صهيون، در زبان عبري، به معناي پُر آفتاب و نيز نام کوهي در جنوب غربي بيت المقدس است. کوه صهيون، زادگاه و آرامگاه داود پيامبر- عليه السلام - و جايگاه سليمان - عليه السلام - بود. گاه اين واژه نزد يهوديان، به معناي شهر قدس، شهر برگزيده و شهر مقدس آسماني به کار مي رود؛ ولي در متون ديني يهود، صهيون، اشاره به آرمان و آرزوي ملت يهود براي بازگشت به سرزمين داود - عليه السلام - و سليمان - عليه السلام - و تجديد دولت يهود دارد. به ديگر سخن، صهيون براي يهود، سمبل رهايي از ظلم، تشکيل حکومت مستقل و فرمان روايي بر جهان است و از اين رو، يهوديان خود را فرزندان صهيون مي دانند.
صهيونيسم، به جنبشي گفته مي شود که خواهان مهاجرت و بازگشت يهوديان به سرزمين فلسطين و تشکيل دولت يهود است. صهيونيسم، همانند شووينيسم (ناسيوناليسم افراطي) است که با خوار شمردن ملت ها و نژادهاي ديگر و با غلوّ در برتري خود، در پي دست يابي به قدرت سياسي است. اين جنبش، در نيمه اوّل قرن 13 شمسي/نيمه دوم قرن 19 ميلادي در اروپا، پا به عرصه حيات گذاشت؛ ولي واژه صهيونيسم، نخستين بار توسط تئودور هرتصل 1 به کار رفت و سپس ناحوم ساکولو2 - مورّخ صهيونيست - در کتاب «تاريخ صهيونيست» از آن سخن گفت.3
صهيونيسم، تنها داراي ابعاد و معاني سياسي (صهيونيسم سياسي) نيست؛ بلکه ابعاد و معاني ديگري همچون صهيونيسم کارگري، فرهنگي، دمکراتيک، راديکال و توسعه طلب را نيز در بر مي گيرد. مشهورترين تقسيم صهيونيسم، طبقه بندي آن به دو بخش سياسي و فرهنگي (ديني) است. صهيونيسم سياسي، خواهان بازگشت يهوديان به فلسطين است که با تدوين کتاب «دولت يهود» توسط هرتصل در 1263ش./1894م. زاده شد. امّا صهيونيسم فرهنگي، مخالف مهاجرت يهوديان در قرن 14 شمسي/20 ميلادي به فلسطين است؛ زيرا در انتظار انسان رهايي بخش 4 در آخرالزمان نشسته که يهوديان و تمام اديان را به سرزمين ابراهيم - عليه السلام - و موسي - عليه السلام - يا سرزمين نجات بازگرداند.5
صهيونيسم به ديني و غير ديني نيز تقسيم مي گردد؛ صهيونيسم ديني، انديشه اي است که اعتقاد به بازگشت به سرزمين موعود دارد. اين باگشت در زماني که پروردگار مشخص و به شيوه اي که او تعيين مي کند، انجام خواهد شد و اين کار به دست بشر انجام پذير نيست. پيروان اين انديشه، گروهي يهودي (صهيونيسم) و شماري عيسوي (صهيونيسم مسيحي)6 هستند. در مقابل، در صهيونيسم غير ديني و غير يهودي، کساني جاي دارند که با تکيه بر استدلال هاي تاريخي، سياسي و علمي به اسکان يهوديان در فلسطين مشروعيت مي بخشند. اين همان صهيونيسم لائيک (غير ديني) است که تنها مفاهيم سياسي خويش را به زبان دين بيان مي کند. بنابراين، صهيونيسم همواره به معناي يهوديت نيست؛ بلکه گاه به مفهوم حرکتي براي غير يهودي کردن يهوديت نيز به کار مي رود.7
يهودآزاري 8
صهيونيست ها مدعي اند که صهيونيسم، پاسخي به يهودآزاري است. به عقيده آنان، دولت ها و ملت ها به بيماري علاج ناپذير يهودستيزي دچار شده اند. بنابراين، يهوديان را، در هر کجا باشند، عنصر بيگانه به حساب مي آورند و آنان را در آشکار و پنهان آزار مي دهند. حيم وايزمن 9 (متوفاي 1331ش./1952م.) در اين باره مي گويد: «ضديت با يهود، ميکروبي است که هر غير يهودي هر کجا باشد و هر چند که خود منکر باشد، بدان آلوده است» و به بيان ديگر، آنان يهودستيزي را بلايي ازلي و ابدي مي دانند که تنها در پناه يک دولت يهودي مي توان از آن رهايي يافت.10
صهيونيست ها، به نمونه هاي بسيار از يهود آزاري در طول تاريخ اشاره مي کنند. از نظر آنان، يهود آزاري با شکست دولت يهودي اسرائيل و جهودا (يهودا)،11 به ترتيب در 721 و 586 ق.م. توسط آشوريان و بابليان آغاز و در نتيجه با پراکنده شدن يهوديان به نقاط ديگر جهان ادامه يافت و به تدريج، روند رو به رشدي به خود گرفت؛ به گونه اي که نقطه اوج آن در آلمان هيتلري به چشم مي خورد. در اين دوره طولاني، يهوديان در امپراتوري روم، کشور لهستان، روسيه تزاري و... بارها سرکوب و شکنجه شدند و تنها در سال 770 ش./1391م. هفتاد هزار نفر به دليل نپذيرفتن دين مسيح - عليه السلام - در اسپانيا جان خود را از دست دادند. افزون بر آن، يهوديان همواره از حق مالکيت در برخي از مناطق جهان و نيز اشتغال در برخي حرفه ها محروم بوده و اغلب در «گتو»ها12 به سر برده اند.13
البته اين ادعاهاي صهيونيسم، به هيچ وجه قابل اثبات نيست؛ زيرا برخي از نمونه هاي تاريخي يهودآزاري، مانند آن چه صهيونيست ها درباره يهودسوزي در آلمان مطرح مي کنند، بيش از حد بزرگ شده اند. صهيونيست ها در اين مورد، با سلطه اي که بر ابزارهاي تبليغي جهان و به کارگيري آن دارند، به مظلوم نمايي پرداخته اند. و نيز برخي قصه هاي يهودآزاري، ساخته و پرداخته يهوديان و صهيونيست هاست. هدف از اين دروغ پردازي ها اين بود که به روند مهاجرت يهوديان به فلسطين و تأسيس يک دولت يهودي شتاب بخشند. ديويد بن گوريون 14 (متوفاي 1352 ش./1972م.) مي نويسد: «اگر قدرت داشتم، عده اي يهودي را به کشورهاي مختلف مي فرستادم تا يهودآزاري را تعمّداً به وجود آورند».15
شواهد ديگري بر نادرستي ادعاهاي صهيونيسم در اين باره وجود دارد، که عبارتنداز:
1. مهاجرت و پراکندگي يهوديان که اغلب به دل خواه آنان و با هدف اقتصادي، به سوي پررونق ترين سرزمين ها صورت گرفته است.
2. يهوديان همواره در پهنه اي گسترده از خاک امپراتوري عثماني، در صلح و آرامش مي زيسته اند.
3. يهوديان در بريتانيا، فرانسه و آلمان قرون وسطي، تحت آزار نبوده اند و حتي پس از عصر نوزايي، وضع اجتماعي آنان بهبود يافت.
4. رنج و دردي که ميليون ها برده آفريقايي سياه پوست، در انتقال و اسکان اجباري به غرب متحمل شده اند، بيش از رنج و دردي است که بر يهوديان وارد آمده است. جالب اين که صاحبان برخي از کشتي هاي حاملِ بردگان، سوداگران و بانک داران يهودي بوده اند.
5. وقوع يهودآزاري را در حد پاييني مي توان پذيرفت که آن هم به ويژگي هاي فردي و اجتماعي يهوديان، مانند جمع گريزي و اشتغال در مشاغل غير مولد، چون رباخواري باز مي گردد16 و نيز ريشه در منازعه دائمي کليسا و کنيسه دارد. به هر روي، نقش يهودآزاري ساختگي در تولد صهيونيسم، آن چنان بزرگ بود که هرتصل آن را موهبت الهي ناميد. اگر صهيونيسم محصول يهودآزاري است، پس چرا صهيونيسم به نوعي يهودآزاري از طريق تبعيض بين يهوديان سفاردي و اشکنازي 17 مبدل شده است؛ سؤالي که صهيونيست همچنان آن را بي پاسخ گذاشته اند.18
سرمايه داري غرب و پيدايش صهيونيسم
صهيونيسم، مولد دوران تحول و انتقال سرمايه داري غرب به مرحله امپرياليسم نيز به شمار مي رود. در اين دوره، همه قدرت هاي بزرگ، براي تأمين منافع استعماري، فعالانه در پي يافتن جاي پايي محکم، در خاورميانه شدند. براي دست يابي به اين هدف، نخستين بار ناپلئون بناپارت (امپراتور فرانسه)، به جلب همکاري يهوديان عليه امپراتوري عثماني دست زد که البته در اين کار توفيقي به دست نياورد؛ سپس بيسمارک (صدر اعظم سابق آلمان) براي پاسداري از خط راه آهني که قرار بود از برن - شهري در آلمان - به بغداد کشيده شود، اقدام به جذب و به کارگيري يهوديان کر؛19 امّا سرانجام، اين انگليس بود که به آرزوي ديرينه اش، يعني خلق انديشه صهيونيسم و ترغيب يهوديان اروپاي شرقي، روسيه و غرب، براي مهاجرت به فلسطين و تشکيل يک دولت يهودي که حافظ منافع آن کشور باشد، دست يافت.20
دلايل بسياري در تأييد نقش قدرت هاي بزرگ استعماري، به ويژه انگليس، در پديد آمدن صهيونيسم و رژيم اشغال گر قدس در دست است. در 1219 ش./1840م. روزنامه تايمز لندن اعتراف کرد که پيشنهاد استقرار يهوديان در سرزمين فلسطين، مورد حمايت پنج قدرت بزرگ جهاني است؛ سپس هرتصل چنين فاش کرد: «بازگشت به سرزمين پدرانمان... از بزرگ ترين مسائل سياسي مورد علاقه قدرت هايي است که در آسيا چيزي مي جويند»؛ امّا همان گونه که گذشت، انگليس گوي سبقت را از ديگر قدرت هاي اروپايي ربود و با ابداع انديشه صهيونيسم 21 زمينه تأسيس رژيم غاصب اسرائيل را فراهم آورد. به بيان ديگر، پس از يک منازعه طولاني ميان صهيونيست ها، سرانجام صهيونيست هاي انگلوفيل،22 جناح وابسته به وايزمن، موفق به تثبيت فلسطين - مکان مورد نظر انگليس - به عنوان جايگاه نهايي يهوديان گشتند.23
يهوديان تنها نامزد تشکيل دولتي حافظ منافع غرب، در منطقه حساس و استراتژيک خاورميانه بودند؛ زيرا به عقيده لرد ارل شافتسبُري هفتم،24 که از رجال سياسي بريتانيا و نيز يک صهيونيست مسيحي بود، اسکان يهوديان در فلسطين نه تنها براي انگلستان که براي سراسر دنياي متمدن ( غرب) سودمند خواهد بود. هرتصل نيز معتقد بود که يهوديان مي توانند حلّال مشکل غرب در خاورميانه باشند.ماکس نوردو، از صهيونيست هاي معروف، معتقد بود که "ما فرهنگ اروپايي را... همچنان حفظ خواهيم کرد... ما به اين فکر که بايد آسيايي شويم، مي خنديم». پيش تر نيز يک کشيش مسيحي پيشنهاد کرده بود، که براي حفاظت از هندوستان زير سلطه انگليس، لازم است يهوديان در فلسطين ساکن شوند. به هر حال، صهيونيست ها خود را مشعل دار تمدن غرب مي دانند؛ تمدني که در تلاش است تا دموکراسي را در خاورميانه و قلب آن حاکم کند.25
نتيجه اين که نيازهاي فرهنگي، سياسي، اقتصادي و نظامي غرب، به ويژه انگليس، موجب پديد آمدن جريان فکري صهيونيسم و اسکان يهوديان در فلسطين گرديد؛ جرياني که با غير ديني (سياسي) کردن يهوديت، در پي تحقق و حفظ منافع استعماري در خاورميانه برآمد؛ در حالي که يهوديت دين دار ممکن بود براي غرب خطرآفرين باشد.26
بورژوازي يهود:27
از اواخر قرن دهم شمسي/شانزدهم ميلادي، يهوديان سفاردي از اسپانيا و پرتقال طرد شدند و در کشورهاي عثماني، هلند و فرانسه سکونت گزيدند. آنان به دليل مهارت در بانک داري و با بهره مندي از روابط تنگاتنگي که با سفاردي هاي عثماني داشتند، به آساني به عرصه تجارت جهاني وارد شدند و بدين سان، نخستين گام را در شکل دهي به بورژوازي يهود برداشتند.28 در قرن يازدهم شمسي/هيجدهم ميلادي نيز با ارتقاي وضع اجتماعي اروپاييان، موقعيت يهوديان، به ويژه در عرصه اقتصادي، بهبود يافت. اين امر، منجر به تلاش بيشتر بخشي از يهوديان براي رهايي از نظام گتو و ادغام در جوامع غربي و روي آوردن به مشاغل مولد و در نتيجه، گسترش و تثبيت قشر بورژوازي يهود گرديد.29
بورژوازي يهود، به صورت هاي گوناگون، در پديد آوردن صهيونيسم مؤثر افتاد. مهم ترين اهداف پيدايش صهيونيسم عبارتنداز
1. بورژوازي يهود، همگام و همراه با رشد و تکامل سرمايه داري غرب و همانند آن، همه جهان را بازار مصرف خود مي پندارد. در آن زمان، هرچند امپراتوري عثماني از ضعف اقتصادي رنج مي برد، امّا به دست آوردن بازار داخلي آن به سادگي امکان پذير نبود و اين امکان، با مهاجرت بيشتر يهوديان به عثماني - سرزميني که از نيروي کار ارزان عرب بهره مند بود - فراهم مي آمد. افزون بر اين، چنين اقدامي يهوديان غير فعال اقتصادي و بي علاقه به سرمايه گذاري را به عناصر فعال اقتصادي، در امپراتوري عثماني تبديل مي کرد و يهوديان باقي مانده در غرب را نيز به سوي فعاليت هاي اقتصادي و سودآور30 سوق مي داد.31
2. سرمايه داري يهود، براي جلوگيري از افزايش تقاضاي مالي يهوديان فقير که به کاهش ثروت آنان مي انجاميد، خواهان طرد آنها بودند؛ از اين رو، با تشکيل دولت اسرائيل، اداره دولت يهودي را در دست گرفتند. بنابراين، بورژوازي يهود، هم در راندن يهوديان از اروپا و هم در اداره کردن آنان در فلسطين اشغالي، نقش اساسي داشته است.
3. بورژوازي يهود در آغاز، خواهان مهاجرت يهوديان به فلسطين نبود؛ بلکه به اعتراف حيم وايزمن، اوگاندا بيشتر مورد علاقه بازرگانان يهودي بود. در مرحله بعد نيز بورژوازي يهود در پي مهاجرت همه يهوديان به فلسطين نبود؛ بلکه خواهان آن بود که شمار يهوديان به اندازه اي کاهش يابد که به رفاه اقتصادي آنان در غرب لطمه اي وارد نسازد. ناحوم ساکولو در اين باره اعتراف مي کند که صهيونيسم نه به عنوان يک نهضت، بلکه به عنوان يک اقدام مالي و سرمايه داري ظهور کرده است؛ البته يافتن مکاني براي خوش گذراني و نيز دست يابي به کنترل مجدد يهوديان، از ديگر هدف هاي بورژوازي يهود در خلق صهيونيسم شمرده شده است.32
صهيونيسم ادبي - سياسي
پيش از تولد صهيونيسم سياسي، صهيونيسم ادبي پديد آمد و نخستين جرقه هاي سياسي کردن دين يهود را برافروخت. به ديگر سخن، صهيونيسم، نخست در عرصه زبان، گفتار و انديشه و آن گاه در عرصه سياست قد برافراشت. در اين روند، صهيونيسم ادبي، زبان عبري را به خدمت گرفت و در گسترش آن کوشيد و يهوديان عبري زبان را تشويق کرد و پاداش داد. به دنبال اين تلاش چند صد ساله، زبان عبري که به گفته بن گوريون، يک زبان ناگويا بود و در قلب ها مي زيست و به نماز، شعر و ادبيات مذهبي اختصاص داشت، به جايگاهي دست يافت که ديگر تنها زبان زمان گذشته نبود، بلکه زبان آينده، زبان رستاخيز و زباني بود که مي توانست يهوديان را به عنوان يک ملت يگانه در زير بيرق خويش گرد آورد.33
در عرصه قلم، انديشه، هنر، داستان، رمان و نمايش هاي بسياري پديد آمد که به ايفاي نقش در تولد صهيونيسم پرداختندکه در بين آنها اشعار مذهبي بن هاله وي (متوفاي 519 ش./1140 م.) به سود مقاصد صهيونيستي به کار رفت. کتاب «تلمود»34 (نگارش 1129 ش./1750 م.) انديشه بازگشت به ارض موعود را رواج داد. بنجامين ديزرائيلي (Benjamin disraeli) در رُمان «ديويد آلروي» (تأليف 1212 ش./1833 م.) شکلي از نژادپرستي افراطي يهودي را به تصوير کشيد. زيگموند فرويد (متولد 1235 ش./1856م.) بر لزوم اجراي تربيت صهيونيستي تأکيد ورزيد. جورج اليوت (Georg Eliot)در رمان «دانيل دروندا»35 (تدوين 1255 ش./1876م.) که مهم ترين سند ادبي صهيونيسم به شمار مي رود، ناممکن بودن ادغام يهوديان در تمدن هاي ديگر را گوشزد کرد. افزون بر اين تلاش ها، نگارش «دايرةالمعارف صهيونيسم و اسرائيل» (تأليف 1259ش./1880م.) به سهم خويش، زمينه ساز صدور اعلاميه بالفور36 گرديد که آن نيز، از زمينه هاي اساسي تأسيس اسرائيل به شمار مي رود.37
برخي از افسانه ها نيز در پديد آوردن صهيونيسم دخيل بوده اند. مهم ترين اين افسانه ها، افسانه «يهودي سرگردان» يا يهودي دوره گرد است. اين افسانه براي نماياندن زندگي سراسر آميخته با رنج ، محنت ،سرگرداني و بي پناهي يهوديان به کار رفت و به تدريج زمينه ذهني ضرورت تلاش براي رهايي يهوديان صهيونيست را در اواخر قرن دوازدهم شمسي/نوزدهم ميلادي فراهم آورد.38
ادبيات صهيونيستي، تنها به ترسيم چهره يهودي يا يهوديان ناراضي نپرداخته، بلکه کوشيده است ،چهره اي نيک و انساني از يهوديان به دست دهد، تا آنان راه کسب امتيازات اجتماعي بيشتري را بازيابند و آن را براي ظهور صهيونيسم به کار گيرند. در مجموع، ادبيات صهيونيستي کوشيده است، تا با رواج همبستگي يهوديان جهان، مبارزه با تبليغات ضد صهيونيستي، رنج و ستم ديدگي يهوديت را به تصوير کشد ،و به پندار خود، وحشي گري اعراب عليه يهوديان را نمايان سازد و به ترويج انديشه برتري قوم يهود بپردازد.39
پي نوشت
1. تئودور هرتصل - بنيانگذار صهيونيسم (Thedar Herzel) به شکل هاي گوناگون همچون: تئودور هرتزل، هرزل، هرتسل و... نوشته مي شود، ولي معمولاً آن را به صورت «هرتصل» مي نگارند.
2. ناحوم ساکولو (nahum sokolow) مورخ صهيونيستي است.
3. عبد الوهاب المسيري، صهيونيسم ،ترجمه لواء رودباري، ص 7 /حميد احمدي، ريشه هاي بحران در خاورميانه، ص 3 / علي آقا بخشي، پيشين، ص 423 / ب. پراهي، فريب خوردگان صهيونيسم، ترجمه ابوالقاسم سرّي، ص 27.
4. انسان رهايي بخش را در زبان عبري «ما شياح» مي گويند.
5. حميد احمدي، پيشين ص 3 / روژه گارودي، پرونده اسرائيل و صهيونيسم سياسي، ترجمه نسرين حکمي، ص 5 / عبدالوهاب المسيري، پيشين، ص 8.
6. هر کسي که خواهان مهارت يهوديان جهان به فلسطين باشد، صهيونيست است، خواه يهودي باشد و يا نباشد. بنابراين، هر يهودي، صهيونيست نيست، و به عکس، برخي صهيونيست ها غير يهودي اند.
7. عبدالوهاب المسيري، پيشين، ص 14-7 / عادل توفيق عطاري، تعليم و تربيت صهيونيستي، ترجمه ي مجتبي بردبار، ص 50 / روژه گارودي، تاريخ يک ارتداد، اسطوره هاي بنيان گذار سياست اسرائيل، ترجمه ي مجيد شريف، ص 23.
9. «حيم» يا «حيثم» يا «چيم وايزمن» (Chaim Weizman) پس از هرتصل، جامعه صهيونيستي را براي نيل به تأسيس اسرائيل رهبري کرد.
10. يوري ايوانف، صهيونيسم، ترجمه ي ابراهيم يونسي، ص 74 - 71 / عبدالوهاب المسيري، پيشين ،ص 36.
11. نام دولت ديگر يهودي، يهودا (= يهوذا) بود.
12. «گتو» Ghetto در گذشته به محله اي در يک شهر گفته مي شود که يهوديان به اقامت در آن مجبور بوده اند.
13. آلاسداير دراسدل و جرالد اچ. بليک، جغرافياي سياسي خاورميانه و شمال آفريقا، ترجمه ي درّه ميرحيدر، ص 361.
14. ديويد داود بن گوريون (David Ben Gurion) در لهستان به دنيا آمد و در اسرائيل مرد. وي نخست وزير اسرائيل در سال هاي نخستين تأسيس رژيم
Semitism - Anti .8 صهيونيستي بود.
15. پراهي، فريب خوردگان صهيونيسم، ص 6 / گالينا نيکيتينا، دولت اسرائيل، ترجمه ي ايرج مهدويان، ص 32.
16. يوري ايوانف، پيشين، ص 32 و 40 و 74 و 71 / عبدالوهاب المسيري، پيشين، ص 75 و 24.
17. سفاردي (Sepharadi) و اشکنازي (Ashkanase) به ترتيب به يهوديان مهاجر اروپاي شرقي و شمال غرب اروپا به اسرائيل اطلاق مي شود.
18. عبدالوهاب المسيري، پيشين، ص 88.
19. پيش از جنگ جهاني اول، صهيونيست ها به آلمان دل بسته بودند، ولي با مشاهده شکست قريب الوقوع آلمان و پيروزي انگليس، به آن روي آوردند.
20. يوري ايوانف، پيشين، ص 54 و 48 و 45 و 13.
21. به عقيده ماکس نوردو (Max Nordau) يکي از رهبران صهيونيست ها در قرن بيستم ميلادي، صهيونيسم اختراع انگليس است. ر.ک: يوري ايوانف، پيشين، ص 51.
22. انگوفيل به افراد و گروه هايي مي گويند که گرايش و وابستگي شديد به انگليس دارند.
23. يوري ايوانف، پيشين، ص 85، 51، 47 و 18.
25. عبدالوهاب المسيري، پيشين، ص 54، 12، 8 و 5 / يوري ايوانف، پيشين، ص 69.
26. عبدالوهاب المسيري، پيشين، ص 29.
27. بورژوازي (Bourgeoisie) براي طبقه سرمايه دار نيز به کار مي رود. ر.ک: علي آقابخشي، پيشين، ص 2635. عبدالوهاب المسيري، پيشين، ص
Seventh Eart shafes bury .29 24.
28. به عقيده ايوانف، بورژوازي يهود محصول رنسانس نيست، بلکه پيش از آن نيز وجود داشته است. ر.ک: يوري ايوانف، پيشين، ص 20-26.
29. عبدالوهاب المسيري، پيشين، ص 8، 7 و 2.
30. ماير ويلنر (Mcir Vilner) سياستمدار اسرائيلي مي گويد: «صهيونيسم نماينده ايدئولوژي ارتجاعي يهوديان بورژوازي طرفدار امپرياليسم است.» ر.ک: پراهي، پيشين، ص 30.
31. المسيري، پيشين، ص 55، 40، 17 و 9.
32. يوري ايوانف، پيشين، ص 83، 82 و 52 / نيکيتينا، دولت اسرائيل، ص 31.
33. غسان کنفاني، نگاهي به ادبيات صهيونيسم، ترجمه موسي بيدج، ص 13-23.
34. تلمود يا تعليم، کتابي است شامل دو بخش که يکي را «مشنا» و ديگري را «گمارا» گويند. مشنا، مجموع تعاليم مختلف يهود است و گمارا، تعليمات و تفاسيري است که پس از تکميل مشنا در مدارس عاليه يهود به وجود آمد. ر.ک: روژه گارودي، پرونده اسرائيل و صهيونيسم سياسي، ص 181.
36. اعلاميه بالفور (Deslavation Balfeur) از سوي لرد آرتور بالفور(Lord Arthur James Balfeur) وزير امور خارجه وقت انگليس صادر شد. مفاد
Daniel Deranda .35 اين اعلاميه به پيشنهاد وي در کنفرانس سان ريمو (San Remo) -شهري در ايتاليا به تأييد متفقين رسيده بود.
37. روژه گارودي، پرونده اسرائيل و صهيونيسم سياسي، ص 47، 42، 33 و 28 / عبدالوهاب المسيري، پيشين، ص 14-17 در اين جا بايد به ترجمه عبري کتاب جلعاد (Gilead) -نام منطقه اي در شرق اردن اشاره کرد که رکورد بي سابقه اي در فروش نشريات عبري برجاي گذاشت.
38. کنعاني، نگاهي به ادبيات صهيونيسم، ص 66، 57.
39. همان، ص 81، 71، 43، 41.
منبع: / ماهنامه / پرسمان / 1383 / شماره 25، مهر ????/??/??
نويسنده : مرتضي شيرودي
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید