سخن به گزافه نگفتهايم اگر دول غربي را در پيگيري مسأله «آخرالزمان» از ما شيعيان به مراتب فعالتر بدانيم. بازخواني پرونده «ميشل نوستر آداموس» از سوي اورسن ولز در فيلم «مردي که آينده را ديد»، تنها يکي از حلقههاي مشهور اين تلاش است که اخيراً برخي جامعهشناسان و کارشناسان امور ارتباطي کشورمان هم بر آن تفطن يافتهاند. حال آنکه اين زنجيره حلقههاي ديگري هم دارد که برخي به پيش از ساخت اين فيلم ـ در دهه هشتاد ـ و بعض ديگر به حوادث قريبالوقوع ماههاي آينده مربوط ميشود. طراحي «جنگ ستارگان» از سوي دولت ريگان نيز از جمله حلقات مشهود اين تئوري است که پس از روي کار آمدن دولت بوش پسر، دوباره در دستور کار مقامات کاخ سفيد قرار گرفته است. در مقالهاي که چهار سال پيش ترجمه کردم 1 و تا کنون و بدون اطلاع اين نويسنده در چندين و چند جا به چاپ مجدد رسيده است، به اين موضوع اشاره شده که مؤسسات ديني راستگرايان مسيحي از سالهاي دهه 80 ميلادي، مردم کشورهاي غربي را به ايمان جمعي به وقوع حادثهاي بزرگ در سرزمين شام توجه دادهاند. بنا به پيشبيني اين گروه از مفسران که از جمله مشاوران عالي کاخ سفيد محسوب ميشوند، در آينده لشکري از به اصطلاح دشمنان مسيح که بدنه اصلي آن از ميليونها نظامي تشکيل يافته، از عراق حرکت ميکند و پس از گذشتن از رود خشک فرات به سوي قدس رهسپار ميشود؛ اما نيروهاي مؤمن به مسيح راه اين لشکر را سد کرده، همگي در درهاي به نام آرماگدون (يا همان هرمجدّون) با همديگر برخورد خواهند کرد. به پيشگويي و بلکه برنامهريزي نظامي اين دول و به منظور تسريع در روند ظهور مسيح يهودي، وقوع نبردي هستهاي در اين منطقه اجتنابناپذير است. جنگي جهاني که به مرگ ميليونها نفر غير يهودي و غير مسيحي بينجامد. چيزي شبيه اعتقاد غلط برخي افراد در کشور خود ما که تسريع ظهور حضرت حجت(عج) را به دامن زدن به فساد و تباهي منوط ميدانند.
جالب توجه اين است که اغلب نظريات تئوريپردازان به نام آمريکايي در جهت توجيه منطقي اين رويداد جهت گرفته که به عنوان نمونه ميتوان به نظريه مشهور هانتينگتون با عنوان «برخورد تمدنها» اشاره کرد. نکته مهم و جالب توجه ديگر، حضور برخي اسامي در ميان باورمندان به اين تئوري است که از جمله سياستگزاران فعلي ايالات متحده محسوب ميشوند و البته از حدود سه دهه پيش به اين سو ـ يعني از اوايل دهه 70 ميلادي ـ در جهت تحقق اين نقشه تلاش ميکردهاند. فيالمثل دانلدرامفلد و بوش پدر و پسر که هر دو از همفکران دو کشيش صهيونيست هتاک به پيامبر اسلام(ص) يعني جري فال ول و پت رابرتسون هستند. انتخاب بوش پدر و پسر به رياست جمهوري ايالات متحده به پيشنهاد و حمايت فال ول صورت گرفته است و فالول همان کسي است که در طول سي سال گذشته رهبري موج نوي صهيونيسم مسيحي را در ايالات متحده به عهده داشته است. دو شبکه تلويزيوني پت رابرتسون و جري فالول به طور متوسط قريب به بيست ميليون خانوار را تحت پوشش دارند و اين در حالي است که اغلب ناظران، شمار معتقدان به وقوع جنگ هستهاي آرماگدون را تا هفتاد ميليون نفر تخمين ميزنند.
عمده دليل باورمندان به الهيات آرماگدون، وجود آياتي در کتاب مکاشفات يوحناست که به تلويح از وقوع جنگي در دره مجدو و با حضور سپاهياني از ملل مختلف سخن ميگويند. از آنجا که از جمله اين حاضران سپاهياني از بابل ـ عراق کنوني ـ و همچنين شمال آفريقا هستند و هم از آنجا که در کتب «عهد عتيق» و «جديد» سخني از نژاد زرد گفته شده، امروزه براي تطبيق اين عناوين بر دول يا ملتهاي کشورهايي چون عراق و ايران و ليبي و سودان و از سوي ديگر چين و کره شمالي تلاش معتنابهي صورت ميگيرد. چنانکه حتي نظريهپردازاني رسمي چون هانتينگتون عمده دليل لزوم اتحاد ملل غربي را، نزديکي قريبالوقوع تمدنهاي کنفوسيوسي و اسلامي ميدانند. دوست عزيز ما جناب سيد امير حسين اصغري در مقالهاي جداگانه به تطبيق اين تئوريها اقدام کردهاند و تلاقي خطوط اصلي نظريات تافلر، فوکوياما و هانتينگتون را با تبليغات کشيشان صهيونيست آمريکايي نشان دادهاند.
نکته مغفول عنه همه اين جهتگيريها، انطباق کامل پيشگوييهاي دو کتاب يوحنا (سنت جان) يعني مکاشفات و انجيل، بر وجود مقدس امام عصر(عج) است که در ادامه مطلب به اجمال به آن اشاره خواهيم کرد، اما پيش از ورود به آن بحث تحليلي اشاره به سابقهاي تاريخي ضروري به نظر ميرسد.
قوم يهود از ديرباز در آرزوي تحقق حکومت جهاني خود تلاش ميکردهاند. از جمله تمهيدات اين قوم در جهت تسريع حاکميت جهاني يادشده، تشکيل انجمنهاي سري و فرقههاي مذهبي خاص بوده است. فراماسونري و فرقههايي چون بابيه و بهائيه (که اين دومي هم اينک نيز در اسرائيل پايگاه دارد) از جمله اين انجمنها و فرقهها هستند. معالاسف انديشوران ديگري از ساير اقوام ـ به خصوص دين مسيح ـ هر از گاهي به شعارهاي اين گروه از تندروان يهودي فريفته شده و با ورود برخي آموزههاي يهودي به دين خود به اين روند سرعت بخشيدهاند. نمونه اين التقاط را در قرن نخست ميلادي و پس از عروج عيسي(ع) شاهديم که «پولس رسول» عامل اصلي آن به شمار ميآيد. در مقالهاي ديگر درباره نقش پولس، در تبعيد و انزواي نخستين وارث عيسي(ع) يعني پترس (سنپيتر) يا همان شمعون ـ جد گرامي حضرت نرجس(ع) ـ سخن گفته و به تفصيل درباره تطابق حادث سقيفه با آنچه در کليساي سنپيتر گذشت به بحث و بررسي پرداختهام. اين نفوذ همه جانبه عناصر تلمودي در کيش مسيحي به نحوي است که پس از ظهور نبي مکرم اسلام(ص) و عليرغم ذکر نام شريفش در کتب عهد عتيق و جديد، يهوديان و مسيحيان بسياري از پذيرش آن حضرت سر ميپيچند و عربي بودن و نه عبري بودن آن نبيمکرم را عمده دليل اين سرپيچي معرفي ميکنند. همين حادثه در آينده نيز به وقوع خواهد پيوست. به عبارتي ورود عناصر يهودي در کيش مسيحي به حدي است که از موعود منتظر اديان چهرهاي مشوه ارائه داده و مردمان را به انتظار پادشاهي اسرائيلي کشانده است. بيمناسبت نيست که در آستانه سال دو هزار و با طرح مسأله Y2k و پيشگوييهاي نوستراداموس، تب مهاجرت به سرزمين قدس شدت گرفت و عده معتنابهي از فرقههاي اهل کلرادو و اوکلاهما به اين سرزمين مقدس سفر کردند. در چند سال گذشته و تحت تأثير تبليغات صهيونيستي، شمار بسياري از فيلمسازان غربي به همين واقعه پرداختهاند و سري فيلمهاي جنگهاي ستارهاي جورج لوکاس، يا آثاري از قبيل روز استقلال، آرماگدون، ترميناتور و به ويژه فيلم سينمايي ماتريکس به تبليغ مجدد همين عناوين و در پوششي از داستانهاي علمي ـ تخيلي پرداختهاند. فيالمثل از سرزمين موعود فيلم ماتريکس ياد ميکنيم که همان ûzion‎ يا «صهيون» است! اين روند که با ساخت فيلمهاي عظيمي چون «ده فرمان» و «بنهور» در آستانه تشکيل دولت صهيونيستي آغاز شده، در دو سال گذشته شتابي روزافزون گرفته و همه آنچه در جهان واقع و پس از حادثه يازدهم سپتامبر اتفاق افتاده، ترجمان عملي همان سناريوست.
اين البته امر تازهاي نيست. دويست و اندي سال قبل نيز چنين حرکتي توسط کشيشي مسيحي به نام ويليام ميلر انجام گرفت که متعاقب آن گروه کثيري از مسيحيان «ادونتيست» به ظهور قريبالوقوع عيسي(ع) در ماه مارس سال 1844 ميلادي باور يافتند. اين تاريخ به علت عدم وقوع پيشبيني ميلر به نام «حسرت بزرگ» (The great disappointment) خوانده ميشود. نمونة ديگر، تلاش چند ده ساله فردي به نام «شبتابن صبي»، خاخام صهيونيست خوش سيمايي است که سال 1648 را سال ظهور مسيح يهودي ميدانست. شبتاي اعلام کرده بود که روح الهي در او حلول کرده و او را نجاتبخش اسرائيل و بنيانگذار دولت يهود خوانده است. جالب آنکه شبتاي پس از سفرهاي گوناگون به کشورهاي مختلف، عاقبت به عثماني ميرود و با اختيار نامي اسلامي خود را «محمدباب» ميخواند! اين «باب»، البته با سيد باب معروف که فردي ايراني بوده متفاوت است. سفر او به ازمير با اعتقاد روزافزون مسيحيان به ظهور قريبالوقوع موعود منتظر همراه ميشود و شبتاي با سوء استفاده از اين جو، خود را مسيح يهوديان و عيسويان هر دو ميخواند. بنا به اعتقاد پيروان شتباي، او کسي بود که در سال 1666 عاقبت به ارض موعود خواهد رفت و دولت يهود را در آنجا پايهگذاري خواهد کرد. اين دوران همچنين با ظهور خاخام ديگري به نام «نجمه کوهين» مصادف است که او نيز خود را مسيح يهود خوانده و پيروان خود را به تشکيل دولت اسرائيل به عنوان مرکزي براي حکومت جهاني يهود دعوت ميکرد.
به نظر ميرسد اين حوادث تاريخي در دو دهه اخير به نحوي به جامعه غربي بازگشته و متأسفانه گروهي از هموطنان مسلمان ما را هم زيرکانه فريب داده است. اين نويسنده به عنوان يکي از محققان مسأله مهدويت، از موج سواري جماعتي که به گمان انتظار وجود مقدس امام عصر، روحي فداه، به آسياب دشمن آب همکاري ميريزند، به شدت اظهار برائت کرده و همه کارشناسان فن را به لزوم بحث از آسيبشناسي قضيه مهدويت و پالايش اين مبحث از عناصر تلمودي هشدار ميدهم. استقبال از جنگ در شرايطي که دشمن صهيونيستي خود را تا بن دندان مسلح کرده و بر انديشه خام گروهي متعصب سوار گشته، نه نشان شجاعت، بلکه بهانه دادن به دست گروهي است که قائمه مسيحيان جهان را در جهت وقوع يک جنگ صليبي نوآيين، ساماندهي کردهاند. در اين بحران صحبت از «صلح جهاني» و معرفي چهره حقيقي و معصوم امام عصر به عنوان موعود «مشترک» اديان، وظيفهاي است بس سترگ که معالاسف به شدت به آن بياعتنايي ميشود. جامعه جهاني در حال حاضر نيازمند درکي متقابل درباره مسأله موعود و فهم وحدت اين موجود منتظر است. اين بنده در بسياري از مقالات خود به انطباق موعود منتظر مسيحيان بر امام عصر ما(عج)، تأکيد کرده و به همدلي همه اديان در اين باره فرا خواندهام.
در اين مقام نيز همگان را به مفاهمه در اين باره فرا ميخواند و گويندگان مذهبي و نويسندگان کتب و مقالات عامه پسند را از پرداختن به موضوعات اختلافي و يا افتادن در دام فعاليتهاي تبليغي رسانههاي غربي پرهيز ميدهم. هدف فعلي دشمن ايجاد اختلاف در ميان پيروان اديان از طريق برخوردهاي ديني و معرفي حجج ساختگي براي منتظران مسيح و مقتداي او مهدي است. امروزه کم نيستند سايتهاي رايانهاي و رسانههاي ديداري و شنيداري متعددي که افراد شناخته شده يا کم و بيش ناشناختهاي را به عنوان امام عصر معرفي ميکنند. چنانکه از سوي ديگر تلاش بر تخريب چهره اين افراد و ستاندن محبوبيت آنهاست. در اين حالت توجه سادهانديشان به گروهي خاص از افراد به عنوان مصاديق خاص جلب و پس از شکست محتمل يا تخريب وجهة او، کليت انديشه انتظار زير سؤال ميرود. چيزي که در شب ژانويه سال دو هزار ميلادي و در بسياري کشورهاي جهان با آن مواجه بوديم.
صهيونيسم يهودي و مسيحي از يک سو با معرفي چند سال آينده به عنوان دوران ظهور، سيستم سياسي حاکم بر ايالات متحده را به عنوان يگانه منجي بشريت تبليغ ميکند و از سوي ديگر با تراشيدن موعودهاي دروغين، اذهان خام سادهانديشان را به سوي دستنشاندگان مزدور خود متوجه ميسازد. تقابل بنلادن با ايالات متحده بيترديد يک بازي سياسي است که نمونه نازل آن را در پيروزي موقت اعراب در صحراي سينا شاهد بوديم. پيروزي ظاهري و موقتي که نتيجه باطني آن حاکميت چند ساله انور سادات رئيس جمهور معدوم مصر و امضاي قرارداد صلح کمپديويد بود. قرارداد صلحي که پيروزي صوري اعراب در جنگ با اسرائيل مقدمةالجيش آن و عامل خواب خرگوشي مسلمانان محسوب ميشد. همين بازي در اثناي جنگ کويت تکرار شد و سادهانديشي تحليلگران ناآگاه که صدام و بوش پدر را در برابر هم ميديدند، به استقرار نيروهاي نظامي غرب در کل منطقه خليج و ترکيه انجاميد. اگر انورسادات فراماسونري بود که در قالب قهرمان نبرد با اسرائيل جلوه کرد، صدام نيز مزدوري است که از آبشخور سيستم سياسي غرب تغذيه ميشود.
در شرايط خطير حاضر که ساخت بناي سليمان (هيکل) سرعتي روزافزون به خود گرفته و اسرائيليان کاشف گوساله زردي که چند سال پيش در اورشليم (بيتالمقدس) پيدا شد، در جهت تحقق آن تلاش ميکنند، همنوايي با مناديان علائم ظهور صهيوني، همراهي با نظريهپردازان سياسي غربي است. اين همه از سادهانديشي دينداران عوام حکايت ميکند که معرفت امام زمان را با دامن زدن به احساسات عمومي برابر ميگيرند. در متون ديني ما اگر چه بر علايم ظهور تأکيد شده؛ اما در عين حال توقيت زمان ظهور کفر و قائل به آن کذاب دانسته شده است و شايد به همين علت بر لزوم کتمان ديدار يار غايب از سوي مشافهان و تکذيب مدعيان از سوي مستمعان تا به اين اندازه تأکيد کردهاند. اشتباه تاريخي شيعيان تندرو در زمان امام صادق(ع) باعث شد تا در يک فريب عمومي، حکومت عباسي بر جان ومال و ناموس مسلمانان حاکم شود و عليرغم منع مؤکد امام صادق(ع) از همراهي با مناديان سياه جامه عباسي، علوياني از زمره سادات حسني آتش بيار اين معرکه شوند. امام که از فرقه پروري دشمنان آل محمد(ص) خبر داشتند، ضمن رد دعوت ابومسلم خراساني اين دسته از سادات ساده انديش را از همکاري با عباسيان بازداشتند؛ اما دريغ و درد که به اين هشدار توجهي نشد و بلکه خود شيعيان ـ تحت تأثير انديشه انتظار و شبهه مصداقي ـ به فرق مختلف تقسيم شدند. آيا جز اين است که محمد حنيفه
همان امام منتظر دانسته شد و يا فرقه اسماعيليه در عوض قبول امامت امام هفتم (امام کاظم(ع)) برادر متوفاي آن حضرت را به عنوان مهدي منتظر به امامت برگزيدند؟ شرايط کنوني شيعيان به ويژه در عراق به دوران حساس انتقال دولت اموي به عباسي بسيار شبيه است و دريغ است که آگاهان به همان راهي بروند که سادهانديشان عهد عباسي با قبول شعار «الرضا من آل محمد(ع)» به آن سو کشيده شدند.
ماههاي آينده آبستن حوادثي است که عبور از آنها جز به درايت شيعيان منتظر از يک سو و قائمه مسيحيان با ايمان از سوي ديگر ممکن نيست. مهدي و مسيح به همه آزادانديشان جهان تعلق دارند و ايجاد هرگونه تقابل صوري در پيروان آنها همان خواستهاي است که طراحان تز حکومت جهاني صهيون دنبال ميکنند.
پينوشتها :
* برگرفتهازروزنامهاطلاعات،4آبانماه1381.
1 . ر.ک: مجله موعود، سال دوم ش12، بهمن و اسفند 1377.
نويسنده : امين ميرزايي
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید