در زمستان 1382، ماههاي ابتدايي سالِ 2004 شاهد يکي از شديدترين مشاجرات و منازعات فرهنگي و رسانهاي بوديم که در برخي اوقات در رسانههاي داخلي نيز بازتاب مييافت و اذهان را به سمت خود معطوف ميکرد. فيلم 136 دقيقهاي مصائب مسيح با نمايش 12 ساعت پاياني زندگي عيسي مسيح (ع) طبق روايات انجيل (يوحنا)، داستانِ بهصليبکشيدهشدن اين پيامبر الهي و نقشِ يهوديان را در اين امر به تصوير ميکشد.
اين فيلم جنجالي، که از 25 فوريهي 2004 در 28 سينماي آمريکا روي پرده رفت، با استقبال عمومي بهويژه در آمريکا روبهرو شد. مصائب مسيح بالاترين رکورد فروش زمستاني را در ايالات متحده بر جاي گذاشت و اگر در زمستان 2004 به نمايش در نميآمد، صنعت فيلمسازي در ايالات متحده کاهش فروشي حدود 5% را تجربه ميکرد. در زمستان 2004 تنها در آمريکا، 302 ميليون دلار فروش کرد که به نظر ميرسد تا ابتداي ارديبهشت ماه اين رقم به 600 ميليون دلار رسيده باشد. اين فيلم توانست رقيب جدّي خود، ارباب حلقهها ( بازگشت پادشاه )، را پشت سر بگذارد و در رأس فهرست فروش فيلمهاي زمستاني 2004 قرار گيرد. 1 مصائب مسيح تاکنون در ردهي هشتمِ پرفروشترين فيلمهاي داخلي تاريخي آمريکا قرار گرفته است. 2
اين فيلم در برخي کشورهاي خاورميانه و بهويژه کشورهاي اسلامي نيز با استقبال بسيار خوبي روبهرو شده است: در امارات متحد عربي در 3 روز اول بيش از 66321 نفر را به سينما کشاند. 3 اميرنشينهاي کويت و بحرين بر سر بهنمايشگذاشتن اين فيلم اختلافنظر جدّي دارند، امّا نسخههاي اين فيلم وارد بازار اين کشورها شده است. نسخههاي کپيشدهي آن وارد بازار ايران گرديده است و بنياد سينمايي فارابي نيز آن را خريداري کرده و به نمايش گذاشته است.
اوّلين سؤالي که در اين مجال به آن خواهيم پرداخت اين است که چرا اين فيلم مشهور شد و در صدر توجهّات جامعهي فرهنگي و هنري جهان و بهويژه آمريکا قرار گرفت؟ نکتهي دوم اين است که چرا اين فيلم مورد انتقادات جدّي و حتي حمله قرار گرفت؟ و چرا يهوديان اين فيلم را فيلمي ضديهود دانسته، با آن مخالفت کردند؟ براي پاسخگويي به اين سؤالات، بايد ابتدا به ذکر مقدماتي پرداخت.
يهوديت و مسيحيت: موضوع اصلي مصائب مسيح
عيسي (ع) طبق نصّ صريح قرآن 4 کشته و به صليب کشيده نشد، بلکه فرد ديگري را به جاي وي گرفتند و به صليب کشيدند: پيامبر الهي حضرت عيسي (ع) به آسمان رفت و طبق عقيدهي شيعه در اينباره، او پس از ظهور مهدي موعود(عج) به زمين آمده، پشت سر امام نماز ميگزارد و پيروانِ خود را به پيروي از امام دوازدهم شيعيان فراميخواند. امّا ميان مسيحيت و يهوديت مناقشهاي تاريخي وجود دارد که 2004 سال ادامه يافته و اين فيلم براي بهنمايشکشانيدن بخشي از اين مجادله است.
اولين چيزي که به چشم بينندهي خارج از اديان مسيحيت و يهوديت ميآيد، خشونت و درّندگي شگفت موجود در آن است. بايد وارد فضاي فکري سنت پيامبران بنياسرائيل و عبرانيان شد تا اين فيلم را درست درک کرد.
طبق متون عهد عتيق (تورات)، آدم، اولين انسان، و حوا همسر وي، از باغ عدن بيرون رانده شدند و در زمين بهکار و فعاليت مشغول. از نسل شيث، فرزند ذکور سوم آدم، نسلِ بشر گسترش يافت و تا دوران نوح (ع) اين جريان ادامه پيدا کرد. در دوران نوح (ع)، خداوند بهخاطرِ شرايطِ ايجادشده و فساد بنيآدم، غضب کرد و تصميم بهنوعي پاکسازي و خلق مجدد گرفت و توفان معروف نوح نيز در اين هنگام پديد آمد. نوح سه فرزند داشت که مهمترين آنان سام بود؛ آبرام يا ابراهيم از نسل سام بود و خداوند پس از آزمايشها و ابتلائات گوناگون، به پاس بندگي بيچونوچراي وي، دعايش را اجابت کرد و امامت ارض و پيشوايي را به فرزندان او داد. او دو فرزند داشت: اسحاق(ع) (آيزاک) و اسماعيل(شموعيل) (ع). 5
طبق عقيدهي يهود، خداوند برکت و ميراث را به اسحاق بخشيد و او نيز خود ميخواست که برکت را به فرزند بزرگش عيسو ببخشد. اما يعقوب (ياکوب) (ع) يا اسرائيل با لطائف الحيل اين ميراث الهي را از چنگ برادرش در آورد و گريخت. سالها بعد با 12 فرزندش، که هر يک يکي از طوائف بنياسرائيل را تشکيل ميدادند، به سرزمين پدري بازگشتند. يوسف (ع)، فرزند راحيل، موردتوجه پدر بود و برادران بزرگتر که به وي حسادت ميکردند، او را به چاه افکندند. يوسف توسط کارواني به مصر رفت و عظمت يافت و اين عظمت او در دوران قحطي بزرگ مصر خاندانش را به مصر کشاند که از منافع ذخاير غلهي يوسف بهرهمند شدند. امّا سرانجام پس از مرگ يعقوب و يوسف، آنها به بردگي و بندگي مصريان کشيده شدند. 6
12 طايفهي بنياسرائيل روزگار را به محنت ميگذراندند تا خداوند موسي (موشه)(ع) را برگزيد تا فرعونيان را وادار سازد که آنها را آزاد کنند. او و برادرش هارون (آرُن) درنهايت فرعون را شکست دادند و دوران جديدي از حيات اجتماعي و سياسي بنياسرائيل آغاز شد. 7 اين قوم به خاطر عدمرعايت دستورهاي خداوند که در الواح دهگانه ذکر شده بود، 40 سال در صحراي سينا سرگردان ماندند.
پس از موسي، يوشع بن نون زعامت قوم را برعهده گرفت و سنت فرهنگي ديني يهود عميقتر و ريشهدارتر شد. سالهاي پريشاني و محنت آغاز ميشد که شموئيل نبي(ع) فردي را به پادشاهي بنياسرائيل برگزيد و پس از وي داوود(ع) و سليمان (ع) به پادشاهي يهود رسيدند. در زمان سليمان، معبد بزرگ سليمان در اورشليم (بيتالمقدس) ساخته شد که در آن «قدسالاقداس» قرار داشت. دوران پس از اين پادشاهان، دوران پريشاني و محنت بنياسرائيل بود و پادشاهان گناهکاري بر سر کار ميآمدند. تا سرانجام بختالنصر، پادشاه بابل، به اورشليم تاخت و يهوديان بسياري را کشت و معبد را ويران ساخت و بسياري را با خود به بابل برد. اين دوران را دوران «تبعيد اوّل» مينامند.
سپس کورش هخامنشي يا لوقارنيم (داراي 2شاخ) ] شايد همان ذوالقرنين [ ظهور کرد و پس از شکست بابل با مداراي مذهبي خاص خود، يهوديان را به فلسطين بازگرداند و آنان نيز معبد را بازسازي کردند. اين دوران، دوران قدرتيابي مجدّد سنت فرهنگي و ديني يهوديان بود. امّا بين دو کشور ايران و روم کشمکشهاي سياسي وجود داشت و پيدرپي کار به جنگ ميکشيد. پس از تسلّط امپراتوري روم بر سرزمينهاي اطراف مديترانه و تصرف فلسطين، روميان با نظام مذهبي وسنت فکري يهوديان، به نوعي همزيستي دست يافتند. در اين سالها، عيسي طبق روايات عهد جديد (انجيل)، از مريم عذرا در اصطبلي زاده شد (طبق روايات اسلامي زير درخت خرمايي خشک متولد گرديد)، چون از سوي يهوديانِ شهر هرودوس مورد تهديد بود، خانوادهاش وي را به مصر بردند. او پس از بازگشت، به شهر ناصره رفت؛ به همين مناسبت، وي را «عيسي ناصري» هم ميخوانند. در سي سالگي در سواحل رود اردن به نبوت رسيد و مانند يحيي(ع)، در کنار رود اردن و دهات اطراف ميگشت و به مردم تعليم ميداد.
يهوديان در آن روزگار تحت سلطهي امپراتور روم آسايش نداشتند و در اثر اختلاط با اقوام و ملل مختلف وضع زبان و رسوم ملي و مذهبي آنها تغيير کرده و افکار فلسفي و صنايع يوناني، فرهنگ آنان را در خود جذب کرده بود. احساسات مذهبي در هر رشته از امور کشوري دخالت داشت و موجب بروز اختلافات عقيدتي ميگرديد. به اين علت، در ميان ملّت يهود، نهضتهاي سياسي و مذهبي مختلفي به وجود آمد. دو دسته از يهوديان تحتعنوان حزب «پيروُشيم» و «صادوقيم» امور سياسي و تا اندازهاي امور مذهبي يهود را به دست داشتند که بينشان دشمني سختي وجود داشت. هيروگان، حاکم يهوديه، حزب «پيرُوشيم» را تشکيل داد و در مقابل، صادوق کاهن حزب «صادوقيم» را داير کرد. صادوقيمها در سياست پيرو مقررات مذهبي نبودند، اما پيروشيمها بيشتر به امور مذهبي علاقهمند بودند. در مقابل اين دو گروه، جمعيت کمي از يهود به نام «حَسيديم» (خداپرستان)، که غالباً در سواحل رود اردن زندگي ميکردند، بيشتر به عبادت و مطالعات مذهبي ميپرداختند و حتي از معاشرت با زنان و ماديات پرهيز ميکردند. آنها از ظهور حضرت مسيح (ع)، که نام او يشوُعْ و اهل ناصره بود، استقبال کردند. حضرت مسيح (ع) خود نيز طرفدار اجراي فرامين تورات بود، زيرا فرمود: «من نيامدم که چيزي به تورات اضافه يا از آن کسر کنيم و تا آسمان برقرار است، حتي ايوت (کوچکترين حرف تورات) تغيير نخواهد يافت.» 8
از نظر اکثر يهوديان، حضرت مسيح (ع) داراي کتاب خاصي نبود و همان وظايف تورات را که فرقهي حسيديم پيرو آن بودند انجام ميداد. بهاينترتيب، ميتوان گفت احزاب پيروشيم و صادوقيم که اکثريت ملت يهود را تشکيل ميدادند و از قديم با فرقهي حسيديم مخالفت داشتند، باعث بهصليبکشيدهشدن عيسي شدند. يکي از دلايل آنها اين بود که عيسي خود را «مسيح» (ماشياخ) خوانده بود. اين کلمه طبق عهد عتيق براي پادشاهان يهود استعمال ميشد، زيرا هنگام بهتختنشستن پادشاه، پيامبر و يا کاهن زمانه روغني مقدس را بر وي ميماليد و او را مسح ميکرد. انبياء بنياسرائيل پيشبيني کرده بودند مسيح بزرگي از ميان ايشان بر خواهد خواست و آنان را از رنج و عذاب خواهد رهانيد و به پادشاهي زمين خواهد رساند. 9
تعاليم شفاهي حضرت عيسي را، چنانکه در انجيلها آمده است، بهدوگونه ميتوان تقسيم کرد. تعاليم نخست، يعني شناخت صفات خدا، براي کاملکردن ايمان مردم بود. برخلاف تصور يهوديان، نحوهي کار او متفاوت با ديگر انبيا بود. ازاينرو، در مبادي خداشناسي تحولي ايجاد کرد و دين تازهاي آورد که بعدها «مسيحيت» خوانده شد. و برخلاف يهوه، خداي يهود که بسيار انتقامگير بود، خدايي که او معرفي ميکرد بخشنده، مهربان و انعطافپذير بود.
براساس اين ملاحظات، از همان آغاز، ميان اصول الهيات مسيحي با جهانبيني ديني يهودي جدايي افتاد. براي مثال، حضرت عيسي اقتدار و سلطنت مسيح موعود را که در پيشگوييهاي انبياء بنياسرائيل بيان شده بود، معنوي و ملکوتي ميدانست، درحالي که قرنهاي زيادي يهوديان آن را دنيوي و مادي ميشمردند. در انجيل آمده است: «... و از مشرق و مغرب و شمال و جنوب آمده در ملکوت (سلطنت الهي) خدا خواهند نشست، و اينک آخرين هستند که اولين خواهند بود، و اولين که آخرين خواهند بود.» 10 در اين آيه گفته شده، در هنگام ظهور مسيح، همهي مردم (نه فقط قوم يهود) از اطراف جهان ميآيند و در سلطنت الهي و ملکوت خدا وارد خواهند شد، در صورتي که سلطنت مسيح، به عقيدهي يهود، فقط براي قوم يهود است.
نوع دوم تعاليم عيسي که بيشتر بر آن تکيه و اصرار ميکرد، تعليمات اخلاقي و عملي بود. او ميکوشيد مردم را با مثالهاي عاميانه از رفتار بد برحذر دارد و توجه پيروان خود را از امور مادي و ظاهري، به امور باطني و معنوي معطوف سازد. با مناسک خشک مانند قرباني کردن و آيينبست و رياکاري مخالفت ميکرد و ايمان و اخلاص قلبي و باطني را ميستود. 11 مهمترين موضوعي که در تعاليم عيسي ديده ميشود، محبت و دوستي است. 12 البته بيشتر دستورها و احکام عيسي (ع) صورت متکاملتر تعاليم و احکام تورات و شريعت قديم موسي است. 13 گاهي نيز احکامي برخلاف دين يهود و تعليمات تورات دستور داده است. 14 هميشه از طبقهي محروم جانبداري و با آنها همدلي کرده است. 15
وقتي حضرت عيسي (ع) به اورشليم رفت، مورد عداوت و آزارِ يهوديان متعصب قرار گرفت و سرانجام پس از 3 سال پيامبري، بر اثر خيانت يکي از حواريونش به نام يهود که در ازاي 30 سکهي نقره، طبق نظر مسيحيان، پس از محاکمه و شکنجههاي وحشتناک، به صليب کشيده شد، (چنانکه گفته شد مسلمانان بر اين عقيده نيستند، چرا که در قرآن آمده است: «ما قتلوه و ما صلبوه و لکن شبه لهم».) مسيحيان معتقدند چند تن از زنان قديسه عيسي(ع) را دفن کردند و وي 3 روز بعد دوباره زنده شد و 40 روز بعد به آسمان رفت و حواريونش براي تبليغ آيين وي در اقطار عالم پراکنده شدند. 16
از نگاه يهوديان، مسيحيت اعوجاجي خطرناک و بدعتي هولناک در سنت تاريخي، فرهنگي و ديني يهود و عيسي فردي کذاب بود. تلمود (کتاب مهم دين يهود) مسيحيان را «ناپاک» و «نجس» و از «نطفهي اسب» و «پستتر از حيوان» دانسته و خونشان را حلال کرده است. همچنين از عيسي با عناوين «مرد احمق»، «جذامي»، «گمراهکنندهي بنياسرائيل» و «جادوگر» ياد کرده است. از نظر تلمود ، مسيح (ع) سنگسار شده است و شاگردانش نيز ملحد بودهاند. 17
ديدگاه مسيحيان نيز در طول تاريخ به همين اندازه نسبت به يهوديان خصمانه بوده است: فقط گناهِ کشتن و بهصليبکشيدن عيسي (ع) توسط يهوديان، براي نفرت مسيحيان کفايت ميکند. سراسر قرون وسطا پر است از درگيريهاي مسيحيانِ اکثريت و يهوديانِ اقليت. پس از غلبهي مسيحيان بر اندلس اسلامي، قرطبه و ساير شهرهاي اسپانيا، يهوديان نيز همانند مسلمانان مورد خشم پادشاه وقت اسپانيا، فرديناند، قرار گرفتند و به صورت دستهجمعي کشته و يا اخراج شدند. نفرت از يهوديان در اروپاي مسيحي نيز ادامه پيدا کرد و همواره مسيحيان و اروپاييان با نگاه سوءظن و ترديد به يهوديان نگريستهاند.
بنابراين، بر اساس مطالب پيشگفته، ريشهي تعارض و منازعهي تاريخي ميان مريدان اين دو دين آشکار است. با اين تصوير، 12 ساعت پاياني زندگي عيسي (ع) که در فيلم ملگيبسون به تصوير کشيده شده، بار ديگر باعث شده است نگاهها مجدداً به نقش يهوديان در شکنجه و آزار عيسي و مصلوبکردن او معطوف گردد.
زمينههاي اجتماعي، سياسي مصائب مسيح: از بنيادگرايان مسيحي تا وطنپرستان
بنيادگرايي مسيحي يکي از جنبههاي پايدار تاريخ آمريکا است؛ جامعهاي که بيهيچ آراموقراري طليعهدار تغيير اجتماعي و تحرک فردي بوده است، هرازگاهي نسبت به فوايد «دنيويشدن» و «مدرنيته» شک ميکند و آرزومند آسايش و امنيت ارزش و گسترش نهادهاي سنتي ميشود. «آمريکا يکي از مذهبيترين کشورهاي جهان است»: اين سخن، سخني گزاف نيست. براي مثال، طبق يکي از نظرسنجيهاي مؤسسهي گالوپ بر روي جمعيتي نمونه در سطح آمريکا در 1979، يکسوم بزرگسالان گفتهاند تجربهي گرويدن به يک ايمان ديني جديد را داشتهاند؛ تقريباً نيمي از آنان اعتقاد داشتند که انجيل بري از خطاست؛ و بيش از 80 درصد آنها الهيبودن عيسي مسيح را قبول داشتند. قدرمسلم، آمريکا همواره جامعهاي بسيار ديني بوده است. 18
اين جريان مذهبي، امروزه به نوعي راديکاليزم و سختکيشي کشيده شده و ويژگيهاي جريانهاي بنيادگرا را در ذهن محققان مجسم ميکند. ويژگيهاي اصلي بنيادگرايي مسيحي در ايالات متحده عبارت است:
1. پذيرش وحي و الهام کلام انجيل و حقيقيبودن آن؛
2. رستگاري فردي از طريق مسيح و پذيرش او به عنوان ناجي، برايناساس که او از رهگذر مساعي خود و پرداخت کفارهي گناه بشر با مرگ خويش و رستاخيز، موجب ولادت دوبارهي فرد و عاريشدن او از گناهان ميشود؛
3. انتظار بازگشت مسيح از آسمان به زمين پيش از هزار سال؛
4. تصديق آموزههاي مسيحيت سختکيشانهي 19 پروتستان، مثل زادهشدن از مادر باکره و تثليث.
با اين همه، بنيادگرايي مسيحي آنچنان جريان گسترده و پرتنوعي است که نميتوان تعريف سادهاي از آن ارائه داد، اين حرکت شامل اونجليکالهاي پرطرفدار و پنتيکاستالها 20 ، پيشهزارهايها 21 و پسهزارهايها 22 ، پييهثيستها 23 و فعالان 24 است.
از نظر بنيادگرايان مسيحي مبارزه بايد تشديد شود و هر چه زودتر بايد با سياستهاي نهادي موجود به مصالحه دست يافت زيرا وقت تنگ است و «آخرالزمان» نزديک، و بايد توبه کرد و جامعهي خود را تطهير ساخت تا آمادهي دومين آمدن عيسي مسيح شد؛ بازگشتي که هزارهي جديدي از سعادت و صلحي بيسابقه را خواهد ساخت. نبرد نهايي و خونبار ميان حق و باطل در راه است؛ نبردي که از خاورميانه آغاز خواهد شد و سپس در تمام جهان شعله خواهد کشيد. به همين دليل است که تغيير شکل جامعه (براساس سياستهاي مسيحي) و بازتوليد خود (براساس زندگي خانوادگي پرهيزکارانه) هر دو ضروري و مکمل يکديگرند.
به بيان کلايد ويلکاکس، اونجليکالها کمسوادتر، فقيرتر، صاحب نفوذ بيشتر بر زنان خانهدار، ساکن مناطق جنوبي، و متدينتر از ديگراناند. منابع ديگر نشان ميدهند که گسترش اخير بنيادگرايي مسيحي در مناطق حومهنشين جنوب غربي، و جنوب جديد کاليفرنيا و کاليفرنياي جنوبي، بين اقشار تحتاني طبقهي متوسط و کارکنان خدماتي که بهتازگي به حومههاي جديد مناطق شهري درحالرشد مهاجرت کردهاند، بيشتر رواج دارد. ويلکاکس مينويسد: «دادهها نشان ميدهد که بهترين شاخصههاي تعيينکنندهي حمايت از بنيادگرايي مسيحي عبارت است از هويتها، آموزهها، رفتارها و پيوندهاي ديني و عقايد سياسي.» اين پديده به صورت فرايندي سياسي در دفاع از ارزشهاي اخلاقي مسيحي عمل ميکند. هدف بنيادگرايي مسيحي برساختن هويت شخصي و اجتماعي بر اساس تصوراتي از گذشته و فرافکندن آنها به يک آيندهي آرماني است تا بدينسان بر روزگار تحملناپذير حاضر غلبه کند. گروههاي ميهنپرست و گروههاي شبهنظامي يا ميليشيا از اطرافيترين گروههاي وطنپرستاند. شبهنظاميها سازمانهاي افراطي محافظهکاري مانند جامعهي جان بِرچ و کليهي گروههاي سنتي طرفدار برتري و اولويت سفيدان و دستههاي ضديهوديان را دربر ميگيرند. دستههاي ضددولت فدرال مانند نهضتهاي حقوق ايالتي، ائتلاف نهضت محيط زيست موسوم به «بهرهبرداري معقول» 25 ، اتحاديهي ملي مالياتدهندگان و مدافعان دادگاههاي «حقوق عرفي»، «ائتلاف مسيح» و «حق حيات» نيز از آن جملهاند. ميتوان گفت در آمريکا، «ميهنپرستان» 5 ميليون نفر طرفدار دارند؛ هرچند ويژگي اين نهضت، که مرزهاي مبهم و عضويت غيرسازمانيافته دارد، هرگونه برآورد آماري دقيق را غيرممکن ميسازد. 26
آنچه اين گروههاي پراکنده را در دههي 1990 متحد ساخت و جاذبهي آنها را افزايش داد، دشمن مشترک آنها، دولت فدرال ايالات متحده به منزلهي نمايندهي «نظم نوين جهاني»، بود؛ نظمي که در برابر آزادي انتخاب شهروندان آمريکايي علم شده است. از نظر آنها، در مرکز اين نظام نوين، سازمان تجارت جهاني و کميسيون سهجانبه، صندوق بينالمللي پول و بالاتر از همه سازمان ملل قرار دارند، و «نيروهاي حافظ صلحِ» سازمان ملل ارتشي بينالمللي و مزدور است که حق حاکميت مردم را در اکناف جهان پايمال ميکند. آنها انجيل و قانون اساسي اوليهي آمريکا را، البته با حذف اصلاحات انحرافي بعدي آن، علم کردهاند و حق حاکميت شهروندان را در حکومتهاي محلي مورد تأکيد قرار ميدهند. اين گروهها با تکيه بر نقش رسانهها در جهانيشدن و تشکيل دهکدهي جهاني اظلاعات، صاحبان آن را اهداف رديف اوّل ميشناسند؛ صاحبان اين رسانهها کسي نيستند جز يهوديان! شبهنظاميها با نگاهي نفرتانگيز به تمامي پديدههاي جهاني مينگرند و «جهانيشدن» را متزلزلکنندهي بنيانهاي خانواده و مسائل مذهبي ميدانند.
ميهنپرستان و بنيادگرايان مسيحي متعصبانه بر ارزشهاي مسيحي تأکيد ميورزند؛ آنها معتقدند ارزشها و مناسک مسيحي بايد بر نهادهاي جامعه تحميل شود. ميهنپرستان اصولاً با اقليتها مخالفاند و در صدر اقليتها يهوديان قرار دارند که از ابتدا با رسوخ در ساختار فرهنگي و رسانههاي جمعي قدرت، اطلاعات را در اختيار کامل خود گرفتهاند. ويليام پيرس، نويسندهي رمان ميهنپرستان و صاحب چند سايت اينترنتي ضداقليتها، ضديهودي و ضداسرائيلي، در مقالهاي، حضور يهوديان را در رسانههاي ايالت متحده پرخطر ميداند. او به عنوان مثال به شرکت ديزني اشاره دارد و نقش پررنگ يهوديان را در آن، نابودکنندهي ارزشهاي اخلاقي و مذهبي و اصول خانوادهي سفيدپوستان مسيحي ميداند. 27
به اعتقاد آنها، حضور يهوديان در رسانهها موجب شده آنان بتوانند به اغفالِ رهبران و تودهها بپردازند؛ يهوديان با لابيهاي سياسي خود در احزاب، کنگره و کاخ سفيد رهبران آمريکا را ميخرند و با ساختن برنامههاي فاسد اخلاقي، بنيانهاي خانواده و ارزشهاي مسيحي را براي هر چه قدرتمندترساختن نفوذ خود از ميان ميبرند.
مصائب مسيح : روايتي دوباره از ايثار مسيح يا يهودستيزي
مل گيبسون پس از مهاجرت به استراليا و بازگشت مجدد به آمريکا، در 1977 وارد عرصهي سينما شد. در کار سينمايي، پس از يک دوره رکود بعد از بازي در فيلمهاي حادثهاي فوقمدرن و کلاسيک، به ايمان کاتوليک خود بازگشتي روحي داشت. در فيلمهاي معروفي چون مردي بدون صورت (1993)، شجاع دل (1995)، تلافي (1999) و وطنپرست (2000) بازي کرد. سومين فيلمي که خودش کارگرداني کرد مصائب مسيح است. که باعث شده بارها به «يهودستيزي» متهم شود. او متعلق به يک فرقهي باستاني کاتوليک است و خود (به همراه بروس ديوي و استفان مک اِويتي) از تهيهکنندگان فيلم است و 25 تا 30 ميليون دلار براي ساختن و تبليغات (حدود 14ميليون دلار براي ساخت) اين فيلم هزينه کرده است. وي علاوه بر کارگرداني، در نگارش فيلمنامهي آن به همراه بن فيتز جرالد دخالت داشته است. گيبسون در پاسخ به تمامي منتقدان خود، با قبول خشونت موجود در فيلم اتهامات مربوط به نشانههاي ضديهودي فيلم را رد کرده و عقيده دارد اين فيلم بزرگواري و ايثار مسيح تصوير کرده است. 28
او ميگويد کاملاً به متن انجيل وفادار است. 29 در انجيل يوحنا آمده است که «پس يهودا لشکريان و خادمان از نزد روساي کَهَنَه و فريسيان برداشته با چراغها و مشعلها و اسلحه به آنجا آمدند. آنگاه عيسي با اينکه آگاه بود از آنچه ميبايست بر او آيد بيرون آمده، به ايشان گفت: که را ميطلبيده؟ به او جواب دادند: عيسي ناصري. عيسي بديشان گفت: من هستم. آنگاه سربازان، سرتيبان و خادمان يهود، عيسي را گرفته او را بستند. اول او را نزد حنّا، پدر زن قيافا که در همان سال که رئيس کَهَنَه بود آوردند. پس رئيس کهنه از عيسي دربارهي او و شاگردانش پرسيد، عيسي به او جواب داد که من آشکارا سخن گفتهام، من هر وقت در کنيسه جايي که همهي يهوديان پيوسته جمع بودند، تعليم ميدادم؛ چرا از من سؤال ميکني؟ چون اين را بگفت: يکي از خادمان که آنجا ايستاده بود تپانچه بر عيسي زده، گفت آيا به رئيس کهنه چنين جواب ميدهي؟ عيسي بدو جواب داد اگر بد گفتم به بدي شهادت ده و اگر خوب براي چه مرا ميزني؟ پس حنّا او را بسته نزد پيلاطوس به ديوان خانه فرستاد. پيلاطوس به ايشان گفت: موافق شريعت خود بر او حکم کنيد. يهوديان بدوي گفتند: بر ما جايز نيست که کسي را بکشيم. پس پيلاطوس عيسي را طلبيد و گفت: تو پادشاه يهود هستي؟ عيسي گفت: آيا تو آن را از خود ميگويي يا ديگران دربارهي من به تو گفتهاند؟ پيلاطوس جواب داد آيا مگر من يهودي هستم؟ امت تو و رؤساي کهنه تو را به من تسليم کردهاند. چه کردهاي؟
عيسي جواب داد: از اين جهت من متولد شدهام تا به راستي شهادت دهم و هر که از راستي است سخن من را ميشنود. پيلاطوس نزد يهوديان آمد؛ به ايشان گفت در اين شخص هيچ عيبي نيافتم. قانون شما اين است که در عيد فصح به جهت شما يک نفر را آزاد کنم؛ پس آيا ميخواهيد عيسي را آزاد کنم؟ همه فرياد برآوردند: او را «ني»، بلکه «بَرابّا» را آزاد کن و «بَرابّا» دزد بود. پيلاطوس عيسي را تازيانه زد و لشکريان تاجي از خار بر سر او گذاردند و جامهي ارغواني بدو پوشاندند. باز پيلاطوس بيرون آمده، به ايشان گفت: اينک او را نزد شما آوردم تا بدانيد که در او هيچ عيبي نيافتم. چون رؤساي کهنه و خدّام او را ديدند، فريادکنان گفتند: صليبش کن، صليبش کن. 30 «پيلاطوس خواست او را آزاد نمايد ليکن يهوديان فرياد برآورده، ميگفتند: اگر اين شخص را رها کني، دوست قيصر نيستي 31 پيلاطوس به ايشان گفت: آيا پادشاه شما را صليب کنم؟ رؤساي کهنه جواب دادند که غير از قيصر پادشاهي نداريم. آن گاه او را به ايشان تسليم کرد تا مصلوب شود. پس عيسي را گرفته، بردند و صليب خود را برداشته، بيرون رفت موضعي جَمجَمه نام». 32
شبيه به همين تقصيل در انجيل متي (باب 26 و 27) و انجيل مرقسي (باب 14و15) و انجيل لوقا (باب 22و23) نيز شرح داده شده است.
مسترهاکس، نويسندهي آمريکايي، در اين زمينه ميگويد:
صليبنمودن در نزد روميان بدترين مرگها و قبيحترين موتها بود و آن را براي خيانتکاران ميگذاردند و مصلوب را ملعون ميدانستند. بدان واسطه صليب مسيح يهود را لغزش و روميان را جهالت بود.» 33
انجيل دربارهي تسليم کنندهي مسيح ميگويد:
«يهوداي اسخر يوتي براي حمل خزينهي حواريون معين گرديده بود. اين معني سبب طمع وي گشته باعث آن شد که مولاي خود را از براي سيپاره نقره که از رؤساي کهنه گرفته بود تسليم کند. در اين صورت فرمايش آن حضرت که وي را شيطان خطاب فرمود برجاي ميباشد. يهودا چون ديد که نتيجهي کار بد شد، خواست آن مبلغ را پس دهد؛ چون ايشان قبول ننمودند فوراً در هيکل رفت که خود را خفه کند. طناب بريده شد وي به رو در افتاده، اصحابش فرو ريخت.» 34 «رؤساي کهنه آن سيپاره نقره را در بيتالمال نينداختند چون که بهاي خون بود، بلکه مزرعهي کوزهگري را از براي مدفن غربا خريدند.» 35
مل گيبسون اصرار فوقالعادهاي بر واقعگرايي در ساخت اين فيلم نشان ميدهد. او ميکوشد به اصل و فرع داستان وفادار بماند. اشارات داستاني به عين نقل قولها در انجيل، باعثِ استقبالِ افکار عمومي از اين فيلم شده است. او حتي براي افزودن بر بُعد واقعگرايانهي فيلم، به جاي انگليسي از زبانهاي رايج در آن دوره، عبري باستان براي عيسي (ع) و يهوديان و لاتين براي روميان استفاده کرده است. اين واقعگرايي به گونهاي است که يکي از منتقدان عنوان مقالهي خود را دربارهي اثر گيبسون اين عبارت قرار داده است: «آنگونه است که بود.»
اين فيلم به صورت خصوصي براي پاپ به نمايش در آمد، اما مسؤولان واتيکان به خاطر مسائل و مجادلاتي که اين فيلم در برداشته از تأييد رسمي آن خودداري کردهاند. 36 اما کاردينالهاي واتيکان آن را به عنوانِ پيروزي هنر ستودهاند. 37 همچنين جيم کاويزيل، بازيگر نقش اول اين فيلم يعني عيساي ناصري (ع)، همراه با همسرش با پاپ نيز ملاقاتي داشت و مورد تفقد پاپ ژان پل دوم نيز قرار گرفت.
اين فيلم مخالفتهايي را در پي داشته است. در روز 10 مارس 2003 پس از فاششدن خبر ساختهشدن فيلم مل گيبسون، خاخامهاي آمريکايي از او خواستند در فيلم خود تجديدنظر کند. داستان فيلم هنگامي لو رفت که نويسندهي مجلهي نيويورک تايمز ، کريستوفر نوکشون کشف کرد که گيبسون 64800 متر زمين نزديکي مالييو خريداري کرده تا بتواند در آن کليسايي بسازد تا يک کشيش بتواند متن انجيل را براي گروه او به زبان لاتين بخواند. اين گروه «خانوادهي مقدس» نام گرفت، چرا که اين کشيش کسي نبود جز هيوتون گيبسون، پدر مِل! پدر او گروهي را به نام «متحدان سنت کاتوليکي» گردآوري کرد که واقعيت قتلعام يهوديان در زمان جنگ جهاني دوم را مشکوک ميدانستند. مل گيبسون ميگويد کسي به قتلعام و سوزاندن يهوديان شک ندارد ولي تعداد آنها خيلي کمتر از 6 ميليون نفر بوده است. 38 البته مل ارادت زيادي به کليساي واتيکان ندارد، اما بسيار محافظهکار و مذهبي است و بارها مخالفت خود را با سقط جنين، طلاق و کنترل جمعيت اعلام داشته است. 39
در 22 مارس 2003 شوراي خاخامها گرد هم آمدند تا دربارهي فيلم اظهارنظر کنند. در ژوئن 2003، فشار عليه ساخت مصائب مسيح شديد شد و فيلم «ضديهودي» نام گرفت. پائولا فرديکسون در مقالهي «ملِ ديوانه» در روز 28 ژوئيهي 2003 در مجلهي جمهوري جديد ، اين فيلم را «تعصبآميز» و «ضديهود» خواند. 40
نکتهي بسيار قابلتوجه حضور بسيار پررنگ و معنادار يهوديان در هاليوود است. از 9 استوديوي فعال در دههي 1930، 6 استوديو در مالکيت مستقيم يهوديان بوده و هنوز هم هست. جمعيت يهوديان ايالات متحده 5/2% از کل جمعيت اين کشور است امّا هماکنون بخش اعظم تهيهکنندگان سينما و تلويزيون در آمريکا يهودياند و هر 5 شرکت قدرتمند برنامههاي تفريحي در آمريکا توسط يهوديان اداره ميشوند. براي مثال، جرالد لوين رييس شرکت تايم وارنر است و مايکل آيزنر ديزني را هدايت ميکند؛ مل کارمازين و سامنر رِداِستون شرکت واياکام ـ سيبياس را اداره ميکنند و رياست شرکت يونيورسال بر عهدهي ادگار برونفمن است، که همگي يهودياند. 41 شرکت فيلم فاکس قرن 20 نيز تحت رياست پيتر چرين يهودي است. بنيانگذاران شرکت دريم وُرکز اسکاجي، استيون اسپيلبرگ، ديويد گفن و جفري گاتزبرگ يهودياند که به توليدِ فيلم، کارتون، موسيقي وبازي کامپيوتري مشغول است. 42
اين استيلاي يهودي از همان آغاز شروع شد و کارفرمايان اقتصادي يهودي مهاجر مانند سام گُلدوين، جک و هري وارنر و لوئيس ب. ماير، هاليوود را ايجاد کردند. همچنين يهوديان سه شبکهي اصلي تلويزيوني ايالات متحد را نيز ايجاد کردند: شبکه سيبياس بهوسيلهي ويليام پيلي، اِنبياس بهوسيلهي ديويد سارنوف، اِيبيسي بهوسيلهي لئونارد گُلدسن.
اثر کلاسيکي که به استقرار يهوديان در هاليوود ميپردازد کتاب معروف نيل گِيبلر، امپراتوري خودشان است. 43 سيماچا ياکوبوويکي، تهيهکننده و کارگردان سينما، فيلمي با نام چگونه يهوديان هاليوود را ايجاد کردند ، بر پايهي کتاب او ساخته است. او ميگويد: «ما به يهوديان تعرض نميکنيم؛ فقط ميگوييم که آنان بودند که هاليوود را تأسيس کردند. من فکر ميکنم مردم نميخواهند در اينباره سخني بگويند، چرا که نگرانند که بهانهاي بهدست افرادي ندهند که از يهوديان تنفّر دارند.» 44 درنتيجه، او مجبور شد براي ساخت فيلم به کانادا و خارج از هاليوود برود. 45
با اين توصيف، مصائب مسيح نقض دهفرمان هاليوود شناخته ميشود چون طي اين سالها به خاطر علايق رؤساي بزرگ و تهيهکنندگانِ يهودي سينما اکثراً از پرداختن به مسائل يهوديان خودداري شد و بسياري از آثار بنا به خواست و منافع ايشان توليد شده است. در نيويورک تايمز در فوريهي 2004 آمده است: «مل گيبسون فيلمي جديد به نام مصائب مسيح ساخته است. اين فيلم خشم بزرگانِ يهود را برانگيخته تا جايي که شايد به اعتبار هنري و زندگي او لطمه وارد شود!» 46
بهاينترتيب، جنگي شديد ميان گيبسون و حاميانش در برابر هاليوود و قواعد بسته و ملاحظات سياسياش در گرفت. جفري کانزبرگ و ديويد گفن با عصبانيت از آن فيلم سخن ميگويند و آن را محکوم ميکنند. مارک مدوي ميگويد: «احساسات مذهبي و تعصب او مرا آزار ميدهد». 47 مليسا ريچارد، روزنامهنگاري که با يکي از مهمترين تهيهکنندگان فيلم مذهبي همکاري ميکند، ميگويد: «بازگشت به عقيدهي ضد"سامي" که در اين فيلم تکرار شده چيزي جز تکرار مکررات نيست. مسائل کهنه را نو کرده و تعادل اجتماعي را برهم ميزند.» 48 رئيس يکي از استوديوهاي فيلمسازي آمريکا ميگويد: «من به گيبسون دستمزد نخواهم داد و به او و به افرادي که به او کمک کردهاند کمک مالي نخواهم کرد و هر چه بتوانم براي "طرد" او انجام خواهم داد.» 49 جان شير از ديگر بزرگان هاليوود ميگويد: «گيبسون پولش را فداي زبانش کرد و خودش را هم ضايع کرد.» 50 گيبسون هم در پاسخ، منتقدان فيلمش را «فريبخوردگان شيطان» و «نيروهاي شيطان» معرفي ميکند. 51
برخي منتقدان سينما معتقدند تبليغات منفي عليه اين فيلم يکي از دلايل اصلي فروش بالاي آن در سينماي آمريکا بوده است. بر اساس تحقيقات مؤسسهي اکسهيبيتر ريليشنز، بيشتر تماشاگران اين فيلم را ضديهودي نميدانند و اعتقاد دارند در اين فيلم حقايق بيان شده است. 52
به نظر ميرسد نميتوان از روي سکانسهاي فيلم به نتيجهي واحدي دربارهي عنوان آن رسيد. امّا بههرحال در فيلم سکانسهايي وجود دارد که ظن ضديهودبودن اين فيلم و همچنين شدت انتقادهاي جدي را به يهوديان افزايش ميدهد. براي مثال، مسيح در صحنهاي به حاکم رومي ميگويد: «گناهکاران آنانند که مرا پيش تو آوردهاند!» همچنين گيبسون در صحنهاي شيطان را نمايش ميدهد که در ميان روحانيون يهودي راه ميرود. در انتهاي فيلم نيز، پس از مصلوبشدن عيسي (ع)، گيبسون نشان ميدهد که قطرهي اشکي از آسمان بر زمين ميافتد و زلزلهاي ايجاد ميشود و معبد يهود را نابود ميکند. خود گيبسون در مصاحبهاي با سيانان ميگويد بارها به خاطر مضامين فيلمش از سوي يهوديان تهديد شده است و يهوديان خواستار حذف بسياري از سکانسها و گفتوگوهاي فيلم شدهاند. او در پاسخ به اين افراد ميگويد: «اينجا روسيهي کمونيست نيست. آيا کسي حقوق مرا به عنوان يک آمريکايي، هنرمند و يا انسان به رسميت نميشناسد؟» 53
مصائب مسيح : فيلمي نمادگرا
به نظر ميرسد فيلمِ مصائب مسيح علاوه بر دارابودن بعد تاريخي و مذهبي، نگاهي به جامعهي مدرن و معاصر امروز نيز دارد. شبکهي جهاني سوسياليست در گزارشي آورده است: «فيلم مصائب مسيح به کارگرداني مل گيبسون و نويسندگي گيبسون و بنديکت فيتزجرالد، اگرچه يک فيلم مشمئزکننده است، اما يک فيلم کماهميت محسوب نميشود... اين فيلم به طرز فکر و رفتار آمريکاييهاي معاصر توجه دارد. فيلم گيبسون نه يک اثر مذهبي جدي و نه يک اثر هنري است بلکه يک شرححال است.» 54 اين شبکه در ادامهي گزارش خود ميافزايد: «مسيحيان بنيادگرا از مخاطبان اصلي اين فيلم بودهاند.» 55 به نظر ميرسد نظر شبکهي جهاني سوسياليست تا حدّ بسيار زيادي صحيح است. مصائب مسيح علاوه بر اينکه روايتکنندهي داستان قتل و يا بهصليبکشيدهشدن عيسي (ع) است، به صورتي نمادگرايانهاي نيز به بررسي شرايط امروز جهان ميپردازد و همين مسئله بر ميزان توجه به اين فيلم افزوده است. شايد بهتر باشد با نگاهي نشانهشناسانه به سراغ اين فيلم رفت؛ نشانههايي که بنيادگرايان مسيحي و ميهنپرستان آمريکايي را به ديدن فيلم جديدي از سازندهي ميهنپرست کشانده است.
در اين فيلم برخلافِ ساختار کلي فيلمنامهنويسان هاليوودي که هماره در آن دو جريان، يکي قهرمان و ديگري ضدقهرمان وجود دارد، با مثلث فاجعه روبهرويم. اين مثلث از مسيح (ع)، روميان و احبار يهود تشکيل شده است و داستاني تراژيک را پيش ميبرد.
شايد يکي از دلايل اصلي موفقيت مصائب مسيح در ايالات متحده برانگيختن حسِ همذاتپنداري بينندگان باشد. فيلم مصائب مسيح به شدت واقعگراست و تلاش نميکند که چهرهاي اساطيري و غيرقابلدسترسي از مسيح تصوير کند. حتي براي نزديکي شخصيت مسيح به بيننده، وارد جزئياتِ خاصي از زندگي او ميشود؛ مانند صحنهاي که او با مريم مجدليه (مادر رضاعي خود) شوخي ميکند و به او آب ميپاشد. اين امر از جهتي باعث «نوعي تقدسزدايي» در فيلم شده است. اين فيلم همچنين با آهنگهاي بسيار حماسي يا موسيقيهاي کليسايي احساسات بيننده را تهييج نميکند.
عدهاي انتقاد ميکنند که تصويرِ عيسي آنچنان که بايدوشايد پرداخته نشده است. اما از طرفي، سادگي شخصيتپردازي و رواني آن باعث ميشود مخاطب آمريکايي بهطور کلي سيماي خود را در آينهي مسيح ببيند: مسيح در اين تفسير، نمادي است از انسان رنجکشيدهي معاصر که خسته از مدرنيته و ظواهر آن، قصد بازگشت به ملکوت خداوند را دارد. مثلث شخصيتهاي آن، يعني عيسي، يهوديان و روميان در نگاه آمريکاييها به گونهاي معادلسازي ميشوند که شرايط خويش را در آن به تصوير بکشند. انسانِ تنها و در جستوجوي ملکوت خداوند (نمادي از نوعي بازگشت به مذهب) ميکوشد که نوعي نظم آرماني بر پايهي ايمان به خدا و عشق به خانواده و دوستان بنا کند.
يهوديان در اين داستان شخصيتهاي اصلي و درواقع قاتلان اصلي عيسي هستند. هياهوي آنان و جوسازيها و جنگ رواني آنها براي «ساختن واقعيت» آنطور که ميخواهند، بيشباهت به نقش رسانههاي امروز در ايالات متحده نيست.
اما فرماندار رومي فردي قدرتطلب و عملگرا است و جز به نظم و حکومت خود نميانديشد. سربازان و مأمورانِ او موجودات خشن و ابلهياند که اصولاً چيزي جز رنگ سرخ خون نميبينند. و همسر فرماندار رومي که در دل به عيسي ايمان دارد و با رنجهايش همدردي ميکند، در عمل کاري از پيش نميبرد. شايد بسياري از بينندگان آمريکايي همين را در ساختار سياسي ايالات متحده ببينند؛ حکومتي که فقط به بقاي خود ميانديشد: سربازان قسيالقلبي که در عراق و افغانستان و ويتنام جز سرخي خون چيزي نديدند و تنها لايهاي از وجدان بيدار و ضمير آگاه اخلاقي آنان هم با جنجالهاي رسانهها و سمتدهي افکار عمومي خاموش ميشود.
مصائب مسيح «مصائب انسان امروز» است؛ انساني که در دست سرمايهداري جهاني اسير شده است و مبارزهي او نيز با اين ساختار به خونينترين و خشنترين وجه سرکوب ميشود. صهيونيسم ستون فقرات سرمايهداري جهاني است و يهوديان مستقر در مهمترين رسانهها و سازماندهندگان افکار عمومي درواقع بر گردن غول ابله آمريکا سوارند. مسيح، انسان امروز است که در چنگالِ صهيونيسم گرفتار است. کنسول رومي درواقع نمادي از حکومتهاي غربي مانند آمريکا و براي خود آمريکاييها، نماد دولت مرکزي است که رودرروي شهروندان خود قرار گرفته است. مصائب مسيح بيش از آنکه مربوط به تاريخ باشد و يا رسالتي مذهبي بر عهده داشته باشد، روايتکنندهي جايگاه انسان معاصر است.
يادداشتها:
1. به نقل از روزنامهي همبستگي ، 15 فروردين 1383.
2. رک: <www.baztab.org> به نقل از نيويورک تايمز در تاريخ فروردين 1383.
3. همشهري ، 20 فروردين.
4. قرآن کريم، سورهي نساء، آيه 157.
5. عهد عتيق، «سفر پيدايش».
6. عهد عتيق، «سفر خروج».
7. سيدجواد علمالهدي، شناخت صهيونيزم بينالملل (قم: دفتر نشر اسلامي 1361)، صص 95ـ94.
8. انجيل متي، باب 8، آيهي 11.
9. علياکبر دهخدا، لغتنامه ، ج12 (تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1372)، ص 218467 و ج10، ص 14530.
10. انجيل لوقا، باب 13، آيهي 29.
11. انجيل متي، باب 23، از آيهي 1 تا 23.
12. همان، باب 22، آيهي 37.
13. همان، باب 5، آيه 43.
14. انجيل متي، باب 5، آيهي 38ـ41.
15. همان، باب 6، و باب 7 از آيه 1 تا 13.
16. براي کسب اطلاعات بيشتر، رک: ويل دورانت، تاريخ تمدن جهان ، ج3 (قيصر و مسيح)، (تهران: انتشارات آموزش انقلاب اسلامي، 1369).
17. ظفر اسلامخان، نقد و نگرش بر تلمود ، ترجمهي محمدرضا رحمتي (قم: مرکز مطالقت و تحقيقات اسلامي: 1369)، ص64.
18. مانوئل کاستلز، عصر اطلاعات، ج2، قدرت فرهنگ ، ترجمهي حسين چاووشيان (تهران: طرح نو، 1380)، ص39.
19. orthodox
20. pentecostal ، از فرقههاي بنيادگراي پروتستان که بر الهامگيري مستقيم از روحالقدس تأکيد ميورزند.
21. pre-millennial ، معتقدان به بازگشت مجدد حضرت مسيح(ع) پيش از فرارسيدن هزاره.
22. post-millennial ، معتقدان به بازگشت حضرت مسيح(ع) پس از فرارسيدن هزاره.
23. pietists ، معتقدان به احياي آرماني خلوص صوفيانه در کليساي لوژري.
24. activists ، معتقدان به عمل فعال مسيحيان در صحنههاي اجتماعي و سياسي.
25. wise use
26. همان، صص 117ـ115.
27. William, Pierce, "Disney and Jews: Eisner and His Kind Must Stop Harming our Childern", Free Speech, Sept. 1999). Vol. 1, No. 9.
28. <www.bbcppersian.com> ، 25 فوريهي 2004.
29. همانجا.
30. انجيل يوحنا، باب 19، آيه 1 تا 7.
31. انجيل يوحنا، باب 19، آيه 12.
32. انجيل يوحنا، باب 19، آيه 15.
33. قاموس مقدس ، ص 557.
34. کتاب اعمال رسولان، باب اول، آيهي 18.
35. انجيل يوحنا، باب 27 از آيهي 4 تا8 و قاموس کتاب مقدس، ص978.
36. <www.baztab.org> ، 27 اسفند 1382.
37. روزنامهي شرق ، 24 اسفند 1382.
38. <www.bbcppersian.com> ، 25 فوريه 2004.
39. همانجا.
40. روزنامهي شرق ، 24 اسفند 1382.
41. <www.stormtront.com>: "Who Rules America?", Reasearch Staff of National Vangurd Magazine .
42. همانجا.
43. Neal Gabler, An Empire of Their Own: How the Jews Invented Hollywood (New York: Crown Publishers, 1988).
44. John MckAy, HollyWood Refugee Foundersn Canadian Press , 5 March, 1998.
45. همانجا.
46. «زشت و زيبا»، همشهري ، 15 بهمن 1382، ص 12.
47. همانجا.
48. همانجا.
49. همانجا.
50. همانجا.
51. <www.bbcpersian.com> ، 1 آوريل 2004.
52. جامِجم ، 29 فروردين 1383.
53. <www.nationalvanguard.com>, 25,01,2004.
54. روزنامهي شرق ، 24 اسفند 1382، ص16: «خداوند همهي ما را ببخشايد».
55. همانجا.
منبع: / ماهنامه / بيناب / شماره5
نويسنده : سيد حسين زرهاني
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید