چهارراه اديان استعاره اي است مناسب براي توصيف فلسطين سرزميني که مسکن و ماواي ابراهيم نبي ، مهجر موسي (ع)، محل تولد عيسي بن مريم و توقفگاه عروج رسول اکرم (ص) بوده است . سرزميني به غايت زيبا که در آن تقابل صحرا و جلگه و کوه و دريا مناظر بديعي خلق کرده اند. اين سرزمين خاطرات بسياري از جنگها و نبردهاي گوناگون را به خود ديده است خونهاي بسياري در اين سرزمين مقدس ريخته شده است اما به شهادت تاريخ هيچگاه نبردي اين چنين نابرابر نه در اين سرزمين و نه در هيچ کجاي اين کره خاکي روي نداده است که عده اي آهن و آتش به دست خون مردان ، زنان و نوجواناني را که تنها قلوه سنگ براي دفاع از خود دارند، بيرحمانه بريزند. خونهايي ناحق که با نام صهيونيزم و براساس توهم هاي پوچ و بلندپروازي هاي تلمود ريخته شده و بيش از نيم قرن است که پايمال شده و مي شود. کوه صهيون قطعه اي از سرزمين مقدس است که وحي در آن نازل شده و صهيونيست به کسي اطلاق مي شد که در کوه صهيون به عبادت مشغول مي شد و ترک دنيا مي کرد حال آن که در اواخر قرن هفدهم و اوايل قرن هجدهم ميلادي اين واژه به نوعي نگرش متعصبانه بدل شد که يهوديان را نژاد اصيل و قوم برتر مي دانستند و معتقد بودند که خداوند بني اسرائيل را بر ديگر اقوام برتري داده است و حاکميت بر کره زمين را به آنان واگذار نموده است . اين تفکر سالها در ميان نخبگان سياسي و بانکداران ، دانشمندان و صاحبان صنايع يهود جريان داشت تا اين که با برگزاري کنگره جهاني يهود در سال 1897 ميلادي در شهر بال سوئيس رسميت يافت . حال آن که پيش از آن زمينه سازي هايي براي احقاق چنين امري صورت گرفته بود. اغراق و بزرگنمايي مشکلات قوم يهود و نداشتن سرزمين عمده مشکل يهوديان در جهان مطرح شد و از اين جا بود که سرکردگان قوم يهود مصمم شدند تا سرزميني را به عنوان کشور يهود مشخص کنند. تئودور هرتزل که براي ايجاد دولت يهود مي کوشيد پس از برگزاري نشستهاي مختلف با نخبگان و صاحبان نفوذ يهودي به اين نتيجه رسيد که بهترين مکان براي تاسيس سرزمين يهودي جايي نيست جز سرزميني به نام فلسطين و لذا هرتزل به سراغ عبدالحميد عثماني رفت که نتيجه اي نگرفت . دولت انگلستان پيشنهاد تاسيس چنين دولتي را در ((کنيا)) داد و چمبرلن قسمتي از ((آرژانتين )) را پيشنهاد کرد اما آنها فقط به فلسطين چشم دوخته بود. همزمان با عيان شدن ضعف دولت عثماني در سالهاي جنگ اول جهاني ، انگلستان با جلب همکاري اعراب اقدام به تقسيم سرزمين هاي عرب نشين دولت عثماني نمود. لورنس نماينده دولت بريتانيا با حضور در منطقه اقدام به تقسيم و ترسيم نقشه دولتهاي عربي نمود و با وعده به شريف مکه مبني بر استقلال تمامي اين دولتها و واگذاري آنها به فرزندان وي يعني فيصل و عبدالله نقشي دوگانه بازي کرد. در حالي که دولت انگلستان به صورتي مخفي در حال مذاکره با نمايندگان آژانس بين المللي يهود بود. ضعيف شدن بريتانيا در جنگ و نياز به حمايت سرمايه داران يهود و همچنين نفوذ صهيونيست ها در محافل تصميم گيرند منجر به اين شد که در سال 1917 لرد بالغور وزيرخارجه انگليس لايحه اي را به کابينه ارائه دهد که براساس آن وعده تاسيس دولت يهودي در منطقه فلسطين داده شد. پس از پايان جنگ جهاني اول و با اعلام قيموميت انگليس بر فلسطين سازمان هاي يهودي با حمايت بريتانيا از تسهيلاتي چون خريد زمين ، تاسيس شرکت ، ايجاد نهادهاي امنيتي و حتي قضايي در فلسطين برخوردار شدند. با شدت گرفتن آهنگ مهاجرت يهوديان از نقاط مختلف دنيا به سمت فلسطين و علني شدن سند بالفور همچنين ناراحتي شريف مکه از عمل نکردن انگليسي ها به وعده هاي مکتوبشان مبني بر تشکيل دولت فلسطين ، مردم فلسطين به خشم آمده و ناگهان به قيام دست زدند. قيام چهار روزه مردم فلسطين توسط ارتش بريتانيا و هسته هاي نظامي تازه تاسيس صهيونيست ها سرکوب شد. اين قيام مردمي نمونه اي بود که نشان داد مردم منطقه فهميده اند که انگلستان آنها را به بازي گرفته است و لذا حرکتهايي آزاديخواهانه آغاز شد. در عوض بريتانيايي ها يهودياني را آموزش و سازمان جنايتکار و تروريستي هاگانا را تشکيل دادند. سازماني که فعالان مسلمان را ترور و خانه و کاشانه مردم را غصب مي کرد. گسترش روند مهاجرت يهوديان به اسرائيل به همراه واگذاري مراکز تصميم گيرنده در سرزمين فلسطين به يهودي ها ازجمله واگذاري امتياز توليد برق به مدت 17 سال به روتمبرگ يهودي و ضرب سکه و چاپ تمبر با نشان ((ارض اسرائيل )) به زبان عبري اولين گامهايي بودند که جهت تثبيت دولت يهود در منطقه برداشته شدند. رقم مهاجرت يهوديان به فلسطين که در سال 1922 به قرم 9500 نفر در سال بالغ مي شد در 1935 به 620 هزار نفر رسيد در حالي که بريتانيايي ها و امريکايي ها بشدت از منافع مهاجران در مقابل ساکنان اين سرزمين حمايت مي کردند. حمايت انگليسيها و امريکايي ها از صهيونيستهاي ساکن فلسطين تنها محدود به حمايت هاي معنوي و کمکهاي اقتصادي نبود بلکه علاوه بر حمايت نظامي ، آموزش و دادن اسلحه در شکنجه دادن مبارزان فلسطيني هم به ايفاي نقش پرداختند. ترور عزالدين قسام مبارز فلسطيني ، ايجاد هسته هاي ترور SNS و تاسيس تشکيلات پالماخ از جمله کتابهايي بود که در جهت تقويت صهيونيست ها براي سرکوب فلسطينيها اتخاذ شد. در سازمان مخوف تروريستي ايرگون و اشترن که علاوه بر ترور مبارزان فلسطيني حاميان فلسطين در ديگر نقاط دنيا را نيز ترور مي کرد، علاوه بر اين که با ارعاب يهوديان آنها را تشويق به مهاجرت به فلسطين مي نمود. حمايت همه جانبه امريکا و بريتانيا از اسرائيل در جهت تقويت بنيه نظامي اسرائيل منجر به اين شد که تنها در فاصله دو جنگ جهاني صنعت اسلحه سازي اسرائيل به پيشرفت قابل ملاحظه اي دست يابد. بن گورين نخست وزير دوست غاصب اسرائيل در خاطرات خود مي نويسد: با کمتر از يک ميليون دلار چنان تجهيزاتي از امريکا خريداري کرديم که بيش از 20 ميليون دلار ارزش داشت .)) ارتش اسرائيل به شدت تقويت شد و صنعت اسلحه سازي موردحمايت همه جانبه قرار گرفت به گونه اي که در مدتي نه چندان طولاني و طي چند دهه ارتش اسرائيل و اسلحه سازي آن به يکي از قويترين نمونه ها تبديل شد. در همين حال صهيونيست ها به منظور ممانعت از بازگشت آوارگان فلسطيني مستقر در کشورهاي همجوار لبنان سوريه اردن و مصر به موطنشان نيروهي نظامي معروف به IDF را بسيج کرده و به اردوگاههاي فلسطيني حمله ور شدند به گونه اي که تعداد اين حملات در عرض دو سال به 300 حمله بالغ شد. حملات مکرر اسرائيل به کشورهاي منطقه با عکس العمل ضعيف سازمان ملل روبه رو شد در حالي که تحرکات کشورهاي عربي عليه اسرائيل با شدت عمل و اولتيماتوم سازمان ملل مواجه مي شد. سرانجام در 1951 اتحاديه عرب طرح محاصره اقتصادي اسرائيل را تصويب کرد و مصر با جلوگيري از عبور کشتيهاي باري به مقصد اسرائيل از کانال سوئز موجبات خشم اسرائيل و حاميان آن شد. وضعيت رويارويي غيرمستقيم تا 1955 ميلادي ادامه داشت تا اين که در 1955 ارتش اسرائيل به مصر در نوار غزه حمله برد و در همين سال ارتش اسرائيل به مواضع سوريه حمله کرده و در نهايت در سال 1956 اسرائيل ، انگلستان و فرانسه با همکاري امريکا مشترکا به مصر حمله کرده و ضمن تصرف کانال سوئز نوار غزه و صحراي سينا را اشغال نمودند. نبود يک موضع مشترک و اتحاد ميان کشورهاي عربي و ترس از امريکا باعث شد که فلسطيني ها کم کم اميد خود را نسبت به کشورهاي عربي را از دست داده و خود دست به عمل بزنند که در اوايل دهه 60 سازمان آزاديبخش ملي فلسطين که بعدها به فتح تغيير نام داد تاسيس شد. اين سازمان به عمليات هايي نظامي عليه اسرائيل دست زد اما ساير کشورهاي عربي که از فعاليت عليه اسرائيل بيمناک بودند به تشکيل سازماني موازي به نام P.L.D يا ((ساف )) دست زدند. در آوريل 1967 رژيم صهيونيستي اقدام به شهرک سازي در خاک سوريه و کشت زمينهاي موات اين کشور نمود، ارتش سوريه به مقابله با اين عمل پرداخت و تنش بين دو کشور بالا گرفت به گونه اي که رژيم صهيونيستي در 19 ماه مه 1967 به ارتش خود آماده باش کامل داد. مصر به منظور مقابله با تهديد نيروهاي نظامي خود را در مرز مستقر کرد حال آن که اين عمل با اعتراض امريکا و انگليس مواجه شد در 4 ژوئن همان سال مصر اقدام به عقب نشيني کرد ولي فرداي هما روز اسرائيل حمله به مصر را آغاز کرد و نيروي هوايي اسرائيل فرودگاه هاي مصر را بمباران و شبه جزيره سينا را اشغال کرد. علي رغم تمام تلاش به کار رفته براي مقصر نشان دادن اعراب سرانجام سازمان ملل قطعنامه 242 را تصويب و اسرائيل را مجبور به عقب نشيني به مرزهاي 1967 کرد و از اين رژيم خواست تا بلندي هاي جولان ، کرانه غربي و نوار غزه را باز پس دهد. ناتواني اعراب در مقابله با اسرائيل همچنين بروز درگيري هاي داخلي در لبنان و خيانت رژيم حاکم بر اردن و حمله نظامي به اردونشينان فلسطيني و وقوع جمعه سپتامبر سياه باعث شد که فلسطيني ها راسا وارد عمل شده و در ماه مه 1972 سازمان آزاديبخش فلسطين با حمله به فرودگاه تل آويو 25 اسرائيلي را کشته و 70 نفر را زخمي کند. در همان سال 11 ورزشکار اسرائيلي در المپيک مونيخ گروگان گرفته شدند که در نهايت 4 گروگان گير فلسطيني و گروگان ها کشته شدند. شکست مجدد مصر در نبرد اکتبر 73 باعث شد که مقامات فلسطيني به سوي راه حل هاي دپيلماتيک گرايش نشان دهند. عرفات با استراتژي ((لعم )) که ترکيبي از ((نه )) و ((آري )) به زبان عربي بود وارد اولين دور از مذاکرات صلح به نام طرح صلح ريگان شد. با اين که وقايعي چون انعقاد قرارداد صلح کمپ ديويد حاکي از آن بود که اسرائيل قابل اعتنا نيست اما مقامات فلسطيني همچنان به صلح فکر مي کردند. سرانجام اولين گامهاي موثر براي خلع سلاح ساف و تبديل آن به نهادي ديپلماتيک در ژوئيه 1981 برداشته شد و ساف موافقت کرد که از حمله نظامي عليه اسرائيل دست برداشته و با صهيونيست ها آتش بس برقرار کند. اين اقدام ساف باعث شد که نيروهاي مبارز فلسطيني در يک برزخ حرکتي قرار گرفته و راه خود را از ساف جدا کنند. تاسيس حماس و جنبش جهاد اسلامي عکس العمل اين گروه هاي جهادي نسبت به انفعال ساف بود. با اين همه عرفات به عنوان نماينده ساف و خسته از مبارزه به صلح مي انديشيد. برقراري کنفرانس صلح مادريد با شرکت روساي جمهور و نخست وزيران دهها کشور اروپايي ، امريکايي و آسيايي و نمايندگاني بلندپايه از همه طرفهاي درگير آغاز به رسميت شناختن حقوق اسرائيل از سوي نمايندگان فلسطيني در داخل مرزهاي فلسطين بود. حضور ديپلماتهاي بلندپايه در اين نشست به منطور رسميت دادن به اين نشست و شکستن جو رواني مذاکرات مستقيم و رو در روي اعراب و اسرائيل بود. پس از ماهها مذاکره مستمر سرانجام با حضور 2500 تن از شخصيت هاي سياسي جهان کليات توافقنامه صلح غزه - اريحا به امضاؤ رسيد. مصوبات کنفرانس اسلو و توافقنامه غزه - اريحا مورد حمايت کليه کشورهاي غربي و اعضاي دائم شوراي امنيت قرار گرفت ، حال آن که از سال 93 تا 2000 ميلادي کليه مذاکرات مساف و اسرائيل بر پايه همين توافقنامه صورت گرفت که مهمترين قسمت آن ايجاد دوست خودمختار در محدوده سرزمين هاي اشغالي است . روند مذاکرات رژيم صهيونيستي و ياسر عرفات که اينک از سوي اسرائيلي ها و نه مردم فلسطين نماينده فلسطيني ها به حساب مي آمد، منجر به انعقاد قرارداد طابا شد که براساس آن ارتش اسرائيل مکلف شد قسمتي از فلسطين را تخليه و جنين ، طولکرم ، نابلس ، رام الله ، قلقليه و الخليل را به نيروهاي خودگردان واگذار کند، مضافا اين که مقرر شد 6000 اسير فلسطيني نيز آزاد شوند که اين بند آخر به بعد موکول شد. ترور اسحاق رابين توسط يک جوان يهودي افراطي منجر به اين شد که پروسه صلح مذکور معوق مانده و رهبران بعدي اسرائيل که به اهداف خود رسيده بودند از ادامه آن سرباز زده و به ترور رهبران گروههاي مبارز فلسطيني چون يحيي عياش و فتحي شقاقي مبادرت ورزند. کلينتون که در فضاي انتخابات دوره دوم قرار گرفته بود، براي جلب حمايت افکار عمومي اقدام به فشار براي ادامه مذاکرات صلح نمود که حاصل آن برقراري کنفرانس معروف به خيمه شب بازي شرخ الشيخ بود که هيچ دستاوردي نداشت و فقط عقده گشايي بود. پس از گذشت پنج سال از امضاي توافقنامه اسلو و توقف 19 ماهه مذاکرات صلح سرانجام در پاييز 98 عرفات و نتانياهو با مشارکت کلينتون و جورج تنت رئيس سازمان CIA موافقتنامه مريلند به امضاؤ مي رسد که به اسرائيل نوعي ابتکار عمل و اقدام پس از مشاهده حسن نيت در برابر فلسطيني ها اعطاؤ مي کند و دست اسرائيلي ها براي شهرک سازي باز مي شود. از اين مقطع سرکوب مبارزان فلسطيني به مساف و پليس خودگردان واگذار مي شود. حال آن که اسرائيلي ها همچنان با آزادي عمل قادر به اتمام هر حرکتي خواهند بود. بهانه تراشي هاي مکرر نتانياهو در اجراي مفاد قطعنامه مريلند يا واي ربور يک منجر به اين شد که با روي کارآمدن ايهود باراک قرارداد شرم الشيخ دوم با حضور آلبرايت منعقد شود و قرارداد مريلند عملياتي و ضرب الاجل هايي براي عمل به مفاد آن اتخاذ گردد. شکست اسرائيل از حزب الله و تخليه جنوب لبنان اتفاقي بود که باعث شد چشم بسياري از فلسطيني ها نسبت به حقايق گشوده شده و نسل دوم و سوم که اعتماد به نفس بيشتري نسبت به پدران خود دارند نسبت به طرح صلح ترديد کنند. بي توجهي نسبت به مفاد قرارداد شرم الشيخ دوم و بي اعتنايي اسرائيل نسبت به بندهاي قطعنامه منجر به اين شد که در تابستان 2002 اجلاس کمپ ديويد دوم بر سر آينده بيت المقدس ، وضعيت آوارگان ، مرزهاي خودگردان و چگونگي تقسيم آب برگزار شود. از همان ابتداي مذاکرات باراک با رد 4 عنوان از 6 عنوان مطرح شده کنفرانس مذکور را به يک نشست بي نتيجه مبدل کرد و مذاکرات کمپ ديويد دوم به شکست انجاميد. با شکست مذاکرات کمپ ديويد دوم در اوايل شهريور 79 (تابستان 2000) بيهوده بودن 9 سال مذاکره و پيروزي اسرائيل در اين مذاکرات بر همه روشن شد، حال آن که پيروزي حزب الله بر اسرائيل انرژي بسياري را به بطن جامعه فلسطين تزريق کرد. شکست اسرائيل در لبنان موجب تخريب روحيه اسرائيلي ها شده بود و لذا مطبوعات دست راستي اسرائيل با حمله به باراک او را متهم به بي لياقتي کردند. در حاشيه اين اقدامات تبليغاتي آريل شارون معروف به قصاب صبرا و شتيلا و رهبر حزب ليکود به همراه نيروهاي امنيتي وارد محوطه مسجدالاقصي شد و به مقدسات اسلامي توهين کرد. روز بعد پس از انجام نماز جمعه نمازگزاران فلسطيني هنگام خروج از مسجدالاقصي اقدام به دادن شعارهايي در محکوم کردن عمل شارون کراند که پليس صهيونيستي به سوي آنها آتش گشود و عده بسياري را به شهادت رساند. اين اقدام منجر به ايجاد موجي از خشم و نفرت در ميان مردم فلسطين شد و به صورتي سلسله وار انتفاضه الاقصي فلسطين را وارد مرحله جديدي از مبارزه عليه رژيم صهيونيستي نمود. با تلاش عرفات و پليس خودگردان و اميدوار کردن مردم با وعده هاي صلح آتي انتفاضه اندکي آرام شد. اما ديري نگذشت که اسرائيلي ها چند جوان فلسطيني را در مسجدالاقصي مجروح کردند. انتقال مجروحين به بيمارستان نظامي وجود انتشار خبر شهادت آنها باعث شد که تظاهراتي مستمر و پياپي در سرتاسر سرزمين هاي اشغالي به راه بيفتند. آغاز انتفاضه سنگ اتفاقي ويژه بود که از تغيير نگاه فلسطينيان مبني بر عدم امکان دستيابي به صلح و تلاش براي آزادسازي فلسطين حاکي است . جوانان فلسطين دريافته اند که خاک آبا و اجدادشان را بايد از اشغال آزاد کنند و لذا بي هيچ ترس و واهمه اي با دست خالي به جنگ تانکها مي روند. نترسيدن از مرگ و افتخار به شهادت بزرگترين واهمه اي است که اسرائيلي ها از فلسطيني ها دارند و انتفاضه شهادت تغيير اين کابوس صهيونيستي است
- شکست پياپي اعراب در مقابل اسرائيل در جنگهاي 1948، 1961 و 1973 که منجر به اشغال سينا، بلنديهاي جولان و اشغال کامل فلسطين شد در حقيقت شکست شعار اتحاد عربي براي آزادي فلسطين بود. عدم همسويي کشورهاي عربي و ناتواني تز جمال عبدالناصر در استفاده از عامل مشترک عربيت براي مقابله با فلسطين باعث شد تا مردم فلسطين و ديگر مخالفان اشغالگران قدس به عامل وحدت ديگري بيانديشند. پيروزي انقلاب اسلامي در مقابل رژيم تا دندان مسلحي که توسط امريکا و غرب حمايت کامل مي شد حاکي از آن بود که اراده ملتها مي تواند بر هر سلاحي فائق آيد. حمايت معنوي و اعتلاي آرمان فلسطين موضوعي بود که بلافاصله پس از انقلاب مورد توجه قرار گرفت و جمهوري اسلامي به پرچم دار مبارزه عليه اسرائيل مبدل شد. امام خميني (ره) با تاکيد بر مبارزه عليه اسرائيل اين دولت را غده اي سرطاني خواندند که مي بايست محو شود. ايشان با تاکيد بر نقش مبارزه و دفاع روح تازه اي را به خصوص در ميان شيعيان جنوب لبنان دميدند. انسجام مبارزات مردم جنوب لبنان و سازماندهي مبارزه که در نهايت منجر به اخراج اسرائيل از جنوب لبنان شد مديون همين رهنمودها و باور اين نکته بود که اسرائيل براساس ظلم و غصب حقوق ملت مظلوم فلسطين بنا شده و مي بايست نابود شود. بي توجهي دول عرب نسبت به مساله فلسطين و کشتار مردم بي دفاع و حتي همسويي بعضي از دول سازشکار منطقه با اسرائيل در قتل عام و تبعيد فلسطينيان ، همچنين نبود حمايتي معنوي و يکپارچه از فلسطين در مبارزه با اسرائيل باعث شد تا امام خميني (ره ) با تدبيري انديشمندانه سمبلي مشترک در مبارزه با فلسطين با محوريت اسلام را مطرح کنند که براساس آن حاميان فلسطين محدود به اعراب بنا شد و علاوه بر برخورداري ملت فلسطين از حمايت همه انسان ها، اسلام به محور مشترک مبارزه عليه اسرائيل تبديل شود. اعلام آخرين جمعه ماه مبارک رمضان به عنوان روز جهاني قدس نقطه عطفي در تاريخ مبارزه عليه اسرائيل به شمار مي آيد که براساس آن تمامي مسلمانان با شرکت در راهپيمايي حمايت خود از آرمان مبارزه فلسطين را به نمايش مي گذارند. برپايي تظاهرات آخرين جمعه ماه مبارک به الگويي جهاني مبدل شده است که نه تنها در کشورهاي اسلامي بلکه خيابان هاي لندن ، پاريس ، نيويورک و اتاوا را هم دربر مي گيرد. مسلمانان با شرکت در راهپيمايي روز جهاني قدس در هر کجاي عالم که باشند نشان مي دهند که آزادي قدس شريف و نجات مردم فلسطين از چنگال اسرائيل آرزو و آرمانشان است و از همين روست که جنايتکاران صهيونيستي تدابير شديد امنيتي خود را در آخرين جمعه ماه مبارک رمضان تشديد کرده و مقررات ويژه اي در آن روز وضع مي کنند غافل از آن که روز قدس به نمادي قلبي تبديل شده است که با وضع حصار و محدوديت مي توان آتش آن را سرد کرد. روز جهاني قدس سرفصل مبارزه است که در آن وحدت جهان اسلامي و مسلمانان و تلاش براي آزادسازي فلسطين از اشغال حرف اول را مي زند. يکي از مهمترين مشکلاتي که رژيم اشغالگر قدس با آن رو به روست عدم تجانس و ناهمگوني بافت اجتماعي است . گردآوردن گروهي يهوديان مختلف جهان از امريکا و اروپا گرفته تا آسيا و آفريقا باعث شده است که خرده فرهنگهاي بسياري در جامعه اسرائيلي ساکن در فلسطين پديد آمده که اساسا با يکديگر هيچ وجه اشتراک و سنخيتي ندارند. اين ناهمگوني بافتي در ميان ساکنين سرزمين اشغالي علاوه بر ساير مشکلات و جنگ هر روزه باعث شده است که نوعي تشتت آراء و اختلاف نظر شديد چه در سطح جامعه (چه در سطح تصميم گيرندگان ايجاد شود. اين اختلاف نظر در ميان دينداران يهودي و اسرائيلي هاي ارتدکس بسيار شديدتر است . بسياري از کسانيکه از اتيوپي و روسيه به اسرائيل کوچانده شده اند به نظر بسياري از علماي يهودي حتي يهودي محسوب نمي شوند حال آنکه تفاوت ها نيز بسيار فاحش است . فروشنده دورگرد آديس آبابايي در خانهاي به همسايگي يک دانشمند فيزيک اتمي اکرايني منزل گرفته است در حاليکه هر کدام سعي مي کنند با هموطنان سابق خود ارتباط بيشتري برقرار کنند. خستگي از جنگ هر روزه و نااميدي از آرماني واهي يکي ديگر از عوامل اختلاف است . بسياري از مادران اسرائيلي دشمن عمده توسعه طلبي هاي ارتش اسرائيل به شمار مي رود. ترس مداوم از مرگ به عاملي تبديل شده که مانع از برقراري ثبات در محدوده اسرائيلي شده و هرگونه برنامه ريزي بلند مدت را به چالش مي کشاند.درحاليکه گروههاي طرفدار صلح به شدت در تلاشند تا از تنش موجود بکاهند ارتش اسرائيل در صدر توسعه طلبي واجراي طرحهاي فرعوني و گسترده است . سياستگزاران ارتش اسرائيل علاوه بر حفظ سرزمينهاي موجود در تلاشند که به اهداف ديگري نيز برسند حال آنکه نيروهاي نظامي ارتش در اصل از غير نظاميان يعني سربازان ذخيره تشکيل شده که آنها نماينده جامعه اند و در نتيجه روند نظاميگري اسرائيل را کند مي کنند. بي ثباتي اجتماعي در سالهاي اخير و به خصوص پس از شکست اسرائيل از لبنان باعث شده است که بسياري از ساکنان نسل دوم اسرائيلي که در سرزمينهاي اشغالي متولد شده اند نه تنها تمايلي به سکونت در اين سرزمين ندارند که بسياري از آنها راه مهاجرت به غرب را در پيش گرفته اند. ناهمگوني اقتصادي نيز از ديگر عوامل انشقاق اين جامعه به شمار مي رود. نرخ بيکاري ده درصدي در ميان جوانان که هر روز گسترش مي يابد بعلاوه نابرابري سطح درآمدها باعث شده است که بسياري از جوان هاي يهود نسبت به آينده اين دولت نااميد شده و نخواهند زير سايه جنگ و نااميدي به حيات خود ادامه دهند. نحوه دينداري و تفاوتهاي عميق باورها نيز از عوامل افتراق اين جامعه به شمار مي رود در حاليکه بسياري از دينداران به شدت سعي مي کنند به آداب و رسوم و اسرائيليان عمل کنند و خود را مقيد به رعايت فروع مي کنند، طيف وسيعي از جوان ها به انديشه هاي ليبرالي روي آورده و از توجه به اصول افراطي روگردان شده اند. اين اتفاق در ايام خشيت به شدت قابل مشاهده است . در حالي که در اين ايام همه مغازه ها و بازارهاي اسرائيل تعطيل اند، پروازهاي بين المللي انجام نمي گيرد و حتي ايستگاههاي تلويزيوني برنامه هاي خود را متوقف مي کنند، بسياري از جوان ها با دستهايي مملو از کاستهاي ويدئويي فيلم و رقص به استقبال اين ايام تعطيل مي روند، حال آنکه عده اي ديگر ترجيح مي دهند اين ايام تعطيل را دور از شهر به تفريح بپردازند. ارتباط تنگاتنگ دولت غاصب اسرائيل و ايالات متحده موضوعي است که نياز به اثبات ندارد. دولتمردان و سياستگذاران امريکايي همواره اسرائيل را به مثابه ايالتي از ايالات امريکا فرض کرده و گاهي در سياستگذاري ها اسرائيل را بر امريکا ترجيح مي دهند. نفوذ نخبگان و سرمايه داران طرفدار اسرائيل در ارکان سياسي ايالات متحده به گونه اي است که بر سياست هاي کلان و حتي انتخاب ها اشراف کامل دارند. اکثريت قريب به اتفاق روساي جمهوري امريکا براي تصدي پست رياست جمهوري به نوعي سرسپردگي خود به اسرائيل و صهيونيستها را نشان داده اند و تلاش کرده اند تا از حمايت مادي و معنوي اين اقليت ذي نفوذ برخوردار شوند. شرکت در مراسم ديني آنها، وعده حمايت از اسرائيل و اعلام تعهد نسبت به آينده دولت اسرائيلي از معمولي ترين اقداماتي است که اکثر کانديداهاي امريکايي براي احراز پستهاي خود به عمل مي آورند. رابرت کندي براي جلب آراء و عضويت در سنا، شب کلاه يهودي به تن کرد و به کنيه رفت . در حالي که شهردار اسبق نيويورک ، ليند ساي ، به دليل اظهارات ضداسرائيلي فيصل ، ميهماني او را ملغي کرد و جشن استقبال ژرژ پمپيدو، رئيس جمهور سابق فرانسه را که از فروش سلاح به اسرائيل جلوگيري کرده بود، تحريم کرد. کنگره امريکا منصه بروز و ظهور کامل طرفدار اين اسرائيل است ، به گونه اي که بسياري از آن به پنجه گربه صهيونيزم تعبير مي کنند. تصويب قانون دفاع توسط کنگره که به رئيس جمهور اختيار مي دهد که به صورت نامحدود به اسرائيل کمک نظامي کند، نقطه اوج اين حرکت بود. حرکت در جهت منافع اسرائيل و تلاش براي راضي کردن سردمداران اسرائيلي موضوعي مورد توجه تمامي دولتمردان امريکايي است . تمامي دولتهاي امريکايي سالهاي اخير، از نيکلسون گرفته تا بوش و از جمهوريخواه گرفته تا دمکرات ، همگي به نفع اسرائيل گام برداشته اند. چه آنجايي که اعراب و فلسطينيان را محکوم کرده اند و چه آنجايي که براساس خواست اسرائيلي ها پروژه صلح را مطرح کرده و پيگيري کرده اند. حتي گفته مي شود که کارمندان پنتاگون مي گويند هر گزارش سري در سه نسخه تنظيم مي شود، يکي براي کاخ سفيد، يک نسخه براي وزارت خارجه و سومي براي تل آويو. بسياري از دولتمردان سرشناس امريکايي چون کسينجر، برژينسکي و آلبرايت ، صراحتا از آرمان هاي دولت يهود حمايت کرده و موضعگيري نموده اند، در حالي که رسانه هاي عمومي و بنگاه هاي خبري نيز همسو با اين جريان حرکت کرده اند تلاش براي تاسيس دولت يهود و برگزاري کنگره جهاني يهود همراه با تبليغات گسترده اي مبني بر آزار يهوديان در طول تاريخ بود. وقوع جنگ دوم جهاني و کشته شدن تعدادي از يهوديان اروپا، بهانه اي به دست يهوديان داد تا با فضاي پيش آمده به طرح هولوکاست و انديشه هاي آنتي سمي تيزمي در مطبوعات پرداخت و مساله يهود را بغرنج ترين معماي انسانيت جلوه دهند. نفوذ يهوديان طرفدار صهيونيست در رسانه ها و خبرگزاري ها از اوايل قرن بيستم آغاز و بشدت پيگيري شد، به گونه اي که در حال حاضر درصد يهوديان شاغل در زمينه تبليغات امريکا بالاتر از نسبت کل آنان در مقايسه با جمعيت امريکاست . خبرگزاري رويتر يکي از بنگاه هاي خبري جهان توسط يک يهودي متعصب تاسيس شد، روزنامه هاي بين المللي مهمي در سرتاسر جهان در اشغال يهوديان است و تلويزيون هاي منطقه اي و سراسري بسياري تحت زمامت صهيونيست هايي چون رابرات مردوخ قرار دارد. جيمز مک کارتي ، کارشناس مسائل خارجي و مطبوعاتي مي گويد: فکر نمي کنم هيچ سردبيري در فيلادهينا يا ديترويت يافت شود که هر چند ماه يک بار با تعدادي از نمايندگان اقليت يهودي ديدار نکند. شبکه هاي ABC، CBS، NBCو CNNو همگي تحت نفوذ اقليت يهودي امريکا قرار دارند در حالي که مطبوعات صاحب نامي چون هرالد تريبيون ، واشنگتن پست ، نيويورک تايمز و تايمز تحت سيطره يهوديان اروپا و امريکا قرار دارند. انتشار يکجانبه اخبار و رويدادهاي فلسطين اشغالي و بزرگنمايي حملات فلسطيني ها عليه اسرائيلي ها، پخش مداوم مراسم تدفين و تشييع جنازه سربازان اسرائيلي موضوعي بود که بشدت در دهه گذشته پيگيري شد. اسرائيلي هايي که اشک مي ريختند و به گونه اي رفتار مي کردند که انگار فلسطيني ها به سرزمين آنها تجاوز کرده و آنها را به قتل مي رسانند. صحنه هاي رايجي بود که هر روزه از رسانه ها و تلويزيون هاي خبري تحت سيطره يهود پخش مي شد. برپايي سفرهاي ارزان قيمت به اسرائيل براي روزنامه نگاران از ديگر محورهايي است که اسرائيلي ها براي همسو کردن ديگر ژورناليست ها و روزنامه نگاران آزاد دنبال مي کنند به گونه اي که در خلال اين سفرها چنان اطلاعات خاصي همراه با جهت گيري به آنها ارائه مي شود که ناخودآگاه موجب جهت گيري روزنامه نگاران عليه فلسطينيان مي شود. ايجاد چهره هاي خشن و تحريف شده از اعراب مسلمان و فلسطينيان از ديگر راهکارهايي است که اسرائيلي ها براي رسيدن به اهداف خود دنبال مي کنند. بر اثر اين تبليغات بسياري از مردم اسرائيل مي گويند که جمال عبدالناصر گفته است بايد تک تک يهودي ها را به دريا ريخت در حالي که هيچگاه عبدالناصر چنين چيزي نگفته است و اين نمونه اي از تحريف تاريخ براي اثبات ادعايي واهي است . تخريب چهره اعراب و فلسطينيان موضوعي جدي است که نه فقط در رسانه هاي خبري بلکه در رسانه هاي تفريحي و سينما نيز دنبال مي شود. در اذهان اغلب شهروندان غربي چهره اعراب مخدوش و غيرواقعي است و بيشتر آنها از فلسطينيان و عربها تصويري غير منطيق با حقيقت دارند. در بهترين حالت مردم اروپا اعراب را سرمايه داراني خوشگذران تنبل و بي عار تصور مي کنند در حالي که در فيلمهاي دهه 90 و سناريوهاي جديد اعراب تروريست هايي هستند که يا هواپيما مي ربايند يا به حقوق ديگران تجاوز مي کنند و يا به سادگي آدم مي کشند. اين موجودات بي رحم به راحتي به اعمال تروريستي دست مي زنند در حالي که زير لب کلام خدا را زمزمه مي کنند، ريش مي گذارند و به مسجد مي روند. اين نگاه که برگرفته از تبليغات اسرائيلي است ، سعي دارد تا با تخريب چهره مبارزان فلسطيني تمام افکار عمومي جهانيان را همسو با اسرائيل کرده و با جا انداختن اين ذهنيت که مسلمانان انسان هايي غيرقابل آموزش ، عقب افتاده و کج فهمند، سلطه اسرائيل و غصب سرزمين وحي را توجيه کنند. وقوع حادثه يازدهم سپتامبر فرصت ويژه اي در اختيار اسرائيل گذاشت تا با تکيه بر فاجعه اي که رخ داده به مظلوم نمايي پرداخته و با هم پنداري خود حرکتي جدي و ريشه اي عليه جنبشهاي اسلامي را به راه بيندازد. در اولين ساعات رويداد يازدهم سپتامبر، شيمون پرز در مصاحبه اي تلويزيوني ، با گرفتن چهره اي حق به جانب مدعي شد که ما پيش از اين درباره تروريست هاي مسلمان هشدار داده بوديم . ببينيد که اين تروريست ها چگونه عمل مي کنند و مردم ما را چگونه قتل عام مي کنند. قرار گرفتن اسرائيل و امريکا در جبهه اي واحد عليه مسلمانان موضوعي بود که بعد از يازدهم سپتامبر به جديت پيگيري شد. به گونه اي که حتي در آنونس برنامه هاي تلويزيوني که به تبيين استراتژي مبارزه عليه تروريزم مي پرداخت ، عکس کشته شدگان صهيونيست در کنار کشته شدگان يازدهم سپتامبر به روي پرده تلويزيون ها نقش بست . بالا گرفتن درگيري ها و تنش ها در سرزمين هاي اشغالي ، هجوم وحشيانه سربازان تا دندان مسلح اسرائيلي به خانه و کاشانه مردم و تخريب منازل و خانه هاي فلسطيني آن قدر ابعاد وسيعي يافت که حتي بايکوت خبري اسرائيل و ممنوع کردن ورود خبرنگاران به مناطق جنايت کارساز نيفتاد و صحنه هاي فجيع قتل و جنايت اسرائيلي ها در همه تلويزيون هاي جهان به نمايش درآمد. با انتشار وسيع اين جنايات ، اسرائيلي ها به تبليغ درباره اين موضوع پرداختند که مشغول مبارزه و نبرد عليه تروريزمي هستند که جان و مال آنها را تهديد مي کند. با اين که عمق اين جنايات و ابعاد نسل کشي اسرائيل بسيار وسيع تر از آن است که بتوان بر آن سرپوش گذاشت اما دولت غاصب همچنان تلاش مي کند با نفوذ بر رسانه ها، درج مقالات مختلف در روزنامه هاي پرتيراژ و مجلات بين المللي ، تهيه فيلمهاي به ظاهر مستند درباره اسرائيل و با تبليغ بر روي فيلمهاي سينمايي ضداسلامي ، به توجيه اقدامات خود مبادرت ورزد.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید