«صهيونيستها با انگيزه حکمراني، رياست طلبي، توسعه طلبي، جهانخواري، کينه جويي و انتقام از ديگر اديان و اقوام به ان تصرف فلسطین و تشکيل يک دولت تحميلي به نام اسرائيل اقدام کردند و نام آن را متظاهرانه دفاع از هويت يهوديان و تقويت دين يهود و انجام وظيفه ديني و توراتي براي تحقق وعده تورات نهادند.»اين سخن از طرف يک رهبر حماس يا يک مقام بلندپايه ايراني نيست، بلکه گفته يکي از خاخامهاي ضدصهيونيسم است که در سال 84 به دعوت ايران و با هماهنگي دفتر گفتگوي بين اديان و تمدنهاي سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامي انجام داده است. اما به راستي، چرا با وجود پيوند گسست ناپذير مليت يهودي با مذهب يهود، دولت غاصب اسرائيل همواره خود را در مقابل خاخامهاي يهودي ارتدوکس احساس مي کند و نمي تواند از پشتوانه معنوي خود براي پيشبرد هدفهاي توسعه طلبانه و کسب آرامش در سرزمين موعود و گسترش قلمرو خود از نيل تا فرات بهره ببرد؟چه رابطه اي بين خاخامهاي يهودي با دولت غاصب اسرائيل وجود دارد و چگونه است که آنان خط مشي متفاوتي را با صهيونيستهاي يهودي ترسيم کرده اند؟در مقاله حاضر چگونگي و تاريخچه شکل گيري دولت صهيونيست و همچنين چرايي مخالفت گروه زيادي از يهوديان خارج از سرزمين فلسطين با صهيونيست بررسي شده است.
اسرائيل
اسرائيل از دو کلمه «اسرا» به معني غلبه و «ايل» به معني اله يا ا... تشکيل شده است.
«بني اسرائيل» خود را به حضرت يعقوب(ع) که نام ديگرش اسرائيل بود، نسبت مي دهند. حضرت يوسف تنها فرزند يعقوب بود که از ميان 12 فرزند او در مصر به نبوت رسيد و پس از او در ميان بني اسرائيل اختلاف و نفاق افتاد و اندک اندک از دين و اجداد خود دست کشيدند و به بت پرستي روي آوردند. اين وضعيت تا تولد حضرت موسي(ع) ادامه داشت؛ مبارزات مداوم حضرت موسي(ع) با فرعون و نظام شرک نتيجه داد و قوم بني اسرائيل را به آيين يکتاپرستي دعوت کرد. پس از درگذشت موسي(ع) و در دوره نبوت يوشع ابن نوان، يهوديان توانستند در سايه مجاهدتهاي يوشع در سال 1227 قبل از ميلاد اراضي کنعان را تصرف کنند. اينجا همان ارض موعود است که همواره يهوديان از عصر يوشع خود را مالک آن مي دانستند.
صهيونيسم
صهيونيسم از ترکيب دو واژه «صهيون» و «ايسم» تشکيل شده است. صهيون نام ارتفاعي در شهر بيت المقدس است که يهوديان معتقدند، مدفن «داوود» پادشاه اولين حکومت يهودي است. آنان در مواردي اين نام را بر تمامي شهر بيت المقدس اطلاق مي کنند.
اين عبارت به جنبشي سياسي نسبت داده مي شود که هدف نهايي و اصلي آن، احياي حکومت داوود و سليمان در همان مرزهايي است که در کتاب تورات به يهوديان وعده داده شده است؛ يعني محدوده ميان رود نيل در مصر تا رود فرات در عراق که به اعتقاد يهوديان (اعم از صهيونيست و غير صهيونيست) به عنوان سرزمين موعود شناخته مي شود.
در تورات حضرت ابراهيم(ع) از طرف خداوند اين وعده را دريافت مي کند که از نيل تا فرات به فرزندان او بخشيده مي شود و يهوديان خود را تنها وارثان و فرزندان حضرت ابراهيم مي دانند. اين در حالي است که در همان کتاب «تورات» اسماعيل يعني پدر اعراب کنوني نيز جزء فرزندان ابراهيم(ع) هستند.
اولين صهيونيسم
واژه صهيونيسم اولين بار در سال 1890 توسط يک متفکر يهودي به نام «ناتان پيرنبوم» به کار رفت. شش سال بعد بود که اولين نظريه پرداز صهيونيسم به نام «تئودور هرتسل» کتابي را با عنوان «دولت يهود» منتشر کرد.
«هرتسل» يک روزنامه نگار بود که با ديدن وضع يهوديان در اروپا و دنبال کردن ريشه گرفتاريهاي آنان، به اين نتيجه رسيد که يهوديان بايد دولتي مستقل داشته باشند. وي افکار و نظرات خود را در کتاب «دولت يهود» منعکس کرد.
وي براي تحقق نظريه خود تلاشهاي ديپلماتيک خود را براي عملي کردن «موطن يهود» به روي فلسطين محدود نکرد. او ميان آرژانتين و فلسطين مردد بود. پس از کنفرانس «بال» تماسهاي مستقيم و غيرمستقيم را با سلطان عثماني «عبدالحميد دوم» برقرار کرد و سعي نمود رضايت او را براي در اختيار گرفتن فلسطين در ازاي دريافت 20 ميليون ليره عثماني جلب کند که در تحقق خواسته هاي خود حتي با واگذاري امتيازهايي فراتر از آن، موفق نشد. جواب رد سلطان عثماني وي را نااميد نکرد و به سرسختي خود در اين باره ادامه مي داد تا اينکه بر اثر بيماري در سال 1904 درگذشت، اما زحمات وي بي نتيجه نماند، زيرا يک سال بعد (1905) هفتمين کنگره صهيونيستها برگزار شد و سرانجام با رد کردن تمام گزينه هاي ديگر براي برپايي دولت يهود، نوک پيکان صهيونيسم جهاني را متوجه فلسطين کرد. هر چند آنها خريد زمين از فلسطينيها را از قبل به قيمتهايي که طمع اعراب ساکن در منطقه فلسطين را برمي انگيخت آغاز کرده بودند و تا مدتي که آنان از مقاصد يهوديان آگاه نشده بودند، از فروش زمين خودداري نمي کردند. جنگ جهاني اول همه چيز را تغيير داد، زيرا امپراتوري عثماني نابود شد و سرزمينهاي تحت اختيار دولت عثماني تجزيه گرديد و انگلستان قيموميت «کانون ملي يهوديان» را برعهده گرفت و مهاجرت يهوديان به سرزمين فلسطين روزافزون شد و کار به زد و خورد و درگيري کشيد؛ يعني اولين جرقه جنگ و درگيري فلسطينيان ساکن با يهوديان مهاجر زده شد. تا اينکه پس از جنگ جهاني دوم، صهيونيستهاي ساکن فلسطين اعلام استقلال کردند و تولد دولت اسرائيل را به آگاهي مردم جهان رساندند.
رابطه دين و دولت در اسرائيل
هر چند رابطه دين و دولت در اسرائيل بسيار پيچيده است و مرزبندي مشخصي بين اين دو مقوله وجود ندارد، اما به نظر مي رسد نخستين مناقشه بين يهوديان سکولار و مذهبي بر سر اشاره به نام خدا در بيانيه استقلال بود.
سران احزاب ارتدوکس يهودي در سال 1947 از طرف «ديويد بن گورين» بنيانگذار دولت عبري دعوت شدند تا به همراه يهوديان سکولار در تأسيس دولت اسرائيل و تنظيم بيانيه استقلال شريک شوند.
آنان اين دعوت را پذيرفتند، اما بر آغاز بيانيه با نام خدا با سکولارها اختلاف پيدا کردند که سرانجام هر دو گروه بر واژه اي توافق نمودند که نظر آنان را تأمين کرد.
در واقع، اختلاف سکولارها و ارتدوکس ها از شروع بيانيه با نام خدا فراتر بود، زيرا ارتدوکسهاي مذهبي دولت يهود را به عنوان ابزاري مي خواستند که به واسطه آن بتوانند احکام شريعت يهود را اجرا کنند و بر ماهيت اين دولت اصرار داشتند؛ حال آنکه سکولارها بر پايه تشکيل دولتي بر پايه مليت يهود تأکيد مي ورزيدند طبيعي بود، با اختلافهاي مبنايي که اين دو گروه داشتند، براي تدوين قانون اساسي با مشکل مواجه شوند و به همين دليل پس از گذشت 60 سال از تأسيس دولت اسرائيل، اين دولت غيرقانوني، قانون اساسي ندارد و بر مبناي سلسله قوانين عادي اداره مي شود.
سکولارهاي يهودي براي تأمين نظر مذهبي ها اقتدار سنتي خاخامهاي ارتدوکس را که سابقه اش به دوران سلطه امپراتوري عثماني و قيموميت انگليس بر فلسطين بازمي گشت پذيرفتند و آن را «ترتيبات وضع موجود» نام نهادند. البته، حفظ ترتيبات وضع موجود به چگونگي وضعيت دولت اسرائيل از نظر بين المللي بستگي دارد و چنانچه اقتدار اسرائيل افزايش يابد، بي ترديد شرايط براي ارتدوکسهاي يهودي داخل اسرائيل سخت تر خواهد شد.
مخالفان يهودي صهيونيسم
اما مخالفان ارتدوکسي دولت اسرائيل که 12 درصد يهوديان را تشکيل مي دهند- پس از تشکيل دولت غاصب اسرائيل توسط صهيونيستها- نهضت ضدصهيونيستي خود را آغاز کردند و تاکنون همچنان در حال چالش با آنها در کشورهاي مختلف جهان مي باشند. اين فرقه تشکيل دولت يهودي را به رسميت نمي شناسد و اقدام دولت اسرائيل را مخالف با آيين خود مي دانند.
سال 1947، خاخام جي زي دوشيسکي بلندپايه ترين خاخام شهر بيت المقدس از سوي 60 هزار خاخام نامه اي به سازمان ملل نوشت و در اين نامه مخالفت خود را با تشکيل کشور صهيونيستي ابراز داشت که سازمان ملل به نامه توجهي نکرد و برخلاف نظر بسياري از خاخامهاي يهودي، اسرائيل تأسيس شد.
به گفته يکي از خاخامهاي يهودي مخالف صهيونيسم، به دنبال اين اقدامات، يهوديان ضدصهيونيست از خشم مؤسسان دولت يهودي (اسرائيل) در امان نبودند و حتي در مواردي تعدادي از آنان جان خود را در راه مخالفت با دولت اسرائيل از دست دادند.
اکنون نيز مخالفت با دولت يهودي از سوي ارتدکسي هاي يهودي با واکنش دولت اسرائيل مواجه مي گردد در مواردي آنان بايد تاوان مخالفت خود را با اسرائيل بپردازند، چنانچه اخيراً بزرگترين کنيسه يهوديان مخالف صهيونيسم در ايالت نيويورک به آتش کشيده شد.
به اعتقاد ارتدوکسي هاي مخالف اسرائيل خداوند يهوديان را به جرم اعمال ناشايست شان از فلسطين متفرق کرد و بدين وسيله آنها را تنبيه نمود و تا هنگامي که شايستگي هاي ديني به يهوديان بازنگردد آنان حق بازگشت به فلسطين را ندارند. به باور آنان طبق متن کتب مقدس بازگشت به سرزمين فلسطين به آرامش و مسالمت آميز محقق خواهد شد، بنابراين مهاجرتهاي تحميلي از کشورهاي مختلف به فلسطين و جنگ و خونريزي و شکنجه براي حضور آنان غيرمشروع است.
به گفته خاخام آرنولد کوهن، سخنگوي سازمان يهودي ناتا ديکارناست، (مقر اين سازمان يهودي در لندن مي باشد و شعبه هاي بسياري در سراسر اروپا دارد) آرمان نهايي اين سازمان نابودي دولت اسرائيل است، سردمداران دولت اسرائيل تاکنون چندين مرتبه قصد ترور او را داشتند.
وي ضرورت تأسيس اسرائيل بزرگ قبل از ظهور منجي را غيرممکن مي داند و در اين ارتباط مي گويد: «تشکيل دولت اسرائيل برخلاف آموزه هاي تورات و غيرشرعي است، زيرا خداوند بعد از معصيت بزرگ بني اسرائيل (مصلوب ساختن حضرت عيسي(ع)) حق برگزيدگي را از آنان سلب کرد و ديگر براي بني اسرائيل چاره اي جز تسليم در برابر قضا و قدر و انتظار ظهور مسيحا نيست، در آن زمان اين حضرت مسيح(ع) است که قضاوت نهايي مي کند.»
تناقض آشکار
بنابر آنچه ذکر شد، سرزمين موعود مکاني است که صهيونيستها و غيرصهيونيستها به آن باور مشترک دارند، چنانچه غيرصهيونيستها (ارتدوکسها) که به مذهب تعهد بيشتري دارند، رسيدن به چنين آرزويي را به قضا و قدر الهي محول نموده اند و هر گونه تلاش براي دستيابي به سرزمين موعود را با دم مسيحايي منجي عالم ممکن مي دانند و تلاش قهرآميز را براي کسب سرزمين موعود نامشروع مي دانند. زيرا آنان معتقدند بايد کفاره گناهان خود را که همانا ظلم و ستم در حق پيامبران الهي بود بپردازند و براي رسيدن به اين باور مذهبي صبر پيشه کنند.
اما صهيونيستها معتقدند يهوديان در طول تاريخ رنجها و مشقتهاي فراواني را متحمل شده اند و سزاوار نيست که براي رسيدن به آرمانهاي خود تلاشي نکنند. اين گروه اعتقادي به دخالت دين در سياست ندارد و اصولاً بنيانگذاران جنبش صهيونيست اغلب خود را افرادي غيرمذهبي و ملحد معرفي مي کردند و هم اکنون نيز رهبران بيشتر احزاب سياسي در اسرائيل خود را سکولار معرفي مي کنند. اما سؤال اينجاست که چرا اين گروه با وجود اعتراف به الحاد و غيرمذهبي بودن، خود را به يک باور مذهبي (رسيدن به سرزمين موعود) مقيدتر از يهوديان ارتدکس مي دانند و بايد تاوان اين تناقض آشکار را ملت فلسطين بپردازد.
منبع: / روزنامه / قدس
نويسنده : مهدي مجيدي
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید