مغها كه بودند؟
9-1- نخستين مبارزه مذهبي در تاريخ ايران باستان در سالهاي 522-521 قبل از ميلاد اتفاق افتاد. داريوش در بين اقدامات منفي « برديا » (گائوماتا - گئوماتا) تجديد بناي معابد را جزو اقدامات مثبت خود قلمداد مينمايد. از اينجا معلوم ميشود كه در زمان سلطنت «برديا» يك مبارزهي شديد مذهبي جريان داشته است. ضمناً براي اينكه از موضوع اين مبارزه اطلاع حاصل كنيم بايد كيفيت و خصوصيت مذاهب مختلفهي ايران باستان را مورد مطالعهي خويش قرار دهيم. به نظر ما در ايران زمان هخامنشيان سه مذهب وجود داشته است: مذهب تودهي مردم ايران، مذهب پادشاهان هخامنشي و مذهب مغها. اين سه مذهب با يكديگر تطابق نداشت، ولي اختلاف و جدايي بين آنها متدرجاً از بين رفت و گاهي هم اين اختلاف، نظر به سياست مذهبي هخامنشيان به نحو سريع منتفي ميگرديد.
مذهب مردم ايران را از گفتههاي هرودوت و « استرابن » و تا اندازهاي از كورش نامهي « گزنفن » و بعضي از آثار « سيسرون » و « پلوتارك » و ساير مؤلفان باستاني ميتوان استنباط نمود. ايرانيان در زمان هخامنشيان از پيروان خدايان هند و آريايي يعني تابع نيروي طبيعت بودند. آنان روشنايي و خورشيد و ماه و زمين و باد و ساير پديدههاي طبيعت را احترام ميگذاشتند. ايرانيان زردشتي نبودند، بلكه تابع خدايان طبيعي بودند كه مورد انكار حضرت زردشت است. (2) مذهب زردشت نظر به جنبهي تجردي كه داشت در تمام دوران سلطنت هخامنشيان قرين موفقيت نگرديد و تا زمان آغاز سلسلهي ساسانيان مراسم و عادات زردشتي در نظر ايرانيان بيگانه بود.
دربارهي مذهب مغها اطلاعات بيشتري در دست است. «هرودوت» و «استرابن» و «ژوستين» و «آپولي» و «آميان مارتسليني» (آمين مارسلن) و ساير مؤلفان باستاني به ما امكان بيشتري دادهاند كه با مذهب مغها آشنايي پيدا كنيم. مؤلفان باستاني بالاتفاق نقل كردهاند كه مغها از شاگردان و پيروان زردشت بودهاند و آنها به احتمال قوي در قرن ششم قبل از ميلاد ميزيستهاند. در روايات و اخبار ايران نيز كه در ادبيات ايراني ميباشد منعكس است، مغها به عنوان زردشتي معرفي شدهاند.
بسياري از محققان معاصر نيز در زردشتي بودن مغها ترديدي ندارند. ما ميتوانيم با نظرات « اي. هرتل » و « گ.هيوزنيگ » و « ف.كيونيگ » (كونيگ) و « ك.لمان هائوپت » و « ا.هرتسفلد » مبني بر اينكه مغها دشمن مذهب زردشت بودند، و اينكه هخامنشيان دوران اوليه زردشتي بودند، موافق باشيم. به عقيدهي اين محققان زردشت كه معاصر داريوش بود و معلم روحاني وي به شمار ميرفت، عليه مغها به عنوان دشمن آييني كه تأسيس نموده بود قيام نمود. محققان مذكور اينطور تصور ميكنند كه مغهاي مغلوب به وسيلهي هخامنشيان مجبور شدند مذهب زردشت را بپذيرند، ولي بعداً آن را تحريف كردند و در اوستاي صغير مذهب ديوها را كه زردشت آن را منع و نهي كرده بود، وارد نمودند. اين محققان زردشتي بودن مغها را منكر شده و استناد ميكنند كه در اوستا روحانيون به نام «آتراوان» (آثروان)ها ناميده شدهاند، نه مغها. ضمناً « دارمستتر » توضيحات كافي در اين مورد داده است. مغ نام قبيلهاي است كه همهي افراد آن قبيله از روحانيون و كاهنها نبودهاند. آن عده از مغها كه از روحانيون محسوب ميشدند به نام « آتراوان » (آثروانها) شهرت داشتند. به عبارت ديگر مغ نام نژاد « آتروآنها (athravan) - نام روحانيون آن طايفه است.
«هرتل» و «هرتسفلد» اين طور تصور ميكنند كه پادشاهان متأخر هخامنشي مانند ادشير دوم و سوم تحت تأثير نفوذ مغها از مذهب زردشت منحرف شدند. اين دو نفر محقق استناد ميكنند كه چون هخامنشيان اوليه فقط اهورمزدا را مورد تحسين و ستايش خويش قرار ميدادند، و در كتيبههاي اردشير دوم و سوم علاوه بر اهورمزدا از «ميترا» (مهر) و «آناهيتا» (ناهيد) ياد ميشود، بنابراين آنان از آيين زردشت خارج شدهاند. بعضي از محققين توجه به خدايان «ميترا» (مهر) و «آناهيتا» (ناهيد) را منسوب به مغها در قرن چهارم قبل از ميلاد ميدانند، زيرا در اين زمان بود كه مبارزه عليه آيين زردشتي اوج گرفت، ولي همانطور كه ما توضيح خواهيم داد داريوش و اخلاف وي به معناي واقعي كلمه زردشتي نبودند. البته با اين نظر كه «ميترا» و «آناهيتا» در زمان اردشير دوم وارد مذهب هخامنشيان شد نميتوان موافقت نمود، زيرا نخستين پادشاهان هخامنشي نيز اين خدايان را ستايش ميكردند. (3) و مذهب آنان انتشار وسيعي يافته بود. طبق خبر « بروس » اردشير دوم در بابلل و شوش و اكباتان و «پرسپوليس - تخت جمشيد» و باكتراخ (باختر) و دمشق و سارداخ (سارد) مجسمههاي «آناهيتا» را برقرار داشت. (4) طبق گفتهي «گزنفن»، كورش «ميترا» را مورد ستايش قرار ميداد. «كتزي» نيز دربارهي قربانيهايي كه پادشاهان ايران براي تجليل از ميترا انجام ميدادند، مطالبي ذكر كرده است. علت انتشار مذهب «آناهيتا» و «ميترا» را در زمان هخامنشيان متأخر نبايد در تحريف مذهب زردشت به وسيلهي مغها و به طوري كه بعضي از دانشمندان تصور ميكنند در نفوذ علم ستارهشناسي كلده جستجو كرد. انتشار اين مذهب مولود نفوذ شديد نظرات و عقايد ملت ايران است كه از زمانهاي بسيار قديم توجه به اين خدايان مورد علاقهي خاص آنان بوده است. نه تنها ايرانيان «آناهيتا» و «ميترا» را مورد ستايش قرار ميدادند، بلكه بسياري از اقوام ايراني از اين روش پيروي مينمودند. در حفريات باكتريا (بلخ) و سغد و خوارزم مجسمههاي «آناهيتا» كشف شده و ضمناً در دروهي هخامنشي متأخر نيز اهورمزدا در دربار پادشاهي، مقام اول را حائز بوده است و در كتيبهها همواره موقع خود را حفظ نموده است. در بين مردم، مذهب اهورمزدا چندان موفقيتي نداشت و به آن اندازه كه مذهب «ميترا» و «آناهيتا» مورد توجه بود رونق نگرفت. خدايان اخير در اوستاي صغير نيز مقام مهمي را احراز نمودهاند و همين امر سبب شده كه مغها متهم به تحريف مذهب زردشت گردند. در حقيقت از زماني كه اثر «م.دهال» تحت عنوان «نظريهي مذهب زردشت» در سال 1914 منتشر شد ديگر شك و شبههاي باقي نماند كه مذهب گاتها و مذهب اوستاي صغير در بسياري از نكات و موارد از يكديگر متمايز است.
مؤلفاني كه مغها را مسبب تحريف مذهب زردشت ميپندارند به هيچوجه توجهي به ترويج و توسعهي داخلي اين مذهب نداشتهاند و آن را آئيني ميدانند كه به طور تمام و كمال از طرف زردشت تشريح شده و ارتباط و نفوذ متقابل آن را با نظرات و معتقدات اقوام مختلفهي ايران انكار مينمايند. گرچه در گاتها فقط دربارهي ستايش اهورمزدا سخن به ميان آمده و ساير خدايان ايران مقامشان تنزل داده شده و در درجهي دوم اهميت قرار گرفتهاند، ولي در اوستاي صغير، «ميترا» و «آناهيتا» دوباره به عنوان خداياني كه نياز به ستايش دارند (Yazata) و شهرت آنان نيز زياد است و مقامشان پايينتر از اهورمزدا قرار دارد، ظاهر ميشوند، ولي اين هم نتيجهي نفوذ و تأثير مذهب مردم آنان زمان است كه در مذهب زردشت اثر گذاشته است. مذهب زردشت اجباراً با عقايد و سنتهاي اقوام ايراني سازشي پيدا كرد، زيرا كيفيت تجريدي آن براي همهي مردم آن ادوار قابل دسترسي نبود.
بعضي از محققان، مغهاي ماد را نسبت به ايرانيان بيگانه ميدانند و آنها را جزو «تورانيان و يا قوم سكاييان (سكاها)» ميشمارند كه بعداً نفوذ و غلبهي خود را حتي به بابل گسترش دادند، ولي چنين عقيدهاي مبتني بر اين اشتباه است كه مذهب مغهاي ماد را با ستارهشناسان كلده ممزوج دانستهاند و هم چنين در نتيجهي اختلاط معتقدات ملل مختلفه و ادوار متعدده و تعبير لغت مغ به عنوان ساحر و جادوگر و شعبده باز و فريب دهنده است. اين محققان يك حقيقت را كه روزي براي «آپولي» روشن بوده است و اختلافي را كه بين مغهاي ايران - ماد بوده و معنايي را كه بعداً روميان و يونانيان به عنوان ساحر و ستارهشناس براي مغها قائل بودهاند، ناديده گرفتهاند. «آپولي» عليه اين نظر دلايلي اقامه نمود و مدلل داشت كه در نزد ايرانيان واژهي مغ به معناي روحانيون آمده نه ساحر و جادوگر.
در آغاز سلطنت داريوش اول، مغها طبقهي مخصوصي از روحانيون بودند كه به تبليغ و نشر معتقدات مذهبي خود قيام و در موقع قربانيهاي ايرانيان و مادها حتماً حضور پيدا ميكردند. آنان به مراسم و آداب مذهبي به خوبي واقف بودند و سنتها و عادات فرهنگي و مذهبي قبايل ايران را محفوظ نگه ميداشتند. در زندگاني مذهبي و رواحاني قبايل ايران، مغها مقام منحصر به فرد داشتند. از آغاز سلطنت داريوش اول مغها جزو روحانيون رسمي پادشاهان هخامنشيان درآمدند. ولي خود هخامنشيان همان طوري كه به نظر ما ميرسد با آنكه بسياري از تعاليم مذهب زردشت را اختيار نمودند. معذلك زردشتي نبودند.
هخامنشيان، زردشتي نبودند
9-2- مذهب هخامنشيان از روي كتيبهها و همچنين براساس نوشتههاي مؤلفان باستاني بر ما روشن شده است.
نكات ذيل به ما اجازه نميدهد كه مذهب هخامنشيان را با زردشتيان يكي بدانيم. هخامنشيان مانند ساير ايرانيان، اموات خود را دفن ميكردند، در حالي كه طبق دستورهاي اوستا مغها مردگان خود را براي خوردن پرندگان و حيوانات در فضاي باز قرار ميدادند. هخامنشيان پادشاهان خود را در مقبرههايي كه در صخرههاي نقش رستم و پرسپوليس (تخت جمشيد) تهيه شده بود دفن ميكردند و افراد مشهور و شخصيتهاي بارز ديگر را در مقبرههاي صخرهاي و خاكي مدفون ميساختند. مراسم زردشتيان مبني بر آزاد گذاشتن اموات در معرض استفادهي حيوانات و پرندگان در زمان اشكانيان آغاز شد و در دوران ساسانيان رواج زيادي پيدا كرد. (5)
بعضي از محققان كه پادشاهان هخامنشي را زردشتي ميدانند به اين موضوع اهميت زيادي نميدهند در حالي كه مراسم تدفين در هرديني از اديان پايه و اساس محكمي داشته و اهميت فوقالعادهاي را حائز است. اين محققان اين طور گمان ميكنند كه هخامنشيان دستورهاي مذهب زردشت را مبني بر اينكه نبايد زمين را آلوده و پليد ساخت رعايت نموده و اجساد را با موم ميپوشانيدهاند، ولي ظاهراً سيسرون كه ميگويد موميايي كردن اجساد به منظور حفظ آنها براي مدت بيشتري بوده در گفتار خود ذيحقتر است. در هر حال يكي از اختلافات بين مذهب هخامنشيان با مذهب زردشتيان همان مراسم و آداب تدفين آنهاست.
موضوع ثنويت كه اساسيترين تعليم زردشتي است با مذهب هخامنشيان منافات دارد. گاتها كه در قرن ششم قبل از ميلاد تنظيم گرديده نيكي و بدي را در برابر يكديگر قرار داده و به عدم سازش آنها اشاره ميكنند. در گاتها روح بدي agnro mainyus در برابر spento mainyus ، روح نيكي، قرار داده شده، و daeva در برابر اهورمزدا واقع شده و منضم و ملحق به روح بدي است. (7) بر اساس گفتهي ارسطو يكي از نكات مهم تعاليم مغها موضوع ثنويت است. اصل نيكي در اهورمزدا تجسم يافته و اصل بدي در اهريمن. دربارهي ثنويت مغها « هرميپ » و « اودوكس » و « نئوپومپ » نيز سخن را ندهاند. در معتقدات هخامنشيان ثنويت وجود ندارد فقط اهريمن به عنوان تجسم بدي در نظر آنان منفور است.
برخلاف زردشتيان هخامنشيان معتقد به خدايان متعدد بودند، گرچه اهورمزدا خداي زردشت در نزد آنان از ساير خدايان محترمتر و مقدستر بود. فقط در كتيبهي بيستون اهورمزدا 69 بار ياد شده است.
كثرت خدايان هخامنشيان در منابع مختلفه به كمال وضوح ظاهر ميشود و ازين رو با نظر بعضي از محققان كه ميگويند هخامنشيان فقط اهورمزدا را مورد ستايش قرار ميدادند، نميتوان موافقت نمود. كتيبههاي هخامنشي دربارهي اهورمزدا به عنوان خداي يگانه سخن نميگويند، بلكه وي را maista baganam « بزرگترين خدايان » مينامند. دربارهي آيين زردتشيان يكي از منابع مهم و اساسي اثر ( اسخيلوس - اشيل ) تحت عنوان «ايرانيان» است، البته در صورتي كه ما ميتوانستيم ميزاني در دست داشته باشيم كه بتوانيم جنبههاي يوناني آن را تجزيه كنيم. در عين حال اين اثر را نميتوان ناديده گرفت. در اثر (اشيل) موضوع تعدد خدايان پادشاهان ايراني به كمال وضوح به چشم ميخورد. در كورشنامه كه مؤلف آن با آيين ايرانيان معاصر خود كاملاً آشنايي داشته پيوسته دربارهي قربانيهايي كه به وسيلهي پادشاهان ايراني براي خورشيد انجام ميگرفته سخن به ميان آمده است. در كورشنامه تعدد خدايان هخامنشيان و عليالاصول ايرانيان به كمال صراحت جلوه ميكند.
داريوش نميتوانست نسبت به خداياني مانند «آناهيتا» و «ميترا» كه در ميان مردم شهرتي داشتهاند فرمان عدم عبادت صادر نمايد. طبق گفتهي « ا.بنونيست » خداي اخير يعني ميترا مركز ثقل اساطير ايران را تشكيل ميداد. (8) همانطور كه « آ.مهيه » معتقد است كه در زمان داريوش بين اصلاحات زردشت و آيين باستاني ايران سازشي پيدا شد.
خشايارشا مذهب «ميترا» و ساير خداياني را كه از طرف زردشت مطرود بودند و تحت عنوان ديوها شهرت داشتند، منع كرد و معابد آنان را ويران ساخت. ولي اين امر مقرون با موفقيت نبود، زيرا در زمان اردشير دوم اين خدايان دوباره به طور رسمي پذيرفته شدند.
از طرف ديگر هخامنشيان ظاهراً نسبت به مذاهب ساير ملل رفتار پسنديدهاي داشتند، در حالي كه آيين زردشت نسبت به خدايان قبيله و ديوها و خدايان ساير ملل نظر خصومتآميزي ابراز ميداشت. «كيتل» عقيده دارد كه هخامنشيان نسبت به مذاهب ديگر به علت «حشمت داخلي آيين زردشتي» خوش رفتاري ميكردند، به طوري كه از منابع آرامي و همچنين از آثار (اشيل) و هرودوت و استرابن بر ميآيد پادشاهان ايراني در بعضي موارد استثنايي معابدي را خراب ميكردند، ولي بايد دانست كه اين تخريب معابد در برابر ملل بوده كه عليه ايران قيام نموده بودند و يا مسلحانه در برابر ايرانيان مقاومت مينمودند. خوش رفتاري و تحمل مذاهب و اديان بيگانه يكي از اصول مهمهي سلاطين هخامنشي بوده است.
بتپرستي و توجه به اصنام در نظر زردشتيان مردود بوده است. در گاتها اهورمزدا به عنوان يك خداي مجرد جلوه ميكند نه يك خداي جسماني و مادي، ولي در ميان هخامنشيان قضيه به كلي معكوس است، در نزد آنها اهورمزدا تصويري است كه سرانجام از تصوير خداي آشوريها به نام « آششور » و قرص خورشيد مصر به وجود آمده است. در كوه بيستون و در نقش رستم و پرسپوليس (تخت جمشيد) و ساير نقاط تصاوير اهورمزدا كه در لباس پادشاهي و ريش بلند در فضا در پرواز است، محفوظ مانده. در زمان اردشير دوم «آناهيتا» و ساير خدايان نيز از دو تصوير تبسم مييافته است به طوري كه «كورتسي روف» روايت ميكند در موقع تصرف پرسپوليس (تختجمشيد) اسكندر مقدوني فرمان داد تصاوير خدايان را در آنجا نابود سازند.
در آيين پاك زردشيت بناي معابد پسنديده نيست و اجراي مراسم مذهبي در زيرآسمان در فضاي باز بايد صورت پذيرد. هخامنشيان براي انجام مراسم مذهبي خود معابدي ميساختند كه پس از حفاريهاي ايران بدون شك اين موضوع قابل انكار و ترديد نيست. در پازارگاد در كنار مقبرهي كورش، در نقش رستم و در پرسپوليس (تختجمشيد) و شوش تاكنون معابدي كه به وسيلهي هخامنشيان ساخته شده محفوظ مانده است. ضمناً اين معابد مكان محقري براي نگاهداري آتش atesgah (آتشگاه) نبوده است. در پازارگاد معبد يك ساختمان مستطيلي بوده كه پلكانهايي داشته و وجه مشترك هم بين آن معابد با معابد بابل وجود داشته است. اين معابد در روي تپهاي مستطيل شكل به طول 72 و به عرض 40 متر و ارتفاع 6 متر ساخته شده. بنابراين وقتي كه «هرودوت» و «استرابن» و « دنيون » و ساير مؤلفان باستاني مينويسند كه ايرانيان براي خدايان خود مجسمه نميسازند و محراب بنا نميكنند و قربانيهاي خود را در فضاي آزاد انجام ميدهند، ظاهراً نظرشان مذهب زردشتي مغها بوده است. اين اختلاط ازين رو پيدا شده كه مغها حتماً ميبايستي در موقع قربانيهاي ايرانيان حضور داشته باشند. استرابن به اتكاء مشاهدات شخصي خود كه در كاپادوكيه صورت گرفته در جاي ديگر مينويسد كه ايرانيان آتشكدههايي داشتهاند.
يكي از دلايل اختلاف آيين هخامنشي با مذهب زردشتي اين است كه در كتيبههاي هخامنشي نامي از زردشت برده نشده است و به طوري كه «و.و.سترووه» ثابت كرده هخامنشيان زردشت را واسطهي بين اهورمزدا و مردم نميدانستند. « سترووه » معتقد است كه مدعي چنين مقامي خشيارشا بود و خود را « سائوشيانت » يعني منجي آينده ميدانست. در كتيبههاي داريوش اهورمزدا به عنوان خداي خود داريوش معرفي شده و مناسبات و روابط وي با اهورمزدا را خصوصي تلقي كرده است. داريوش ميگويد كه اهورمزدا خداي اوست زردشت به هيچوجه مورد قبول هخامنشيان نبوده است، مخصوصاً كه هرودوت و «هكاتي» كه از منابع باستاني يوناني هستند و دربارهي ايران مطالبي نگاشتهاند از زردشت ابداً خبري ندارند.
«و.و.سترووه» به اختلاف اصطلاحات مذهبي كتيبههاي هخامنشي و اوستا نيز اشاره نموده است. در كتيبهها خدا را به نام bage ذكر كردهاند در حالي كه در اوستا خدا به نام Yazata ناميده شده است.
بدين ترتيب هخامنشيان را به معناي كامل كلمه نميتوان زردشتي دانست، ولي در عين حال نميتوان منكر شد كه مبلغان و ناشرين آيين زردشت - مغها اثر خاصي در مذهب هخامنشيان داشتهاند. اين نفوذ چنان قوت گرفت كه معابد خدايان باستاني ايران كه از طرف زردشت مورد قبول واقع نشده بودند، ويران شد.
علاوه بر نفوذ و تأثير مغها در مذهب هخامنشيان علت قوي ديگري نيز وجود داشت و آن آيين ملت ايران بود كه در آن نيروي عناصر طبيعت و خدايان آنها پايه و اساس محكمي احراز نموده بود. اصلاحات ضد ديوها كه شكست خورد در كتيبههاي هخامنشيان متأخر و در آثار مورخان باستان كاملاً منعكس است. گرچه خشايارشا در تحت نفوذ و قدرت مغها عليه خدايان ملل قيام كرد، ولي در مبارزهي خويش توفيقي حاصل ننمود. چنانچه غير از اين تصور كنيم در اين صورت توجيه اينكه در كتيبههاي خود چرا نه فقط اهورمزدا، بلكه ساير خدايان را نيز ذكر ميكند مقدور نخواهد بود.
ترويج تدريجي آيين هخامنشي به صورت ذيل در نظر ما مجسم ميشود: كورش دوم و « كبوجيه » (كمبوجيه) و همچنين پادشاهان قبل از آنها كاملاً در تحت تأثير و نفوذ معتقدات طوايف و اقوام ايراني بودند و خدايان آنان را مورد ستايش و احترام خويش قرار ميدادند و برخلاف گفتهها و نوشتههاي بعضي از مؤلفان كه آنان را مروج و ناشر آيين زردشت ميدانند پادشاهان مذكور هيچگونه وجه مشتركي با آيين مزبور نداشتند، چون خود آنان از پرستش كنندگان خدايان قديم بودند و معتقدات مذهبي آنان هنوز در مراحل اوليه سير ميكرد، علي هذا نسبت به مذاهب و اديان ديگر با نظر لطف و احترام مينگريستند. آيين آنان نميتوانست آيين دولتي باشد و مذاهبي را مانند مذاهب بابليها و يا يهوديان و يا مصريان كه رواج خاصي يافته بود از صحنهي مذاهب آن زمان خارج سازد. به علاوه كورش و «كبوجيه» (كمبوجيه) بنابر پارهاي مصالح نسبت به مذهب بيگانه نظر خصومتآميز ابراز نميداشتند و اينكه «گالينگ» معتقد است كه كورش نسبت به مذاهب بيگانهاي كه رو به انحطاط ميرفت نظر مساعدي ابراز مينمود، مورد قبول نيست. در دوران پادشاهي كورش و «كبوجيه» (كمبوجيه) بدون شك و ترديد شديد بوده است.
مقبرهي كوروش با مراسم تدفين زردشتي هيچ وجه مشابهت و مشتركي ندارد، بلكه نفوذ و اثر مصريان در آن بيشتر هويداست. مجسمهي وي در پازارگاد آثار نفوذ مصر و آشور را دارد. كورش در همان قد و اندازهي طبيعي خود و با تاج مصري و بالهاي آشوري تجسم يافته، همين حقيقت كه كورش با اوصاف خدايان بيگانه نشان داده شده گواه بر اين است كه آيين قبيلهاي وي در برابر اديان پيش رفته و توسعه يافتهي بابل و مصر قادر به مقاومت نبوده. مقبرهي كورش نشان ميدهد كه نظرات و معتقدات وي با آيين داريوش و هخامنشيان بعدي تفاوت داشته است. طبق توصيف، تابوت زرين و يك ميز پوشيده از انواع تزيينات گرانبها وجود داشته است. در هر ماه براي آرامش روح او يك اسب قرباني ميكردند و اين مطلب به كلي بر خلاف معتقدات پيروان آيين اوستا بود، زيرا بنا به عقايد آنان قرباني فقط بايد براي خدا تقديم شود و بس. برخلاف مقبرهي كورش مقابر ساير پادشاهان هخامنشيان در زمان داريوش فقط حفرههايي است كه در صخرهها حفر شده و فاقد هرگونه تزيينات ميباشد. كورش اسمي از اهورمزدا نبرده، در اعلاميهي بابل خود به عنوان پيرو «مردوك» عرض وجود ميكند.
به نظر ما كساني كه در صددند ميان سياست كورش و كمبوجيه اختلافي را جستجو كنند، در نظر خود صائب نيستند. آنان معتقدند كه كورش نسبت به كليهي اديان و مذاهب نظر مساعد و خوشي داشت، ولي «كبوجيه» (كمبوجيه) در مورد خدايان مصري كه تجسم حيوانات بودند، احساس نفرت و انزجار مينمود و از همين رو در تخريب معابد آنان ميكوشيد و از آيين يهود ابراز حمايت ميكرد و معبد «الفانتين» يهوديان را مورد احترام قرار ميداد. به عقيدهي اين محققان نظرات و افكار يهوديان از مذاهب «خشونتآميز» كلده و عيلام و مصر به سليقهي «كبوجيه» (كمبوجيه» و ساير پادشاهان ايران نزديكتر بود و از همين رو «كبوجيه» نسبت به مذهب يهوه نظر موافق و مساعدي ابراز مينمود. البته موضوع بحث ما علاقه و توجه «كبوجيه» (كمبوجيه) نسبت به اديان نيست، زيرا به طوري كه معلوم ميشود كبوجيه ميكوشيد تا نيروي معابد مصري را در هم شكند و امتيازات و درآمدهاي سابق آنان را سلب نمايد و ضمناً وضع مالي خويش را مستحكم بدارد.
موقعي كه «كبوجيه» (كمبوجيه) مصر را به تصرف خويش درآورد فقط سه معبد از طرف وي به طور رسمي پذيرفته شد كه درآمد خويش را محفوظ نگاه داشتند. محتملاً بعدها از طرف كبوجيه مستثنياتي به وجود آمد و براساس كتيبهاي كه بر روي مجسمهي واتيكان حك شده حقوق و مزاياي ساير معابد نيز پايدار گرديد. تخريب و ويراني معابد مصر از طرف كمبوجيه از لحظهي معيني آغاز گرديد يعني از همان موقعي كه مصريان عليه سلطه و فرمانروايي ايرانيان قد علم كردند و تخريب معابد مصري مسبوق به احساسات مذهبي «كبوجيه» (كمبوجيه) نبود، بلكه مولود افكار و نظراتي بود كه ميخواست از نفوذ معابد و تأثير آنان در مردم بكاهد و به اين ترتيب به سهولت بيشتري طغيان مردم مصر را فرونشاند (9) همچنين معبد اورشليم به وسيلهي كورش تجديد بنا شد و پادشاهان هخامنشي به وسيلهي يهوديان ميكوشيدند تا پايگاهي براي حمله و تجاوز به مصر براي خويش فراهم سازند و سپس آنان را به عنوان پايگاه عليه كوششها و مقاصد تجزيهطلبي مصر مورد استفاده قرار دهند و به طوري كه « اي. شفتلويچ » بيان داشته بحثي دربارهي تأثير متقابل و يا اقتباس ميان مذهب يهود و زردشت در دوران كورش و كمبوجيه وجود نداشته است و از اينرو عقيدهي «كلمن» كه ميكوشيد ثابت كند يهوديان در اسارت بابل دربارهي مذهب زردشت آشنايي داشتند، قابل قبول نيست. غالباً براي اثبات نظر موافق «كبوجيه» (كمبوجيه) نسبت به مذهب يهود به نامههاي ساكنين يهودي الفانتين اشاره ميكنند. در اين نامه كه مورخ به تاريخ سال 407 قبل از ميلاد است گفته شده كه معبد ساكنين يهودي الفانتين قبل از تصرف مصر به وسيلهي «كبوجيه» (كمبوجيه) ساخته شده است و «كبوجيه» (كمبوجيه) در موقع تخريب معابد خدايان مصري به معبد يهوديان آسيبي وارد نكرد، ولي بايد متذكر شد كه اين طرز رفتار «كبوجيه» (كمبوجيه) معلول آن است كه مصريان عليه «كبوجيه» (كمبوجيه) شورش كردند، ولي يهوديان نسبت به وي وفادار ماندند. علاوه بر ان همانطور كه «ا.مهيه» منصفانه خاطرنشان ساخته در اين نامه موضوع رفتار «كبوجيه» (كمبوجيه) نسبت به معابد مصري و معبد يهوديان اغراقآميز توصيف شده و منظور اين بوده كه معبد يهوديان تجديد شود و از گزند دستبرد كاهنان مصري محفوظ و در امان باشد.
در كتاب عزرا دربارهي توجه و مراقبت پادشاهان ايران نسبت به مذهب يهود مطالب زيادي گفته شده و همين امر سبب گرديده كه بعضي از مؤلفان تصور كنند كه در زمان سلطنت داريوش مذهب يهود در تمام امپراطوري ايران به عنوان يك مذهب دولتي اعلان گرديد، ولي آن عده از محققان كه معتقدند رفتار پادشاهان ايران و نظر موافق آنان در مورد مذهب يهود به وسيلهي مؤلفان كتاب مقدس تورات اغراقآميز جلوه داده شده و آنان با بيان اينگونه مطالب نظرشان چندان متوجه تاريخ نبوده، بلكه ميكوشيدهاند با نگارش اينگونه مطالب ملت يهود را تشجيع و تشويق كنند و به آنان بفهمانند كه پادشاهان بزرگ ماد و ايران خدايان آنان را به رسميت شناخته و از آنان حمايت و جانبداري نمودهاند، بيشتر مقرون به صحت و حقيقت است. بنابراين در زمان كورش و «كبوجيه» (كمبوجيه) نظر مساعد آنان در مورد مذاهب موجود معلول دو علت است: يكي مصالح زمان و ديگر ابتدايي بودن مذهب خود آنان كه در آن زمان توانايي مبارزه و رقابت با اديان شرق مقدم را كه سابقهي چند هزار ساله داشت، فاقد بود.
سياست مذهبي «برديا» (گائوماتا - گئوماتا) كه براساس سنگ نبشتهي بيستون معابد را ويران ميساخت، قابل توجه است. بايد ديد كه منظور از اين معابد كدام معابد بوده و به چه منظور و مقصودي مورد تخريب قرار ميگرفت؟ اين مطلب موجب پيدايش آثار زياد و جوابهاي متعددي است. ذيلاً به تعبير و توجيه نكات اساسي كتيبهي بيستون اشاره ميكنيم.
1- از آنجا كه طبق آثار هرودوت معلوم ميشود كه ايرانيان در آن زمان معابدي نداشتند بنابراين بحث دربارهي ويراني معابد كشورهاي شكست خورده به وسيلهي مغها در اثر تعصبات مذهبي و تجديد بناي اين معابد به وسيلهي داريوش بر مبناي جلب نظر و توجه ساير مذاهب بوده است.
2- از آنجا كه «گائوماتا» (گئوماتا) اهل ماد بود بنابراين معابد ايرانيان را خراب ميكرد، زيرا مادها معبد نميساختند. طبق عقيدهاي كه به وسيلهي محققان تأييد گرديده وقتي كه هرودوت و «استرابن» مينويسند كه ايرانيان فاقد معابد بودند بنابراين منظور همان معابد يونانيان و در مشرق معابد سربستهاي بوده كه مخصوص انجام قرباني بنا گرديده است. طبق عقيدهي محققان مذكور «گائوماتا» (گئوماتا) امكنهي محقري را كه در آن آتش مقدس حفظ ميشد يعني آتشگاه را ويران ميساخت.
3- «گائوماتا» (گئوماتا) معابد پادشاهان ايران را ويران ميساخت.
4- «گائوماتا» (گئوماتا) چون مخالف مذهب زردشت بود، بنابراين معابد زردشتيان را ويران ميساخت، ولي داريوش چون از پيروان مذهب زردشت بود بنابراين در تجديد بناي اين معابد اقدام مينمود.
بدون اينكه به طور مشروح در توجيه اين فرضيات نظرياتي ابراز كنيم اين نكته را يادآورد ميشويم كه فرضيهي اول (يعني تخريب معابد ملل شكست خورده و مغلوب به وسيلهي «گائوماتا- گئوماتا») چندان مقرون به حقيقت نيست. البته در صورتي كه وضع تاريخي دوران سلطنت «گائوماتا» (گئوماتا) را از نظر دور نداريم، يقيناً اگر «گائوماتا» (گئوماتا) به چنين كاري دست ميزد عمل وي موجب بروز شورش ملل مذكوري ميگرديد، در صورتي كه ما شورشي را عليه «برديا» (گائوماتا - گئوماتا) در تاريخ نداريم، علاوه بر آن اگر معابد ملل شكست خورده و مطيع مورد تخريب قرار ميگرفت يقيناً مؤلفان يونان در اين باره چيزي مينگاشتند و اين مطلب مكتوم نميماند، در حالي كه همين مورخان ميگويند كه خبر قتل «سمرديس» ملل تحت سلطه و انقياد ايران را متأثر و اندوهگين ساخت. بنابراين بايد گفت كه تخريب معابد فقط در ايران و ماد صورت گرفته است. فرضيههاي ديگر كه فوقاً به آنها اشاره شده (تخريب معابد ملت ايران و پادشاهان و همچنين تخريب معابد زردشتي) فاقد هرگونه دليل است. «گائوماتا» (گئوماتا)، (اعم از اينكه پسر كورش بوده و يا آن كسي كه داريوش او را بدان نام توصيف كرده) به عنوان يك ايراني و يك نفر از دودمان هخامنشي به پادشاهي رسيد. در بند 14 كتيبه كه موضوع تخريب معابد بيان شده بحثي دربارهي ملل شكست خورده و يا اموال سلطنتي در ميان نيست. بنابراين موضوع ويراني معابد ايراني در زمان سلطنت وي موضوع بياساسي است. دليلي هم وجود ندارد كه برديا (گائوماتا - گئوماتا) به ضرر و زيان ايرانيان و به نفع مادها اقداماتي انجام داده باشد. همچنين موضوع تخريب معابد زردشتي به وسيلهي برديا قابل توجيه نيست. آن كساني كه واقعاً زردشتي بودند (مغها) معبد نداشتند و فقط امكنهاي براي نگهداري آتش به نام آتشگاه بنا ميكردند. در كتيبهي بيستون صحبت دربارهي اين گونه آتشگاهها در ميان نيست، بلكه موضوع بحث معابد عادي و معمولي است، به عبارت ديگر بناهاي محكمي كه براي انجام مراسم مذهبي تخصيص داده شده بود. واژهي فارسي براي تعيين معني و مفهوم معبد ayadana به زبان اكدي bitate (EMES) sa ilani (DINGIR. MES) ترجمه شده و به زبان عيلامي an si-ya-an an na-ap-pan-na . يعني اصطلاحات معمول براي تعيين و تعريف معابد.
ريشه شورش گئوماتا
9-4- اينك به طور مشروح و مبسوط نظر آن عده از محققان را كه تصور ميكنند «گائوماتا» (گئوماتا) چون زرشتي بود معابد خدايان قبيلهاي ايرانيان را ويران ميساخت، مورد تجزيه و تحليل قرار ميدهيم. اين نظر كه به طور جازم و قاطع از طرف «ج.مسينا» ابراز شده خلاصهاش به شرح ذيل است: شورش «گائوماتا» (گئوماتا) مبتني بر اين مقصد بود كه اصلاحات زردشت را در تمام ايران تعميم دهد بنابراين «گائوماتا» (گئوماتا) به جاي آنكه ايرانيان را به سوي خويش جلب و جذب نمايد معابد آنان را كه علاقه و توجه خاصي نسبت به آنها ابراز ميداشتند، ويران ساخت.
اين عقيده قابل توجه است، گرچه كلان نميتوان آن را پذيرفت. شورش «گائوماتا» (گئوماتا) را نميتوان صرفاً به عنوان يك امر مذهبي تلقي كرد. اقدامات « گائوماتا » ( گئوماتا ) در درجهي اول همان مبارزات اجتماعي و سياسي بود كه بين آن عده از افرادي كه به تمركز در قوهي سلطنت معتقد بودند و اعيان و اشراف ايراني كه امتيازات سابق خويش را از دست داده بودند، در گرفت. در وهلهي اول اختلافات و تناقضاتي بود كه بين قدرت سلطنت كه ميخواست پايگاه نيرومندي براي سلطه و اقتدار خود نه تنها در ايران، بلكه در كليهي كشورهاي شكست خورده و مطيع پيدا كند، با اعيان و اشرافي كه در حفظ و نگاهداري مالياتها از كشورهاي فتح شده ذي علاقه بودند، آغاز گرديد. در يك چنين موقع تاريخي برديا نظر خود را معطوف دين زردشت نمود، ديني كه جنبهي جهاني داشت و از لحاظ كيفيت و حقيقت خود در قالب تحديدات قومي و قبيلهاي در نميآمد و استعداد و قابليت آن را نيز داشت كه دين امپراطوري هخامنشيان شود، ولي هنوز دربارهي اينكه آيين زردشتي يك آيين رسمي كليهي امپراطوري گردد سخني در ميان نبود. «برديا» «گائوماتا» (گئوماتا) قبل از همه چيز كوشيد تا آيين زردشت را در مبارزهي با اعيان و اشرافي كه حتي در حيات معنوي و روحاني خويش ميخواستند استقلال كامل داشته باشند، مجهز نمايد. اشراف قبيلهاي ايران مانند كليهي ملت ايران خدايان قديم ايران را كه زردشت عليه آنها قيام نمود، پرستش ميكردند. ويراني معابد معلول مقاصد سياسي بود نه تعصبات مذهبي. برديا سعي داشت تا قدرت و سلطهي اعيان قبيلهاي را در هم شكند و پر واضح است كه تخريب معابد صرفاً جنبهي ظاهري و صوري نداشت، بلكه منظور از انجام اين كار سلب قدرت و اهميت اين معابد بود. برديا كه در مبارزهي خود عليه اشراف قبيلهاي به مردم متكي بود گمان نميرود كه تخريب معابد به دست وي چندان اثري در مردم داشته باشد.
از طرف ديگر آيين زردشت در دورهي زمامداري برديا جنبهي آيين رسمي دولتي پيدا ميكرد، پس اگر موضوع بحث فقط ويراني معابد اشراف قبيلهاي و ايجاد ارتباط نزديك با مردم بود در اين صورت ترديدي باقي نميماند كه مقصد از شورش برديا اين بود كه آيين زردشتي آيين رسمي ايران و ماد گردد و اين مذهب تمركز يابد.
اين تمايلات و علايق آن قدر به موقع بود و جنبهي مترقي داشت كه حتي داريوش نمايندهي اشراف قبيلهاي وقتي به سلطنت رسيد نتوانست به طور كامل آنها را ناديده انگارد. او معابد خدايان غير زردشتي را تجديد نمود و ضمناً آيين زردشتي را نيز مورد انكار قرار نداد. بر همين اساس بين سنتها و عادات مذاهب باستاني ايران ماقبل زردشت با تعاليم زردشت چنان اختلاط و امتزاجي حاصل شد كه به نام آيين هخامنشيان درآمد و اين اختلاط به هيچوجه مايهي شگفتي ما نبايد بشود. خدايان قبيلهاي به هيچوجه منظور تمركز دولت را تأمين نميكردند و اين امر فقط به وسيلهي آيين زردشت امكانپذير بود. و آيين زردشت در تحكيم و استقرار مباني قدرت وسيلهي بسيار نافذي بود. و به همين علت اهورمزدا خداي آيين زردشت مورد توجه قرار گرفت.
ضمناً مبارزه و قيام عليه خدايان قبيلهاي كه دشمن اهورمزدا به شمار ميرفتند خصومت و عناد عليه اشراف قبيلهاي بود و داريوش نميتوانست دست به چنين كاري بزند، زيرا خود وي نمايندهي اين طبقهي اشراف بود و به آنان اتكاء داشت و از اينرو در زمان سلطنت داريوش مذاهب خدايان قبيلهاي نيز استقرار يافت، ولي اين خدايان مقامشان پايينتر از مقام اهورمزدا بود. وقتي كه اهورمزدا تفوق خود را بر خدايان ديگر احراز نمود مغها نيز جزو روحانيون دربار هخامنشيان درآمدند. بار ديگر بايد موضوع اينكه در زمان سلطنت داريوش مغها مورد تعقيب قرار ميگرفتندو اين خبر در افواه زياد شايع شده است، مورد تكذيب قرار گيرد.
روابط حسنه مغها و داريوش
9-5- همانطور كه « ماركوارت » و « مسينا » و ساير محققان يادآور شدهاند از طرف داريوش و پادشاهان بعدي هيچگونه مناسبات خصمانه با مغها وجود نداشته است و در دربار هخامنشيان مغها اهميت خاصي داشتند و آثار باستاني اين مطلب را مورد تأييد قرار داده است.
از آثار « كتزي » (كتزياس) چنين برميآيد كه مغها از مقبرهي داريوش مراقبت ميكردند. طبق گفتهي بعضي ديگر، مغها مربيان فرزندان پادشاه بودند.
طبق گفتهي سيسرون در عرف ايرانيان قبل از آنكه كسي به مقام سلطنت برسد ميبايستي در نزد مغها تعليمات لازمه و تربيت كافي فراگيرد.
از اخبار هرودوت به خوبي مستفاد ميشود كه خشايارشا قبل از مشاورهي با مغها به هيچ امر مهمي اقدام نمينمود. مغها ارتش ايران را در لشكركشيها همراهي ميكردند و همچنين از آتش مقدس نيز مواظبت مينمودند. نام يكي از مغهايي كه در لوحههاي «پرسپوليس» (تخت جمشيد) ياد شده است با اصطلاح yazata زردشتي ارتباط پيدا ميكند. بعد از انتشار قسمتي از اسناد و مدارك پرسپوليس (تخت جمشيد) فعاليت و خدمات مغها در آن نقطه به هيچوجه مورد ترديد نيست. مغها نگهبان آتش مقدس بودند و از انبارهاي پادشاهي مواد و آذوقه دريافت ميداشتند. در پرسپوليس در حدود سيصد پارچه ظروف مخصوص انجام مراسم مذهبي از قبيل بشقاب و سيني و هاون پيدا شده كه جنس آن سنگ سبز محكم است. از اين عده ظروف در روي تعداد دويست و سه ظرف نوشته هايي به زبان عيلامي وجود دارد و ضمناً واژهي (havana) hwn كه يك واژهي فني براي هاوني است كه در آن شيرهي « خائوما » (هئوما) را ميگرفتند، در روي ظروف مخصوص خوانده ميشود. بنابراين ظروف مزبور براي تهيهي «خائوما» (هئوما) مورد استفاده قرار ميگرفته است.
در روي يكي از مهرهاي «پرسپوليس» (تخت جمشيد) مراسم تهيهي «خائوما» (هئوما) نمايش داده شده است. به اين ترتيب كه دو مغ در لباس مادها در برابر آتش محراب ايستادهاند يكي از آنها شاخههايي در دست گرفته كه شايد همان شاخههاي خائوما (هئوما) باشد و مغ ديگر دو چوب به طرف آتش مقدس دراز كرده است.
در زمان خشايارشا نفوذ و نقش مغها بيش از پيش قوت گرفت. «سيسرون» مينويسد كه خشايارشا طبق صلاحديد و نظر مغها معابد يونانيان را طعمهي حريق قرار ميداد، زيرا مغها تمام جهان را معبد و پرستشگاه ميدانستند و توقيف و تحديد خدايان را در چهار ديوار معبد گناه ميپنداشتند. به طوري كه بعضي از محققان نوشتهاند در زمان خشايارشا تقويم زردشتي تدوين گرديد و مورد استفاده قرار گرفت.
همانطور كه در فوق اشاره شد خشايارشا درصدد تمركز مذهب برآمد و با وجود آنكه در دوران سلطنت خشايارشا آيين زردشتي عليه خدايان قبيلهاي قيام نمود، ولي آيين هخامنشيان به طور كلي امتزاج و اختلاطي بود از آيين زردشتي و معتقدات مذهبي مردم آن زمان و بايد خطرنشان ساخت كه اين اختلاط و امتزاج نه تنها در آيين هخامنشيان مشهود و عيان است، بلكه از آثار تمدن ايران نيز كه اختلاطي از تمدن ايران با يونان و آشور و مصر و سيار كشورهاست اين اصل جلوهگري ميكند.
اما در مورد ملل شكست خورده و مطيع همان سياست و تدبير ديني كورش و «كبوجيه» (كمبوجيه) در ساليان بعد نيز ادامه يافت، بدين معني كه پادشاهان هخامنشي در مصر خدايان مصر و در اورشليم يهوه و در آسياي صغير خدايان يونان و در بابل مردوك و غيره را مورد احترام قرار ميدادند، ولي همين كه موقعيت داريوش تثبيت گرديد وي عيلاميها و سكاها (سكا) را متهم نمود كه آنان اهورمزدا را پرستش نميكنند و از آغاز سلطنت داريوش ابراز نظر موافق و مساعد نسبت به اديان و مذاهب مختلف معلول همان روشي بود كه ملل شكست خورده بتوانند جزو امپراطوري ايران باقي بمانند. ولكن اگر مقاومت و يا شورشي از طرف آنها بر پا ميشد آن گاه ايرانيان درصدد ويران كردن معابد آنان برميآمدند. (10)
پانوشتها
1- داندامايف، محمد، ايران در قرون نخستين هخامنشي، ترجمه: روحي ارباب، تهران، انتشارات علمي - فرهنگي، 1381
2- «اي .م. دياكونوف» مينويسد: «مرز دقيق و منجزي بين عقايد قديم و مذهب زردشت وجود نداشت «تعاليم گاتها را نميتوان مذهب زردشتي دانست، زيرا تعيين مرز بين پايان تعاليم زردشت و شروع عقايد قبيلهاي» كار آساني نيست. ضمناً فرق بين موضوع مذهب گاتها و مذهب هند و ايراني قديم به كمال وضوح به چشم ميخورد. زردشت اصلاحات عميق در امر مذهب به وجود آورد. وي ايمان و عقيده را محصور در اهورمزدا و پيروزي نهايي او دانست و كليهي خدايان قبيلهاي را منكر شد و آنان را پايينتر از اهورمزدا قرار داد.
3- مقايسه شود نام خداي «ميتريدات» كه به خزانهداران كورش دوم اطلاق ميشد و همچنين فرمانده كشتي داريوش دوم نيز به همين نام ناميده ميشد (پاپيروسهاي الفانتين)
4- «پولي ئن» مينويسد كه در دوران سلطنت داريوش اول ايرانيان آتش و آب مقدس را مورد ستايش قرار ميدادند.
5- دربارهي رعايت مراسم زردشتي از تدفين مغها هرودوت (140/1) استرابن (XV,3,20) سيسرون (Tuscul.,I,45,180) و ساير مؤلفان باستاني نيز مطالبي دارند. اخيراً اطلاعات ما دربارهي مراسم تدفين ايرانيان قديم فزونتر شده است. در سال 1939 « ا.اشميدت » در فاصلهي يك كيلومتر در شمال غرب تراس پرسپوليس (تختجمشيد) گورستاني را كشف كرد كه به احتمال قوي مربوط به قرن چهارم قبل از ميلاد است. در اين گورستان 31 جسد پيدا شده كه در 24 قبر تابوتهاي گلين قرار داشته است. استخوانهاي هفت نفر (سه بچه: يك زن و بقيه مرد) در گودالهاي معمولي بدون تابوت كشف شده است. در روي بعضي از قبور مقداري سنگ ريخته شده. اموات را النگو و ظروف و صوربازيچه و ساير لوازم و ادوات به خاك ميسپردند. اين گونه تدفينهاي مشابه در شوش و بابل متعلق به زمان سلوكيها و پارتها ديده شده. در پرسپوليس (تخت جمشيد) ظروفي پيدا شده كه در آن استخوانهاي مرده كه از گوشت جدا شده دفن گرديده، ولي هرتسفلد تاريخ اين گونه تدفين را به زمان بعد از هخامنشيان مربوط دانسته. به عقيدهي وي ظروف حاوي استخوانهاي مرده متعلق به دوران هخامنشيان فقط در ايالت سكوندود در اطراف درياچهي اروميه (رضائيه) به عبارت اخري در سرزمين ماد قديم كشف شده و به «گائوماتا» (گئوماتا) و پيروان او تعلق دارد. Iran in the ancient East, pp. 505 ff.217-218 قبرهاي متعلق به دوران هخامنشيان در شوش نيز در حالي كه بزرگسالان در گودالهاي عادي و بچهها در ظروف دفن شدهاند پيدا شده است.
6- در گاتها دستورهاي معيني دربارهي مراسم تدفين وجود ندارد. «هرتل» معتقد است كه مغها به قصد تحريف روح مذهب زردشت در اوستاي صغير موضوع منع تدفين اجساد را طرح نمودند، وي دلايل ذيل را اقامه مينمايد: چنانچه زردشت دستور داده بود كه اموات را دفن نكنند «آيا يكي از پيروان مشهور و مؤمن وي داريوش اجازه ميداد كه وي را دفن كنند؟»
7- در آثار مربوط به آيين زردشت غالباً با نظراتي مواجه ميشويم كه بر اساس آن طبق گاتها جهان بدي و پليدي به وسيلهي اهريمن آفريده شده ضمناً در بدايت اهور مزدا جهان را بيافريد و سپس عدهاي از مخلوقات (daeva) از روي شعور و اراده به اهريمن گرويدند بنابراين گاتها اهريمن را خالق جهان بدي و پليدي نميدانند.
8- در بغاز كوي قراردادي پيدا شده كه بين پادشاه «خت» موسوم «به شوپولولي اوما» و پادشاه «ميتايي» در حدود سال 1380 قبل از ميلاد منعقد شده است. در اين زمان هنوز هندوها و ايرانيها از يكديگر جدا نشده بودند. در اين قرار داد از «ميترا» و «وارونا» و «ايندرا» ياد شده، ولي دربارهي اهورمزدا سخني در ميان نيست.
9- ضمناً هرودوت به طور اغراقآميز خصومت «كبوجيه» (كمبوجيه) را نسبت به مقدسين مصر بيان ميكند و متذكر ميگردد كه وي آپيس را كشت و مقبرهي آپيس را ويران كرد. هيچ يك از منابع مصري خبر مؤلفان باستاني را مبني بر اينكه «كبوجيه» (كمبوجيه) احساسات مذهبي مصريان را مورد تخطئه قرار داده تأييد نميكند. اين اخبار يقيناً بعد از هخامنشيان جعل شده است. طبق گفتههاي مصريان در «ممفيس» «آپيس» در سال ششم سلطنت «كبوجيه» (كمبوجيه) بدرود زندگي گفت و با جلال و جبروت به خاك سپرده شد. براي تدفين وي كمبوجيه يك تابوت سنگي منقوش هديه كرد و «آپيس» بعدي هم بعد از مرگ كبوجيه در سال چهارم سلطنت داريوش يعني در سال 518 قبل از ميلاد جهان را وداع كرد. كتيبهي يكي از روحانيون «سائيس» موسوم به «اوجا گوروسنت» حاكي است بر اينكه «كبوجيه» در مصر بر اساس عادات و رسوم محلي حكومت ميكرد و از معابد حمايت مينمود و از معبد «سائيس» سربازان خود را بيرون راند و به طوري كه «ژ.پزنر» اشاره ميكند در اين كتيبه تحريفاتي وجود ندارد، زيرا پس از مرگ كبوجيه تهيه شده و براي اينكه عابرين بتوانند آن را بخوانند در معرض ديد مردم قرار گرفته است. علاوه بر اين «اوجا گوروسنت» با تمام تعلقاتي كه به «كبوجيه» داشت دربارهي شورش مصريان و سركوبي شديد آنها از طرف ايرانيان مطالبي بيان كرده است. وي كبوجيه را يك مرد خدا ترس ميداند كه اعمال و رفتار خشونتآميز سربازان وي هيچ ارتباطي با طرز فكر او ندارد.
10- مخالفت و سركوبي شديد و سخت خشيارشا با معبد «مردوك» كه از خدايان دولتي بابل بود در اين مورد اهميت خاصي دارد. از آغاز سلطنت كورش بابل يكي از سلطنتهاي جداگانهاي بود كه جزو قلمرو حكومت هخامنشيان به شمار ميآمد. پادشاهان ايران در بابل لقب رسمي «پادشاه بابل پادشاه كشورها» را داشتندو در موقع نشستن بر تخت سلطنت زمام امور را از دست مردوك ميگرفتند و اين تشريفات عبارت از اين بود كه به وسيلهي پادشاه جديد دست مردوك در دست گرفته ميشد. شهر بابل يكي از پايتختهاي پادشاهي بود، ولي وقتي كه بابل عليه ايرانيان قيام كرد خشيارشا سلطنت بابل را ويران نمود و معبد اصلي «اساهيل» را خراب كرد و مجسمهي مردوك و ساير خدايان را به ايران برد. وي ديگر خود را پادشاه بابل نناميد و از احترام گذاشتن به احساسات مذهبي بابليها خودداري نمود. از اين تاريخ ديگر بابل به عنوان يك شهر مقدس وجود نداشت و قسمت اعظم سرزمين آن غير مسكون ماند (مراجعه شود به: Arr., Anab; VII, 17; Diod; II,9,5 ) بر طبق منابع يوناني شورش بابل به سال 480 در موقعي كه لشكركشي خشيارشا عليه يونان با شكست روبهرو شد، آغاز گرديد. از بابل اسناد مالي محفوظ مانده كه مورخ به سال سلطنت «بعل شيمانني» و «شاماش اربي» است و آنان كساني هستند كه عليه خشيارشا قيام نمودند.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید