در آغاز اين نوشته، هنگامي که از خاستگاه بهشتهاي زميني و ريشه عبراني آن بحث ميکرديم مطلبي را به نقل از آليا عزت بگوويچ نقل نموديم. وي در ادامه ميافزايد:
«کليه کودتاها و انقلابها، اتوپياها، سوسياليزمها و ديگر جريانها که خواستار دستيازي به بهشت زميني هستند ريشه در عهد عتيق (تورات) دارند و کنه آنها يهودي است.»
وي در ادامه اين نظر نکته جالب توجه ديگري را به شرح زير عنوان مينمايد:
«... فلسفه ماسوني که بشارت دهنده رنسانس انساني بر مبناي شالوده علمي ميباشد خود، پوزيتويستي و يهودي است. در صورتي که رابطه دروني و بيروني پوزيتويسم، ماسونگري مورد کنکاش قرار ميگرفت بسيار جالب توجه ميبود.
چنين بررسي و پژوهشي تنها ناظر بر بعد فکري و نظري موضوع نبوده بلکه ميتواند مبين تأثيرات و ارتباطات (متقابل) آنها (با يکديگر) باشد.»(1)
حقيقتاً همچنين تحقيق و پژوهشي ارتباطات و تأثيرات (متقابل) آنها را شفاف و علني ميسازد و در صورت بررسي و تحقيق در خصوص رهبران (جريان) روشنگري، تأثيرات ماسونگري مطرح شده توسط عزت بگويچ را به وضوح مشاهده ميکنيم.
ما در اينجا تلاش نخواهيم کرد تا اثبات کنيم که ماسونگري همان «پوزيتويسم و يهوديگري» است. اين حقيقتي است که در ارتباط با آن تاکنون مطالب زيادي نوشته شده و بر همگان عيان و آشکار است. همچنين پيوندهاي ماسونگري خصوصاً با يهوديگري، خود ميتواند موضوع يک کار تحقيقي و پژوهشي مستقل باشد. ما در اين فرصت به بررسي پيوندهاي ماسونگري و جريان روشنگري و همينطور ماسونگري و «باطنيگري عبراني»(2) بسنده ميکنيم:
در اينکه يکي از اولين بنيانگذاران جريان روشنگري و يا حداقل از پيشاهنگان آن در انگليس «فرانسيس باکون»(3) است، اجماع نظر وجود دارد.
باکون، با فرآوري معرفت نظري مبتني بر تجربه، الهامبخش روشنگران دنبالهرو خود بود. باکون همچنين اتوپياپي دارد (جزيره بن سالم). او متوجه ميشود که «يهوديان براي خدا نذر و نذورات زيادي ميکنند.
بنا به اعتقاد همگان «جوابين، نامي است مرکب از نام دو ستون که در آستانه ورودي معبد مقدس سليمان برپا بوده و در تورات از آن نام برده شده است.» (4)
راستي چرا اتوپياي فرانسيس باکون اين همه تحت تأثير (فرهنگ) عبراني است. آيا باکون خود يک يهودگرا است و يا اينکه عضوي از يک تشکيلات يهودگرا ميباشد؟
در واقع فرانسيس باکون عضو يک چنين تشکيلاتي است. او يک ماسون و پيشاهنگ در «حرکت علمانيگري» است.(5)
پيامهاي موجود در اتوپياي او که حامل نشانههاي (فرهنگ) عبراني است از سوي «برادران»(6) دنبالهرو او به خوبي مورد ستايش قرار خواهد گرفت.
باکون در سال 1645 يعني 19 سال پس از انتشار (کتاب خود) «آتلانتس جديد» با معرفي «خانه دانش»(7) تحت عنوان Invisible College اولين گردهمايي خود و ياران خود را آغاز ميکنند.
ويژگي مشترک تمامي اعضاي کالج مذکور بدون استثنا ماسون بودن آنهاست.(8)
اعضاي Invisible College بعدها وظيفه بسيار مهمي را عهدهدار شدند و در راستاي بازگشت مجدد يهوديان به انگليس کمک بزرگي به کرامول کردند.
کالج مذکور بعدها ضمن تبديل شدن به يک نهاد رسمي تحت حمايت «چارلز دوم» شاه پروتستان به «انجمن پادشاهي لندن براي توسعه دانش طبيعي»(9) تغيير نام ميدهد. در سال 1671 نيوتن(10) به عضويت اين انجمن پذيرفته ميشود و در سال 1703 نيز به عنوان رئيس انجمن انتخاب ميگردد. علاوه بر نيوتن، کريستوفر ورن(11)، روبرت بويل(12) و جان لاک(13) و شخصيتهاي مشابه ديگري به اين انجمن ميپيوندند. «رويال سوسايتي» در قرن 18 و 19 به ترتيب به يکي از قلعههاي مهم خردگرايي و پوزيتيويزم بدل ميگردد. ديگر شخصيتهاي مهم جريان روشنگري انگلستان از جانب همان نهاد ماسوني مورد حمايت قرار ميگيرند. قانون اساسي آماده شده توسط جان لاک براي کلني مستقر در کاروليناي جنوبي که مباني ماسونگري را در صدر برنامه خود قرار داده مورد تأييد قرار ميگيرد.(14) در حقيقت کاروليناي جنوبي(بعدها) اولين قلعه بزرگ تشکيلات ماسوني آمريکا ميگردد.
تأثير فراماسونري بر جريان روشنگران فرانسوي نيز بسيار واضح و آشکار است. «ژان ژاک روسو»(15)، «مونتسکيو»(16)، «ولتر»(17)، «ديدرو»(18) و «دايرهالمعارف نويسان»، همگي آنها عضو تشکيلات شناخته شده مذکور هستند. چنانکه نشريه ارگان ماسونهاي ترکيه به نام «معمارسينان»(19) مينويسد: «در سال 1789 توسط انديشمندان ماسون انقلاب فرانسه پايهگذاري شد. گفتني است که بيانيه حقوق بشر که در بردارنده مفاهيم بنيادي آزادي برابري و برادري است توسط افرادي مثل مونتسکيو، ولتر، روسو و ديدرو تدوين شده است.»(20)
با توجه به اينکه مدارک و اسناد زيادي در ارتباط با (تاريخ) ماسونگري در آلمان موجود نميباشد بررسي جريان روشنگري آلمان از اين ديدگاه ممکن نيست. اما مکتب آلمان نيز داراي بعضي ارتباطات قابل توجه (در اين رابطه) ميباشد که در ادامه به آن خواهيم پرداخت.
در اين ميان سؤال اصلياي که بايد به آن پاسخ داده شود اين است که چرا علمانيون عموماً ماسون بودهاند؟
شايد هم اصحاب روشنگري يا «نور و ضياء» - که در ادبيات ماسوني به مفهووم «هدايت» و راهيابي است - روشن شدهاند، و خلاصه اينکه در فلسفه ماسونگري ماهيت حقيقي آنچه که لباس روشنگري بر تن کرده است چيست؟
قبل از اينکه به اين سؤال پاسخ داده شود لازم است تا منبع اصلي ماسونگري و چيستي اين منبع روشن گردد و پس از آن ميتوان فهميد که آيا اين منبع اصولاً با روشنگري نيز ارتباط دارد يا خير.
آموزهاي که منبع اصلي «فلسفه ماسوني» است، «منبع و شالوده باطنيگري عبراني» يعني «کتاب کابالا» است.
اصولاً رابطه ماسونگري با کابالا موضوعي است که بايد به صورت مفصل مورد بررسي و تحقيق قرار گيرد. ما در اينجا فقط به بيان چند نکته کوچک از منابع ماسونگري بسنده ميکنيم. به عنوان مثال: نشريه «New Age» ارگان انتشاراتي ماسونهاي آمريکا، رابطه ماسونگري و کابالا را چنين توصيف ميکند:
«کابالا گشاينده درهاي شعور و معرفت و موجب انبساط روح و عامل ظهور و پيدايي ارزشهاي معنوي است. ماسونگري، آن (کابالا) را در راستاي فهم (فلسفه) زندگي انسان ضروري معنوي ميداند.»(21)
در منابع ماسونگري ترک نيز با چنين تلقيهايي از کابالا روبهرو ميشويم:
«مشاهده ميکنيم که يهوديگري، خارج از کتاب مقدس داراي (يک سلسله) آداب و سنن سري (سنتشناسي - کابالا)(22) ميباشد و تنها کساني که بر آن واقف باشند معني حقيقي کتاب مقدس را ميفهمند ما نيز ميکوشيم تا فلسفه عالياي را که حول محول (کابالا) شکل گرفته درک کنيم.»(23)
وابستگي اومانيستها به کابالا
آيا ماسونگري به خاطر کابالا، به عنوان کتاب آداب و سنن سري عبراني و درک جوهره فلسفه عالي شکل گرفته حول محور آن، روشنگري و علمانيگري را مورد پشيماني قرار ميدهد؟
آيا اين حمايت از آن فلسفه عالي ناشي ميشود؟
براي پاسخ دادن به اين سؤال به ناچار بايد رابطه موجود بين روشنگري و فلسفه عالي ياد شده را مورد بررسي و کندوکاو قرار دهيم.
جذبه و تأثير کابالا بر اومانيستها
کابالا که نفوذ و تأثير آن در جاي جاي حرکت اصلاحات به چشم ميخورد در ارتباط با جريان انسانمداري (اومانيسم) نيز نقش بزرگي را به عهده داشت.
اومانيسم يا انسانمداري جرياني بود که در اواخر عصر ميانه (قرون وسطي) به طور خاص در ايتاليا سر برداشت. حرکتي بود که توسط بعضي از روشنفکراني که منابع روم و يونان قديم را مورد مطالعه قرار داده و عليه اعتقادات کليساي کاتوليک قد علم کرده بودند به وجود آمد. نکته جالب توجه در اين رابطه اينکه ريشه و بنياد جريان اومانيسم نيز که در روند جدايي اروپا از دين و رويکرد به کاپيتاليسم و کاپيتاليستي شدن آن نقش داشت در حقيقت ريشه و بنيادي عبراني دارد.
«وابستگي اومانيستها به کابالا» که در تاريخ رسمي زياد به آن پرداخته نميشود از طرف مالاچي مارتين(24) نويسنده مشهور و استاد انستيتوي پاپي کتاب مقدس واتيکان(25) مورد يادآوري قرار ميگيرد. وي در کتاب مطول خود با عنوان:
The keys of this Blood: the struggle for wotld Dammination Between pope John Paul 11 mikhail Gorbachev and the capitalist West
موضوع کشمکش صدها ساله در ميان سه جهان کاتوليک، کاپيتاليسم و سوسياليسم را مورد بررسي قرار داده است. وي از ماسونگري و «نفوذ عبراني» به عنوان عنصر بسيار مهم در اين کشمکشها سخن به ميان ميآورد. مارتين از «فاکتور عبراني» که در ميان اومانيستها به وضوح قابل مشاهده است چنين ياد ميکند:
جو آشفته و سردرگمي که خارج از شرايط عادي سالهاي اوليه رنسانس ايتاليا ايجاد شده بود موجب آغاز فعاليتهاي انجمنهاي اومانيستي با هدف ناآرامسازي نظم ايجاد شده گرديد.
به دليل اينکه اين انجمنها چنين اهدافي را دنبال ميکردند، حداقل لازم بود در ابتداي کار اقدامات خود را به صورت پنهاني انجام ميدادند. اما علاوه بر پنهانکاري، اين انجمنها ويژگي ديگري را نيز صاحب بودند. اين انجمنها در مقابل تفاسير سنتي کليسا و ديگر منابع حاکميت و محدوديتهاي فلسفي فکري و ديني اعمال شده از جانب کليسا را در محافل خصوصي و سياسي مورد اعتراض قرار ميدادند. اين جمعيتها در ارتباط با آيات خاص کتاب مقدس تفاسير متفاوتي داشتند. آنها اين فهم خود را از تعدادي مذاهب و منابع مافوق طبيعي واقع در شمال آفريقا خصوصاً مصر دريافت ميداشتند و در رأس اينها نيز کابالاي يهود قرار داشت. کابالاي يهود بيانگر علم انسان فاني نسبت به قدرت الهي و چگونگي انتقال آن به خود در محدوده مرزهاي موجود بين خدا و انسان، در سنت موسي (ع) است. احکام تورات يافتن آمادگي مقدماتياي است که قبل از روبهرو شدن با کابالا دستيازي به آن لازم است و اين امر در جهان مادي انسان تأثيرات و تغييرات بزرگي را موجب خواهد گرديد.
اومانيستهاي ايتاليا در ارتباط با کابالا، ضمن اينکه با زمان پيش رفتند، اين منبع را به عنوان يک راهنماي عمل پذيرفتند. مفهوم «گنوسيس»(26) (سنت ما وراي طبيعياي که در اوان مسيحيت زاييده شد و باز با کابالا در ارتباط است) را مجدداً تفسير نمودند و اين مفهوم را در سطح وسيعي به حالت دنيامداري درآوردند، کاري که ميخواستند بکنند اين بود که از طريق کابالا نيروهاي پنهان طبيعت را در راستاي اهداف سياسي- اجتماعي مورد استفاده قرار دهند.
قبل از روشنگري و عصر دانش يعني در سالهاي قبل از آغاز عصر روشنگري و عصر دانش و قبل از به حرکت درآمدن جريان عقليگري توسط فرانسيس باکون در قرن 17، اومانيستها آن را آغاز نموده بودند. اين حرکت شامل (علم) سيميا(27) بود.
از اين علم در کنار ديگر علوم به کاباليستيک تعبير ميشد. سيميا قدرت تغيير ساختار عنصري مواد و در رأس آنها فلزات بود. آنچه که اومانيستهاي کابالائيست به دنبال آن بودند در حقيقت ماده معدني (سنگ جادويي) بود که بتوانند با آن جوهر فلزات پايه را تغيير دهند. به عنوان مثال آنها باور داشتند که با اين ماده قدرت تبديل نمودن مس به طلا را خواهند داشت. همراه با آن مهمترين هدف کابالائيستها تلاش براي دستيابي به دانش سري مرتبط با قدرت طبيعت و افسانه مربوط به سنگ فيلسوف (سنگ جادو) و استحصال قدرتي بود که با آن بتوانند دنيا را از نو بسازند. اعضاي انجمنهاي اومانيستي اعلام ميداشتند که در جستجوي معمار بزرگ کائنات و وقف نمودن خويش براي اويند. نام اين معمار بزرگ کائنات از چهار حرف مقدس عبراني يعني YHWH (يهوه) تشکيل شده بود. يهوه نام خداي يهود است. نامي که از سوي ميرندگان و فناپذيران قابل تلفظ نخواهد بود. به همين علت اومانيستها سمبولهايي مثل پيراميت و چشم را نيز که عموماً عاريت گرفته شده از منابع مصري است مورد استفاده قرار دادند. انجمنهاي اومانيستياي که قبل از رنسانس پديد آمده بود در طول زمان به قدرتهاي بينالمللي ديني و سياسي و اجتماعياي بدل شدند که اتحادهاي اروپايي را شکل داده و مقدرات جهاني را رقم ميزدند.
گسترش انديشههاي اومانيستي به سمت شمال (اروپا) و پذيرفته شدن آن (در آن نواحي) در قرن 15م. با کمک و مساعدت اصلاحات پروتستانيستي صورت پذيرفت. همانگونه که مشخص است اولين معمارانا اين اصلاحات مارتين لوتر، فيليپ ملانچتون(28)، جوهانس روچين(29) و جان آموس کومينسکي(30) ميباشند که خود به مکتبهاي نهانگراي مختلفي وابسته بودند.(31) مورد توجه قرار گرفتن عنوان «معمار بزرگ کائنات» که به همان YHWH يا خداي يهود دلالت دارد، از سوي اومانيستها، خود بيانگر تأثير و نفوذ (باورهاي) عبراني بر آنها بود.
پيوندهاي جريان روشنگري و باطنيگري عبراني
مالاچي مارتين در سطور بعدي(کتاب خود)، از اشتراکات ماسونها و اومانيستها سخن به ميان ميآورد:
در اين فاصله در ديگر مناطق شمالي اروپا اتحاديهاي مشترک با اومانيستها شکل گرفت. اتحاديهاي که هيچکس اهميت آن را در آن زمان درک نکرد... در قرن سيزدهم که شکلگيري جمعيتهاي اومانيست - کابالائيست نوبه نو آغاز شده بود، در انگليس، اسکوچيا و فرانسه نيز جمعيتهاي بناي عصر جديد در حال پديد آمدن بود. اين جمعيتها آرام آرام به صورت لژهاي ماسوني درآمدند و در آن دوران هيچکس نميتوانست حدس بزند که بين ماسونها و اومانيستهاي ايتاليا همفکري وجود دارد. ماسونگري نيز همانند اومانيستها از کليساي کاتوليک روم فاصله گرفته و همانند اومانيست مذهبهاي ايتاليا خود را در لواي پردهاي از رمز و راز پنهان داشت.
اين دو گروه جهات مشترک ديگري نيز داشتند، چنانکه از اسناد و نوشتههاي به جا مانده از ماسونگري بر ميآيد باور و اعتقاد به «معمار بزرگ کائنات» به همان شکل از سوي ماسونها نيز پذيرفته شده بود. اين معمار بزرگ (متفاوت از نظر سنت کاتوليکي) بخشي از جهان مادي و ساختار و تفکر و انديشه تنوير شده (عصر روشنگري) است.
اين باور جديد (پذيرفته شده از جانب اومانيستها و ماسونها) هيچ وجه تشابهي با انديشه و اعتقادات مسيحيت کلاسيک نداشت، بسياري از مفاهيم همچون گناه، دوزخ، بهشت، پيامبران، ملائکه، عالمان و پاپ (از جانب اين باور) مورد انکار قرار ميگرفت.(32)
پاورقي ها
1.Alia izzet begovic Dogu ve Bati Arasinda Islam SF.277.
2.Mistisizzm.
3.Fransis Bacon.
4.JohJ. Rooobinson, Born in Blood: the Tost Secrets of Freemasonry. M. Evans & Company New York, 1998, P.286.
5.همان منبع، صفحه 286.
6.يک اصطلاح ماسوني است.
7.همان منبع پيشين، صفحه 284.
8.Lucien Wolf American Elements in the Resettlement, P.76.
9.The Royal society of London for the improvement of natural Knowledge Royal society.
10.New ton.
11.Christopher Wern.
12.Robert Boyle.
13.John Locke.
14.John J Robinson Born in Blood:the lost secre of Freemasonry M. Evans company New York, 1989, P.285.
15.Rousseau.
16.Montes quiel u.
17.Voltaire.
18.Diderot.
19- مجله معمارنسيان، چاپ ترکيه ، شماره 6 ، صفحه 66
20. New Age No. 77, P.37.
21. New Age, No.77, P.37.
22. Tradition Oral Kabbala.
23. Selamet mahfili 4. Konferans. Sf. 48.
24.Malachi Martin.
25. Vaticans Pontifical Biblical Institute.
26. Gnosis.
27.سيميا يا علم حروف، علم طلسم و جادو و علم مجسم ساختن چيزهايي موهوم در نظر ديگران است. در قديم صاحبان اين علم براي حروف طبايعي مرموز قايل شده و مدعي بودند که به وسيله حروف و اسماء ميتوان در عالم طبيعت تصرف کرد، و يا اينکه در قوه تخيل و تصور ديگران نفوذ کرد و چيزهايي را که وجود ندارد در نظر آنان مجسم ساخت.(فرهنگ عميد).
28.Philip Melanch thon.
29.Johanns Reuchein.
30.Jon Amos Komensy.
31.Malachi Martin, the keys of this Blood, P.519-521.
32.همان منبع، صفحات 522-521.
به نقل از: کتاب پروتستانتيزم و پيورتيانيسم و مسيحيت صهيونيستي ، نوشته نصير صاحب خلق، انتشارات هلال، سال 1383
نويسنده : نصير صاحبخلق
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید