اهميت حضرت ابراهيمعليهالسلام و فرزندان ايشان در اديان ابراهيمي بر كسي پوشيده نيست. از اينروي، هر يك را اديان توحيدي يهوديت، مسيحيت و اسلام بر اساس كتاب آسماني خود، ميكوشد ارتباط خود با اين بزرگواران را نشان دهد. شناخت شخصيت اين انبيا در تورات و قرآن ميتواند بهترين ابزار براي آشنايي با اين اشخاص و آن اديان باشد و بهترين موضوع را در مطالعات بين ادياني ترسيم كند. اين مقاله با بررسي ويژگيهاي اين بزرگواران در تورات و قرآن، سعي دارد در اين راه قدمي بردارد و شباهتها و تفاوتهاي نگاه تورات و قرآن به اين انبياي الهي را برشمارد.
مقدمه
اديان ابراهيمي يا توحيدي، ادياني هستند كه در آنها حضرت ابراهيمعليهالسلام و فرزندان ايشان محوريت دارند و مورد احترام هستند. اهميت حضرت ابراهيمعليهالسلام به قدري است كه اديان توحيدي، همه خود را منتسب به ايشان ميدانند و ابراهيم را پدر اديان توحيدي ميخوانند. بسياري از موضوعهايي كه در تورات و قرآن دربارة شخصيت حضرت ابراهيمعليهالسلام و فرزندان ايشان آمده، شبيه يكديگر است و در موارد بسياري نيز با هم اختلاف دارند. شناخت موارد شباهت و اختلاف، براي فهم بهتر اين اديان مهم است. اگر جايگاه اين افراد و نقش آنان در تكوين و رشد اين اديان تبيين شود، ميتواند بهترين محور در گفتوگوهاي بين ادياني باشد. آنچه در مورد حضرت ابراهيم و فرزندانشان در يهوديت و مسيحيت آمده، برگرفته از تورات، و آنچه دربارة ايشان در اسلام آمده است، برگرفته از قرآن ميباشد. از اينروي، بررسي اين موارد در تورات و قرآن مهم است.
دين يهود، ديني توحيدي، مبتني بر تورات، شريعتمحور و داراي آموزههاي اخلاقي بسيار است. يهوديان در عقايد، احكام و اخلاق، تابع حضرت موسي، كتاب مقدس و انبياي بنياسرائيل هستند. دين يهود از كتاب مقدس عبراني پديد آمد. در اين دين، خدا از طريق نماز، مراسم ديني و خواندن كتاب مقدس عبادت ميشود.[1] وجه تمايز دين يهوديت از مسيحيت و اسلام، تمركز آن بر قوميت و مليت آن است.[2] در يهوديت، مليت و نژاد با دين در هم آميخته است. ماهيت مليت يهودي، تا حدي در مطالعات تطبيقي روشن ميشود. چنين تناسبي از مليت و دين را در برخي از اشكال مسيحيت مانند ارامنه يا كليساي قبطي نيز ميتوان يافت. همچنين واژة «امت» در اسلام به منزلة يك مجموعه از قوانين ديني، در اوايل ظهور اسلام فقط بر عربها اطلاق ميشد. در تمام اين موارد، تركيب دين و مليت برجسته است؛ گرچه در يهوديت تأكيد بر نژاد پررنگتر است.[3] در سراسر تاريخ يهود، اعتقاد به خداي واحد عادل وجود دارد. مظهر اين اعتقاد كتاب مقدّس يهوديان (تنخ يا همان عهد عتيق نزد مسيحيان) ميباشد. كتاب مقدس يهوديان يك سند كامل و متن متقن تاريخ براي آن قوم است كه مورخان عبري آن را نگاشتهاند و آغاز آن به حدود قرن هشتم قبل از ميلاد برميگردد. اين كتاب از پيدايش جهان و انسان تا سرگذشت حضرت ابراهيمعليهالسلام و فرزندان ايشان، تا زمان حضرت موسيعليهالسلام و تاريخ بنياسرائيل، همه را بيان ميكند. كتاب مقدس، تنها منبعي است كه زندگي و عملكرد آبا (حضرت ابراهيمعليهالسلام و فرزندان ايشان) را ذكر ميكند و سنتهاي آنان را برميشمرد.[4] بسياري به حجيت كتاب مقدس اشكال كردهاند و نوشتههاي آن را حجت، قابل ارزيابي و قابل تطبيق با حوادث واقع شده نميدانند،[5] اما عموم يهوديان و مسيحيان كتاب مقدس را كاملاً صحيح و موثّق ميدانند و حتّي اكتشافات باستانشناسي در فلسطين را مؤيدي براي تاريخ خود ميدانند. ما در اين مقاله به دنبال بررسي شخصيت حضرت ابراهيمعليهالسلام و فرزندان ايشان در قرآن و تورات هستيم كه در دو موضوع حضرت ابراهيم تا حضرت موسي (آبا و مشايخ) و حضرت موسي، آن را بررسي ميكنيم. محور تحليل ما مباحث تورات است و به سبب آشنايي ما با ديدگاه قرآن، كمتر به آن پرداختهايم.
1. حضرت ابراهيم حضرت موسي عليهماالسلام[6]
فهم دقيق فاصلة زماني ميان حضرت ابراهيم تا حضرت موسي ـ كه به دورة آبا و مشايخ معروف است ـ كمك شاياني به درك شخصيت حضرت ابراهيم عليه السلام و فرزندان ايشان و همچنين تاريخ و عقايد يهوديت ميكند. ريشه انديشة قوم برگزيده و مالكيت ارض موعود را كه همواره در ذهن يهود وجود داشت، در زمان ابراهيم و اسحاق بايد جستوجو كرد. مراد از آبا، شخصيتهاي مهم قبل از حضرت موسي مانند ابراهيم، اسحاق، يعقوب و بنياسرائيل است؛ گرچه برخي آدم و نوح را نيز جزو آبا دانستهاند.[7]
ريشة آبا را بايد در بينالنهرين جستوجو كرد كه عدهاي به كنعان مهاجرت ميكنند و بعدها تمام رسوم ديني و اجتماعي قوم عبراني، تحت تأثير آنان قرار ميگيرد. آيا به راستي اين حوادث از نظر تاريخي صحت دارند؟ منابع قابل دسترس تاريخي، مشكل به اين پرسش، پاسخ ميدهند.[8] يهوديان و مسيحيان كتاب مقدس را داراي اعتبار كافي براي اين امر ميدانند و دورة آبا را جزئي از تاريخ صحيح خود ميانگارند. مسلمانان نيز به پيروي از قرآن، حضرت ابراهيم و فرزندان ايشان را از شخصيتهاي تاريخي ميدانند كه سرآغاز حركتي ديني در جهان بودند.
أ. ابراهيم عليهالسلام
1. در تورات
حضرت ابراهيم عليهالسلام شخصيتي است كه هم در تورات و هم در قرآن مورد احترام قرار گرفته، و از مفاخر اديان توحيدي است.[9] نسب حضرت ابراهيم عليهالسلام تا حضرت آدم عليهالسلام در تورات مكتوب است.[10] خانوادة ابراهيم نيز ريشة سامي غربي دارند.[11]
به عقيده تورات، حضرت ابراهيم عليهالسلام حدود 2000 سال قبل از ميلاد (4000 سال قبل) در شهر اور[12] (در ساحل فرات و در جنوب عراق فعلي) متولّد شد. نامش در ابتدا ابرام (پدر بلندمرتبه) بود و خداوند در 99 سالگي به سبب بشارت به فرزند، نام ابراهيم (پدر اقوام) را بر او نهاد.[13] به علت جنگهاي متعدد در سرزمين بينالنهرين، اقوام مختلف از آنجا به سرزمين كنعان مهاجرت كردند. به نقل سِفْر پيدايش، ابراهيم عليهالسلام به همراه پدرش تارح، همسر و برادرزادهاش لوط به سمت سرزمين كنعان (فلسطين امروزي) مهاجرت كردند، ولي به علت انصراف از ادامه راه، در شهر حرّان (در جنوب تركيه امروزي و در مرز سوريه) سكونت گزيدند.[14] اين مهاجرت بخشي از مهاجرت ساميان غربي در آن دوره بود كه در آن ساميان توانستند محلي براي زندگي خود و چراگاهي براي حيوانات خود پيدا كنند و همين سبب بقاي آن قوم شد.[15]
سفر پيدايش، از باب يازدهم آية سيام به بعد، به نقل داستان مهاجرت و زندگي حضرت ابراهيم عليهالسلام ميپردازد. لازم به ذكر است كه حضرت ابراهيم عليهالسلام شخصيتي تاريخي و مسلّم است كه شيخ و زعيم قبيلة خود (عبرانيان) بود. همچنين عشيره و طايفة او نيز برجسته و شاخص بودند و بعدها روايات متعددي از ابراهيم عليهالسلام نقل كردند.[16]
بنا بر نقل تاريخ يهودي، تارح بتپرست بود، اما ابراهيم عليهالسلام به خداي واحد و محافظ كل معتقد بود و او را اِلْ شَدَه يا «ال شداي» يعني خداي قادر متعال ناميد. او با «ال شداي» آشنا شد و با او عهد بست و وعدة كنعان را براي ذرية خود از او گرفت.[17] او در حرّان اين خدا را به همه معرفي كرد و خدايان قديم و ارواح معبودهاي اجدادي را رها كرد و به مبارزه با شرك و بتپرستي پرداخت. تمايلات يكتاپرستانه، قبل از ابراهيم نيز وجود داشت، اما يكتاپرستي ابراهيم برتر و متمايز از آنان بود. خداي ابراهيم آفرينندة زمين و آسمان بود و محدود در منطقهاي خاص نبود. خداي ابراهيم، خداي اخلاقي بود كه به پرهيزكاري دعوت ميكرد.[18] گرچه اغلب مؤمنان اديان ابراهيمي معتقدند ابرهيم خود را پيامبر خدا ميدانست، برخي بدون توجه به نبوت حضرت ابراهيم عليه السلام ميگويند: «اينكه چگونه ابراهيم اين خدا را يافت، در تاريخ مشخص نيست. شايد از راه عقل نظري و شايد هم از راه اشراق دروني و تجربة عرفاني به آن رسيده باشد».[19]
سفر پيدايشِ تورات ميگويد:
ابراهيم عليهالسلام تا 75 سالگي در حرّان ماند و در 75 سالگي به امر خداوند از حرّان به كنعان رفت و همسرش ساره و برادرزادهاش لوط و برخي از مردم حرّان را نيز با خود برد و در آنجا در شرق بيتئيل خيمه زدند و سرانجام در حبرون (الخليل) ساكن شدند. در آنجا ابراهيم مكاشفهاي را تجربه كرد كه آنچه را از همان آغاز پيشگويي كرده بود مبني بر اينكه رهايي او از اور، ناشي از ارادة خدا و در راستاي هدف مشخصي بود، تأييد ميكرد.[20] او در همان الخليل از دنيا رفت. او حضرت لوط عليهالسلام را به شهر سدوم فرستاد و مردم سدوم به سبب بيتوجهي به پيام لوط، گرفتار عذاب الهي شدند. در اينكه خداي ابراهيم همان خداي موسي بود يا نه، بحث است. برخي معتقدند خداي ابراهيم همان يهوه است كه القاب متعددي داشته است؛ مانند: ال عليون، ال شدّاي، ال بت ال، و يهوه نامي بود كه در زمان موسي مطرح شد؛ وگرنه تمام اين موارد اشاره به ديني توحيدي و خدايي بسيط دارد.[21]
تورات معتقد است چون ابراهيم عليهالسلام با تكيه بر الهام خداوند به كنعان رفت و به دستورهاي الهي گوش فرا داد، از اينروي، خداوند نيز او را دوست خود برگزيد. همچنين تورات ميگويد: «خداوند متعال در كنعان با حضرت ابراهيم عليهالسلام عهد بست كه از نيل تا فرات را به فرزندان او كه از نسل اسحاق پديد ميآيند، عطا كند و نماد اين پيمان نيز ختنة پسران در هفتة اول تولد بود[22] و به سبب همين عهد بود كه او از ابرام به ابراهيم تغيير نام يافت».[23] اين وعده بعدها در غالب امت برگزيدة خدا و يك ميثاق قومي ـ جهاني از طريق سنت ختنه در بني اسرائيل به منصة ظهور رسيد.[24]
برخي معتقدند اين آيين كه در آغاز به منزلة نشانة طهارت و عبادت خداوند انجام ميگرفت، زمينه را براي همة بيگانگاني كه ميخواستند با انجام دادن سنت ختنه به امت ابراهيمي بپيوندند، فراهم ميساخت. افزون براين، به منظور تأكيد بر عنصر جهاني در اين آيينِ قومي، نام بنيانگذار قوم، ابرام، پس از ختنه، به ابراهيم (پدر امتها) تغيير يافت؛ يعني وعدههاي مذكور در عهد، شامل كساني كه از ذرية ابراهيم هم نبودند، ميشد و همة اقوامِ زمين را كه بايد در او و ذرية او بركت مييافتند، در برميگرفت.[25]
عهد خدا نقش بسيار مهمي در تجربة ابراهيم داشت. پس از وعدة نخستينِ خدا به ابراهيم و اطاعت او، مكاشفات پياپي خدا بر او نازل گرديد. با وسيعتر شدن دامنة اين وعده از جانب خدا، ابراهيم ايماني را به كار بست كه برايش عدالت بهشمار ميآيد. اعطاي نيل تا فرات، وعدة فرزند، ختنه و قرباني فرزند، همه در چارچوب آن عهد الهي و تبعيت ابراهيم است.[26]
همچنين تورات داستان قحطي و سفر ابراهيم به مصر، بازگشت به كنعان، ازدواج با هاجر، تولد اسماعيل و اسحاق در پيري، كوچ دادن اسماعيل و مادرش هاجر به فاران و وفات او را نيز بيان ميكند و اينها نشانة عظمت اين پيامبر الهي است.
2. در قرآن
داستان حضرت ابراهيم عليهالسلام در قرآن، شباهت بسياري با آنچه در تورات بيان شده است، دارد. زعامت قوم، ازدواج حضرت ابراهيم عليهالسلام با ساره و نازايي او و سپس ازدواج ايشان با هاجر، ارسال حضرت لوط به سدوم، تولد حضرت اسماعيل و اسحاق، كوچ دادن اسماعيل و هاجر به مكه، در قرآن نيز مكتوب است. البته در اين باره تفاوتهايي نيز وجود دارد؛ نام پدر ابراهيم در قرآن آزر است،[27] ولي در تورات تارح است. آزر بتپرست بود و چون پدر ابراهيم از اجداد رسول اكرمصلياللهعليهوآله بهشمار ميآيد و عالمان اسلامي معتقدند همه پدران حضرت محمّدصلياللهعليهوآله تا حضرت آدم عليهالسلام موحّد و يكتاپرست بودند، از اينروي، گفتهاند: «آزرِ بت پرست، پدر واقعي ابراهيم نبوده است. آزر عموي او بوده و چون سرپرستي و هزينة زندگي او را كه يتيم بود برعهده داشت، به او لقب پدر ابراهيم را دادند».
بسياري از داستانهايي كه دربارة حضرت ابراهيم در تورات آمده، در قرآن نيز موجود است؛ البته با اين تفاوت كه قرآن ابراهيم را از دروغ و پليديها پاك ميداند و در همة موارد براي ابراهيم مقام عصمت قائل است و بر اساس آن به نقل سرگذشت ابراهيم ميپردازد.
نكتة اساسي در مورد حضرت ابراهيم، اختلاف قرآن و تورات در دو مورد است؛ يكي جريان بتشكني حضرت ابراهيم عليهالسلام است. در قرآن به تفصيل داستان بتشكني و اعتراض به پرستش غيرخدا و سرانجام به آتشافكنده شدن و گلستان شدن آتش بر ابراهيم بيان شده است،[28] ولي تورات در اين باره ساكت است. دوم موضوع بناي كعبه است كه حضرت ابراهيم عليهالسلام به كمك اسماعيل عليهالسلام آن را بنا كرد[29] و چون اسماعيل را خداوند در پيري به او عطا كرد، پس بناي كعبه بايد در اواخر عمر شريف آن حضرت باشد كه قرآن به تفصيل به آن پرداخته، ولي در تورات از آن ذكري نشده است.
شايد دليل آن اين باشد كه تورات فقط به وقايعِ اتفاقافتاده در كنعان ميپردازد و از وقايعي كه در بينالنهرين قبل از مهاجرت ابراهيم به كنعان و همچنين وقايعي كه پس از خروج از كنعان و ورود به حجاز اتفاق افتاده، چيزي نميگويد. شايد دليل اين امر، اين است كه يهوديان و مسيحيان معتقدند مكاني كه هاجر و اسماعيل به آنجا كوچ داده شدند، در فاران در شمال شرقي سينا و جنوب فلسطين است؛ زيرا براي آنان همين كه هاجر و اسماعيل از فلسطين خارج شدند، كافي بود و بيش از آن اهميت نداشت؛ اما مسلمانان آن مكان را در امتداد اين مسير و در شرق حجاز يعني مكه ميدانند.
از منظر قرآن، ابراهيم حنيف و مسلمان است.[30] در توضيح اين مطلب بايد گفت شريعت انبيا با هم تقاوت دارد، اما دين نزد همة آنان يكي است. ما ديني به نام نوحيت، ابراهيميت، موسويت، عيسويت و يا محمديت نداريم و بر اساس تصريح قرآن «الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ»، دين از آدم تا خاتم و از خاتم تا قيامت فقط يك دين است و آن اسلام و تسليم شدن در برابر خد بر سه اصل توحيد، نبوت و معاد استوار است. به مقتضاي رشد جامعه انساني و مدني شدن انسان، قانونها و شريعت اين دين توسط انبيا كامل ميشود تا زمان نبياكرمصلياللهعليهوآله كه جامعة بشري به بلوغ اجتماعي رسيد و شريعت خداوند كامل شد و اسلام، نام رسميِ دين خدا شد. انبيا و مؤمنان از آدم تا خاتم، همه مسلمان (يعني تسليم حق) بودند و اين معناي لغوي، در زمان نبي اكرمصلياللهعليهوآله و پس از واقعة غدير، به معنايي اصطلاحي تبديل شد و نام دين خدا شد.[31] اشارة قرآن به اينكه حضرت ابراهيم حنيف و مسلمان بود، به همين دليل بوده است.
ب. اسحاق و اسماعيل عليهماالسلام
1. در تورات
تورات معتقد است خداوند بارها به ابراهيم عليهالسلام وعدة نسل فراوان داده و از طرفي ساره نيز نازا بود. از اينروي، ابراهيم عليهالسلام با كنيزش هاجر ازدواج كرد و از او صاحب پسري شد و او را اسماعيل (يعني خدا ميشنود) نام نهاد و پس از چهارده سال خداوند به ساره نيز پسري عطا كرد كه او را اسحاق (يعني ميخندد) نام نهادند.
1. تورات دربارة حضرت اسماعيل عليهالسلام سخن چنداني نميگويد و فقط پس از داستان تولد او، اشاره ميكند كه به اسماعيل بركت ميدهد و ميگويد: «او را بسيار گردانم و دوازده رئيس از وي پديد آيند و امتي عظيم از وي به وجود آوردم»[32] و در دو جاي ديگر نيز به او اشارهاي دارد؛ يكي در مورد بحث ختنه كه خداوند آن را واجب كرد و اسماعيل در آن هنگام سيزده ساله بود[33] و ديگري كه ميگويد اسماعيل و مادرش در فاران ساكن شدند و مادرش براي او زني از اهل مصر گرفت.[34] تورات معتقد است پيدا شدن آب براي اسماعيل و مادرش در مكاني به نام «بئر شبع» در جنوب فلسطين و شمال شرق صحراي سينا بوده است.[35]
سخنِ سفر پيدايش دربارة حضرت اسحاق عليهالسلام مبهم است و شخصيت او تحت تأثير پدرش حضرت ابراهيم و پسرش حضرت يعقوب قرار گرفت. پس از مرگ ابراهيم، بلافاصله يعقوب ظاهر ميگردد. تورات دربارة اسحاق معتقد است كه خداوند به او نسل فراوان ميدهد و عهد و پيمان خدا با ذرية ابراهيم از نسل اسحاق بسته شد و ارض موعود (نيل تا فرات) متعلّق به بنياسحاق (و سپس بنياسرائيل) است و اسحاق جانشين ابراهيم است و ذريه فراواني (از نسل يعقوب) پيدا ميكند. اسحاق وارث همة داراييهاي ابراهيم و وارث اين سرزمين است.[36] به نظر تورات، آنان قوم برگزيده و منتخب الهي هستند كه بايد بر سرزمين مقدس (نيل تا فرات) حكومت كنند.[37]
تورات دربارة داستان ذبح فرزند ابراهيم عليهالسلام نيز ميگويد:
حضرت ابراهيم مأموريت يافت اسحاق را قرباني كند و ابراهيم اين مسئله را با اسحاق در ميان نميگذارد و در پاسخ او دربارة اينكه پس گوسفند قرباني كجاست، فرمود: اي پسر من، خدا برة قرباني را براي خود مهيا خواهد ساخت. ابراهيم، اسحاق را به مذبح برد، ولي خداوند قوچي را فدية اسحاق قرار داد و از ذبح شدن اسحاق جلوگيري كرد[38] و به سبب اين اطاعتِ ابراهيم، خداوند بركتهاي فراواني در نسل ابراهيم و اسحاق قرار داد.[39]
2. در قرآن
قرآن نيز بسياري از مطالب ارائه شده در تورات را با تفاوتهايي ميپذيرد. قرآن دربارة اسماعيل و مادرش معتقد است پس از اينكه ساره از وجود اسماعيل ابراز ناراحتي كرد، ابراهيم، اسماعيل و هاجر را به مكه آورد و رها كرد و پيدايش آب مربوط به همين دوران است. مسلمانان معتقدند چشمة زمزم در مكه، همان آب است. ابراهيم به كنعان رفت و پس از سالها به مكه بازگشت، و خداوند به او دستور داد اسماعيل را ذبح كند. او چند بار اين دستور را در خواب ديد و سرانجام آن را با اسماعيل در ميان گذاشت و اسماعيل نيز به او فرمود: «پدرم، دستور را اجرا كن». ابراهيم آمادة ذبح كردن فرزند شد كه خداوند قوچي را فديه او قرار داد.[40]
مسلمانان معقتدند فاران كوهي است در نزديكي مكه، نه جنوب فلسطين، همچنين اختصاص وعدة الهي به نسل اسحاق را نميپذيرند و ميگويند خداوند در اعطاي عهد به ابراهيم فرمود از نسل تو هر كس كه ظالم باشد، صاحب عهد نميشود و به مقام امامت و رهبري الهي نخواهد رسيد. از اينروي، پيامبر اسلام نيز كه از نسل اسماعيل و ابراهيم است، صاحب عهد الهي است.
بنا بر آنچه بيان شد، معلوم گرديد اصليترين موضوع، وصايت است كه به اختلاف شديد بين فرزندان و پيروان حضرت ابراهيم منجر شده است. يهوديان و مسيحيان، بر اساس آنچه در تورات آمده است، معتقدند خداوند عهد خود را فقط با ذرية اسحاق از نسل ابراهيم بسته است و فقط بنياسرائيل كه فرزندان يعقوب و اسحاق هستند، وارث عهد خدا هستند. از اينروي، براي فرزندان اسماعيل حقي را در عهدِ خدا قائل نيستند. تورات معتقد است خداوند عهد خود را (اعطاي سرزمين نيل تا فرات) به ابراهيم عليهالسلام داده است و ميگويد: «در آن روز خداوند با ابرام عهد بست و گفت اين زمين را از نهر مصر تا به نهر عظيم يعني فرات به نسل تو بخشيدهام»[41] سپس در ادامه پس از بشارت ِ اسحاق به ابراهيم ميگويد: «در نسل ابراهيم هم، اين عهد را به فرزندان اسحاق دادهام، نه فرزندان اسماعيل» همچنين ميگويد:
خدا به ابراهيم گفت اما زوجة تو ساراي، نام او را ساراي مخوان، بلكه نام او ساره باشد ? و او را بركت خواهم داد و پسري نيز از وي به تو خواهم بخشيد. او را بركت خواهم داد و امتها از وي به وجود خواهند آمد و ملوك امتها از وي پديد خواهند شد ? آنگاه ابراهيم بر وي در افتاده بخنديد و در دل خود گفت، آيا براي مرد صدساله پسري متولد شود و ساره در نود سالگي بزايد ? و ابراهيم به خدا گفت كاش كه اسماعيل در حضور تو زيست كند ? خدا گفت به تحقيق، زوجهات ساره براي تو پسري خواهد زاييد و او را اسحاق نام بنه و عهد خود را با وي استوار خواهم داشت تا با ذريت او بعد از او عهد ابدي باشد ? و اما در خصوص اسماعيل، تو را اجابت فرمودم. اينك او را بركت داده بارور گردانم. و او را بسيار كثير گردانم، دوازده رئيس از وي پديد آيند و امتي عظيم از وي به وجود آورم ? لكن عهد خود را با اسحاق استوار خواهم ساخت كه ساره او را بدين وقت در سال آينده براي تو خواهد زاييد.[42]
دو نكتة مهم در اين مطلب وجود دارد: الف)عهد خدا، اعطاي سرزمين نيل تا فرات است و صاحبان آن برگزيدگان جهان خواهند بود؛ ب) اين عهد فقط به فرزندان اسحاق از نسل ابراهيم ميرسد، نه به فرزندان اسماعيل؛ زيرا وارث و ذبيحة ابراهيم، اسحاق است نه اسماعيل. تورات دربارة اسماعيل سخن چنداني نميگويد و او را محروم از عهد الهي و ارث از ارض موعود (نيل تا فرات) ميداند. اساساً اعتقاد صهيونيسم مسيحي و صهيونيسم يهودي بر مالكيت يهود بر نيل تا فرات، ناشي از همين نگاه تورات ميباشد. تورات بار ديگر به صراحت اعلام ميكند وارث عهد خداوند فقط ذرية اسحاق است:
پس (ساره) به ابراهيم گفت: اين كنيز را با پسرش بيرون كن؛ زيرا كه پسر كنيز با پسر من اسحاق وارث نخواهد بود ? اما اين به نظر ابراهيم دربارة پسرش بسيار سخت آمد ? خدا به ابراهيم گفت دربارة پسر خود و كنيزت به نظرت سخت نيايد، بلكه هر آنچه ساره به تو گفته است، سخن او را بشنو؛ زيرا كه ذريت تو از اسحاق خوانده خواهد شد.[43]
اما قرآن، هم اسماعيل و هم اسحاق را در عهد خدا مساوي ميداند و عهد خدا را امامت و ولايت بر مردم ميداند، نه امري مادي (ارض موعود) و آن را از آنِ ظالمان نميداند. قرآن ميفرمايد: «وَإِذِ ابْتَلَي إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَاماً قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِي قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ».[44]
مسلمانان معتقدند بنياسرائيل فقط در عصر خود، قوم برگزيده بودند،[45] نه اينكه در همة اعصار قوم برگزيده باشند. پيامبر خاتم نيز از نسل اسماعيل بود و شايد همين امر دليل شد كه يهوديان و مسيحيان، نبوت نبياكرمصلياللهعليهوآله را نپذيرند؛ زيرا او از بنياسماعيل بود، نه بنياسرائيل. و آنان ايشان را به خوبي ميشناختند،[46] و معتقد بودند ايشان از بنياسرائيل كه وارث عهد خداست، نيست.
در مجموع، وجود وصي و جانشين براي حضرت ابراهيم، از اصول مسلّم و مهم در اديان توحيدي است كه حل آن ميتواند بسياري از مسائل بين اديان را حل كند. خاستگاه و نگاه نژاديِ يهود و ادعاي ارض موعود (نيل تا فرات) وصايت است. نگاه اسلام، نگاه مبتني بر امامت و ولايت است كه هر كس از آل ابراهيم كه شرايط آن را داشته باشد به اين عهد ميرسد؛ چه از نسل اسحاق باشد يا از نسل اسماعيل. قرآن ميفرمايد: «فَقَدْ آتَيْنَا آلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَآتَيْنَاهُم مُّلْكاً عَظِيماً».[47] در تقاضاي ابراهيم نيز فرمود:«لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ» ما نيز بر همين اساس، هم اسماعيل و هم اسحاق را وصي و جانشين ابراهيم ميدانيم.
ج. يعقوب عليهالسلام و بنياسرائيل
1. در تورات
از منظر تورات، اسحاقعليهالسلام كه جانشين ابراهيم عليهالسلام بود، صاحب دو فرزند توأم شد. اولي را عيسو (پرمو) و دومي را يعقوب (تعقيب ميكند) ناميد. تورات معتقد است ابتدا قرار بود عيسو جانشين پدر شود، ولي همسر اسحاق
با حيلهاي يعقوب را به جاي عيسو نزد يعقوب فرستاد و يعقوب عهد جانشيني
را از پدر گرفت و پدر متوجه نشد.[48] يعقوب با رفتاري بحثانگيز در مقام
وارث عهد الهي در صحنة رويدادهاي كتاب مقدس ظاهر ميشود. او
براساس سنت نوزو، دربارة تضمين حقوق وراثت براي خود، با عيسو
معامله ميكند. او با يك كاسه خورشت، حق نخستزادگي را صاحب ميشود. او اين حق را به صورت شفاهي دريافت ميكند و اين عهد هم تغييرناپذير است. رسمي كه با قوانين معاصر آن دوره نيز سازگار بود.[49] يعقوب، جانشين اسحاق شد. يعقوب ملقّب به اسرائيل بود. برخي ميگويند اسرائيل يعني كسي كه بر خدا پيروز شد، اما ترجمة صحيح آن به عبري عبارت است از كسي كه بر قهرمان پيروز شد يا كسي كه همراه خدا ميجنگد و علت آن، كشتي گرفتن يعقوب با الوهيم (خدا) است كه به پيروزي يعقوب انجاميد و خدا او را اسرائيل ناميد.[50] البته يهوديان معتقدند اينجا مراد از الوهيم يكي از فرشتگان خداست، نه ذات مجرّدِ محض حي قيوم.[51]
يعقوب دوازده فرزند داشت به نامهاي لاوي، يساكار، يهودا، بنيامين، يوسف، شمعون، زبولون، جاد، اشير، دان، نفتالي رؤبين، كه بنيامين و يوسف از يك مادر بودند. به اين دوازده نفر بنياسرائيل (يعني فرزندان يعقوب) و به فرزندان آنان اسباط بنياسرائيل ميگفتند. تمام داستانهاي مربوط به بنياسرائيل به اين دوازده سبط مربوط ميشود. در تورات داستان اسرائيل و بنياسرائيل به تفصيل بيان شده است و از آنان با عنوان قوم برگزيده و مالك ارض موعود نام برده شده است.[52] يعقوب مذبحي در بت ال (بيت ايل) بنا كرد كه در مقابل بتپرستي بود. در آنجا خدا عهد خود را با او تمديد كرد. او كه قبلاً با نيرنگ عهد را ربوده بود، با بخشش برادرش، براي عهد الهي صلاحيت يافت.[53]
داستان خواب يوسف و حسادت برادرانش نسبت به او، طرح قتل يوسف، انداختن يوسف به چاه، نجات يوسف و عزيمتش به مصر، زندان و تعبير خواب او، رسيدن او به مقام صدارت اعظم مصر، قحطي در كنعان، عزيمت برادران يوسف به مصر براي آذوقه، دعوت يوسف از برادران براي مسافرت به مصر و ورود بنياسرائيل به مصر داستانهايي است كه در سفر پيدايش تورات مطرح شده است. سفر پيدايش، با مرگ يوسف خاتمه مييابد. سفر خروج با داستان اسباط بنياسرائيل و پيشرفت آنان از نظر علوم و فنون آغاز ميشود و تا آنجا ادامه دارد كه فرعون مصر به آزار بنياسرائيل پرداخت و بنياسرائيل براي رهايي از ظلم او، از خداوند تقاضاي رهبر كردند تا آنها را از اين وضعيت برهاند و خداوند حضرت موسي را فرستاد و آنان نيز از او تبعيت كردند.
2. در قرآن
قرآن بحث حيله را در قبول جانشيني امر رسالت در مورد حضرت يعقوب عليهالسلام و يا داستان كشتي گرفتن يعقوب با خدا را نميپذيرد، اما بسياري از اقوال تورات در مورد يعقوب، يوسف و بنياسرائيل را ميپذيرد. سورة يوسف مشتركات زيادي با اواخر سفر پيدايشِ تورات دارد؛ اما نكته قابل ذكر اين است كه قرآن همواره با نگاه همراه با احترام و عصمت به يعقوب، يوسف و انبياي بنياسرائيل مينگرد و از نسبت دادن گناه و پليدي به آنان پرهيز ميكند و آنان را بندگاني صالح، عابد و مطيع در برابر خداوند ميداند.
2. حضرت موسي عليهالسلام [54]
موسيبنعمرام (عمران) شخصيت محوري تورات است. از منظر تورات، پس از ظلم فراوانِ فرعون به بنياسرائيل و به بردگي گرفتهشدن آنان توسط فراعنه، آنان از خداوند تقاضاي رهبري براي نجات از دست فرعون كردند و خداوند نيز دعاي آنان را اجابت كرد و حضرت موسي را براي آنان برانگيخت. براساس گزارش كتاب مقدس، در ابتدا شخصيتِ محوري تمام وقايع قوم عبراني حضرت موسي بود و هيچ شكي وجود ندارد كه موسي شخصيتي تاريخي بود.[55] افزون بر اين، او منجي بنياسرائيل نيز بود. بسياري او را مؤسس دين يهود ميدانند و او را با شخصيتهاي مهم تاريخي مانند عيسي و محمد كه بنيانگذار دينهاي خاصي بودند، مقايسه ميكنند.[56]
أ. تولّد و رشد موسي عليهالسلام
1. در تورات
سفر خروج و سفر اعداد در تورات، به سرگذشت حضرت موسي و بنياسرائيل ميپردازد. در سفر خروج بيان شده است كه شخصي از قبيله لاوي[57] با يكي از دختران قبيله خود ازدواج كرد و داراي پسري زيبا شد و چون به دستور فرعون پسران بنياسرائيل را ميكشتند،[58] مادر نوزاد، او را به مدت سه ماه مخفي نگاه داشت و چون مخفي نگهداشتن او بيش از اين ممكن نبود، صندوقي تهيه، و منافذ آن را قيراندود كرد و كودك را در آن نهاد و در نيل رها كرد و خواهر موسي همراه صندوق رفت. اندكي بعد، دختر فرعون صندوق را ديد و به كنيز خود دستور داد صندوق را بياورد. وقتي كودك را در آن مشاهده كرد، گفت او از عبرانيان است. خواهر موسي جلو رفت و گفت آيا بروم زني شيرده از عبرانيان بياورم تا به كودك شير دهد. دختر فرعون پذيرفت و خواهر موسي نيز مادر طفل را آورد و او دايه موسي شد و موسي نزد مادرش رشد يافت و دختر فرعون او را موسي (در عبري، موشه يعني از آب كشيده شده) ناميد.[59]
اين داستان بيانگر توجه خداي موسي ـ كه در آينده يهوه ناميده ميشود به موسي ميباشد كه قرار است رسالتي بزرگ بر عهدة او قرار دهد. اين داستان در حدود 1250ـ 1300 ق.م بوده است و موسي در دامان مادر و تحت حمايت دختر فرعون بزرگ شد و اين امر، امكان تحصيل و رشد در بزرگترين مركز تمدن آن روزگار را براي او فراهم ساخت تا موسي به سلاح دانش و حكمت نيز مسلح شود.[60] تا اينكه روزي موسي براي ديدن قوم خود (عبرانيان) از قصر خارج شد و ظلم يك مصري (قبطي) بر يك بنياسرائيلي را ديد كه مداخلة موسي، منجر به قتل آن مصري شد. وقتي جريان مرگ مصري توسط موسي برملا شد، فرعون دستور قتل موسي را صادر كرد و موسي به سرزمين مديان كه تحت تسلّط فرعون نبود، فرار كرد و در آنجا با راهبي به نام يترون (شعيب) آشنا شد و با صفوره دختر او ازدواج كرد و از او صاحب فرزندي شد به نام جرشون (يعني غريب). موسي تا سالها به شباني گوسفندان يترون پرداخت تا اينكه مهمترين حادثة زندگياشكه منجر به رسالت و اعزام به مصر براي نجات بنياسرائيل شد، به وقوع پيوست.[61]رشد در دربار، مانع از اين نشد كه موسي با مصائب بنياسرائيل آشنا نشود و به همدردي نپردازد. همين امر او را در آينده در امر رسالت موفقتر كرد.[62]
2. در قرآن
آنچه در باب دوم سفر خروج آمده، با آنچه در سورة قصص در قرآن آمده است، شباهتهاي بسيار دارد و تفاوتها بسيار ناچيز است. تفاوت اصلي آن است كه براساس قرآن، همسر فرعون كودك را سرپرستي كرد، اما تورات ميگويد دختر فرعون سرپرستي موسي را برعهده داشته است.
زندگي در قصر فرعون، سبب آشنايي موسي با حكمت و دانش شد و چوپاني گوسفندان شعيب او را صبور و بردبار ساخت و او را براي رهبري قوم در بيابان سينا آماده كرد؛ آموختن اين ويژگيها، لازمة امر رسالت بود. اين امر مهم هم در قرآن و هم در تورات بيان شده است و آن را از نقاط قوت زندگي موسي برشمردهاند.
ب. بعثت، معجزات و نجات بنياسرائيل
1. در تورات
در ادامة سفر خروج آمده است:
پس از مرگ پادشاه مصر و دعاي مردم، خداوند از روي لطف بر آنان نظر كرد
و تصميم گرفت آنان را از اسارت نجات دهد. موسي در بيابان حوريب[63]
كه جبلاللّه است، مشغول چوپاني گوسفند يترون (شعيب) بود كه صدايي را
از ميان آتشي از بوتة خار شنيد كه با او سخن ميگويد. او مشاهده كرد كه بوته
به آتش مشتعل است، ولي نميسوزد. ندايي آمد كه «اي موسي!»، گفت:
بلي، فرمود: نزديك من بيا، كفشهايت را از پاي بيرون بياور؛ زيرا در
مكان مقدسي ايستادهاي. من خداي اجداد تو ابراهيم، اسحاق و يعقوب هستم. دعاي مردم مصر را اجابت كردم و تو را براي رهايي آنان فرستادم. موسي بعد از پرسش و پاسخهايي با خدا و گرفتن چندين معجزه و اجازه همراهي با برادرش هارون، به سمت فرعون و بنياسرائيل حركت كرد.[64] او با شباني در اين منطقه، شناختي همهجانبه از اين منطقه كسب كرد و بدون اينكه آگاه باشد، آمادگي يافت تا بتواند براي سالهاي آينده، بنياسرائيل را در اين بيابان رهبري كند و اين نشانة كمك خدا به موسي است.[65]
نكتة داراي اهميت اين است كه خدايي كه با موسي صحبت كرد، براي مردم بيگانه نبود، بلكه همان خداي عهدكننده با ابراهيم و يعقوب بود. از اينروي، به او اعتماد كردند كه يهوه آنان را نجات خواهد داد و مسير تاريخ را عوض خواهد كرد.[66] خداوند همچنين به موسي وعدة نجات بنياسرائيل از دست فرعون را داد و وعدة كرد سرزمين كنعان را كه بسيار پربركت است، به بنياسرائيل بدهد؛ البته مشروط بر آنكه خداوند را عبادت كنند. موسي و هارون نزد فرعون رفتند. ابتدا فرعون حرفهاي آنان را نپذيرفت وحضرت موسي چندين معجزه آورد و حتّي در نبرد ميان ساحران و موسي، موسي برنده شد تا اينكه بعد از معجزات فراوان، فرعون تسليم شد و به موسي گفت بنياسرائيل را از مصر خارج كن.
تورات دو معجزه را هنگام بعثت موسي برميشمرد: 1. تبديل شدن عصاي هارون به اژدها؛ 2. ساطع شدن نور از دست موسي. پس از آنكه فرعون اينان را نپذپرفت، موسي هر بار كه نزد فرعون ميرفت، معجزه و عذابي براي فرعون و مصريان ميآورد و هر بار، فرعون وعده ميداد كه بنياسرائيل را رها كند؛ اما به وعدة خود عمل نميكرد. ساير معجزات و عذابهاي موسي و هارون عبارتند از: 1. تبديل شدن آبها و نهرهاي مصريان به خون؛ 2. زياد شدن قورباغه ميان آنان؛ 3. زياد شدن پشه؛ 4. زياد شدن مگس؛ 5. مرگ حيوانات مصريان بر اثر وبا؛
. مبتلا شدن مصريان و چارپايان آنان به دمل؛ 7. فرود آمدن تگرگ بر مصريان و تلف شدن حيوانات و مزارع؛ 8. زياد شدن ملخ؛ 9. تاريك شدن مساكن مصريان تا سه روز؛ 10. مرگ نخستزادگان انسانها و حيوانات مصري و حتي نخستزادة فرعون.
پس از آخرين عذاب و مرگ نخستزاده و جانشين فرعون، سرانجام فرعون تسليم شد و شبانه موسي و هارون را خواست و به آنان گفت با بنياسرائيل به هر جا كه ميخواهيد برويد و هر كه را ميخواهيد عبادت كنيد. سپس موسي، بنياسرائيل را طلبيد و به سوي درياي سرخ در شرق مصر كوچ كردند و در كنار دريا اردو زدند. فرعون پس از چندي پشيمان شد و به تعقيب آنان پرداخت. قوم موسي وقتي سپاه فرعون را ديدند، از موسي كمك طلبيدند و او به اذن خدا، دست خود را به طرف دريا دراز كرد و دريا شكافت؛ بادي از مشرق وزيد و معبر را خشك كرد و بنياسرائيل از آن عبور كرد و وقتي لشكر فرعون خواست عبور كند، به امر خدا با اشارة موسي معبر بسته شد و لشكر فرعون همه غرق شدند. سرانجام دعاي بنياسرائيل به اجابت رسيد و خداوند به وسيلة موسي آنان را از دست مصريان و فرعون نجات داد و آنان پس از عبور از دريا، وارد صحراي سينا شدند و تا وفات موسي آنجا مستقر بودند. تورات تعداد افراد بنياسرائيل را هنگام خروج از مصر، به استثناي كودكان، نزديك به 600 هزار مرد، و فاصلة عصر يوسف تا خروج از مصر را حدود400 يا 430 سال ميداند.[67]
حضرت موسي پس از عبور از درياي سرخ و ورود به صحراي سينا، مفهوم بنيادينِ حكومت الهي را پيريزي كرد. او تنها كسي بود كه ايدة حكومت الهياش به منزلة يك واقعيت مسلم، هزاران سال باقي ماند.[68] يهوديان همه ساله، سالروز عبور از دريا و نجات بنياسرائيل را جشن ميگيرند و عيد پسح (فصح) يادآور چنين روزي است. خروج از مصر همواره در اذهان يهوديان ماند و به سمبلي براي آزادي قوم تبديل گشت.[69]
نكتة مهم اين است كه داستان موسي و بنياسرائيل از مسلمات تاريخ يهود است؛ اما برخي معتقدند موسي نه تنها مؤسس دين يهود نبود، بلكه درصدد ايجاد انقلاب نيز نبود. در تاريخ تنها اين مسئله آمده است كه او فقط اين سد محكم را شكست و در آن نيروهاي جديدي به وجود آمدند تا نقطة فشار و عاملي براي تغيير در حكومت باشند. موسي منجي قومش نبود، بلكه برترين فردي بود كه قوم را به حركت درآورد.[70]
زيگموند فرويد يهودي نيز در سال 1937 با تحليل روانشناختي خود به اين نتيجه رسيد كه اولاً موسي مصري است، نه بنياسرائيلي و ثانياً ديانت او شبيه ديانت خدايان قديم مانند اختاتون است و شبيه ديانت بنياسرائيلي نيست. عالمان يهود به اين شبهات پاسخ دادند، اما اين مسئله شبهات بسياري ايجاد كرد و بسياري از مسلمات قوم يهود را دچار ترديد كرد و اين مسئله در قرن بيست، بهانهاي براي سكولارها شد.[71]
2. در قرآن
سخن قرآن در اينباره، مانند سخن تورات است و همين ديدگاه را در مورد بعثت موسي در سوره طه آيات 11 ـ 16 بيان ميكند و برخي از اين معجزات را نيز در سورة اعراف آيات 130 و133 يا سورة اسراء آيه 101 بيان ميكند. گفتني است قرآن تعداد معجزات را بيش از اين ميداند. البته تفاوتهايي نيز بين قرآن و تورات در اين باره وجود دارد. برخي از اين تفاوتها عبارتند از:
أ. قرآن معجزات را مربوط به عصاي موسي ميداند، نه عصاي هارون (كه تورات ميگويد)؛
ب. تورات ميگويد موسي فقط براي نجات بنياسرائيل آمد، ولي قرآن معتقد است هدف اصلي موسي اين بود كه او وظيفه داشت فرعون را به ايمان، عمل صالح و ترك كفر دعوت كند و سپس به فكر نجات بنياسرائيل باشد؛
ج. تورات ميگويد فرعون خود به موسي گفت هرجا ميخواهيد برويد، ولي قرآن ميگويد موسي به اذن خدا بنياسرائيل را مخفيانه از مصر بيرون برد (شعراء 52)، نه به اذن فرعون؛
د. قرآن معتقد است موسي عصاي خود را به دريا زد، ولي تورات ميگويد موسي دست خود را به طرف دريا دراز كرد.
اما در مجموع، اصل داستان و چگونگي بعثت موسي و نجات بنياسرائيل مورد توافق قرآن و تورات است.
ج. حوادث صحراي سينا تا وفات موسي
1.در تورات
از منظر تورات، پس از عبور بنياسرائيل از دريا، آنان در شبه جزيرة سينا توقّف كردند و مدت 40 سال در صحراي سينا سرگردان بودند. در اين مدت خداوند ابري در آسمان بر سر آنان قرار داد و براي آنان از آسمان مَنّ (نوعي شبنم) و سلوي (مرغ بلدرچين آماده خوراك) ميفرستاد. در اين مدت بود كه بنياسرائيل بهانههاي مختلفي براي حضرت موسي ميآوردند و از او تقاضاهاي بسيار داشتند. هنگامي كه سه ماه از خروج بنياسرائيل از مصر گذشته بود، حضرت موسي مأموريت يافت براي گفتوگو با خداوند (يهوه) به بالاي طور (كوه) سينا برود و در آنجا دو لوح دريافت كرد كه فرمانهايي بر آن نقش بسته بود كه به ده فرمان معروف است؛ اين فرمانها عبارتند از:1. براي خود، خدايي جز من نگيريد؛ 2. به بت سجده نكنيد؛3. نام خدا را به باطل نبريد؛ 4. شنبه را گرامي بداريد؛ 5. پدر و مادر را احترام كنيد؛ 6. مرتكب قتل نشويد؛ 7. زنا نكنيد؛ 8. دزدي نكنيد؛ 9. بر همسايه شهادت دروغ ندهيد؛10. به اموال و ناموس همسايه طمع نورزيد.[72]
نكتة مهم و بحث انگيز ميان دانشمندان، نام يهوه است. برخي معتقدند خاستگاه اين نام خدايان عبري است و يك مفهومِ ديني و قديمي بود كه حضرت موسي آن را زنده كرد؛ اما برخي معتقدند تا زمان موسي چنين نامي وجود نداشت. به هرحال، طرح نام يهوه اين حقيقت را روشن ميسازد كه اين نام در مقابل ايمان چندخداپرستان قرار گرفت و توسط موسي مطرح شد و معبد، عبادات و مسائل مذهبي حول آن، با قبل از آن متفاوت بود و اين سرآغاز ايماني جديد در ميان چندخداپرستان آن زمان بود.[73]
وقتي بنياسرائيل ديدند موسي در مراجعت از طور سينا تأخير كرد، نزد هارون رفتند و از او خواستند كه او برايشان خداياني بسازد. هارون نيز از زيورآلات آنان گوسالهاي ساخت و آنان را به پرستش آن تشويق كرد. خداوند موضوع را به موسي اطلاع داد و خواست بنياسرائيل را هلاك كند، اما بر اثر شفاعت موسي، از آن صرفنظر كرد. موسي لوحها را برداشت و به سوي بنياسرائيل رفت و وقتي آنان را ديد، لوحها را بر زمين كوبيد و خرد كرد. سپس به مؤاخذة هارون پرداخت و گوساله را سوزاند و خرد كرد و در آب ريخت و به بنياسرائيل نوشاند. سپس به لاويان امر كرد شمشيرهاي خود را بردارند و در نصف روز مشركان را بكشند و هر كس جان سالم به در بَرَد، مورد عفو خداوند قرار گرفته است.
سپس خداوند به موسي دستور داد كه وي دو لوح سنگي، مانند لوحهاي خردشده بتراشد و وصاياي مزبور را بر آنها بنويسد. موسي پس از رهايي از اين مشكل، احكام خدا را به بنياسرائيل آموخت و در صحراي سينا حكومتي برپا كرد و تا آخر عمر رهبري اين حكومت را بر عهده داشت. عهد خداوند (دادن ارض موعود در مقابل اطاعت خداوند) همچنان پابرجا بود.
سرانجام موسي در 120 سالگي در موآب، حوالي بحرالميّت از دنيا رفت و بنياسرائيل 30 روز براي او عزاداري كردند. اين جريان در آخر سفر تثنيه آمده است و تورات (مشتمل بر 5 سفر از 39 سفر عهد عتيق يا تتخ) با آن به اتمام ميرسد. پس از حضرت موسي، وصي او حضرت يوشعبننون رهبري ديني مردم را بر عهده گرفت و مأموريت يافت بنياسرائيل را به ارض موعود و كنعان ببرد.
بنياسرائيل در صحراي سينا دستورهاي مفصلي از خدا دريافت داشتند[74] كه اين مطالب در كتاب مقدس نه به ترتيب زمان، بلكه با يك ترتيب منطقي و موضوعي ارائه شده است. مهمترين اين دستورها عبارت است از: 1.شمارش قوم بنياسرائيل؛ 2. مقررات اردوگاه بنياسرائيل؛ 3. حيات مذهبي بنياسرائيل؛ 4. اقدامهاي لازم براي هدايت قوم در بيابان.[75]
موسي با حسرت به سرزمين موعود مينگريست و قوم را نصيحت ميكرد كه از گذشته درس بگيرند و در آينده خوب رفتار كنند. محتواي اين مطالب در سفر تثنيه آمده است. توصيههاي موسي را ميتوان در چند مورد بيان كرد: 1. تشويق به آموختن درس عبرت از گذشته؛ 2. تشويق به دوست داشتن خدا كه معطي ارض موعود است؛ 3. تشويق به رفتاري شايستة قوم برگزيده (تقدس در پرستش، محبت به همنوع، تعهد به عهد خدا)؛ 4. تجديد عهد (ادامه عهد اول با خدا).[76]
دستورهاي مشابه ده فرمان، در برخي متون مصري و بابلي وجود داشت، اما در هيچ يك ورع و پارسايي به منزلة تكليف و رفتار اخلاقي و وظيفة واجب دانسته نشده بود. بعدها ده فرمان كامل شد و به صورت مجموعهاي به نام اسفار خمسه يا كتاب قانون درآمد كه به تورات نيز مشهور است.[77]
تورات (يعني تعليم) به منزلة وحي خدا به مردمِ اسرائيل نوشته شد. اسم تورات برگرفته از قوانين و آموزههايي است كه حضرت موسي در كوه سينا از خداوند دريافت كرد و بعدها همة آموزههاي يهوديت را دربرگرفت.[78]
يهوديت و پيروان آن، مدعي بودند تنها خداي قابل پرستش، خداي يگانه است. كتاب مقدس يهود، از اصليترين منابعي بود كه به ترويج يكتاپرستي پرداخت و در مقابلِ چندخداپرستي اديان بزرگ آن زمان ايستاد.[79] يكتاپرستي كه نماد آن يهوه بود، با موسي در اسفار خمسه نمود يافت. فرمانهاي اولية ده فرمان، به صراحت به تبيين يكتاپرستي ميپردازد.[80]
افزون بر ده فرمان كه در طور سينا نازل شد، عالمان يهود 613 حكم اعتقادي، اخلاقي و فقهي از تورات استخراج كردند كه مشتمل بر 365 نهي و 248 امر است. برخي از احكام، متعلق به سرزمين مقدس و معبد است كه پس از ويراني آن، ديگر قابل اجرا نيست.[81]
2. در قرآن
در قرآن داستان خروج موسي و بنياسرائيل از مصر (شعرا، 52)، دريافت الواح و شكسته شدن و جايگزيني آن با الواح ديگر (اعراف، 145) و گوسالهپرستي و مرگ بنياسرائيل در يك نيمروز (طه، 90) با اندك تفاوتي در مقايسه با تورات بيان شده است. قرآن از الواح، ولي تورات، از دو لوح نام ميبرد و يا اينكه تورات، گوسالهپرستي را به هارون، ولي قرآن آن را به سامري نسبت ميدهد و ساحت حضرت هارون را از شرك و بتپرستي پاك ميداند. در مجموع، داستان حضرت موسي از تولّد تا وفات و داستان رفتارهاي بنياسرائيل، در تورات و قرآن مشتركات زيادي با يكديگر دارند.
نتيجهگيري
در مجموع بايد گفت كه حضرت ابراهيم عليه السلام و فرزندان ايشان در هر سه دين يهوديت، مسيحيت و اسلام مورد احترام هستند. شناخت دقيق اين افراد و آشنايي با نقش آنان در اين اديان، ما را در فهم بهتر اين اديان كمك ميكند. تورات ـ به منزلة متن مقدس دو دين يهوديت و مسيحيت ـ تنها متني است كه به تفصيل به داستان حضرت ابراهيم عليه السلام و فرزندان ايشان پرداخته، و قرآن نيز به عنوان وحي و متن مقدس مسلمانان به نوعي به همين امر پرداخته است. اين مقاله نيز به بررسي اين افراد در متون ديني اين اديان پرداخته است.
مقايسة انبيا در تورات و قرآن و بيان موارد تشابه و افتراق، نه تنها در شناخت بهتر از اين انبيا نقش دارد، بلكه ميتواند موضوعي مناسب براي گفتوگوهاي بين ادياني باشد.
از منظر تورات، ابراهيم صاحب عهد الهي است و پس از ايشان نيز اين عهد به فرزندان ايشان از نسل اسحاق و يعقوب ميرسد. تورات اين عهد را همان مالكيت نيل تا فرات ميداند، اما در مقابل، قرآن اين عهد را مقام امامت ميداند و تمام فرزندان ابراهيم را مشروط به اينكه از ظالمان نباشند، صاحب عهد ميداند.
تورات اسحاق را ذبيحة ابراهيم ميداند، اما از منظر قرآن، اسماعيل ذبيحة ابراهيم است. در ساير موارد، ميان تورات و قرآن شباهت وجود دارد. تورات دربارة گلستان شدن آتش بر ابراهيم و بناي كعبه ساكت است، ولي قرآن به تفصيل به آن پرداخته است.
در مورد اسحاق و اسماعيل نيز هم قرآن و هم تورات به كوتاهي سخن گفتهاند. داستان يعقوب و بنياسرائيل نيز از مواردي است كه شباهت ميان تورات و قرآن زياد است. اگر از تفاوتهاي جزئي چشمپوشي كنيم، ميتوان گفت كه اين داستانها بسيار شبيه يكديگرند.
داستان حضرت موسي نيز از مواردي است كه شباهتهاي مهمي ميان تورات و قرآن در آن وجود دارد و تفاوتها، جزئي است؛ مانند اينكه تورات تربيت موسي را به دست دختر فرعون ميداند، اما قرآن آن را به دست فرعون و همسرش ميداند؛ تورات عصاي هارون را معجزهگر ميداند، اما قرآن عصاي موسي را؛ تورات معتقد است موسي فقط براي نجات بنياسرائيل ارسال شد، اما قرآن معتقد است موسي براي هدايت فرعون و سپس نجات بنياسرائيل ارسال شد؛ تورات باز شدن دريا را به دست موسي نسبت ميدهد، اما قرآن آن را به عصاي موسي نسبت ميدهد؛ تورات، هارون را سازندة گوساله ميداند، اما قرآن سامري را.
در مجموع، ميتوان از اهميت حضرت ابراهيم عليه السلام و فرزندان ايشان در هر سه دين نام برد و در هر سه دين به دنبال موارد مشترك بود. توحيد لب لباب اين اديان است. نبوت و معاد نيز از ديگر اصول اين اديان است كه نشانگر مبدأ واحد براي اين سه دين است. از اينروي، تمامي اين بزرگواران در اين جهت تلاش كردهاند. اين موارد ميتواند بهترين موضوعات براي گفتوگوهاي بينادياني، و بهترين وسيله براي وحدت ميان پيروان اين دين حنيف در برابر بيدينان و سكولارها باشد.
منابع
ـ كتاب مقدس، انجمن پخش كتاب مقدس ايران، 1977.
ـ كتاب مقدس، ترجمة تفسيري، انگلستان، انجمن بين المللي كتاب مقدس، 1995.
ـ ابان، ابا، قوم من، تاريخ بنياسرائيل، ترجمة نعمت الله شكيباصفهاني، تهران، يهودا بروخيم، 1358.
ـ اپستاين، ايزيدور، يهوديت: بررسي تاريخي، ترجمة بهزاد سالكي، تهران، مؤسسة حكمت و فلسفة ايران، 1385.
ـ احمد، محمد خليفه حسن، تاريخ الديانة اليهوديه، قاهره، دار قباء للطباعه و النشر و التوزيع، 1998.
ـ شولتز، ساموئل، عهد عتيق سخن ميگويد، ترجمة مهرداد فاتحي، بيجا، آموزشگاه كتاب مقدس، بيتا.
ـ المسيري، عبدالوهاب، دايرةالمعارف يهود، يهوديت و صهيونيزم، ج4، ترجمة مؤسسة مطالعات و پژوهشهاي تاريخ خاورميانه، تهران، دبيرخانة كنفرانس حمايت از انتفاضة فلسطين، 1383.
ـ ناس، جان باير، تاريخ جامع اديان، ترجمة علي اصغر حكمت، تهران، علمي فرهنگي، 1385.
ـ ييتس، كايل، يهوديت، در جهان مذهبي: اديان در جوامع امروز، ترجمة عبدالرحيم گواهي، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1374، ج 2.
-Ben Sasson, Haim Hillel, "History" in Encyclopedia Judaica, Vol. 8, Jerusalem: Keterpress Enterprises, 1996.
-Goldenberg, Robert, The Origins of Judaism: From Canaan to the Rise of Islam, Cambridge: Cambridge University Press, 2007.
-Jacobs, Louis, The Jewish Religion: A Companion, Oxford: Oxford University Press, 1995.
-Josef Kastein, History and Distiny of the Jew, (Trans. From the German by Hanter Paterson), New York, Garden City, Paplishing Co. 1936.
-Kung, Hans, Judaism: Between Yesterday and Tomorrow, New York: Continuum, 1996.
-Malamat, Abraham, "Origins and Formative period" in A History of the Jewish People, Edited by: H.H. Ben-Sasson, Cambridge: Harvard University Press, 1994.
-Rabinowitz, Abraham Hirsch "Commandments, the 613" in Encyclopedia Judaica, Vol.5, Jerusalem: Keterpress Enterprises, 1996.
-Roth, Cecil, A History of the Jews: From Earliest Times through the Six Day War, New York: Schocken Books, 1970.
-Seltzer, Robert. M, "Jewish People" in The Encyclopedia of Religion, Edited by Mircea Eliade, Vol. 8, New York: Macmillan Library reference usa, 1995.
* دانشجوي دکتراي اديان و عرفان مؤسسه آموزشي پژوهشي امام خمينيقدسسره دريافت: 24/9/88 ـ پذيرش: 11/11/88
E-mail: Taheri54@gmail.com
[1]. Robert Goldenberg, The Origins of Judaism: From Canaan to the Rise of Islam, p.5.
[2]. Louis Jacobs, The Jewish Religion: A Companion, p.2.
[3]. Robert M. Seltzer, "Jewish People" in The Encyclopedia of Religion, Vol. 8, p.30-31.
[4]. Haim Hillel Ben Sasson, "History" in Encyclopedia Judaica, Vol. 8, P 572 / and see: Cecil Roth, A History of The Jews: From Earliest Times Through the Six Day War.
[5]. Robert Goldenberg, The Origins Of Judaism: From Canaan To The Rise of Islam, p.9.
[6]. ر.ك: كتاب مقدس (سفر پيدايش و اوايل سفر خروج)
ـ ايزيدور اپستاين، يهوديت: بررسي تاريخي، ترجمة بهزاد سالكي، ص3-10.
ـ ساموئل شولتز، عهد عتيق سخن ميگويد، ترجمة مهرداد فاتحي، ص25 ـ 34.
ـ ابا ابان، قوم من: تاريخ بنياسرائيل، ترجمة نعمت الله شكيب اصفهاني، ص8 ـ 16.
ـ جان ناس، تاريخ جامع اديان، ترجمة حكمت ص 488 ـ491.
ـ محمد خليفه حسن احمد، تاريخ الديانه اليهوديه، ص193-195.
ـ عبدالوهاب المسيري، دايرةالمعارف يهود، يهوديت و صهيونيسم، ج4، ص 138-146.
- Haim Hillel Ben Sasson, "History" in Encyclopedia Judaica, Vol. 8, p.571- 574.
- Abraham Malamat, "Origins and Formative period" in A History of the Jewish People,
p.28-42.
[7]. محمد خليفه حسن احمد، تاريخ الديانه اليهوديه، ص 193.
[8]. Abraham Malamat, "Origins and Formative period" in A History of the Jewish People, p.28.
[9]. Hans Kung, Judaism: Between Yesterday and Tomorrow, p.9.
[10]. پيدايش 5: 1 ـ 33 نسب نوح تا آدم و 11: 10 ـ 42 نسب ابراهيم تا سام بن نوح.
[11]. Haim Hillel Ben Sasson, "History" in Encyclopedia Judaica, Vol. 8, p.573.
[12] . شهر اور (Ur) با جمعيتي حدود 500000 نفر كه به كشاورزي، ساخت مصنوعات دستي و تجارت اشتغال داشتند، پايتخت امپراتوري سومر بود. اين شهر در 1960 ق.م به دست عيلاميها نابود شد.(ايزيدور اپستاين، يهوديت: بررسي تاريخي، ترجمة بهزاد سالكي، ص 5)
[13]. ر.ك: كتاب مقدس (سفر پيدايش 17: 1 به بعد).
[14]. آنان ابتدا در حران سكونت داشتند،كه احتمال دارد ابراهيم نيز در آنجا متولد شده باشد. آنان بهسبب رونق وشكوفايي اور بدانجا مهاجرت كردند كه پس از وقوع جنگ و ناآرامي در بين النهرين و اور به حران بازگشتند. تارح در حران وفات يافت و ابراهيم سرپرستي خانواده را برعهده گرفت. (ايزيدور اپستاين، يهوديت: بررسي تاريخي، ص 4 و 5)
[15]. Ben Sasson, Haim Hillel, "History" in Encyclopedia Judaica, Vol. 8, p.573.
[16]. جان ناس باير، تاريخ جامع اديان، ترجمة علي اصغر حكمت، ص 23.
[17]. Hans Kung, Judaism: Between Yesterday and Tomorrow, P.6.
[18]. ايزيدور اپستاين، يهوديت: بررسي تاريخي، ص 5.
[19]. همان، ص 6.
[20]. همان، ص7
[21]. محمد خليفه حسن احمد، تاريخ الديانه اليهوديه، ص 193.
[22]. Robert Goldenberg, The Origins of Judaism: From Canaan to the Rise of Islam, p.10.
[23]. پيدايش 15: 19 و 17: 19ـ 21؛ بر همين اساس بنياسرائيل و هم اكنون يهوديان معتقدند نيل تا فرات ارض موعود آنان و متعلّق به آنان است. از اين رو در پرچم رژيم صهيونيستي دو خط آبي وجود دارد كه نمايانگر رود نيل تا فرات است كه در مركز آن ستاره داود است كه نماد بازگشت قدرت به يهوديان است.
[24]. ايزيدور اپستاين، يهوديت: بررسي تاريخي، ص 7.
[25] . همان، ص 8.
[26] . ساموئل شولتز، عهد عتيق سخن ميگويد، ص27.
[27] . انعام: 74.
[28] . ر.ک: انبياء و صافات.
[29] . بقره: 127
[30]. بقره، 135 / آل عمران: 67 / آلعمران 95.
[31]. مائده: 3.
[32]. پيدايش 17: 20.
[33]. پيدايش 17: 23 ـ 27.
[34]. پيدايش 14: 21 ـ 22.
[35]. عبدالوهاب المسيري، دايرةالمعارف يهود، يهوديت و صهيونيزم، ترجمة مؤسسة مطالعات و پژوهشهاي تاريخ خاورميانه، ج 4، ص140-141.
[36]. پيدايش17: 15-22.
[37]. ساموئل شولتز، عهد عتيق سخن ميگويد، ص 28 ـ 29.
[38] . پيدايش 22: 1 به بعد.
[39]. عبدالوهاب المسيري، دايرةالمعارف يهود، يهوديت و صهيونيزم، ج 4، ص 141-142.
[40]. صافات: 102؛ البته در منابع اسلامي نيز گاه بر خلاف نظر مشهور، اسحاق را ذبيحة ابراهيم ميدانند، ممكن است اعتقاد به ذبيحه بودن اسحاق در اسلام از اسرائيليات باشد. براي آگاهي بيشتر ر.ك: (تفاسير قرآن ذيل آيات مربوط به ابراهيم؛ و كتابهاي مربوط به قصص انبيا در قرآن).
[41]. پيدايش 15: 18.
[42]. پيدايش17: 15-22.
[43]. پيدايش 21: 10-13.
[44]. بقره، 124.
[45]. بقره، 47 و 122.
[46]. يعرفونه كما يعرفون ابنائهم؛ (انعام:20).
[47]. نساء، 54،
[48]. پيدايش 27: 1 به بعد.
[49]. ساموئل شولتز، عهد عتيق سخن ميگويد، ص 29.
[50]. پيدايش 32: 24 ـ 32؛ و 35: 10 / ايزيدور اپستاين، يهوديت: بررسي تاريخي، ص 8.
[51] .ر.ك: هوشع 12: 3 ـ 4.
[52]. ر.ك: عبدالوهاب المسيري، دايرةالمعارف يهود، يهوديت و صهيونيزم، ج 4، ص 142ـ144.
[53]. ساموئل شولتز، عهد عتيق سخن ميگويد، ص30- 31.
[54]. ر.ك: كتاب مقدس(خروج، اعداد و تثنيه)؛ ايزيدور اپستاين، يهوديت: بررسي تاريخي، ص9ـ32 / ساموئل شولتز، عهد عتيق سخن ميگويد، ص35ـ78 / ابا ابان، قوم من، تاريخ بنياسرائيل، ترجمة نعمت الله شكيباصفهاني، ص13ـ25 / جان ناس باير، تاريخ جامع اديان، ترجمة علي اصغر حكمت، ص491ـ505 / محمد خليفه حسن احمد، تاريخ الديانه اليهوديه، ص195-202 / كايل ييتس، «يهوديت»، در جهان مذهبي: اديان در جوامع امروز، ج2، ترجمة عبدالرحيم گواهي،ص573 ـ 583.
- Haim Hillel Ben Sasson, pp.574- 578. - Abraham Malamat, pp 40-46; - Josef Kastein, p.9-12.
[55]. Josef Kastein, P.9.
[56]. Hans Kung, Judaism: Between Yesterday and Tomorrow, p.48.
[57]. نام اين شخص در تورات عَمرام بن قَهات بن لاوي بن يعقوب است خروج 6: 14 ـ 20. در منابع اسلامي به عِمران معروف است.
[58]. چون منجّمان به فرعون خبر دادند كه شخصي از بنياسرائيل تاج و تخت تو را نابود خواهد كرد و او در حال متولّد شدن است.
[59] . خروج 2: 1 ـ 11.
[60]. ساموئل شولتز، عهد عتيق سخن ميگويد، ص 42.
[61]. خروج 2: 11ـ22.
[62]. ايزيدور اپستاين، يهوديت: بررسي تاريخي، ص 9.
[63]. اين واژه در دعاي سمات به «حوريث» تصحيف شده است و مراد همان صحراي سينا است.
[64]. خروج3: 2ـ15
[65]. ساموئل شولتز، عهد عتيق سخن ميگويد، ص 42.
[66]. ايزيدور اپستاين، يهوديت: بررسي تاريخي، ص 10.
[67] . خروج 12: 40؛ و 15: 13 / ر.ك:
- Haim Hillel Ben Sasson, "History" in Encyclopedia Judaica, Vol. 8, p.574.
[68]. Josef Kastein, History and Distiny of the Jew, p.10.
[69]. Haim Hillel Ben Sasson, "History" in Encyclopedia Judaica, Vol. 8, p.150 & 576.
[70]. Josef Kastein, History and Distiny of the Jew, P10.P 9.
[71]. محمد خليفه حسن احمد، تاريخ الديانة اليهودية، ص 65.
[72] . خروج 20: 1 به بعد؛ تثنيه 5: 6 به بعد.
[73]. Abraham Malamat, "Origins and Formative period" in A History of the Jewish People, Edited by: H.H. Ben-Sasson, p.45.
[74]. ر.ك: اعداد1:1 تا 10:10
[75]. ساموئل شولتز، عهد عتيق سخن ميگويد، ص 63 - 64.
[76] . همان، ص 75- 76.
[77] . ايزيدور اپستاين، يهوديت: بررسي تاريخي، ص17.
[78]. Louis Jacobs, The Jewish Religion: A Companion, p.562.
[79]. Robert Goldenberg, The Origins of Judaism: From Canaan to the Rise of Islam, p.26.
[80]. Hans Kung, Judaism: Between Yesterday and Tomorrow, p.27.
[81]. see: Abraham Hirsch Rabinowitz, "Commandments, the 613", in Encyclopedia Judaica, V.5, p.760-783.
<http://marefateadyan.nashriyat.ir>
محمدحسين طاهري*
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید