در اين مقاله بر آنيم که به تبيين نگاه شبکه ي زر سالار يهودي حاکم بر جهان ، به مقوله ي انسانيت به پردازيم
سوآل: آيا ما آدم هستيم؟ آيا دانشمندان ما اهالي جهان غير اروپايي را آدم مي دانند؟ آيا واژه ي بشردر اعلاميه ي حقوق بشر شامل ما نيز مي شود؟ ما در اين مجال در پي يافتن پاسخ پرسش هايي از اين دست هستيم.
تئوري انسان هاي ميمون
دانشمندان نياي مشترک انسان و ميمون را موجودي مي دانند به نام «اردي پيتکوس راميروسAPR»که پسر عموي ميمون چارلز داروين است.پرفسورتيم وايت اين موجود شبه گوريل را اين گونه توصيف مي کند: اردي پتيکوس راميروس يا نياي مشترک انسان و ميمون موجودي انسان نما بوده است با دو پا قدي معادل يک متر و بيست سانتي متر و در حدود چهار تا هشت ميليون سال پيش زندگي مي کرده است در مورد روند تکامل اين آقا وتبديل شدن او به آن چيري که امروزه انسان مي ناميمش دکتر احسان ا...محمدي عضو انجمن پژوهشگران بين المللي مغز چنين مي نويسد:
«امروزه در سطح تکامل بيولوژي انسان چهار روند جديد مطرح است اين چهار گفتگوي جديد در مقابل ادبيات ديني شرق قرار دارد:
روند اول: تکامل بيولوژي انسان از نياي مشترک انسان و ميمون به نام اردي پتيکوس راميدوس ياAPR آغاز گرديده است...
روند دوم:تکامل بيولوژي انسان از خانواده ي نخستين انساني يا استرال اوپتيک ها يا AOP بوده است.انسانهاي دو پا در محدوده ي تکامل بيولوژي دو الي چهار ميليون سال پيش اين انسان ها در افريقا زندگي مي کرده اند. لوسي موجودي با بيش از يک متر قد توسط موريس تايپ کشف مي شود.بعد ها مشخص مي شودکه خانواده ي نخستين تکاملي يا استرال اپتيک ها از قاره ي افريقا به آسيا مهاجرت کرده اند و تکامل خانواده ي نخستين انساني يا آسترال اپتيک ها از اپتدا به عنوان آغاز گر مطرح بوده است.
روند سوم: تبار جانشين آسترال اپتيک ها به صورت نوع انسان ديگر به نام تبار انساني يا لينه ال انساني يا h- l مطرح مي گردد.تبار انساني يا هومولينه ال خود به سه گروه تقسيم مي شوند:
1- گروه انساني ماهر يا تکامل اوليه ي انسان هاي ماهر يا هوموهابيلس
2- گروه انساني راست قامت يا تکامل اوليه ي انسان هاي راست قامت يا هومو ارکتوس
3- گروه انساني اندشمند تکاملي اوليه يا انديشمند هوموساپيس
آخرين گروه راست قامتي يا ارکتوس در حدود سيصد هزار سال پيش ناپديد مي شوند و از اين تاريخ به بعد نخستين انسان هاي انديشمند يا سايپينس را با ويژگي هاي خاص تکاملي آناتوميکي بسيار شبيه من و شما با طول قد يک متر ونيم الي يک متر و هفتاد وپنج سانتي متروبدني مشابه ما مطرح مي شود.اين گونه ي تکاملي انساني خود به دو زير گروه خاص منتهي مي شود.
الف: انسان هاي ساپينس نئاندرتال از محدوده ي ششصد هزار سال پيش
ب: انسان هاي سايپينس کرومانيون که تبار انسان تکاملي امروزي را از نظر زيست شناسي تکاملي مشخص مي نمايد.
روند چهارم: در اين روند تکاملي بيولوژي انساني با مفاهيم خانواده، طايفه، قبيله، شهر، کشور، جهان، قدرت، سياست، تفکر، هنر، دين و زبان آغاز مي شود.....»
داستان آدم به روايت يهود
الف) خلقت آدم
سفر پيدايش روند به وجود آمدن جهان را چنين تعريف مي کند:
در ابتدا خدا آسمان ها و زمين را آفريد و زمين تهي و باير بود و تاريکي بر روي آن و روح خدا سطح آبها را فرو گرفت....خداوند سپس آدم را از خاک زمين بسرشت و در بيني وي روح حيات دميد و آدم نفس زنده شد. وخداوند در باغي در عدن بطرف شرق غرس نمود و ان آدم را که سرشته بود در آنجا گذاشت و چنين بود داستان خلقت آدم. صرف نظر از اشکالات توحيدي که به اين داستان تحريف شده وارد است يک نکته ي جالب در اين ماجرا شايان ذکر مي باشد وان اين است که در اين قصه هيچ اشاره اي به عدم وجود موجودي شبيه انسان بر روي زمين قبل از ادم نشده است.بنابراين داستان دست ما را براي هر گونه اظهار نظري در زمينه ي وجود انسان، قبل از آدم، بر روي زمين، باز مي گزارد.
حال ابتدا به عبارت زير که جملگي از تلمود انتخاب شده اند دقت کنيد:
1- نطفه ي غير يهودي مثل نطفه ي بقيه ي حيوانات است.
2- کليسا هاي نصاري که در ان سگ هاي آدم نما به صدا در مي آيند به منزله ي زباله خانه است.
3- نطفه اي که از غير يهودي منعقد شود نطفه ي اسب است.
4- سگ افضل بر غير يهودي است.
5- اجانب (غير يهودي ها) براي خدمت کردن يهود بصورت انسان خلق شده اند.
6- حيات و زنئگاني ديگران (غير يهودي ها) ملک يهود است.
7- تعدي کردن به ناموس غير يهودي مانعي ندارد زيرا حيوانات را زناشوئي نيست.
8- ما (يعني يهوديها) مخلوق بر گزيده ي خداونديم و لذا براي ما حيوانات انسان نما خلق کرده است.....
و اما نسل آدم
در سده ي هفدهم ميلادي، رساله اي نوشته شد به نام «انسان هاي پيش از آدم» نويسنده اين رساله فردي يهودي است به نام « اسحاق لاپيرر».
به هنگام مطالعه تاريخچه ماجراي « يهود و ارض موعود» به گروهي از يهوديان مخفي (يهودياني که به ظاهر مسلمان يا مسيحي اند) بر مي خوريم که در صفوف کشيشان مسيحي حضور داشتند و در اين کسوت به تبليغ آرمان هاي نظام پلوتوکراتيک يهودي، به ويژه، تهاجم به شرق اسلامي و بازگشت يهوديان به « ارض موعود» مي پرداختند. نمونه برجسته اين گروه، اسحاق لاپيرر است.
آقاي عبدالله شهبازي، در کتاب « زر سالاران يهودي و پارسي» او را چنين معرفي مي کند:
... لاپيرر به يک خاندان مارانو (يهودي به ظاهر مسيحي) مستقر در بندر بوردوي فرانسه تعلق داشت...
دايره المعروف يهود، لاپيرر را پدر صهيونيسم مي خواند.
لاپيرر مي گفت: «بايد...، قوم بني اسرائيل را گرد آورد زيرا ظهور مسيح براي ديدار آنان خواهد بود. آنگاه بايد مسيحيان و يهوديان متحد شوند و به کمک پادشاه فرانسه، سرزمين صهيون را تسخير کنند.احياء دولت صهيون در فلسطين، راه» پيروزي نهايي «را بر مسلمانان هموار خواهد کرد و امپراطوري جهاني پديد خواهد ساخت که مرکز آن در اورشليم است.» (زر سالاران يهودي و پارسي، ج2، ص 321 و 320)
لاپيرر، در رساله «انسان هاي پيش از آدم» عنوان مي کند که «آدم»، نخستين انسان نيست و پيش از او، نسل انسان ها پديد شده بودند. گرچه رساله فوق، مخالفت پاپ را بر انگيخت، زر سالاران يهودي و رفقايشان، آنرا چاپ و منتشر نمودند.
آيا تئوري ذکر شده در ابتداي مقاله مويد اين مطلب نيست؟؟
... و سر انجام شکار ميمون ها
اگر از جنايات امروز اسرائيل در غزه، يکه خوده ايد و اگر به هنگام شنيدن اين مطلب که: «صهيونيست ها قصد دارند در طرحي بلند مدت، کل جمعيت غزه را نابود کنند»؛ تعجب نموده و آنرا باور نمي کنيد، بايد بگويم سخت در اشتباهيد.
اين کشتار هاي فجيع، نه تنها فقط توسط صهيونيست ها، بلکه بدست پدران آنها نيز انجام شده است.(يادمان باشد که اينها غير يهودي را حيوان مي دانند) به موارد زير بنگريد:
1) در ماجراي پا گذاشتن اروپاييان به قاره آمريکا، 15 ميليون سرخپوست کشته شدند.
2) هائيتي، جزيره اي که کريستف کلمب در 6 دسامبر 1492 بر آن پاي نهاد و آنرا « هيسپانيولا» ناميد، قبل از هجوم اروپاييان به آن، حدود 900 هزار نفر جمعيت داشت. در دهه 1490، اروپاييان جهت يافتن طلا به اين سرزمين هجوم آوردند و آنقدر از مردم اين سرزمين کشتند که در نيمه سده هجدهم، ديگر اثري از ساکنان اصلي اين سرزمين باقي نماند.
3) در 1492، جغد شومي به نام کريستف کلمب، به جزيره کوبا پا گذاشت. سه سده بعد نشاني ناچيز از نسل مردم بومي آن بر جاي ماند.
4) جزيره تاسمانيا، در جنوب استاليا، در 1803 به تصرف انگليسيها در آمد. تا سال 1876، سياست امحاء بوميان، نسل سکنه اصلي اين سرزمين را به تمامي، نابود کرد.
و اين ها همه مشتي است نمونه خروار.!!!!!!!!!!!!
به نقل از: sefreaval.blogfa.com
صفحه اينترنتي مرتبط
www.sefreaval.blogfa.com
نويسنده : محمد دروگر
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید