عزاداري
ايام محرم و روزهاي عزاداري سرور عاشقان آقا اباعبدالله الحسين (ع)، رزمندگان در جبهه اگر به حسينيه نزديك بودند به آنجا ميرفتند و گرنه در گوشهي سنگرها عزاداري ميكردند.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 177
عطر و آرايش و مسواك
آرايش سر و صورت و تميز كردن بدن و لباس و ساير وسايل انفرادي، كار معمول بچهها در شب عمليات بود، خصوصاً عطر زدن به همديگر. بچههايي كه عطر داشتند، كناري ميايستادند و بچهها را كه به ستون يك ميآمدند با عطر خوشبو ميكردند.
خوشبو كردن دهان و دندان، با مسواك كردن و نخوردن خوراكيهاي بدبو و نكشيدن سيگار در شب عمليات بيشتر مورد تأكيد بود، حتي بچههايي كه براي شناسايي ميرفتند، براي مأموريتهايشان همهي اين كارها را ميكردند.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 83
عقد اخوت
بچهها براي جاري ساختن عقد اخوت، يا به صورت دوتايي به گوشهاي خلوت ميرفتند تا به جز خدا، كسي از عهد ميان آنان مطلع نشود، يا از روحاني گردان ميخواستند تا صيغه را بينشان جاري سازد.
داداشهاي صيغهاي محرم اسرار هم بودند و با هم شرط ميكردند هر كدام را كه خدا طلبيد، بگويد برادري دارم كه هميشه با هم هستيم و تنها جايي نميرويم و حتماً شفاعت او را هم نزد خدا بكند. آنان در هنگام خواندن صيغهي برادري با هم قرار ميگذاشتند كه از همهي حقوق برادري صرفنظر كنند و ببخشند، مگر حق شفاعت، دعا و زيارت.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 169
عهد صلوات
رزمندگان براي اينكه خودشان را به ذكر دائم مقيد كنند، رسم بود كه يك نفر تسبيح خود را به ديگري ميداد و با او عهد ميبست تا روزي صد صلوات بفرستد يا در هر نماز او را دعا كند. آنها با اين عمل توان خودشان در كسب توفيق بيشتر را محاسبه ميكردند و برخي افراد چادرها در مدت يك هفته، هفتاد تا هشتاد هزار صلوات ميفرستادند.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 171
عهد بر ادامه ي راه شهيد
بعد از عمليات، رزمندهها به ياد شهيدان دور هم جمع شده، عهدنامهاي مينوشتند. قسمت عمدهي آن به صورت متني بود كه در رثاي شهيد يا شهدا نوشته ميشد و بيشتر به سوگنامهاي به بيان عواطف قلبي و تعابيري در منقبت و فضايل شهيدان شبيه بود و به طور ضمني، يادآوري و تأكيد بر ادامهي راه شهدا و انتقام خونشان داشت.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 189
عيادت و پرستاري
عيادت از بيمار در جبهه محدود به حدودي نبود. كافي بود بفهمند دوستي، برادري، بچه محلي حالش خوش نيست و مدتي است كه بيمار است. بلند ميشدند چند نفري از يگان خود راه ميافتادند و ميآمدند سراغش. طول راه و زمان رفت و برگشت هم در شرايط عادي مسئلهاي نبود. پيش ميآمد كه بچهها از انديمشك به اهواز ميآمدند و تا محل و مقر مريض را پيدا كنند دو روز اين طرف آن طرف ميزدند. بچههايي كه گاهي نميتوانستند براي برادر بيمارشان چيزي هديه بياورند، جز سهميهي خود كه جلوجلو از تداركات ميگرفتند، اگر دستشان خالي بود دلشان لبريز از عشق و ارادت بود.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 65
عيد قربان
عيد قربان كه ميشد، بچههاي حاجي هر گردان گوسفندانشان را در گردان خودشان قرباني ميكردند و بساط چلوكباب و حليم صبحانه در حسينيه برقرار ميشد. سايرين هم به ديدن حاجيهاي جبهه، در محدودهي قرارگاه خودشان ميرفتند و عيد را به آنها تبريك ميگفتند.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 176
عيد نوروز
آغاز سال نو و جشن عيد نوروز به همراه ديد و بازديدها، تبريك و تهنيت و عيدي دادن و عيدي گرفتنها كم و بيش در منطقه مثل شهر جريان داشت؛ سنتها با همان رنگ و روي منطقهاي. موقع تحويل سال، چنانچه قبل از عمليات، بعضي سفرهي هفتسين ميانداختند، كه سينهاي آن بسته به نوع رستهاي كه بچهها داشتند توفير ميكرد. در تخريب كه بيشتر با مين سر و كار داشتند، به نحوي بود و در زرهي به نحو ديگر، و به همين ترتيب در ساير رستهها. سلاحهايشان را به هم تكيه ميدادند از قبيل سيمينوف و سام هفت (نوعي موشك)، و وسايلش نظير سمبه و سرنيزه و بقيهي آنچه از لوازم جنگي بود و حرف اول اسم آنها سين (س).
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 105
غذاي عملياتي
وقتي وضع پذيرايي و غذاي بچهها در جبهه تغيير ميكرد، خبردار ميشدند كه خبري هست. آنقدر اين روش معمول بود كه چنانچه به دلايلي در يك عمليات مسئولان كمي كوتاه ميآمدند، صداي همه در ميآمد كه: مگر به ما مرغ دادهايد كه برويم عمليات! مثلاً دو سه روز قبل از عمليات بيتالمقدس_ آزادسازي خرمشهر_ صبحها به بچهها تخم مرغ ميدادند و اين امر تا آن زمان بيسابقه بود.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم)
غذاي وحدت
انزوا و گريز از جمع، جز براي راز و نياز و خلوت كردن با خدا چنان از ساحت مقدس جبهه دور بود كه حتي اگر بعضي ارادهي آن را هم ميكردند، نميتوانستد. غذاي وحدت (طعام دستهجمعي خوردن) يكي از نشانههاي اين همبستگي بود.
اين سفرهها بيشتر شبهاي جمعه و در مسجد مقر گسترده ميشد، بدين صورت كه بلافاصله بعد از نماز و تعقيبات آن، بچههاي خدمات با سفرههاي سفيد و درازشان پيدا ميشدند. بعد از پهن كردن سفرهها، نخست نمك و آبليمو زينتبخش آنها ميشد. هر بار بچههاي يك دسته «خادم الحسين» ميشد و حتي فرماندهان هم از اين قاعده مستثني نبودند.
در سفرههاي وحدت، موقع صبحانه، يكي نان پخش ميكرد، ديگري پنير جلوي بچهها ميگذاشت، يك نفر هم مسئول چاي بود. موقع شام و ناهار هم تعدادي وسط سفره ميايستادند و ظروف غذا را دست به دست بين برادران تقسيم ميكردند.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 32
فداكاري
از «انالله» و عزيمت به سوي جبههي حق تا «و انا اليه راجعون» و شهادت، شعار جملهي جنود خدا به رنج افكندن خود براي راحت و رفاه سايرين بود. يكبار با دادن اوركت به برادر سرمايي همپست موقع نگهباني و يكبار انداختن تنها پتوي خويش در شبهاي سرد زمستان كردستان به روي عزيز همرزم كه از سرما به خود ميلرزيد.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 97
قرآن خواندن
قراعت سورههاي مستحبي قرآن بعد از هر نماز، خواندن سورهي «الرحمن» در روز جمعه و سورهي «واقعه» هر شب قبل از خواب، به صورت گروهي و يا تكتك از سنتهاي جاري در جبههها و در ميان بچههاي رزمنده بود.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 190
قرآن ملجأ همه بي پناهان
سامان همه نابسامانيها و ملجأ همهي بي پناهان و ريسمان محكم همهي افتادگان، قرآن بود.
قرآن، همان مونس شهدا و مجروحان در آخرين لحظات زندگي .
بسياري از اوقات ديده ميشد بچههايي كه خود را مقيد كرده بودند حتماً هر روز يك جز قرآن بخوانند. اگر روزي اين ارتباط قطع ميشد، در اولين فرصت و فراغت در پي جبران بر ميآمدند و تا پايان ماه كل قرآن را ختم مينمودند.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم)
قرائت قرآن
در جلسان قرآني كه معمولاً بعد از نماز مغرب و عشا تشكيل ميشد، هر كدام از برادران آياتي را تلاوت ميكردند. روحاني گردان و اگر ايشان نبود يكي كه وضعش از بقيه بهتر بود ايراد برادران را ميگرفت و در نهايت، توضيحاتي پيرامون آيات خوانده شده ميداد. بعد حاضران موظف بودند كه هر كدام حديثي از معصوم (ع) را با معنياش بگويند. در آخر هم با عزاداري جلسه به اتمام ميرسيد.
هر وقت گردان به عقب برميگشت و بچهها بيشتر ميتوانستند دور هم جمع بشوند، بلافاصله اين جلسه را راه ميانداختند. اكثراً هم سعي ميكردند در اين جلسان قرآن را با قرائت بخوانند، بدون اينكه رو دربايستي بكنند و امتناعي داشته باشند.
در كمال اخلاص آنچه در توانشان بود بيپروا ارايه ميكردند. علاوه بر جلسات مذكور، كلاسهايي به عنوان آموزش قرآن وجود داشت كه برادراني هم به اين منظور اعزام ميشدند. در غياب ايشان از افرادي كه در بين خود دوستان بودند، استفاده ميشد. بچههايي كه اصلاً نميتوانستند بخوانند، ظرف يك ماه در اين كلاسها مخصوصاً قبل از عمليات، همه چيز را فرا ميگرفتند. بعد كه اسم بعضي از آنها را جزو شهدا ميديدي، توي دلت ميگفتي: حالا ميفهمم چرا دير آمده زود ميخواستند بروند.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 172
كاشت ، داشت ، برداشت
هر گرداني بر حسب مدتي كه در منطقهاي از جبهه حضور داشت، سعي ميكرد تعدادي بره، گوسفند و مرغ و خروس نگهداري كند. البته بعضي از اينها نذر بچهها و فرماندهاني بود كه براي سلامتي برادران در عمليات و خط مقدم تهيه كرده بودند.
هر چند وقت يكبار به مناسبت توفيقات و پيروزيهاي به دست آمده يكي دو تا از آنها را قرباني كرده، شب با گوشتش در حسينيه كباب ميدادند و مابقي آن را حليم درست ميكردند و صبح از بچههاي گردان پذيرايي مينمودند.
از ديگر سنتهاي خوب بچهها، داير كردن صيفي و كاشتن سبزيجات در زمينهاي مساعد جبهه بود كه بخشي از مايحتاج مقر خودشان در طول اقامت در يك محل را تأمين ميكردند.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 118
كراهت تنها خوردن
بعد از پخش دست به دست غذا، رسم بر اين بود، تا همهي برادران و عزيزان نميآمدند و نمينشستند، كسي دست به غذا نميبرد. از اولين نفر كه غذا ميگرفت، تا آن كسي كه غذا را ميكشيد، همه با هم غذا ميخوردند و تنها خوردن را بد ميدانستند، چون كراهت دارد.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 113
كمبود پتو
بسيار اتفاق ميافتاد كه بچهها، خصوصاً در فصل سرما كه با كمبود پتو مواجه بوديم، با ديرتر آمدن به سنگر يا چادر، به ديگران اين فرصت را ميدادند كه از آنچه وجود داشت استفاده كنند، در نتيجه خودشان تا صبح از سرما بيدار ميماندند، با اين ملاحظه كه قبل از بيدار شدن بقيه بيرون ميآمدند تا معلوم نشود روانداز نداشتهاند و نخوابيدهاند. آفتاب كه بالا ميآمد و هوا گرمتر ميشد، در صورت امكان چند ساعتي ميخوابيدند.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 102
كمبودها
وضع تداركات و خورد و خوراك نيروها هميشه به يك منوال نبود و به اصطلاح در بر روي يك پاشنه نميچرخيد. نبود يا كمبود آذوقه يك طرف، رساندن آن به نقاط صعبالعبور يا زير آتش و احياناً در محاصره هم به قول بعضيها همان طرف! ميماند. نحوهي برخورد بچهها با اين وضع، وضعي كه در واقع خودشان با طيب خاطر و عاشقانه با حضور در منطقه براي خودشان به وجود آورده بودند. برادراني كه در حجب و حيا كار را به جايي رسانده بودند كه سر سفرههاي شلوغ گروهان، اگر از چشم توزيعكنندگان پنهان ميماندند سرشان را بلند نميكردند تا آنكه بغلدستيشان متوجه شده و خدمتگزاران را صدا ميكردند كه مثلاً به فلاني غذا ندادهايد چه رسد به اينكه اهل تقاضا باشند و بهانهي آنچه نيست، بگيرند. مواقعي كه براي بيست نفر به اندازهي سه نفر غذا ميآمد، گاهي چراغ را خاموش ميكردند كه: «ابوالفضلي هر كس گرسنهتر است بيايد جلو و غذا بخورد» و بعد كه چراغ روشن ميشد، سفره و غذاي دست نخورده اشك همه را در ميآورد.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 33
گفت و شنود
سادگي و صداقت و صميميت كه در رگ حيات و زندگي در جبهه و جنگ جريان داشت، بيش از هر چيزي موجب پاكيزگي زبان و صفاي سخن بود و آن همه حكمت و رحمتي كه جايي براي غلو و از آن جمله حرف ناراست و ناصواب باقي نميگذاشت مزيد بر حدي از هوشياري كه هر قول راستي را نيز نقل نكنند، از حيث اخلاقي، اطلاعاتي و موقعشناسي. چنان كه به اخلاص و اندكي مزاح در پاسخ سؤال از جراحتشان ميگفتند: «ضرب خورده» يا «به آهن خورده» به جاي توضيح تير و تركش و نوع آسيبديدگي و جزئيات حادثه، و نوعي رد گم كردن و در عين حال متوسل به دروغ نشدن، چون تكه كلام «گفتند نگوييد» كه درستتر و راستتر آن «نگفتند بگوييد»، كنايه از اينكه گويندهي خبر نگفته كه مطلب را براي شما بازگو كنم و به اين ترتيب طفره رفتن از بيان آنچه نبايد به زبان ميآمد و صداقت كه غايت راستي و درستي بود.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 83
لباس با اتو پوشيدن
بعد از نظافت و پاكي، توجه به ظاهر و زيبايي لباس و آراستگي آن موجب ميشد بچهها براي لباسهاي شسته و چين و چروك برداشتهي خود فكري بكنند. حداقل كاري كه در آن شرايط و با آن امكانات ميشد كرد و معمول بود، صاف كردن لباسهاي رو بود، بعد از خشك شدن، لاي پتويي كه موقع خواب زير سر و يا زير بدن خود ميانداختند.
بعضي پا را از اين فراتر ميگذاشتند و براي حفظ هميشگي اتوي لباس، يقه و لبهي جيب پيراهن خود را ميخواباندند و به لباس ميدوختند و البته از داشتن جيب صرفنظر ميكردند. بعضي هم با درآوردن و بريدن يقه، يعني آخوندي كردن يقهي لباس، كاري ميكردند كه ديگر پيچ و تاب داشتن و كج و معوج شدن يادش برود.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 194
لباس سپاه
در سالهاي نخست جنگ كه هيچ منع و ملاحظهاي در پوشيدن لباس فرم سپاه براي نيروهاي مردمي بسيج نبود، گرچه بعدها از پوشيدن آن خودداري ميكردند و به طريق اولي خود برادران سپاهي نيز همينطور.
از آداب پوشيدن آن يكي اين بود كه وقتي وضو ميساختند، هنگام استفاده از دستشويي به حرمت آرم و آيهي ويژهي سپاه، پيراهن را از تن بيرون ميآوردند و حتيالامكان با آن استراحت نميكردند و نميخوابيدند.
در پاكيزگي و معطر ساختن آن كوشا بودند و براي مس نشدن عبارات و آيه و دور داشتن از انظار براي پرهيز از ريا، حفاظي مثل پرس شمعي رويش ميكشيدند يا تصوير امام را زينت بخش روي آن ميكردند. اما در شب عمليات با تمام حساسيتي كه عراقيها روي افراد سپاه داشتند، پوشيدن آن مورد تأكيد جمع بود و ديگران را نيز به وجد ميآورد.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 43
لباس شب عمليات
شب عمليات آنها كه پاسدار نظامي بودند لباس فرم و آنها كه نيمه كادر بودند لباس كرهاي ميپوشيدند. برادراني بودند كه قبل از عمليات پيراهن مخصوصي را به امضاي حاضران ميرساندند تا در آن دنيا از شفاعتشان بهرهمند باشند. نظير شهيد عمليات كربلاي 8 تقي جاننثاري و عادت بقيهي رزمندگان چنان بود كه يك دست لباس خاكي شسته شده را برميداشتند با كتري آب جوش اتو ميكردند، عطر و گلاب ميزدند و به همراه پيشانيبندي سرخ با عبارت نوشتههايي چون: «يا زهرا (ص)، يا حسين (ع)، يا زيارت يا شهادت، لبيك يا خميني، سپاه محمد (ص) مسافر كربلا»، شال سبز يا سياه ذكردوزي شدهاي برميداشتند و روز موعود استفاده ميكردند و آن جزو زينت و زيبايي و حاكي از آمادگي عاشقانهي آنان بود.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 45
لباس شهادت
دوستان شهدا، لحظه و آني بيياد آنها به سر نميبردند. همهي هوش و حواسشان به آنها بود. يكي از راههاي حفظ اين ارتباط و مؤانست، پوشيدن لباس شهدا و بستن سربند آنها به سرشان بود. گاهي ميشد يك لباس يا سربند را چندين شهيد پشت در پشت پوشيده يا بر سر بسته بودند و به نفر ديگر رسيده بود.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 199
راوي : مهدي فهيمي
لباس كهنه و وصله دار
بعد از پاكي و تميزي لباس، سادهپوشي و استفاده از لباسهاي وصلهدار براي بسياري از بچهها امري عادي بود. اين وضع را گاهي خودشان به وجود ميآوردند؛ با هديهي لباسهاي نو و سهميهي خود به برادران پاسدار وظيفه، در شرايطي كه خودشان به آنها نيازمند بودند. نتيجهاش اين ميشد كه لباسهاي پاره شدهي خود را وصله كنند و بدوزند و استفاده كنند.
گاهي هم وصله داشتن لباسها ناشي از فقر تداركات و به موقع نرسيدن كمكهاي مردمي بود. آنچه بيش از همه اين سادهپوشي را دامن ميزد، توجه به وضع بيتالمال بود و اجتناب از اسراف و قناعت كردن به حداقل امكانات.
فرماندهان، در ردههاي مختلف، مثل ساير زمينهها از اين حيث زبانزد هم بودند و پيشكسوت.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 196
محاسبه ي اعمال
علم و ايمان به آيات و روايات و توجه به عقل و نقل، مرجع همهي ضمايري است كه در جمله فرهنگ جبهه به جاي اشخاص و اسم و رسم آنها نسشته است. چنانكه از ثامنالائمه (ع) روايت «ليس منا من لم يحاسب نفسه في كل يوم» نقل ميشود كه خودشان را به طور خاص مخاطب آن مييابند نه غير را و در نتيجه لحظهاي از محاسبهي خويش غفلت نميكنند. از جمله: 1_ تهيهي دفترچههاي خاص با ورقههايي جدولبندي شده براي ثبت معاصي و مكروهات چون غيبت، دروغ، حرف بيهوده و نظير آن براي همان منظور جلوي عنوانهاي جدول به نحوي كه خود بدانند و بخوانند، علامت ميزدند و شب هنگام به محاسبه و مطالعه مينشستند. 2_ بودند كساني كه بعد از شهادت دوستانشان با تأملي جانكاه وانمود ميكردند كه «آنها رفتند و ما به ايشان ملحق نشديم» اصل حسابرسي و محاسبه در اين منطقه بود. مرور همهي فعل و انفعالات و بعد در اندوهي عميق فرو رفتن و تا عمليات ديگر جستوجو كردن سر عدم پذيرش با شرايط بر حسب ظاهر برابر! سپس خلوت كردن و به دعا و تلا وت قرآن و خواندن زمزمههاي عاشقانه. 3_ زهر چشم گرفتن از نفس در حسابرسيها در حد صغيره و كبيره و نسبت به خود عفو و چشمپوشي و اغماض روا نداشتن و چهار چشمي مواظب اوضاع و احوال بودن.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 199
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید