عليرغم انتظار ساکنان ربع مسکون، دامنة بحرانهاي سياسي، اجتماعي و نظامي جاري در گوشهگوشة جهان هر روز گستردهتر ميشود. اين وضع، بر حساسيت شرايط تاريخي موجود افزوده است و در اين ميان، جهان اسلام بيش از ديگران خود را مواجه با بحران ميبيند.
اين شرايط، قابل مقايسه با مهمترين نقطه عطفهاي تاريخي گذشته بر اقوام و ملل نيست چه، در شرايط حاضر؛
1. تاريخ بحرانزدة غربي، چون محتضري، در جدال با مرگ محتوم، خود را بر در و ديوار ميکوبد.
2. طلاية تاريخ آينده، که به نام دين و نام مقدس موعود آخرالزمان آغاز شده، تمامي ماهيت و صورتهاي لرزان تاريخ منسوخ غربي را به چالش فرا ميخواند تا آنکه در سير اکمالي تحول فرهنگي بزرگ را سبب شود.
3. اشرار يهود (صهيونيسم جهاني) در آرزوي دراز سيطره و سلطنت جهاني، خود را مهياي رويارويي بزرگ و نهايي ميکند و حفظ دقايق و لحظات را نيز براي اين منظور مغتنم ميشناسد.
4. غفلت جاري در ميان سران عموم کشورهاي اسلامي، نوعي غفلت از اين شرايط تاريخي را سبب شده و سوداي دستيابي به مدرنيته و آرامش مادي، آنان را با نوعي خوشخيالي به حفظ وضع موجود وادار نموده است.
5. بحران فراگير، عموم مستضعفان را به صرافت طبع متوجه و متذکر التهاب و اضطراب عصر پاياني ساخته، نوعي بيقراري، و انتظار و گوش به زنگ بودن را بر آنان مستولي ساخته است.
در چنين وضعي، «مسيحيت پروتستاني»، بيش از سايرين از ميان ملل و نحل، بر موج شرايط سوار شده و مجال را براي حضور همه جانبه در صحنه مناسب يافته است. چنانکه، همة امکان بالقوه و بالفعل را وقف اشرار يهود ساخته و با به مخاطره افکندن عموم مسلمين و مسيحيان (کاتوليک و ارتدوکس و سايرين) و حتي يهوديان غيرصهيونيست، شرايط کاملاً جنگي را بر جهان و بويژه خاورميانه تحميل کرده است.
ذکر اين نکته لازم است که جريان «مسيحيت پروتستاني» يا همان مسيحيت صهيونيستي؛
1. با رويکردي بنيادگرايانه خود را منتقد شرايط فرهنگي و اخلاقي عصر مدرن معرفي ميکند. چنانکه طي دهههاي هفتاد و هشتاد ميلادي با انتقاد شديد از ناهنجاريهاي اخلاقي امريکا ميدان حضوري اجتماعي خود را گسترده ساخت.
2. با رويکردي آخرالزماني به آينده ـ اما فريبکارانه ـ بر طبل زمينهسازي ظهور دوم حضرت مسيح(ع) ميکوبد و خود را پاسخگوي عصري پسامدرن و موجد تاريخ آينده معرفي ميکند.
3. از تمامي امکان و ابزار سياسي و نظامي قويترين کشور جهان يعني امريکا براي نيل به مقاصدش بهره ميبرد.
4. تمامقد در خدمت اشرار يهود (صهيونيسم جهاني) است.
خوي تند، عجله و لجاجت توصيفناپذير جاري در ميان گردانندگان اين نحلة شبه مذهبي، و شرايط سابقالذکر، باعث شده تا آنان با سوءاستفاده از خلأ «قدرت دوم» در جهان سياسي پس از فروپاشي شوروي، همة همّ خود را مصروف، مبارزه و سرکوب همهجانبة مخالفين و تحکيم پايههاي حکومت جهاني نمايند.
از آنجا که اين جريان، ميدان عمل خود را خاورميانه با محوريت فلسطين و بيتالمقدس قرار داده، شرق اسلامي، از قِبل اين جريان، متحمل بيشترين آسيب و خسارت شده است.
عواملي چون:
- فقدان آگاهي درباره استراتژي اين جريان در ميان سران دول اسلامي
- فقدان اتفاق و همدلي ميان ملل اسلامي
- فقدان پيوستگي و ارتباط صميمانه ميان پيروان صديق اديان بزرگ ابراهيمي (اسلام، مسيحيت و يهوديت) باعث بوده تا اين جريان هر روز بيش از پيش ميدان عمل را بر ديگران تنگ و آنها را مواجه با خسارت، قتل و غارت و جنگ ناخواسته کند.
در ميان عموم جنگها و مناقشات منطقهاي و فرامنطقهاي بياطلاعي از «استراتژي خصم» و غفلت از ضرورت طراحي و تدوين «استراتژي مقابله» چهار خسارت عمده را باعث ميشود:
1. از دست رفتن مواضع و موقعيتها
2. سوخت شدن فرصتها و تبديل شدن آنها به تهديد.
3. کشته و مجروح شدن انسانها
4. انهدام سرمايهها و امکانات.
در شرايطي که ذکر آن رفت يعني فقدان سه عنصر «آگاهي، اتفاق و ارتباط»، در ارتباطات و مناسبات مسلمانان هر لحظه بر حجم گستردة خسارات چهارگانه افزوده است. و اين در حالي است که همواره مسلمين ناگزير به اخذ موضع مناسب در برابر تاکتيک و استراتژي سياسي، اقتصادي و نظامي خصم و تهديدات آن بودهاند.
طي دو سه سال اخير، کراراً از «ايدئولوژي آرماگدون» و اهداف و مقاصد «مسيحيت پروتستاني» که امروزه موجب شکلگيري «اتحاد دلتا» يعني اتحاد استراتژيک «امريکا، انگليس و رژيم صهيونيستي» شده سخن به ميان آمده و «نشرية موعود» نيز به استناد بسياري آثار مسيحيان پروتستاني و صهيونيستي، به آنها پرداخته است.
طي ربع قرن اخير ترس از دو موضوع اين جريان و عوامل طراح و هدايتگر پشت پردة آن را وادار به اخذ موضع سريع و گستردن ميدان عمليات سياسي و نظامي در جهان کرده است.
1. ترس قريب و نزديک، از احتمال شکلگيري قدرت دوم و رقيب آمريکا در خاورميانه از ميان مسلمانان
2. ترس بعيد، از احتمال ظهور منجي موعود ـ حسب اخبار آخرالزماني ـ مسلمانان از شرق اسلامي و عربي.
ترس قريب و نزديک، محصول خلأ قدرت واسپس فروپاشي کمونيسم و شوروي است. اگر چه خلأ قدرت رقيب، سوداي ادارة جهان با محوريت ليبرال سرمايهدراي امريکا را در سر سوداوي اشرار يهود که در حقيقت گرداننده و سياستگزار اصلياند انداخت اما، رشد تدريجي و پيش رونده «بنيادگرايي اسلامي» و قدرت يافتن انقلابيون مسلمان در ايران، احتمال شکلگيري «قدرت جايگزين» را متبادر اذهان ساخت. ضمن آنکه احتمال اتحاد و اتفاق اين جريان با ساير دول توانمند شرقي، مثل روسيه و چين، بر اين فرض دامن زد که «قدرت دوم» در راه است. قدرتي که «ثروت، بنيادگرايي و مدرنيته» را يکجا جمع نموده و باعث سرعت گرفتن سير انحطاط و پس رفت غرب ـ و به ويژه امريکا ـ از صحنة حيات سياسي و فرهنگي جهان مبتلا به سکولاريزم ميشود. همان که ناگزير به فروپاشي تام و تمام غرب منحط در برابر شرق ميانجامد.
در فرض نظريهپردازان اتحاد دلتا رويکرد بنيادگرايانه و مذهبي مسلمانان، با انتقاد همهجانبه از مدرنيته، ميتواند جايگزين پرقدرت ليبرال سرمايهداري شود. واقعهاي که ساموئل هانتينگتون از آن با عنوان «جنگ تمدنها» ياد کرد. اين پيشبيني که لرزشها و ترکهاي پيشروندهاش بر ديوارهاي تاريخ و فرهنگ غربي هويداست، باعث بود تا «اتحاد دلتا» احساس کند از کمترين فرصت براي:
1.جبران مافات
2.احياگري بر مبناي سنت سکولاريزم و ليبراليسم
3. جلوگيري از رشد و نضج بنيادگرايي اسلامي
4. و بالاخره وارد کردن ضربه و باز دارندگي برخوردار است.
ترس و بيم بعيد و دورتر؛
بيم دوم ناشي از آگاهي سران پشت پردة «اتحاد دلتا» ـ حسب اخبار و پيشگوييها و... ـ از قريبالوقوع بودن حادثة شريف ظهور مقدس منجي موعود از ميان سرزمينهاي اسلامي و عربي است. همان که نوسترآداموس در پيشگوييهاي خود بارها آن را متذکر شده است. جرياني که به دليل ريشه داشتن در بنيادگرايي حقيقي و به مدد منجي آسماني، طومار تاريخ آکنده از خودبنيادي، کفر و شرک را در هم ميپيچد.
شايان ذکر است که بيش از دو دهه از ساخت نسخة اولية فيلم «مردي که آينده را ميدانست» يا همان پيشگوييهاي نوسترآداموس ميگذرد. در اين فيلم به صراحت از ظهور مردي پرقدرت از شرق اسلامي در «عربستان» سخن به ميان آمده و دربارهاش تصويرسازي شده است.
اين آگاهي، «اتحاد دلتا» را به ميدان اخذ «استراتژي بازدارندگي» قبل از وقوع ماجرا کشيد. ميدان عمل براي تحقق اين استراتژي از نظر مسيحيان صهيونيست خاورميانه است. ميداني که تمامي جغرافياي خاکي پاکستان، ايران، عراق، سوريه، لبنان و حتي کشورهاي عربي و ترکيه را در بر ميگيرد. راز چنگ انداختن «اتحاد دلتا» به موضوعاتي از قبيل؛ جنگ صليبي، ظهور مسيح موعود و بالاخره ضرورت راه انداختن «جنگ مجهول و مجعول آرماگدون، به اين موضوع برميگردد.
وزير امور خارجه امريکا ـ خانم کاندوليزا رايس ـ بارها از اين استراتژي ـ بازدارندگي ـ ياد کرده است.
بايد اذعان داشت هر دو بيم قريب و بعيد، اتحاد دلتا را نيازمند راه انداختن «جنگ جعلي ارماگدون» کرده است.
از اين جنگ با عنوان «جنگ آخرالزمان» در ادبيات مسيحيان صهيونيست ياد ميشود. محل وقوع آن صحراي هارمجدون ـ آرماگدون ـ در جنوب حيفا و نزديک کرانه باختري رود اردن در فلسطين اشغالي است. جنگي فراگير و اتمي که بنا به طرح ابداعکنندگانش، جمع کثيري از مسلمانان، اعراب، مسيحيان کاتوليک و حتي يهوديان کشته ميشوند و پس از آن براي يک هزار سال حکومت مسيح بر جهان محقق ميشود.
وقوع اين جنگ مجعول که هم اينک اتحاد دلتا در شيپور «آمادهباش و حملة» آن ميدمد:
- براي هميشه امکان ظهور قدرت دوم و رقيب ـ از ميان مسلمانان و شرق اسلامي ـ را از بين ميبرد.
- صورتبندي و نقشه سياسي خاورميانه را ديگرگون ميسازد.
- استقرار حکومت جهاني اشرار يهود ـ مندرج و مستتر در اتحاد دلتا ـ را موجب ميشود.
نيل به اين مقاصد تا محقق شدن آرماگدون نيازمند حرکت اتحاد دلتا در پوشش «جنگ مقدس و ضرورت زمينهسازي براي ظهور» است و البته جز اين، دامهاي ديگري نيز براي گشودن جبهه وسيع جنگ ميان «شرق اسلامي و اتحاد دلتا» گسترده شده است و از جمله حمله گسترده به لبنان.
نبايد از ياد برد که گفتوگوي مستمر مبلغان انجيلي صاحب نفوذ از ظهور دوم مسيح و زمينهسازي ظهور آن حضرت و تأسيس پايگاه حکومتياش در بيتالمقدس با خود چند امکان را دارد:
1. برانگيختن جمعيت کثير مسيحيان پروتستان ساکن در انگلستان و امريکا براي حمايت از استراتژي و اقدامات اتحاد دلتا عليه شرق اسلامي.
شايان ذکر است که جمعيت حداکثري اين دو کشور از نظر مذهبي متمايل به کليساي پروتستان و انجيلي هستند.
2. بدلسازي از موضوع «آخرالزمان، منجي موعود و دجال». و ايجاد مصنوعي شرايط وقوع آن براي مشروع جلوه دادن طرحها و برنامهها.
3. محتوم جلوه دادن همة اعمال و حرکات خشن و سرکوبگرايانة اتحاد دلتا عليه مسلمين و جملة مخالفان صهيونيسم در غرب و ساير نقاط جهان. (به اتکاء پيشگوييها و اخبار مجعول).
4. مشروع جلوه دادن حضور نيروهاي دلتا در خاورميانه و حمايت همهجانبه از صهيونيستها و حضور دائمي و مسلحانه در منطقه براي استفاده از فرصتها، کنترل شرايط و پيشبرد اهداف مطابق استراتژي سابقالذکر.
نبايد از ياد برد که گشودن جبهة جنگ گسترده ـ به بهانههاي مختلف و از جمله آرماگدون ـ جزء خواستههاي جدي اتحاد دلتاست. چنانکه طي سه دهة اخير، از زمان رياست رونالد ريگان تا جورج بوش بر کاخ سفيد،گردانندگان ماجرا دربارة آن گفتوگو کردهاند و حتي وقوع آن را جزء آرزوهاي خود به شمار آوردهاند.
اين جنگ تحميلي احتمالي به عبارتي ظهور «استراتژي ويژة اشرار يهود» است که اتحاد دلتا وظيفة محقق ساختن آن را عهدهدار شده است.
اتحاد دلتا بر آن است تا پيش از ظهور آمادگي تام و قدرت گرفتن مسلمين در دروازة تاريخ جديد، و قبل از فروپاشي کامل ارکان سياسي و اقتصادي غرب، در جنگي هولناک همة امکان مادي و فرهنگي شرق اسلامي را منهدم کند و نه تنها براي هميشه امکان ظهور تمام قد «قدرت دوم» در جهان (بيم قريب) را از بين ببرد بلکه، با حضور کامل و تسلط تمام در خاورميانه، مانع از ظهور و توفيق منجي موعودي شود که براي هميشه ماجراي استکبارورزي را ختم مينمايد.
به عبارت ديگر برآنند تا تاريخ آينده را مطابق هواجس خود بسازند.
بيگمان اين «اتحاد شوم» و نامقدس، در سر خيال خام ميپزد. به عبارتي غافل از آن است که: «سحر با معجزه پهلو نزند» اما، نبايد فراموش کرد که اين غول وحشي، تا تجربة کامل شکست و سقوط با گامهاي خود بسياري از بوستانها و گلها را نابود خواهد کرد.
در چنين موقعيتي توجه به موارد زير ضروري به نظر ميرسد:
1. لازم است با بررسي همهجانبه و جدي علل و انگيزه شکلگيري اين اتحاد نامقدس، خاستگاه ايدئولوژيک و فرهنگي آن مورد مطالعه قرار گيرد و حسب شرايط ويژه، آگاهي لازم به عموم مسلمانان صميمي و منتشر در شرق اسلامي منتقل شود.
2. لازم است با شناسايي جامع استراتژي «اتحاد شوم»، با استفاده از همة اسباب اين استراتژي افشا و بدان حمله شود.افشاي استراتژي، مقدمة خلع سلاح فرهنگي خصم است.
3. با ايجاد زمينههاي همهجانبه اما سريع و آگاهانه، ميدان گفتوگو با زعما و پيروان صميمي اديان توحيدي با محوريت موضوع موعودگرايي، منجيگرايي و آخرالزمان باز و امکان ايجاد «اتحاديهاي» عليه جبهة فرهنگي و اعتقادي گروه دلتا فراهم آيد.نبايد از نظر دور داشت که اين جريان با تبليغات گسترده در اقصا نقاط شرق اسلامي، سعي در ايجاد جبههاي جديد از درون سرزمينهاي اسلامي و احتمالاً با عنوان «مسلمانان صهيونيست» دارد.
در اين ميان بازبيني رابطة فرهنگي با مسيحيان کاتوليک ـ به ويژه ساکنان امريکاي لاتين ـ و يهوديان ارتدکس و پيروان ساير کليساهاي غير پروتستان و ايجاد جبهههاي جديد مشارکت و همراهي با آنها حول موضوع موعود اديان ضروري است.
4. ...
در اين ميان رسانههاي فراگير بيش از سايرين مسئوليت دارند چه، طي سه دهة اخير رسانههاي غربي و
به ويژه شبکههاي ماهوارهاي نقش عمدهاي در ترويج اين انديشه در غرب و جهان داشتهاند.
به راستي تا کي مي توان مباحث مهدوي و موعودگرايانه را در گسترة شاعرانهها به بند کشيد و مجال طرح همهجانبه موضوع ـ را حسب شرايط ويژة جهان معاصر ـ از آن اخذ کرد؟
تا کجا ميتوان تبليغات تجاري را فصل الخطاب جملة برنامههاي رسانهاي قرار داد و از تأثير برنامههاي جدي کاست؟
تا کي ميتوان به اتکاء اطلاعات و تحليلهاي نخنما در سطوح مختلف سياسي، اقتصادي و... اتخاذ موضع کرد؟
هر يک از مناصب و صندليها در ردههاي مختلف فرصتي جدي را براي خدمت تمام به اسلام و مسلمين و در امان نگه داشتن آنها از آسيب و تهديد فراهم ميآورد که غفلت از آن مواخذة جدي حضرت ختميمرتبت محمد مصطفي(ص) و خاتم اوصيا، حضرت صاحبالزمان(ع) را در پي خواهد داشت.
نويسنده : اسماعيل شفيعي سروستاني
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید