با وجود آن كه آيين يهود از آغاز پيدايش، مبتني بر تبليغ و توسعه طلبي نبوده و تنها به قوم يهود و بنياسرائيل اختصاص داشته، به همين دليل، جنگ و تعرض به اقوام ديگر در آن پيشبيني نشده بوده است؛ ولي يهود به اين عنوان كه «قوم برگزيده خدا» است و نژاد شان بر ديگر نژادها برتري دارد، از هيچ گونه كينه توزي و فتنهانگيزي دريغ نكردهاند و در هر كجا كه سكونت داشتهاند. ملتي ستيزه جو و خرابكار به شمار آمدهاند و تا آن جا كه قدرت داشتهاند، در زجر، آزار و اعدام پيروان اديان ديگر ميكوشيده و از هر گونه حركت فكري و ديني با كمال قساوت ممانعت ميكردهاند و پيغمبران الاهي (ع) را - كه آنان را به راه راست دعوت ميكردند - به قتل رسانيدهاند و در شكنجه و آزار پيروان انبيا، نهايت كوشش را به عمل ميآوردند.
داستان حضرت مسيح (ع) و حوادث رقت بار زندگي آن پيغمبر بزرگ و شكنجه و آزاري كه حواريان آن حضرت از قوم يهود ديدند و سرانجام آوارگي پيروان آيين مسيح (ع) نموداري از رفتار قساوت بار يهوديان و تعصبات جنايات آميز آنان است. مسيحيان تا زماني كه آيين مسيحيت از طرف دولت روم به رسميت شناخته نشده بود، همواره در زير شكنجه و آزار يهوديان و حكومت يهودي به سر ميبردند.
تنها در طليعه قرن چهارم م . بود كه به موجب فرماني كه در سال 311م. از سوي امپراتوري روم صادر شد، مسيحيان آزادي اندك يافتند و از شكنجه و تعصب ورزي آشكار يهوديان نجات يافتند.
يهوديان حتي پس از آن كه قدرت و استقلال سياسي خود را در پي همين تعصبات و فتنه جوييهاي از دست دادند و شيرازه اجتماعشان از هم پاشيده شد، باز دست از تحركات خصمانه و بد رفتاري نسبت به مخالفان، به ويژه مسيحيان، برنداشتند و در فرصتهاي مناسب، فتنههايي به پا كردند و كشتارهايي به راه انداختند.
در زمان «هرقل»، امپراتور روم، با وجود اين كه مذهب رسمي حكومت، مسيحيت بود، يهويان در «انطاكيه» فتنه خونيني به راه انداختند و با وضع فجيعي، اسقف بزرگ شهر را قطعه قطه كردند. در شهر «صور» پايتخت «فنيقيها» والي شهر را به قتل رسانيدند؛ سپس با يهود فلسطين هم داستان شده، قرار بر آن گذاشتند كه شبانه بر شهر صور حمله ور شوند و مسيحيان را قتل عام كنند؛ ولي چون توطئه آنان عقيم ماند و سپاهيان روم طبق اطلاع قبلي، از هجوم وحشيانه آنان جلوگيري به عمل آوردند، يهوديان - كه از خشم، حالت سبعيت پيدا كرده بودند، به سوي ديرها و كليساهاي اطراف شهر سرازير شده،آنها را با خاك يكسان و روستاهاي مجاور را به خاك و خون كشيدند.
در يكي از جنگها - كه ميان دو دولت ايران و روم در گرفته بود - يهوديان هشتاد هزار اسير مسيحي را از ايرانيان خريدند و از روي كينه و انتقام، همه را مانند گوسفند سر بريدند.
گويند: نقشه اين جنگ از سوي يهوديها بوده است و ايرانيان به تحريك يهود به اين جنگ خونين دست زدند.
در عصر امپراتوري «نيرون» يهوديها در شهر قدس فتنهاي به پا كردند و فرماندار شهر را كشتند و آشوبي به راه انداختند كه در پي آن از طرف امپراتوري روميان، شهر قدس محاصره و در سال 70م. يهوديان قدس قتلعام شدند و معابد يهود ويران و كهنه و روساي مذهبيشان به وضع فجيعي كشته شدند. همين حادثه باعث جنبش يهوديها شد و حس انتقامجويي آنان را بيش از پيش تشديد كرد و سبب جنگها و خونريزيهاي فراوانيگرديد.
تا آن كه در ميانه قرن چهارم م. يكي از پادشاهان ايران يهود را در صورت وفاداري و كمك به ايرانيان، وعده آزادي داد و ديري نپاييد كه بر اثر خيانت و تمرد، مورد غضب پادشاه ايران واقع شدند؛ عدهاي مقتول و جمعي محبوس و گروهي تبعيد و مورد شكنجه قرار گرفتند.
در عصر حاضر نيز جنايات و تجاوزات و توطئههاي تجاوزكارانه صهيونيسم بينالمللي بر همه مكشوف و اغراض و مقاصد شوم آنها بر ضد ملتهاي غير يهودي كاملا روشن گرديده است؛ تا آن جا كه ايادي اين حزب متعصب ضد انساني در بيشتر مراكز بينالمللي رخنه كرده و در بيشتر خرابكاريها و تشنجات و كشتارهاي عمده جهان، از عوامل موثر شمرده ميشوند.
يهوديها در جنگهاي جهاني دست داشتند و پس از جنگ نيز براساس اصل كينه توزي، شبكههاي جاسوسي بينالمللي را به نفع استعمارگران اداره ميكردند و اين حقيقت ننگين با دستگير شدن يكي از عناصر خطرناك اين باند كه رياست شبكه جاسوسي را به عهده داشت، فاش گرديد. وي اعتراف كرد كه بنابر معاهده سري - كه در سال 1947م. در مورد تشكيل دولت اسرائيل بين دولت امريكا و صهيونيستها منعقد شده بود - يهوديها انجام اين وظايف را در قبال كمك امريكا به عهده گرفتند و از آن به بعد شبكه جاسوسي آمريكا را اداره ميكنند.
دولت آمريكا نيز در مقابل خوش خدمتي آنها، به وعده خود وفا كرد و سرانجام «صهيونيسم» توانست بخشي از فلسطين را اشغال و نزديك به يك ميليون مسلمان فلسطيني را از خانه و وطن آواره كند.
از جمله مظاهر ننگين تعصبات مذهبي يهوديان، ميتوان به كشتار فجيع مسيحيان يمن به دست حكومت يهودي آن سرزمين اشاره كرد. در اين كشتار هولناك، دهها هزار نفر از مسيحيان با وضع فجيعي به قتل رسيدند و در آتش سوزانيده شدند.
قرآن كريم نيز به شكنجه،آزار و قتل مسيحيان به دست يهوديها اشاره دارد:
«مرگ و عذاب بر شكنجه گران صاحب گودال (آتش) باد؛ گودالهايي پر از آتش شعلهور، هنگامي كه (يهود) در كنار آن نشسته بودند و آن چه را نسبت به مؤمنان (مسيحي) انجام ميدادند، با خونسردي تماشا ميكردند!»
در اين كه اين ماجرا مربوط به چه زماني و مربوط به چه قومي است و آيا اين يك ماجراي خاص و معين بوده يا اشاره به ماجراهاي متعدد از اين قبيل در مناطق گوناگون جهان دارد، در ميان مفسران و مورخان گفت و گو است. معروفتر از همه، مربوط به «ذونواس» آخرين پادشاه «حمير» در سرزمين «يمن» است.
«ذونواس» كه آخرين نفر از سلسله گروه «حمير» بود، به آيين يهود درآمد و گروه «حمير» نيز از او پيروي كردند. او نام خود را «يوسف» نهاد و مدتي بر اين منوال گذشت؛ سپس به او خبر دادند كه در سرزمين نجران، در شمال يمن، هنوز گروهي بر آيين نصرانيت باقي هستند. هم مسلكان ذونواس او را وادار كردند كه اهل نجران را به پذيرش آيين يهود مجبور كند. او به سوي نجران حركت و ساكنان آنجا را جمع كرد و آيين يهود را بر آنها عرضه داشت و اصرار كرد كه آن را پذيرا شوند؛ ولي آنها نپذيرفتند.
ذونواس دستور داد خندق بزرگي كندند و هيزم در آن ريختند و آتش زدند. گروهي را زنده زنده به آتش سوزاند و گروهي را با شمشير كشت و قطعه قطعه كرد، به گونهاي كه عدد مقتولان و سوختگان به بيست هزار نفر رسيد.
اين كورههاي آدم سوزي كه به دست يهود به وجود آمد، احتمالا نخستين كورههاي آدم سوزي در طول تاريخ بوده است. آنها مؤمنان مسيحي را وادار ميكردند دست از ايمان خود بردارند و هنگام كه با مقاومت آنان روبه رو ميشدند، آنها را در اين كورههاي آدم سوزي انداخته، به آتش ميكشيدند! گروهي نيز با كمال خونسردي نشسته بودند و صحنههاي شكنجه را تماشا ميكردند و لذت ميبردند كه اين مساله، نهايت قساوت آنها را نشان ميدهد. بعضي نيز گفتهاند: اين گروه مامور بازجويي و اجبار مؤمنان مسيحي به ترك مذهب حق بودند.
در اين گيرودار، يك تن از نصاراي نجران فرار كرد و به سوي روم و درباره قيصر شتافت و از ذونواس شكايت كرد و ياري طلبيد. قيصر گفت: سرزمين شما از من دور است؛ اما نامهاي به پادشاه حبشه مينويسم. او مسيحي و همسايه شما است. از او ميخواهم شما را ياري دهد؛ سپس نامهاي نوشت و از پادشاه حبشه، انتقام خون مسيحيان نجران را درخواست كرد.
مرد نجراني نزد سلطان حبشه، نجاشي، آمد و ماجرا را بازگفت. نجاشي از شنيدن اين داستان سخت متاثر شد و از خاموشي شعله آيين مسيح (ع) در سرزمين نجران افسوس خورده و تصميم به انتقام شهيدان گرفت.
لشكريان حبشه به جانب يمن تاختند و در يك پيكار سخت، سپاه ذونواس را شكست دادند و گروه بسياري از آنان را كشتند و طولي نكشيد كه مملكت يمن به دست نجاشي افتاد و به صورت ايالتي از ايالات حبشه درآمد.
«جان ناس» در مورد رفتار يهوديان نسبت به مسيحيان ميگويد:
«رابطه يهوديان و مسيحيان از ابتدا خصمانه بوده است، زيرا از قرون اول ميلادي به بعد، ربانيون و احبار يهود، منكر مسيح بودند و آن را طرد مينمودند، گرچه پيروان عيسي تا حدي هميشه مساعي جميله مبذول ميداشتند.»
ضديت يهود با حضرت مسيح (ع) در فرازهايي از انجيل منعكس شده است.
منبع:www.niazeemrooz.ir
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید