مقدس سازي يا تاليه هولوکاست به تعبير بسياري سياستي بود که غرب با هدف تقويت بنيانهاي اسراييل در فلسطين به آن اقدام کرد و هولوکاست را تا حدي مقدس جلوه داد که حتي متفکرين در مناطق جهان بدون انديشه در ماهيت آن تنها به انکار اين تاليه (مقدس سازي) گرفتار شدند.
بر اين اساس اخيرا کتابي بنام صهيونيسم؛ تارهاي عنکبوت به قلم دکتر عبدالوهاب المسيري پژوهشگر ارشد امور صهيونيزم از انتشارات دار الفکر دمشق به چاپ رسيد که طي مقالاتي چند، پاره اي از مسائل مربوط به پديده ها و حوادث پيرامون يهوديت و صهيونيسم و همچنين مناقشه اعراب ورژيم صهيونيستي را بررسي کرده است.
درمصاحبه مجله فلسطين المسلمه با نگارنده، وي توضيحاتي درباره محتواي کتاب و ديدگاهها و آراي مطرح شده در آن مطرح کرده است که مي تواند سودمند و روشنگر باشد.
خبرگزاري قدس (قدسنا)براي آگاهي پژوهشگران از دلايل نويسنده کتاب نسبت به تحرير آن متن اين گفتگو را به فارسي برگردانده است که عينا نقل مي شود:
س: تاکنون کتب بسياري درباره صهيونيسم و رژيم صهيونيستي به رشته تحرير در آورده ايد، مطلب جديدي که درکتاب خود صهيونيسم.. و تارهاي عنکبوت بدان پرداخته ايد کدام است و منظور ازتارهاي عنکبوت چيست؟
ج: بگذاريد از آغاز شروع کنيم تا سبب اين نامگذاري را بيان نمايم. متوجه شدم که رسانه هاي عربي بر برد بخش اسکاندهي رژيم صهيونيستي و قدرت آسيب رساني و توان نظامي نامحدود آن تمرکز بسيار کرده اند و مؤسسات اطلاع رساني بشکلي ماليخوليايي به پيروزيهاي اين رژيم خيره شده و فسادي که از درون شالوده آنرا به ويراني کشانده ناديده گرفته اند و بر تاثيرات رواني مقاومت فرزندان ملت بر شهروندان صهيونيست وقعي ننهاده اند.نتيجه اين رويکرد اين که مقاومت گويي يک کارزار بي اجر و مواجب بيهوده است که اميدي بدان نمي رود. اما برخلاف اين روزنامه ها، رسانه ها صهيونيستي چنان به انتفاضه و اثرات آن بر جامعه يهودي مي پردازند که گويي قصد بالا بردن روحيه مبارزين را دارند و آنرا يک حرکت کاملا کارگر و سودمند به نفع فلسطينيان و به ضرر خود معرفي مي کنند. روزنامه يديعوت آحارونوت در شماره (13/1/2003) همانند روزنامه معاريف اظهار داشت:
شهروندان صهيونيست از وضعيت پرتنش، بسيار آزاردهنده و وخيمي رنج مي برند که در طول سال گذشته به ميزان زيادي رشد کرده است.از شاخصهاي ديگر، افزايش تمايل به مسائل جنسي در (اسرائيل) است.امور جنسي همچون غذا و شراب و دخانيات از جمله وسايلي شده است که صهيونيستها سعي دارند از طريق آن بر نگراني و پوچي زندگي خود غلبه کنند.
همچنين نگراني در کاهش ميانگين مصرفي آنان نيز نمود پيدا کرده است، بطوريکه در تحقيقي مشخص شده که صهيونيستها به تدريج رويه مصرف امريکايي (مصرف صرفا محض مصرف کردن محض بدون هيچ محدوديت وعلت) را به شيوه هاي محافظه کارانه تر بدل کرده اند، زيرا به آينده خود اطمينان نداشته و از افزايش ميزان بيکاري در جامعه خود بيمناکند.
س: در کتاب خود به رابطه بافت مردمي توده يهود با پيدايش يهود اشاره کرده ايد ممکن است دراين رابطه توضيح دهيد و اينکه علت اهتمام به آن دراين برهه زماني چيست؟
ج: براي پاسخ به اين سؤال بايد به اين پراکندگي که در اثر مدرنيزه سازي د رصفوف يهود در شرق اروپا (روسيه و لهستان) رخ داد اشاره کنيم که به وخيم شدن مساله يهوديت انجاميد.
بخصوص آنکه دولت روسيه تزاري فرايند مدرنيزه کردن کشور را به سرعت پيگيري کرد و و به اعضاي جمعيت هاي يهودي که به اقتصاد قديم و پيشه هاي سنتي و مشاغلي همچون تجارت با رباخواري که ديگر جامعه به آن نيازي نداشت، علاقه داشتند؛اجازه نداد با کاروان پيشرفت همراه شوند و بدين شکل انها به يک طيف بشري اضافي و جمعيت فعال بدون شغل مبدل شدند. آنان چون سيلي خروشان به نواحي اروپاي مرکزي و غربي سرازير شدند، کشورهايي چون انگلستان که درسال 1853 تعداد 25000 يهودي در آن ساکن بود و در سال 1910 اين شمار به 242000 نفر رسيد،يعني در جامعه بسيار همسان و منسجم انگلستان در طول 60 سال اين جمعيت 10 برابر شدند.
به رغم قوانيني که از مهاجرت يهوديان جلوگيري مي کرد، جمعيت يهوديان انگليس در سال1914 اندکي پيش از امضاي پيمان بالفور به 250 الي 300 هزار نفر رسيد که نيمي از آنان از يهوديان موسوم به يديشي بودند،به اين معني که تعداد يديشيهاي انگلستان طي 40 سال 15 برابر شد. سرازير شدن يهوديان يديشي به اروپاي غربي و امريکا در پي يافتن منبع معاش، موجب احساس ناامني نزد مردمان اين مناطق شد. دولتهاي غربي تلاش کردند مسير مهاجرت را به سمت اماکني غير از اروپا منحرف سازند. برنامه هاي اسکاندهي در آرژانتين و.. اجرا شد اما نهايتا فلسطين بجهت اهميت استراتژيک، از آنرو که انتقال توده هاي بيکار به اين منطقه باعث مي شد آنها به يک جمعيت نظامي حامي منافع غرب در منطقه تبديل شوند؛ مقصد نهايي يهوديان قلمداد گرديد. دراين چارچوب انديشه صهيونيسم مطرح شد و هرتزل تلاش خود را براي دسترسي به مقامات انگليسي به منظور پيشنهاد طرح صهيونيستي خود آغاز نمود و عملا درسال 1902 توانست به کمک يکي از دوستانش در برابر کميته سلطنتي حضور يابد و راه حل صهيونيستي خود مبني بر تغيير مسير هجرت از انگلستان به هر نقطه اي خارج از اروپا را آشکار سازد.از اين رهگذر طرح شرق آفريقا عرضه شد و آنگاه پيمان بالفور که بعنوان پيروزي سازمان صهيونيستي برشمرده مي شود،صادر گرديد.
س: اخيرا سامي ستيزي مطرح شده و اصطلاح سامي ستيزي نوين رواج يافته است.اين امر را چگونه ارزيابي مي کنيد؟
اصطلاح سامي ستيزي ترجمه اي رايج از اصطلاح انگليسي anti - Semitism است و ما کاربرد واژه يهود ستيزي را براي اين پديده ترجيح مي دهيم، زيرا اين مفهوم واقعي نهفته در عبارت انگليسي است. اين اصطلاح از انديشه نژادپرستانه غربي که فرق گذاشتن بي حد و حصر ميان نژادها و تمدنها را در سر مي پروراند، ريشه گرفته است.در آغاز بين سامي ها و آرياييها فرق قائل شدند و کار بدانجا رسيد که سخن از برتري نژادي آرياييها بر سامي ها (که مقصودشان يهود،اين نژاد ريشه دوانده در دل اروپا) سردادند.همچنين به خطر روحيه نژاد سامي بر جوامع آريايي پرداختند. اين اصطلاح از ان زمان گسترش يافت و محققان عرب همچون هزاران اصطلاح ديگر آنرا بکار بردند. گستره دلالت اين اصطلاح پس از ظهور صهيونيسم، در زبانهاي اروپايي کاملا درهم آميخت و پس از سيطره خطاب صهيونيستيذهن جمعي يا اعتقاد عام يک طبقه برفعاليت هاي رسانه اي غرب، ديگر ميان پديده يهودستيزي در روماني با پديده يهودستيزي درقرون وسطاي مسيحي هيچ تفاوتي نبود.همچنين يهودستيزي بر پايه دين با يهودستيزي بر پايه نژاد يکسان بودند و صهيونيسم ستيزي و حتي دولت صهيونيست ستيزي هم جزو مقوله يهود ستيزي به شمار مي آمد.
س: خطاب عربي که بصورت غالب هولوکاست را انکار مي کند را چگونه ارزيابي مي کنيد؟
ج: نخست مهم است که يک خطاب عربي جديد بخصوص درباره هولوکاست و درگيري عربي - صهيونيستي شکل دهيم.غرب هولوکاست را تأليه (خدايي يا شبه خدايي) کرده و اين اقدام هولوکاست را بصورت مساله اي مقدس وغير قابل بررسي و تحليل بدل کرده است. همچون تمثالي که ناسک بدوي آنرا مي پرستيد و درباره ماهيت آن با خودنمي انديشيد، اعراب نيز در برابر اين مساله بدون هيچ سند و مدرکي،در نوعي تأليه متضاد با انکار تأليه غرق شده است. بايد بدانيم رد کردن هولوکاست يک امر علمي يا انساني نيست.
س: آيا به نظر شما هولوکاست يک اسطوره رواج يافته بدست يهود براي جنجال آفريني جهاني است؟
ج: پاسخ آري و خير است. انکار نابود سازي يهود يک پاسخ ابتدايي و ساده لوحانه است. صهيونيستها هولوکاست را بعنوان يک حادثه بي نظير مطلق وفراتر از زمان معرفي کردندو اينکار را از طريق بواسطه خارج کردن ان از سياق تاريخي اش بگونه اي که فقط از داخل و از ديدگاهي غربي - صهيونيستي ( باهدف بهره گيري از آن) بدان بنگريم،عملي کردند. اين است جوهر آنچه که من آنرا حقايق دروغين ناميده ام.از اينرو تنها روش علمي و انساني شناخت آن، نگاه همزمان از درون وبيرون به آن است که اين از طريق قرار دادن ان درهمه سياقها و ساختارهاي ممکن انجام پذير است.
س: پس از آن که نابود سازي يهود اروپا بدست نازيانرا در سياق تمدني گسترده اش نهاديم،گام بعدي چه خواهد بود؟
ج: بايستي آنرا در چارچوبي خاص تر که چارچوب آلمان باشد قرار دهيم (تحول اقتصادي آلمان، رويکردهاي عمومي فرهنگ وقت آلمان). نابودسازي تنها دامن يهود را نگرفت بلکه معلولان و ناتوانان و اسيران جنگي و کودکان و کوليان و کمونيستها ونخبگان لهستاني و حتي گاه مجروحين آلماني را هم شامل مي شد، يعني اينکه اين جزئي از برنامه کلي نازيها بوده و مخصوصا متوجه يهود نبوده است، بلکه برضد غير يعني کسي که بر سر راه نازيها مي ايستاد،انجام مي شد که اين نکته اختصاص يهود در نابودسازي را نقض مي کند.توجه داشته باشيم که اتحاد جماهير شوروي 20 ميليون نفر را از دست داد و چنين ادعاهايي ندارد. اين نشانه خوي وحشيگري نازي هاي آلماني است که جزئي از ساختار تمدن غرب محسوب مي شود.
بلکه مي توان چارچوب امر را محدود تر کرده و نابودي يهوريان اروپا بدست نازيها را در سياق آلماني - يهودي بررسي کنيم: انکار يهوديان توده گرا نسبت به نازيان و استقبال نازيها از ايشان ـــ همکاري بين نازي ها و صهيونيستها ـ و صهيونيستها در روابط نظري و عملي خود با نازي ها !
س:شما از سرانجام يهود سخن گفته ايد. ممکن است مقصود خود را با وضوح بيشتري تشريح نمائيد؟
ج: وقتي از پايان کار يهود سخن مي گويم حوادث افريقاي جنوبي به ذهنم خطورمي کند، آنگاه که از طريق مقاومت مسلحانه رژيم نژادپرست را سرنگون کردند ولي پس از آن کشتار جمعي يا نسل کشي رخ نداد، بلکه صلحي فراگير حاکم گرديد. افريقايي ها سالها مبارزه و مقاومت کردند و سرانجام پس از مدتها اقليت سفيدپوست متوجه شدند که راه حل نظامي کارگر نيست و مجبور شدند به گفتگو با مجاهدين به رهبري ماندلا بپردازند. در پايان رژيم نژادپرست برغم اينکه حدود 4 قرن ادامه پيدا کرده بود و همچمون رژيم صهيونيستي، به خارج وابسته نبود،مجبور شد که زمام امور را بدست ماندلا بسپارد و صحنه را ترک گويد. پس از سقوط دولت نژادپرست يک نظام جديد روي کار آمد که استعمارگران سفيدپوست هم به شهرونداني در يک دولت پر انشعاب از لحاظ ديني و نژادي و.. تبديل شدند به رسميت شناخت و فرصتها را براي همه بطور يکسان و بدون تعصب نژادي يا ديني فراهم آورد. در انتخابات اخير اين کشور، سپاهان سعي داشتند آراي سفيدپوستان را کسب کنند و سفيدها بر عکس آراي سياهان را مي جستند. به گمانم همين روند پياپي در فلسطين اشغالي نيز امکان تحقق يافتن را دارد: از طريق افزايش مقابله مسلحانه، شهروندان صهيونيست به دشواري مي افتند و و درمي يابند که راه حل نظامي نتيجه اي دربرندارد و چاره اي جز دست برداشتن از نژادپرستي و انعزال صهيونيستي و يهوديت خيالي خود ندارند (يهوديت و صهيونيسم دو ساختار متفاوتند). اينجاست که رژيم دچار موجي از جنجال و غوغا مي شود و شهروندان درپي روندي متفاوت از مراحل گذران تاريخ برخواهند آمد که بقا را براي خود و فرزندانشان تضمين نمايد. دولت سلطه گر برنامه ها و سياستهاي خود را از نو مي چيند و روشن است که با اين احوال ما بايستي مقاومت خود را ادامه دهيم و همزمان براي شهروندان صهيونيست بخصوص يهوديان شرق، پيامهايي بفرستيم مبني بر اينکه راه حل عربي براي مساله اشغال و اسکان يابي صهيونيستها،آنگونه که برخي سران صهيونيستي گمان مي کنند، نابود کردن نيست، بلکه شکستن نظام نژادپرستي و بنيان نهادن جامعه اي بر پايه هاي انساني دموکراتيک است. اين تنها روشي است که مي توان بواسطه آن ملت فلسطين و همچنين شهرک نشينان يهود را نجات بخشيد،چون آنان هم به نحوي در زندان رژيم اسير شده اند. اگر اين امر عملي شود اين به معناي سقوط نظام نژاد پرست و برپايي يک جامعه نو بر پايه عدالت خواهد بود. به نظر من اگر چنين شود آنگاه ما آماده خواهيم بود با آنان در صلح و آرامش زندگي کنيم. صلحي که پايدار است از آنرو که عادلانه است.صلح امروز يا آتش بس امروز ما بر اساس معيار زور است، به اين معني که اين يک آتش بس است که در آن طرفين نفسي تازه مي کنند تا دوباره به جان هم بيفتند تا کفه ترازوي قدرت را به نفع خود سنگين کنند. جالب است در همين راستا به تلاشهاي شيخ رشيد رضا در آغاز قرن براي مذاکره با رژيم اشاره کنيم.وي تأکيد کرد که اهميت سرمايه و تجربه اي که يهود با خود به منطقه مي آورند را درک مي کند واعراب ممکن است از آن (سرمايه) و آنها(يهوديان) استقبال نمايند،البته بشرط آنکه دولت فلسطيني که تشکيل مي شود دولتي دموکراتيک باشد،دولتي براي شهروندانش،دولتي که مردم در آن حق رأي داشته باشند (همانند آفريقاي جنوبي). اما حاييم وايزمن اولين رئيس رژيم صهيونيستي که طرف اين مذاکرات بود به خانه خود بازگشت و در دفتر خاطراتش نوشت:اين صلح قبرستانها خواهد بود و در واقع اين صلح قبرستان هرگونه تصورات نژادپرستانه دولت جديد بود. زيرا رويه دموکراتيک که برابري ميان همه راتضمين کند، به اسقاط چارچوب نژادپرستانه صهيونيستي و اصرار بر اينکه دولت جديد دولتي يهودي صرف باشد،خواهد انجاميد.
س: ديدگاه شما نسبت به جامعه صهيونيستي از داخل و اينکه آيا در درون اسرائيل آرائي را ميبيند که بتواند ساختاري چون ساختار افريقاي جنوبي را شکل دهد، چيست؟
ج: احزاب چپ يهودي هنوز به اين متقاعد نشده اند و سبب آنست که دولتهاي عربي آنگونه که بايد انتفاضه را ياري نمي کنند و اگر چنين شود پيام بدست چپي ها خواهد رسيد.جهان غرب تا دهه هفتاد به رژيم افريقاي جنوبي کمک ميکرد ولي با شدت يافتن مقاومت آنان از حمايت خود دست برداشتند و با اين دولت قطع رابطه کردند و گمان مي کنم که دولتهاي عربي نيز مي توانند چنين طرحي را پياده کنند.
نويسنده : عبدالوهاب المسيري
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید