معناي نوديني، نوديني از منظر روان شناسي و جامعه شناسي، جهان شمولي و همه نگري يهوديت، تبشيري بودن يهوديت، کاربرد و معاني نوديني در کتاب مقدس عبري، نوديني در دوره خاخامي، نوديني در عصر هلني، ديدگاه فلاسفه يهودي درباره نوديني، ملاک هاي يهودي بودن، جايگاه تازه يهوديان، فرآيند تغيير آيين يا نوديني در يهوديت.
نوديني يا تغيير آيين (conversion) کمابيش در اديان مختلف وجود داشته و دارد. متدينان به يک دين به دلايل متعددي از دين خود روي برتافته، به ساير اديان روي مي آورند. اين پديده بيشتر معلول فشارهاي بيروني، مطامع دنيوي و جاه طلبي است و در پاره اي موارد، در پي آگاهي از کاستي ها و نارسايي آموزه ها و تعاليم دين خودي و عدم ارائه راه برون رفت از مشکلات و نيز پاسخگو نبودن دين قبلي به دغدغه ها با طيب خاطر صورت مي گيرد. دانشمندانِ علوم رفتاري اين موضوع را با کنجکاوي تحسين برانگيزي مطرح و زواياي پنهان آن را آشکار ساخته اند. اما با توجه به اين که در اين نوشتار بررسي موضوع نوديني از منظر يهوديت مطمح نظر است، تنها به اشاره اي کوتاه بسنده مي شود. در اين مقاله، مطالب ذيل مطرح شده است: معناي نوديني، نوديني از منظر روان شناسي و جامعه شناسي، جهان شمولي و همه نگري يهوديت (چه آنکه تنها در صورتي مي توان از نوديني سخن گفت که يهوديت دين قومي تلقي نشود)، تبشيري بودن يهوديت، کاربرد و معاني نوديني در کتاب مقدس عبري، نوديني در دوره خاخامي، نوديني در عصر هلني، ديدگاه فلاسفه يهودي درباره نوديني، ملاک هاي يهودي بودن، جايگاه تازه يهوديان، فرآيند تغيير آيين يا نوديني در يهوديت.
نوديني در يهوديت
شواهد تاريخي بيانگر اين واقعيت است که در طول تاريخ، برخي از پيروان اديان مختلف به دلايلي که در اينجا مجال ذکر آنها نيست، از کيش خود سربرتافته، به ساير اديان گرويده اند. بدون ترديد، چنين رويدادي به ندرت اتفاق افتاده است و تازه در همين موارد نادر، به ويژه در جاهايي که تغيير آيين به صورت گروهي صورت گرفته است، بيشتر عوامل بيروني دخالت داشته اند؛ چه آن که غالب پيروان اديان به رغم آگاهي از کاستي ها و ضعف هاي آيين و سنت خويش و نيز نقاط قوت ساير اديان، مايل نيستند از سنتي که در آن نشو و نما يافته اند فاصله گرفته، سوداي اديان ديگر را در سر بپرورانند. به عبارت ديگر، حتي اگر آنان در عمل پايبند آيين و سنت خود نباشند، در ظاهر مايلند خود را به آن وفادار نشان دهند.
جامعه شناسان، روان شناسان و نيز عالمان الهيات هر يک از منظري خاص به اين موضوع نگريسته، و مقالات و کتاب هاي زيادي ذيل همين عنوان نوشته اند و به خوبي علل و دلايل نوديني را به بحث گذاشته اند. اما آنچه در اينجا مطمح نظر ماست بررسي نوديني در يهوديت است نه به طور کلي؛ از اين رو، در ابتداي بحث به اختصار معناي نوديني و نيز ديدگاه دانشمندان علوم رفتاري را در اين خصوص بررسي مي کنيم.
معناي نوديني(1)
واژهconversionاز ريشه لاتيني convertere به معناي تغيير جهت گيري يا جهت يابي دوباره معنوي است. معادل اين واژه در زبان هاي يوناني و عبري نيز به معناي حرکت و تغيير است. به عبارت ديگر، اين واژه و معادل هاي يوناني و عبري آن هر سه به طور مستقيم به حرکت يا تغييرفيزيکي يا مادي اشاره دارند. با اين وصف، به اعتقاد تامس فين(2) به طور مستقيم به تغيير روح يا ذهن خصوصاً تغيير عقيده يا شيوه زندگي اشاره دارند.(3)
در کتاب مقدس عبري، دو واژه براي نودين بکار رفته است. واژه گِرتُشاو )gertoshab(و واژه گِرصِدِق )gerzedek(. واژه نخست به ساکن يا مقيمي اطلاق مي شود که تنها از بت پرستي روي گردانده ولي آيين يهود را نپذيرفته است. واژه دوم در مورد افرادي به کار مي رود که از سر اعتقاد به يهوديت گرويده اند و به سرزمين اسرائيل به قصد ماندن آمده اند، نه به قصد تفرج و سياحت.(4)
در اين جا، مناسب است گونه شناسي مختصري از واژه هاي وابسته و مرتبط با نوديني ارائه شود. رويگرداني از يک سنتِ ديني بزرگ و روي آوردن به سنتِ ديني بزرگ ديگر را تغيير سنت(5) مي گويند. با ظهور مسيحيت و اسلام، اين نوع نوديني رواج يافت. در اين نوع نوديني، شمار زيادي از افراد تغيير آيين مي دهند. حرکت از يک جهان بيني، نظامِ مناسک، جهان نمادين و طرز زندگي به ديگري فرآيند پيچيده اي است که غالباً در فضاي تعارض ميانْ فرهنگي اتفاق مي افتد. در يک سنت ديني بزرگ، فرقه ها و گروه هاي بي شماري وجود دارند. گرايش يک فرد از يک فرقه به فرقه ديگر را تحول و تغيير سازماني و نهادي(6) مي نامند. تغيير از کليساي باپتيست به کليساي پرسبيتري در پروتستانتيزم امريکايي نمونه اي از اين نوع تغيير است. تغيير و تحول فرد يا گروه از عدم التزام و تعهد به يک آيين و دين به مشارکت با يک نهاد يا جامعه ديني را وابستگي(7) مي نامند. بسياري از کساني که به نهضت هاي ديني جديد گرايش پيدا مي کنند، پيشينه ديني ندارند. التزام و تعهد مجدد شخص را به ديني که قبلاً به طور رسمي يا غيررسمي به آن وابستگي داشته است تشديد وابستگي(8) مي نامند. اين نوع تغيير هنگامي رخ مي دهد که اعضاي رسمي يک نهاد ديني باورها و تعهد خود را در طرز زندگي خود دخالت مي دهند يا هنگامي که تعهد و التزام مردم از طريق تجربه ديني عميق يا بصيرت هاي جديدِ ژرفا پيدا مي کند و تقويت مي گردد. واژه ارتداد(9) و رفض،(10) به ترک يک سنت ديني يا باورهاي آن از سوي اعضاي قبلي اطلاق مي شود. اين تغيير لزوماً به معناي پذيرش يک ديدگاه ديني جديد نيست، بلکه غالباً به قبول و اتخاذ يک نظام غيرديني از ارزش ها اشاره دارد. گونه شناسي فوق بر جنبه هاي جامعه شناسي فرآيند تغيير و تحول ديني متمرکز شده است.(11)
نوديني از منظر علوم رفتاري (روان شناسي و جامعه شناسي)
تعريف هاي زيادي از نوديني شده است. در يهوديت و مسيحيت، نوديني به معناي فراخوان و دعوت بنيادي براي ترک شر و بدي و برقراري رابطه با خدا از طريق ايمان است. برخي از دانشمندان علوم انساني نوديني را به تغييرات بنيادي و غيرمنتظره در باورها، رفتارها و وابستگي هاي مردم تعريف کرده اند. نوديني را از دو ساحت مي توان بررسي کرد: يک بار نوديني از منظر الهيات و دين مشخصي نظير يهوديت بررسي مي شود و بار ديگر انواع، فرآيندها و ساختارهاي نوديني بدون در نظر گرفتن ديدگاه ديني خاص به بحث گذاشته مي شود. نوديني فرآيندي پويا و چندبعدي است. برخي آن را بنيادي، ناگهاني و غيرمنتظره مي دانند و ديگران معتقدند که روندي تدريجي را طي مي کند و کلي و فراگير نيست.
به اعتقاد برخي از دانشمندانِ معاصر، بايد بين نوديني و تعهد و التزام فرق گذاشت. از نظر آنان، نوديني و تعهد دو چيز مجزا و مستقل اند که در زمان هاي مختلف ممکن است اتفاق بيفتند؛ زيرا يک فرد ممکن است به دين جديدي بگرود قبل از آنکه به آموزه ها و باورهاي آن کاملاً ملتزم شود. بنابراين، نوديني اساساً فرآيند و روند تحول دروني است و لازمه آن جايگزين کردن عالم مقال با عالم ديگر است. چنان که آلن سِگل مي گويد: «بُعد محوري نوديني تصميم و عزم بازسازي و تغيير بنيادي است».(12)
نوديني معمولاً بدان سبب روي مي دهد که نظام باورهاي موجود، ناتوان از توجيه موقعيت و شرايط فعلي فرد است، لذا او درصدد تغيير دين خود برمي آيد. به عبارت ديگر، نودينان چون در دين فعلي خود راه حلي براي برون رفت از مشکلات نمي بينند، سراغ ساير اديان مي روند تا شايد در آنجا پاسخ خود را بيابند.
براي درک بهتر مفهوم نوديني و نيز تنوع و پيچيدگي هاي آن، بايد اين موضوع را از سه جنبه در نظر گرفت: سنت،(13) تحول(14) و تعالي.(15) اما سنت عبارت است از قالب و بافت اجتماعي - فرهنگي اي که نمادها، مناسک، جهان بيني ها و نهادها را دربرمي گيرد. سنت وضعيت فعلي اي را که فرد در آن زندگي مي کند، سروسامان مي دهد و در ارتباط و تعاطي با گذشته از آن محافظت مي کند. جامعه شناسان جنبه هاي اجتماعي و نهادي سنت هايي را که در آنها نوديني اتفاق مي افتد بررسي مي کنند. آنان به شرايط اجتماعي زمان نوديني و طرز تأثير متقابل ميان فرد و محيط اجتماعي او، و نيز روابط ميان فرد و گروهي که او در بين آنان زندگي مي کند، توجهي تام دارند. مردم شناسان قلمروهاي فرهنگي و ايدئولوژيکي سنت را بررسي مي کنند. آنان فرهنگ را همچون جلوه فعاليت انساني و نيز نيروي قوي و قدرتمندي مي دانند که در شکل دهي و تجديد حيات افراد، گروه ها و جوامع نقش محوري ايفا مي کند. مردم شناسان، نمادها و روش هاي تغيير دين، تأثير فرهنگي نوديني، موانع يا وسايل نوديني و مراحل بسط و تحول جهت يابي ديني جديد را مورد بررسي قرار مي دهند.
تحول: روش دوم براي فهم نوديني تأمل بر جنبه تحول است. تحول را مي توان نوعي تغيير دانست که در افکار، احساسات و اعمال مردم نمايان مي شود. روان شناسي رشته اي است که تحول را در هر دو جنبه عيني و ذهني در نفس، خودآگاهي و تجربه مدنظر قرار مي دهد. ويليام جيمز در کتاب تنوع تجربه ديني، نوديني را از ديدگاه يک روان شناس بررسي کرده است.
بعد از ويليام جيمز، بيشتر مطالعات روان شناسي در باره نوديني بر شيوه و روشي تأکيد دارند که در آن قبل از نوديني غالباً تشويش و اضطراب، ناآرامي، تعارض، گناه و مشکلاتي ازاين دست وجود دارد.نظريه پردازانِ روان شناسي ازچشم اندازها وديدگاه هاي مختلفي به مسئله نوديني پرداخته اند: روان تحليلي، رفتارگرايي، روان شناسي انساني، اجتماعي و معرفتي. روان تحليلي بر فعاليت ها و تحرک هاي عاطفي بيروني به خصوص جايي که روابط ميان والدين و فرزندان را منعکس مي کنند، متمرکز مي شوند؛ رفتارگرايان بر رفتار شخص تأکيد دارند و درجه مطابقت و سازگاري آن را با محيط اجتماعي مستقيم، يعني با پاداش ها و مجازات ها، ارزيابي مي کنند. روان شناسان انساني بر طريقي تأکيد دارند که در آن نوديني به فرد تشخص و شخصيت بيشتري مي دهد. آنان برنتايج مفيدي که از نوديني به دست مي آيد، تأکيد مي کنند. و در نهايت روان شناسان معرفتي و اجتماعي تأثير عوامل عقلاني و فراشخصي را بر افراد و گروه ها بررسي مي کنند.
تعالي: تعالي به قلمرو مقدس و نيز آشنايي با امر مقدس اشاره دارد؛ امري که هدف و منبع نوديني در اديان است. عالمان الهيات اين بعد را به طور مطلق در کل فرآيندِ تحول و تغييرِ انساني، اساسي دانسته اند و ابعاد ديگر را فرع آن. رشته هايي از تحقيقات ديني که بر مسئله تعالي متمرکز شده اند، در انتظارات، تجارب ديني و جهان بيني هاي نودينانِ مستعد تحقيق مي کنند. دانشمندان به اين نتيجه رسيده اند که نوديني، روند همکاري متقابل و تدريجي است و نتايج و پيامدهايي در جامعه دارد. نوديني تمام ابعاد زندگي نوآيين را متحول مي سازد.(16)
آنچه گذشت، به اختصار به پاره اي از مباحث نوديني به طور عام پرداخت. بدون ترديد مطالب زيادي را مي توان ذيل نوديني مطرح کرد، ولي از آنجا که بحث پيرامون نوديني در آيين يهود است، به همين مقدار بسنده مي کنيم. نوديني در يهوديت تنها در صورتي مصداق پيدا مي کند که يهوديت را ديني همه نگر و جهان شمول بدانيم، و از ديدگاه برگزيدگي فاصله بگيريم؛ زيرا اگر خداي بني اسرائيل، يهوه، را مختص به ايشان بدانيم و بر انديشه خداي قومي و نظريه حلول خدا در اين قوم مهر تأييد بزنيم، پرداختن به اين موضوع نه تنها ضرورتي نخواهد داشت که يک سره بيهوده و عبث خواهد بود.
جهان شمول و همه نگر بودن يهوديت
از ديرباز اين مسئله مطرح بوده است که آيا يهوديت ديني همه نگر و جهان شمول است يا اين که اختصاص به بني اسرائيل دارد. زعما و پيشوايان يهوديت هر يک با استناد به پاره اي از آيات کتاب مقدسِ عبري، اعلام موضع نموده و يکي از اين دو قول را اختيار کرده اند. از يک سو، به نظر مي رسد يهوديت واجد پيامي براي تمام بشريت است و با اين که پيامبرانِ بني اسرائيل در ابلاغ اين پيام نقش محوري و خطيري را ايفا کرده اند، روح پيام عام و از اعتباري جهاني برخوردار است. از سوي ديگر عهد عتيق حاوي آياتي است که بر اختصاص داشتن آيين يهود به قوم يهود و بني اسرائيل تأکيد مي ورزد. و از آنان به عنوان قوم مقدس،(17) قوم خاص(18) و قوم برگزيده(19) ياد مي کند. اگر در کتاب مقدسِ عبري نيک بنگريم هر دو عنصر را در کنار هم خواهيم يافت.
ابتدا براي اين که تصور روشني از جهان شمولي يهوديت به دست دهيم، عهد خدا با نوح به عنوان نياي تمام بشر را مرور مي کنيم. خداوند به نوح وعده داد تا بلايايي که قبلاً بر بشر نازل مي شد، فرود نخواهد فرستاد. در سفر پيدايش آمده است: «اينک من عهد خود را با شما و بعد از شما با ذريت شما... و حتي با حيوانات استوار مي گردانم...».(20) بديهي است چنين عهدي که با تمام بشر بسته شده است يک جانبه نيست، بلکه فرزندان نوح نيز مي بايست دستورهاي خداوند را که در هفت قانون نوح تجلي يافته، پايبند باشند وخدا را اطاعت کرده، بت پرستي را به کناري نهند. بنابراين، نجات تنها از آنِ قومِ برگزيده يا کساني که از طريق نوديني به يهوديت پيوسته اند نيست، بلکه به روي تمام انسان ها گشوده خواهد بود، مشروط به آنکه قوانين الهي را به کار بندند و پارسايي پيشه کنند.
در تفسير سفر پيدايش آمده است خداوند هفت فرمان به فرزندان نوح اعطا کرده است. اين قوانين هفت گانه که عبارتند از: برپا داشتن دادگاه هاي شرعي، منع کفر، بت پرستي، فساد جنسي، آدم کشي، دزدي، و نخوردن عضو جداشده از حيوان زنده. در هيچ جاي کتاب مقدس بسان ده فرمان موسي به شماره درنيامده اند، بلکه تنها در سفر پيدايش به طور کلي به عهد خدا با نوح اشاره شده است.(21) خداوند آسمان و زمين را به عنوان شاهد مي خواند: روح پارسايي متوقف است بر اين که هر شخص چه رفتار و کرداري انجام دهد، اعم از اين که يهودي يا غيريهودي، مرد يا زن، نوکر يا آقا باشد. دروازه ها هميشه به روي انسان هاي عادل و پرهيزگار باز است و هر کس بخواهد مي تواند وارد شود(22) و همچنان که فرمان هاي هفت گانه نوح تمام امت ها را دربرمي گيرد، اعتقاد به آيين حنيف و توحيد نيز که ابراهيم داعيه دار آن بود تمام انسان ها را دربرمي گيرد، به گونه اي که هر کس به يگانگي خدا شهادت دهد، از فرزندان ابراهيم به شمار خواهد رفت. چنان که ملاحظه مي کنيد، صرف ايمان به يگانگي خدا کافي است تا انسان در زمره فرزندان ابراهيم درآيد و جميع امت هاي جهان از او برکت خواهند يافت؛ زيرا او را مي شناسم که فرزندان و اهل خانه خود را بعد از خود امر خواهد فرمود تا طريق خداوند را حفظ کنند و عدالت و انصاف را بجا آورند تا خداوند آنچه به ابراهيم گفته، به وي برساند.(23)
ابن ميمون در روزگاري که جنبه قومي و قبيله اي يهوديت غالب بود، نوعي جهان شمولي تعديل يافته را ترويج مي کرد. از نظر او، عهد خدا با نوح که در قالب هفت فرمان تجلي کرده است همگاني و فراگير است. بنابراين اگر بيگانه اي هفت قانون نوح را رعايت کند عادل به شمار خواهد آمد و از جهانِ آينده بهره مند خواهد گشت. ابن ميمون در ادامه مي گويد گردن نهادن به مفاد عهد خدا با موسي، که بن مايه تورات است، اختصاص به قوم بني اسرائيل دارد و سايرين موظف به رعايت آنها نيستند. بنابراين چنان چه فردي با طيب خاطر يا از سر اجبار و اکراه به دستوراتي که در تورات آمده گردن نهد، بايد از او استقبال کرد.(24)
ابن ميمون در پاسخ به حسداي هلوي مي گويد:
اما سؤال شما درباره ملت ها، مي دانيد که خدا به دنبال قلب آدمي است و نيت که امري قلبي است معيار همه چيز است. به همين دليل، فرزانگانِ ما مي گويند: انسان هاي باتقوا و پرهيزگار در ميان غيريهودي ها [کفار و مسيحيان ] سهمي در جهان آينده دارند؛ البته مشروط به اين که آنچه ما درباره شناخت خدا فراگرفته ايم، فراگيرند و نفوس خود را با صفات ارزشمند و پسنديده شرف بخشند. در اين صورت، بدون ترديد هر که نفس خود را با اصول اخلاقي و حکمت مبتني بر ايمان به خدا شرافت بخشد، مطمئناً به انسان هاي جهان آينده تعلق خواهد داشت. به همين دليل فرزانگان ما مي گويند: «حتي يک غيريهودي اي را که توراتِ سرور ما موسي را مطالعه کند مي توان با کاهن اعظم برابر دانست».(25)
ربي ارميا مي گويد: ما چگونه بفهميم که حتي يهودياني را که به تورات عمل کرده اند بايد با کاهن اعظم برابر دانست؟ کتاب مقدس مي گويد: «بايد فقط از دستورات و قوانين من اطاعت کنيد و آنها را به جا آوريد، چون من خداوند، خداي شما هستم. اگر قوانين مرا اطاعت کنيد زنده خواهيد ماند.(26) ارميا خاطرنشان مي شود که خداوند قوانين را به خود منتسب مي کند و نه کاهنان يا اسرائيلي ها و جز آن. او مي گويد اگر از قوانين و دستورات من اطاعت کنيد زنده خواهيد ماند. در اشعيا و مزامير نيز آياتي وجود دارد که بر ادعاي جهان شمولي يهوديت صحه مي گذارد. در اشعيا آمده است: «دروازه ها را بگشاييد تا قوم عادل و باايمان وارد شوند».(27) در اين جا کتاب مقدس نمي گويد که يهودي ها يا کاهنان وارد شوند، بلکه مي گويد انسان هاي پرهيزگار. در مزامير نيز شبيه همين مضمون آمده است، آن جا که مي گويد: «دروازه هاي خانه خدا را باز کنيد تا وارد شوم و خداوند را پرستش کنم! اين دروازه خداوند است؛ فقط نيکوکاران مي توانند از آن وارد شوند».(28)
موساي کوزايي، حاخام برجسته فرانسوي، يهوديان را به اصلاح رفتار و کردارشان فرامي خواند. او به يهوديان هشدار مي دهد رفتار خويش را اصلاح کنند تا بيگانگان با مشاهده رفتار ناشايست آنان از يهوديت بيزار نشوند. به واقع، رفتار خوب يهوديان مي تواند زمينه ورود افراد بيشتري را به کيش يهودي مهيا سازد، چه آنکه فلسفه تبعيد و سرگرداني قوم يهود چيزي جز اشاعه فرهنگ توحيدي در ميان جوامع الحادي و چندخدايي و نيز پيدا کردن پيروان جديد نبوده است. العازار بن پدات، يکي از حاخام هاي قرن سوم، نيز به اين مطلب تصريح کرده است.(29) با تأمل در کلمات موساي کوزايي مي توان دريافت که هر چند يهوديت در آغاز توسط انبياي بني اسرائيل مخاطبان خود را در ميان قوم يهود و اسباط دوازده گانه مي يافت، اما به زودي اقوام و مللِ پيرامونِ ايشان را مخاطب خود ساخت و وعده الهي را براي آنان نيز صلا در داد. بدين ترتيب، مي توان به وجه جمع و راه ميانه اي براي ادعاي جهان شمولي يهوديت از يک سو و ادعاي اختصاص داشتن آن به قوم يهود از سوي ديگر دست يازيد. برتري و مزيت بني اسرائيل بر ساير اقوام تنها در اين بود که آنان از طرف خداوند برگزيده شوند و رسالت خود را به عنوان منادي و مبشر وعده الهي به همه اقوام جهان به خوبي انجام دهند. در پاراگراف دوم دعاي عالينو (وظيفه ما) نيز آمده است يهوديان براي کمال انسان در پادشاهي خدا وساطت مي کنند. در اين بخش از دعا، ادعاي جهان شمولي يهوديت تقويت، و اميد وافر به آمدن ملکوت خدا ابراز شده است و آرزوي جهاني که در آن نوع بشر يک دل و يک جهت تنها خداي حقيقي را پرستش کنند و جهان تحت قدرت مطلقه او به کمال برسد، مطرح شده است.
موسي مندلسون، از فيلسوفان يهودي قرن هجدهم، نيز همچون موساي کوزايي و انديشمندان ديگر بر اين باور است که يهوديت صرفاً راهي است که خداوند براي يهوديان قرار داده تا در آن گام نهند. بنابراين يهوديت دين تبليغي و تبشيري نيست. ما به عنوان يهودي وظيفه نداريم ديگران را به يهوديت فراخوانيم، زيرا فعاليت تبشيري با يهوديت بيگانه است. تمام حاخام ها در اين نکته هم داستانند که شريعت موسوي تنها بر يهوديان الزامي است و بس. او مي گويد خداوند تمام اقوام را دستور داد که قوانين طبيعي و دين پدران نخستين را مراعات کنند. در صورتي که بر طبق دين عقل يا طبيعت زندگي کنند، بيگانگان پارسا خوانده خواهند شد. مندلسون از آمدن کنفوسيوس هاي ديگر استقبال مي کند و معتقد است اگر چنين رؤيايي به واقعيت بپيوندد، بر طبق آموزه هاي ديني خود، آنان را دوست خواهد داشت و به آنان احترام خواهد گذاشت، بي آن که تغيير آيين دهند و به يهوديت گرايش پيدا کنند. چنانکه ملاحظه شد، او نيز بين ادعاي جهان شمولي يهوديت و اختصاصي بودن آن براي يهوديان به راه حل ميانه و يا به عبارت دقيق تر به نظريه جهان شمولي تعديل يافته رسيده است.(30)
برخي از دانشمندان يهود ميان برگزيدگي بني اسرائيل و عمل آنان به تورات رابطه تنگاتنگي قائلند. به نظر آنان بني اسرائيل برتري ذاتي بر ساير ملل ندارند تا به خاطر آن شايسته لطف و مرحمت ويژه الهي شوند، بلکه تا زماني که فرمان هاي تورات را گردن مي نهند، مقام و منزلت خود را حفظ خواهند کرد و در غير اين صورت جايگاه خود را از دست خواهند داد. از طرفي آنان تورات را از بني اسرائيل نمي دانند، بلکه معتقدند تورات براي تمام بشر آمده است، لذا گفته اند: «هر جمله اي که توسط خداي قادر مطلق گفته مي شد، به هفتاد زبان به گوش مي رسيد».(31) همين مضمون در برشيت ربا نيز آمده است: «موسي تورات را به هفتاد زبان شرح مي داد». از اين جملات و نظاير آن، جهان شمولي يهوديت استفاده مي شود. در باب هجدهمِ سفر لاويان نيز آيه اي وجود دارد که بر اين مهم دلالت دارد، آنجا که مي گويد: «پس شما فرايض و احکام مرا نگاه داريد، که هر آدمي که آنها را به جا آورد، به واسطه آنها زيست خواهد کرد».(32) در اين جا تعبير «هر آدمي» بکار رفته است نه هر کاهن، لاوي يا اسرائيلي که اين خود دليل بر جهان شمولي يهوديت است. در تفسير اين آيه آمده است: «اگر يک غيريهودي فرامين تورات را به جا آورد، او با کاهن اعظم برابر خواهد بود» حتي قرباني هايي که در معبد بيت المقدس تقديم مي شد براي سلامتي و سعادت نوع بشر بود.(33)
در اين جا به چند نمونه از آياتي اشاره مي کنم که خداوند عناوين عامي نظير عادلان، نيکوکاران و جز آن را به کار برده است که تمام انسان ها را دربرمي گيرد. در مزامير داود آمده است: «اين دروازه خداوند است که عادلان و نيکوکاران از آن داخل خواهند شد».(34) و يا «اي عادلان و نيکوکاران با خداوند شادي نماييد».(35) در اين آيات گفته نشده است کاهنان يا اسرائيليان، بلکه تمام انسان ها مخاطب قرار گرفته اند.
در کتاب دوم سموئيل نيز تعبير قانون آدميان و نه قانون کاهنان و غيره به کار رفته است. در سفر لاويان بيگانگاني که به فرمان هاي تورات عمل مي کنند هم رديف يهوديان مادرزاد دانسته و تورات را قانون همه انسان ها مي داند.(36) در سفر اعداد نيز بر اين نکته تأکيد شده است، «اگر بيگانه اي در ميان شما ساکن است و مي خواهد مراسم عيد پسح را براي خداوند به جا آورد، بايد از تمامي اين دستورات پيروي نمايد. اين قانون براي همه است».(37) در اشعيا نيز آمده است که کساني که آيين يهوديت را از سر صدق و صفا و با خلوص نيت بپذيرند بنده خدا خوانده مي شوند. «غريباني که با خداوند مقترن شده، او را خدمت نمايند و اسم خداوند را دوست داشته بنده او بشوند».(38) نيز در کتاب اشعياي نبي کلمه عهد به طور مطلق بکار رفته است. يعني هم يهوديان و هم تازه يهوديان را دربرمي گيرد، آن جا که مي گويد: «همه کساني که سبت را نگاه داشته آن را بي حرمت نسازند و به عهد من متمسک شوند».(39) سنت يهودي تأکيد بسيار دارد که از تازه يهودي استقبال کنيد، با محبت زياد با او برخورد کنيد، و هرگز به گونه اي با آنان رفتار نکنيد که پيش از يهودي شدن با ايشان رفتار مي کرديد.
يهوديت به جز دوره کوتاهي که در دوران حکومت پادشاهان دين غالب و حاکم بود، با ملت ها و اقوام ديگر ارتباط داشت. سرزمين اسرائيل هميشه چندمليتي يا چندقومي بوده است. از اين رو، کتاب مقدس عبري غالباً با رابطه يهوديان و غيريهوديان در اين سرزمين سروکار دارد. با اين که با دشمنان بيگانه بايد با نيروي نظامي و قوه قهريه برخورد کرد، از بيگانه صلح جو که خود را در غم و شادي اسرائيل شريک مي داند بايد استقبال کرد، بايد آنان را مورد محبت قرار داد و از ايشان دفاع کرد. در لاويان آمده است که همان گونه با غريبه ها رفتار کن که دوست داشتي در غريبي با تو رفتار کنند.(40) يهوديت نوکيشي را مي پذيرد و از نوکيشان به گرمي استقبال مي کند. آنان نزد خدا مقامي بس رفيع دارند که عقل را بدان راه نيست؛ چه آن که انسان هاي پرهيزکار و خوب به هر دين و مذهبي که معتقد باشند، با عمل به فرامين دين خود مي توانند رستگار شوند، ولي آنان به اختيار خود دست به انتخاب مي زنند و مسئوليت سنگين يهودي شدن را مي پذيرند و جزئي از قوم ابراهيم مي گردند. در موارد ذيل بر مشترک بودن پاره اي از احکام و قوانين براي يهوديانِ متوطن در اسرائيل و غريبه هاي تازه يهودي شده تاکيد شده است: مراسم عيد پسح،(41) تعطيلي روز دهم از ماه هفتم،(42) برخي از احکام طهارت و نجاست،(43) قرباني و هدايايي که بايد تقديم شود.(44)
چنانکه ملاحظه شد، از کتاب مقدس عبري و نيز سيره علماي يهود، ديدگاه جهان شمولي يهوديت مستفاد مي شود. امّا کم نيستند حاخام ها و دانشمنداني که با استناد به همين کتاب و برجسته کردن پاره اي از آيات بر اختصاص داشتن تورات و نيز شريعت يهود به بني اسرائيل اصرار مي ورزند. به عنوان مثال، برخي حاخام ها با استناد به اين آيه از سفر تثنيه که مي گويد: «موسي براي ما شريعتي امر فرموده که ميراث جماعت يعقوب است(45)»، بيگانگان خاصه بت پرستاني را که در پي فراگيري تورات اند، مهدورالدم و واجب القتل دانسته اند: چه آنکه به اعتقاد ايشان تورات و شريعت موسوي ملک طلق بني اسرائيل است و بس.
موسي به هنگام خروج از مصر خواستار همراهي خدا با وي شد و خداوند بدو گفت: «خودم پيشاپيش تو مي روم و به تو آرامش مي بخشم»(46) به نظر برخي از حاخام ها، اين همراهي گواهي بر امتياز موسي و قوم او بر ساير اقوام روي زمين است.(47) چنان که ملاحظه مي کنيد، موسي از خدا خواست با بني اسرائيل همراه شود، نه اقوام بت پرست.(48) به احتمال قوي، اين گونه اظهارات و برداشت ها از کتاب مقدس هم زمان با ظهور مسيحيت مطرح شد، زيرا مسيحيان نيز با مطالعه کتاب مقدس ادعا مي کردند لطف الهي از آن آنان است.
ظاهر برخي از آيات قرآن نيز دلالت بر منطقه اي و قومي بودن آيين يهود دارد. در سوره ابراهيم آمده است: «و لقد ارسلنا موسي باياتنا ان اخرج قومک من الظلمات الي النور و ذکرهم بايام الله...».(49) دعوت حضرت عيسي نيز فقط شامل بني اسرائيل مي شود، آن جا که خداوند مي فرمايد: «و اذا قال عيسي بن مريم يا بني اسرائيل اني رسول الله اليکم»(50) درباره حضرت ابراهيم چنين بحثي مطرح نيست، زيرا دين او حنيف و همگاني است. طبرسي در تفسير مجمع البيان نيز آن جا که مي گويد خداوند هر پيامبري را به زبان قوم خودش فرستاده است تا براي برقراري ارتباط نياز به مترجم نداشته باشند، به صراحت بر قومي و منطقه اي بودن ساير اديان به جز دين اسلام تأکيد کرده است.(51) علامه طباطبايي در تفسير الميزان نظري متفاوت با آنچه تاکنون گفته شد، ابراز داشته است. او معتقد است دعوت موسي و عيسي نيز عام و جهان شمول بوده است، زيرا در قرآن آمده است: اذهبا الي فرعون انه طغي.(52) حضرت موسي، قبطيان و فرعون را که ساکن مصر بودند، دعوت به شريعت خود کرد، در حالي که آنان از بني اسرائيل و اسباط دوازده گانه نبودند.(53) سيره نبوي نيز ما را به همين نکته رهنمون مي شود، زيرا پيامبر با پيروان يهوديت که در شبه جزيره عربستان ساکن بودند و به لحاظ نژادي هيچ نسبتي با اسباط و بني اسرائيل نداشتند، معامله اهل کتاب کرد؛ در حالي که اگر يهوديت اختصاص به بني اسرائيل داشت، مسلمانان و شخص پيامبر اسلام نبايد آنان را يهودي مي دانستند. بنابراين، بايد آياتي که ظهور در قومي و منطقه اي بودن يهوديت دارند، به اين شکل تأويل برد که فرستاده شدن به سوي بني اسرائيل غير از اختصاص دعوت به آنان است.
نمونه هاي تاريخي بسياري را مي توان يافت که نه تنها دعوت به يهوديت وجود داشته، که در پاره اي از اوقات اين کار با اِعمال زور و به همراه تهديد صورت گرفته است. اين خود بهترين دليل و گواه است بر اين که نژاد يهودي نژاد خالصي نيست، بلکه مختلط از نژادهاي مختلف است و چندان که خود مدعي اند از خلوص نژادي و عرقي برخوردار نيستند. يک قرن قبل از ميلاد و نيز بعد از آن دوره تبشيري و دعوت به يهوديت بوده است. فريسيان که خود را از بقيه جدا ساختند و التزام بيشتري به تورات داشتند، ديگران را به يهوديت فرا مي خواندند. کار تبليغ در اوايل چنان بالا گرفت که درصد تازه يهوديان به مراتب بيشتر از يهوديان مادرزاد بود. بعضي از فرهيختگان رومي تقريباً در دوره اي که به ظهور عيسي انجاميد يهودي شدند. تبشير و دعوت به يهوديت تا زمان قسطنطين ادامه داشت. قبايل خزر و حتي جمعي از رجال بزرگ مسيحيت در فرانسه و انگليس به يهوديت گرويدند. بعضي از ماروني ها بعد از خروج از اسپانيا يهودي شدند، چون حکومت در دست پروتستان ها بود و آنان نسبت به يهوديان بيشتر از کاتوليک ها تسامح روا مي داشتند. ناگفته نماند وقتي يهوديان، تحت سلطه حاکمان غير يهودي قرار مي گرفتند از فعاليت تبليغي دست مي کشيدند. از طرفي همواره اين نگراني براي زعماي يهود وجود داشته که با فراخوان ديگران به آيين يهود، ممکن است آنان با دين غالب درافتند و آموزه هاي يهوديت را دچار مشکل سازند. به همين دليل، در قرون ميانه اين عقيده افراطي تلمودي که به ربي هلبو،(54) معلم يهودي قرن سوم و چهارم، منسوب است، رواج يافت که افرادي که از اديان ديگر به يهوديت مي گروند و تغيير آيين مي دهند همان قدر براي اسرائيل مضر و خطرناک اند که گري(55) و اين جزو آرمان يهوديت قرار گرفت.(56) در تلمود نيز نظاير اين گفتار يافت مي شود: «تازه يهوديان براي ملت اسرائيل به مانند بيماري جرب زحمت افزا هستند». به هر حال، رويکرد غالب حکايت از تبليغي بودن دين يهوديت دارد.(57)
پرسشي که در اين جا مطرح مي شود، اين است که چرا يهوديان خود را درگير فعاليت تبليغي نمي کنند و به عبارت ديگر، چه عامل يا عواملي آنان را از اين رسالت خطير بازداشته است؟ دلايل چندي بر اين موضوع اقامه شده است که به برخي از آنها اشاره مي کنم. دليل نخست آن که يهوديان خود طعم تلخ فعاليت هاي ميسيونري و تبليغي مسيحيان را چشيده بودند و بر پايه اين اصلِ اخلاقي، که هر چه را براي خود نمي پسندي براي ديگران نپسند، از انجام اين کار سر بازمي زدند. دليل دوم، چنان که در بحث جهان شمولي يهوديت گذشت، کساني که مي خواهند از جهان آينده بهره مند گردند، لازم نيست به يهوديت بگروند، بلکه التزام آنان به قوانين هفت گانه نوح آنان را رستگار مي سازد. برخي از اصلاح طلبانِ يهودي معاصر بر پايه دو دليل پيش گفته استدلال کرده اند که در عصر کنوني، که امکان باروري متقابل پيروان اديان مختلف از يک ديگر فراهم است، دست کم يهوديان را بايد ترغيب کرد که فعاليت تبليغي خود را متوجه ملحدان و کافران سازند. البته عقيده غالب جامعه يهودي اين است که يهوديان نبايد آگاهانه به دنبال تغيير آيين پيروان اديان ديگر برآيند، امّا همچنان بايد از تازه يهوديانِ صادق استقبال کنند.
بسياري از پيشوايان ديني و حاخام ها به کوتاهي در انجام رسالت تبليغي متهم اند. اگر يهوديت ريشه در فطرت آدمي دارد و خداي واحد و يگانه را صلا درمي دهد، چرا آنان از نماياندن و معرفي دين خدا به کفار و ملحدان دريغ مي کنند؟ برخي از انديشمندان يهودي پيشوايان ديني را از اين اتهام مبرا دانسته، معتقدند شرايط اين گونه ايجاب مي کرد که آنان براي استمرار آيين يهود، يهوديان را از ساير ملل که عموماً مشرک و بت پرست بودند، دور نگه دارند. اگر يهوديان با توسل به زور يا با انگيزه تحبيب قلوب، بيگانگان را به کيش خود فرا مي خواندند، اقليت موسويان تحت الشعاع اکثريت بيگانگان قرار مي گرفتند و به تدريج از افکار انحرافي آنان تاثير مي پذيرفتند و هشدارهاي موسي در تورات مبني بر بازنگشتن به بت پرستي عملي نمي گشت. به رغم اين هشدارها، اقوامِ مجاور در يهوديان نفوذ کردند و رسالت پيامبران بعدي بني اسرائيل اين بود که آنان را به طريق موسوي و مسير توحيد باز گردانند.
دليل دوم آن که يهوديان در پاره اي از اوقات پذيراي رنج و بيدادگري بسياري از سوي نودينان شدند. از اين رو زعماي يهود افرادي را که تمايل به يهودي شدن داشتند، با نهايت احتياط مي پذيرفتند تا مبادا از اين ناحيه ضرري متوجه يهوديان گردد. به عنوان نمونه، کمي قبل از ظهور عيسي مردي ادومي، موسوي گشت و فرزند او به نام هرود پادشاه قوم يهود شد. در حالي که در سفر تثنيه با اين کار مخالفت شده است. با شروع نهضت مسيحيت در اسرائيل و تلاش روميان براي سيطره يافتن بر يهودا، پادشاه مزبور با روميان مدارا کرد و يحيي را که بشارت دهنده مسيحا بود، به طرز فجيعي سر بريد. مردم در اثر جهل و بي خبري، هرود را يهودي دانسته ظلم و ستم بسيار بر اين ملت روا داشتند. از آن تاريخ، علماي يهود شرايط سختي براي نوديني قرار دادند.(58) به هر حال شواهد زيادي وجود دارد بر اين که نه تنها يهوديان کساني را که به طيب خاطر و آزادي کامل به يهوديت گرويدند، پذيرفته اند، که خود نيز درصدد تغيير آيين پيروان اديان ديگر برآمده وآنان را به سوي کيش خود فرامي خواندند. به عنوان مثال، در تفسير اين آيه «و نفوسي را که درحاران به دست آورده بودند».(59) چنين گفته شده است: «ابراهيم مردهارا خداپرست مي کرد و ساره زن ها را. هر آن کس که يک بت پرست را به خدا نزديک کند و او را خداپرست نمايد، مثل اين است که او را آفريده باشد». يا يکي از مشايخ و زعماي يهود چنين گفته است که: «ذات قدوسِ متبارک، فرزندان اسرائيل را در ميان ملل جهان پراکنده نکرد، مگر براي آن که بت پرستان، خداپرست شوند وبرايشان افزوده گردند.(60)کوتاه سخن، از مجموع مطالب فوق همه نگربودن يهوديت و نيز وجود نوديني استفاده مي شود.
کاربرد و معاني نوديني در عهد عتيق
در متون اوليه يهودي از تغيير آيين و نوديني سخني نرفته است و اعتقاد بر آن بوده است که غير اسرائيلي ها بدون تغيير آيين مي توانند مناسک يهودي را اجرا کنند. در متون متأخر بحث هايي در اين زمينه صورت گرفته است، امّا به طور دقيق نمي توان تاريخي براي رواج تغيير آيين در يهوديت ذکر کرد.
در کتاب مقدسِ عبري، نوديني به دو معنا بکار رفته است. به يک معنا نوديني به تصميم و عزم بنياديني اشاره دارد که به وسيله آن انسان کامل به دعوت خدا لبيک مي گويد. اين نگرش انساني با عمل برگزيدگي الهي مطابق است. برگزيدگي مستلزم نوديني، و نوديني به معناي جهت يابي دوباره به عنوان برگزيدگي تجربه مي شود. تغيير بنيادي يا نوديني جهت يابي دروني و روحي شخص است که به عنوان روشن بيني حقيقي، تولد دوباره و در کتاب مقدس عبري به عنوان پاسخ و بازگشت(61) توصيف شده است. تغيير جهت يا نوديني در واقع پاسخ به درخواست دروني است. اين نوع نوديني، نوديني از حاشيه و پيرامون به سمت مرکز است، و اساسي ترين انتخابي است که انسان در طول زندگي خود مي تواند داشته باشد. با اين که در عهد عتيق بر اين نوديني به عنوان عميق ترين معناي رابطه اي اسرائيل با خدا تاکيد شده است، در عين حال، قابليت تعميم بر تمام نوع بشر از هر ملت و قومي که باشند دارد؛ تمام انسان ها به بازگشت به سوي خدا فراخوانده شده اند. اين گونه از نوديني و تغيير جهت را يونس به مردم نينوا توصيه کرد؛ زيرا او در ابتدا نوديني را موضوعي ميان خدا و قوم يهود مي دانست در واقع داستان يونس تأييد دوباره اي بود بر عهد خدا با انسان. در داستان نوح نيز که در سفر پيدايش باب 6 تا 9 آمده، بر نوديني به همين معنا تأکيد شده است. کوتاه سخن، چنان که عهد خدا با موسي را در راستاي ميثاق کلي خدا با آدم و نوح بدانيم، آن گونه که کتاب مقدس ما را به اين نکته رهنمون مي شود، يهوديت چيزي جز التزام به بازگشت به سوي خدا نيست.
معناي دوم نوديني به نوديني از حاشيه به متن اشاره ندارد، بلکه به حرکت از «خارج به داخل» دلالت دارد. عموماً از مفهوم نوديني و تغيير بنيادي همين معنا يعني تغيير دين تداعي مي شود. اين دو معنا از نوديني قابل جمع اند. به عبارت ديگر، گرويدن به يهوديت و بازگشت به خدا و تغيير جهت به سوي او قابل جمع اند.(62)
نوديني در کتاب هاي اوليه ي کتاب مقدس عبري
اسرائيلي ها خود را فرزندان اسرائيل يعني از يک نيا و جد مشترک مي دانند. بر طبق اين ديدگاه، نويسندگان کتاب مقدسِ عبري، عهد خدا با اسرائيل را توافق ميان خداي خاص، يهوه، و قوم معين يعني ابراهيم، اسحاق، يعقوب و فرزندان او مي دانند. واژه اي گر براي بيگانگاني به کار مي رفت که در بين اسرائيلي ها ساکن بودند، ولي از پذيرش و تصديق خداي واحد از سوي آنان حکايت ندارد. بر پايه کتب اوليه، غيراسرائيلي ها مي توانند مناسک اسرائيلي را بدون تن دادن به نوديني انجام دهند. به عنوان مثال، مردي که در خارج از اسرائيل متولد شده و ختنه کرده باشد مي تواند از قرباني عيد فصح برخوردار شود. در سفر خروج داستان فرار موسي از دربار فرعون و کمک او به دختران کاهن مديان و سرانجام ازدواج او با يکي از آنان گزارش شده است.(63) براساس آن گزارش صفوره، همسر موسي، زندگي همسرش را با ختنه کردن پسرانش نجات داد.(64) امّا اين متون از نوديني و تغيير آيين صحبت نمي کنند. خلاصه آن که در دوره کتاب مقدس، به عنوان مثال، براي يک مصري يا بابلي قابل تصور نبود که در زادگاه و سرزمين مادري خود بماند و در عين حال به دين اسرائيل بگرود، ولي پس از دوره کتاب مقدس شمار زيادي از غير يهوديان جذب يهوديت به عنوان يک دين شدند، و اصطلاح گر به اين منظور وضع شد.(65)
نوديني در کتاب هاي متأخر کتاب مقدس عبري
دقيقاً مشخص نيست از چه زماني نوديني وارد يهوديت شده است. در عزرا و نحيما امکان نوديني زنان بيگانه به يهوديت مورد توجه قرار نگرفته است. در کتاب اشعيا به نوديني پرداخته شده، ولي خطوط کلي آن مشخص نشده است. «غريباني که با خداوند مقترن شده او را خدمت نمايند و اسم خداوند را دوست داشته بنده او بشوند: يعني همه کساني که سبت را نگاه داشته آن را بي حرمت نسازند و به عهد من متمسک شوند. ايشان را به کوه قدس خواهم آورد. و ايشان را در خانه عبادت خود شادمان خواهم ساخت و قرباني هاي سوختني و ذبايح ايشان بر مذبح من قبول خواهد شد؛ زيرا خانه من به خانه عبادت براي تمامي قوم ها مسمي خواهد شد».(66) نويسنده اشعيا تأکيد مي کند که خداوند از ميان غير يهوديان کاهنان و لاويان خواهد گرفت. وقتي درباره آخرالزمان و مباحث مربوط به آخرت شناسي صحبت مي کند، در اين دوره غيراسرائيلي ممکن است خدمت کار يهوه شود، سبت را مراعات کند و در هيکل عبادت کند، امّا هرگز بني اسرائيل خوانده نخواهد شد.(67)
نوديني در دوره خاخامي
در نوشته هاي حاخامي فصل مستقلي به موضوع نوديني اختصاص داده نشده است، تنها اشاره اي به آن شده است. از اين رو ما هيچ شاهدي درباره تازه يهوديان يا دلايل و انگيزهاي آنان در تغيير آيين پيدا نمي کنيم. تنها رساله کوچکي با عنوان گريم grim به اختصار به اين موضوع پرداخته است. اين رساله از ملحقات تلمود بابلي است.(68) در ثاني بيشتر نوشته هاي تلمودي اتوپيايي و نظري اند، لذا لازم نيست ما را در جريان چند و چون آنچه رخ داده قرار دهند. به عنوان نمونه، حاخام ها ادعا مي کنند دشمنان يهوديان سرانجام به يهوديت مي گروند که نرو(69) و آنتينوس(70) از جمله آنان اند. سوم آن که حاخام ها موضوع نوديني را به طور استطرادي مورد بحث قرار داده اند.
بر اين اساس، حاخام ها صحبت هاي ضد و نقيضي راجع به نودينان (تازه يهوديان) و نوديني ابراز داشته اند. برخي از دانشمندان معتقدند قبول تورات، ختنه براي مردان، غسل و قرباني از دوره معبد دوم به بعد براي نودينان الزامي بود، امّا منابع حاخامي اين ادعا را تاييد نمي کند. حاخام ها درباره اهميت انگيزه هاي نودينان (تازه يهوديان) اختلاف دارند. مطلوب آن است که غير يهوديان به انگيزه هاي آسماني و الهي وارد جامعه يهوديان شوند. برخي از فرزانگان اجازه نمي دهند بيگانگان براي رسيدن به اهداف مادي و دنيوي خود، از قبيل ازدواج با يهوديان، به يهوديت بگروند. راو(71) از تغيير آيين بيگانگان حتي اگر به منظور دست يافتن به اهداف دنيوي باشد، استقبال مي کند؛ زيرا معتقد است غير يهودياني که به اين منظور يهودي مي گردند سرانجام به پيروان واقعي يهوه تبديل خواهند شد. ديگران معتقدند چنان که کسي با انگيزه هاي پست و دنيوي يهودي گردد، لازم است بار ديگر با انجام مراسم و مناسک خاص با دلايل و انگيزه هاي صحيح يهودي گردد.(72) از نظر معدودي از حاخام ها، بچه هايي که به يهوديت مي گروند، پس از رسيدن به سن بلوغ بايد دوباره مراسم و تشريفات تغيير آيين را به جاي آورند.
طبق تعاليم حاخامي، تازه يهوديانْ مکلف به تمام تکاليف يهوديان مادرزاداند. البته برخي معتقدند بايد مهلت قابل توجهي به آنان داده شود تا از خلق و خو، آداب و آيين هاي سنت قبلي خود فاصله گيرند، زيرا آنان در فرهنگ و سنت يهودي پرورش و تربيت نيافته اند. تازه يهوديان با اين که در انجام تکاليف و مناسک با يهوديان مادرزاد يکسان اند، در عين حال بين آن دو تفاوت هايي وجود دارد، چه آن که خداوند سرزمين موعود را فقط به يهوديان مادرزاد اعطا کرده است و تازه يهوديان هيچ سهمي در آن ندارند، زيرا اسلاف آنان جزو قبايل واسباط اصلي نيستند.
در تلمود فلسطيني آمده است خداوند کل زمين را در مي نوردد و هر جا انسان پرهيزکار و صالحي بيابد، او را به جامعه يهوديان ملحق مي کند، زيرا کساني که خدا دوستشان دارد، بزرگ تر و والاتر از کساني هستند که خدا، يهوه، را دوست دارند.(73) خداوندْ خودش را در بيابان متجلي ساخت و نه در کشور خاصي. بنابراين، بيگانگان در هر مرحله اي از زندگي هر گاه تصميم به نوديني بگيرند مي توانند يهودي شوند، همچنان که ابراهيم تا 99 سالگي ختنه نکرد.
نوديني در عصر هلني
شواهد زيادي وجود دارد بر اين که در دوره هلني افراد زيادي يهودي شدند.(74) در انجيل متي هم به اين واقعيت اشاره شده است که خود علماي يهود به دنبال يهودي کردن بيگانگان بودند؛ آنجا که خطاب به فريسيان مي گويد: واي بر شما اي کاتبان و فريسيان رياکار زيرا که برّ و بحر را مي گرديد تا مريدي پيدا کنيد و چون پيدا شد او را دو مرتبه پست تر از خود پسر جهنم مي سازيد.
واقعيت اين است که نوديني در دوره هايي که بي ثباتي اجتماعي حکمفرما بود روبه افزايش بوده است. به عنوان مثال در دوره هلني افراد بيشتري به يهوديت گرايش پيدا کردند. دوره هلني بيانگر چالش يهوديت با تفکر کلاسيک يوناني و فرهنگ هاي آسيايي است، زيرا اسکندر مقدوني اروپا و آسيا را به هم وصل کرد و صورت هاي جديدي از دين، فلسفه، هنر، الهيات، علم و زبان به وجود آورد. يهوديان ارتباط و تماس مستقيمي با عوالم فکري جديد پيدا کردند و بدين وسيله يهوديت و خداي خاص قوم يهود را به اقوام و فرهنگ هاي جديد معرفي کردند. پس از مرگ اسکندر، در اسرائيل و اورشليم جنگ هاي زيادي درگرفت و سربازان غير يهودي بسياري در اورشليم مأوي گزيدند و يهوديت به عنوان يک دين هلني و يوناني مآب شناخته شد. غيريهوديان هر چند شناخت کاملي از خداي قوم يهود نداشتند، ولي از نظام اخلاقي و مناسک مقدس آگاهي داشتند و اين در حالي بود که رومي ها رابطه چندان دوستانه اي با يهوديان نداشتند و حتي حاضر نبودند يا آنان غذا بخورند. در زمانِ جوليوسِ سزار(75) بود که دين يهوديت به عنوان دين رسمي پذيرفته شد و آزادي هاي درخور توجهي به يهوديان اعطا شد. به طوري که آنان در امپراتوري روم مي توانستند زندگي کنند و همچنان در کمال صلح و صفا به آداب و مراسم قديمي و سنتي خود عمل کنند. در اين دوره براي بسياري از رومي ها به خصوص براي زنان طبقات بالا، يهوديت ديني قابل قبول، قابل اعتماد و مورد احترام بود و مقدمات نوديني و تغيير آيين آنان به يهوديت فراهم بود.(76)
ديدگاه فلاسفه يهودي درباره نوديني
ديدگاه هاي ابن ميمون و يهودا هالوي درباره نوديني و تغيير آيين بيانگر ديدگاه هاي مختلف يهوديت در اين مسئله است. از نظر ابن ميمون حتي يهوديانِ مادرزاد نيز در صحراي سينا تغيير آيين دادند، هنگامي که به مناسک سه گانه ختنه، غسل و قرباني، که امروزه براي تمام تازه يهوديان لازم است، تن دردادند. او معتقد است يهوديان بايد به هر شکل ممکن تازه يهوديان را جذب کنند و همين که کسي اظهار تمايل و علاقه به يهوديت کرد، يهوديان بايد در هر حال، او را يهودي سازند. در تلمود آمده است که نبايد با اعلام جزئياتِ مجازات هايي که در صورت پيروي نکردن از شريعت در انتظار آنان است، بار سنگيني بر دوش تازه يهوديان نهاد و يهوديت را ديني خشن معرفي کرد. به اعتقاد او، همين امر باعث مي شود آنان از مسير صواب به بيراه کشانده شوند. در ابتدا، يک فرد با کلمات لذت بخش جذب مي شود و سپس محدوديت و قيدهاي عشق با او در ميان گذاشته مي شود يا خود بدان واقف مي گردد.
ابن ميمون معتقد است تورات را بايد به مسيحيان تعليم داد تا دچار سوء فهم نشوند، آنان چنان چه معناي درست تورات را درک کنند به يهوديت تمايل پيدا خواهند کرد. کوتاه سخن، او نگرش مثبتي به نوديني دارد، و اين نظر در ديدگاه کلي ايشان در باب انسان ريشه دارد. به نظر او، تمام انسان ها در اصل يکسان اند، زيرا هيچ کس با نفسِ شکوفا و پرورش يافته به دنيا نيامده است. يهوديان و غير يهوديان به يک ميزان مي توانند در اثر فعاليت عقلاني نفس خود را بارور سازند. عدم تفاوت اساسي ميان يهوديان و غيريهوديان يهودي شدنِ آنان را آسان ساخته است. تمام آنان مي توانند با فراگيري اصول عقايد يهوديت و زندگي کردن بر طبق زندگي هاي يهوديان يهودي گردند.
يهودا هالوي ديدگاه هاي متفاوتي راجع به قوم يهود و تازه يهوديان دارد. او معتقد است يهوديان تفاوت اساسي با غير يهوديان دارند و هيچ گاه يک بيگانه و غيريهودي نمي تواند به جايگاه و مقام يهوديانِ مادرزاد بار يابد. او مي نويسد:
هر بيگانه اي مي تواند در سرنوشت و تقدير خوب ما سهيم باشد، ولي هرگز با ما يکي و برابر نخواهد بود. اگر تورات از آن رو که خدا ما را خلق کرده برما الزام آور مي بود، انسان هاي سفيد و سياه از آن رو که همه مخلوق خدايند يکسان مي بودند. در حالي که تورات تنها به دليل ياري و همراهي يهوه در خروج از مصر بر ما الزام آور شد، زيرا ما بهترين هاي نوع بشر هستيم.(77)
در جاي ديگر مي نويسد: «تازه يهوديان در شأن و رتبه با اسرائيليان مادرزاد يکي نيستند، زيرا يهوديان مي توانند به مقام پيامبري برسند و از اين جهت متمايز از ديگران اند، در حالي که تازه يهوديان تنها از راه فراگيري از آنان مي توانند به مقاماتي دست يابند و تنها مي توانند انسان هاي پرهيزکار و فرهيخته باشند، امّا هرگز به مقام پيامبري دست نمي يابند.
به هر حال، يهودا هالوي از يک سو معتقد است راه براي يهودي شدن بيگانگان باز است. از سوي ديگر، نظريه اش به او اجازه نمي دهد که يهوديانِ مادرزاد و تازه يهوديان را برابر بداند.
ملاک هاي يهودي بودن
به چهار طريق مي توان افراد را يهودي به شمار آورد. 1. منشأ زيستي. طبق ديدگاه هلاخا چنان چه فردي از مادري يهودي متولد شده باشد يهودي محسوب خواهد شد. هلاخاي سنتي بر کودکاني که از مادري بيگانه و غيريهودي متولد مي شوند حکم يهودي بار نمي کنند. افرادي که از مادري يهودي زاده مي شوند، حتي اگر ملحد و کافر گردند، يهودي به شمار خواهند رفت؛ البته در صورت ارتداد تنها پاره اي از احکام يهوديت برايشان باز خواهد شد. 2. پيوند ديني. ممکن است فردي از مادري يهودي متولد نشده باشد و طبق هلاخاي سنتي يهودي به شمار نيايد، ولي به خاطر گرويدن به يهوديت و التزام و تعهد به دستورات يهوديت در عداد يهوديان قرار گيرد. البته با رعايت آداب و مناسک ويژه اي که براي تازه يهوديان تدارک ديده شده است. 3. عضويت در گروه هاي اجتماعي - فرهنگي. در گذشته اجتماع يهوديان صرفاً از يهوديان تشکيل نمي شد، بلکه بيگانگاني که به قوانين هفت گانه نوح ملتزم بودند و به عنوان گرتشا و يا بيگانه مقيم شناخته مي شدند، داراي حقوق و مسئوليت هاي محدود در اجتماع بودند. البته امروزه چنين عنواني وجود ندارد. 4. وابستگي ملي و استفاده از زبان مشترک. امروزه کم نيستند افرادي که در اسرائيل زندگي مي کنند و به کارهاي بزرگ گماشته شده اند. چنين کساني از ديد هلاخاي سنتي يهودي نيستند، امّا چون در اسرائيل متولد شده اند و به زبان عبري تکلم مي کنند و به خدمت در مراکزي نظير ارتش مشغول اند آنان را يهودي به شمار مي آورند و در کارت هويت و گروه بندي قومي وي، عنوان يهودي ثبت مي شود.(78)
پس از تأسيس حکومت اسرائيل، از حاخام هاي ارتدوکس خواسته شد قانون بازگشت به سرزمين مقدس و تعريف خود را از يهودي بودن تعديل و اصلاح کنند. آنان پس از بحث هاي طولاني و مفصل تعريف را به اين شکل تعديل و اصلاح کردند که يهودي عبارت است از کسي که از مادر يهودي به دنيا آمده باشد و يا اين که طبق شريعت يعني به دست حاخام ارتدکس يهودي شده باشد. چنان که ملاحظه مي کنيد، حتي اين تعريفِ تعديل شده هم جمع زيادي از يهوديان را از جرگه يهوديت خارج مي ساخت. بر طبق اين تعريف هزاران يهودي آمريکايي که بيش از نصف آنان گرايش اصلاح طلبانه و محافظه کارانه دارند، يهودي درجه دوم محسوب مي شدند.(79)
نتيجه سخن آن که، در ابتداي پيدايش يهوديت يعني تا قرن اول ميلادي براي يهودي بودن تنها منشأ زيستي اهميت داشت و تنها افرادي که از مادر يهودي متولد مي شدند، اعم از اين که به مقررات و آيين هاي يهوديت پايبند بودند يا نبودند، يهودي محسوب مي شدند. درست مانند ساير نژادها و مليت ها مثل نژاد ايتاليايي، فرانسوي، و غيره. امّا از آن پس، تغيير آيين از غير يهوديت به يهوديت مورد تأييد و احترام قرار گرفت و اعتقاد بر اين بود که اگر کسي قوانين اساسي يهوديت را بپذيرد، امکان يهودي شدن او فراهم خواهد شد.
با قبول اين نکته که نوديني و تغيير آيين به يهوديت از سوي کتاب مقدس عبري و علماي يهود پذيرفته شده است اين سؤال پيش مي آيد که آيا بيگانگان و غيريهودياني که به يهوديت مي گروند به لحاظ شايستگي، شئونات و منزلت اجتماعي همچون يهودياني مادرزاداند؟ آيا مسئله برگزيدگي فقط درباره يهوديانِ مادرزاد مطرح است يا اين که بيگانگاني را که بعداً تغيير کيش مي دهند و يهودي مي شوند در برمي گيرد؟ اگر تازه يهوديان هم شأن يهوديانِ مادرزاد نباشند، در اين صورت حتي شايستگي يهودي شدن را نخواهند داشت. از طرفي، وقتي تاريخ يهوديت و قوم يهود را مرور مي کنيم، گزارش هاي بسياري را مي توان يافت که بر تغيير آيين و گرويدن به يهوديت صحه گذاشته است. روت موآبي از جمله کساني است که داوطلبانه به آيين يهود گرويد.(80) اليعازر فلسفه و علت آورگي قوم بني اسرائيل در ميان ساير اقوام جهان را آشنا ساختن آنان به آيين يهود و، در نتيجه، الحاق به يهوديت مي داند. در کتاب اشعياي نبي نيز از الحاق غريبه ها به خاندان يعقوب سخن رفته است.(81) در مقابل، افرادي نظير هليو غريبه ها را به حال بني اسرائيل همان اندازه مضر مي دانند که مرضِ گري.(82) برخي نيز واژه دشمن را که درآيه چهارم باب بيست سوم سفرخروج آمده است به تازه يهوديان اطلاق کرده اند.
کوتاه سخن آن که نظرات حاخام ها پيرامون غريبه ها يا تازه يهوديان يکسان نيست. در حالي که برخي از آنان از برابري تازه يهوديان با يهوديان مادرزاد سخن گفته اند، جمعي ديگر، هر چند در پاره اي از موارد، ميان آن دو فرق قائل اند.(83)
فرآيند نوديني در يهوديت
الف. تحقيق راجع به يهوديت
افرادي که از دين خود سربرتافته و به يهوديت گرويده اند ممکن است به دلايل زير به يهوديت گرايش پيدا کرده باشند: از طريق رابطه عاطفي با برخي از يهوديان؛ زناشويي و يا تحقيق و تفحص در اديان و آشنايي با يهوديت از طريق مطالعه و شنيدن سخنراني و جز آن. به هر حال نوديني و انتخاب يهوديت به عنوان دين رسمي، به هر دليل که صورت گرفته باشد، فرد نوآيين در اولين گام بايد به شيوه هاي مختلف به عنوان مثال از طريق دوستان و کتب و غيره درباره يهوديت تحقيق و تفحص کند و در اين باره تأمل کند که آيا نوديني وي انتخاب درستي بوده است يا نه.
ب. يافتن يک حاخام
اين مرحله بسي مشکل تر از مرحله قبلي است، زيرا حاخام ها متفاوت اند. برخي زمان بيشتري براي نامزدهاي نوديني اختصاص مي دهند. جمعي طرفدار اين سنت قديمي اند که بايد سه بار مراتب صداقت و خلوص نيت نامزد نوديني را آزمود. در واقع حاخام ها دربانان يهوديت اند؛ آنان هستند که بايد تصميم بگيرند چه کساني مي توانند به جرگه يهوديت درآيند و صلاحيت يهودي شدن دارند.
حاخام ها به گرايش هاي مختلفي تعلق دارند. چهار نهضت اصلي محافظه کار، ارتدکس، متجدد واصلاح گرا وجود دارند. داوطلب يهودي شدن بايد تفاوت هاي ميان اين نهضت ها را بداند ونهضتي را که مورد قبول حاخام اوست انتخاب کند، زيرا حتي در آيين و روش نوديني و آداب آن، ميان نهضت ها و گرايشاتي که در بالا ياد شدند، اختلاف نظر وجود دارد. به هرحال، حاخام سؤالاتي به شرح ذيل ازنامزد نوديني مي پرسد و نوع پاسخ هايي که آن شخص ارائه مي کند، ميزان صداقت وخلوص نيت وي را نمايان مي سازد.
1. چرا مي خواهيد تغيير آيين دهيد و به يهوديت بگرويد؟
2. پيشينه ديني تان چيست؟ قبلاً به چه دين و آيين و مرامي متعهد و ملتزم بوديد؟
3. درباره يهوديت چه مي دانيد؟
4. چه تفاوتي بين يهوديت و دين نياکان خود مي بينيد؟
5. آيا از سرِ اکراه و ناچاري به يهوديت گرويده ايد؟
6. آيا براي يهودي شدن و تحقيق درباره آن فرصت کافي مي خواهيد؟
7. آيا تصميم خود را با اعضاي خانواده و بستگان خود در ميان گذاشته ايد؟
8. آيا سؤالاتي درباره يهوديت و نيز شيوه نوديني داريد؟
ج. آشنايي با يهوديت و فراگيري احکام و قوانين آن
کساني که مي خواهند يهودي شوند بايد به حقانيت و صدق آن باور داشته باشند و اين مهم به دست نمي آيد جز با تحقيق در يهوديت، زيرا اين امر به تصميم نهايي آنان کمک شايان توجهي مي کند. در زمينه يهوديت به راه ها و شيوه هاي مختلفي مي توان تحقيق و مطالعه کرد؛ مطالعه تاريخ يهود، يهودي کشي و آشنايي با تورات. اشخاصي که خواهند با يک يهودي ازدواج کنند، بايد پيش از ازدواج با تعاليم يهوديت آشنا شوند. از نظر ابن ميمون يک تازه يهودي همچنين بايد از اصول اساسي دين يهوديت [اصول سيزده گانه اي که وي مقرر داشته است ] نظير باور به توحيد و يگانگي خداوند آگاه شود. دوره اي را نيز بايد به تعليم و فراگيري تورات اختصاص دهد تا از روي جهل نظرات و دستورات يهودي را مورد بي اعتنايي قرار ندهد. مقصود ارتدکس ها از پذيرفتن احکام و قوانين اين است که يک تازه يهودي بايد تمام قوانين و دستورالعمل هاي يهوديت ارتدکس را رعايت کند؛ به اين معنا که يک دوره آزمايشي يک ساله يا بيشتر را بگذارند. يهوديان اصلاح طلب تنها بر رعايت قوانين مورد قبول خود تأکيد مي کنند.
د. محکمه ديني يا بيت دين
گرويدن يک شخص به يهوديت بايد تحت نظارت دادگاه شرع معروف به «بيت دين» صورت گيرد. دادگاه مزبور با سؤالات و روش هاي خاصي که به کار مي بندد، به انگيزه اصلي گرايش فرد به يهوديت پي مي برد و براي حاخام هاي دادگاه شرع روشن مي شود که آيا انگيزه فرد داوطلب مادي است يا نه. وظيفه دادگاه اين است که مشکلات و موانعي که بر سر راه يک يهودي در مسير زندگي مادي و معنوي او قرار دارد، براي فرد دواطلب تشريح کند و به افرادي که مايل اند يهوديت را به عنوان آيين و دين خود برگزينند، هشدار دهند که چه دشواري هايي ممکن است براي آنان پيش آيد. دادگاه شرع تنها زماني به يهودي شدن فرد داوطلب حکم مي کند که براي اعضاي آن مراتب خلوص و صداقت فرد مزبور احراز شده باشد. ناگفته نماند که دادگاه شرع از سه عضو تشکيل مي شود که دست کم يک عضو آن بايد حاخام باشد.
ه. ختنه کردن يا به عبري «بريت ميلا»
از نظر حاخام هاي محافظه کار و ارتدکس، ختنه کردن براي يهودي شدن ضروري است؛ حتي اگر پيشتر فرد يادشده بنا به سنت هاي خود و يا به هر دليل ديگري ختنه کرده باشد، بايد ختنه نمادين و سمبليک با ريختن خون از موضع انجام گيرد. ساير گرايش هاي چهارگانه يهودي، ختنه را براي يهودي شدن لازم نمي دانند. ختنه به منزله عقد پيمان تاريخي قوم اسرائيل با خداوند محسوب مي شود.
و. غسل
حاخام هاي ارتدکس و محافظه کار غسل و يا به عبري طبيلا را براي نامزدان يهودي شدن اعم از زن و مرد لازم مي دانند، لذا حوضچه کوچکي به نام ميقوه "Mikveh" به همين منظور ساخته شده است. در ميقوه تازه يهودي از نجاسات مختلفي که در تورات توضيح داده شده ظاهر مي شود.
ز. قرباني و نذر
در زمان هاي قديم، تازه يهودي مي بايست به پاي هيکل در اورشليم قرباني مي کرد، امّا پس از تخريب معبد قرباني نيز برداشته شد؛ لذا شريعت يهود آن را لازم نمي داند. البته هنوز هم بعضي از حاخام ها، خاصه حاخام هاي ارتدکس، معتقدند بايد به جاي قرباني بديل و جايگزيني نظير صدقه و جز آن صورت گيرد.
ح. انتخاب نام
مردان بايد نام عبري ابرام و زنان نام ساره و روت را برخود نهند. تازه يهودياني که والدين آنان يهودي نيستند معمولاً پسر ابراهيم خوانده مي شوند.
د. مراسم رسمي و عمومي
از نظر يهوديان اصلاح طلب اين مراسم بايد عمومي تر باشد. تازه يهودي بايد پيشاپيش ديگران قرار گيرد و دلايل تغيير آيين و نيز درس هايي را که از تجربه يهودي شدن فراگرفته است بيان کند.(84)
پاورقي ها:
1) در زبان انگليسي براي شخصي که از ديني ديگر به يهوديت مي گرود، واژه "Proselyte" و در مورد يهودي اي که به ديني ديگر گرويده کلمه "Convert" را به کار مي برند. در زبان عبري نيز واژه هاي مختلفي براي بيان مفهوم نوديني به کار رفته است: واژه گِر معادل واژه انگليسي "Proselyte" و کلمه «مِشوماد» )meshumad(به معناي آسيب رساندن به چيزي که قابل جبران نباشد، معادل واژه "Convert" براي نوآيين به کار مي رود. واژه "Proselyte" بر اختياري بودن نوديني و تغيير آيين دلالت دارد.
براي آگاهي بيشتر نگاه کنيد به:
Louis Jacobs, Oxford Concise Companion to the jewish Religion, P.23.
2) Thomas Finn
3) Jacob Neusner, ..., The Encyclopaedia of Judaism, P.311
4) Reuben Alcalay, The Complete Hebrew - English Dictionary, Vol 1, P.973
5) Tradition
6) Institutional transition
7) Affiliation
8) Intensification
9) Apostasy
10) Defection
11) Mircea Eliade, The Encyclopedia of Religion, Vol 4, PP.47-5.
12) Jacob Neusner, ..., The Encyclopaedia of Judaism, P.311.
13) Tradition
14) Transformation
15) Transcendence
16) Mircea Eliade, The Encyclopedia of Religion, Vol 4, PP.37-4.
17) تثنيه، 7:6.
18) خروج، 19:5؛ تثنيه، 14:2.
19) تثنيه، 14:2.
20) پيدايش، 9:8-15.
21) همان.
22) Arthur Hertzberg, Judaism, P.43.
23) پيدايش 18:18-19.
24) Alan Unterman, Jews, P.01.
25) Arthur Hertzberg, Rudaism, P.53.
26) لاويان، 18:4-5.
27) اشعيا، 26:2.
28) مزامير، 118:2.
29) Alan Unterman, Jews, P.9.
30) Alan Unterman, Jews, P.11.
31) گنجينه اي از تلمود، ص 83.
32) لاويان، 18:
33) گنجينه اي از تلمود، ص 83.
34) مزامير، 118:20.
35) همان، 33:1.
36) لاويان، 16:29؛ 19:10.
37) اعداد، 9:14.
38) اشعيا، 56:6.
39) همان، 56:7.
40) براي آگاهي بيشتر به گنجينه اي از تلمود، صص 6 - 83 مراجعه شود.
41) خروج، 12: 9 - 48.
42) لاويان، 16: 29.
43) اعداد، 19: 10.
44) اعداد15: 16.
45) تثنيه، 33: 4.
46) خروج، 33: 14.
47) همان، 33: 16.
48) گنجينه اي از تلمود، ص 83.
49) سوره ابراهيم آيه 5.
50) سوره صف، آيه 6.
51) طبرسي، مجمع البيان، ج 6، ص 302.
52) سوره طه، آيه 43.
53) طباطبايي، الميزان، ج 14، ص 147.
54) Helbo
55) scab" يک نوع بيماري قارچي است.
56) The Babylonian talmud, Minor tractates, grim, 06 A)1(.
57) حبيب لوي، احکام و مقررات حضرت موسي (ع)، صص 2 - 11.
58) حبيب لوي، احکام و مقررات حضرت موسي(ع).
59) گنجينه اي از تلمود، ص 82.
60) همان.
61) Teshuvan
62) Arthur A. Conen,..., contemporury Jewish Reiligious Thought, PP.. 101-5.
63) خروج، 2: 16 - 22.
64) همان، 4: 24 - 26.
65) Louis tacobs, The tewisn Religion, pp.79-8.
66) اشعيا، 59: 6 - 8.
67) اشعياء 66: 20 - 22.
68) the Babylonian talmudm Minor tractates, grim.
69) Nero
70) Antoninus
71) Rav
72) Jacob Neudner,.., the encyclopaedia of Judaism, pp.611-7.
73) Jacob Neusner,... the Encyclopaedia of Judaism, P.711.
74) براي آگاهي بيشتر به کتاب ذيل مراجعه شود:
Jacob Neusner, ... the Encyclopaedia of Judaism, pp.411 - 5.
75) Julius Caesar
76) Jacob Neusner,... the Encyclopaedia of Judaism, pp.411 -5.
77) Ibid, pp.021 - 1.
78) Alan unterman, Jews, pp.61-8.
79) عبدالوهاب الميسري، موسوعة اليهود و اليهوديه و الصهيونيه، ج 5، ص 348.
80) روت، 1: 16.
81) اشعيا، 14: 2.
82) the Babylonian talmud, minor tractates, grim, 06 A.
83) در فصل سوم رساله ي grim از کتابي که در پي نوشت شماره 4 صفحه قبل مشخصات آن آمده است به پاره اي از مواردي که حاخام ها ميان يهوديان و تازه يهوديان تبعيض قائل شده اند، اشاره شده است.
84) در نقل مطالبي که ذيل فرآيند نوديني در يهوديت ذکر شد به منابع زير استناد شده است براي اطلاع بيشتر نگاه کنيد به:
Alan unterman, Jews, pp.51 - 6.
the Babylinian talmud, minor tractates, grim, 16a.
www convert, org/ process. htm , the conversion process.
نودینی در یهودیت (1)
اشاره
نوديني يا تغيير آيين (conversion) كمابيش در اديان مختلف وجود داشته و دارد. متدينان به يك دين به دلايل متعددي از دين خود روي برتافته، به ساير اديان روي مي آورند. اين پديده بيشتر معلول فشارهاي بيروني، مطامع دنيوي و جاه طلبي است و در پاره اي موارد، در پي آگاهي از كاستي ها و نارسايي آموزه ها و تعاليم دين خودي و عدم ارائه راه برون رفت از مشكلات و نيز پاسخگو نبودن دين قبلي به دغدغه ها با طيب خاطر صورت مي گيرد. دانشمندانِ علوم رفتاري اين موضوع را با كنجكاوي تحسين برانگيزي مطرح و زواياي پنهان آن را آشكار ساخته اند. اما با توجه به اين كه در اين نوشتار بررسي موضوع نوديني از منظر يهوديت مطمح نظر است، تنها به اشاره اي كوتاه بسنده مي شود. در اين مقاله، مطالب ذيل مطرح شده است: معناي نوديني، نوديني از منظر روان شناسي و جامعه شناسي، جهان شمولي و همه نگري يهوديت (چه آنكه تنها در صورتي مي توان از نوديني سخن گفت كه يهوديت دين قومي تلقي نشود)، تبشيري بودن يهوديت، كاربرد و معاني نوديني در كتاب مقدس عبري، نوديني در دوره خاخامي، نوديني در عصر هلني، ديدگاه فلاسفه يهودي درباره نوديني، ملاك هاي يهودي بودن، جايگاه تازه يهوديان، فرآيند تغيير آيين يا نوديني در يهوديت.
نوديني در يهوديت
شواهد تاريخي بيانگر اين واقعيت است كه در طول تاريخ، برخي از پيروان اديان مختلف به دلايلي كه در اينجا مجال ذكر آنها نيست، از كيش خود سربرتافته، به ساير اديان گرويده اند. بدون ترديد، چنين رويدادي به ندرت اتفاق افتاده است و تازه در همين موارد نادر، به ويژه در جاهايي كه تغيير آيين به صورت گروهي صورت گرفته است، بيشتر عوامل بيروني دخالت داشته اند; چه آن كه غالب پيروان اديان به رغم آگاهي از كاستي ها و ضعف هاي آيين و سنت خويش و نيز نقاط قوت ساير اديان، مايل نيستند از سنتي كه در آن نشو و نما يافته اند فاصله گرفته، سوداي اديان ديگر را در سر بپرورانند. به عبارت ديگر، حتي اگر آنان در عمل پايبند آيين و سنت خود نباشند، در ظاهر مايلند خود را به آن وفادار نشان دهند.
جامعه شناسان، روان شناسان و نيز عالمان الهيات هر يك از منظري خاص به اين موضوع نگريسته، و مقالات و كتاب هاي زيادي ذيل همين عنوان نوشته اند و به خوبي علل و دلايل نوديني را به بحث گذاشته اند. اما آنچه در اينجا مطمح نظر ماست بررسي نوديني در يهوديت است نه به طور كلي; از اين رو، در ابتداي بحث به اختصار معناي نوديني و نيز ديدگاه دانشمندان علوم رفتاري را در اين خصوص بررسي مي كنيم.
معناي نوديني
واژه "conversion" از ريشه لاتيني "convertere" به معناي تغيير جهت گيري يا جهت يابي دوباره معنوي است. معادل اين واژه در زبان هاي يوناني و عبري نيز به معناي حركت و تغيير است. به عبارت ديگر، اين واژه و معادل هاي يوناني و عبري آن هر سه به طور مستقيم به حركت يا تغييرفيزيكي يا مادي اشاره دارند. با اينوصف، به اعتقاد تامس فين
در كتاب مقدس عبري، دو واژه براي نودين بكار رفته است. واژه گِرتُشاو (gertoshab)و واژه گِرصِدِق (gerzedek). واژه نخست به ساكن يا مقيمي اطلاق مي شود كه تنها از بت پرستي روي گردانده ولي آيين يهود را نپذيرفته است. واژه دوم در مورد افرادي به كار مي رود كه از سر اعتقاد به يهوديت گرويده اند و به سرزمين اسرائيل به قصد ماندن آمده اند، نه به قصد تفرج و سياحت.
در اين جا، مناسب است گونه شناسي مختصري از واژه هاي وابسته و مرتبط با نوديني ارائه شود. رويگرداني از يك سنتِ ديني بزرگ و روي آوردن به سنتِ ديني بزرگ ديگر را تغيير سنت
نوديني از منظر علوم رفتاري (روان شناسي و جامعه شناسي)
تعريف هاي زيادي از نوديني شده است. در يهوديت و مسيحيت، نوديني به معناي فراخوان و دعوت بنيادي براي ترك شر و بدي و برقراري رابطه با خدا از طريق ايمان است. برخي از دانشمندان علوم انساني نوديني را به تغييرات بنيادي و غيرمنتظره در باورها، رفتارها و وابستگي هاي مردم تعريف كرده اند. نوديني را از دو ساحت مي توان بررسي كرد: يك بار نوديني از منظر الهيات و دين مشخصي نظير يهوديت بررسي مي شود و بار ديگر انواع، فرآيندها و ساختارهاي نوديني بدون در نظر گرفتن ديدگاه ديني خاص به بحث گذاشته مي شود. نوديني فرآيندي پويا و چندبعدي است. برخي آن را بنيادي، ناگهاني و غيرمنتظره مي دانند و ديگران معتقدند كه روندي تدريجي را طي مي كند و كلي و فراگير نيست.
به اعتقاد برخي از دانشمندانِ معاصر، بايد بين نوديني و تعهد و التزام فرق گذاشت. از نظر آنان، نوديني و تعهد دو چيز مجزا و مستقل اند كه در زمان هاي مختلف ممكن است اتفاق بيفتند; زيرا يك فرد ممكن است به دين جديدي بگرود قبل از آنكه به آموزه ها و باورهاي آن كاملا ملتزم شود. بنابراين، نوديني اساساً فرآيند و روند تحول دروني است و لازمه آن جايگزين كردن عالم مقال با عالم ديگر است. چنان كه آلن سِگل مي گويد: «بُعد محوري نوديني تصميم و عزم بازسازي و تغيير بنيادي است».
نوديني معمولا بدان سبب روي مي دهد كه نظام باورهاي موجود، ناتوان از توجيه موقعيت و شرايط فعلي فرد است، لذا او درصدد تغيير دين خود برمي آيد. به عبارت ديگر، نودينان چون در دين فعلي خود راه حلي براي برون رفت از مشكلات نمي بينند، سراغ ساير اديان مي روند تا شايد در آنجا پاسخ خود را بيابند.
براي درك بهتر مفهوم نوديني و نيز تنوع و پيچيدگي هاي آن، بايد اين موضوع را از سه جنبه در نظر گرفت: سنت، اما سنت عبارت است از قالب و بافت اجتماعي ـ فرهنگي اي كه نمادها، مناسك، جهان بيني ها و نهادها را دربرمي گيرد. سنت وضعيت فعلي اي را كه فرد در آن زندگي مي كند، سروسامان مي دهد و در ارتباط و تعاطي با گذشته از آن محافظت مي كند. جامعه شناسان جنبه هاي اجتماعي و نهادي سنت هايي را كه در آنها نوديني اتفاق مي افتد بررسي مي كنند. آنان به شرايط اجتماعي زمان نوديني و طرز تأثير متقابل ميان فرد و محيط اجتماعي او، و نيز روابط ميان فرد و گروهي كه او در بين آنان زندگي مي كند، توجهي تام دارند. مردم شناسان قلمروهاي فرهنگي و ايدئولوژيكي سنت را بررسي مي كنند. آنان فرهنگ را همچون جلوه فعاليت انساني و نيز نيروي قوي و قدرتمندي مي دانند كه در شكل دهي و تجديد حيات افراد، گروه ها و جوامع نقش محوري ايفا مي كند. مردم شناسان، نمادها و روش هاي تغيير دين، تأثير فرهنگي نوديني، موانع يا وسايل نوديني و مراحل بسط و تحول جهت يابي ديني جديد را مورد بررسي قرار مي دهند.
تحول: روش دوم براي فهم نوديني تأمل بر جنبه تحول است. تحول را مي توان نوعي تغيير دانست كه در افكار، احساسات و اعمال مردم نمايان مي شود. روان شناسي رشته اي است كه تحول را در هر دو جنبه عيني و ذهني در نفس، خودآگاهي و تجربه مدنظر قرار مي دهد. ويليام جيمز در كتاب تنوع تجربه ديني، نوديني را از ديدگاه يك روان شناس بررسي كرده است.
بعد از ويليام جيمز، بيشتر مطالعات روان شناسي در باره نوديني بر شيوه و روشي تأكيد دارند كه در آن قبل از نوديني غالباً تشويش و اضطراب، ناآرامي، تعارض، گناه و مشكلاتي ازاين دست وجود دارد.نظريه پردازانِ روان شناسي ازچشم اندازها وديدگاه هاي مختلفي به مسئله نوديني پرداخته اند: روان تحليلي، رفتارگرايي، روان شناسي انساني، اجتماعي و معرفتي. روان تحليلي بر فعاليت ها و تحرك هاي عاطفي بيروني به خصوص جايي كه روابط ميان والدين و فرزندان را منعكس مي كنند، متمركز مي شوند; رفتارگرايان بر رفتار شخص تأكيد دارند و درجه مطابقت و سازگاري آن را با محيط اجتماعي مستقيم، يعني با پاداش ها و مجازات ها، ارزيابي مي كنند. روان شناسان انساني بر طريقي تأكيد دارند كه در آن نوديني به فرد تشخص و شخصيت بيشتري مي دهد. آنان برنتايج مفيدي كه از نوديني به دست مي آيد، تأكيد مي كنند. و در نهايت روان شناسان معرفتي و اجتماعي تأثير عوامل عقلاني و فراشخصي را بر افراد و گروه ها بررسي مي كنند.
تعالي: تعالي به قلمرو مقدس و نيز آشنايي با امر مقدس اشاره دارد; امري كه هدف و منبع نوديني در اديان است. عالمان الهيات اين بعد را به طور مطلق در كل فرآيندِ تحول و تغييرِ انساني، اساسي دانسته اند و ابعاد ديگر را فرع آن. رشته هايي از تحقيقات ديني كه بر مسئله تعالي متمركز شده اند، در انتظارات، تجارب ديني و جهان بيني هاي نودينانِ مستعد تحقيق مي كنند. دانشمندان به اين نتيجه رسيده اند كه نوديني، روند همكاري متقابل و تدريجي است و نتايج و پيامدهايي در جامعه دارد. نوديني تمام ابعاد زندگي نوآيين را متحول مي سازد.
آنچه گذشت، به اختصار به پاره اي از مباحث نوديني به طور عام پرداخت. بدون ترديد مطالب زيادي را مي توان ذيل نوديني مطرح كرد، ولي از آنجا كه بحث پيرامون نوديني در آيين يهود است، به همين مقدار بسنده مي كنيم. نوديني در يهوديت تنها در صورتي مصداق پيدا مي كند كه يهوديت را ديني همه نگر و جهان شمول بدانيم، و از ديدگاه برگزيدگي فاصله بگيريم; زيرا اگر خداي بني اسرائيل، يهوه، را مختص به ايشان بدانيم و بر انديشه خداي قومي و نظريه حلول خدا در اين قوم مهر تأييد بزنيم، پرداختن به اين موضوع نه تنها ضرورتي نخواهد داشت كه يك سره بيهوده و عبث خواهد بود.
جهان شمول و همه نگر بودن يهوديت
از ديرباز اين مسئله مطرح بوده است كه آيا يهوديت ديني همه نگر و جهان شمول است يا اين كه اختصاص به بني اسرائيل دارد. زعما و پيشوايان يهوديت هر يك با استناد به پاره اي از آيات كتاب مقدسِ عبري، اعلام موضع نموده و يكي از اين دو قول را اختيار كرده اند. از يك سو، به نظر مي رسد يهوديت واجد پيامي براي تمام بشريت است و با اين كه پيامبرانِ بني اسرائيل در ابلاغ اين پيام نقش محوري و خطيري را ايفا كرده اند، روح پيام عام و از اعتباري جهاني برخوردار است. از سوي ديگر عهد عتيق حاوي آياتي است كه بر اختصاص داشتن آيين يهود به قوم يهود و بني اسرائيل تأكيد ميورزد. و از آنان به عنوان قوم مقدس، ياد مي كند. اگر در كتاب مقدسِ عبري نيك بنگريم هر دو عنصر را در كنار هم خواهيم يافت.
ابتدا براي اين كه تصور روشني از جهان شمولي يهوديت به دست دهيم، عهد خدا با نوح به عنوان نياي تمام بشر را مرور مي كنيم. خداوند به نوح وعده داد تا بلايايي كه قبلا بر بشر نازل مي شد، فرود نخواهد فرستاد. در سفر پيدايش آمده است: «اينك من عهد خود را با شما و بعد از شما با ذريت شما... و حتي با حيوانات استوار مي گردانم...». بديهي است چنين عهدي كه با تمام بشر بسته شده است يك جانبه نيست، بلكه فرزندان نوح نيز مي بايست دستورهاي خداوند را كه در هفت قانون نوح تجلي يافته، پايبند باشند وخدا را اطاعت كرده، بت پرستي را به كناري نهند. بنابراين، نجات تنها از آنِ قومِ برگزيده يا كساني كه از طريق نوديني به يهوديت پيوسته اند نيست، بلكه به روي تمام انسان ها گشوده خواهد بود، مشروط به آنكه قوانين الهي را به كار بندند و پارسايي پيشه كنند.
در تفسير سفر پيدايش آمده است خداوند هفت فرمان به فرزندان نوح اعطا كرده است. اين قوانين هفت گانه كه عبارتند از: برپا داشتن دادگاه هاي شرعي، منع كفر، بت پرستي، فساد جنسي، آدم كشي، دزدي، و نخوردن عضو جداشده از حيوان زنده. در هيچ جاي كتاب مقدس بسان ده فرمان موسي به شماره درنيامده اند، بلكه تنها در سفر پيدايش به طور كلي به عهد خدا با نوح اشاره شده است.
ابن ميمون در روزگاري كه جنبه قومي و قبيله اي يهوديت غالب بود، نوعي جهان شمولي تعديل يافته را ترويج مي كرد. از نظر او، عهد خدا با نوح كه در قالب هفت فرمان تجلي كرده است همگاني و فراگير است. بنابراين اگر بيگانه اي هفت قانون نوح را رعايت كند عادل به شمار خواهد آمد و از جهانِ آينده بهره مند خواهد گشت. ابن ميمون در ادامه مي گويد گردن نهادن به مفاد عهد خدا با موسي، كه بن مايه تورات است، اختصاص به قوم بني اسرائيل دارد و سايرين موظف به رعايت آنها نيستند. بنابراين چنان چه فردي با طيب خاطر يا از سر اجبار و اكراه به دستوراتي كه در تورات آمده گردن نهد، بايد از او استقبال كرد.
ابن ميمون در پاسخ به حسداي هلوي مي گويد:
اما سؤال شما درباره ملت ها، مي دانيد كه خدا به دنبال قلب آدمي است و نيت كه امري قلبي است معيار همه چيز است. به همين دليل، فرزانگانِ ما مي گويند: انسان هاي باتقوا و پرهيزگار در ميان غيريهودي ها كفار و مسيحيان سهمي در جهان آينده دارند; البته مشروط به اين كه آنچه ما درباره شناخت خدا فراگرفته ايم، فراگيرند و نفوس خود را با صفات ارزشمند و پسنديده شرف بخشند. در اين صورت، بدون ترديد هر كه نفس خود را با اصول اخلاقي و حكمت مبتني بر ايمان به خدا شرافت بخشد، مطمئناً به انسان هاي جهان آينده تعلق خواهد داشت. به همين دليل فرزانگان ما مي گويند: «حتي يك غيريهودي اي را كه توراتِ سرور ما موسي را مطالعه كند مي توان با كاهن اعظم برابر دانست».
ربي ارميا مي گويد: ما چگونه بفهميم كه حتي يهودياني را كه به تورات عمل كرده اند بايد با كاهن اعظم برابر دانست؟ كتاب مقدس مي گويد: «بايد فقط از دستورات و قوانين من اطاعت كنيد و آنها را به جا آوريد، چون من خداوند، خداي شما هستم. اگر قوانين مرا اطاعت كنيد زنده خواهيد ماند.
موساي كوزايي، حاخام برجسته فرانسوي، يهوديان را به اصلاح رفتار و كردارشان فرامي خواند. او به يهوديان هشدار مي دهد رفتار خويش را اصلاح كنند تا بيگانگان با مشاهده رفتار ناشايست آنان از يهوديت بيزار نشوند. به واقع، رفتار خوب يهوديان مي تواند زمينه ورود افراد بيشتري را به كيش يهودي مهيا سازد، چه آنكه فلسفه تبعيد و سرگرداني قوم يهود چيزي جز اشاعه فرهنگ توحيدي در ميان جوامع الحادي و چندخدايي و نيز پيدا كردن پيروان جديد نبوده است. العازار بن پدات، يكي از حاخام هاي قرن سوم، نيز به اين مطلب تصريح كرده است. با تأمل در كلمات موساي كوزايي مي توان دريافت كه هر چند يهوديت در آغاز توسط انبياي بني اسرائيل مخاطبان خود را در ميان قوم يهود و اسباط دوازده گانه مي يافت، اما به زودي اقوام و مللِ پيرامونِ ايشان را مخاطب خود ساخت و وعده الهي را براي آنان نيز صلا در داد. بدين ترتيب، مي توان به وجه جمع و راه ميانه اي براي ادعاي جهان شمولي يهوديت از يك سو و ادعاي اختصاص داشتن آن به قوم يهود از سوي ديگر دست يازيد. برتري و مزيت بني اسرائيل بر ساير اقوام تنها در اين بود كه آنان از طرف خداوند برگزيده شوند و رسالت خود را به عنوان منادي و مبشر وعده الهي به همه اقوام جهان به خوبي انجام دهند. در پاراگراف دوم دعاي عالينو (وظيفه ما) نيز آمده است يهوديان براي كمال انسان در پادشاهي خدا وساطت مي كنند. در اين بخش از دعا، ادعاي جهان شمولي يهوديت تقويت، و اميد وافر به آمدن ملكوت خدا ابراز شده است و آرزوي جهاني كه در آن نوع بشر يك دل و يك جهت تنها خداي حقيقي را پرستش كنند و جهان تحت قدرت مطلقه او به كمال برسد، مطرح شده است.
موسي مندلسون، از فيلسوفان يهودي قرن هجدهم، نيز همچون موساي كوزايي و انديشمندان ديگر بر اين باور است كه يهوديت صرفاً راهي است كه خداوند براي يهوديان قرار داده تا در آن گام نهند. بنابراين يهوديت دين تبليغي و تبشيري نيست. ما به عنوان يهودي وظيفه نداريم ديگران را به يهوديت فراخوانيم، زيرا فعاليت تبشيري با يهوديت بيگانه است. تمام حاخام ها در اين نكته هم داستانند كه شريعت موسوي تنها بر يهوديان الزامي است و بس. او مي گويد خداوند تمام اقوام را دستور داد كه قوانين طبيعي و دين پدران نخستين را مراعات كنند. در صورتي كه بر طبق دين عقل يا طبيعت زندگي كنند، بيگانگان پارسا خوانده خواهند شد. مندلسون از آمدن كنفوسيوس هاي ديگر استقبال مي كند و معتقد است اگر چنين رؤيايي به واقعيت بپيوندد، بر طبق آموزه هاي ديني خود، آنان را دوست خواهد داشت و به آنان احترام خواهد گذاشت، بي آن كه تغيير آيين دهند و به يهوديت گرايش پيدا كنند. چنانكه ملاحظه شد، او نيز بين ادعاي جهان شمولي يهوديت و اختصاصي بودن آن براي يهوديان به راه حل ميانه و يا به عبارت دقيق تر به نظريه جهان شمولي تعديل يافته رسيده است.
برخي از دانشمندان يهود ميان برگزيدگي بني اسرائيل و عمل آنان به تورات رابطه تنگاتنگي قائلند. به نظر آنان بني اسرائيل برتري ذاتي بر ساير ملل ندارند تا به خاطر آن شايسته لطف و مرحمت ويژه الهي شوند، بلكه تا زماني كه فرمان هاي تورات را گردن مي نهند، مقام و منزلت خود را حفظ خواهند كرد و در غير اين صورت جايگاه خود را از دست خواهند داد. از طرفي آنان تورات را از بني اسرائيل نمي دانند، بلكه معتقدند تورات براي تمام بشر آمده است، لذا گفته اند: «هر جمله اي كه توسط خداي قادر مطلق گفته مي شد، به هفتاد زبان به گوش مي رسيد».
در اين جا به چند نمونه از آياتي اشاره مي كنم كه خداوند عناوين عامي نظير عادلان، نيكوكاران و جز آن را به كار برده است كه تمام انسان ها را دربرمي گيرد. در مزامير داود آمده است: «اين دروازه خداوند است كه عادلان و نيكوكاران از آن داخل خواهند شد». در اين آيات گفته نشده است كاهنان يا اسرائيليان، بلكه تمام انسان ها مخاطب قرار گرفته اند.
در كتاب دوم سموئيل نيز تعبير قانون آدميان و نه قانون كاهنان و غيره به كار رفته است. در سفر لاويان بيگانگاني كه به فرمان هاي تورات عمل مي كنند هم رديف يهوديان مادرزاد دانسته و تورات را قانون همه انسان ها مي داند. سنت يهودي تأكيد بسيار دارد كه از تازه يهودي استقبال كنيد، با محبت زياد با او برخورد كنيد، و هرگز به گونه اي با آنان رفتار نكنيد كه پيش از يهودي شدن با ايشان رفتار مي كرديد.
يهوديت به جز دوره كوتاهي كه در دوران حكومت پادشاهان دين غالب و حاكم بود، با ملت ها و اقوام ديگر ارتباط داشت. سرزمين اسرائيل هميشه چندمليتي يا چندقومي بوده است. از اين رو، كتاب مقدس عبري غالباً با رابطه يهوديان و غيريهوديان در اين سرزمين سروكار دارد. با اين كه با دشمنان بيگانه بايد با نيروي نظامي و قوه قهريه برخورد كرد، از بيگانه صلح جو كه خود را در غم و شادي اسرائيل شريك مي داند بايد استقبال كرد، بايد آنان را مورد محبت قرار داد و از ايشان دفاع كرد. در لاويان آمده است كه همان گونه با غريبه ها رفتار كن كه دوست داشتي در غريبي با تو رفتار كنند.
چنانكه ملاحظه شد، از كتاب مقدس عبري و نيز سيره علماي يهود، ديدگاه جهان شمولي يهوديت مستفاد مي شود. امّا كم نيستند حاخام ها و دانشمنداني كه با استناد به همين كتاب و برجسته كردن پاره اي از آيات بر اختصاص داشتن تورات و نيز شريعت يهود به بني اسرائيل اصرار ميورزند. به عنوان مثال، برخي حاخام ها با استناد به اين آيه از سفر تثنيه كه مي گويد: «موسي براي ما شريعتي امر فرموده كه ميراث جماعت يعقوب است»، بيگانگان خاصه بت پرستاني را كه در پي فراگيري تورات اند، مهدورالدم و واجب القتل دانسته اند: چه آنكه به اعتقاد ايشان تورات و شريعت موسوي ملك طلق بني اسرائيل است و بس.
موسي به هنگام خروج از مصر خواستار همراهي خدا با وي شد و خداوند بدو گفت: «خودم پيشاپيش تو مي روم و به تو آرامش مي بخشم» به احتمال قوي، اين گونه اظهارات و برداشت ها از كتاب مقدس هم زمان با ظهور مسيحيت مطرح شد، زيرا مسيحيان نيز با مطالعه كتاب مقدس ادعا مي كردند لطف الهي از آن آنان است.
ظاهر برخي از آيات قرآن نيز دلالت بر منطقه اي و قومي بودن آيين يهود دارد. در سوره ابراهيم آمده است: «و لقد ارسلنا موسي باياتنا ان اخرج قومك من الظلمات الي النور و ذكرهم بايام الله...». سيره نبوي نيز ما را به همين نكته رهنمون مي شود، زيرا پيامبر با پيروان يهوديت كه در شبه جزيره عربستان ساكن بودند و به لحاظ نژادي هيچ نسبتي با اسباط و بني اسرائيل نداشتند، معامله اهل كتاب كرد; در حالي كه اگر يهوديت اختصاص به بني اسرائيل داشت، مسلمانان و شخص پيامبر اسلام نبايد آنان را يهودي مي دانستند. بنابراين، بايد آياتي كه ظهور در قومي و منطقه اي بودن يهوديت دارند، به اين شكل تأويل برد كه فرستاده شدن به سوي بني اسرائيل غير از اختصاص دعوت به آنان است.
نمونه هاي تاريخي بسياري را مي توان يافت كه نه تنها دعوت به يهوديت وجود داشته، كه در پاره اي از اوقات اين كار با اِعمال زور و به همراه تهديد صورت گرفته است. اين خود بهترين دليل و گواه است بر اين كه نژاد يهودي نژاد خالصي نيست، بلكه مختلط از نژادهاي مختلف است و چندان كه خود مدعي اند از خلوص نژادي و عرقي برخوردار نيستند. يك قرن قبل از ميلاد و نيز بعد از آن دوره تبشيري و دعوت به يهوديت بوده است. فريسيان كه خود را از بقيه جدا ساختند و التزام بيشتري به تورات داشتند، ديگران را به يهوديت فرا مي خواندند. كار تبليغ در اوايل چنان بالا گرفت كه درصد تازه يهوديان به مراتب بيشتر از يهوديان مادرزاد بود. بعضي از فرهيختگان رومي تقريباً در دوره اي كه به ظهور عيسي انجاميد يهودي شدند. تبشير و دعوت به يهوديت تا زمان قسطنطين ادامه داشت. قبايل خزر و حتي جمعي از رجال بزرگ مسيحيت در فرانسه و انگليس به يهوديت گرويدند. بعضي از ماروني ها بعد از خروج از اسپانيا يهودي شدند، چون حكومت در دست پروتستان ها بود و آنان نسبت به يهوديان بيشتر از كاتوليك ها تسامح روا مي داشتند. ناگفته نماند وقتي يهوديان، تحت سلطه حاكمان غير يهودي قرار مي گرفتند از فعاليت تبليغي دست مي كشيدند. از طرفي همواره اين نگراني براي زعماي يهود وجود داشته كه با فراخوان ديگران به آيين يهود، ممكن است آنان با دين غالب درافتند و آموزه هاي يهوديت را دچار مشكل سازند. پرسشي كه در اين جا مطرح مي شود، اين است كه چرا يهوديان خود را درگير فعاليت تبليغي نمي كنند و به عبارت ديگر، چه عامل يا عواملي آنان را از اين رسالت خطير بازداشته است؟ دلايل چندي بر اين موضوع اقامه شده است كه به برخي از آنها اشاره مي كنم. دليل نخست آن كه يهوديان خود طعم تلخ فعاليت هاي ميسيونري و تبليغي مسيحيان را چشيده بودند و بر پايه اين اصلِ اخلاقي، كه هر چه را براي خود نمي پسندي براي ديگران نپسند، از انجام اين كار سر بازمي زدند. دليل دوم، چنان كه در بحث جهان شمولي يهوديت گذشت، كساني كه مي خواهند از جهان آينده بهره مند گردند، لازم نيست به يهوديت بگروند، بلكه التزام آنان به قوانين هفت گانه نوح آنان را رستگار مي سازد. برخي از اصلاح طلبانِ يهودي معاصر بر پايه دو دليل پيش گفته استدلال كرده اند كه در عصر كنوني، كه امكان باروري متقابل پيروان اديان مختلف از يك ديگر فراهم است، دست كم يهوديان را بايد ترغيب كرد كه فعاليت تبليغي خود را متوجه ملحدان و كافران سازند. البته عقيده غالب جامعه يهودي اين است كه يهوديان نبايد آگاهانه به دنبال تغيير آيين پيروان اديان ديگر برآيند، امّا همچنان بايد از تازه يهوديانِ صادق استقبال كنند.
بسياري از پيشوايان ديني و حاخام ها به كوتاهي در انجام رسالت تبليغي متهم اند. اگر يهوديت ريشه در فطرت آدمي دارد و خداي واحد و يگانه را صلا درمي دهد، چرا آنان از نماياندن و معرفي دين خدا به كفار و ملحدان دريغ مي كنند؟ برخي از انديشمندان يهودي پيشوايان ديني را از اين اتهام مبرا دانسته، معتقدند شرايط اين گونه ايجاب مي كرد كه آنان براي استمرار آيين يهود، يهوديان را از ساير ملل كه عموماً مشرك و بت پرست بودند، دور نگه دارند. اگر يهوديان با توسل به زور يا با انگيزه تحبيب قلوب، بيگانگان را به كيش خود فرا مي خواندند، اقليت موسويان تحت الشعاع اكثريت بيگانگان قرار مي گرفتند و به تدريج از افكار انحرافي آنان تاثير مي پذيرفتند و هشدارهاي موسي در تورات مبني بر بازنگشتن به بت پرستي عملي نمي گشت. به رغم اين هشدارها، اقوامِ مجاور در يهوديان نفوذ كردند و رسالت پيامبران بعدي بني اسرائيل اين بود كه آنان را به طريق موسوي و مسير توحيد باز گردانند.
دليل دوم آن كه يهوديان در پاره اي از اوقات پذيراي رنج و بيدادگري بسياري از سوي نودينان شدند. از اين رو زعماي يهود افرادي را كه تمايل به يهودي شدن داشتند، با نهايت احتياط مي پذيرفتند تا مبادا از اين ناحيه ضرري متوجه يهوديان گردد. به عنوان نمونه، كمي قبل از ظهور عيسي مردي ادومي، موسوي گشت و فرزند او به نام هرود پادشاه قوم يهود شد. در حالي كه در سفر تثنيه با اين كار مخالفت شده است. با شروع نهضت مسيحيت در اسرائيل و تلاش روميان براي سيطره يافتن بر يهودا، پادشاه مزبور با روميان مدارا كرد و يحيي را كه بشارت دهنده مسيحا بود، به طرز فجيعي سر بريد. مردم در اثر جهل و بي خبري، هرود را يهودي دانسته ظلم و ستم بسيار بر اين ملت روا داشتند. از آن تاريخ، علماي يهود شرايط سختي براي نوديني قرار دادند.كوتاه سخن، از مجموع مطالب فوق همه نگربودن يهوديت و نيز وجود نوديني استفاده مي شود.
نوديني در يهوديت (2)
كاربرد و معاني نوديني در عهد عتيق
در متون اوليه يهودي از تغيير آيين و نوديني سخني نرفته است و اعتقاد بر آن بوده است كه غير اسرائيلي ها بدون تغيير آيين مي توانند مناسك يهودي را اجرا كنند. در متون متأخر بحث هايي در اين زمينه صورت گرفته است، امّا به طور دقيق نمي توان تاريخي براي رواج تغيير آيين در يهوديت ذكر كرد.
در كتاب مقدسِ عبري، نوديني به دو معنا بكار رفته است. به يك معنا نوديني به تصميم و عزم بنياديني اشاره دارد كه به وسيله آن انسان كامل به دعوت خدا لبيك مي گويد. اين نگرش انساني با عمل برگزيدگي الهي مطابق است. برگزيدگي مستلزم نوديني، و نوديني به معناي جهت يابي دوباره به عنوان برگزيدگي تجربه مي شود. تغيير بنيادي يا نوديني جهت يابي دروني و روحي شخص است كه به عنوان روشن بيني حقيقي، تولد دوباره و در كتاب مقدس عبري به عنوان پاسخ و بازگشت توصيف شده است. تغيير جهت يا نوديني در واقع پاسخ به درخواست دروني است. اين نوع نوديني، نوديني از حاشيه و پيرامون به سمت مركز است، و اساسي ترين انتخابي است كه انسان در طول زندگي خود مي تواند داشته باشد. با اين كه در عهد عتيق بر اين نوديني به عنوان عميق ترين معناي رابطه اي اسرائيل با خدا تاكيد شده است، در عين حال، قابليت تعميم بر تمام نوع بشر از هر ملت و قومي كه باشند دارد; تمام انسان ها به بازگشت به سوي خدا فراخوانده شده اند. اين گونه از نوديني و تغيير جهت را يونس به مردم نينوا توصيه كرد; زيرا او در ابتدا نوديني را موضوعي ميان خدا و قوم يهود مي دانست در واقع داستان يونس تأييد دوباره اي بود بر عهد خدا با انسان. در داستان نوح نيز كه در سفر پيدايش باب 6 تا 9 آمده، بر نوديني به همين معنا تأكيد شده است. كوتاه سخن، چنان كه عهد خدا با موسي را در راستاي ميثاق كلي خدا با آدم و نوح بدانيم، آن گونه كه كتاب مقدس ما را به اين نكته رهنمون مي شود، يهوديت چيزي جز التزام به بازگشت به سوي خدا نيست.
معناي دوم نوديني به نوديني از حاشيه به متن اشاره ندارد، بلكه به حركت از «خارج به داخل» دلالت دارد. عموماً از مفهوم نوديني و تغيير بنيادي همين معنا يعني تغيير دين تداعي مي شود. اين دو معنا از نوديني قابل جمع اند. به عبارت ديگر، گرويدن به يهوديت و بازگشت به خدا و تغيير جهت به سوي او قابل جمع اند.
نوديني در كتاب هاي اوليه ي كتاب مقدس عبري
اسرائيلي ها خود را فرزندان اسرائيل يعني از يك نيا و جد مشترك مي دانند. بر طبق اين ديدگاه، نويسندگان كتاب مقدسِ عبري، عهد خدا با اسرائيل را توافق ميان خداي خاص، يهوه، و قوم معين يعني ابراهيم، اسحاق، يعقوب و فرزندان او مي دانند. واژه اي گر براي بيگانگاني به كار مي رفت كه در بين اسرائيلي ها ساكن بودند، ولي از پذيرش و تصديق خداي واحد از سوي آنان حكايت ندارد. بر پايه كتب اوليه، غيراسرائيلي ها مي توانند مناسك اسرائيلي را بدون تن دادن به نوديني انجام دهند. به عنوان مثال، مردي كه در خارج از اسرائيل متولد شده و ختنه كرده باشد مي تواند از قرباني عيد فصح برخوردار شود. در سفر خروج داستان فرار موسي از دربار فرعون و كمك او به دختران كاهن مديان و سرانجام ازدواج او با يكي از آنان گزارش شده است.
نوديني در كتاب هاي متأخر كتاب مقدس عبري
دقيقاً مشخص نيست از چه زماني نوديني وارد يهوديت شده است. در عزرا و نحيما امكان نوديني زنان بيگانه به يهوديت مورد توجه قرار نگرفته است. در كتاب اشعيا به نوديني پرداخته شده، ولي خطوط كلي آن مشخص نشده است. «غريباني كه با خداوند مقترن شده او را خدمت نمايند و اسم خداوند را دوست داشته بنده او بشوند: يعني همه كساني كه سبت را نگاه داشته آن را بي حرمت نسازند و به عهد من متمسك شوند. ايشان را به كوه قدس خواهم آورد. و ايشان را در خانه عبادت خود شادمان خواهم ساخت و قرباني هاي سوختني و ذبايح ايشان بر مذبح من قبول خواهد شد; زيرا خانه من به خانه عبادت براي تمامي قوم ها مسمي خواهد شد».
نوديني در دوره حاخامي
در نوشته هاي حاخامي فصل مستقلي به موضوع نوديني اختصاص داده نشده است، تنها اشاره اي به آن شده است. از اين رو ما هيچ شاهدي درباره تازه يهوديان يا دلايل و انگيزهاي آنان در تغيير آيين پيدا نمي كنيم. تنها رساله كوچكي با عنوان گريم grim به اختصار به اين موضوع پرداخته است. اين رساله از ملحقات تلمود بابلي است. از جمله آنان اند. سوم آن كه حاخام ها موضوع نوديني را به طور استطرادي مورد بحث قرار داده اند.
بر اين اساس، حاخام ها صحبت هاي ضد و نقيضي راجع به نودينان (تازه يهوديان) و نوديني ابراز داشته اند. برخي از دانشمندان معتقدند قبول تورات، ختنه براي مردان، غسل و قرباني از دوره معبد دوم به بعد براي نودينان الزامي بود، امّا منابع حاخامي اين ادعا را تاييد نمي كند. حاخام ها درباره اهميت انگيزه هاي نودينان (تازه يهوديان) اختلاف دارند. مطلوب آن است كه غير يهوديان به انگيزه هاي آسماني و الهي وارد جامعه يهوديان شوند. برخي از فرزانگان اجازه نمي دهند بيگانگان براي رسيدن به اهداف مادي و دنيوي خود، از قبيل ازدواج با يهوديان، به يهوديت بگروند. از نظر معدودي از حاخام ها، بچه هايي كه به يهوديت مي گروند، پس از رسيدن به سن بلوغ بايد دوباره مراسم و تشريفات تغيير آيين را به جاي آورند.
طبق تعاليم حاخامي، تازه يهوديانْ مكلف به تمام تكاليف يهوديان مادرزاداند. البته برخي معتقدند بايد مهلت قابل توجهي به آنان داده شود تا از خلق و خو، آداب و آيين هاي سنت قبلي خود فاصله گيرند، زيرا آنان در فرهنگ و سنت يهودي پرورش و تربيت نيافته اند. تازه يهوديان با اين كه در انجام تكاليف و مناسك با يهوديان مادرزاد يكسان اند، در عين حال بين آن دو تفاوت هايي وجود دارد، چه آن كه خداوند سرزمين موعود را فقط به يهوديان مادرزاد اعطا كرده است و تازه يهوديان هيچ سهمي در آن ندارند، زيرا اسلاف آنان جزو قبايل واسباط اصلي نيستند.
در تلمود فلسطيني آمده است خداوند كل زمين را در مي نوردد و هر جا انسان پرهيزكار و صالحي بيابد، او را به جامعه يهوديان ملحق مي كند، زيرا كساني كه خدا دوستشان دارد، بزرگ تر و والاتر از كساني هستند كه خدا، يهوه، را دوست دارند.خداوندْ خودش را در بيابان متجلي ساخت و نه در كشور خاصي. بنابراين، بيگانگان در هر مرحله اي از زندگي هر گاه تصميم به نوديني بگيرند مي توانند يهودي شوند، همچنان كه ابراهيم تا 99 سالگي ختنه نكرد.
نوديني در عصر هلني
شواهد زيادي وجود دارد بر اين كه در دوره هلني افراد زيادي يهودي شدند. در انجيل متي هم به اين واقعيت اشاره شده است كه خود علماي يهود به دنبال يهودي كردن بيگانگان بودند; آنجا كه خطاب به فريسيان مي گويد: واي بر شما اي كاتبان و فريسيان رياكار زيرا كه برّ و بحر را مي گرديد تا مريدي پيدا كنيد و چون پيدا شد او را دو مرتبه پست تر از خود پسر جهنم مي سازيد.
واقعيت اين است كه نوديني در دوره هايي كه بي ثباتي اجتماعي حكمفرما بود روبه افزايش بوده است. به عنوان مثال در دوره هلني افراد بيشتري به يهوديت گرايش پيدا كردند. دوره هلني بيانگر چالش يهوديت با تفكر كلاسيك يوناني و فرهنگ هاي آسيايي است، زيرا اسكندر مقدوني اروپا و آسيا را به هم وصل كرد و صورت هاي جديدي از دين، فلسفه، هنر، الهيات، علم و زبان به وجود آورد. يهوديان ارتباط و تماس مستقيمي با عوالم فكري جديد پيدا كردند و بدين وسيله يهوديت و خداي خاص قوم يهود را به اقوام و فرهنگ هاي جديد معرفي كردند. پس از مرگ اسكندر، در اسرائيل و اورشليم جنگ هاي زيادي درگرفت و سربازان غير يهودي بسياري در اورشليم مأوي گزيدند و يهوديت به عنوان يك دين هلني و يوناني مآب شناخته شد. غيريهوديان هر چند شناخت كاملي از خداي قوم يهود نداشتند، ولي از نظام اخلاقي و مناسك مقدس آگاهي داشتند و اين در حالي بود كه رومي ها رابطه چندان دوستانه اي با يهوديان نداشتند و حتي حاضر نبودند يا آنان غذا بخورند.
ديدگاه فلاسفه يهودي درباره نوديني
ديدگاه هاي ابن ميمون و يهودا هالوي درباره نوديني و تغيير آيين بيانگر ديدگاه هاي مختلف يهوديت در اين مسئله است. از نظر ابن ميمون حتي يهوديانِ مادرزاد نيز در صحراي سينا تغيير آيين دادند، هنگامي كه به مناسك سه گانه ختنه، غسل و قرباني، كه امروزه براي تمام تازه يهوديان لازم است، تن دردادند. او معتقد است يهوديان بايد به هر شكل ممكن تازه يهوديان را جذب كنند و همين كه كسي اظهار تمايل و علاقه به يهوديت كرد، يهوديان بايد در هر حال، او را يهودي سازند. در تلمود آمده است كه نبايد با اعلام جزئياتِ مجازات هايي كه در صورت پيروي نكردن از شريعت در انتظار آنان است، بار سنگيني بر دوش تازه يهوديان نهاد و يهوديت را ديني خشن معرفي كرد. به اعتقاد او، همين امر باعث مي شود آنان از مسير صواب به بيراه كشانده شوند. در ابتدا، يك فرد با كلمات لذت بخش جذب مي شود و سپس محدوديت و قيدهاي عشق با او در ميان گذاشته مي شود يا خود بدان واقف مي گردد.
ابن ميمون معتقد است تورات را بايد به مسيحيان تعليم داد تا دچار سوء فهم نشوند، آنان چنان چه معناي درست تورات را درك كنند به يهوديت تمايل پيدا خواهند كرد. كوتاه سخن، او نگرش مثبتي به نوديني دارد، و اين نظر در ديدگاه كلي ايشان در باب انسان ريشه دارد. به نظر او، تمام انسان ها در اصل يكسان اند، زيرا هيچ كس با نفسِ شكوفا و پرورش يافته به دنيا نيامده است. يهوديان و غير يهوديان به يك ميزان مي توانند در اثر فعاليت عقلاني نفس خود را بارور سازند. عدم تفاوت اساسي ميان يهوديان و غيريهوديان يهودي شدنِ آنان را آسان ساخته است. تمام آنان مي توانند با فراگيري اصول عقايد يهوديت و زندگي كردن بر طبق زندگي هاي يهوديان يهودي گردند.
يهودا هالوي ديدگاه هاي متفاوتي راجع به قوم يهود و تازه يهوديان دارد. او معتقد است يهوديان تفاوت اساسي با غير يهوديان دارند و هيچ گاه يك بيگانه و غيريهودي نمي تواند به جايگاه و مقام يهوديانِ مادرزاد بار يابد. او مي نويسد:
هر بيگانه اي مي تواند در سرنوشت و تقدير خوب ما سهيم باشد، ولي هرگز با ما يكي و برابر نخواهد بود. اگر تورات از آن رو كه خدا ما را خلق كرده برما الزام آور مي بود، انسان هاي سفيد و سياه از آن رو كه همه مخلوق خدايند يكسان مي بودند. در حالي كه تورات تنها به دليل ياري و همراهي يهوه در خروج از مصر بر ما الزام آور شد، زيرا ما بهترين هاي نوع بشر هستيم.
در جاي ديگر مي نويسد: «تازه يهوديان در شأن و رتبه با اسرائيليان مادرزاد يكي نيستند، زيرا يهوديان مي توانند به مقام پيامبري برسند و از اين جهت متمايز از ديگران اند، در حالي كه تازه يهوديان تنها از راه فراگيري از آنان مي توانند به مقاماتي دست يابند و تنها مي توانند انسان هاي پرهيزكار و فرهيخته باشند، امّا هرگز به مقام پيامبري دست نمي يابند.
به هر حال، يهودا هالوي از يك سو معتقد است راه براي يهودي شدن بيگانگان باز است. از سوي ديگر، نظريه اش به او اجازه نمي دهد كه يهوديانِ مادرزاد و تازه يهوديان را برابر بداند.
ملاك هاي يهودي بودن
به چهار طريق مي توان افراد را يهودي به شمار آورد. 1. منشأ زيستي. طبق ديدگاه هلاخا چنان چه فردي از مادري يهودي متولد شده باشد يهودي محسوب خواهد شد. هلاخاي سنتي بر كودكاني كه از مادري بيگانه و غيريهودي متولد مي شوند حكم يهودي بار نمي كنند. افرادي كه از مادري يهودي زاده مي شوند، حتي اگر ملحد و كافر گردند، يهودي به شمار خواهند رفت; البته در صورت ارتداد تنها پاره اي از احكام يهوديت برايشان باز خواهد شد. 2. پيوند ديني. ممكن است فردي از مادري يهودي متولد نشده باشد و طبق هلاخاي سنتي يهودي به شمار نيايد، ولي به خاطر گرويدن به يهوديت و التزام و تعهد به دستورات يهوديت در عداد يهوديان قرار گيرد. البته با رعايت آداب و مناسك ويژه اي كه براي تازه يهوديان تدارك ديده شده است. 3. عضويت در گروه هاي اجتماعي - فرهنگي. در گذشته اجتماع يهوديان صرفاً از يهوديان تشكيل نمي شد، بلكه بيگانگاني كه به قوانين هفت گانه نوح ملتزم بودند و به عنوان گرتشا و يا بيگانه مقيم شناخته مي شدند، داراي حقوق و مسئوليت هاي محدود در اجتماع بودند. البته امروزه چنين عنواني وجود ندارد. 4. وابستگي ملي و استفاده از زبان مشترك. امروزه كم نيستند افرادي كه در اسرائيل زندگي مي كنند و به كارهاي بزرگ گماشته شده اند. چنين كساني از ديد هلاخاي سنتي يهودي نيستند، امّا چون در اسرائيل متولد شده اند و به زبان عبري تكلم مي كنند و به خدمت در مراكزي نظير ارتش مشغول اند آنان را يهودي به شمار مي آورند و در كارت هويت و گروه بندي قومي وي، عنوان يهودي ثبت مي شود.
پس از تأسيس حكومت اسرائيل، از حاخام هاي ارتدوكس خواسته شد قانون بازگشت به سرزمين مقدس و تعريف خود را از يهودي بودن تعديل و اصلاح كنند. آنان پس از بحث هاي طولاني و مفصل تعريف را به اين شكل تعديل و اصلاح كردند كه يهودي عبارت است از كسي كه از مادر يهودي به دنيا آمده باشد و يا اين كه طبق شريعت يعني به دست حاخام ارتدكس يهودي شده باشد. چنان كه ملاحظه مي كنيد، حتي اين تعريفِ تعديل شده هم جمع زيادي از يهوديان را از جرگه يهوديت خارج مي ساخت. بر طبق اين تعريف هزاران يهودي آمريكايي كه بيش از نصف آنان گرايش اصلاح طلبانه و محافظه كارانه دارند، يهودي درجه دوم محسوب مي شدند.
نتيجه سخن آن كه، در ابتداي پيدايش يهوديت يعني تا قرن اول ميلادي براي يهودي بودن تنها منشأ زيستي اهميت داشت و تنها افرادي كه از مادر يهودي متولد مي شدند، اعم از اين كه به مقررات و آيين هاي يهوديت پايبند بودند يا نبودند، يهودي محسوب مي شدند. درست مانند ساير نژادها و مليت ها مثل نژاد ايتاليايي، فرانسوي، و غيره. امّا از آن پس، تغيير آيين از غير يهوديت به يهوديت مورد تأييد و احترام قرار گرفت و اعتقاد بر اين بود كه اگر كسي قوانين اساسي يهوديت را بپذيرد، امكان يهودي شدن او فراهم خواهد شد.
با قبول اين نكته كه نوديني و تغيير آيين به يهوديت از سوي كتاب مقدس عبري و علماي يهود پذيرفته شده است اين سؤال پيش مي آيد كه آيا بيگانگان و غيريهودياني كه به يهوديت مي گروند به لحاظ شايستگي، شئونات و منزلت اجتماعي همچون يهودياني مادرزاداند؟ آيا مسئله برگزيدگي فقط درباره يهوديانِ مادرزاد مطرح است يا اين كه بيگانگاني را كه بعداً تغيير كيش مي دهند و يهودي مي شوند در برمي گيرد؟ اگر تازه يهوديان هم شأن يهوديانِ مادرزاد نباشند، در اين صورت حتي شايستگي يهودي شدن را نخواهند داشت. از طرفي، وقتي تاريخ يهوديت و قوم يهود را مرور مي كنيم، گزارش هاي بسياري را مي توان يافت كه بر تغيير آيين و گرويدن به يهوديت صحه گذاشته است. روت موآبي از جمله كساني است كه داوطلبانه به آيين يهود گرويد. برخي نيز واژه دشمن را كه درآيه چهارم باب بيست سوم سفرخروج آمده است به تازه يهوديان اطلاق كرده اند.
كوتاه سخن آن كه نظرات حاخام ها پيرامون غريبه ها يا تازه يهوديان يكسان نيست. در حالي كه برخي از آنان از برابري تازه يهوديان با يهوديان مادرزاد سخن گفته اند، جمعي ديگر، هر چند در پاره اي از موارد، ميان آن دو فرق قائل اند.
فرآيند نوديني در يهوديت
الف. تحقيق راجع به يهوديت
افرادي كه از دين خود سربرتافته و به يهوديت گرويده اند ممكن است به دلايل زير به يهوديت گرايش پيدا كرده باشند: از طريق رابطه عاطفي با برخي از يهوديان; زناشويي و يا تحقيق و تفحص در اديان و آشنايي با يهوديت از طريق مطالعه و شنيدن سخنراني و جز آن. به هر حال نوديني و انتخاب يهوديت به عنوان دين رسمي، به هر دليل كه صورت گرفته باشد، فرد نوآيين در اولين گام بايد به شيوه هاي مختلف به عنوان مثال از طريق دوستان و كتب و غيره درباره يهوديت تحقيق و تفحص كند و در اين باره تأمل كند كه آيا نوديني وي انتخاب درستي بوده است يا نه.
ب. يافتن يك حاخام
اين مرحله بسي مشكل تر از مرحله قبلي است، زيرا حاخام ها متفاوت اند. برخي زمان بيشتري براي نامزدهاي نوديني اختصاص مي دهند. جمعي طرفدار اين سنت قديمي اند كه بايد سه بار مراتب صداقت و خلوص نيت نامزد نوديني را آزمود. در واقع حاخام ها دربانان يهوديت اند; آنان هستند كه بايد تصميم بگيرند چه كساني مي توانند به جرگه يهوديت درآيند و صلاحيت يهودي شدن دارند.
حاخام ها به گرايش هاي مختلفي تعلق دارند. چهار نهضت اصلي محافظه كار، ارتدكس، متجدد واصلاح گرا وجود دارند. داوطلب يهودي شدن بايد تفاوت هاي ميان اين نهضت ها را بداند ونهضتي را كه مورد قبول حاخام اوست انتخاب كند، زيرا حتي در آيين و روش نوديني و آداب آن، ميان نهضت ها و گرايشاتي كه در بالا ياد شدند، اختلاف نظر وجود دارد. به هرحال، حاخام سؤالاتي به شرح ذيل ازنامزد نوديني مي پرسد و نوع پاسخ هايي كه آن شخص ارائه مي كند، ميزان صداقت وخلوص نيتوي را نمايان مي سازد.
1. چرا مي خواهيد تغيير آيين دهيد و به يهوديت بگرويد؟
2. پيشينه ديني تان چيست؟ قبلاً به چه دين و آيين و مرامي متعهد و ملتزم بوديد؟
3. درباره يهوديت چه مي دانيد؟
4. چه تفاوتي بين يهوديت و دين نياكان خود مي بينيد؟
5. آيا از سرِ اكراه و ناچاري به يهوديت گرويده ايد؟
6. آيا براي يهودي شدن و تحقيق درباره آن فرصت كافي مي خواهيد؟
7. آيا تصميم خود را با اعضاي خانواده و بستگان خود در ميان گذاشته ايد؟
8. آيا سؤالاتي درباره يهوديت و نيز شيوه نوديني داريد؟
ج. آشنايي با يهوديت و فراگيري احكام و قوانين آن
كساني كه مي خواهند يهودي شوند بايد به حقانيت و صدق آن باور داشته باشند و اين مهم به دست نمي آيد جز با تحقيق در يهوديت، زيرا اين امر به تصميم نهايي آنان كمك شايان توجهي مي كند. در زمينه يهوديت به راه ها و شيوه هاي مختلفي مي توان تحقيق و مطالعه كرد; مطالعه تاريخ يهود، يهودي كشي و آشنايي با تورات. اشخاصي كه خواهند با يك يهودي ازدواج كنند، بايد پيش از ازدواج با تعاليم يهوديت آشنا شوند. از نظر ابن ميمون يك تازه يهودي همچنين بايد از اصول اساسي دين يهوديت ]اصول سيزده گانه اي كه وي مقرر داشته است[ نظير باور به توحيد و يگانگي خداوند آگاه شود. دوره اي را نيز بايد به تعليم و فراگيري تورات اختصاص دهد تا از روي جهل نظرات و دستورات يهودي را مورد بي اعتنايي قرار ندهد. مقصود ارتدكس ها از پذيرفتن احكام و قوانين اين است كه يك تازه يهودي بايد تمام قوانين و دستورالعمل هاي يهوديت ارتدكس را رعايت كند; به اين معنا كه يك دوره آزمايشي يك ساله يا بيشتر را بگذارند. يهوديان اصلاح طلب تنها بر رعايت قوانين مورد قبول خود تأكيد مي كنند.
د. محكمه ديني يا بيت دين
گرويدن يك شخص به يهوديت بايد تحت نظارت دادگاه شرع معروف به «بيت دين» صورت گيرد. دادگاه مزبور با سؤالات و روش هاي خاصي كه به كار مي بندد، به انگيزه اصلي گرايش فرد به يهوديت پي مي برد و براي حاخام هاي دادگاه شرع روشن مي شود كه آيا انگيزه فرد داوطلب مادي است يا نه. وظيفه دادگاه اين است كه مشكلات و موانعي كه بر سر راه يك يهودي در مسير زندگي مادي و معنوي او قرار دارد، براي فرد دواطلب تشريح كند و به افرادي كه مايل اند يهوديت را به عنوان آيين و دين خود برگزينند، هشدار دهند كه چه دشواري هايي ممكن است براي آنان پيش آيد. دادگاه شرع تنها زماني به يهودي شدن فرد داوطلب حكم مي كند كه براي اعضاي آن مراتب خلوص و صداقت فرد مزبور احراز شده باشد. ناگفته نماند كه دادگاه شرع از سه عضو تشكيل مي شود كه دست كم يك عضو آن بايد حاخام باشد.
هـ. ختنه كردن يا به عبري «بريت ميلا»
از نظر حاخام هاي محافظه كار و ارتدكس، ختنه كردن براي يهودي شدن ضروري است; حتي اگر پيشتر فرد يادشده بنا به سنت هاي خود و يا به هر دليل ديگري ختنه كرده باشد، بايد ختنه نمادين و سمبليك با ريختن خون از موضع انجام گيرد. ساير گرايش هاي چهارگانه يهودي، ختنه را براي يهودي شدن لازم نمي دانند. ختنه به منزله عقد پيمان تاريخي قوم اسرائيل با خداوند محسوب مي شود.
و. غسل
حاخام هاي ارتدكس و محافظه كار غسل و يا به عبري طبيلا را براي نامزدان يهودي شدن اعم از زن و مرد لازم مي دانند، لذا حوضچه كوچكي به نام ميقوه "Mikveh" به همين منظور ساخته شده است. در ميقوه تازه يهودي از نجاسات مختلفي كه در تورات توضيح داده شده ظاهر مي شود.
ز. قرباني و نذر
در زمان هاي قديم، تازه يهودي مي بايست به پاي هيكل در اورشليم قرباني مي كرد، امّا پس از تخريب معبد قرباني نيز برداشته شد; لذا شريعت يهود آن را لازم نمي داند. البته هنوز هم بعضي از حاخام ها، خاصه حاخام هاي ارتدكس، معتقدند بايد به جاي قرباني بديل و جايگزيني نظير صدقه و جز آن صورت گيرد.
ح. انتخاب نام
مردان بايد نام عبري ابرام و زنان نام ساره و روت را برخود نهند. تازه يهودياني كه والدين آنان يهودي نيستند معمولاً پسر ابراهيم خوانده مي شوند.
د. مراسم رسمي و عمومي
از نظر يهوديان اصلاح طلب اين مراسم بايد عمومي تر باشد. تازه يهودي بايد پيشاپيش ديگران قرار گيرد و دلايل تغيير آيين و نيز درس هايي را كه از تجربه يهودي شدن فراگرفته است بيان كند.
نويسنده: رضا گندمي
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید