کرده و به آوارگي چند صد ساله آنان پايان دهند. هرچند از تشکيل دولت صهيونيستي اسرائيل کمتر از يک قرن ميگذرد اما نظريه پردازي دربارهي آن به چند قرن پيش باز ميگردد. و چه بسيار افرادي کوشيدند تا دولتي يهودي تشکيل دهند، امّا ناکام ماندند. در ميان اين افراد، تئودور هرتسل روزنامه نگار مجارستاني آلماني الاصل توانست به اين نقشه شوم تقريباً جامه عمل بپوشاند.
تئودور هرتسل(46)
نمايش نامه نويس و روزنامه نگاري که چيزي از فرهنگ و زبان عبري نميدانست. پدرش بازرگاني ثروتمند بود و هرتزل در محيط مسيحي مجارستان بزرگ شد. در دانشگاه وين حقوق خواند و پس از فراغت از تحصيل به نگارش مقالات ادبي پرداخت. تا کارش بالا گرفت و به عنوان خبرنگار روزنامه "نيوفري پريس" منصوب شد. وي در جريان محکوم شدن يک افسر يهودي به نام دريفوس به جاسوسي در فرانسه وقتي افکار عمومي جامعه فرانسه به شدت بر ضد يهود به هيجان آمده بود دست به ابتکار جالبي زد. وي با بهره برداري از اين حادثه با هدف کسب شهرت و تصدي رهبري جامعه يهود و ايجاد موج تبليغات به سود آنان جزوه¬ي کوچکي را با عنوان دولت يهودي(47) تأليف کرد(48). وي در اين کتاب يهوديان را به ايجاد يک دولت يهودي ترغيب کرد تا از فشار و ظلم کشورهاي ميزبان رهايي يابند. وي با بيان اينکه يهوديان هرکجا باشند و به دولت متبوع خود، هراندازه عشق و علاقه نشان دهند و هر قدر به هم ميهنان خود خدمات ارائه کنند، هرگز به ايشان اجازه داده نميشود که در صلح و آرامش زندگي کنند يهوديان را به سوي داشتن يک کشور مستقل تشويق ميکرد. هرتسل که امروزه به عنوان باني صهيونيسم مطرح است هرگز بيايماني خود را نسبت به آيين يهود کتمان نميکرد تا جايي که به گفته وي در مورد طرح صهيونيستي خود از هيچ محرک مذهبي الهام نگرفته است.(49) همچنين وي در پاسخ به اينکه چه رابطهاي با تورات دارد، پاسخ داده بود که من يک متفکر آزاد هستم. از آنجايي که طرح وي طرحي کاملاً استعماري بود براي انجام اين طرح دست به دامان قدرت استعماري انگليس شد و مکان اجراي طرح نيز اهميت چنداني براي وي نداشت. اما چون که در صدد استفاده از يهوديان بود دوستانِ وي به او گوشزد نمودند که فلسطين اسم رمزي است که در تجهيز يهوديان تأثير بيشتري خواهد داشت.(50) هرتسل که يک ديپلمات واقع بين بود از پيشنهاد آنان استقبال کرد و از آنچه خود افسانه قدرتمند ميناميد يعني "افسانه بازگشت" بهره برداري زيادي کرد. همانطور که قبلاً اشاره شد بازگشت زماني مفهوم پيدا ميکند که قبلاً مهاجرت يا آوارگي از وطن رخ داده باشد و اين در مورد يهود کاملاً متنفي بود. از نظر او فلسطين داراي معناي مذهبي زيادي نبود وي در اين باره ميگويد : در مورد سرزمين موعود ميتوانم همه چيز را به شما بگويم الا مکان آن را.... ما بايد تمام عوامل طبيعي را در نظر بگيريم.... ما بايد براي تجارت جهاني خود در آينده، در کنار دريا سکني گزينيم. و براي کشاورزي خود احتياج به سواحل و زمينهاي فراوان و وسيعي داريم. و اين تقريباً تعريف همان صهيونيسم جهاني است نه فقط صهيونيسم اسرائيل. در ادامه، فعاليّتهاي هرتسل منجر به تشکيل کنفرانسهايي شد که اين کنفرانسها در پيشبرد اهداف صهيونيسم کمک شاياني کرد.(51)
کنفرانسهاي صهيونيستي
هرتزل در ادامه فعاليتهاي گسترده خود براي تأسيس دولت يهود اقدام به برگزاري يک سلسله همايشهايي کرد، تا در آن، روشهاي اجرايي کردن آرمان صهيونيسم را مورد بررسي قرار دهد. اين کنفرانسها غالباً در ماه اوت و در شهر بال سوئيس برگزار ميشد. امّا در بعضي موارد بنا به شرايط زماني در شهرهايي مثل لندن، هامبورگ و... هم برگزار شده است. امّا بعد از اشغال قدس کنفرانسهاي صهيونيستي در قدس برگزار ميگردد. شرکت کنندگان در اين کنفرانسها از نمايندگان گروههاي مختلف يهودي سراسر جهان هستند. اين کنفرانسها به لحاظ آثار و نتايج مطلوبي که در تحقق اهداف جنبش صهيونيسم و ايجاد وحدت و انسجام ميان طوايف پراکنده يهود به دنبال داشت طي يک قرن کامل از 1897 تا 1997م، 33 نشست را برگزار کردند که ده مورد اخير آن از سال 1951 ميلادي در بيت المقدس تشکيل شده است(52). بنابر نظر برخي پژوهشگران پروتکلهاي دانشوران صهيون از همين کنفرانسها نشات گرفته است.
پروتکلهاي دانشوران صهيون
پروتکل(53) پيش نويس قرارداد يا معاهده و سندي رسمي است بين دولتها که از سوي گروهي صاحب منصب به امضا رسيده باشد.دانشوران(54) به معناي شيوخ و رهبران ديني يهود است. امّا مفهومي گستردهتر از يک مفهوم صرفاً ديني دارد و امروزه متنفذّين در سياست و اقتصاد و صنعت را در بر ميگيرد. امّا در عبارت پروتکلهاي دانشوران صهيون به معناي يک باند و گروه مخفي از بزرگان يهود است که در اثناي انقلاب فرانسه موجوديت مخفي خود را تجديد کردند و همينها بودند که در سال 1897 نخستين کنفرانس صهيونيستي جهاني خود را به رياست دکتر تئودور هرتزل در شهر بال سوئيس برگزار کردند. امّا صهيون همانطور که گذشت تل يا تپهاي است در اورشليم و يک واژه کنعاني است نه عبري و حضرت داوود در قرن 11 قبل از ميلاد کاخ خود را برفراز آن بنا کرد.(55) در حقيقت پروتکلهاي دانشوران صهيون برنامه عمل جهاني صهيونيستهاي سرمايه دار و اقتصاددانان يهود است براي ويران کردن بناي مسيحيت، قلمرو پاپ و در نهايت اسلام تا بتوانند بر تمام جهان استيلا يافته و بر آن حکومت کنند. با توجه به مفاد اين پروتکلها و دستورات مطرح شده در آن چهره کريه و وحشتناک صهيونيستها نمايان شده و هيچ شکي باقي نميگذارد که هدف از تشکيل دولت يهود چيزي نيست جز يک حرکت استعماري جديد با ظاهري آراسته به آيين يهوديت. پروتکلها که بيشتر بر اساس روحيات افراط گرايانه و نژاد پرستانه تَلمود بنا شده، در 24 بند تنظيم شده است، که سياستهاي کلي صهيونيستها را در زمينههاي گوناگون روشن ميسازد.(56) صهيونيستها بنا بر پياده کردن مفاد همين پروتکلها زمينه انعقاد وعده بالفور را ايجاد کردند که در تاريخ يهوديان موفقيت بزرگي محسوب ميشود، و در تاريخ نفوذ يهوديان در دستگاه حکومتهاي استعماري نقطه عطفي به حساب ميآيد.(57)
اعلاميه بالفور
لرد آرتور جيمز بالفور(58) نخست وزير انگليس از سال 1902 تا 1905م و وزير خارجه از سال 1916 تا 1919م. وي يک يهودي و صهيونيست تمام عيار بود. بعد از اينکه کنفرانس ششم صهيونيستي، طرح وي، مبني بر واگذاري سرزمين اوگاندا به يهوديان را رد کرد بي درنگ طرح مکتوبي را در خصوص اسکان يهوديان در فلسطين آماده ساخت. تا نهايتاً وزارت خارجه انگليس در دوم نوامبر 1917 اجازه تأسيس وطن ملي براي يهوديان را در فلسطين صادر کرد. نامهاي که بالفور وزير وقت امور خارجه انگليس خطاب به ثروتمندترين يهودي آن زمان "لرد روچيلد" (59) ارسال داشت که در آن آمده بود: لرد روچيلد عزيز: بسيار خوشوقتم که از سوي دولت اعلي حضرت، بيانيه ذيل را که در خصوص عنايت حکومت، به آمال صهيونيسم، تقديم دولت شده و با آن موافقت شده است، را اعلام نمايم: ... دولت اعلي حضرت، تأسيس وطن ملي براي يهوديان در فلسطين را با نظر موافق تلقّي ميکند و براي رسيدن به اين هدف مساعي حسنه خود را به کار خواهد برد. مشروط بر اينکه هيچ نوع اقدامي که به حقوق ملي و مذهبي جماعات غير يهودي در فلسطين و يا به حقوق و موقعيت سياسي يهوديان در کشورهاي ديگر لطمه بزند انجام نگيرد.(60) در زمان صدور اعلاميه بالفور (نه دهم) جمعيت فلسطين را اعراب تشکيل ميدادند و تنها (يک دهم) آن يهودي بودند، که تازه نيمي از آنان را مهاجران جديد الورود تشکيل ميدادند. امّا در متن اعلاميه حتي يک بار از ساکنان اصلي نام برده نشده بود و اگر جايي لازم بود از آنان نام برده شود، با عنوان غير يهودي(61) نام برده شده بود در حالي که چهارده بار به کلمه يهود و مؤسسات يهودي تصريح کرده بودند. و چنان از آنان ياد شده بود که گويي کاملاً قضيه برعکس است و تنها اعراب جمعيت فلسطين را تشکيل ميدهند. علاوه بر اين در متن اعلاميه از کلماتي استفاده شده بود که از ابهام معنايي بالايي برخوردار بودند مانند وطن ملي، حقوق ملي و...که بعدها در سايه همين ابهامات بسياري از حقوق فلسطينيان مورد تعرض اشغالگران قرار گرفت. بعد از صدور اعلاميه بالفور، فرانسه، ايتاليا و روسيه آنرا مورد تأييد قرار دادند و آمريکا با ابزار خوشحالي خبر از تشکيل يک دولت يهودي داد. شش هفته پس از صدور اعلاميه بالفور، انگليس بيت المقدس را در نهم دسامبر1917م به تصرف خود درآورد و در يازدهم دسامبر ژنرال آلن بيفرمانده نظامي انگليس که خود يهودي بود وارد بيت المقدس شد و در ميان مردم اعلام کرد: امروز جنگلهاي صليبي به پايان رسيد!(62) اما زمينههاي پيدايش اعلاميه بالفور و تصرف بيت المقدس را ميتوان در موارد زير خلاصه کرد.با آغاز جنگ جهاني اول نگراني شديدي جهان را فرا گرفت. اين جنگ براي انگليس بسيار نگران کننده بود و به اين ميانديشيد که چگونه آمريکا را وارد جنگ سازد تا از اين طريق جبهه خود را تقويت کند و از آنجايي که يهوديان قادر بودند آمريکا را وارد جنگ سازند انگليس دست به دامان يهوديان شد. صهيونيستها که مترصّد چنين فرصتي بودند بيدرنگ وارد مذاکره شده و تعهد دادند که در مقابل تشکيل دولت يهودي در فلسطين به پشتيباني انگليس، يهوديان، آمريکا را به هر نحوي وارد جنگ خواهند کرد.(63) با اين حساب يکي از آتش افروزان اصلي جنگ جهاني اول صهيونيستها بودهاند، که با اين عمل بزرگترين پيروزي را نصيب خود کردند. از سوي ديگر با تصويب قرارداد بالفور توسط انگلستان نظر يهوديان پراکنده و ثروتمند دنيا خصوصاً يهوديان مقتدر آلمان و اتريش به سوي انگلستان جلب ميشد. از ديگر دلايل صدور اعلاميه بالفور اينکه انگليس در ابتدا در نظر داشت که فلسطين را که از لحاظ سوق الجيشي به اندازه کانال سوئز اهميت داشت، در محدوده مستعمرات خود نگه دارد و سپردن آن به دست صهيونيستها با اعلاميه بالفور بهانهاي به دست انگلستان ميداد تا هنگام تقسيم ميراث امپراتوري رو به انقراض عثماني، تقاضا کند که فلسطين در قسمت سهميه او باقي بماند.(64)
اسرائيل
معادل با خدا(65) ، نامي که به يعقوب و يهود داده شده است.(66) در زبان عربي اسري يعني عبد و ئيل يعني الله مجموعآً به معناي بنده خدا(67). اين واژه 43 بار در قرآن به کار رفته است.(68) اسرائيل در اصطلاح متداول امروزي به دولت صهيونيستي گفته ميشود که در سال 1947 بسياري از مردم کشور فلسطين را از خانه و کاشان? خويش بيرون راندند و با حمايت قاطع کشورهاي انلگيس و آمريکا سرزمين فلسطين را اشغال کردند.
ضدّيّت ازلي با يهود
اين اصطلاحي بود که بزرگان قوم يهود براي محصور کردن يهوديان، و اِعمال کنترل بيشتر بر آنان، جعل کردند. و آن را به اين خاطر تبليغ ميکردند تا تخم بدگماني و بي¬اعتمادي در يهوديان نسبت به ديگران را در دلهاي آنها بيافشانند تا بدين وسيله يهوديان را بر عليه غير يهود برانگيزند. صهيونيستها بيشترين استفاده را از اين اصطلاح جعلي بردند. بزرگان يهود اعم از عالمان ديني و سياسي به خاطر درهم شکستن ديوارهاي گتو(69) و مخلوط شدن يهود در ميان ساير اقوام بواسطه پيشرفتهاي بشري براي اينکه يهوديان را در يک گتوي معنوي دراختيار خود بگيرند، بحث ضديّت ازلي با يهود را بنيان نهادند. تا آنجا که ل. بيسينگر کراراً اظهار ميدارد که ضديت با يهود يک بيماري دماغيِ (رواني) علاج ناپذير است و طي هزاران سال به نسلهاي متعدد به ارث رسيده است.(70) و تا آنجا پيش رفتند که گفتند: علت اصلي و اساسي ضديت با يهود وجود خود يهوديان است!(71) ، تا با دستمايه قرار دادن اين مساله بگويند که مطمئناً يهوديان هميشه وجود دارند پس ضديت با يهود هم هميشه وجود دارد، و به تبع آن از بابت از دست دادن اين سلاح قدرتمند خيالشان راحت باشد، و هميشه بتوانند با زدن انگ ضد يهودي به دشمنان خود و سوء استفاده از احساسات بشري، در تحقق اهداف پليد خود بکوشند. امروزه از ضديت ازلي با اصطلاح يهود آزاري(72) نام ميبرند. حتي صهيونيستهاي امروز که فلسطين را سرزمين آبا و اجدادي خود ميدانند در جواب اينکه چرا يهوديان از آن آواره شدهاند پاسخ ميدهند که يهود آزاري باعث آوارگي آنان شده(73)، در حالي که سيسيل ورث مينويسد : به هرحال نبايد پنداشت که مهاجرت يهوديان به اروپا در اصل ناشي از بردگي بود بلکه عامل تجارت نيرومندتر از جنگ بوده است(74). صهيونيسيم رسالت يهود آزاران را تحريک و اجبار يهوديان به مهاجرت به فلسطين ميدانست و اين همان دليلي است که باعث شد تا سران صهيونيسم تن به مذاکره پنهاني با هيتلر بدهند. چرا که هيتلر در کوچاندن بالاجبار يهوديانِ آلمان به فلسطين و تشکيل دولت صهيونيستي حق بزرگي به گردن شان دارد. امّا از طرف ديگر يهوديان با اخلاق و خصوصيات خاصي که داشتند از جمله خودبرتر بيني، جاسوسي، فعاليتهاي غير توليدي و دهها صفت زشت و پليد ديگر هميشه مايه دردسر ميزبانان خود را فراهم ميآوردند. اينها زمينهاي را فراهم ميآورد تا يهوديان را در فشار و تنگنا قرار دهند. آنان براي داغ نگه داشتن تنور يهودي ستيزي که به گفته بزرگانشان سخت به آن نياز داشتند حتي به هم کيشان خود هم رحم نميکردند تا جايي که وقتي انگلستان مهاجرت به فلسطين را محدود کرد و به سرنشينان کشتي پاترينا اجازه پياده شدن در خاک فلسطين را نداد دستگاه اطلاعاتي يهوديان صهيونيست تصميم گرفت کشتي را با کليه سرنشينان آن که بيش از200 تن از يهوديان مهاجر آلماني بودند، نابود کند و نهايتاً چنين کردند. و هيچگاه منشأ انفجار رسماً معلوم نشد اما در فلسطين و ساير کشورها اين افسانه را رواج دادند که ساکنان کشتي، خود، کشتي را منفجر کردهاند و در رسانهها از آن به خودکشي دسته جمعي تعبير کردند. و علت آن را چنين قلمداد کردند که آنان مرگ را بر جدايي از وطن ترجيح دادند و پيش بيني ميکردند که اين کار افکار ديگران را بر عليه انگلستان و قوانين محدود کننده مهاجرت ميشوراند و به واسطه آن روح يهوديت در ديگر يهوديان تحکيم مييابد.(75) در بسياري از مواقع يهوديان چنان تنفّر ديگران را بر ميانگيختند که باعث اخراج آنها از کشور ميزبان ميشدند. در اين مورد تاريخ نمونههاي زيادي را ثبت کرده است از جمله: رانده شدن يهوديان از انگليس در سال 1290 م و اخراج آنان از فرانسه توسط فيليپ پادشاه فرانسه در سال 1306 م همچنين از مجارستان در سال 1360 م و از بلژيک در سال 1370 م و اخراج آنان توسط بريخت پنجم پادشاه اتريش در سال 1420م و از هلند در سال 1444 م از ايتاليا در سال 1540 م و اخراج آنان از آلمان در سال 1551 م و نمونههاي زيادي که در تاريخ ثبت شده است. امّا سياستمداران مکار يهود توانستند از اين خصيصه مورد تنفر بودن يهود يک اسطورهاي را خلق کنند که بيشترين کمک را در رسيدن به اهدافشان ايفا کند. به قول هرتزل، سران يهود، يهود ستيزان را به عنوان بهترين متحدان خود به حساب ميآورند و با سوء استفاده از اين واقعيت (خصايص زشت يهود و به تبع آن مورد تنفر بودن آنان) لحظه به لحظه خود را به آرمانهاي کثيف خود نزديکتر ميکنند. آنان يهود ستيزي را به عنوان عاملي قوي براي استمرار کمکها براي اداره دولت صهيونيستي ميدانند. هرگاه احساس کنند که منابع اين حرکت در حال افول است خود اقدام به برافروخته کردن آن ميکنند، همانطور که بعد از سرکوب شدن فاشيسم به فکر منابع جديد يهود ستيزي افتادند. بن گوريون در اين زمينه ميگويد: من از اعتراف بدين نکته شرم ندارم که اگر قدرت ميداشتم ـ چنانکه آرزويش را دارم ـ گروهي از جوانان کاري را جدا ميکردم، جوانان هوشمند، شايسته و فداکار نسبت به آرمانها و مشتاق و آرزومند کمک به رهايي يهوديان آنوقت اين جوانان را به ممالکي ميفرستادم که يهوديانشان غرق در خود خواهي گناه آلودهاند. وظيفه اين جوانان اين بود که خود را غير يهودي جلوه دهند... و يهوديان را با شعارهاي ضد يهودي به ستوه آورند. شعارهايي مانند يهودي قاتل، يهودي برگرد به فلسطين.... من قول ميدهم که نتيجه کار، از لحاظ مهاجرت، هزاران بار بيش از نتايج موعظه هزاران فرستادهاي بود که در گوشهاي ناشنوا خواندهاند.(76) يهوديان براي اينکه مقداري از ميزان نفرت غير يهوديان نسبت به خود را بکاهند و ورود غير قانوني خود به فلسطين و اخراج و کشتار مردم آنجا را تا حدودي توجيه کنند بنابر مقتضيات زمان دست به تحريف تاريخ برده و دروغها و افسانههايي براي مظلوم نمايي خود جعل ميکردند که از جمله آنها ميتوان به افسانه هولوکاست اشاره کرد. امروزه بهترين و مطرح ترين مصدان يهودي ستيزي نظريه موهوم و مجعولهولوکاست ميباشد که به بررسي اجمالي آن ميپردازيم.
افسانه هولوکاست(77)
هولوکاست سناريويي است که صهيونيستها آن را براي جلب توجه افکار دنيا، توجيه اشغال فلسطين، زير پا نهادن قوانين بين المللي و نهايتاً براي اخاذي از کشورهاي اروپايي طراحي کردند. آنان مدعي شدند که هيتلر حرکتي هدفمند و پايدار را براي قتل عام يهوديان طراحي و به اجرا درآورد که طي آن 6 ميليون يهودي! کشته شدند. طبق اين ادعا، بخش عمدهاي از اين جمعيت در اتاقهاي گاز کشته شد و سپس در کورههاي آدم سوزي نابود شدند و بعد از سوزاندن، نازيها از چربي اجساد اين قربانيان صابون توليد کردند! با اين همه افسانه هولوکاست نظريهاي سست بنياد نيست، بلکه بر عکس ساختار آن از انسجام دروني برخوردار است و اصول بنياديش منافع سياسي و طبقاتي عظيمي را تداوم ميبخشد. امروزه از اين واقعه به عنوان کشتار مقدس يهوديان ياد ميشود و چنين تبليغ ميشود که آنان مانند قربانياني بودند که به پيشگاه خداوند تقديم شدند. آنها از اين اسطوره خودساخته چنان تبليغي به عمل آوردند که حتي کتابهايي در موضوع يهودي سوزي جزء مواد درسي لازم در دبيرستان و دانشگاه قرار داده شد و کتابهايي چاپ و منتشر کردند که برخي از آن کتابها به فروش پانصد هزار نسخه و ترجمه به چندين زبان رسيدند(78). افسانههالوکاست امروزه به نوعي سلاح ايدئولوژيک بي بديل تبديل شده است و با خلق و تکامل اين سلاح يکي از مهيبترين قدرتهاي نظامي جهان که در عرصه حقوق بشر سابقهاي بسيار تاريک و وحشتناک دارد خود را در مقام دولتي مظلوم نشانده است. از مهمترين مزاياي اين مظلوم نمايي تشکيل دولت غاصب اسرائيل و مصون نگه داشتن اسرائيل از انتقادات منتقدان است.
آنان در توجيه مذهبي مسئله کشتار يهوديان، آن را اولاً خواست خدا دانسته و ثانياً هيتلر را تنها وسيلهاي براي تنبيه و بازخريد قوم خدا ميپندارند، و به کتاب مقدس استناد ميکنند که آنان قومي هستند که خداوند آنان را کيفر داده و در عين حال برگزيده است!!(79) آغاز اسطوره هولوکاست به اوايل سال 1942 ميلادي باز ميگردد، زماني که گرايشهاي يهودستيزانه حزب نازي و تلاش آنها براي اخراج يهوديان از آلمان و اراضي تحت اشغال به اوج خود رسيد. در اين زمان، رسانههاي تبليغاتي با استناد به منابع صهيونيستي اقدام به پخش اخباري کردند که فقط بر شنيدهها متکي بود و خبر از يک رويداد فجيع و وحشتناک ميداد که براي يهوديان در حال رخ دادن بود. صهيونيسم علاوه بر تاسيس اسرائيل و تلاش براي تحقق اهداف صهيونيسم بين الملل دو هدف عمده ديگر را از اين مظلوم نمايي يهود و تقدس بخشيدن به هولوکاست تعقيب ميکرد: پيش گيري از خيزش عمومي جهانيان عليه صهيونيسم و مظلوم نمايي و برانگيختن احساسات نژاد يهود و ايجاد اتحاد سياسي بين آنان.اما هدف اروپا و آمريکا از طرح و تبليغ و پشتيباني از هولوکاست را ميتوان به شرح زير خلاصه کرد:
الف: تخليه حداکثري يهود از سرزمينهاي يهودي به يک مکان.
ب.تمرکز دهي به يهود در محل اتصال سه قاره اروپا، آفريقا و آسيا و استقرار اسرائيل در قلب خاورميانه براي ايجاد يک پايگاه ديدباني بر منافع غرب در خاورميانه.
ج. ايجاد منطقه امنيتي غرب در قلب مناطق اسلامي براي نظارت و ديدباني بر منافع امنيتي غرب از درون منطقه.امّا حقيقت چيست؟ اگرچه اثبات ساختگي بودن اين افسانه خود مجالي جداگانه ميطلبد، اما بنابر ارتباط بحث نگاهي گذرا به ريشههاي اين اسطوره مياندازيم. براي پرده برداشتن از ماهيت سراسر کذب اين ادعا بايد 3 مساله اتاقهاي گاز، سوزانده شدن اجساد و تهيه صابون از اجساد سوزانده شده مورد بررسي قرار گيرد.
اتاقهاي گاز
متهم اصلي جريان يهودي سوزي در دادگاه نورمبرگ(80) فردي به نام رودلف هوس(81) فرمانده نظامي اردوگاه آشوتيس(82) ميباشد. به عقيده وي دست کم دو ميليون و پانصد هزار قرباني در آشويتس از طريق گازدهي و مرده سوزي اعدام و قلع و قمع شدهاند و دست کم نيم ميليون نفر ديگر از گرسنگي و بيماري از پا درآمدهاند.(83) وي (رودولف هوس) در تشريح نحوه کشتار در اتاقهاي گاز ميگويد: نيم ساعت پس از پخش گاز، در اتاق را باز و دستگاه تهويه را روشن ميکرديم و بلافاصله اجساد را خارج ميکرديم. سپس مأموران، اجساد را از اتاق خارج و دندانهاي طلاي اجساد را برميداشتند و در چالهها آتش ميافروختند و روي آنان روغن انساني جمع شده ميپاشيدند. آنها تل اجساد آتش گرفته را به هم ميزدند تا هوا بهتر به آنها برسد. تمام اين کارها را با بي¬تفاوتي و بي¬خيالي انجام ميدادند. انگار يک وظيفه بي اهميت روزمره را انجام ميدهند. مأموران در حال حمل اجساد سيگار ميکشيدند يا چيزي ميخوردند و حتي موقع کار با مردهها يعني سوزاندن اجسادي که از مدتها قبل در گور جمعي روي هم انبار شده بودند از خوردن دست بر نميداشتند. آنچه در اعترافات هوس ميتوان يافت اصرار بر احساسي کردن اين افسانه است و جالبتر اينکه آنها 2000 جسد اشباع شده از سم بسيار خطرناک را آن هم در يک فضاي کوچک بدون ماسکِ ضد گاز و درحالي که سيگار ميکشيدند يا چيزي ميخوردند جابجا ميکردند!!! رودلف هوس در کتاب خاطرات خود مينويسد: در نخستين بازجويي ام، از من با کتک اعتراف گرفتند اگرچه من آن را امضاء کردم ولي نميدانم در آن چه چيزي وجود داشت.(84) روايت دادگاه نورمبرگ از کشتار با گاز بسيار مبهم است و اگر کسي زحمت بررسي نحوه کشتار با گاز را به خود بدهد متوجه مضحک بودن اين اعترافات خواهد شد. ماده سمياي که به ادعاي طراحان هولوکاست، نازيها براي کشتن ميليونها يهودي از آن استفاده کردهاند. گاز زيکلون B(85) بوده است. نزد طرفداران نظريه کشتار يهوديان توسط آلمانها در طي جنگ جهاني دوم بسيار رايج است که تصويري از بستههاي زيکلون B را با سوء استفاده از بياطلاعي خوانندگان به معرض نمايش بگذارند و هياهوي تبليغاتي برپا کنند. امّا در ميان خوانندگان چند نفر ميداند که استفاده از گاز زيکلونB در ارتش آلمان بهاندازه استفاده از حشره کش د.د.ت در ارتش آمريکا معمول بوده است؟ چند نفر از آنها ميدانند که اين تصاوير ابداً به معني قتل عام انسانها نيست، همانگونه که تصاوير يک جعبه محتوي د.د.ت چنين معنايي را افاده نميکند.(86) اينک چند سؤال اساسي در ارتباط با اعترافات و طريقه عملکرد گاز زيکلون B مطرح ميشود :
1.چه مدت لازم بود تا گاز زيکلون B عمل کند؟
2.تا چه مدت گاز در يک فضاي بسته فعال ميماند؟
3.آيا آنگونه که ادعا کردهاند، ورود به مکان آغشته شده به گاز بدون ماسک آن هم تنها نيم ساعت پس از استعمال آن ممکن است؟
4.آيا کورههاي آدم سوزي ميتوانند طبق ادعاي آنان روز و شب کار کنند؟(87)بروشوري که در زمان جنگ در آلمان توسط شرکت مبارزه با جانوران زيان آور چاپ شده است نشان ميدهد که هشت نوع گاز در آلمان مورد استفاده قرار گرفته که قوي ترين آنها زيکلون B بوده است که به علت قدرت بالاي مسموميت آن براي سم پاشي در مکانهاي وسيع مانند خوابگاه سربازان، سيلوها و کشتيها مورد استفاده قرار ميگرفته است و به طور شديد سمي و نابود کننده بافتهاي سلولي ذکر شده است. و از اين رو تنها بايد توسط افراد آموزش ديده مورد استفاده قرار گيرد. در عين حال، بايد افراد به ماسک ضد گاز با قوي ترين فيلتر يعني فيلتر جي(88) مجهز باشند، در بند هفت بروشور راهنماي استفاده از گاز زيکلونB آمده است: قابليت دفع با تهويه سخت و طولاني ، با توجه به اينکه اين گاز شديداً به سطوح ميچسبد، اتاقي که آغشته به گاز زيکلون B است حداقل تا 21 ساعت بعد از انتشار گاز نبايد وارد آن شد. افرادي هم که داراي ماسک قوي هستند بايد بعد از يک دقيقه به سرعت از اتاق آغشته به گاز زيکلون B خارج شوند.(89) در حالي که هيچ يک از شرايطي که براي اتاقهاي گاز ضروري هستند در اردوگاهها وجود نداشت، و هر کسي که در آنجا کار کرده باشد جان خود و اطرافيانش را به خطر مياندازد. هيچ وسيلهاي نه براي تهويه و نه براي توزيع هوا و نه هيچ امکاني براي افزودن مواد و وسايلي که مورد نياز گاز زيکلونB است وجود نداشت.(90) يک اتاق گاز که در آن از گاز زيکلونB استفاده ميشود بايد داراي جدارههاي فولادي ضخيم و يا شيشههاي بسيار ضخيم باشد، زيرا به علت خلائي که در اين اتاق بايد ايجاد گردد هر لحظه امکان انفجار وجود دارد و بسيار فضاحت بار است که اتاقهاي گاز ادعايي را مکاني معرفي ميکنند که از سنگ و گچ و رنگ ساخته شدهاند. بدون اينکه هيچ اثري از ماشين آلات مورد نياز براي کشتن نه يک نفر بلکه ميليونها زن و مرد و کودک به جاي مانده باشد.(91) خلاصه اينکه دادگاه نورنبرگ در فضايي کاملاً صهيونيستي و ضد نازيسم شکل گرفت و با لحاظ اينکه هيتلر چون مرتکب جنايت شده است، بايد قبول کرد که او شش ميليون يهودي راکشته است.
پي نوشت ها :
1.بلواي صهيون از نيل تا هامون، ص16، به نقل از کيهان هوايي مورخ 20/8/1368، سخنان اسحاق رابين در راديو اسرائيل
2. بخش هفت کتاب ردپاي سامري- به خاطر تاليف جداگانه اين بخش بنا به وجود ضرورت کلام مطالبي مکرراً نقل شده است تا خواننده عزيز در جمعبندي و رسيدن به هدف اصلي نوشته علل پيدايش صهيونيسم، احتياجي به مطالعه بخشهاي قبلي نداشته باشد. با اين همه، خواندن بخشهاي قبلي مطمئناً خواننده گرامي را در رسيدن به يک فهم دقيق و ماندگار ياري ميرساند.
3. حجر/ 9
4. روزنامه جمهوري اسلامي، 19/5/1371، ص11، به نقل از روزنامه اطلاعات، 25/2/1358، ص11
5. رجوع کنيد به فرهنگ علوم سياسي، ج 1، ص 619، تأليف و توضيحات کشور
6. Nordic
7. المسيري عبدالوهاب محمد، يهوديان جهان، ص 21
8. از نگاه شريعت يهود فرزند، منسوب به دين مادر است، يعني يهودي کسي است که مادرش يهودي باشد اما يهودي بودن پدر در اين امر دخيل نيست دليل اين حکم اين است که ممکن است پدر واقعي طفل مشکوک باشد ولي مادر واقعي او محل ترديد نيست. شگفت اينکه اين حکم ريشه در تهمت نارواي زنا به زنان يهودي دارد (يهود و صهيونيسم، ص 28) و طبق قوانين اسرائيل يهودي کسي است که مادر، مادربزرگ، مادر بزرگ، جد مادري او پيرو آيين يهود باشد در غير اين صورت به عنوان شهروند درجه دو شناخته شده و از بسياري از حقوق شهروندي در اسرائيل محروم ميشوند. اسرائيل شاهاک تاريخ يهودـ آيين يهود، ص25
9. sephardium
10. Ashkenazim در اصل يکي از نوادگان حضرت نوح ولي در سِفر تکوين به يکي از اقوام اطلاق شده است. صهيونيسم و نقد تاريخ نگاري معاصر غرب، محمد امير شيخ نوري، ص22
11.در زبان عِبري، آلمان را اشکناز ميگويند
12.المسيري عبدالوهاب محمد، يهوديان جهان، ص25ـ 30
13. آلماني يا روسي - لهستاني
14. عالي ترين انجمن ديني يهود که سرپرستي و رسيدگي به امور يهود را در سرزمين يهوديه بر عهده داشت. که به قول محققان، حضرت عيسي u توسط همين مجمع محاکمه و با اتهام کفر به اعدام محکوم شد. پروتکلهاي دانشوران صهيون ص559
15.يکي از تناقضات آيين يهوديت داشتن يهوديان ملحد و بيدين است! البته معناي اين اصطلاح در آيين يهوديت تفاوت اساسي با ديگر اديان دارد مثلاً در دين اسلام کسي که بي دين ميشود ديگر به او عنوان مسلمان اطلاق نميشود و مجازات سنگيني برايش وجود دارد اما در آيين يهوديت اصالت با نژاد است و دين در مرحله بعد واقع ميشود. به همين خاطر اگر يک يهودي بيمذهب شود هيچ خللي به يهودي بودن وي وارد نميشود! تا جايي که بسياري از بزرگان يهودي، يهوديان بيمذهبي بودند که حتي خودشان به لامذهب بودنشان اعتراف کردهاند امّا با اين همه يهوديان به آنها افتخار ميکنند. يکي از اينها زيگموند فرويد است. وي تا جايي پيش رفت که در روايات تورات ترديد کرد و حتي نسب موسي را مصري دانست نه عبري. اگرچه وي در کتاب "موسي و توحيد" پرده از الحاد خود برداشت امّا کماکان مورد افتخار يهوديان است چرا که وي اولاً يهودي متولد شد و از آنجا که يهوديان ديگران را به اين ديد مينگرند که آنها به سطح بشريت يهود نرسيدهاند در نتيجه کسي که از پدر و مادري يهودي متولد شود حتي اگر ملحد باشد انساني برتر است. و ثانياً اگرچه فرويد ملحد است امّا تربيت يهودي وي هنوز در ناخودآگاه وي وجود دارد پس بايد به وي افتخار کرد. روان شناسي سياسي اسرائيل، ص91
16. Mark Twain
17.يهود و صهيونيسم ص166
18. البته برخلاف نظر يهوديان و مسيحيان طبق آيات قرآن کريم خداوند حضرت عيسي را به نزد خود بالا برد. آل عمران 55 و نساء157
19.کتاب اشعيا نبي، باب 7، جمله14
20.اسرائيل شاهاک، تاريخ يهودـ مذهب يهود، ص72
21. سفر پيدايش، فصل 15، جمله 18
22ـ سفر لاويان، فصل 20، جمله 24
23. سفر تثنيه، فصل 7، جمله 6
24.سفر لاويان، فصل 20، جملههاي 7، 24و26
25.سرگذشت فلسطين يا کارنامه سياه استعمار اکرم زعيتر ترجمه علي اکبر هاشمي رفسنجاني ص54-55
26.کريت يکي از جزاير درياي مديترانه است که در قديم داراي تمدني عظيم بود
27.همان ص42
28. Jerusalem
29.براي اطلاعات بيشتر رجوع کنيد به مقاله بيت المقدس در ضميمهي کتاب
30. مدخلي بر تبارشناسي کتاب مقدس، ص413
31. عهد قديم، کتاب اشعيا، باب 2، جملههاي 2ـ 4
32. عهد جديد، اعمال حواريان، باب 1، جمله 12
33. مدخلي بر تبارشناسي کتاب مقدس، ص412
34. کامل فرهنگ فارسي، ص673
35. صهيونيسم و نقد تاريخ نگاري معاصر غرب، ص 141
36. مدخلي بر تبارشناسي کتاب مقدس، ص413
37. عملکرد صهيونيسم نسبت به جهان اسلام، ص21
38. زکريا، باب 1، جمله 14
39. دوم پادشاهان، باب 19 ، جملهي 31
40.لغت نامه دهخدا، ج 9، ص13323
41. کامل فرهنگ فارسي، ص673 ISM پسوندي است که معني فراگير بودن يک تفکر را ميرساند.
42.لغت نامه دهخدا، ج9، ص13324
43. عملکرد صهيونيسم در برابر جهان اسلام، ص23
44. chauvinism، ميهن پرستي افراطي
45.يوري ايوانف، صهيونيسم، ص6ـ 7 و فرهنگ و علوم سياسي، ج 1، ص 422
46. Theeodore Hertzel اوت 1860 ـ ژولاي 1904
47. Der Judenstaat
48.يهود و صهيونيسم، ص311
49. روژه گارودي، محاکمه صهيونيسم اسرائيل، ص25
50.پيشين
51. پيشين، ص26.
52. يهود و صهيونيسم، ص321
53.Protocol
54.Learnedelders
55.پروتکلهاي دانشوران صهيون، ص44ـ 47
56. پيشين، ص54. (البته بعضي از پژوهشگران معتقدند که اين پروتکلها جعلي بوده و در راستاي هم ايجاد جو رواني يهود ستيزي ساخته و پرداخته شدهاند اما از طرفي ديگر تحقق بسياري از مفاد آن ميتواند دليلي بر نقض اين ادعا باشد.)
57.براي توضيحات بيشتر رجوع کنيد به توضيحات پاورقي فصل ششم در مورد پروتکلهاي دانشوران صهيون.
58. Arthur James Balfour، 1848 - 1920 م
59.نام خاندان روچيلد در فرهنگ غرب داراي شهرت افسانهاي است، خانداني که در اروپاي قرن نوزدهم به نماد ثروت و تمول بدل گرديد و مطبوعات فرانسه و آلمان آنان را روچيلد شاه ميخواندند. ثروت آنان به اندازهاي بود که کارل مارکس گفته بود که تنها يکي از اعضاي اين خاندان چارلز روچيلد مي¬تواند تمامي سلطنت اتريش را بخرد. نام روچيلد از دو واژه آلماني rot و schigd گرفته شده است و اشاره به حفاظ قرمز رنگي دارد که اسحاق الحانان، نياي آلماني اين دودمان بر سر در خانه خود در فرانکفورت ميآويخت تا طبق رسم آن روزگار، هويت يهودي خود را مشخص و از تعرض مسيحيان در امان باشد. وي به همراه پسرش آمشل موسِس، يهودياني معمولي بودند و به کار تجارت اشتغال داشتند. تاريخ واقعي روچيلدها با ماير آمشل پسر آمشل موسس آغاز ميشود. به طوري که کم کم گستره فعاليت اين خاندان به حدي شد که روچيلدها به پنج شاخه آلماني، اتريشي، انگليسي، ايتاليايي و فرانسوي به عنوان اندامهاي يک شبکه مالي تقسيم شدند و سود کلاني نصيب اين خاندان شد. اين خاندان پس از جنگ ناپلئون به عنوان عمده ترين سرمايه گذاران، وارد صحنه بازسازي اروپاي ويران شده گرديدند. اين روچيلدها بودند که با دادن وام به ديزرائيلي نخست وزير انگليس باعث شدند انگلستان سهم اصلي کانال سوئز را به چنگ آورد. و همانها بودند که سنگين ترين سرمايه گذاريها را براي اسکان يهوديان در فلسطين متحمل شدند. همين خاندان بود که با سرمايه خود امانوئل نوبل سوئدي را به استخراج نفت در روسيه ترغيب کردند آلفرد نوبل مخترع ديناميت و بنيانگذار جايزه معروف نوبل فرزند همين امانوئل نوبل سوئدي است که پيوند اين جايزه تاثيرگذار بين المللي با امپراتوري روچيلدها مسالهاي در خور تحقيق است. و با حمايت مالي آنها بود که نوبل و پسرانش بزرگترين کمپاني نفتي را در روسيه بنا نهادند و باز با حمايت مالي و سرمايه گذاري آنها بود که شرکت رويال داچ شل يکي از غولهاي نفتي دنيا تاسيس شد.....اگر همکاري روچيلدها و صهيونيسم نبود مطمئناً امروزه اسرائيلي هم وجود نداشت و اين موضوعي است که خود بدان معترف هستند. اِدموند روچيلد در جريان چهارمين ديدار خود از فلسطين به حيّم وايزمن گفت: بدون من صهيونيستها هيچ کاري نمي توانستند از پيش ببرند و بدون صهيونيستها اقدامات من محکوم به شکست بود. وي در سال 1929ميلادي به عنوان رئيس افتخاري آژانس يهود انتخاب شد و تا پايان عمر در اين سمت بودبلواي صهيون از نيل تا هامون، سيدعلي موسوي مطلق، ص23ـ 25 . يوري ايوانف در مورد سياستهاي پشت پرده اين خاندان مينويسد: روچيلدها خوب ميدانند که اسرارشان را چگونه حفظ کنند، چنانچه راز ملاقاتهاي خود را طي دو جنگ جهاني به کمال حفظ کردند. آري آنگاه که از اتريش و فرانسه و انگلستان گرد هم ميآمدند تا در انجمنهاي خانوادگي و از فرازهاي گيلاسهاي شامپاني بر مردم اروپا که در جاهاي ديگر - که از لحاظ نظرآنها در حکم جاهايي در سيارهاي ديگر بود - خونشان ريخته ميشد خيره شوند و نقشها و حوزههاي نفوذ را تقسيم کنند و به حساب سود خويش برسندصهيونيسم، ص249 شموئيل سرنس تئوريسين سازمان تحقيقات آينده اسرائيل که بعدها به فلسطينيان ملحق شد و اسرار صهيونيستها را فاش کرد درباره توافقات روچيلدها و سران صهيونيسم با هيتلر چنين ميگويد: در جلسهاي که براي راهنمايي من تشکيل شده بود يعقوب در حالي که دود از پيشش به هوا برخواسته بود رو به من گفت:.....اين مساله را مهاجرت يهوديان ما با اين، اشاره به پول حل کرديم، هر يهودي که بخواهد به اينجااسرائيل بيايد از او استقبال ميکنيم و هر چه بخواهد به او ميدهيم و يهوديان بي غيرتي که نخواهند به موطن اصلي خود بيايند، آنها را با تهديد و ارعاب راضي به حرکت ميکنيم، شما اشاره به شموئيل بايد به فکر اين باشيد که اگر روزي هيتلر از ميان رفت به چه صورت تهديد را ادامه دهيم... جمعيت کم به درد ما نمي خورد...اينجا مال ماست، اما عربها تعدادشان زياد است، به فکر چاره باشيد.بلواي صهيون از نيل تا هامون، ص60امروزه اين خاندان از حاميان و رهبران اصلي جنبش صهيونيسم محسوب ميشوند و اين در حالي که همزمان شاخههاي اين خاندان در تمام کشورهاي اروپايي و آمريکايي داراي نفوذ بالاي سياسي و اقتصادي هستند.
60.يهود وصهيونيسم، ص344
61.Non Jewish
62.يهود و صهيونيسم، ص352.
63. آيت الله سيد محمد شيرازي، دنيا بازيچه يهود، ص42
64.عملکرد صهيونيسم در برابر جهان اسلام، ص45 به نقل از اکرم زعيتر ـ سرگذشت فلسطين ص97ـ 98
65.طبق آنچه در منابع يهود مبني بر کشتي گرفتن حضرت يعقوب با خدا آمده است.
66. کامل فرهنگ فارسي، ص48
67. کامل فرهنگ فارسي، ص48
68. عملکرد صهيونيسم در برابر جهان اسلام، ص25، به نقل از محمد تقي دياري، پژوهشي درباره اسرائيليات در تفاسير قرآن، ص77.
69.به توضيحات گتو در فصل ششم رجوع کنيد.
70.صهيونيسم، ص72
71.پيشين، ص91
72.Antisamitism
73.فرهنگ و علوم سياسي، ج 1، ص 425
74. صهيونيسم، ص31
75.يوري ايوانف ـ صهيونيسم، ص140
76. صهيونيسم، ص152
77. در آيين عبري هالوکاست هديهاي است که با سوزاندن کامل يک حيوان پاک به پيشگاه خدا تقديم ميشود و با نسل کشي که در زبان عبري شوآ مينامند مترادف است. در کتاب مقدس اين کار را به يوشع در هنگام فتح کنعان نسبت ميدهند.
78. مانند کتاب دژخيمان مشتاق هيتلر اثر دانيل جونا گلد هيگن که به سيزده زبان ترجمه شد.صهيونيسم و نقد تاريخ نگاري معاصر غرب، محمد امير شيخ نوري، ص114
79. صهيونيسم، ص39
80. دادگاهي در شهر نورمبرگ آلمان که براي محاکمه سران حزب نازي برپا کردند.
81.Rudelphoness
82. يکي از اردوگاههاي نازي که طراحان هالوکاست معتقدند بيشترين کشتار يهوديان در اين اردوگاه صورت گرفته است.
83.تاريخ يک ارتداد، روژه گارودي، ص141
84.پيشين، ص142
85.Zyknon B
86. يهودي سوزي، ص32به نقل از فوريسون، روبرت، اتاقهاي گاز واقعيت يا افسانه؟، ص225ـ 226
87. پيشين، ص156
88. Filter J
89.يهودي سوزي، ص33، به نقل از فوريسون روبرت، اتاقهاي گاز واقعيت يا افسانه؟، ص3
90. تاريخ يک ارتداد، ص160
91. يهودي سوزي، ص35به نقل از فوريسون روبرت، پيشين، ص117ـ 119
نويسنده:سلمان قاسمي
سوزانده شدن
براي پي بردن به اينکه چرا صهيونيسم در افسانه هولوکاست از ميان همه روشهاي کشتن و قتل عام جمعي روي روش سوزاندن متمرکز شده است ميتوان 3 دليل عمده را برشمرد:
الف) از آنجايي که صهيونيسم در خلق اين افسانه براي تحت تأثير قرار دادن مردم بيشتر به جنبههاي عاطفي اين جريان تأکيد دارد و براي تحريک عواطف عمومي، بهترين راه، استفاده از احساسات انساني آنان است، دست به انتخاب اين روش برده و در تبليغ آن با استفاده از فيلم، داستان و رمانها سعي در ايجاد همدردي در ميان مردم دارد. همچنين آنها با شرح جزئيات حادثه، با استفاده از نيروي تخيّل مخاطب، سعي در عمق بخشيدن در حادثه دارند. مثلاً در اعترافات هوس همانطور که گذشت از زبان وي بي تفاوتي مأموران و زير و رو کردن اجساد براي بهتر سوختن را گنجانيدهاند تا با احساسيتر کردن داستان ماندگاري آن را در اذهان مخاطبان طولانيتر کنند. نتيجه اين تبليغات همين است که امروزه ميبينيم با اينکه در طول جنگ جهاني اول و دوم تعداد بسيار زيادي از مردم کشته شدند امّا مردم شايد تعداد کشته شدگان کشور خود را هم ندانند، امّا رقم خيالي 6 ميليون يهودي هميشه در ذهن مردم باقي مانده است و اين نشان از طرحي ميدهد که نه اتفاقي و ناشيانه بلکه بسيار دقيق و ماهرانه کشيده شده است.
ب) با تأکيدِ صهيونيسم بر کشته شدن يهوديان از طريق سوختن ديگر کسي به دنبال يافتن کوهي از استخوان که بواسطه کشته شدن يهوديان پديد آمده نميباشد و اگر غير از اين باشد مثلاً بواسطه تير باران 6 ميليون يهودي از بين رفته باشند و يا حتي بسيار کمتر از اين، بايد مقدار قابل توجهي از استخوانهايشان باقي مانده باشد که اين خود دردسري بزرگ خواهد بود. علاوه بر آنکه سوختن استخوانها، خود بر تحريک عواطف ميافزايد.(92)
ج) سومين دليل در تأکيد صهيونيسم برسوختن براي بخشيدن رنگ و لعاب ديني و متقاعد کردن يهوديان بر الهي بودن ايجاد اسرائيل است. سوختن در فرهنگ ديني يهود جايگاهي الهي و قدسي دارد. منبع الهام آنها فقراتي از سِفر لاويان است که بنابر مفاد آن هنگام حضورشان در سرزمين مقدس بنابر دستور خداوند موظف بودند قربانيهايي براي سوختن به حضور خدا پيشکش کنند:
پس گاو را به حضور خداوند ذبح نماييد و پسرانهارونِ کاهن، خون را نزديک بياورند و خون را بر اطراف مذبح که نزد درِ خيمه اجتماع است، بپاشند و پسرانهارون کاهن آتش بر مذبح بگذارند و هيزم بر آتش بچينند و پسرانِهارونِ کاهن قطعهها و سر و پيه را بر هيزمي که بر آتش مذبح است بچينند. و احشايش و پاچههايش را به آب بشويند و کاهن همه را بر مذبح بسوزانند.(93) بر همين مبنا از ديدگاه ادبيات ديني يهود، يهودياني که جانشان را در راه خداوند فدا کردند قربانيان معبد مقدس محسوب ميشوند(94). صهيونيسم براي اينکه به هدف شوم خود يعني مهاجرت به اسرائيل برسد حتي از کلام و الهيات يهودي نيز استفاده ميکند تا جايي که عدهاي ديگر کشته شدن يهوديان را انتقام الهي دانستند. چرا که آنان به سرزمين مقدس هجرت نکرده بودند!
ساختن صابون از اجساد يهوديان
يکي از شوم ترين داستانهاي تخيلي که سيمون وايزنتال(95) آن را رايج کرد، از اين قرار بود که وي در سال 1942 تغييراتي در اتاقهاي اعدام ايجاد کرد، و مدعي شد که اين اتاقها داراي زهکشيهايي براي جمع آوري چربي يهوديان به منظور صابون سازي بودهاند(96). وي در مقالهاي تحت عنوان "R.J.F" نوشت که نازيهاي روي اين صابونهاي ساخته شده از چربي اجساد يهوديان علامت اختصاري R.J.F را حک ميکردند که مخفف 3 کلمهRein Judisches Fett به معني"روغن خالص يهودي" ميباشد. دادگاه نورمبرگ بيآنکه اقدام به آناليز شيميايي اين صابونها کند، نمونههاي آن را تأييد کرد.(97) امّا طولي نکشيد که دروغ بودن اين ادعا روشن شد. چرا که داستان از اين قرار بود که آلمان که طي دوران جنگ از کمبود ماده چرب رنج ميبرد، ناچار شد تا توليد صابون را تحت نظارت حکومت قرار دهد و آنچه بر روي قطعات صابون حک شده بود حروف R.J.F نبود بلکه 3 حرف R.I.F بود که علامت اختصاري عبارت آلماني Reichsstella Fur Industrielle Fettersergung به معني "ادارهي رايش، (آلمان) براي تأمين مواد چرب" را مشخص ميکند. حال عدهاي به عمد يا به خطا R.I.F راR.J.F خواندند و مدعي شدند از چربي اجساد يهوديان صابون توليد ميشد. اصولاً طراحان افسانه هولوکاست براي تحت تأثير قرار دادن عواطف انساني به نفع صهيونيسم از هر ابزاري استفاده کردند و با ابزار تبليغي وسيعي که در دست داشتند در تمام اروپا پخش کردند، اين تبليغات چنان وسيع بود که به کسي اجازه فکر کردن را نميداد. مضاف بر اين که هر کس کوچکترين ترديدي در اصل ماجرا ميکرد وي را طرفدار نازيسم معرفي ميکردند.با توجه به مطالبي که گذشت ميتوان نتيجه گرفت که متفکران جنبش صهيونيسم در طرح نظريههاي خود بيشترين تکيه را بر استفاده کردن از ادبيات الهي و فرهنگ مخاطب دارند و همانطور که گفتيم اگر چه هولوکاست افسانهاي بيش نيست امّا به خاطر انسجام دروني آن و مبتني بودن بر آموزههاي ديني يهود، توانست بزرگترين خدمت را در برههاي از تاريخ به صهيونيسم بکند و کمترين آن تشکيل حکومت غاصب اسرائيل بود. علاوه بر اينکه با دستاويز قرار دادن همين افسانه يهوديان ميلياردها دلار از کشورهاي ميزبان يهود در طول جنگ جهاني اول و دوم غرامت گرفتند و پايههاي رژيم منفور خود را استحکام بخشيدند. با اين همه هنوز هم در بسياري از کشورهاي غربي و آمريکا، حتي تحقيق در مورد اين واقعه ساختگي قانوناً جرم تلقي شده و چه بسيار انديشمنداني که به بواسطه ترديد در وقوع آن حتي در کشور خود مورد آزار و اذيتهاي فراوان قرار گرفتهاند.که از نمونههاي آن ميتوان به روژه گارودي متفکر فرانسوي اشاره کرد که با نوشتن کتاب تاريخ يک ارتداد و تشريح ساختگي بودن هولوکاست محاکمه شد.اما گذشته از عوامل داخلي يهوديان که موجب شکل گيري صهيونيسم شد، از سويي ديگر عللي بيروني و حتي در مواردي قدرتمندتر از زمينه سازيهاي خود يهوديان در شکل گيري اين جنبش دخيل بود که مهمترين آن را ميتوان پروتستانتيزم مسيحي نام برد. به نظر پژوهشگران اگر جنبش اصلاح مذهب پروتستانتيزم نبود، مطمئناً صهيونيسم به صورت قدرتمند امروزي ظاهر نميشد. حال اجمالاً به بررسي روابط متقابل اين دو ميپردازيم.
پروتستانتيزم
پروتستانتيزم در لغت به معناي مکتب اعتراض و مخالفت(98) است. مارتين لوتر(99) کشيش آلماني در عصري که فروش سند آمرزش گناهان از سوي کليساي کاتوليک در اروپا رواج داشت، بر ضد اين پديده و خودکامگي اين کليسا شوريد و مذهب پروتستان(100) را تأسيس کرد. وي تحولات زيادي را در باورهاي آيين مسيحيت پديد آورد.لوتر فهم حقايق ديني را از محدوده اعضاي رجال کليسا خارج ساخته و آن را در دسترس ادراک شخصي افراد قرار داد. در حالي که قبل از آن، کليساي کاتوليک با رد حق استقلال مردم در فهم معارف الهي بر آن بود که آنان بايد عقايد ديني خود را، تنها از کليسا بگيرند. کليسا و نه کتاب مقدس، تنها مرجع معارف ديني مردم به شمار ميآمد امّا لوتر انسان را آزاد معرفي کرده و تقليد از کليسا را نفي کرد. اين امر ميدان استنباطها واظهار نظرهاي متنوع و مختلف از کتاب مقدس را به روي ارباب غرض و بدعت گشود. همچنين همين رويکرد باعث شد تا باب گرايش و عنايت به تورات در ميان پيروانش گشوده شود، و عهد عتيق (تورات) بخش مهمي از منابع اعتقادي مذهب پروتستان را تشکيل داد که بر اساس همين آموزههاي توراتي، رابطهاي ناگسستني و جاودانه بين يهوديان و فلسطين در ذهن پروتستانها شکل گرفت، که بر اساس آن يهوديان از سرزمين اصلي خويش که فلسطين بوده است اخراج شدهاند و بنابر پيشگوييهاي موجود در تورات بايد بدان بازگردند.(101) در حالي که اعتقاد کليساي کاتوليک آن بود که آن چه به عنوان ملت يهود ناميده ميشود، از ميان رفته و خداوند آنان را به جرم به صليب کشيدن عيسي مسيح، از فلسطين اخراج کرده است. همچنين کاتوليکها به پيروي از قديس آگوستين (354ـ430 م ) بر اين باورند که پيش گوييهاي مربوط به بازگشت يهوديان به فلسطين اشاره به بازگشت آنان از بابل دارد که در عمل به دست کوروش، پادشاه ايران باستان صورت پذيرفت.جنبش اصلاحي لوتر اعتبار فراواني براي زبان عِبري قائل شد و با طرح ضرورت بازگشت يهوديان به سرزمين فلسطين به عنوان مقدمه و تمهيد ظهور مجدد عيساي مسيح خدمت بزرگي به يهوديان کرد. او تأکيد ميکرد که يهوديان ملت برگزيده خدايند و علي رغم مخالفت آنان با مسيح، وعده خداوند با آنان هنوز پابرجاست و از اين رو هر کس با اين طايفه به مخالفت برخيزد و مانع بازگشت آنان به فلسطين شود دشمن خدا و عيساي مسيح به شمار ميآيد. به خاطر همين نظرات بود که کليساي کاتوليک لوتر را يهودي يا دست کم نيمه يهودي خواند، و وي را اهل بدعت و ضلالت خواند. حتي بعضي تا بدانجا پيش رفتند که گفتند اساساً مذهب پروتستان، ساخته و پرداخته يهوديان ميباشد و ميان اين مذهب و فراماسونري پيوندي اصيل وجود دارد(102). لوتر، در آثار خود، همآهنگ با لحن و منطق تَلمود اظهار داشت که جهان جز به خاطر بني اسرائيل آفريده نشده است و در کتاب خود "مسيح يهودي متولد شد" که در سال 1523م منتشر و در همان سال هفت بار به چاپ رسيد نوشت: مشيّت روح القدس بر آن تعلق گرفته است که تمام کتاب مقدس، تنها از مجراي قوم يهود نازل شود، يهوديان فرزندان خدايند و ما بي کسان ميهمان آنان هستيم... و بايد خشنود باشيم که چون سگان از آن چه از دست ولي نعمتمان فرو ميافتد ارتزاق کنيم...!(103) امّا علي الظاهر آنچه لوتر را وادار به تمجيد و تعريف از يهوديان ميکرد جذب کردن آنان به مسيحيت بود. امّا وقتي مشاهده کرد يهوديان به جاي پذيرش دين مسيح سعي در يهودي کردن مسيحيان دارند وي آنان را براي مهاجرت به فلسطين ترغيب کرد و اين آغاز جنبش صهيونيسم مسيحي بود.
جنبش صهيونيسم مسيحي
صهيونيسم مسيحي عبارت است از مجموعهاي از باورهاي ديني که در زمينه تحقق اهداف صهيونيسم در ميان عدهاي از مسيحيان به ويژه رهبران و اتباع کليساي پروتستان شايع است(104). با توجه به اينکه عمدهترين و مؤثرترين ريشههاي ديني تأسيس رژيم صهيونيستي در جنبش صهيونيسم مسيحي نهفته است و بسياري از حمايتهاي بيدريغِ آشکار و پنهاني که در طول سدههاي گذشته تا امروز در کشورهاي غربي و به ويژه در طي بيش از نيم قرن اخير، در ايالات متحده آمريکا به عمل آمده از همين جا نشأت ميگيرد مقتضي است که اين موضوع با تأمل بيشتري مورد بررسي قرار بگيرد. نخستين کسي که اصطلاح صهيونيسم مسيحي را به کار برد تئودور هرتزل بود. او در گفتگوي خود با هنري دونانت(105) مؤسس صليب سرخ جهاني که از جمله ثروتمنداني بود که دست ياري به سوي جنبش صهيونيسم سياسي دراز کرده بود اين تعبير را به کار برد. دونانت از معدود شخصيتهاي مسيحي بود که براي شرکت در نخستين کنفرانس صهيونيستي شهر بال در سال 1897م دعوت شده بود. آن زمان صهيونيست مسيحي تنها به معناي مسيحياي بود که صهيونيسم را مورد حمايت قرار ميداد امّا کم کم در دورههاي بعد اين اصطلاح رنگ ديني به خود گرفت و به معناي کساني به کار رفت که به کمک خداوند در راه تحقق پيش گوييهاي الهي در تورات که منجر به شکل گيري رژيم صهيونيستي ميشود، ميکوشند. در نگاه صهيونيسم مسيحي اسرائيل تنها يک امر دنيوي و انساني و حتي سياسي نيست، بلکه آن، تحقق قضاي الهي است. از اين رو، مخالفت با سياستهاي اسرائيل گناهي نابخشودني و تمرّد از مشيت الهي به شمار ميآيد. امّا از سوي ديگر، حمايت و تأييد آن، جلب خشنودي خداوند بوده و تقويت نظامي و اقتصادي و کمکهاي مالي و بازاريابي براي محصولات توليدي و فروش اوراق قرضة آن و راهاندازي مؤسسات سرمايه گذاري به سود اين رژيم و ساخت شرکتهاي صهيونيستي در اراضي اشغالي و تنظيم و توسعه سفرهاي توريستي به اين سرزمين و... همه و همه از التزامات ديني و تکاليف شرعي است(106). لازم به ذکر است که اصطلاح صهيونيسم مسيحي به معناي خود، پيوندي ضروري ميان صهيونيسم و مسيحيت نيست. زيرا صهيونيسم مسيحي در شرق وجود ندارد و دو کليساي کاتوليک و ارتدوکس بر اساس دين مسيحيت با صهيونيسم مخالفت ميورزند و حتي دهها انديشمند مسيحي در غرب مسيحي پروتستان نيز وجود دارند که بر مبناي اصول مسيحيت با صهيونيسم مخالفند.(107) صهيونيسم مسيحي مبتني بر نوعي برداشت خشک و انعطاف ناپذير از کتاب مقدس است که امروزه از آن با نام بنياد گرايي(108) نام برده ميشود. بنياد گرايي به معناي جمود ديني و موضع گيري خشک و انعطاف ناپذير در برابر عقيده و اخلاق به کار ميرود. بنياد گرايان در فهم عهد قديم(تورات) بر يک موضوع اساسي تأکيد ميورزند و آن عبارت است از اسرائيل و ملت مقدس و برگزيده آن و ضرورت دفاع از اين طايفه و تعلق ابدي سرزمين موعود، يعني فلسطين به اين قوم. آنان در تمسک ظاهري به کلمه کلمه ي متن کتاب مقدس واژه اسرائيل را به معناي رژيم فعلي تفسير ميکنند. لازم به ذکر است که مسيحيان هر دو بخش کتاب مقدس يعني هم عهد قديم (تورات) و هم عهد جديد (انجيل) را مقدس و معتبر ميدانند. به عبارت ديگر کتاب مقدس مسيحيان علاوه بر اناجيل چهارگانه (متّي، مُرقس، لوقا و يوحنا) اعمال رسولان، رسائل رسولان و مکاشفه يوحناي رسول، شامل اسفار پنج گانه موسي (پيدايش يا تکوين، خروج، لاويان، اعداد و تثنيه) اسفار تاريخي، اسفار منظوم و اسفار انبيا نيز ميباشد.(109)
رجوع به عهد قديم و مطالعه آن توسط مسيحيان صهيونيست باعث شکل گيري باورهاي تازهاي در مورد سرنوشت يهوديان در آنان شده که از مهمترين آنها ميتوان به موارد زير اشاره کرد:
آنچه در گذشته واقع شده عبارت است از اينکه:
الف) خداوند يهوديان را به عنوان ملت برتر برگزيده است.
ب) خداوند فلسطين را ميهن قوم يهود قرار داده است.
ج) يهوديان به خاطر مخالفت با تعاليم الهي مورد کيفر واقع شدند در عين حال خداوند از عهدش در مورد آنان تخلف نکرده و نميکند.
د) خداوند عيساي مسيح را براي نجات جهانيان فرستاد، امّا يهوديان به او ايمان نياوردند.و آنچه در آينده واقع خواهد شد:
الف) تقدير الهي متضمن بازگشت مجدد مسيح است.
ب) بازگشت ملت يهود به سرزمين مقدسِ موعود (فلسطين) شرط ظهور مجدد عيساي مسيح است.
ج) تأسيس اسرائيل در سال 1948م در فلسطين و سيطره کامل يهود بر اورشليم پس از دو هزار سال، بارزترين نشانه قريب الوقوع بودن بازگشت مسيح مقدس ميباشد.
د) همه افراد، گروهها و دولتهايي که با اسرائيل مخالفند دشمنان خدا به شمار ميآيند زيرا موجب تأخير در تحقق پيش گوييهاي تورات ميشوند. اين گونه است که اگر مسيحيت، ريشهها و بنيادهاي پيوند يهوديان با اراضي مقدسه(فلسطين) را تبيين نميکرد... اسرائيل هرگز به وجود نميآمد(110).علاوه بر تحقق وعده تشکيل دولت اسرائيل که از جانب مسيحيان صهيونيست به عنوان يکي از نشانههاي ظهور مسيح تلقّي ميشود، از ديگر مسائلي که به گونهاي به عنوان يکي از پيشگوييهاي کتاب مقدس ياد شده و نقطه توافق ميان يهوديان و مسيحيان صهيونيست ميباشد نبرد هرمجدون است.
نبرد هرمجدون
هرمجدون يا ارمجدون يا آرمگدون(111) واژهاي است مرّکب از "هَر" و "مَجِدّون". هَر يا هار در زبان عِبري به معناي کوه و مجدون يا مجدّو نام شهر مهمي در قديم بوده است که محل آن هم اينک در فاصله 55 مايلي شمال تل آويو و 15مايلي ساحل درياي مديترانه قرار دارد. از اين رو اين کلمه به معناي کوه مجدون است. در انجيل آمده است: آن گاه تمام لشکرهاي جهان را در محلي گرد آورند که به زبان عبري آن را حارمجدون مينامند(112). و در تورات در فصل دوازدهم از سِفر زکريا بدون ذکر نام هرمجدون به اين جنگ و آثار و تبعات آن اشاره ميکند. يهوديان و بنيادگرايان مسيحي عقيده دارند که ارتش عظيمي متشکل از دويست ميليون مرد جنگي براي شرکت در آخرين معرکه سرنوشت(هرمجدون) به اين منطقه وارد خواهند شد. امّا اسقف هول ليندسي درکتاب خود(113) حادثه هرمجدون را مسبوق به وقوع حوادث ذيل ميداند:
1ـ تأسيس اسرائيل
2ـ بازگشت يهوديان جهان به سرزمين موعود
3ـ تجديد بناي هيکل سليمان در محل مسجدالاقصي
4ـ حمله گسترده کفار(مسلمانان) به اسرائيل و.....
وي ميافزايد وقوع جنگ هستهاي هرمجدون موجب بروز يک فاجعه انساني و زيست محيطي عظيم ميشود و بنابر معجزه الهي تنها معتقدان به ظهور مجدّد عيساي مسيح از فاجعه انساني هرمجدون نجات مييابند. البته مسيحيان پروتستان تنها به قريب الوقوع بودن اين معرکهايمان ندارند بلکه خود را موظف ميدانند که نسبت به تحقق حوادث پيش از ظهور و فراهم کردن شرايط اقدام نمايند.(114) امّا آنچه مطلب را پيچيده و خطرناک ميسازد آن است که اعتقاد مزبور تنها در ميان عامه مردم سطح جامعه رايج نيست، بلکه در سطح عالي ترين مقامات تصميم ساز ايالات متحده به طور جدي شايع است. همان گونه که رونالد ريگان در زمان نامزدي رياست جمهوري آمريکا ادعا ميکرد که مسيح مقدس دست او را گرفته است تا هدايتگر معرکه هرمجدون باشد. به عبارت ديگر، او به سبب اجراي يک تقدير الهي از پيش تعيين شده، همواره در حال آماده باش براي آغاز يک جنگ جهاني به سر ميبرد.(115) در حالي که اعتقاد به اين جنگ اساساً يک باور يهودي است و تورات در سفر حزقيال فصل 38 به تفصيل از آن سخن گفته است، در سطحي وسيع و به طور جدي از سوي برجسته ترين رجال مذهبي پروتستان و مسيحيان بنيادگرا مورد تأکيد و تبليغ قرار ميگيرد. با اين حساب کساني که مؤمنان واقعي به ظهور عيسي مسيح هستند بايد مقدمات جنگ هرمجدون را فراهم کنند يعني مقدمات تشکيل و استقرار حکومت اسرائيل را مهيا کرده و هر کس در خلاف اين جهت گام بردارد علاوه بر رسوايي ضد يهودي بودن انگ ضد مسيحي بودن نيز خواهد خورد و اين ثمره سالها تلاش و فعاليت سياسي، فرهنگي و اقتصادي سازماني است که امروزه از آن به عنوان صهيونيسم جهاني يا سازمان جهاني صهيونيسم نام برده ميشود که تنها يکي از محصولات شوم آن تشکيل رژيم اشغالگر قدس ميباشد. امّا صهيونيسم جهاني !؟
سازمان جهاني صهيونيسم
سازمان يهوديت جهاني، سازمان جهاني صهيونيسم، صهيونيسم بين الملل، سيطره جهاني يهود، همه و همه دلالت بر يک مصداق دارند. اين پديده اساساً جرياني است استعماري ورابطهاي تنگاتنگ با محافل امپرياليسم(116) بين المللي دارد. سازمان جهاني صهيونيسم در ماه اوت 1897 بنيان نهاده شد و هدف خود را انتقال تمام يهوديان جهان به سرزمين فلسطين اعلام کرد. سرمايه داران يهود با شناخت از نيّات استعماري صهيونيستها به خريد زمينهاي کشاورزي اعراب پرداخته و با تشکيل يک سازمان تروريستي بنامهاگانا با ايجاد جو پر از آشوب و فتنه در اخراج ساکنان سرزمين فلسطين کوشيدند(117). امروزه علي رغم تمام تبليغاتي که صهيونيستها در پوشاندن چهره استعماري و استکباري خود دارند، تشت رسوايي آنان از بام تاريخ به زير افتاده و ملتها به خوبي فهميدهاند که جنبش صهيونيسم فقط و فقط از يهوديت به عنوان پوششي براي از ميان برداشتن موانعي که بعضاً بوسيله بيدارگري عدهاي خاص بوجود آمده است، به کار گرفته و اهداف استعماري خود را در قالبي جديد و با رنگ و لعابي مقدس به پيش ميبرد، حتي آنان بي شرمي را بدانجا رساندهاند که جنايات خود را انجام وظيفه ديني پنداشته و بوسيله انجام اَعمال ننگين خود بر سر بشريت منّت گذاشته و خود را منجي بشريت ميخوانند. اما کيست که نداند در پس تمام اين صحنه سازيها، از استعمار کشيشاني که با رنگ و لعاب کليسا حتي از فروختن بهشتي که خود به آن باور نداشتند، گرفته تا استثمار سرمايه داران بريتانياي کبير و امروزه صهيونيستهاي مسيحي ايالات متحده آمريکا که از نطفه ناپاک همان کشيشان لامذهب و سرمايه داران پول پرست منعقد شدهاند، ارواح خبيثهاي است که نه تنها هيچ ارزشي براي انسانيت و ارزشها قائل نيست بلکه يکي از رسالتهاي مهم خود را ريشه کن کردن اديان الاهي به عنوان مرجع و مصدر ارزشها ميداند. و اين بعينه در حمايت صهيونيسم جهاني از مکاتب ضد بشري خصوصاً فِرَق شيطان گرايي و شيطان پرستي که امروزه با تمامي پياده نظام و سواره نظام خود در صدد ترويج آن بر آمده است نمايان است. آيا اگر صهيونيسم کوچکترين تعلق خاطري حتي به همان کتاب مقدس تحريف شده داشت، به دنبال حاکم کردن حاکميت شيطان بر اذهان جوانان بود؟ اين از اصول اساسي و ابتدايي حکومتهاي استعماري است که با در هم شکستن ارزشهاي انساني، جامعه را از وجود منتقدان واقعي، پاک سازي کنند. امروزه بر همگان آشکار است که سازمان جهاني صهيونيستها از لحاظ اقتصادي پيوندهاي نزديکي با انحصارات ممالک عمده سرمايهداري علي الخصوص ايالات متحده¬ي آمريکا دارد. يوري ايوانف پژوهشگر روسي با جداسازي سه عضو اين جريان (سازمان جهاني صهيونيسم) سهم هر يک را چنين بيان ميکند: کنسرن(118)صهيونيستها نيز مانند انحصارات ايالات متحده منافع و علائق مالي وسيع و ديرينهاي در خاور ميانه دارد و لهذا نش او در اين بخش از جهان بيش از وظيفه يک پادو است. اين دستگاه در مقام کارفرما با محافل حاکمه اسرائيل رفتار ميکند در حالي که در معاملات خود با انحصارات آمريکا و در کوشش بر سر تقسيم غنائم مالي هيچگاه در نقش يک شريک فرودست نيست.(119) در حقيقت محافل حاکمه اسرائيل (دولت اسرائيل) در اين کنسرن جهاني صهيونيستها شرکاي فرودستند و اين در حقيقت يکي از شرايط مهم وجودشان در مقام حاکم(در منطقه) است. کنسرن جهاني صهيونيستها يکي از بزرگترين دستگاههاي مالي جهان است، براي سر و صورت دادن به امور مربوط به يهوديان جهان و يک مرکز جهاني اطلاعات و بالاخره يک دستگاه منظم تبليغات و جعل و قلب اخبار. هدف اين دستگاه که عملياتشان از مرکز واحدي هدايت ميشود تحصيل سودِ سرشار به منظور تأمين قدرت و تحصيل رفاه، به طفيل ديگران در درون نظامهاي امپرياليستي است. لازم به گفتن نيست که دفاع از مواضع امپرياليسم و تحکيم آنها جزء لاينفک چنين هدفي است.(120) متأسفانه در اثر تبليغات جهت دار، امروز آن چيزي که از واژه صهيونيسم يا صهيونيسم جهاني به ذهن افراد متبادر ميشود همان دولت نوکر صفت اسرائيل يا رژيم اشغالگر قدس است که نقش يک پادو و در خوشبينانه ترين حالت سگ پاسبان منافع ابرقدرتها در منطقه را بر عهده دارد و به عنوان پايگاه ثابت سرزميني است که در خاورميانه تأسيس شده است، در حالي که صهيونيسم جهاني يک ايدئولوژي سازمان يافته است که فقط در موضوع محدوده سرزميني به کمتر از محدوده نيل تا فرات قانع نميشود و از لحاظ سلطه سياسي اقتصادي و فرهنگي انديشه حاکميت بر جهان را در سر ميپروراند. و اين بسيار ساده لوحانه است که مسئله صهيونيسم را محدود به يک دعواي سرزميني بدانيم چرا که بسياري با همين ديدگاه به چاره جويي پرداختند اما نه تنها نتيجهاي حاصل نشد بلکه صهيونيستها با استفاده از حماقت آنان با تحميل يک جنگ فرسايشي دراز مدت، از يک طرف با نسل کشي به تقليل جمعيت آنان، پرداختند و از سويي ديگر در جبهه سياسي با امتيازگيريهاي مداوم، آنان را از پاي درآوردند. و نتيجه اين شد که امروزه اسرائيل با اسقرار طولاني مدت خود در خاورميانه، در حاکميت سياسي بسياري از کشورهاي منطقه نفوذ کرده و عرصه را بيش از پيش بر ساکنان فلسطين تنگتر کرده است.
علل پيدايش صهيونيسم
بعد از اين مقدمه طولاني که از جهتي هم به خاطر ابهام و پيچيدگي خاصي که در مساله مناسبات يهود، يهوديت و صهيونيسم وجود دارد لازم مينمود، به موضوع اصلي مورد بحث ميپردازيم. مسئله علل پيدايش صهيونيسم را بايد در رابطه با يهود از دو منظر مورد بررسي قرار داد. ديدگاهي مبتني بر صهيونيسم سياسي و ديدگاهي که بر صهيونيسم ديني (مذهبي) بنا شده است و حاصل اتحاد هر دو را امروزه ميتوان در ظهور دولت غاصب اسرائيل ملاحظه نمود(121). امروزه رژيم اشغالگر قدس را ميتوان نماينده تمام عيار صهيونيسم سياسي معرفي کرد در حالي که صهيونيسم ديني را ميتوان نوعي تفکر و ايدئولوژي سازمان يافته دانست که بر صهيونيسم سياسي تقدم زماني دارد. چرا که اگر در واقعيات تاريخي هم جستجو کنيم، اين ايدئولوژي صهيونيسم بود که با فراهم کردن زمينههاي مورد نياز، به قول پژوهشگر روسي، يوري ايوانف، هرتسل و شرکا! را به فکر اين اندخت تا يک دولت يهودي را تاسيس کنند. و به همين خاطر است که امروزه با بالا رفتن پردهها و بيداري ملتها صهيونيستها درصدد جعل قدمت و نشان دادن تاريخي بودنانديشه صهيونيسم سياسي دارند، تا نيّات پليد و ضد بشري خود، از ايجاد اين غده سرطاني را به نوعي در لابلاي تاريخ پنهان کنند. اين مسئله زماني به خوبي روشن خواهد شد، که علل پيدايش صهيونيسم سياسي و ديني همانگونه که هست و نه آنگونه که تبليغ شده، بر همگان نمايانده شود.
علل پيدايش صهيونيسم سياسي
علل پيدايش صهيونيسم سياسي را ميتوان براساس دو مبنا بيان نمود:
الف. دلايل قومي ـ تاريخي يهود و ب. دلايل امپرياليستي ـ استعماري
الف: دلايل قومي ـ تاريخي يهود
يهوديان از لحاظ خصوصيات شخصيتي به عنوان قومي متمايز و خاص در ميان جوامع ميزبان زندگي ميکردند و به خاطر زندگي در گتو يا محلههاي مشخص و جدا از غير يهوديان اين خصوصيات را به نسلهاي بعدي خود منتقل ميکردند. استمرار اين خصوصيات در نسلهاي متوالي، عکس العملهاي مشابهي را براي آنان از طرف جوامع ميزبان در برداشت. به عبارت ديگر در قرون متمادي، اقوام يهودي هميشه مشکلات مشترکي با جامعه ميزبان داشتند، و اين آنان را به چاره جويي براي اين مشکلات ترغيب ميکرد. هر از گاهي عدهاي هم اقدام به حل اين مشکلات ميکردند امّا به خاطر وجود موانعي تا زمان تئودور هرتسل کسي اقدام در خور توجهي انجام نداد، اگر چه تا حدودي توانستند با نفوذ در حاکميت سياسي، اقتصادي و فرهنگي از مشکلات خود بکاهند. گذشته از عوامل و خصوصيات شخصيتي تأثيرگذار در صهيونيسم سياسي مثل انزواطلبي و درونگرايي يهود و اشتياق آنان براي زندگي در محلههاي يهودي نشين (گتو) ميتوان به دلايلي چون اسطورههاي تاريخي ـ قومي آنان نيز به عنوان عوامل تأثيرگذار در تسريع شکل¬گيري صهيونيسم سياسي نگاه کرد. اسطورههايي چون حکومت چند صد ساله يهود در فلسطين و تا حدودي اخراج چندين باره آنان از کشورهاي ميزبان نيز در الهام بخشي آنان به سوي تشکيل حکومت تا حدودي نقش داشته است.
ب. دلايل امپرياليستي ـ استعماري
علاوه بر عوامل قومي - تاريخي، علتي که به مراتب قويتر و حتي به نظر محققان و تاريخ پژوهان مهمترين دليلي که باعث شکل گيري صهيونيسم سياسي شد، منافع استعماري کشورهاي امپرياليستي بود. انگيزه تشکيل دولت يهود هيچگاه به عنوان غايت براي کشورهاي ميزبان که همگي از هم کشورهاي استعمارگر بودند مطرح نبود و آنان به يهوديان هميشه به عنوان ابزاري مينگريستند که ميتوانند حافظ منافع آنان باشند. با همين رويکرد در سال 1654 قرنها قبل از اينکه تئودور هرتزل و شرکا! به فکر تشکيل دولت يهودي بيفتد، انگلستان در نظر داشت يهوديان را در مستعمره خود بنام سورينام(122) اسکان دهد. فرانسه نيز نقشه مشابهي براي که ين(123) در سر داشت.(124) و کيست که نداند در آن روزگار کشورهاي جهان و به نوعي ميتوان گفت کره زمين مستعمره چند امپراتوري قدرتمند بود که انگليس و فرانسه از جمله آنها بودند. امّا اقدام به استعمار فلسطين نخستين بار در سال 1799م از ناحيه ناپلئون بناپارت و بنابر ملاحظات سوق الجيشي بود. امّا اين اقدام به شکست انجاميد. ناهوم ساکالو در سخن از اين موضوع مينويسد: .... امّا چون لشکرکشي (يعني تعرض ناپلئون از مصر به سوريه) به شکست انجاميد در عقيده يهوديان ـ نه نسبت به اصل موضوع بلکه درخصوص زمان و وسيله عمل ـ اختلاف افتاد.(125) کم کم با افول قدرت امپراتوري عثماني، انگلستان براي نيل به مقصود استعماري خود پيشنهاد خود مبني بر گسيل يهوديان به سرزمين سوريه را که تحت اشغال قواي مصر بود، مطرح کرد. امّا در اين زمان قدرتهاي ديگري نيز بودند که چشم طمع به خاک حاصلخيز فلسطين و موقعيت حساس(126) آن داشتند. با اين جو بوجود آمده در مورد مهاجرت يهوديان، حاخام اعظم بريتانياي کبير با مهاجرت يهوديان مخالفت ورزيد و در نامه خود در تاريخ 1854 به حوزههاي ديني تحت نفوذ خود نوشت: سرنوشت يهوديان در دست خداست که بديشان دستور داده در برانگيختن قهر و مهرش اقدامي نکنند تا روزي که خود اراده کند...(127) امّا در ايجاد صهيونيسم سياسي مبني بر عوامل استعماري آنچه نمود بارزي پيدا ميکند، مسئله استفاده ابزاري و آلت دست بودن يهوديان براي قدرتهاي امپرياليستي است. با توجه به همين رويکرد، کشورهاي استعماري براي رسيدن به منافع خود در سالهاي دهه 1870، انجمن استعمار سوريه و فلسطين در انگلستان تأسيس شد و به قول پژوهشگر روسي، يوري ايوانف اينک موقع مناسبي براي ظهور صهيونيسم بود چنانکه يکي از رهبران صهيونيست اوايل قرن بيستم گفته بود که زمان آن فرا رسيده بود که اگر هم صهيونيستي وجود نداشت بريتانياي کبير آن را اختراع کند.(128) هرتسل بنيانگذار اصلي صهيونيسم در ديداري که با ژوزف چمبرلين (1836ـ1914 م) وزير مستعمرات انگليس داشت، در جلب حمايت امپراتوري بريتانيا کاملاً به نقش صهيونيسم در حفاظت از منافع استعماري انگلستان اشاره ميکند و ميگويد: هنگامي که امپراتوري بريتانيا تلاشهاي صهيونيسم را مورد حمايت و تأييد قرار دهد، تنها صاحب يک مستعمره ثروتمند نميشود، بلکه علاوه بر آن دلهاي ده ميليون نفر يهودي را به خود معطوف ميدارد... و در اين صورت آن سرزمين به منزله پادگان ملت يهود شده و امپراتوري بريتانيا ميتواند بر ده ميليون هوادار مخلص خود در تمام نقاط جهان اعتماد ورزد. تمام اين لشکر در انتظار اشارتي از سوي دولت معظّم خواهد بود تا خدمت مطلوب را به جاي آورد، و در يک کلام، انگليس صاحب ده ميليون نفر مزدور براي تأمين عظمت و سلطه خويش خواهد شد.(129) از ديگر دلايل استعماري بودن ايجاد جنبش صهيونيسم ميتوان به مسئله جعل قدمت براي صهيونيسم اشاره کرد تا آنجا که صهيونيستها اينانديشه را به زمان اسارت مردم يهود توسط بخت النصر متصل ميکنند(130). اما شواهدي هست که نشان ميدهد اساساًً سران جنبش در ابتدا، اصراري بر تشکيل حکومت يهودي در سرزمين فلسطين نداشتند و فقط به دنبال کشوري بودند که حق استقلال به يهوديان بدهد تا جايي که پدر صهيونيسم تئودور هرتسل پيشنهاد مستعمره ي يهودي نشين و خود مختار با دستگاه اداري يهودي، در شرق آفريقا در نواحي اوگاندا را در کنگره ششم مطرح کرد. البته اگرچه اين پيشنهاد رأي لازم را کسب نکرد، امّا اين نشان ميدهد که آنروزانديشههاي استعماري در پس نقاب صهيونيسم کمي عريانتر و آشکارتر بوده است.(131) در يک جمع بندي کلي ميتوان علل پيدايش صهيونيسم سياسي را بر مبناي انگيزههاي استعماري در اواخر قرن 19 چنين بيان نمود:
1ـ رقابت استعماري بين بريتانيا و فرانسه در خاورميانه و تلاش در گسترش قلمرو استعماري خويش با توجه به اينکه در اواخر قرن نوزدهم تا حدودي بيداري ملتها مانعي جدي بر سر راه استعمارگران بود، باعث شد تا استعمارگران به دنبال بهانهاي موجّه براي تصاحب خاورميانه باشند و همين باعث حمايت آنان از انديشه اسکان يهوديان در فلسطين شد. چرا که اين نقشه بهترين فرصت را براي استعمار آبرومندانه فلسطين فراهم ميکرد(132).
2ـ تشديد مبارزت طبقاتي و انگيزههاي استقلال طلبانه در ميان جمعيت کارگران و زحمتکشان باعث شد تا کشورهاي امپرياليستي از هرگونه جرياني که مخالف اينگونه جنبشها باشد حمايت کنند و جنبش صهيونيسم طرفدار موضع امپرياليسم و آن را تقويت ميکرد.
3ـ حصار گتوهاي قرون وسطايي به رهبران جوامع يهود امکان ميداد که بر تودههاي مردم نظارت کنند امّا با گسترش مدرنيته و انقلاب صنعتي اين حصارها فرو ريخت و به تبع آن رهبران يهود در کنترل تودهها به مشکلات جدي برخوردند امّا با ايجاد جنبش صهيونيسم آنان ميتوانستند يهوديان جهان را در حصار گتويي معنوي محصور کرده و باز از آنان بهرههاي فراوان ببرند. (133)
4ـ کانال سوئز شاهراهي حياتي براي کشور استعمارگر انگليس به حساب ميآمد و وجود يک دولت سرسپرده به انگليس در کنار کانال، که موافق با سياستهاي استعماري انگليس و مخالف با ساکنان منطقه باشد، خالي از فايده نبود. حاييم وايزمن که پس از مرگ هرتسل رياست سازمان صهيونيسم را بر عهده گرفته بودند در نوامبر 1914 م طي نامهاي به اسکوت رئيس هيئت تحريريه روزنامه منچستر گاردين نوشت: اکنون ميتوان گفت که اگر فلسطين در چنبره قدرت و نفوذ بريتانيا قرار گيرد و انگليس، اين سرزمين را به عنوان مستعمره خود، محل اسکان و توطّن يهوديان قرار دهد ما ميتوانيم در طول سي سال آينده، حدود يک ميليون يهودي را در آن سرزمين جاي دهيم تا تمدّن(!) را به آن نقطه از جهان منتقل ساخته و چهره آنجا را دگرگون کنند و به منزله نگهباني مطمئن و فعّال براي کانال سوئز قرار گيرند.(134)
5ـ در جنگ جهاني اول، کشور بريتانيا احساس کرد که کفّه جنگ به سود دشمن درحال سنگين شدن است در چنين شرايط بحراني خود را نيازمند کمک يهوديان ثروتمند آمريکا و نيز حمايت يهوديان آلمان و کشورهاي هم پيمان آن يافت و اين تنها از دست يهوديان برميآيد. چرا که لويس برانديس رهبر جنبش صهيونيسم آمريکا و نخستين قاضي يهودي در ديوان عالي ايالات متحده، ميتوانست از نفوذ خود در شخص ويلسون رئيس جمهور آمريکا استفاده کند، و آمريکا را به سود متّفقين وارد جنگ نمايد. پس انگلستان با واگذاري فلسطين به عنوان وطن ملي يهود به يهوديان، در قبال کوشش آنان در وارد کردن آمريکا به نفع انگلستان در جنگ، موافقت کرد و اين براي جنبش صهيونيسم که قبل از آن در حد يک تفکر و ايدئولوژي بود کمک شاياني نمود.
6 ـ تلاش و جديت شبانه روزي دانشوران، سياستمداران و سرمايه داران صهيونيستي در تحقق اين هدف بسيار موثر بود، چنان که تئودور هرتزل، آشرگينزبرگ، اِدموند روچيلد، حاييم وايزمن، ژنرال آلن بي و... جهت رسيدن به اهداف خود شب و روز نميشناختند و براي جلب نظر دولتها به کشورهاي مختلفي مسافرت کردند.
7ـ يهوديان و تشکيلات صهيونيسم به دليل بهره مندي از ثروتهاي فراوان و امکانات قومي در جهان سرمايه داري و هم چنين به خاطر برخورداري از انسجام دروني و مستحکم، نفوذ وسيع در مطبوعات و رسانهها همواره به مثابه ابزاري در خدمت منافع استکبار جهاني و نظام سلطه گر بودهاند. انگلستان با وعده بالفور ضمن جذب يهوديان به سوي خود، از سرمايههاي آنان براي بازسازي ويرانيهاي ناشي از جنگ جهاني اول بهره برداري نمود.(135)
8ـ مباني فکري استعمارگران و صهيونيسم جهاني کاملاً مشترک ميباشد. هر دو زور و قدرت را مبناي حق ميدانند و بارها نيز اعلام کردهاند که در ناموس طبيعت، حق با زور مداران است. هر دو در خصوص چپاول و غارت ثروتهاي ساير جوامع وحدت نظر دارند. هر دو خصايص و ارزشهاي اخلاقي و انساني را به تمسخر ميگيرند و هر دو به دنبال توسعه طلبي و تجاوز به حقوق ساير ملتها هستند.(136)
9ـ امّا گذشته ازتمام دلايلي که عنوان شد در پيدايش اين غده سرطاني هيچ عاملي مانند غفلت مسلمانان و دولتهاي عربي راه را براي تصاحب فلسطين باز نکرد.(137) اين غفلت و عقب ماندگي تا بدانجا بود که دولت مصر که براي ساخت کانال سوئز شانزده ميليون ليره هزينه کرده بود، به دليل اينکه قرضي معادل يکصد ميليون ليره متحمل شده بود براي پرداخت اصل و فرع اين وام که در حدود سيصد ميليون ليره ميشد 176 هزار سهم خود را در نوامبر 1875م تنها به چهار ميليون ليره به فروش رساند! در حالي که در سال 1910م همين مقدار سهام بالغ بر 35 ميليون ليره ارزش داشت. البته اين فقط از جنبههاي مالي قضيه بود امّا جنبه سياسي آن به مراتب مهمتر بود.(138) و همين طور استعمار با گسترش تسلط سياسي اقتصادي خود در منطقه عملاً به عنوان اختياردار منطقه بدون هيچ گونه مخالفت جدي فلسطين را مانند اموال شخصي به سران صهيونيسم واگذار کرد، و در واقع پايگاهي در بهترين نقطه خاورميانه و فراتر از آن بهترين نقطه استراتژيک در ميان سه قاره بنا کرد. تا بدين وسيله تنها منطقهاي را که زمزمههاي بيداري ملتها به گوش ميرسيد را به دقت زير نظر داشته باشد و همچنان، اگر چه به شيوهاي جديد به استعمار چند صد ساله کشورها تداوم بخشد. تا اينجا علل پيدايش صهيونيسم سياسي را در دو مبناي قومي ـ تاريخي و امپرياليستي ـ استعماري بيان کرديم. امّا همانطور که گذشت صهيونيسم سياسي فقط يک روي سکه صهيونيسم است. صهيونيسم ديني روي ديگر آن و به نوعي کامل کننده و مشروعيت بخش تمام تحرکات ضد بشري اين جريان است پس براي درک کامل پديده شوم صهيونيسم و علل پيدايش آن به بررسي علل پيدايش صهيونيسم ديني ميپردازيم تا از مجموع اين دو مبنا، کلّيّت اين پديده را به روشني درک نماييم.
علل پيدايش صهيونيسم ديني
بنابر تعاريفي که در ابتداي فصل بيان شد ميتوان اجمالاً صهيونيسم ديني را اين طور تعريف نمود که تفکري است با اين مبنا که بازگشت يهوديان به سرزمين فلسطين و تشکيل حکومت در آنجا را بر مبناي متون مقدس و تعاليم الهي لازم و ضروري ميداند. صهيونيسم ديني را هم بايد از دو منظر مورد بررسي قرار دهيم:
الف. صهيونيسم ديني براساس متون مقدس يهود و آموزههاي ديني آنان
ب. صهيونيسم ديني بر اساس عهد جديد يا از منظر مسيحيان.لازم به ذکر است که هم در ميان يهوديان و مسيحيان کساني هستند که اساساًً باانديشه صهيونيسم و همچنين حکومت اسرائيل به شدت مخالفند، که در جاي خود بدان اشاره خواهيم کرد.
الف: صهيونيسم ديني براساس متون مقدس و آموزههاي ديني يهود . اگر بخواهيمانديشه بازگشت يا جنبش صهيونيسم را بر اساس متون مقدس يهود مورد بررسي قرار دهيم فقط در صورتي ميتوانيم اين جنبش را الهام گرفته از عهد قديم بدانيم که تفسيري بنيادگرايانه و خشک از الفاظ آن داشته باشيم. همانطور که امروزهانديشه حاکم در دولت غاصب اسرائيل داراي چنين باوري ميباشد. بازگشت به سرزمين فلسطين (يهودا ـ اسرائيل) و استقرار در آن و سپس انتقام از ساکنان ساير سرزمينها بويژه سرزمينهاي مجاور محتواي بسياري از عبارات آرمان گرايانه عهد عتيق است و بر همين مبناست که افزايش قلمرو و زمين در بسياري از افکار وانديشههاي يهوديت ريشه دوانده است.(139) تورات بازگشت را به مثابه يک امر قدسي و وظيفه ديني مينگرد، و حتي در بسياري از موارد اين يهوه (خداي اسرائيل) است که به بازگشت به سرزمين موروثي و تصرف و اخراج ساکنان آن ترغيب ميکند. وقتي که يهوه خدايت امتهايي را که به جهت گرفتن آنها به آنجا ميروي از حضور تو منقطع سازد و ايشان را اخراج نموده و در زمين ايشان ساکن شوي(140). زيرا که شما از اردن عبور ميکنيد تا داخل شده زميني را که يهوه خدايت به تو ميبخشد به تصرف آوريد و آنرا خواهيد گرفت و در آن ساکن خواهيد شد.(141) اساساً خداوند معرفي شده در دين يهود و هم چنين پيامبران اين خدا همگي به گونهاي افراطي، خشمگين، غضبناک و خونريزند. خدايي که دائماً به فکر انتقام گيري از ساير ملتها به خاطر اسارت قوم يهود است.در اين ميان يوشع پيامبري است که به چيزي جز خونريزي نميانديشد و البته همين جناب يوشع است (البته يوشعي که آنان توصيف کردهاند) که در بسياري از جنايتهايشان بر عليه بشريت، وي را به عنوان الگو براي خود قرار ميدهند. مناخيم باراش در سال 1974 در روزنامه ايديوت آهرونوت با تمجيد از خاخام موشه بن زيون(142) که از متون توراتي براي توصيف رفتار اسرائيل با فلسطينيان بهره ميگرفت چنين مينويسد: تورات قبلاً خطر چنين طاعوني(!) را در راه رسيدن به سرزمين موعودي که خدا به ابراهيم وعده داده بود گوشزد کرده بود. ما بايد براي فتح سرزمين اسرائيل و استقرار در آن جا از شيوه يوشع پيروي کنيم....در اين سرزمين نبايد هيچ قومي جز قوم بني اسرائيل زندگي کند. اين بدان معني است که ما بايد تمام کساني را که اکنون در اين سرزمين زندگي ميکنند اخراج کنيم... اين جنگ مقدسي است که تورات از ما ميخواهد.(143) جالب است بدانيم که منظور ايشان از سرزمين يعني همان سرزمين معهود در تورات. آنجا که پروردگار با ابراهيم، اتحادي با اين عبارات منعقد کرد: اين اعقاب توست که اين سرزمين را ميدهم، از رود مصر با شط بزرگ، شط فرات.(144) و اين دو خط آبي رنگي هم که در پرچم خود رسم ميکنند اشاره به همين قسمت از تورات دارد، تا اين عهد خدايي! هيچگاه از خاطرشان محو نشود. امّا همانطور که ذکرکرديم اين تفکر(انديشه صهيونيسم و اسرائيل بزرگ بر اساس متون ديني) ناشي از تفسيري بنياد گرايانه از تورات است. يعني تفسيري لفظي که تمثيلها و استعارات پيامبران و علماي يهود را به يک تاريخ ناسيوناليستي و حتي قبيلهاي تبديل ميکند و اين همان چيزي است که براي ارتداد(145) سياست صهيونيسم کافي است. امّا با وجود چنين تفسيري از تورات منجر به اين تناقض ميشود که آمارهاي دولت اسرئيل نشان ميدهد که تنها 15 درصد مردم مذهبي هستند با اين حال به اکثريت مردم اين گونه قبولاندهاند که اين سرزمين متعلق به آنهاست چرا که خدا آن را به آنها وعده داده است!.. خدايي که به او اعتقاد ندارند!(146) امروزه اکثريت وسيع اسرائيليان نه در اعمال و نه در ايمان مذهبي سهيم نيستند و احزاب مذهبي مختلف که در دولت اسرائيل نقش تعيين کنندهاي ايفا مينمايند جز اقليت ناچيزي از شهروندان را گرد هم نميآورند.(147)( روژه گارودي در مورد استفاده ابزاري از کتاب مقدس در راستاي اهداف سياسي اسرائيل مينويسد: در وضعيت کنوني مراجعه به متون ديني براي توجيه تهاجمات و قتل عامها از اصول سياست اسرائيل است. استفاده خونبار از متون مذهبي براي توجيه سياست جنايتکارانه هيچ گونه پايه و اساس ديني ندارد، بلکه به علت برداشتي افراط گرايانه و لفظي از متون مقدس است. اين براشت به صورت يک کلاهبرداري خونبار نژاد پرستارانه در آمده است.(148) آنان بر اساس مرزهاي ترسيم شده در تورات براي سرزمين مقدس(149) و با تکيه بر ناداني مردم و ترس آنان که مورد اول را با کنيسا و دومي را با اسطوره ضديت ازلي با يهود سرو سامان داده بودند، به کمک ايجاد احساس قوميت افراطي (يعني خالصترين نژاد بودن در ميان ملل متمدن) زمينههاي تحقق جنبش صهيونيسم را بيش از پيش فراهم کردند. در تمام موارد فوق الذکر ميتوان استفاده آنان از متون مذهبي را به وضوح مشاهده نمود. صهيونيسم رفته رفته با مصادره به مطلوب کردن شعار يهود ستيزي و با تبليغ مساوي بودن آن با صهيونيسم ستيزي يا دشمني با صهيونيسم کمک بزرگي را در تثبيت صهيونيسم و تأمين هزينههاي دولت نوپاي اسرائيل انجام داد، هر چند که اصل مساله يهودي ستيزي از نگاه محققان و پژوهشگران تاريخ، خود يک طنز تاريخي است. امّا صهيونيسم باکمک دولتهاي استعماري با تبليغات وسيعي که انجام داد، توانست از اين اسطوره تاريخي سود سرشاري را نصيب خود کنند.ژاک تني سناتور آمريکايي در اين باره گفته است: هرگونه انتقاد از سازمانهاي يهودي تنها يک پاسخ از سوي صهيونيستها دارد و آن دشمني با قوم سامي است، حتي اگر منتقد، خود، يهودي باشد. همچنين وي ميافزايد: بسياري از دولتها به سبب رهايي از تهمت يهود ستيزي، به سود صهيونيسم، دست در جيب کرم و بخشش ميبرند. از اين رو هر زمان موج و زمزمه يهودستيزي فرو مينشيند، وظيفه صهيونيسم راهاندازي مجدد آن است. همين اتهام يکي از ابزارهايي بوده است که صهيونيسم بدان وسيله فلسطين را از دست صاحبان قانوني آن خارج کرد و ثروتهاي بحرالميت را به تاراج برد. شعار مزبور هم اينک کار آمدترين ابزار صهيونيسم براي ترغيب يهوديان جهان، جهت مهاجرت به فلسطين اشغالي ميباشد.(150) ناگفته نماند که صهيونيسم ريشههاي ضدّيت ازلي با يهود يا همان يهود آزاري را به گونهاي در متون مقدس خود ميجويد. آنان با توجه به سالها آوارگي و ذلت و خواري قوم يهود در طول تاريخ که در تورات آمده است به گونهاي به برتري نژادي خود و برگزيده بودنشان ربط ميداد. همچنان که خود را قومي ميدانستند که خداوند عذاب کرده و برگزيده است. همچنين آنان اين آوارگي را نه تنها به زيان خود نميدانستند، بلکه آن را نعمتي از جانب خدا به شمار ميآوردند به اين صورت که خداوند اين آوارگي را بر آنان مقدر کرده است تا به سرزمين اصلي خود يعني فلسطين برگردند، و بدين گونه هر پديده قابل ذکري را به نوعي در راستاي اهداف صهيونيسم تعريف کرده و توسط سيطره رسانهاي خود آن را در اقصي نقاط دنيا منتشر ميکردند. در ادامه به بررسي صهيونيسم ديني بر مبناي عهد جديد و عقايد مسيحيان صهيونيست ميپردازيم.
ب. صهيونيسم ديني براساس عهد جديد و عقايد مسيحيان صهيونيست
از عجايب عالم سياست وجود تناقضاتي است که گاه گاهي پاي آن در ميان عوام الناس هم باز ميشود و هر کس بنابر اطلاعات شخصي خود برداشتي متفاوت از آن دارد.(151) از ابتداي شکل گيري نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران شايد بزرگترين خواستهاي که دشمنان خارجي و منافقان داخلي خواهان لحاظ کردن آن در قانون اساسي کشور بودند، بحث جدايي دين از سياست بود که هنوز هم هست و بنابر گواه تاريخ، مهمترين دغدغه عالمان و روحانيون قبل از انقلاب و بعد از آن هم، در مقابله با اين نظر انحرافي، قرار دادن سياست و قوانين حکومت در لواي دين و قوانين الاهي بوده است. امّا در بحث و بررسي در مورد صهيونيسم ديني برمبناي عهد جديد و عقايد مسيحيان صهيونيست، که بسياري از آن در صف اول دشمني با ايران اسلامي هستند، اين سؤال پيش ميآيد که اگر جدايي دين از سياست خوب است، و موجب به اصطلاح آزادي عقيده و توسعه و پيشرفت جوامع ميشود، چرا خود به آن تن در ندادهاند؟ و وقتي پشت تريبون رسانههاي عالمگير خود قرار ميگيرند اينچنين براي جدا کردن دين از سياست کشورهاي کذا و کذا يقه دراني ميکنند در حاليکه وقتي خود، در خلوت کاخهاي سفيد و سياه گرد هم ميآيند، به تدبير امور بر مبناي کتاب مقدس و رهنمودهاي علماي ديني ميپردازند، و حتي تا آنجا پيش ميروند که کشتار وحشيانه و ددمنشانه خود را کشتار و جنگ مقدس مينامند. در همين معنا پا گرفتن جنبش صهيونيسم سياسي با حمايت دين مسيحيت يکي از مصاديق بارز همکاري دين و سياست در قرن حاضر به شمار ميرود. به گواه محققان و پژوهشگران تاريخ اگر حمايت ارباب کليسا و مسيحيان نبود امروزه رژيم نژادپرست اسرائيل هيچگاه موجوديت پيدا نميکرد. البته در کنار انگيزههاي ديني و عوامل مذهبي در ايجاد جنبش صهيونيسم حتماً بايد نيّات پليد کشورهاي امپرياليستي و استعماري را لحاظ کرد به طوري که هر کدام بدون ديگري چون علت ناقصهاي است که در ايجاد معلول ناتوان است. به عبارت ديگر بنابر تجربههاي تاريخي، هميشه از عوامل ديني و مذهبي در بسيج تودهها و در هم شکستن افکار عمومي و جهت دهي آن در راستاي هدف مورد نظر استفاده ميشود، و از نيروي امپرياليسم و قدرتهاي زورمدار براي هموار کردن مسير ديپلماتيک و سياسي، و در قرن نوزدهم با توجه به بيداري ملتها و وجود حکومتهاي بعضاً مستقل براي انعقاد نطفه نامشروع صهيونيسم هر دو لازم و ضروري مينمود. اما شرح ماجرا ! همانطور که در توضيح واژه پروتستانتيزم روشن شد در آيين مسيحيت جرياني که بيشترين تأثير را در حمايت از انديشه صهيونيسم و تشکيل دولت غاصب اسرائيل داشت، مذهب پروتستان بود. چرا که کليساي کاتوليک بر اين عقيده بود که خداوند ملت يهود را به خاطر به صليب کشيدن مسيح از فلسطين اخراج کرده است و مسئله بازگشتي که در کتاب مقدس وجود دارد ناظر به بازگشت آنان از بابل ميباشد. کليساي کاتوليک با وجود تجديد نظرها و تعديلهايي که نسبت به ديدگاه خود درباره يهوديان به عمل آورد، امّا هم چنان موضع سرسخت خود را نسبت به اين طايفه در طول ساليان دراز حفظ کرد. اصولاً کليساي کاتوليک با نظر دشمني به يهود مينگريست، زيرا آنان به عيساي مسيح پشت کرده و به دعوت او کفر ورزيدند از اين رو از نظر کاتوليکها، يهوديان افرادي مرتد، کافر و متهم به قتل عيساي مسيح بودند. بر همين اساس، کاتوليکها کمترين باور را نسبت به آن چه به عنوان بازگشت يهود به فلسطين خوانده ميشد نداشته و از نگاه ايشان با شروع دعوت عيسي مسيح اعتبار آنان به پايان رسيده بود. همين مطلب را اسقف بزرگ کليساي کاتوليکي دمشق در کتابي که به تاريخ 17/11/1977 منتشر کرد، چنين توضيح داده است: هم کيشانِ من، فراموش کردهاند که حضرت عيساي مسيح، درپي هفت بار ملعون خواندن عالمان عهد قديم(152) احکام تورات را نسخ کرده و با اين حکم قاطع به پايان برده است که: " اينک خانه شما براي هميشه ويران گذارده ميشود."(153) از اين رو پيشگويي حضرت عيسي به حقيقت پيوست و وعده توراتي سرزمين مقدس را منسوخ کرد.(154) حتي در جريان کنفرانسهاي صهيونيستي نيز پاپ مخالفت آشکار خود را با جنبش صهيونيسم و مهاجرت يهوديان به فلسطين اعلام کرد.(155) امّا مواضع کليساي کاتوليک در دشمني با جنبش صهيونيسم دوام زيادي نياورد و تحت تأثير فشارهاي سياسي و حوادث سده بيستم تغييرات فراواني را تجربه کرد. واتيکان اگر چه در سال 1904م با جنبش صهيونيسم و مهاجرت يهوديان به فلسطين مخالفت کرد امّا در سال 1947م مصوبه سازمان ملل را مبني بر تقسيم ثلاثي فلسطين و بين المللي شدن بيت المقدس مورد تأييد قرار داد و در سال 1948م در برابر تأسيس رژيم صهيونيستي موضع بي¬طرفانهاي را اتخاذ کرد. به همين ترتيب در سال 1956م يک گام خود را به اسرائيل نزديک ساخت و بر ميراث مشترک يهودي ـ مسيحي تأکيد ورزيد. هم چنين در سال 1960پاپ يوحنّاي بيست و سوم از نقشي که کليساي کاتوليک در ضديت با يهود داشته رسماً پوزش خواست! امّا دومين گردهمايي جهاني کليساهاي کاتوليک (1962ـ1965 م) نقطه عطفي در روابط واتيکان با يهوديان و رژيم صهيونيستي بود، چرا که در اين همايش اعلام شد، آيين مسيحيت در محيطي يهودي شکل گرفته و عيساي مسيح و ديگر پيامبران بني اسرائيل، مبناي دعوتشان، عقايد يهودي بوده است، در همين گردهمايي بود که يهوديان را از مسئله صليب و قتل مسيح تبرئه کردند و مسئوليت قتل و مصلوب شدن عيساي مسيح را از دوش يهوديان معاصر برداشتند!(156) و نهايتاً در نيمه دهه هشتاد ميلادي، بيانيه جديد و رسمي پاپ مبني بر يهودي الاصل بودن مسيح صادر شد و در سال 1992م پاپ يوحناي دوم با انتشار کتاب تعاليم کليساي کاتوليک ضمن تأکيد بر معتبر بودن تمام اجزاي عهد قدم و جديد (تورات و انجيل ) از نگاه کليساي کاتوليک در صفحه 99 ، 445 با بيان تفصيلي سلسله نسب عيساي مسيح او را از نسل يهود، فرزند يعقوب، پيامبر بنياسرائيل، معرفي کرد(157) و بدين ترتيب عيساي مسيح را با جد اعلاي يهوديان پيوند زده و در سلاله اين قوم قرار داد.(158) با گذشت زمان روابط واتيکان و رژيم صهيونيستي باز هم نزديک شد تا جايي که در سال 1998م واتيکان به مناسبت پنجاهمين سالگرد تأسيس رژيم صهيونيستي(!) يک جشن يهودي با حضور کاردينال کاسيدي رئيس کميته روابط واتيکان و يهود و نيز با شرکت وزير خارجه واتيکان و سفير اسرائيل در واتيکان تشکيل داد و در ماه مارس همان سال با انتشار يک سند رسمي با عنوان تأملي در قضيه کورههاي آدم سوزي اعلام داشت که مسيحيان موظفند که ديگر کورههاي آدم سوزي تکرار نشود!(159) و اين بهترين پاپ در طول تاريخ روابط بين مسيحيان و يهود بود چرا که؛
نخستين پاپي بود که معبد يهود را مورد بازديد قرار داد،
نخستين پاپي بود که از مکانهاي مقدس يهوديان ديدار کرد،
نخستين پاپي بود که با احترام در برابر ديوار ندبه يهوديان ايستاد،
و نخستين پاپي بود که با مقامات صهيونيستي به گفت و گو پرداخت و از اسرائيل به عنوان يک دولت نام برد. اين موضع کليساي کاتوليک بود که در طي حدوداً يک قرن در چرخشي صد و هشتاد درجهاي از تقابل و رويارويي مستقيم با يهود و جنبش صهيونيسم به عنوان شريکي همراه و همراز در کنار آنان قرار گرفت. امّا موضع پروتستانها از همان ابتداي تأسيس بدست مارتين لوتر بسيار ملايمتر از کليساي کاتوليک شکل گرفت. همانطور که در تعاريف قسمت پروتستانتيزم اجمالاً گذشت، لوتر تحولات زيادي را در باورهاي مسيحي پديد آورد که يکي از همين تحولات در حوزه روابط مسيحيان با يهود بود. لوتر که شعار بازگشت به کتاب مقدس به عنوان منبع عقيده ناب(160) را تبليغ ميکرد، باعث گرايش و عنايت خاصي به تورات در ميان پيروان خود شد. و همين گرايش باعث اين باور در ذهن پروتستانها شد که ميان يهوديان و فلسطين رابطهاي جاودانه وجود دارد و بر اساس پيش گوييهاي تورات بايد يهوديان به فلسطين باز گردند. همين رويکرد و موضع گيري باعث شد تا پروتستانها خود به زمينه چيني براي بازگشت يهوديان اقدام کنند، در حالي که کليساي کاتوليک تورات را آنگونه که پروتستانها مقدس و قابل استناد ميدانستند، مقدس نميشمارند.نقش تورات در برانگيختن پيروان مذهب پروتستان خصوصاً انگليسيها براي حمايت از تحقق آرمانهاي يهود، به روشني در نوشتههاي حاييم وايزمن، رهبر جنبش صهيونيسم، در نيمه اول سده گذشته قابل مشاهده است. وي در کتاب آزمون و خطا مينويسد: بريتانيا جنبش صهيونيسم را از آغاز تأسيس، تحت حمايت خويش قرار داد و تحقق اهداف آن را بر عهده گرفت و موافقت خود نسبت به تسليم فلسطين تخليه شده از سکنه بومي، به يهوديان، را براي سال 1933م اعلام کرد. البته چنانچه شورشها و انقلابهاي پياپي اعراب فلسطين نميبود اين امر در همان سال، تحقق مييافت. ممکن است سؤال شود که علت حمايت و عنايت انگليس نسبت به يهوديان و شدت تعصب دولت بريتانيا نسبت به تحقق آرمانهاي اين قوم، چه بوده است؟ پاسخ آن است که ملت انگلستان به ويژه انگليسيهاي اصولگرا بيش از همه ملتها تحت تأثير تورات ميباشند. پاي بندي انگليسيها به اصول ديانت، همان چيزي است که آرمانهاي ما را تحقق بخشيد. زيرا انگليسي متدين به آن چه در تورات درباره بازگشت يهود به فلسطين آمده است، ايمان دارد و جامعه کليساي پروتستان انگليس، از اين جهت بزرگترين مساعدتها را به عمل آورد.(161)
مسيحيان صهيونيست يا همان پيروان مذهب پروتستان بر اين عقيدهاند که ظهور مجدد حضرت عيساي مسيح (ع) مسبوق به 3 حادثه است.
1ـ تشکيل دولت يهودي در فلسطين. پس با اين حساب تأسيس رژيم صهيونيستي در سال 1948م براي تمامي صهيونيستهاي مسيحي بشارتي بزرگ بود.
2ـ اشغال بيت المقدس.با توجه به همين نشانه بود که صهيونيستهاي انجيلي از اشغال بيت المقدس در سال 1967 م حمايت ميکردند.
3ـ بازسازي هيکل سليمان.(162) امروزه تمام حفاريهايي هم که در زير ديوارهاي مسجدالاقصي انجام ميشود به بهانه يافتن همان معبد و بنا کردن معبد يهودي بر روي بقاياي معبد باستاني انجام ميشود. هزينه اين حفاريها که از سال 1970م توسط وزارت امور مذهبي اسرائيل انجام ميشود، نوعاً از جيب مردمان آمريکا و توسط مسيحيان صهيونيست تأمين ميگردد.(163) حمايتهاي مسيحيان صهيونيست بر اساس انگيزههاي ديني تا آنجا ادامه داشت که بنيامين نتانياهو، نخست وزير پيشين رژيم صهيونيستي که در فاصله سالهاي 1984ـ1988م نماينده دائمي اين رژيم در سازمان ملل بود، در فوريه 1985م در مجمع عمومي سازمان ملل، اعلام کرد: نامهها و پيامهاي مسيحيان صهيونيست انگليسي و آمريکايي در آغاز اين قرن به طور مستقيم و انکارناپذيري بر انديشه رهبران سياسي آن روز همچون لويد جورج، آرثر بالفور و وودرو ويلسون تأثير گذارد و اين امر چنانانديشه آنان را روشن ساخت که موجب شد پايههاي سياسي و زمينههاي بين المللي تأسيس دولت يهود پي ريزي شود. وي در ادامه سخنان خود، افزود: ما از قديم الايام، يک شوق ديرينه مفرط براي بازگشت به سرزمين اسرائيل داشتهايم. اين رويا که از دو هزار سال پيش، همواره با آن زندگي کردهايم به وسيله مسيحيان صهيونيست تحقق يافت.(164) شايد بتوان گفت که راه يابي تورات به دانشگاهها و ورود حروف عبري به چاپخانهها در سده شانزدهم تأثير بيشتري از ترجمه تورات به زبان انگليسي که در سال 1538م بدست هنري هشتم پادشاه انگليس صادر شد، در تغيير نگرش مسيحيان نسبت به يهود داشته باشد. تدريس زبان عبري در دانشگاههاي انگليس و دولتهاي اروپايي آثار مهمي از خود برجاي گذاشت که از جمله آنها ميتوان به موارد زير اشاره کرد:
1ـ ايجاد زمينه پذيرش تفسير يهودي از عهد قديم، به ويژه مسئله بازگشت يهوديان به فلسطين درآينده.
2ـ اقناع دانشجويان و پژوهشگران به اين که منظور از واژه اسرائيل در متون عهد قديم، همه طوايف يهوديِ موجود در جهانند.
3ـ پذيرش تفسير توراتي ظهور مسيح، پيش از به پايان رسيدن عمر جهان و بازگشت يهوديان به فلسطين به عنوان شرط ضروري اين ظهور.(165)
اين تأثير و تأثرات تا بدانجا پيش رفت که در بسياري ميل به انصراف از اخلاق مسيحيت و گرايش به آداب و عادات يهودي قوت گرفت و حتي گروههايي پا را فراتر نهادند و رسماً آيين يهود را پذيرفتند. و ديگران که بر مسيحيت خود باقي ماندند نگاهي عاطفي و ملاطفتآميز نسبت به يهوديان داشتند.اين باورها با ورود تورات به سيستم آموزشي دانشگاهها تا آنجا موثر واقع شد که بسياري از انديشمندان و بزرگان عرصه علم نگاهي موافق و همراهي کننده نسبت به يهوديان در بازگشت به فلسطين پيدا کردند که از جمله آنها مي¬توان به جان ميلتون،(166) شاعر انگليسي، هم چنين ويليام بليک،(167) جان لاک فيلسوف انگليسي و بنيانگذارانديشه ليبراليسم، اسحاق نيوتن کاشف قانون جاذبه، ژوزف پريستلي شيمي دان معروف و کاشف گاز اکسيژن، ژان ژاک روسو، بلزپاسکال، امانوئل کانت و... اشاره کرد.خالي از فايده نيست که بدانيم در همين زمان که بسياري از مسيحيان، انديشه صهيونيستي بازگشت را ترويج ميکردند، بسياري از يهوديان خود منکر اين ماجرا بوده! و با آن از در مخالفت وارد شدند. آنان بنابر آموزههاي تورات، خود را مستحق اين آوارگي دانسته منتظر اقدامي از سوي خدا براي نجات خود بودند و به اصطلاح، ميتوان گفت بسياري از يهوديان، خود، آخرين کساني بودند که بهانديشه صهيونيسم پيوستند،(168) هرچند که اين باورها ديري نپاييد و با ظهور حاخامهاي جديد به زير سؤال برده شد و يهوديان را در صف اول انديشه بازگشت به سرزمين موعود قرار داد. اساساً انديشه بازگشت براي صهيونيستها به عنوان ملاک و محور دوستي و دشمني در رابطه با ملتها و دولتها تبديل شده است. چنانچه آنان از کورش، پادشاه ايران به نيکي ياد ميکنند چرا که وي در سال 538 قبل از ميلاد بنابر ملاحظاتي که ميخواست فلسطين را تقويت کند، طي فرماني به يهوديان اجازه داد که به اورشليم باز گردند.(169) و ناپلئون نيز که در سال 1799 در جريان حمله به فلسطين نسبت به تجديد بناي هيکل سليمان در قدس و مهاجرت يهوديان به فلسطين تأکيد کرد مورد احترام آنان است. اين ملاک هنوز هم براي صهيونيستها بيشترين ارزش را در حمايت يا عدم حمايت از شخص، حزب يا دولتي که حامي آنان باشد، دارا است. چنانچه با توجه به اينکه امروزه کفه ترازوي استعمار به نفع آمريکا سنگينتر شده است و ايالات متحده خود را موظف به حمايت از جنبش صهيونيسم ميداند، اين رژيم تا زماني که دولتهاي حامي، موضعي موافق با وي دارند با آنان همراهي ميکند در غير اين صورت بوسيله نفوذي که خصوصاً در حاکميت سياسي اقتصادي آن کشورها دارد آنان را تحت فشار قرار داده و به سوي ديدگاه مورد نظر خود سوق ميدهد. البته نفوذ صهيونيسم در سازمانهاي بين المللي چون سازمان ملل و بنگاههاي رسانهاي و اقتصادي بين المللي را نبايد از نظر دور داشت که در همين رابطه توضيحاتي در ادامه خواهد آمد.با توجه به مطالبي که گذشت تا حدودي ميتوان به صدق ادعاي تلفيق دين و سياست در قبال جنبش صهيونيسم در حيات سياسي کشورهايي چون ايالات متحده و کشورهاي اروپايي اذعان کرد.(170) چرا که با توجه به اصل جدايي دين از سياست طبق ادعاي آنان، کذب محض بودن آن را در موضع گيري دولت آمريکا و کشورهاي اروپايي در برابر رژيم اشغالگر قدس که نمونه بارز تلفيق اين دو در سياستهاي منطقهاي ميباشد را ميتوان بعينه مشاهده کرد. خصوصاً ايالات متحده آمريکا خود را به گونهاي اخلاقاً و شرعاً ملتزم به حمايت از صهيونيسم ميداند و از همان آغاز استقلال با التزام به مذهب پروتستان درمقدمه قانون اساسي خود که ملّت آمريکا را تحت حمايت الهي قرار ميداد بر پولهاي رايج خود شعار بر خدا توکل ميکنيم(171) را نگاشت و رئيس جمهور منتخب مردم موظف به اداي سوگند به کتاب مقدس شد.(172) براي اينکه نفوذ دين در ميان اقشار جامعه آمريکا را بيشتر روشن نماييم بهتر است به مراکز آموزشي وابسته به کليسا اشارهاي کوتاه داشته باشيم. کليساهاي ايالات متحده داراي صدها مؤسسه عالي، دانشکده و دانشگاه در اين کشورند. در سال تحصيلي 82ـ1981م تعداد مدارس عالي وابسته به کليساها 1978 باب بوده است. از سوي ديگر، در حالي که تعداد مدارس ديني روزانه در سال تحصيلي 55ـ1954م از 123 باب و دوازده هزار دانش آموز تجاوز نميکرد. در سال 1980م تعداد اين مدارس به 18000 باب مدرسه و دو ميليون نفر دانش آموز رسيد.از نخستين دانشگاههاي نامآوري که کليساهاي آمريکا با هدف گسترش آموزشهاي ديني تأسيس کردند دانشگاههاروارد بود که در سال 1636م تأسيس شد. ديگري دانشگاه ييل(173) که در سال 1710م با همين هدف داير گرديد. از ديگر دانشگاههايي که در آمريکا پيوندي عميق با کليسا دارند، دانشگاه آمريکايي، دانشگاه جرج تاون و دانشگاه کاتوليکي است که همه در واشنگتن قرار دارند. همچنين ديتون و پيلور در تگزاس، دانشگاه اِموري در شهر آتلانتا، دانشکده بوستون، دانشگاه دنفر در کلورادو، دانشگاه ديوک در کاريلوناي شمالي.... همه از اين دست به شمار ميآيند.(174) آمارهاي موجود در آمريکا نيز از بزرگترين پديده، در صنعت نشر و فروش حيرت انگيز و گسترده کتابهاي ديني سخن ميگويند. در سال 1979م يک سوم از همه کتابهاي به فروش رسيده در ايالات متحده، ديني و مذهبي بوده است. در سال 1984م 37 ميليون نفر آمريکايي حدود دو ميليارد دلار، کتاب ديني خريداري کردهاند!(175) از چهرههاي شاخص صهيونيسم مسيحي آمريکا که نقش عمدهاي در حمايت از اسرائيل دارند مي¬توان به جري فال ول(176)، اسقف پاتريک رابرتسون(177)، اسقف جرج اوتيس، اسقف مايک ايوانز(178)، اسقف جيمي سواگرت و اسقف بيلي گراهام(179) اشاره کرد.مسيحيان صهيونيست براي تأثير گذاري بيشتر و گسترش دامنه تبليغ خود علاوه بر شيوههاي مرسوم با اتخاذ شيوههاي نوين تبليغات و بهره گيري از امکانان تکنولوژي روز از روشي جديد بنام کليساي تلويزيوني هم اقدام به تبليغ برنامههاي خود ميکنند. آنها با اين روش، اصناف مختلف مردم در سنين گوناگون حتي کودکان را نيز در برنامه خود شرکت ميدهند و بدين وسيله آنچه را که در کليسا وجود دارد به خانههاي مردم وارد ميکنند. در برنامههايي که در کليساهاي تلويزيوني اجرا ميشود علاوه بر چهرههاي سرشناس صهيونيسم مسيحي انبوهي از برنامههاي متنوع ديني به صورت مستمر از سوي هشتصد کشيش بنيادگرا از طريق بيش از يک هزار رسانه ديداري و شنيداري به اجرا در ميآيد که علاوه بر ايالات متحده در بسياري از نقاط دنيا قابل دريافت ميباشد.(180)
نتيجه گيري
با توجه به تمام مطالبي که گذشت و با در نظر گرفتن ميزان اهميت هر کدام از عواملي که به عنوان علل پيدايش صهيونيسم بر شمرديم، ميتوان اين گونه نتيجه گيري کرد که بر خلاف تصور رايجي که صهيونيسم را زاييده يهوديت ميدانند و يهوديان را پديد آورندگان آن مينامند، در اصل اين جنبش در سايه منافع قدرتهاي استعماري مانند انگليس، ابتدا توسط عناصر غربي غير يهودي مطرح شد و پس از گذشت مدتي به آرامي در ميان بخشي از يهوديان پذيرفته شد و آنگاه ميان صهيونيسم غيريهودي از يک سو و صهيونيزم ديني و سياسي يهود از سوي ديگر آميختگي ايجاد شد. از اين رو به طور خلاصه صهيونيسم را ميتوان سلطه اقليت استثمارگري دانست که با منشا غربي در جهت آسوده شدن از شرّ يهوديان زائد در غرب، و همچنين در راستاي اهداف استعماري خود در خاورميانه، پايگاهي به نام اسرائيل را بوجود آوردند. اين اقليت استثمارگر (که از گذشته تا کنون بدون پايبندي به ديني خاص، حتي بر اکثريت مردم مغرب زمين مسلط هستند) بدنبال جاي پايي در منطقه استراتژيک خاورميانه بودند و از آنجا که يهوديان پراکنده در اروپا نيز مشکلات عديدهاي داشتند و به لحاظ ديني انگيزههاي حضور در فلسطين را نيز دارا بودند، علي رغم مخالفت تعداد قابل توجهي از معتقدين به آيين يهوديت، بر آن شدند تا از يهوديان به عنوان ابزار اجراي هدف استعماري خود استفاده کنند و چنين بود که زمينههاي شکلگيري رژيم غاصب صهونيستي در کشور فلسطين بوجود آمد.(181)
"اين مقاله برگرفته از بخش هفتم کتاب " ردپاي سامري " به قلم نگارنده مي باشد.
پي نوشت ها :
92.يهودي سوزي، ص 55
93.لاويان، باب6، جملههاي 1ـ 9
94. يهود سوزي، ص 56
95. simon Wiesenthal
96. محاکمه صهيونيسم اسرائيل، ص 131
97.همان، و يهودي سوزي، ص62
98. Protestation
99. Martin Luther، 1483ـ 1546 م
100. Protestant
101. يهود و صهيونيسم، ص 511، به نقل از الصليبيون الجدد، ص23ـ 24
102.البته قرنها قبل از لوتر شخصي به نام پَولِس با رخنه در دين مسيح تا حدود زيادي آن را از مفاهيم الاهي تهي کرده بود. وي که در آغاز امر يک يهودي متعصب با نام شاوول بود پس از عيساي مسيح (ع) ناگهان اعلام کرد که مسيحي شده است و مسيح او را مامور به تبليغ مسيحيت کرده است.دو تن از نويسندگان انجيلهاي چهارگانه يعني مُرقس و لوقا در سلک شاگردان وي درآمدند.نکته شايان توجه اين که براي نخستين بار او بود که اعلام کرد عيسي فرزند خداست و بر اين امر پاي فشرد.تبار انحراف، ص314 و يهود و صهيونيسم، ص512
103.يهود و صهيونيسم، ص 514، به نقل از عبدالمجيد همو، اعوان اليهوديه علي تحقيق احتلال فلسطين ص 98
104. يهود و صهيونيسم، ص 504
105.Henry dunant
106.يهود و صهيونيسم، ص 505
107.پيشين، به نقل از عبدالوهاب المسيري، صهيونيسم، ترجمه لواء رودباري، ص 2
108.Fundamentalism
109.يهود و صهيونيسم، ص 509
110.همان، به نقل از يوسف الحسن، جذور الانحياز، ص 37
111.Armageddon
112.مکاشفه يوحناي رسول، فصل 16، جمله 16
113.فرجام سياره بزرگ زمين
114.يهود و صهيونيسم، ص 537
115.يهود و صهيونيسم، ص528، به نقل از يوسف العاصي الطويل، الصليبيون الجدد، ص 115
116.واژه اَمپرياليسم که از ريشهاي لاتيني به معناي امپراتوري گرفته شده است، عنواني است براي قدرت يا دولتي که بيرون از حوزه ملي خود به تصرف سرزمينهاي ديگر بپردازد و مردم آن سرزمينها را به زور وادار به فرمانبرداري از خود نمايد و از منابع اقتصادي، مالي و انساني آنها به سود خود بهره برداري کند. اين واژه در دهه 1830 در مورد يکي از هواخواهان امپراطوري يعني ناپلئون بناپارت به کار برده شد........ بعدها در دهه 1890واژه امپراليسم در انگلستان رواج يافت. رواج دهندگان آن گروهي بودند به رهبري جوزف چمبرلين، سياستمدار استعمارخواه انگليسي که هوادار گسترش امپراتوري انگلستان بود..... واژه امپرياليسم بزودي در ساير زبانها به کار رفته شد و از آن براي بيان کشاکشهاي قدرتهاي اروپايي رقيب براي بدست آوردن مستعمري و حوزه نفوذ در آفريقا و ديگر قارهها استفاده گرديد. اين کشاکشها که از دهه 1880 م تا سال 1914 م بر سياست بين المللي حاکم بود سبب شد که اين دوره عصر امپرياليسم ناميده شود. در اواخر قرن نوزدهم کشورهاي امپرياليستي، جهان را کاملاً بين خود تقسيم کرده بودند.... بطوري که انگلستان داراي 2409 ميليون کيلومتر مربع مستعمره با جمعيتي حدود 309 ميليون نفر بود. فرانسه نيز داراي 958 ميليون متر مربع مستعمره با جمعيتي بالغ بر 564 ميليون نفر بود. در مفهوم جديد امپرياليسم بر خلاف معناي قديمي آن که به حاکميت شخصي اشعار داشت به نظامي گفته ميشود که بر پايه چيرگي يک حکومت امپراتوري استوار است. پديده ناسيوناليسم و نيز وقوع انقلاب صنعتي در اروپا را ميتوان از مهمترين عوامل پيدايش امپرياليسم دانست. دولتهاي اروپايي گسترش حاکميت يک ملت را در فراسوي مرزهاي خود بعنوان عامل مهمي در بالا بردن روحيه ملي و بعضاً بعنوان انگيزه تحرک ملي به حساب ميآورند. بدين ترتيب ناسيوناليسم بعنوان يکي از محرکهاي اصلي امپرياليسم بشمار ميآيد بطوري که تئوريسينهاي کلاسيک و نوين همگي ناسيوناليسم را عامل مهمي در تکوين ايدئولوژي امپرياليسم ميدانند. پس از جنگ جهاني دوم بوجود آمدن جنبشها و حرکتهاي استقلال طلبانه در کشورهاي جهان سوم باعث خروج کشورهاي امپرياليستي از اين کشورها گرديد. امپرياليسم نيز که حضور مستقيم و فيزيکي خود را با شرايط پس از وقوع جنگ مغاير ميديد از راههاي ديگر سعي در ادامه روند سابق کرد. راههايي چون امپرياليسم اقتصادي، فرهنگي و... تشکيل شرکتهاي چند مليّتي، تک محصولي کردن کشورهاي جهان سوم و صدور صنايع مونتاژ به اين کشورها، دادن وام و اخذ سودهاي بسيار از آن، انحصار طلبي و..... از جمله شيوههاي عملکرد امپرياليسم اقتصادي ميباشد. امپرياليسم فرهنگي عبارت است از کاربرد قدرت سياسي و اقتصادي براي پراکندن ارزشها و عادتهاي فرهنگ متعلق به آن قدرت در ميان مردمي ديگر و به زبان فرهنگ آن مردم. امپرياليسم فرهنگي از آن جهت اهميت دارد که کشورهاي استعماري به وسيله آن ميتوانند پايههاي تسلط اقتصادي، سياسي خود را مستحکم سازند. استعمارگران با گسترش فرهنگ و زبان خود به تدريج ملل تحت استعمار خود را با فرهنگ خود بيگانه ميسازند. در بسياري از کشورهاي جهان سوم بخصوص در کشورهاي آفريقايي نه تنها زبان استعمارگران به عنوان زبان رسمي در آمده است، بکله بسياري از مردم اين سرزمينها با زبان بومي و مادري خود آشنايي ندارند. در اين شيوه با ايجاد مراکز فرهنگي درکشورهاي استقلال يافته سعي دارند با ترويج فرهنگ، تمدن، زبان و شيوه زندگي خود کماکان وابستگي آنها را به خود حفظ کنند. ترويج الگوها و راه و رسم زندگي مصرفي و تجملي، اشاعه عقايد و مکاتبي که توجيه کنندة ارزشها و معيارهاي فرهنگ تحميلي باشند و هم چنين پرورش تحصيل کردگان وابسته از جمله شيوههاي تحقق نفوذ فرهنگي ميباشند. بنگاههاي سخن پراکني، خبرگزاريها، فيلمهاي سينمايي، ترجمه کتابها و.... از ابزارهاي امپرياليسم فرهنگي ميباشند. تعدادي از متفکرين امپرياليسم را به معناي تسلط سياسي دانسته و مفهوم اقتصادي آن را در کلمه استعمار ميجويند. بهر حال، مفهوم امپرياليسم با مفهوم استعمار پيوندي نزديک و جدا نشدني دارد. فرهنگ خاص علوم سياسي، ص88 و48 و 149
117. فرهنگ خاص علوم سياسي، ص 292
118.concern به معناي نوعي شرکت است
119. صهيونيسم، ص9
120.پيشين، ص 8
121.مدخلي بر تبارشناسي کتاب مقدس، ص 474
122.Surinam
123. cayenne
124. صهيونيسم، ص 45
125. پيشين، ص 45
126.دکتر ناهوم گلدمناز رهبران صهيونيسم و رئيس بيست و سومين کنفرانس صهيونيستي 1951م ضمن يک سخنراني که به سال 1947م در مونتريال کانادا ايراد کرد، گفت: يهوديان تنها به دليل مفهوم توراتي فلسطين، به آن نظر ندارند و تنها به دليل آبهاي بحرالميت که در نتيجه تبخير، سالانه حدود سه هزار ميليارد دلار فلز و شبه فلز از آن قابل برداشت است، بدان چشم ندوخته اند، و صرفاً براي مخازن نفتي اين سرزمين که بيست برابر مجموع مخازن نفتي آمريکاي شمالي و جنوبي است، بدان روي نياورده اند، بلکه به اين دليل که فلسطين، لولاي اتصال سه قاره اروپا، آسيا و آفريقا بوده و نقطه تمرکز قواي جهان و مرکز استراتژي نظامي براي سيطره بر عالم است، بدان روي آورده اند.يهود و صهيونيسم، پانوشت ص409
127.پيشين، ص 49
128.پيشين، ص51
129.يهود و صهيونيسم، ص325
130.صهيونيسم، ص18
131.عملکرد صهيونيسم در برابر جهان اسلام، ص34 و صهيونيسم، صص14ـ 18ـ 83
132. صهيونيسم، ص53
133. صهيونيسم، ص60.
134.يهود و صهيونيسم، ص337
135. نفوذ صهيونيسم در رسانههاي آمريکا، ص41
136. پيشين
137.عملکرد صهيونيسم در برابر جهان اسلام، ص47
138.يهود و صهيونيسم، ص339
139.مدخلي بر تبارشناسي کتاب مقدس، ص 423
140. يوشع، باب1، جملههاي 3ـ 6
141.تثنيه، باب1، جملههاي 8ـ 9
142.moshe benـ zion
143. محاکمه صهيونيسم اسرائيل، ص 150
144.پيدايش باب15، جملههاي 18ـ 21
145.روژه گارودي در اين باره با چاپ کتاب تاريخ يک ارتداد به تشريح اين مساله پرداخته است.وي در ابتداي اين کتاب مينويسد: اين کتاب تاريخ يک ارتداد است.اين ارتداد عبارت است از تبديل مذهب، از طريق قرائتي قشري و گزينشي از يک کلام وحي شده، به ابزار يک سياست، در همان حال که اين سياست جنبه قدسي مييابد... تاريخ يک ارتداد، ص23
146.محاکمه صهيونيسم اسرائيل، ص 149
147.عملکرد صهيونيسم در برابر جهان اسلام، ص 325
148.محاکمه صهيونيسم اسرائيل، ص 149
149.سفر پيدايش، باب 18:15، لاويان 24:20، اعداد 50:33ـ 55
150.يهود و صهيونيسم، ص92، به نقل از جاک تني، الاخطبوط الصهيوني، تعليق هشام عواض ص18 ـ 34ـ 35
151. وقتي هم که از درک اين تناقضات نااميد ميشوند با همان تعبير قديمي بي پدر و مادر بودن سياست از کنار آن ميگذرند!
152.انجيل متي، باب 23
153. متي، باب23، جمله 38
154. يهود و صهيونيسم، ص 553، به نقل از يوسف العاصي الطويل، الصليبيون الجدد، ص21ـ 22
155.يهود و صهيونيسم، ص 553 و پروتکلهاي دانشوران صهيون، ص237
156.يهود و صهيونيسم، ص 553ـ 555، به نقل از رضا هلال - المسيح اليهودي و نهايه العالم، ص 145ـ 146
157.نسب نامه حضرت عيسي در کتاب انجيل متي، باب اول، جملههاي 1ـ 17 آمده است.
158.يهود و صهيونيسم، ص 557، به نقل از روژه گارودي، الارهاب الغربي، ج 1، ص 52ـ 53
159.پيشين، ص 558، به نقل از يوسف الحسن، جذور الانحياز...، ص 70ـ 71
160.يهود و صهيونيسم، ص 511
161.يهود و صهيونيسم، ص 302، به نقل از يوسف العاصي الطويل، الصليبيون الجدد، ص60
162. هيکل سليمان بنابر اعتقاد يهوديان، ساختمان مربع شکل نه چندان بزرگي بوده است که سليمان نبي آن را بنا کرد، تا هم مکاني براي عبادت و تقديم قرباني باشد و هم جايگاه تابوتي باشدکه دو لوح سنگي حضرت موسي و عصا و وصيت او در آن قرار داشته است
163. مدخلي بر تبارشناسي کتاب مقدس، ص 482 و يهود و صهيونيسم، ص 300 البته گذشته از انگيزههاي مذهبي صهيونيستها از اين گونه حفاريها نبايد توطئه آنان در حذف نمادهاي اسلامي را نيز فراموش کنيم. علاوه بر اينکه بنابر اعتقادات آنان جنگ هرمجدون يا آرماگدون هم يکي از علامتهاي ظهور مجدد مسيح ميباشد که بسياري از مسيحيان صهيونيست آنرا به عنوان يک جنگ هستهاي پيش بيني ميکنند، و حتي بعضي از آنانگريس هال سل، تدارک جنگ بزرگ، ص 152همين حفاريها و ايجاد نارضايتي بين پيروان اديان بزرگِ اسلام، مسيحيت و يهوديت را بهانهاي براي وقوع آن ميشمارند.
164. يهود و صهيونيسم، ص308، ر.ک محمد السماک، الصهيوني? المسيحيه، مقدمه، صII
165. يهود و صهيونيسم، ص532، به نقل از يوسف الحسن، البعد الديني في السياس? الامريکي? تجاه الصراع العربي¬ـ الصهيوني، ص23ـ 24
166.John Milton
167. William Blacke
168.پيشين، ص540
169.صهيونيسم، ص21
170.البته اين ديدگاه تلفيق مزورانه دين و سياست توسط حکام براي رسيدن به اهداف خود در سايه انحراف افکار عمومي و بهره برداري از آنها را نفي نمي¬کند.م
171.In God we Trust
172.در حالي که آنچه بيشتر در ميان مسيحيان در مورد خدا رايج است، اقانيم ثلاثه، پدر، پسر و روح القدس ميباشد. و بر آنها نيز بايد توکل کرد و آنچه قبوليت عام براي مسيحيان دارد انجيل است و اين نشانه غلبه دين يهود در برابر مسيحيت در اين موارد دارد.
173.Yale
174.يهود و صهيونيسم، ص574، به نقل از يوسف الحسن، البعد الديني في السياس? الامريکيه تجاه الصراع العربي ـ الصهيوني ص68ـ 70.
175.پيشين، ص71
176.Jerry falwell وي در موضع گيريهاي خود نسبت به اسرائيل بر يک نکته تکيهاي تمام دارد که معمولاً هيچ يک از کتابها، نشريه ها، برنامه ها، مصاحبهها و سخنرانيهاي او خالي از آن نيست و آن اينکه (ايستادن در برابر اسرائيل به منزله اعلام جنگ به خداوند است) وي درجريان حمله اسرائيل به نيروگاههاي عراق اين عمليات را فقط دفاع دانست. وي در جهت تبليغات دامنه دار خود براي صهيونيسم از مناخيم بگين بالاترين جايزه دولتي اسرائيل را دريافت کرد و رژيم صهيونيستي يک فروند هواپيماي جت شخصي از نوع ويند ستريم را به وي اعطا کرد. يهود و صهيونسيم ص581
177.Jimmy Swaggret وي همواره بر اين امر تأکيد ميکند که اسرائيل برترين ملت خداست.همچنين ميگويد وعده خداوند که در تورات سفر تکوين 12 : 3 ميگويد آنان را که به تو ـ اسرائيل ـ خوبي کنند، برکت ميدهم و آناني که به تو بدي نمايند لعنت ميکنم شامل ايالات متحده ميشود چرا که ايالات متحده نيرومند است و من مطمئنم که اين امر ناشي از آن است که آمريکا پشت اسرائيل ايستاده است. از اين رو از خدا ميخواهم که ما را همواره پشتيبان اسرائيل قرار دهد. پيشين، ص595
178. معروفترين برنامه تلويزيوني وي "اسرائيل کليد بقاي آمريکا" نام دارد. پيشين ص593
179.او اعتقاد دارد که روابط ويژهاي ميان خداوند و يهوديان اسرائيل وجود دارد. پيشين، ص596
180.پيشين، ص603
181.محمد کريمي، پشت نقاب صلح، ص353، انتشارات کيهان، چاپ اول1380
منابع و ماخذ
1.قرآن کريم
2.احمدي، محمد(به کوشش)، پژوهه صهيونيت، تهران، موسسه فرهنگي پژوهشي ضياءانديشه، چاپ اول1376
3.المسيري، عبدالوهاب محمد، يهوديان جهان، ترجمه عبدالکريم جادري، تهران، انتشارات سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، دانشکده فرماندهي و ستاد دوره عالي جنگ، 1380
4.انصاف پور، غلامرضا، کامل فرهنگ فارسي، چاپ دوم، تهران، انتشارات زوار
5.ايوانف، يوري، صهيونيسم، ترجمه ابراهيم يونسي، تهران، انتشارات اساطير، چاپ سوم، (1356) 2536 شاهنشاهي
6.حسين زاده، محمد علي، سيري در مکتب يهود، تهران ، انتشارات کيهان، 1383
7.جديد بناب، علي، عملکرد صهيونيسم نسبت به جهان اسلام، قم، انتشارات موسسه امام خميني ره ، چاپ سوم، 1386
8.جيمز، هاکس، قاموس کتاب مقدس، تهران، اساطير، 1377
9.دهخدا، علي اکبر، لغت نامه، تهران ؛ دانشگاه تهران
10.سماواتي، زهرا، سلطه رسانهاي صهيونيسم در آمريکا، تهران، چاپ و نشر عروج وابسته به موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني ره، چاپ دوم1385
11.شاهاک، اسرائيل؛ تاريخ يهود آيين يهود سابقه سه هزار ساله، ترجمه رضا آستانه پرست، تهران، انتشارات قطره، چاپ اول 1378
12.شيخ نوري، محمد امير، صهيونيسم و نقد تاريخ نگاري غرب، تهران، انتشارات پژوهشگاه فرهنگ وانديشه اسلامي، چاپ اول1388
13.شيرازي، سيد محمد، دنيا بازيچه يهود، ترجمه سيدهادي مدرسي، بي تا، بي جا، انتشارات موسسه امام صادق (ع)
14.طباره، عفيف عبدالفتاح، چهره يهود در قرآن، ترجمه سيد مهدي آيت اللهي، انتشارات جهان آرا
15.عباسي، احمد، يهودي سوزي، افسانه پردازي صهيونيسم، قم، انتشارات ابتکار دانش، چاپ اول1385
16.علي بابايي، غلامرضا، فرهنگ علوم سياسي، جلد 1و 2
17.عليزاده، حسن، فرهنگ خاص علوم سياسي، تهران، انتشارات روزنه، چاپ اول 1377
18.علايي، نگاه به يهود و نگاه يهود، قم، انتشارات ميم، چاپ اول1385
19.کتاب مقدس، تهران، انتشارات اساطير، چاپ اول1380و کتاب مقدس، ترجمه فارسي، انتشارات ايلام 2002
20.کلباسي اشتري، حسين، تبار شناسي کتاب مقدس، تهران، انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، چاپ دوم 1387
21.کريمي، فاطمه، شناختانديشه و عملکرد يهود در قرآن و تاريخ، قم، انتشارات جامعه القرآن الکريم، چاپ اول1386
22.کريميان، احمد، يهود و صهيونيسم، قم، انتشارات موسسه امام خميني ره، چاپ اول1387
23.گارودي، روژه، محاکمه صهيونيسم اسرائيل، ترجمه جعفر ياره، احمد نخستين، مجيد خليل زاده، تهران، انتشارات کيهان، چاپ دوم 1380
24.گارودي روژه، تاريخ يک ارتداد، اسطورههاي بنيانگذار سياست اسرائيل، ترجمه مجيد شريف، تهران، موسسه رسا، چاپ اول 1377
25.مددي، حجت الله، داعيه داران دين، قم، انتشارات نقش، چاپ اول 1386
26.موسوي مطلق سيد علي، بلواي صهيون از نيل تاهامون، قم، انتشارات تاظهور، چاپ اول1385
27.موسسه اطلاع رساني و مطالعات فرهنگي لوح و قلم، تبار انحراف، قم، انتشارات ابتکار دانش، چاپ چهارم1388
28.موسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، سازمانهاي يهودي و صهيونيستي در ايران، تهران، انتشارات موسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، چاپ دوم1384
29.نابلسي، دکتر محمد احمد، روانشناسي سياسي اسرائيل، ترجمه دکتر حجت رسولي، تهران، انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامي، ، چاپ اول1387
30.نويهض، عجاج، پروتکلهاي دانشوران صهيون، ترجمه حميد رضا شيخي، مشهد، نشر بنياد پژوهشهاي اسلامي آستان قدس رضوي، چاپ پنجم 1387
31.هفت آسمان، فصلنامه تخصصي اديان و مذاهب، شمارههاي 17، 22 و26
نويسنده:سلمان قاسمي
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید