جناب يهودا پسر يعقوب و همه ي آنهاييکه خود را پيرو يهودا و از نسل يهودا ميدانيد، يهودي به معناي خاص و يا يهودي به معناي عام هستيد.
اگر به شما بگويم که خاتم الانبياء و المرسلين حضرت محمد مصطفي صلي الله عليه و آله و سلم فرموده اند: قولوا لا اله الا الله تفلحوا. به جرم اينکه رسول الله بني اسماعيلي است، نميپذيريد. بياييد گفته ي برادر کوچکترتان حضرت يوسف عليه السلام را که در بني اسرائيلي بودن او ترديد نداريد، بپذيريد.
يا صاحبي السجن ء ارباب متفرقون خير ام الله الواحد القهار (يوسف 39).
اي ياران زنداني من، آيا خداهاي پراکنده بهترند يا خداي يگانه ي مقتدر.
جناب يهودا، برادرتان حضرت يوسف عليه السلام کلمه ي خير را بکار برده است، براي اينکه معناي خير در برگردان آيه، مفهوم آن را دگرگون نسازد، گوشزد ميکنم که خير از خار، يخار، خيرة اشتقاق يافته است. اين ماده به معناي انتخاب کردن يکي از دو چيز است و يا به معناي اختيار نمودن يکي از دو عمل است. دو چيز و يا دو عملي که در انجام و يا اخذ آن ترديد وجود دارد. و خير از آن دو، آن است که در مطلوبيت و فضيلت، برتري داشته، اخذ آن متعين باشد. بنابراين اگر تاکنون برايتان شک و ترديد وجود داشت و نميتوانستيد بين ارباب هاي متفرق و خداي يکتا يکي را براي پرستش و عبادت انتخاب کنيد، بدانيد: آن موجودي که شايسته ي پرستش است خداي يگانه و مقتدر است.
جناب يهودا، برادرتان حضرت يوسف عليه السلام امر به پرستش نميکنند، او ميداند که پرستش مفهومي است که ذات بشر به آن محتاج است، به تعبير ديگر پرستش ضروري وجود آدمي است. آدمي هيچگاه فارغ از پرستش نيست. و در آينده نيز با همه ي تحولات و تغييرات و دگرگونيهاي پي در پي که در فکر و انديشه ي بشر بوجود ميآيد، اما هيچگاه بشري نخواهيم داشت که خالي از پرستش باشد. گرچه ما امر پرستش را در انحصار بشر نميدانيم، اما شما ميتوانيد بگوييد: بشر موجودي است که پرستش ميکند.
جناب يهودا، شما فرزند يعقوب عليه السلام هستيد، زندگي در کنار نبي اي از انبياء الهي قطعا فهم اين پيام، که پرستش يک امر دروني و يک عنصر فطري است، لذا مورد بحث يوسف عليه السلام قرار نگرفته، برايتان سخت نيست. و قطعا به ذکاوت و زيرکي حضرت يوسف عليه السلام که با اشاره به تعدد مصداق هاي پرستش، که عنصري است بيروني، مطلوبيت و فضيلت پرستش خداي واحد قهار را ميفهماند، اعتراف داريد.
جناب يهودا، اگر در زماني که شما و برادرانتان بسر ميبرديد، اله ها فراوان بودند و خدايان بسيار، يکي خداي دانايي بود و ديگري خداي توانايي، يکي به تدبير آسمان ميپرداخت و ديگري زمين را اداره ميکرد، يکي اله ي حسن بود و ديگري اله ي حب، يکي را به خاطر فراهم آوردن امنيت ميپرستيدند و ديگري را براي فرستادن رزق و روزي، بايد به عرضتان برسانم که امروز نيز همان اله ها در حالي که لباس هايشان عوض شده و اسم هايشان متفاوت گشته مورد عنايت، توجه و اهتمام جدي مردمان قرار دارند.
جناب يهودا، با اينکه چند صد سال از زمان شما و برادرانتان گذشته است، انبياء عظيم الشان، موسي کليم الله، عيسي روح الله و محمد رسول الله براي ترويج يکتا پرستي متحمل رنج ها و مشقت هاي عديده شده اند، اما همچنان فرموده ي برادرتان يوسف عليه السلام زنده است که: ء ارباب متفرقون خير ام الله الواحد القهار؟
آيا زمان آن فرا نرسيده است که شما يهوديان و ديگراني که همنام شما نيستند ولي همراه شما هستند، لحظه اي با خودشان خلوت کنند و بيانديشند که آنچه از حسن و خوبي در ارباب متفرقون فرض ميشود، جميعا و يکجا در الله وجود دارد؟ و آيا ارباب متفرقون برخلاف الله که ذاتي است غير محدود و وجودي است واجب و غير متناهي، داراي حد هاي محدوديت آور نيستند؟ آيا با خود امد هاي ممدود کننده ندارند؟ و حتما تصديق ميکنيد که هر محدودي پس از حدش معدوم و هر ممدودي بعد از امدش باطل خواهد بود.
جناب يهودا، اگر شما معنايي را که برادرتان يوسف عليه السلام اراده و ارائه کرده بود، ميپذيرفتيد امروز ما شاهد اين همه نفرت و تشتت و تفرقه در عالم نبوديم. آيا بخاطر اين همه قتل ها و مصيبت ها که بر آدميزاد فرود آمده است، خودتان را ملامت و سرزنش نميکنيد؟ قطعا ميدانيد که اين همه نفرت موجود در عالم از شما و مردمي که به شما دلبسته اند از کجا نشات گرفته است؟ سوال اصلي ما اين است که چه زماني بت پرستي، آدم پرستي، شرک و پليدي از روح و روانتان رخت بر ميبندد؟ آيا زمان آن نشده است که به جاي پرستش ارباب هاي متفرق در برابر خداي يکتا و مقتدر سر تسليم فرود آوريد؟
جناب يهودا، برادرتان يوسف عليه السلام در ادامه ي نصيحتش به دوستاني که در زندان با آنها آشنا شده است، خطاب به همه ي جهانيان ميگويد: ما تعبدون من دونه الا اسماء سميتموها انتم و آباوکم، ما انزل الله بها من سلطان ان الحکم الا لله امر ان لاتعبدوا الا اياه ذلک الدين القيم و لکن اکثر الناس لايعلمون (يوسف 40). آنچه غير از خدا ميپرستيد، چيزي جز اسمهايي فاقد معنا که خودتان و پدرانتان آنها را ساخته ايد، نيستند. خدا هيچ دليلي بر حقانيت آنها نازل نساخته است. فرمان جز براي خدا نيست، دستور داده که جز او را نپرستيد. اين است دين درست، ولي بيشتر مردم نميدانند.
آيا وقت آن نشده است که ببينيد آنچه که از غير خدا ميپرستيد، چه کساني اند؟ چه ويژگيهايي دارند و چه کساني آنها را بعنوان خدا به شما معرفي کرده اند؟ قرآن از زبان يوسف فرزند يعقوب سخن ميگويد. قطعا يهوديان بايد سخن همکيش خود را بهتر درک کنند. و آن را بپذيرند. اينهاييکه شما در برابرشان زانو ميزنيد، نامشان را به عظمت بر زبان جاري ميسازيد، به عنوان احبار و حاخام، بعنوان پاپ و کشيش، بعنوان استاد و پروفسور، بعنوان تئوريسين و نظريه پرداز، بعنوان پول و طلا، بعنوان بانک و سرمايه، بعنوان زن و هوس، و اسمهاي ديگر ارباب و خداي خودتان قرار داديد، تنها اسمهايي اند بدون حقيقت که هيچ سند و دليل آسماني آن را تاييد نکرده است. قرآن کلام برآمده از فکر و انديشه ي فرزند کوچک تر يعقوب را با عبارت، ما انزل الله بها من سلطان. موکد ميسازد. خدا هيچ دليلي بر حقانيت آنها نازل نساخته است. اينها اموري است که ساخته و پرداخته ي مغزهاي کوچک و ناتوان از درک مفاهيم بلند به آن مشروعيت کاذب داده است. با هيچ يک از اين اسمهاي پر طمطراق، بدون لطف و عنايت الهي به ابتداي جاده ي سعادت و رستگاري نخواهيد رسيد، چه برسد به انتهاي آن.
جناب يهودا، چه برهان و چه دليل آسماني مثلا بر افکار سخيف چارلز داروين انگليسي متوفاي 1882 و فريدريش نيچه آلماني متوفاي 1900 ميلادي وجود دارد که يهوديت امروز خود را با آن گره زده است. بايد اعتراف کنيم، يهود و يهوديت در هيچ زماني صبغه ي دين آسماني را نداشته است، علاوه بر آن، يهود و يهوديتي که امروز ما با آن مواجه هستيم، قطعا آسماني نيست و هر اندازه که زمان به جلو ميرود ماهيت زميني و دنيوي آن آشکار و آشکارتر ميشود. يهوديت امروز از دريچه هاي گوناگون قابل مطالعه و بررسي است. ميتوان آن را از باب هاي فراوان مورد پژوهش و واکاوي قرار داد. ميتوان آن را حاصل زياده خواهي بشر يهودي دانست. ميتوان آن را محصول تنفر يهود از ساير اديان قلمداد کرد. ميتوان اقتصاد و ثروت مادي را بعنوان پايه هاي ماندگاري و در همان حال بعنوان پايگاه انحراف در آن به جستجو نشست. ميتوان آن را برآمده از تفکر برتري يهودي بر ساير مردم دانست. گرچه نميتوان از نفوذ و بهره جويي رهبران سياسي و روساي دنيايي از مردمي که به هر دليلي استعداد همکاري داشتند، غافل شد. اما غفلت از نقش افکار و عقائد در ابزار سازي بشر يهودي از زمانهاي دور دست تا حال و تا آينده اي نامعلوم چيزي بزرگتر از بلاهت است.
جناب يهودا، شما داروين را نديده ايد، او را نميشناسيد، از عقائد و افکار او کتابي نخوانده ايد، اما کساني که به جهت پيروي شما و يا هم خوني با شما نام يهودي بر خود گذارده اند، و ديگراني که به تعبير قرآن عزيز به بيماري دل گرفتار شده اند، تحت تاثير افکار او، به همراه القاءآت شنيع رسانه اي، امروز يهودياني اند که سبعيت حيوانات درنده را به سخره گرفته اند.
جناب يهودا، قصد اطاله ي کلام و پر گويي ندارم، لذا همان خلاصه اي را که آقاي عبدالوهاب المسيري در مقاله ي صهيونيسم و مرد سفيد از مکتب داروين آورده است، برايتان ميآورم.
1. جهان در حال تغيير مستمر است.
2. حرکت جهان به سوي بهتر شدن است.
3. ابزار اين تغيير جنگ است.
4. و اين جنگ را هميشه قدرت ها از طريق خشونت به نفع خود خاتمه ميدهند.
5. اينگونه نيست که هميشه قواي اخلاقي پايدار باشد.
6. اينگونه نيست که حق هميشه در دست صاحب حق قرار داشته باشد.
7. آن کس که از نظر مادي قوي تر است و سلاحي کشنده تر در اختيار دارد، تحولات را به سمت خواسته ي خود سوق ميدهد.
آقاي المسيري ميگويد: تفکر صهيونيسم، اما بنده از آنجايي که در دشمن شناسي براي صهيونيسم محلي از اعراب نميبينم، و آن را نيز ابزاري در خدمت يهود و يهوديت ميدانم ميگويم: تفکر يهودي يکي از ترجمه هاي نگرش داروينيسم به جهان است.
جناب يهودا، لازم است کمي از نيچه هم بدانيد، نيچه شناسي از اين باب اهميت دارد که او در حقيقت جاده صاف کن افکار داروين است. به تعبير آقاي المسيري: مهمترين شيوه ي تعبير فلسفي از نگرش داروينيسم است. مکتبي پوچ گرا، فردي، سکولار و ملحد که علنا از مرگ خدا سخن ميگويد. مخالفت با تفکر و تحقير انديشه و تقديس فعل و حرکت نماد هايي است که يهوديت امروز را با مکتب نيچه پيوندي ناگسستني زده است. نيچه با ارائه ي مکتبش از يهوديان و همه ي آناني که به هر دليل و برهاني تعقل و تفکر را زير پا گذارده اند، ميخواهد که: به طبيعت و حيوانيت باز گردند. مثل يک حيوان شکارچي زندگي کنند. عقائد ديني و اخلاق را کنار بگذارند. و اما جناب يهودا، چرا نيچه اينگونه سخن ميگويد؟ آيا به اين خاطر نيست که او بهترين و برترين فضيلت را براي آدم در قدرت ميبيند؟ جناب يهودا، او خير را در پيروزي و شر را در مرگ ميبيند.
جناب يهودا، اکنون که مشغول نوشتن اين خطوط هستم سالها از حضور جسماني شما بر روي کره ي خاک ميگذر د. تحولات فراواني رخ داده است، حکومت هاي زيادي جا به جا شده اند. در اين ميان مردان متعمقي که علاوه بر بعد اول و دوم به بعد سوم نيز مجهز بوده اند، امکان ظهور و حضور جدي در صحنه هاي تصميم گيري و مديريت جامعه را يافته اند. به يک مورد از آن اشاره ي مختصر خواهم داشت. او همنام حضرت عيسي مسيح عليه السلام است. اهل شهر خمين در ايران و از آنجاييکه هدايت انقلابي مذهبي و ديني را بر عهده گرفت، او را امام ناميدند. از نشانه هاي مردم متعمق عدم انفعال در مقابل داده هاي از صافي گذشته و کاناليزه شده است. و از نشانه هاي مردمي که در طول و عرض نمانده اند، فهم غير فضا و غير جو است. عدم تسليم در برابر جو موجود نشانه ي عمق و نماينده ي بعد سوم است. روزي جمعي از معلمان و علاقمندان امام روح الله خميني به ديدار و ملاقات او رفته بودند، آنان تصميم داشتند با دشمناني که به دين و ناموس و سرزمينشان تجاوز کرده بودند، هشدار بدهند. تابلويي در دست داشتند مبني بر اينکه ما قلمها را به اسلحه تبديل ميکنيم. امام رحمة الله عليه اعلان داشتند: ما ميجنگيم تا اسلحه ها به قلم تبديل شود.
جناب يهودا، پيروان در طول و عرض مانده ي شما امروز تحت تاثير آنچه که به مکتب داروين و نيچه معروف شده است، و ما مختصر و فشرده اي از آن عقائد سخيف را بازگو کرده ايم، به برتري اسلحه و آلت قتاله بر کتاب و انديشه در سخن و در عمل باور جدي دارند. لذا کودکانشان را با تاريخي متکي بر خشونت غريزي يهود پرورش ميدهند.
اين سوگند ما به توست اي اسرائيل. پيمان ميبندم که به خداي خود و تورات و اسرائيل، متعهد باشم و قول ميدهم که بخشي از هر روز را با دين يهود زندگي کنم، و هر خدمتي که از من بخواهند، به يهوديان تقديم کنم.
جناب يهودا، اين سوگندي است که بچه هاي يهودي بنا به خواست و تصويب کنست و پارلمان رژيم اشغالگر فلسطين هر روز بايد آن را تکرار کنند.
جناب يهودا، امروز تنها اين سخن اولين نخست وزير رژيم اشغال گر فلسطين ديويد بن گوريون متوفاي 1973 نيست که: موسي بزرگترين پيامبر و اولين فرمانده ي نظامي ماست، و به همين سبب، يهوديان مفسر دين و محلل تورات را ارتش ميدانند. بلکه بچه هاي يهودي نيز با خواندن تاريخ بازنويسي شده، عبراني هاي باستان را گروهي مبارز و جنگجو ميدانند که با چوپان هاي بت پرست و متجاوز به نبرد پرداخته اند.
جناب يهودا، امروز يهوديان در هر جاييکه مستقرند بايد مبارز، جنگجو و نظامي باشند. آنان عملا در حال اجراي شعاري اند که ميگويد: براي امت جديد يهودي و تاسيس انسان اسرائيلي همه بايد حالت جنگي داشته باشند. آنان ابايي ندارند که اعلان کنند: اصلا حالت جنگي به خود گرفتن يک ضرورت تمدني است.
و جناب يهودا، آيا اين حالت برآمده از اصل وهم آور آقاي چارلز داروين که ميگويد: آن کس که از نظر مادي قوي تر است و سلاحي کشنده تر در اختيار دارد، تحولات را به سمت خواسته ي خود سوق ميدهد و اصل تفوق و چيرگي سلاح بر انديشه ي آقاي فريدريش نيچه نيست که خير را در پيروزي و شر را در مرگ ميبيند.؟ و آيا واقعا خداي بزرگ هيچ دليلي بر حقانيت اين تفکرات و نظريات که البته ريشه در کتاب مقدس حاخامي دارد، نازل کرده است؟ ما انزل الله بها من سلطان. خدا هيچ دليلي بر حقانيت آنها نازل نساخته است.
جناب يهودا، برادرتان يوسف عليه السلام در ادامه ي نصيحتش، کليدي ترين نکته اي که با کمال تاسف در نسل شما و در آناني که خود را از نسل شما ميدانند، مفقود است را بيان ميکند: ان الحکم الا لله. همه ي امور به دست خداست. ايناني که منسوبان شما، به عنوان حاکم برسميت ميشناسند و تدبير عالم و تربيت خود و فرزندانشان را به آنها سپرده اند، چه مزيتي بر بت ها دارند؟ بت ها مالک عالم نبودند، اينان هم نيستند. بت ها اشرافي بر احکامي که به آنها نسبت داده ميشد، نداشتند، اينان هم اشرافي بر احکام صادره از جانب خود ندارند. آنچه در صدور هر حکمي حائز اهميت است و بدون آن، حکم از درجه ي اعتبار ساقط خواهد بود، مالکيت و تصرف به تمام معناي آن حکم ميباشد. لذا صدور حکم از ناحيه ي کسي که مالک و متصرف به تمام معناي آن حکم نيست، علاوه بر اينکه اهانت به ديگران است، غير نافذ هم خواهد بود.
جناب يهودا، براي اينکه مطالب ما شما را خسته نکند و در فهم مطالب نيز کمک کننده باشد، تقاضا ميکنم حکايت اسلام آوردن حضرت ابوذر عليه السلام را چند بار بخوانيد و به سائر دوستانتان توصيه کنيد که آن را با دقت مورد مطالعه قرار دهند.
گاهي رسول خدا(ص) مي خواست تفريح و اظهار شادماني کند. به ابوذر مي فرمود: «جريان گرويدن خود به اسلام را براي ما بازگو کن.
ابوذر گفت: ما درميان دودمان خود، بتي داشتيم که نامش «نهم» بود. مدت ها آن را پرستش مي کرديم. روزي کاسه شيري برسرآن بت ريختم. همين که از بت غافل شدم. سگي گرسنه از راه رسيد و شيرها را ليسيد. پس از آن پاي خود را بلند نمود، و به آن بت ادرار کرد. همان دم به بت بي علاقه شدم و اين اشعار را خطاب به بت گفتم:
الا يانهم، اني قدبدالي
مدي شرف يبعد منک قربا
رايت الکب سامک حظ جيد
فلم يمنع قفاک اليوم کلبا
هان اي بت «نهم» برايم آشکار شد که تو از شرافت و ارزش به دور هستي و همين باعث دوري من از تو گشت، چرا که ديدم سگي برتو بالا رفت و تو را ليسيد، سپس برتو ادرار کرد و تو نتوانستي خود را از (اهانت) سگ بازداري تا برگردنت ادرار نکند.
وقتي همسرم (ام ذر) اين سخن را شنيد ناراحت شد و به من گفت: «گناه بزرگي مرتکب شدي که مي خواهي پرستش بت «نهم» را ترک کني!»
جريان ادرارکردن سگ را برايش گفتم. او نيز همچون من از بت متنفر شد و به من در قالب شعر گفت: اي پسر وهب! براي ما خدايي بجوي که کريم و بزرگوار و بخشنده و با ارزش باشد. آن بتي که سگ پستي بالاي او رود و او نتواند آن را از خود بازدارد، خدا نيست. آن کسي که در برابر سنگ، سجده مي کند و به پرستش آن مي پردازد، گمراه و بي خرد و نادان است.
رسول خدا (ص) به ابوذر فرمود: آري «ام ذر» به راستي سخن درستي گفت که جز مردم گمراه و بي خرد در برابر سنگ، سجده نمي کنند.
جناب يهودا، از اينکه حکم و حکومت خدا را نپذيرفتيد و به ترويج احکام غير الهي پرداختيد و به حکومت هاي غير خدايي پناه برديد، چه سود ماندگاري و چه منفعت جاودانه اي نصيبتان شده است؟ جناب يهودا، در ادامه حضرت يوسف عليه السلام فرمان خدا، مبني بر اينکه جز در مقابل او اظهار بندگي و عبوديت نکنيد را با عبارتي کوتاه اما گويا: امر ان لاتعبدوا الا اياه. بيان کرده است. امر خداست که جز او را پرستش نکنيد.
جناب يهودا، مجدد متذکر ميشوم و شما نيز حتما توجه داريد که امر خدا تنها عبادت نيست، عبادت چنانچه گفتيم عنصري است دروني و فطري، امر خدا مصداق عبادت را به صراحت در بر دارد. فرمان داده است که جز او را عبادت نکنيد.
جناب يهودا، برادرتان در انتهاي آيه ي 40 سوره ي يوسف عليه السلام با اشاره به نکته اي بسيار ظريف دين خدا، معارف الهي، حاکميت حق و اينکه امور به دست اوست و تنها او شايسته و سزاوار عبادت است را دين قيم و آئين درستي و راستي ميخواند. گرچه بيشتر مردم از درک اين حقيقت ناتوان و عاجزند. ظرافت آيه در اين است که اگر به هر دليلي مردم به اين حقيقت غير قابل انکار نرسند، دين خدا را نپذيرند، معارف الهي را ارج ننهند، به حاکميت حق راضي نشوند، غير خدا را شايسته ي کرنش و تعظيم بدانند، سر سوزني از شان و اعتبار آيه کاسته نخواهد شد. اين مردم نيستند که ارزش معنوي آيه را تعيين ميکنند.
جناب يهودا، اجازه دهيد از شما و مردمي که ادعا ميکنند از نسل شما و هم سوي شما هستند و ديگراني که غير يهودي اند اما در تفکر و در عمل يهوديگري دارند، تقاضا کنم که از انس ذهنيتان به محسوسات آرام آرام بکاهيد. فرو رفتن در زخارف دنيا سلامت دل را از شما سلب کرده است و استقامت عقلتان را از بين برده است. واضح است دلي که فاقد سلامت است و عقلي که ناتوان از استقامت، قدرت درک اين معنا که: ذلک الدين القيم، را نخواهد داشت. و واضحتر است که ناتواني شما از درک اين معنا هيچ خللي در درستي و محکمي آيه وارد نخواهد ساخت. ذلک الدين القيم و لکن اکثر الناس لايعلمون. تنها ديني که قادر است جامعه را مديريت کند و باعث سعادت و نيک فرجامي شود، قوي و محکم باشد و تزلزلي در معارفش به وجود نيايد، دين توحيد، خدا پرستي و يکتا پرستي است.
نويسنده : علي خليل اسماعيل
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید