اشاره
قصد نگارنده در اين نوشتار، نه بيان زندگي يا تعاليم ماني، بلكه بررسي ادبيّات مانوي و معرفي متون عمده آن است. دين ماني هرچند ديني اصيل نيست و آميخته اي از تعاليم چند دين بزرگ، يعني دين زرتشت، بودا و مسيحيّت، است با اين همه از چند نظر از برخي اديان ديگر ممتاز است.
شخص ماني به نوشتن كتاب، و به تصوير كشيدن تعاليم خود، اهميّت داده است. برخلاف بودا و زرتشت و عيسي كه چيزي به رشته تحرير درنياوردند، ماني به دست خود، هشت كتاب نوشته است. علاوه بر اين، ادبيّات مانوي انبوهي از كتابهاي مختلف است كه به زبانهاي گوناگون نوشته شده اند، لذا دين ماني از لحاظ گوناگوني زبان متونش نيز جالب توجه است. متون مانوي به زبانهاي پارسي ميانه، پهلوي، سغدي، چيني و اويغوري نوشته شده اند. تصويرگري ماني و آثار به دست آمده در اين زمينه (به ويژه كتاب ارژنگ) از امتيازات او محسوب مي شود.
نكته ديگر آنكه اين دين گرچه ظاهراً رو به افول نهاده، امّا از آنجا كه ريشه اي گنوسي داشته است، هنوز در قالب فِرَق گوناگون گنوسي، به ويژه در عالم مسيحيّت، به حيات خود ادامه مي دهد. «رستگاري از راه دانش» كه اصل و اساس هر نوع تفكّر گنوسي است، هنوز آنقدر جاذبه دارد كه افرادي را به سوي خود بكشاند. همانگونه كه قدّيس آگوستين، يكي از آباي عظيم القدر كليسا، اقرار مي كند كه در دوران گرايش خود به مانويّت، بيشتر جذب اين جنبه آيين مذكور بوده است.
ادبيّات مانوي به دو دسته متون مقدّس و جز آن تقسيم مي شود. ادبيّات مقدّس شامل 6 كتاب از 8 كتاب ماني است. ادبيّات غيرمقدّس شامل كتب گوناگوني است كه بخش اعظم آنها را سرودها و نيايش ها تشكيل مي دهند. غيرمانويان نيز اطلاّعات ارزشمندي درباره دين ماني و كتابهاي او در اختيار ما نهاده اند كه در اين نوشتار، مورد بررسي قرار گرفته اند. اين افراد يا به قصد مخالفت، آثاري را تأليف كرده و در آن، از ماني و دين او سخن رانده اند (مانند مسيحيان و زرتشتيان) و يا تنها به قصد گزارشي بي طرفانه، دست به چنين كاري يازيده اند (مانند نويسندگان مسلمان).
اين اثر به عنوان گام نخست در مطالعات مانوي مفيد تواند بود.
تعاليم ماني
مانويّت ديني است كه مردي ايراني به نام ماني (276ـ215م.) آن را بنياد نهاد. اين دين از ايران تا دورترين نقاط مغرب زمين گسترش يافت و در طي قرون سوم تا هفتم ميلادي بسيار پرنفوذ بود. ماني در بنياد انديشه اش مروّج آيين گنوسي است، امّا برخلاف گنوسيانِ پيش از خود، بُن مايه هايي مهم از دين زرتشت، بودا و مسيح را به آيين خويش افزود و رنگي تازه و ديني به آن بخشيد. گنوسيانِ پيش از او، چون مرقيون، باسيليوس و والنتينوس همگي در شمار فرقه هايي گنوسي مسيحي بودند و بيشتر گرايشي عرفاني داشتند و آراي آنها براي خواصّ بود، در حالي كه ماني آييني نو آورد و گرايش عرفاني را به ديني مبدّل كرد كه قرنها دوام يافت.[1]
در دين ماني، اعتقاد به دو اصل جاوداني وجود دارد، نور (يا روح) و تاريكي (يا مادّه). جهان كنوني از كنش و واكنش هاي ميان اين دو تشكيل شده است و زاييده نبرد ميان تاريكي و نور است كه به پراكندگي پاره هاي نور منجر شده و انتشار گوهر مينوي و محبوس ماندن آن در مادّه، منجر به زنداني شدنِ روح در قفس تن گشته است.
همه اينها بي ترديد، باورهايي گنوسي است و مفهوم اصلي آن «طلا در گِل» (يعني روحِ محبوس در مادّه) است، عنصر ارزشمندي كه نيازمند رهايي است، تا به سرچشمه خويش بازگردد. آموزه رستگاري مانوي مبتني بر دانش است. دين مانوي، همانند همه جنبشهاي گنوسي، «دانش» را مايه نجات آدمي مي داند و اين نجات از راه پيروزي «نورنيكو» بر «تيرگي شرور» به دست مي آيد. معرفت از طريق خاطره اي به رستگاري منجر مي شود كه در آن، انسان تشخيص مي دهد كه روحش پاره اي از نور و با خداي متعال همْ گوهر است.[2]
مانويّت اساساً يك دين مكتوب است. در ميان دينهايي كه ماني در ابداع خويش از آنها بهره برد، هيچ يك همچون دين او آثاري مكتوب نداشتند كه به دست بانيان آن دين نوشته شده باشد. بودا، زرتشت و عيسي درباره دين خود چيزي ننوشته بودند. امّا ماني كتابهايي نوشت و نظام عقيدتي قابل فهمي از تلفيق آراء اين اديان بوجود آورد.
زبان ماني
ماني اهل بابِل بود و بابل بخش پاييني بين النهرين است كه در آن زمان مردمانش به زبان آرامي (يا دقيق تر بگوييم، آرامي شرقي) سخن مي گفتند. ماني گفته است: «من شاگردي شاكرم كه از سرزمين بابل برخاستم». زبان آرامي شرقي در ارتباطي تنگاتنگ با زبان سُرياني اُدِسايي، زبان ادبي اي كه در اُدِسا رواج يافت، است. بخشهايي از اشعار مانوي كه احتمالا خود ماني آنها را سروده است، به صورت محاوره اُدِسايي به رشته تحرير درآمده اند.
ماني در به كارگيري ابزار زبان شناختي خود نيز ـ تا آنجا كه به زبانهاي ايراني، چون پارسي ميانه و پهلوي مربوط مي شد ـ نوآور بود. او در حقيقت، پيچيدگيهاي نگارشي اين زبانها را اصلاح كرد. ماني بخش بزرگي از آثار خود را نه به زبان ايراني، بلكه به آرامي شرقي نگاشت. تنها يك كتاب او، شاپورگان، به زبان پارسي ميانه نوشته شده است.
اين نوشته ها نشان مي دهد كه ماني مردي اهل دانش و برخوردار از فرهنگ گسترده اي بود و بي ترديد با اناجيل چهارگانه و رساله هاي پولس، مكاشفات حضرت آدم، شيث، پولس، اندرياس آشنا بود و مهّم تر از همه توماس، مبلّغ مسيحيّت در هند، را نيز ديده بود. توماس از نظر او يك الگوي تبليغ بود. او احتمالا با نوشته هاي فلسفي و شاعرانه برديصان نيز آشنايي داشت، چون در كتاب رازها از او سخن مي گويد. نيز ترديدي نيست كه ماني با سنّت زرتشتي آشنا بوده است و بعدها در سفرهاي تبليغي خود با بسياري از سنّتهاي زنده ديگر نيز آشنا گشت و بي شك فرصت مطالعه آيين بودايي مهايانه را نيز يافت.
نخستين بار سريانيان به ماني گفتند: «ماني حيّه» (ماني زنده به معناي بيدار، عارف و آگاه) و همين نام را يونانيان به نيز Manichaios بدل كردند، يعني «ماني زنده» كه در واژه انگليسي Manichacism بازمانده است. ماني و شاگردان و جانشينان او به هنرهاي ديداري، گرافيكي و خطّاطي بس ارج مي نهادند. به همين مناسبت، شهرت ماني به عنوان نقّاش تا سده هاي بسيار دوام يافت. به طور كلّي اعتماد فوق العاده ماني و پيروانش به سنّت نوشتاري و خلق آثار مكتوب در تاريخ عتيق امري كاملا استثنايي بود; زيرا انديشمندان عهد باستان وثوق سنّت شفاهي را بيشتر مي دانستند.
بنابر گفته دانشنامه بزرگ زرتشتيان، كتاب دينكرد، اهميّت كلام شفاهي بي ترديد بيشتر از نوشتار است. تأكيد بر سنّت شفاهي در نوشته هاي افلاطون و انديشه سقراط نيز ديده مي شود. از اين لحاظ انبوه نوشته هاي ماني در ميان اديان ديگر به او ويژگي خاصّي مي بخشد.
مانويّت در سرزمينهاي مديترانه و در آسيا و هند پيرواني يافت. در اثر مخالفتهاي قدّيس آگوستين، كه خودش زماني به دين مانوي گرويده بود، چندي رو به افول نهاد امّا بعد از جنگهاي صليبي، گروهي مبادي ماني را از سرزمينهاي شرقي اقتباس كرده، دوباره به مغرب زمين آوردند و فرقه اي به نام كاتارها را ايجاد كردند كه مدّتها در جنوب فرانسه رواج يافت. در سده يازدهم كاتارها در ايتاليا، آلمان و فرانسه پرآوازه بودند. امّا پس از قرن سيزدهم به تدريج دين مانوي پيروان خود را از دست داد.
متون مانوي
متون مانوي را به چند گروه مي توان تقسيم كرد: الف: نوشته هاي خودِ ماني كه شامل هشت كتاب است. به جز دوكتاب، يعني شاپورگان و ارژنگ، بقيه جزو متون مقدّس ومعتبر مانويان محسوب مي شود. ب: نوشته هاي بزرگان مانوي كه ادبيّات غيرمعتبر مانويّت را تشكيل مي دهند. ج: آثار ديگران كه در آنها بخشهايي از آثار مانوي آمده است.
از دست نوشته هاي ارزشمند و گوناگون ماني تنها مقدار كمي بازمانده است. نوشته هاي بزرگان مانوي براي ما نسبتاً بيشتر شناخته شده است تا نوشته هاي ماني. نوشته هاي ماني اساساً از طريق متن هاي مكشوف در ترفان پيدا شد، مجموعه هاي ديگري از مواعظ، اشعار و سرودها نيز در دست است كه درباره آنها سخن خواهيم گفت.
مجموعه كتب مقدّس و آثار ماني (The Canon)
از ميان آثاري كه منسوب به ماني است شش اثر در زمره متون مقدّس مانويان و معتبر شمرده مي شوند كه عبارتند از: 1ـ انجيل زنده 2ـ گنج حيات 3ـ رساله 4ـ كتاب رازها 5ـ كتاب غولان 6ـ نامه ها. اينك به معرّفي هريك از اينها مي پردازيم.
1ـ انجيل زنده: اين اثر به زبان سرياني نوشته شده و بخشي از اين كتاب كه از سرياني به يوناني ترجمه شده است در مجموعه دست نوشته هاي مكشوف در اكسيرينخوس وجود دارد. در اين كتاب، او خود را همان فارقليط مي داند كه مسيح مژده آمدنش را داده بود. به نظر مي آيد كه ماني در اين كتاب ضمن همراهي با آموزه عيسي درصدد پيشي گرفتن بر اناجيل معتبر مسيحيان بوده است.
2ـ گنج حيات: اين عنوان يادآور كتاب مقدّس منداييان، يعني گَنْزَه (Ginza) به معناي گنج است و شايد اين امر گواه ارتباط ماني و منداييان باشد. بخشي از اين كتاب در كتاب ابوريحان بيروني آمده است. بخشهاي ديگري از آن نيز در كتاب آگوستين نقل شده است.
3ـ رساله: مضمون اين اثر احتمالا نوعي اخلاق عملي بوده است امّا متأسفانه هيچ قطعه اي از اين اثر در دست نيست و نمي توان سخن قطعي اي درباره آن گفت.
4ـ كتاب رازها: كه شامل هجده فصل و مضمون آن حمله به جانشينان برديصان است. عناوين فصول اين كتاب در الفهرست ابن نديم آمده است، امّا هيچ بخشي از آن كشف نشده است. آنچه از عناوين آن برمي آيد اين است كه فصل 1 و 12 و 13 مربوط به تعاليم برديصان بوده است. شايد بتوان حدس زد كه اين اثر به قصد مقابله با اثري باشد كه به همين نام نزد پيروان برديصان رواج داشته است. بخشهايي از اين كتاب نيز در كتاب بيروني ترجمه شده است.
5ـ كتاب غولان: آنچه درباره اين كتاب مي دانيم مديون آثار مكشوفه در ترفان است. قطعات مذكور امروزه يك كلّ را تشكيل مي دهد، گرچه قسمتهاي افتاده اي نيز در آن ديده مي شود. در اين كتاب، ماني يك اسطوره كهن شرق ميانه را انتخاب مي كند و با استفاده از طرح آن به بيان نظرگاههاي خود مي پردازد. اين اسطوره همان افسانه هبوط فرشتگاني است كه با اژدهايي درگير بودند. در نوشته هاي ايراني ميانه، سام و نريمان، دو كشنده اژدها و از چهره هاي آشناي اسطوره اي ايران باستان هستند. ماني اين طرح را كه خاستگاهي ايراني دارد با داستان هبوط فرشتگان آن چنان كه در كتاب اوّل اخنوخ آمده است آميخت و اسطوره اي نوين را آفريد.
6ـ نامه ها: اين نوشته ها در مجموعه اي به زبان قبطي به دست آمده اند و اكثر بخشهاي آن گمشده اند. جز عناوين و مقدمّات آنها نمي توان نكته اي را از اين نامه ها دريافت. دو نامه اي كه از مضمون آنها مطّلعيم محتوايي صددرصد عقيدتي ندارند بلكه بيشتر به نامه هاي شخصي شبيه اند. شايد بتوان گفت كه اين نامه ها برداشتهايي آزاد از رساله هاي قدّيس پولس اند. اين نامه ها مانند رساله هاي پولس شامل قطعه هاي عقيدتي، جهت گيري هاي عملي و روابط شخصي اند.
گرچه اين نامه ها در آغاز به قصد انتشار به صورت يك كتاب تهيّه نشدند، امّا ماني در دوره زندگي اش آنها را همچون بخشي از دستاورد ادبي اش به ديگران مي داد تا بخوانند. فهرست مفصّلي از نامه هاي او در الفهرست آمده است. كتابهاي معرّفي شده همه به زبان سرياني به رشته تحرير درآمده اند.
ادبيات غيرمقدّس (Non-Canonical Literature)
دو اثر ديگر به ماني نسبت داده اند كه بيرون از مجموعه رسمي و ديني قرار دارند. اين دو اثر عبارتند از:
1ـ شاپورگان كتاب شاپورگان كه به شاپور اوّل، شاه ساساني، اهدا شده، به زبان فارسي ميانه نوشته شده است (برخلاف ديگر كتابهاي ماني كه همه به زبان سرياني نوشته شده اند).
اين نخستين اثر ماني است كه در آن، آموزه اش را شرح مي دهد و مضموني جهان شناسانه و خصوصاً آخرت شناسانه دارد. در اين كتاب مطالبي نيز درباره زمان و مكان تولّد ماني آمده است. شايد علّت تفاوت زبان اين اثر با ديگر آثار ماني در اين نكته باشد كه او درصدد جلب نظر پادشاه بوده، از اين رو، به گويش سلسله ساساني اعتنا كرده است.
اين كتاب را از قطعات به جا مانده در دستنوشته هاي مكشوفه در ترفان و نيز از گزارش بيروني بازمي شناسيم. شاپورگان در طي 255ـ250 ميلادي به رشته تحرير درآمد.
ارژنگ كتاب مصوّري است كه اكثر جنبه هاي مهّم آموزه هاي ماني را به تصوير كشيده است به شيوه اي كه حتّي براي بي سوادان نيز قابل فهم است. در سراسر قرون وسطا در ايران، ماني به نقّاشي و صورتگري معروف بود. او به تقليد از چينيان و هندوان براي شرح و توضيح تعاليم خود دست به كار آفرينش نقوش و تصاوير شد. وقتي كه دين ماني در ايران نابود شد، مردم اويغور در تركستان چين و آسياي مركزي همچنان به آن عقايد پايدار مانده و سلاطين ايشان آن را دين رسمي خود قرار دادند; در پايتخت ايشان، شهر چتچو (chatcho)، قسمتي از كتاب ارژنگ با تصاوير و نقوش به دست آمد كه در قرون دوم و سوم هجري نگاشته شده بود و بالاخره آن كتاب مصوّر را انجيل ماني يا «انگليون» نيز گفته اند. ظاهراً در عهد غزنويان نسخه اي از كتاب انجيل ماني وجود داشته است.
كفاليا (Kephalaia)
اثر مهّم ديگري كه در نوشته هاي قبطي به دست ما رسيده، كتابي است كه در ترجمه يوناني اش عنوان كفاليا را دارد. به نظر مي رسد كه اين كتاب بيش از 520 صفحه بوده و به فصول (كفاليا) متعدّدي تقسيم مي شده است. اين نوشته گزارشي از آموزه ها، تفاسير و الهامات ماني است و غالباً او را در حال گفتوگو با شاگردانش معرفي مي كند. امّا مضمون كتاب بسيار پراكنده و مطوّل است و هيچ نظام مشخصّي را ارائه نمي دهد. شاگردان ماني در اينجا گروهي ويژه اند كه حواريّون عيسي را به ياد مي آورند. نويسنده كفاليا آشكارا عيسي را مدنظر داشته است. معلوم نيست كه اين كتاب را خودِ ماني نوشته يا يكي از پيروان او. در هر حال اين كتاب مربوط به قرن چهارم و اثري عقيدتي و يكي از منابع مهّم مانويان بشمار مي رود.
دست نوشته هاي مانوي كُلن (Cologne Mani-Codex)
اين دست نوشته ها به زبان يوناني و مجموعه اي است كوچك مربوط به قرن پنجم ميلادي كه اكثر آن از ميان رفته و مزيّن به مينياتور و داراي عنوان «در تكوين بدن او (= ماني)» است. كتاب از زندگي ماني سخن مي گويد و شامل سخنان خودِ ماني است. در سال 1969 بخشي از مجموعه كُلن بازسازي و قرائت شد و بدينگونه زندگينامه ماني كه داراي سبكي شورانگيز دست بدست آمد.
ادامه دارد ...
نویسنده: فروزان راسخی
پي نوشت ها :
[1]. سي. آر. سي، آلبري، زبور مانوي، ترجمه ابوالقاسم اسماعيل پور، ص11.
[2]. آيين گنوسي و مانوي، مجموعه مقالات، ترجمه ابوالقاسم اسماعيل پور، انتشارات فكر روز، 1373، ص122.
منبع : پايگاه دانشگاه اديان و مذاهب
متون ديني آيين ماني(2)
زبور مانوي Psalms Book
زبور مانوي يكي از آثار ادبي ديني عصر ساساني (قرن سوم و چهارم ميلادي) است كه نخست به زبان سرياني سروده شد. بيشتر آثار ماني در اصل به سرياني بوده كه بعدها به زبانهاي ديگر، از جمله پارتي (پهلوي اشكاني)، فارسي ميانه (پهلوي ساساني)، يوناني، قبطي، چيني و جز آن ترجمه گرديد. زبور مانوي در سده چهارم مسيحي به يوناني و آنگاه به زبان قبطي ترجمه شد. آلبري، پژوهنده و متخصّص زبان قبطي، زبور مانوي را براي نخستين بار قرائت و به انگليسي ترجمه كرد. ادبيّات مانوي بويژه در بخش زبور و نيايش ها، از نظر احساسات لطيف و شاعرانه ارزش ادبي بسيار چشمگيري دارد.
زبور مانوي به پيروي از زبور داود سروده شده است و پيش از دو كتاب مهّم ديگر قبطي زبان يعني، مواعظ و كفاليا، ــ حدوداً در سال 340 ق. م. ــ نوشته شده است. اين كتاب شامل 289 مزمور شماره دار و گروه بي شماري از مزامير پراكنده است. به جز مزامير توماس همه مزامير مانوي يك ويژگي مشترك دارند; هريك با ستايش خداوند، عيسي، ماني، برگزيدگان و شماري از مانوياني كه چه بسا جزو شهدا بوده اند، پايان مي يابد. در هر نيايش دست كم نام يكي ازافرادْ گرامي داشته مي شود. اين سرودها نقش مؤثري در دين مانوي داشته وبسيارمتنوّع اند. زهد مانوي دراين مزاميربه خوبي منعكس شده است.
در يكي از مزامير آمده است: «كسي كه مزموري را به آواز بخواند، مانند كسي است كه تاج گل مي بافد، آنان كه پس از او پاسخ مي دهند، چون كساني اند كه گل سرخ به دستشان دهند.» پس مي توان نتيجه گرفت كه سرودخوان يا چاووشي خوانِ مانوي به تنهايي شعري را مي خوانده و در پايان، همه شركت كنندگان در نيايشهاي دسته جمعي پاره اي از شعر را تكرار مي كرده اند. اين سنّت هنوز در مرثيه خواني هاي ايران محفوظ مانده است.
اشعار و مواعظ
نخستين بار پروفسور كارل اسميت در سال 1930 شماري از دست نوشته هاي پاپيروس قبطي را در مصر كشف كرد و همو تشخيص داد كه دست نوشته هاي مذكور همان اشعار مانوي است. انتشار اين اشعار از سال 1934 آغاز گرديد. اين پاپيروس هاي قبطي كه اشعار مانوي بر روي آنها نوشته شده مربوط به نيمه دوم سده چهارم مسيحي است كه از يوناني ترجمه شده اند و متنهاي يوناني نيز از زبان سرياني برگردانده شده بودند. اشعار مانوي به چند زبان نوشته شده اند كه عبارتند از: 1ـ اشعار پارتي يا سرودهايي به زبان پهلوي اشكاني 2ـ اشعار فارسي ميانه مانوي كه شامل نيايشهايي در ستايش ايزدان مانوي است. 3ـ اشعار قبطي كه مهمترين بخش آن سرودهاي كتاب زبور مانوي است. اين اشعار از لحاظ ادبي بسيار متفاوتند. اشعار و زبور را مي توان ادبيّات آهنگينِ دين مانوي برشمرد.
بخش ديگري از ادبيّات مانوي مواعظ نيز بايد از اعترافات نام برد كه كتاب قواعدِ اقرار به گناه است. قطعات پراكنده ديگري در جاهاي مختلف يافت مي شوند كه گرچه نمي توانند دوره زندگي ماني را از همه نظر بازسازي كنند، امّا تصويري جالب و مشخص از آغاز و انجام فعاليّت عمومي او ارائه مي دهند. بخشهايي از چنين گزارشهايي در الفهرست، سه قطعه مكشوفه در ترفان و متون گوناگون قبطي مانوي وجود دارند.
زندگي ماني به شدّت با عناصر افسانه اي درآميخته كه به مقوله زندگي قدّيسان تعلّق دارد. اين نوع گزارش درباره قديّسان ابتدا در روزگار هلني ديده مي شود كه بعداً از سوي مسيحيان و نيز مانويان پذيرفته شد و سرانجام در تأليفات اسلامي ديده مي شود. داستانهاي عهد عتيق تا حدّي اين الگو را فراهم مي كنند. گزارش زندگي ماني تا حدّ زيادي شبيه به زندگينامه هاي مسيحي و هلني است: همان آميختگي شرح زندگي با داستانهاي واقعي از زبان شاهدان عيني، همان تأكيدات بر اوضاع و احوال شگفت انگيزِ تولّد و تهذيب نفس، همان مرگِ معجزه آسا، همان وصف سفرهاي تبليغي به سرزمينهاي دور، همان ملاقاتها با حكّام قدرتمند، همان گزارشهاي جالب و سخنان واعظانه و همان تراكم فقرات مختلفِ نامربوط به هم (مانند آنچه در اعمال رسولان وجود دارد).
تعاليم ماني در آثار مخالفان (زرتشتي و مسيحي)
جوامع ديني هم عصرِ ماني از همان آغاز، تعاليم او را همچون خطري مهم تلقّي كردند. جامعه مسيحي و زرتشتي هر دو با تنفّر بر ضدّ وي شوريدند. موبد كريتر كه مانويان او را مسئول اصلي مرگ ماني مي دانستند در ميان زرتشتيان فعاليّت مؤثّر و ويژه اي داشت. امّا كريتر در اين مورد تنها نبود. دشمني زرتشتيان با دين ماني كه قرنها دوام يافت به ويژه در ادبيات وسيع كلامي سده سوم هجري نمودار است، از جمله در رساله شكندگُمانيك وزار (گزارش گمان شكن، كه از ديدگاه زرتشتي با اسلام، مسيحيّت، يهوديّت و مانويّت برخورد مي كند) تمامي فصل شانزدهم به انتقاد از ماني و تعاليم او اختصاص يافته است.
رساله گجستگ اَباليش (اباليشِ ملعون) بيانگر مناظره اباليشِ زنديق و موبد آذر فرتبغ است. نيز در دينكرد، تفاوت ديدگاههاي مانويّت به نمايندگي شخص ماني و دين زرتشتي به نمايندگي آذربادمار سپندان، با دوازده موضوع نمايانده شده است. در اين اثر از هر فرصتي براي نشان دادن انزجار نسبت به ماني و آموزه هاي او استفاده شده است.
دين ماني در پايان سده سوم ميلادي در غرب نفوذ كرد. الهيّون كليساي باستان كم كم خطر را به چشم مي ديدند، در اين زمان، نخستين تلاش هاي ضدّ مانوي مسيحيان آغاز گشت كه حاصل آن كتاب اكتا آرخلاي بود. اين كتاب گرچه گزارش يك مسيحي درباره ماني است امّا شامل موادّ معتبر بسياري است كه توصيفي شخصي از او به دست مي دهد و مي گويد كه ماني كتابي بابلي به دست چپش داشت.
در پايان سده سوم ميلادي آگوستين جوان به آيين ماني گرويد و 9 سال در حلقه سامعان زيست. او در طي اين نه سال بينش و درك كاملي از تعاليم ماني به دست آورد، امّا بعدها به نافذترين چهره مخالف آن تعاليم بدل شد. آگوستين در چند رساله از دين پيشين خود ياد كرده، با آن مخالفت مي كند. حتّي در رساله هايي نيز كه درباره مانويّت نيست گهگاه مخالفت خود را نشان مي دهد. بهرحال همه آثار آگوستين تقريباً منابع دست اوّل اين دين به شمار مي رود به ويژه بنيادنامه. نيز بايد به اثر مهّم ديگري اشاره كنيم: كتاب مكاتب نويسنده سوري سده هشتم كه از مآخذ سرياني دين ماني است.
در ميان نويسندگان ايراني ابن نديم در الفهرست خود براساس نوشته هاي اصيل مانوي گزارشي از آنها بدست داده است. نيز ابوريحان بيروني گزارش تازه و بي طرفانه اي از مانويّت در كتابهاي خود آورده است كه از نظر اهميّت همتاي الفهرست است.
پيش از آنكه دست نوشته هاي مانوي كشف شوند، آثار آگوستين، بيروني، ابن نديم و هگمونيوس منابع بنيادي مانويّت به شمار مي رفت. گرچه امروزه بازيافتهاي تازه تري داريم امّا برخي از آثار نويسندگان مخالف با مانويّت هنوز اهميّت شاياني دارند زيرا متضمّن آگاهي هايي ارزشمند و شايسته اند.
پژوهشهاي بعدي
نخستين رساله پژوهشگرانه درباره مانويّت، تاريخ نقد ماني و آيين او از هوگوئنو اسحاق دبوسوبر است كه در نيمه اول سده هجدهم ميلادي به رشته تحرير درآمد. در سده نوزدهم پژوهش در متون مانوي راههاي پرثمري را پيمود. پژوهشهاي كهن جاي خود را به جستارهاي نوين و سودمند داد و منابع ناشناخته پيشين كشف گرديد. از زماني كه يافته هاي مانوي آسياي ميانه مسايل كاملا متفاوت و پيش بيني نشده اي را بوجود آورد، پژوهشهاي دامنه دار سده نوزده بيشتر مقبول افتاده است.
نظام دين مانوي اثر بوئر
نمونه هايي از زبور مانوي
در پايان اين جستار كوتاه درباره ادبيات مانوي چند نمونه از مزامير مانوي را ذكر مي كنيم. ابتدا قطعه اي را كه «در مرگ ماني» سروده شده است مي آوريم:
همه اسرار در تو كمال يافته اند
اي پدر ما!
خداوندگار ما، ماني!
در روزِ بر داركردگي
خويشتن را به دست محتشمان سپرد
در روز دوشنبه...
چهارمين روز از ماه فامنوث، به ساعت 11،
او خويشتن را به مرگ سپرد
... آن خجسته، خداوندگارِ ما
ماني
به زانو نشست، از خداوند بخشايش جست
خروش بركشيد و گفت:
در بگشاي
و مرا از رنجها رهايي بخش!
فرمانروايان زمين خشماگين بر من رأي زدند
... مرداني كه همه چيز بر هم زنند و دگرگون كنند
و حلاوت را تلخ
از روزي كه آنانم به بند افكندند
تا روز بر چليپا شدن، بيست و شش روز برشمرده شده،
شبان و روزانم پاييدند
با نگاهباناني كه گماشته بودند
آنان شش زنجير بر گردنم نهادند
... و مرا بستند
همه گزيدگان و نيوشايان
با ديدن شكنجه هاي من گريستند
اجازه ندادند آن گنهكاران
كه فرزندان، شاگردان، شبانان و شمّاسان را ببينم
چه، مي ديدند كه آنان فوج فوج نزد من آيند.
... هان! آسمان و زمين و آن دو چراغ فروزان
از فراز گواهند كه بدانان جز نكويي روا نداشتم
امّا آنان با خشونت بر چليپايم كشيدند
... پدر شكوهمند خويش را ديدم
كه هماره در انتظارم بود
او دروازه عرش را در برابرم گشود
دستْ فراز كرده، نمازش بردم
با زانوان خميده نيايش كردم
كه توانستم خود را از تمثال مادّي درآورم
و جامه انساني بركَنم
هان! كالبدش را به ميانه شهر آن گنهكاران آوردند
در آن هنگام، سرش را از بدن جدا كردند
و در برابر چشمان انبوهِ مردمان برآويختند
گزيدگان و نيوشايان...
بزرگْ شبان آنان
كه از ميانشان عروج كرد
... عروج كرد آن محبوب
به آسمان.
مزمور ديگر با عنوان «آگاه، منجي ام» يكي از مزامير پراكنده در زبور مانوي است كه مضامين لطيفي دارد;
آه، منجي ام!
پيامبر بشكوهت دارد
آه، منجي ام!
دوشيزگانش به شكوهت دارند
آه، منجي ام!
سكاندارانش كه با وي به سر برند
بيا آواز سردهيم!
خورشيد و ماه بشكوهت دارند
آه، منجي ام!
و همه ايزدان كه با وي اند
آه منجي ام!
انسانِ كامل نيرويت بخشد
آه، منجي ام!
باد و آب و آذر
بشكوهت دارند
آه منجي ام!
كه هر روز از مغاك فرا جهند
بيا آواز سردهيم!
حواريّون بشكوهت دارند
آه، منجي ام!
كه دورشان به پايان آمده، غرقه در شادي مي دوند
آه، منجي ام !
و براي تاج گلهاي خويش به سوي روشني شتابند
بيا آواز سردهيم!
فار قليط بشكوهت دارد
آه منجي ام!
خداوندگار ما، روشني ما، ماني
آه منجي ام!
و شاخه ها، گياهان تاكستانش
بيا آواز سردهيم!
آيين وي خجسته ات دارد
آه، منجي ام!
و در همين مزامير پراكنده مزموري است با عنوان «نورت چه نيكوست، اي روح»:
نورت چه نيكوست اي روح
سخنت فرانيوشم، اي پاك سرشت!
فرمانهايت چه نيكوست، اي روح!
آنانم روشني بخشيدند، اي پاك سرشت!
چه نيكو خِردت، اي روح!
كه روشني ام بخشيد، اي پاك سرشت!
چه نيكوست عشق تو، اي روح! كه جانم زندگي بخشيد، اي پاك سرشت
از آن هنگام كه بشناختمت، اي روح!
كه جانم زندگي بخشيد، اي پاك سرشت
از آن هنگام كه بشناختمت، اي روح!
شيدايت شدم، تو اي پاك سرشت!
همه چيز را به آتش كشيدم، اي روح!
تنها به تو عشق ورزيدم، اي پاك سرشت!
پدر ومادر رها كردم، اي روح!
برادر وخواهر را، به كام تو، اي پاك سرشت!
زَر چيست در نگاهم؟
سيم، چو سنگپاره اي، اي روح!
بوستان و مرغزار
هيچ، در نگاهم
اي پاك سرشت!
همسر و فرزند و عشق هيچ، در نگاهم
اي روح!
خوراك و آشام هيچ، در نگاهم
اي روح!
چه، بس سيرابم، اي پاك سرشت
تشنه و گرسنه نِيَم، اي روح!
... رامش كجاست، اي روح!
در كمال تو، اي پاك سرشت!
در شكيبايي ات، اي پاك نهاد!
شگفتا سخن گفتن از تو، اي پاك نهاد!
عشقت ناگفتني است، اي پاك سرشت
سكوت كجاست، اي روح!
تو هوشِ گردآمده اي، اي پاك سرشت!
تو خرد نوري، اي روح
انديشه كاملي، اي پاك سرشت!
تو رايزني نيكويي، اي روح
مشيّت خجسته اي، اي پاك سرشت!
بِشكوهي اي روح!
هماره و جاودان!
شكوه و فخر بر عيسي، شهريار و قدّيسان
پيروزي و تاج گل از آنِ روح مريم
آن روحِ پاك سرشت!
فهرست منابع
1. اكبري، سي. آر. سي، زبور مانوي، ترجمه ابوالقاسم اسماعيل پور، انتشارات فكر روز، تهران، 1375.
2. آيين گنوسي و مانوي، مجموعه مقالات، ترجمه ابوالقاسم اسماعيل پور، انتشارات فكر روز، تهران، 1373.
3. ناس، جان بي، تاريخ جامع اديان، ترجمه علي اصغر حكمت، انتشارات آموزش انقلاب اسلامي، تهران، 1370.
_. Asmussen, Jes p. Manichaen Literature, Delmar, New York, 1975.
_. Dictionary of philosophy, Edited by Dagobert D. Runes, NewJersey, 1965.
_. Dictionary of Religion, Edited by Jonathan Z. Smith, Harper San Francisco, 1995.
_. Encyclopedia of Religion, Edited by Mircea Eliade, New York and London, Macmillan, 1987, Vol. 9.
_. Widengren, Geo, Mani and Manichaeism, London, 1965, Chapter five.
منبع : پايگاه دانشگاه اديان و مذاهب
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید