لابي اسرائيل در آمريکا، يک گروه خاص و تعريف شده در ايالات متحده نيست، بلکه طيفي از سازمانهاي بزرگي (مثل آيپک) را شامل ميشود که به صورت کاملاً سازماندهي شده و هماهنگ عمل ميکنند.
اصولاً نميتوان همه يهوديان آمريکا را جزو لشکر لابي اسرائيل در اين کشور دانست، زيرا بسياري از آنها (حدود 30%) هيچ نسبتي ميان خود و اهداف اسرائيل نميبينند. لابي اسرائيل در ايالات متحده، در کنگره اين کشور حضوري کاملاً پررنگ دارد؛ به طوري که به جرأت ميتوان گفت، يکي از سه رکن ساختار حکومتي آمريکا (يعني قوه مقننه)، زير سلطه خفهکننده لابي اسرائيلي قرار دارد. البته اين لابي ميداند که از چه راههايي، ديگر شاخهها را نيز در خدمت منافع اسرائيل درآورد.
ما از «لابي» به عنوان علامت اختصاري ائتلاف اشخاص و سازمانهايي استفاده ميکنيم که فعالانه تلاش ميکنند تا سياست خارجي آمريکا را به سمت خواستههاي اسرائيل سوق دهند. معنياش اين نيست که بگوييم، لابي يک حرکت منسجم با رهبريت مرکزي است، يا اشخاص درون آن، در ارتباط با موضوعات خاص با هم اختلاف ندارند. همه يهوديان آمريکا بخشي از اين لابي محسوب نميشوند، زيرا براي بسياري از آنها اسرائيل يک موضوع برجسته و مهم نيست. به عنوان مثال، طي تحقيقاتي که در سال 2004 صورت گرفت، تقريباً 36% يهوديان آمريکا اعلام کردند که يا «اصلاً» احساسي نسبت به اسرائيل ندارند و يا چنين احساسي در آنها «قوي» نيست. بسياري از يهوديان آمريکا هم هيچ نسبتي ميان خود و سياستهاي خاص اسرائيل نميبينند. اما بسياري از سازمانهاي کليدي اين لابي، مثل کميته امور عمومي آمريکايي- اسرائيلي (آيپک) و کنفرانس رؤساي سازمانهاي اصلي يهودي، توسط افراد تندرويي رهبري ميشوند که معمولاً از سياستهاي توسعه طلبانه حزب ليکود، از جمله مخالفت اين حزب با روند صلح اسلو حمايت ميکنند. ضمناً تمايل اکثريت يهوديان آمريکا اين است که اسرائيل از فلسطينيان امتياز بيشتري کسب کند؛ و تعدادي از گروهها از جمله «صداي يهود براي صلح» چنين گرايشهايي را نمايندگي ميکنند. به هر حال، عليرغم چنين تفاوتهايي، هم ميانهروها و هم تندروها، در حمايت از اسرائيل، ثابت قدم و استوارند.
تعجبي ندارد که رهبران يهودي آمريکا اغلب با مقامات اسرائيلي مشاوره ميکنند تا مطمئن شوند که اقداماتشان باعث پيشبرد اهداف اسرائيل ميشود. همانطور که يک فعال وابسته به يک سازمان بزرگ يهودي نوشت: «براي ما آسان است که بگوييم، سياست ما در مورد اين موضوع، به خصوص است؛ اما به هر حال بايد خود را با اهداف اسرائيليها هماهنگ کنيم. ما به عنوان يک جامعه، در همه مواقع، بايد چنين رويهاي داشته باشيم.» اين يک پيش داوري شديد عليه هر گونه انتقاد نسبت به سياستهاي اسرائيلي است و در نتيجه اين پيش داوري، تحت فشار قرار دادن اسرائيل، به عنوان امري خارج از قاعده دانسته ميشود. ادگار برونفمن اس آر، رئيس کنگره جهاني يهود، وقتي که در ميانه سال 2003 نامهاي به رئيس جمهور بوش نوشت و از وي مصرانه خواست تا اسرائيل را از ايجاد «ديوار امنيتي» جنجالي باز دارد، «متهم» به خيانت شد. منتقدان وي گفتند: «براي رئيس کنگره جهاني يهود، در هر زماني زشت است که با رئيس جمهور ايالات متحده لابي کند و وي را وادارد، در مقابل سياستهاي حامي اسرائيل، بايستد.»
مشابه آن نيز زماني بود که سيمور ريچ، رئيس هيأت سياستگذاري براي اسرائيل در آمريکا، در نوامبر سال 2005 از کاندوليزا رايس خواست تا از اسرائيل بخواهد، مرز بحراني نوار غزه را بازگشايي کند. اقدام وي هم تحت عنوان يک عمل «غير مسئولانه»، تقبيح شد؛ و منتقدان وي گفتند: «مطلقاً هيچ بخشي از جريان اصلي يهودي نبايد در جهت کسب نظر عليه سياستهاي امنيتي ... اسرائيل فعال شود.» ريچ براي پس زدن اين حملات اعلام کرد که کلمه «فشار» در هيچ فرهنگ لغتي، وقتي که در ارتباط با اسرائيل باشد، معني و مفهوم ندارد.
يهوديان آمريکا يک رشته از سازمانهاي مؤثر را ايجاد کردهاند تا از اين طريق بتوانند سياست خارجي آمريکا را تحت تأثير قرار دهند و در ميان اين سازمانها، ايپک قدرتمندترين و مشهورترين آنها است. در سال 1997، مجله فورچون از اعضاي کنگره و کارمندانش خواست تا فهرست قدرتمندترين لابيها را در واشنگتن ارائه کنند. در فهرست مذکور، آيپک در رتبه دوم و پس از «اتحاديه آمريکايي افراد بازنشسته» و جلوتر از «اي اف ال سي آي اُ» و «اتحاديه ملي تفنگداران» قرار گرفت. تحقيقاتي که نشنال ژورنال در مارس سال 2000 انجام داد نيز به همين نتيجه رسيد، در اين تحقيقات هم آيپک (به همراه اي آرپي) در جايگاه دوم در واشنگتن و در «رده نيرومندان» قرار گرفت.
اين لابي همچنين افراد برجسته مذهب پروتستان مثل گاري با اوثر، جري فالول، رالف ريد، پت روبرستون و به علاوه ديک آرمي و تام دلي، رهبران سابق اکثريت در کنگره را در خود جاي ميداد. همه آنها معتقد بودند که تولد دوباره اسرائيل، پيشگويي کتاب مقدس را تکميل ميکند و آنها از برنامه توسعهطلبانه اسرائيل حمايت ميکنند؛ آنها معتقدند که مخالفت با اين برنامه، مخالفت با اراده الهي است. محافظهکاران جديد غير کليمي مثل جان بولتون، روبرت بارتلي، سردبير سابق وال استريت ژورنال و ستون نويس ذي نفوذ جرج ويل هم از حاميان ثابت قدم اسرائيل هستند.
ساختار دولت آمريکا هم راههاي نفوذ زيادي را براي فعالان، جهت اعمال نفوذ در روند سياست­گذاري، فراهم ميکند. گروههاي ذينفع ميتوانند با نمايندگان منتخب و اعضاي قوه مجريه لابي کنند؛ در تبليغات انتخاباتي به آنها کمک کنند؛ در انتخابات به آنها رأي دهند؛ افکار عمومي را در راستاي اهداف خود شکل دهند و ... . در زماني که آنها متقبل موضوعي ميشوند و عده زيادي از مردم هم نسبت به آن موضوع بيتفاوت هستند، لابي مذکور از نفوذ بيحد و اندازه خود بهره ميگيرد و آنها را به سمت خود متمايل ميکند. بدين ترتيب سياستگذاران تمايل پيدا ميکنند، با اين گروها، بيشتر هماهنگ شوند؛ چرا که مطمئن هستند، از جانب بقيه مردم به خاطر اقدامشان مورد توبيخ قرار نميگيرند.
لابي اسرائيل در عمليات مهم و اساسيشان، با لابي مزرعهداران، صاحبان فولاد، اتحاديههاي کارگران نساجي و يا ديگر لابيهاي قوميتي فرقي نميکند. براي يهوديان آمريکا و همپيمانان مسيحي آنها، اگر بخواهند سياست آمريکا را تحت سلطه خود بگيرند، مانعي وجود ندارد. در لابيگري آنها، چيزي توطئه محسوب نميشود، در بيشتر بخشها، افراد و گروههايي که جزو لابي اسرائيل به شمار ميآيند، فقط اقداماتي را انجام ميدهند که ديگر گروههاي خاص ذي نفع (البته به شکل خيلي بهتر) انجام ميدهند. در مقابل، گروههاي مؤثر طرفدار اعراب، که در حال حاضر وجود دارند، ضعيف هستند و همين امر باعث ميشود که فعاليت لابي اسرائيل آسانتر شود.
لابي اسرائيل دو استراتژي گسترده را پي ميگيرد. نخست، نفوذ قابل توجهاش را در واشنگتن به کار ميگيرد و کنگره و قوه مجريه را تحت فشار قرار ميدهد. عقايد خاص هر قانونگذار و يا سياستگذار، هرچه که باشد، اين لابي تلاش ميکند آن را عوض کند و به آنها بقبولاند که حمايت از اسرائيل براي آنها يک انتخاب «هوشمندانه» است. دوم اين لابي تلاش ميکند تا با تکرار افسانههاي مربوط به چگونگي شکلگيري اسرائيل و با ترويج نقطه نظرهاي آن در مباحثات مربوط به سياستگذاري، همه را متقاعد سازد که در گفتمان عامه مردم آمريکا، اسرائيل داراي يک جايگاه مثبت است.
رکن کليدي در اثرگذاري اين لابي، نفوذ آن در کنگره است، جايي که اسرائيل در مقابل انتقادات مصونيت دارد. اين مورد به علت اينکه کنگره به ندرت وارد موضوعات جنجالي ميشود اهميت زيادي دارد. به هر حال، در موضوعاتي که در کنگره مطرح ميشود و به اسرائيل مربوط است، منتقدان مجبور به سکوت هستند. يک دليل آن اين است که بعضي از اعضاي کليدي کنگره مثل ديک آرمي از جمله صهيونيستهاي مسيحي هستند. آرمي کسي است که در سپتامبر سال 2002 گفت: «اولويت نخست من در سياست خارجي، حمايت از اسرائيل است.» علاوه بر آن، حضور سناتورهاي يهودي در کنگره، اين اطمينان را به وجود ميآورد که سياست خارجي آمريکا در حمايت از منافع اسرائيل به اجرا در ميآيد.
منبع ديگر قدرت لابي اسرائيل، بهرهگيري از کارمندان طرفدار اسرائيل در کنگره است، مثل موريس آميتاري رئيس سابق آيپک، که زماني اعتراف کرد: «در اين جا افراد زيادي وجود دارند که در سطوح عالي- عمارت کنگره- فعاليت ميکنند و يهودي هستند و مايلند... به موضوعات خاصي که مربوط به خود آنها ميشود، توجه ويژه کنند... در اين جا افرادي هستند که جايگاهشان تصميمگيري در حوزههاي مربوط به اسرائيل براي سناتورها است... شما ميتوانيد تعداد کثيري از آنها را در سطوح کارمندي کنگره بيابيد.»
در هر صورت، آيپک هسته نفوذ لابي در کنگره را تشکيل ميدهد. موفقيت آن، به خاطر توانايياش در اعطاي پاداش به آن دسته از قانونگذاران و کانديداهاي کنگره است که از برنامههايش حمايت نمايند و آنهايي را هم که با اين برنامه مخالفت کنند، تنبيه ميکند. در انتخابات آمريکا «پول» اهميت قاطعي دارد و آيپک اطمينان ميدهد که دوستانش از جانب بسياري از کميتههاي طرفدار اسرائيل، کمک مالي گسترده ميشوند. هر کسي هم که به عنوان دشمن اسرائيل شناخته شود، ميتواند مطمئن باشد که آيپک مستقيماً به رقباي سياسي وي کمک مالي- انتخاباتي خواهد کرد. آيپک جنگ نامهنگاري هم راه مياندازد و سردبيران روزنامهها را تشويق ميکند که کانديداهاي طرفدار اسرائيل را مورد حمايت قرار دهند. نفوذ آيپک در کنگره حتي بيشتر از اين است. طبق گزارش داگلاس بلوم فيلد کارمند سابق آيپک، «اين موضوع در ميان اعضاي کنگره و کارمندان آن امري جا افتاده است که در صورت نياز به کسب اطلاعات، قبل از آنکه به کتابخانه کنگره، سرويس تحقيقاتي آن، کميته ستادي يا کارشناسان اداري رجوع کنند، نخست بايد به آيپک مراجعه نمايند.» چيزي را که او متذکر شده و اهميت بيشتري دارد اين است که از آيپک معمولاً سياهه سخنرانيها، فعاليتها، قانونگذاري، مشاوره در مورد تاکتيکها، انجام تحقيقات و همياري­هاي گروهي درخواست ميشود.
نکته ديگر اين است که آيپک عامل بالفعل يک دولت خارجي است و بر کنگره تسلط خفهکنندهاي دارد؛ بنابراين هيچگاه در کنگره، در مورد سياست آمريکا نسبت به اسرائيل، بحث و گفتوگويي نميشود، هر چند اين سياست پيامدهاي مهمي را براي همه جهان داشته باشد. به عبارت ديگر، يکي از سه شاخه اصلي دولت، کاملاً متعهد به حمايت از اسرائيل است. همانطور که ارنست هولينگز، سناتور سابق دموکرات، در روز ترک نمايندگي متذکر شد: «به جز راهکارهاي سياسي که از طرف آيپک در اينجا به شما ارايه ميشود، شما نميتوانيد رويکرد سياسي ديگري را در مورد اسرائيل داشته باشيد.» يا همانطور که آريل شارون زماني به يک آمريکايي گفت: «هر وقت که مردم از من ميپرسند، چطور ميتوانند به اسرائيل کمک کنند، من به آنها ميگويم: به آيپک کمک کنيد.»
بخشي از اين نفوذ هم به رأي دهندگان يهودي در انتخابات رياست جمهوري مربوط ميشود. اين لابي اهرم مهمي را در شاخه مجريه دارد. هرچند يهوديان کمتر از 3% جمعيت آمريکا را تشکيل ميدهند، ولي آنها مساعدتهاي زيادي را در مبارزات انتخاباتي به کانديداهاي هر دو حزب اهدا ميکنند. زماني واشنگتن پست برآورد کرد که کانديداهاي رياستجمهوري حزب دموکرات، «براي فراهم کردن بالغ بر 60% بودج انتخاباتي خود، به حمايتهاي يهوديان وابسته هستند»؛ و به خاطر اين که رأي دهندگان يهودي نرخ بالاي توليدات را در اختيار دارند و در ايالتهاي کليدي مثل کاليفرنيا، فلوريدا، ايلي نويز، نيويورک و پنسيلوانيا متمرکز هستند، کانديداهاي رياست جمهوري که به اين پست ميانديشند، نميتوانند با آنها مخالفت کنند.
سازمانهاي کليدي فعال در لابي فوق، وظيفه خود ميدانند، اين اطمينان را به وجود آورند که منتقدان اسرائيل نميتوانند شغلهاي مهم را در سياست خارجي به دست آورند. جيمي کارتر ميخواست جرج بال را نخستين وزير خارجه خود کند، اما پس از اينکه فهميد، بال منتقد اسرائيل است و لابي مذکور با اين انتصاب مخالفت خواهد کرد، از اين اقدام منصرف شد.
زماني که هوارد دين خواستار «نقش بيطرفانهتري» براي آمريکا در منازعه اعراب- اسرائيل شد، سناتور جوزف ليبرمن او را متهم کرد که به فروش اسرائيل تن داده است و گفت که اظهارت هوارد دين «غير مسئولانه» است. همه سران دموکرات در کنگره نيز نامهاي را امضا کردند که در آن به اظهارات دين انتقاد شده بود.
البته اين نگراني بيمورد است: در حقيقت دين، يک جنگ طلب محسوب ميشود؛ کرسي وي در مبارزات انتخاباتي، رئيس سابق آيپک بود و نظرات او در مورد خاورميانه، بيشتر منعکس کننده نظرات آيپک بود تا آمريکاييهاي معتدلتر که طرفدار صلح در شرايط کنوني هستند. او صرفاً پيشنهاد داده بود که «اين دو جناح را بايد به هم نزديک کرد» و واشنگتن بايد به عنوان يک ميانجي منصف و بيطرف عمل کند. به سختي ميتوان نظر او را يک ايده راديکال دانست، ولي لابي مذکور بيطرفي را تحمل نميکند. در خلال رياست جمهوري کلينتون، بخش اعظم سياست خاورميانهاي، توسط مقاماتي شکل ميگرفت که مناسبات نزديکي با اسرائيل و يا با سازمانهاي برجسته طرفدار اسرائيل داشتند که از جمله آنها ميتوان به مارتين انديک، قائم مقام سابق مدير تحقيقاتي آيپک و از بنيانگذاران مؤسسه حمايت از اسرائيل واشنگتن براي سياست شرق نزديک (وينپ)، و دنيس راس، که پس از ترک دولت در سال 2001 به وينپ ملحق شد و آرون ميلر، که در اسرائيل زندگي کرده است و اغلب از اين کشور ديدن ميکند، اشاره کرد. اين افراد از جمله نزديکترين مشاوران کلينتون در نشست سران کمپ ديويد در جولاي سال 2000 بودند. هر چند هر سه اين افراد از روند صلح اسلو حمايت کردند و علاقمند به ايجاد دولتي فلسطيني بودند، ولي ديدگاه آنان شامل محدوديتهايي ميشد که اين محدوديتها مورد پذيرش اسرائيل هم بود. هيأت آمريکايي راهنماييهاي خود را از ايهود باراک دريافت ميکرد و مواضع مذاکراتي خود را پيشاپيش با اسرائيل هماهنگ مينمود و پيشنهادهاي مستقلي ارايه نميکرد. تعجبي ندارد که مذاکرهکنندگان فلسطيني شکايت ميکردند که آنها «با دو تيم اسرائيلي مذاکره ميکنند؛ يک تيم پرچم اسرائيلي در دست دارد و تيم ديگر پرچم آمريکايي.»
اين وضعيت در دولت بوش که مقاماتش شامل طرفداران پر حرارت اسرائيل مثل اليوت آبرامز، جان بولتون، داگلاس فيث، آي ليويز (اسکوتر) ليبي، ريچارد پرل، پل ولفوويتز و ديويد ورمسر ميشوند، بيشتر نمايان است. اين مقامات پيوسته سياستهايي را اجرا کردهاند که مورد علاقه اسرائيل بوده است و توسط سازمانهاي موجود در لابي مذکور حمايت ميشوند.
البته اين لابي نميخواست مباحثات آشکاري را در حمايت از اسرائيل صورت دهد، چرا که احتمال مي رفت، چنين مباحثاتي منجر به ايجاد پرسش در آمريکاييها نسبت به حمايت گسترده اين لابي از اسراييل شود. بنابراين، سازمانهاي طرفدار اسرائيل به سختي تلاش ميکردند تا در مؤسساتي اعمال نفوذ کنند که بيشترين نقش را در شکلدهي به افکار عمومي داشتند.
ديدگاه اين لابي بر جريان اصلي رسانهاي نيز حاکم است: اريک آلترمن روزنامه نگار مينويسد، بحث و گفت و گو ميان کارشناسان خاورميانه، «توسط افرادي صورت ميگيرد که نميتوانند حتي انتقاد از اسرائيل را تصور کنند.» او نام 61 ستوننويس و مفسر را فهرست ميکند که «ميتوانند بيقيد و شرط در زمره حاميان اسرائيل قرار گيرند». متقابلاً، او دريافته است که تنها پنج کارشناس اقدامات اسرائيل را نقد ميکنند و يا مواضع اعراب را مورد تأييد قرار ميدهند. روزنامهها گاهگاهي مطالبي را به صورت مقالات وارده منتشر ميکنند که سياست اسرائيل را به چالش ميکشند، اما وزنه نگرشها به وضوح به سمت طرف ديگر (حمايت از آن) سنگيني ميکند.
از طرف ديگر، گرايش روزنامههايي مثل نيويورک تايمز نيز معمولاً اين است که گاهگاهي از سياستهاي اسرائيل انتقاد و بعضي وقتها هم تصديق شود که فلسطينيها مشروعيت شکايت را دارند، اما اين يک رويکرد بيطرفانه نيست. در يادداشتهايي که ماکس فرانکل سردبير سابق اين روزنامه مينوشت، اعتراف کرد که طرز تلقيهاي خاص خودش را در سر مقالههاي خود وارد ميکند: «من بيشتر از آنچه که جرأت ميکنم بگويم، جان نثار اسرائيل هستم... دانش من در راستاي تقويت اسرائيل به کار ميرود و دوستيهاي من هم در آنجاست؛ من شخصاً بسياري از تفاسير روزنامهمان را مينويسم. از آنجا که بيشتر از يهوديان، اعراب خواننده مطالب من هستند، من براي آنها از نگاه يک طرفدار اسرائيل مطلب مينويسم.»
البته گزارشهاي خبري بيطرفانهتر است و اين تا حدودي بدين خاطر است که گزارشگران ميکوشند بيطرف باشند. علاوه بر آن، دليلش اين است که پوشش دادن رويدادها در سرزمينهاي اشغالي، بدون ناديده گرفتن اقدامات اسرائيل در اين مناطق، مشکل است. لابي مذکور براي آن که جلوي چنين گزارشهاي نامطلوبي گرفته شود، دست به جنگ نامه نويسي و تظاهرات ميزند و انتشار آن دسته از خبرهايي را که مفادشان ضد اسرائيلي دانسته ميشوند، تحريم ميکند. يک بار مدير «سي. ان. ان» گفته بود که وي برخي اوقات، تنها طي يک روز 6000 پيام الکترونيکي دريافت ميکند که در آنها فقط در ارتباط با يک خبر شکايت ميشود. در ماه مه سال 2003، «کميته طرفدار اسرائيل، گزارشگري دقيق از خاورميانه در آمريکا» (کامرا) تظاهراتي را مقابل ايستگاههاي ملي راديو در 30 شهر سازماندهي کرد؛ کامرا همچنين تلاش نمود تا اعانهدهندگان را ترغيب نمايد، حمايت خود را از اين ايستگاههاي راديويي، تا زماني که پوشش خبري خاورميانهاي آنها نسبت به اسرائيل دلسوزانهتر شود، قطع کنند. طبق گزارشها ايستگاه راديوي ملي بوستون (وبور) بيش از يک ميليون دلار اعانه را به خاطر چنين اقداماتي از دست داد. بيشتر فشارهايي که متوجه ايستگاه­هاي راديويي ملي ميشود، از جانب دوستان اسرائيل در کنگره صورت ميگيرد؛ يعني کساني که خواستار دقت بيشتر در پوشش خبري خاورميانه و ناديده گرفتن بخشهايي از اين اخبار هستند.
ايده جانبداري از اسرائيل، بر حوزههاي تفکري که نقش مهمي را در شکلدهي به مباحثات عامه و سياستگذاريهاي عملي دارند نيز مسلط است. لابي مذکور نگرش خاص خود را در سال 1985 مسلط کرد، يعني زماني که مارتين اينديک کمک کرد تا «وينپ» تأسيس شود. هرچند وينپ ارتباطاتش را با اسرائيل مخفي نگه ميدارد، ولي مدعي است که در صدد ايجاد يک ديدگاه «متوازن و واقعي» در ارتباط با مسايل خاورميانه است؛ اين نهاد توسط کساني تغذيه مالي و اداره ميشود که خود را به پيشبرد برنامه اسرائيل عميقاً متعهد ميدانند.
بههرحال، نفوذ لابي مورد نظر از وينپ هم فراتر رفته است. در خلال 25 سال گذشته، نيروهاي طرفدار اسرائيل در نهادهايي چون مؤسسه سرمايهگذاري آمريکايي، مؤسسه بروکينگز، مرکز سياستگذاري امنيتي، مؤسسه تحقيقات سياست خارجي، بنياد ميراث، مؤسسه هودسون، مؤسسه تجزيه و تحليل سياست خارجي، و مؤسسه يهودي امور امنيت ملي (جين سا) حضور آمرانهاي را براي خود دست و پا کردهاند. اين مؤسسات و نهادها، به ندرت حمايت آمريکا از اسرائيل را مورد انتقاد قرار ميدهند.
مؤسسه بروکينگز را در نظر بگيريد. کارشناس ارشد آن را در امور خاورميانه، به مدت طولاني، ويليام کانت مقام سابق «ان. اس. سي» بود و شايسته است که وي را بيطرف بخوانيم. اما، اکنون تغذيه بروکينگز از طريق «سبان سنتر ميدل ايست استادي» که توسط حيم سبان تاجر آمريکايي- اسرائيلي و صهيونيست تندرو حمايت مالي ميشود، صورت ميگيرد. مدير اين مرکز مارتين اينديک است. مؤسسهاي که زماني نسبت به هيچ سياستي تعصب نميورزيد، اکنون به هماهنگ کننده طرفداران اسرائيل تبديل شده است.
منبع: / ماهنامه / سياحت غرب / 1385 / شماره41
به نقل از: LEMOND/New Folder/LRB
نويسنده : استفن والت
نويسنده : جان ميرشايمر
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید