ذكر مصيبت مادر
در غير از ماه محرم و ايام عزاداري، دستههايي به تناوب، شبهايي در هفته و اوقاتي در شبانه روز به عزاداري ميپرداختند و از آن جمله، بچههايي كه تمام روز ذكرشان به طور خاص يا زهرا (س) بود. در پادگان، زمين صبحگاه و در خط مقدم، بزرگترين سنگر، محل اجتماعشان براي عزاداري بود. آنها قطعه پارچهي سفيدي را كه بر روي آ ن نام خانم نوشته شده بود، هميشه به همراه داشتند.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 111
ذكر واقعه ي كربلا
در مقاطعي از جنگ كه آمار شهدا و مفقودان و اسرا و مجروحان بالا ميرفت و تركش بالطبع دامن بستگان را در شهر ميگرفت و احياناً بعضي از آنها در نامههاي خودشان بيتابي و ابراز عواطف ميكردند، بچهها با ذكر واقعهي كربلا و آنچه بر سر سالار شهيدان و اهل بيت مكرم حضرت رفته بود و بازگويي جزيياتي از مصائب كه «ما اعظم مصيبتها فيالاسلام» بود، آنها را به صبر و اجر ميخواندند و آنچه در انتظارشان بود را كم و كوچك جلوه ميدادند.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 117
راضي به زحمت غير نبودن
در جبهه آنچه براي بچهها از جانشان عزيزتر مينمود، آرامش جسم و روح دوستانشان بود. بدين ترتيب كه حتي حاضر نبودند از مشكلات و بيماري خود نزد آنان حرفي بزنند؛ مبادا دوستانشان افسرده خاطر شوند. گاهي ميديديم برادر مجروحي زخم خويش را پنهان كرده و با درد و رنج فراوان برادر مجروح ديگري را امدادگري ميكرد.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 101
رزم شبانه
اكثر اوقات نيروهاي پياده و رزمي در فاصلهي دو عمليات، به همين رزمهاي شبانه و اردوهاي آمادگي و بازسازي ميگذشت و كار يك شب و دوشب نبود. رزم شبانه كه به آن خشم شبانه هم ميگفتند با انفجار «مين»، «فوگاز» و تيراندازيهاي هوايي شروع ميشد. يعني به وسيلهي آن، بچهها را از چادر بيرون ميريختند و به سرعت در ميدان صبحگاه جمع ميكردند.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 212
رزمي، تبليغي
طلبههايي كه در هيئت نيروهاي تبليغي_ رزمي به جبهه ميآمدند، از محبوبيت بالايي بين برادران برخوردار بودند. خصوصاً كساني كه به قول معروف آنچه همهي خوبان داشتند آنها يكجا داشتند، چون پاكيزگي و رعايت بهداشت، نظم و نسق در كار، زبان گويا و گرم از دانش، خاكي و خودماني بودن با جمع، مانع نشمردن لباس در ساختن سنگر و نصب چادر، سوار موتور شدن، دويدن و نشستن و برخاستن با بچهها و در رأس همهي اينها برخورداري از روحانيتي كه همه كشته و مردهاش بودند.
چيزي كه موجب ميشد نتوانند، دو شب يا دو وعده غذا در سنگري بمانند، مرتب بايد جابهجا ميشدند و دل عالمي را به دست ميآوردند. طلبههايي كه در كنار همهي وظايفشان، بين برادران عطر و تسبيح، مفاتح منتخب و قرآنهاي كوچك و مداليوم پخش و هديه ميكردند و بعضي بسيار سختگير كه دريافت تسبيحي را در برابر يك ميليون صلوات و مشروط ميدادند، و چانهزدن برادران كه ديدني و شنيدني بود.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 167
رسم جلوداري
تنها خدا ميداند كه چه تعداد از فرماندهان و بچههاي پيشكسوت بودند كه با وضع صد در صد وخيم از حيث سلامت جسمي ماندند و مقابله كردند و با شدت جراحت و خونريزي ديگران را بر خود ترجيح دادند، در نتيجه از بيدارويي و درمان نكردن به شهادت رسيدند.
فرماندهي كه دستش از مچ قطع ميشد و آن را در جيب خود پنهان ميكرد و به مبارزه ادامه ميداد. مسئولي كه به زمين افتاده بود و روي خود را با دست ميپوشاند يا به سينه ميخوابيد تا او را نبيند و رد بشوند و خللي در پيشروي به وجود نيايد. فرماندهي كه زخم عميق داشت و نشان نميداد و تظاهر به سلامتي ميكرد، مسئولي كه شب عمليات، پشت لباسش را فسفري ميكرد تا ديگران راه را گم نكنند و روي موانع نروند و در نتيجه گاهي بر اثر انعكاس نور بر آن شبرنگها، هدف تير مستقيم دشمن قرار ميگرفت. فرماندهي كه شب عمليات براي باز كردن معبر در ميدان مين خود داوطلبانه روي سيمخاردارها و مينها ميخوابيد تا راه براي ديگران باز شود و اشكالي در عمليات پيش نيايد و....
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 87
رقابت در حفظ قرآن
در آن زمان بچهها، دو تا دو تا يا در جمعهاي چند نفره آيات و سورههاي قرآن را در مدت معيني حفظ ميكردند و براي اين كار تشويق و جريمه قرار داده بودند. مثلاً صلوات فرستادن، شهردار شدن و... عدهاي هم براي تشويق ديگران به قرائت قرآن، ابتكاري به خرج ميدادند. مثلاً مسابقهي يافتن كلمهي «لاالهالهالله» در قرآن كه بچهها را مجبور ميكرد كل قرآن را ظرف زمان معيني بخوانند.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 190
رو به قبله ساختن سنگر
وقتي قرار بود نيروها براي مدت معيني در يك نقطه از منطقه بمانند، براي برپا كردن چادرها، بعد از رعايت جهت وزش باد و موجگير نبودن آنها، سعي ميكردند چادر را به نحوي نصب كنند كه طول آن رو به قبله باشد، در نتيجه خود به خود، نشست و برخاست و خوردن و آشاميدن و خواب و بيداريشان رو به سوي حق تعالي داشت و اين همه تأكيد و توجه در اصل به خاطر مراعات حال نماز شب خوانها و اهل تهجد بود، تا در شرايطي كه امكان بيرون آمدن از سنگر نبود، همانجا برخيزند و شب زندهداري كنند.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 137
راوي : سيد مهدي فهيمي
روش نگارش
بعضي افراد به روش مكاتبات علما و كتب درسي قديم، كلمات و حروف و سطور نامه را به انواع صورتها مينوشتند. گاهي متن نامه را به صورت دايرهوار و حلقهگونه يا به شكل وارونه مينوشتند. بعضي با عبارات نقاشي ميكردند و نامهشان «نقاشي خط» ميشد.
عموميترين روش، نوشتن متن و حاشيه زدن اطراف آن بود. افراد انواع و اقسام كارهاي هنري كه هركس ميتوانست با داشتن ابتكار، خوانندهي نامه را به تعجب و تحسين وادارد، به كار ميبردند.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 217
سبقت
در جبهه بين بچههاي راننده، براي به مقصد رساندن برادران پياده كه در حاشيهي جاده منتظر وسيله بودند رقابت بود. گاهي كه دو تا از اين رانندهها با هم جلوي پاي جمعي ترمز ميكردند، يكي به شوخي رو به ديگري ميكرد كه: «هول نشو! به هر دوتامون ميرسه!» كنايه از اينكه: اين قدر براي صلوات گرفتن حرص نزن! و دنبال اين نباش كه دعاي بچهها فقط بدرقهي راه تو باشد، بگذار به ديگران هم برسد!».
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 138
سوغاتي دو سره
خانوادهها، بچههايي را كه به مرخصي ميرفتند معمولاً با دست پر به جبهه ميفرستادند. تا وقتي آثاري از اين خوراكيها باقي بود و برادران مصرف ميكردند، صلوات ميفرستادند و به ديگران يادآور ميشدند كه مثلاً اينها را فلاني آورده است. متقابلاً وقتي يكي از برادران عازم شهر و ديار خود بود، بچهها هرچه داشتند جمع ميكردند و جا ميدادند در كيسه و كولهاش. آنها در عوض دار و ندارشان را به حاضران ميبخشيدند و چيزي با خود نميبردند. وسايلي چون: فانوسه، پوتين، مهر نماز، تسبيح و امثال آنها. وقتي كسي خداحافظي ميكرد، مقداري از راه را بدرقهاش ميكردند حداقل تا دژباني و حداكثر تا شهر و ايستگاه قطار يا اتوبوس. در اين خداحافظيهاي طولاني مثل جداييهاي شب عملياتي بچهها نوعاً پيشاني يكديگر را ميبوسيدند، عكسهاي يادگاري ميگرفتند، اسم و آدرس به هم ميدادند و با اين اسم و آدرسها، بعضي با هم مكاتبه ميكردند. گاهي آنقدر اين ارتباط عميق ميشد كه به رابطهي فاميلي ميانجاميد.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 130
شب شهادت مولي
در سوگواريها و مراسم تعزيت اهل بيت (عليهم السلام) بر اساس اقتضاي محيط و ميدان نبرد، همهي تلاش رزمندگان اين بود كه خودشان را جاي ائمه و اصحاب و انصارشان بگذارند، تا عمق مصيبت آنها را درك كرده و اندكي دلشان آرام گيرد.
چنانكه در شبهاي قدر و شب شهادت اميرالمؤمنين (عليه السلام ) در ماه مبارك رمضان بعضي به نان و نمك افطار ميكردند. در حاليكه اشك در چشمانشان بود و بفض در گلويشان. سحر آن شب، هيئتها به عزاداران شير ميدادند و با اجراي نمايش قضاوتها و حكايتهاي منسوب به حضرت امير (عليه السلام) شبهاي كوفه و غريبي و مظلوميت مولا را احيا ميكردند.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 112
شربت
برادر، شهيدهادي جعفري يكي از نيروهاي مخلص جبههي آبادان است. يك روز شهيد جعفري قصد داشت به مرخصي برود، آمد در مقر جهادسازندگي و منتظر ماند تا ماشين جهاد كاشان بيايد و با آن به كاشان بازگردد. از من آب خواست، برايش شربت درست كردم، اما نخورد. اصرار كردم، فايدهاي نداشت. پرسيدم چرا نميخوري؟ گفت: «من در حال مرخص شدن از جبهه هستم، اين اسراف است، اينجا نبايد بيشتر از آب چيزي بخوريم، اين سهم ديگر برادران رزمنده است»، اين حرف او ما را منقلب كرد.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم)
راوي : غلام رضا سياحي
شعار نوشتن روي لباس
خياط هاي صلواتي جبهه، بعد از تعمير لباس و دوخت و دوز آن، كارشان دوختن پارچههاي چاپي شعار نوشته بود كه بچهها با اصرار به خياطخانه ميآوردند. شعارهايي مثل: يا قمربنيهاشم و ياحسين و... بعضاً اسم افراد كه خودشان نوشته بودند.
اين غير از مشخصاتي مثل گروه خون و گروه و دسته بود كه نوعاً با خودكار روي در جيب و سر زانوي شلوار يا پشت جيب و زير يقه مينوشتند تا نور آفتاب و آب كمتر به آن اثر كند.
شعار نوشتههاي خوشنويسيشدهي ديگري هم بود كه حكم تابلو داشت و حرف اول و آخر صاحب لباس را، كه بچههاي خوشخط تر پشت و جلو پيراهن كار بچهها مينوشتند! عباراتي مثل: «زرهي پشتدار براي كسي خوب است كه پشت به دشمن ميكند» يا «الي رفيق الاعلي» و «مسافر كربلا» و هزاران عنوان و عبارات ديگر كه در مجموعهي «تابلو نوشتهها» اثر سيدمهدي فهيمي قابل مطالعه هستند.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 197
شعارهاي جابه جايي
بيشترين شعارهايي كه رزمندگان موقع جابهجايي سر ميدادند، عبارت بود از: «حسين جان، فدايت، آييم به كربلايت»، «حسين حسين ميگيم (ميگوييم) ميريم (ميرويم) كربلا، گرچه بياد (بيايد) بر سرمون هر بلا» يا شعار «اين حمله غوغا ميكنيم، راه نجف وا (باز) ميكنيم».
در تمامينقل و انتقالات و جابهجاييها، خواندن سرود و نوحه و ذكر پيدرپي صلوات، سنت حسنهاي بود كه به بچهها، جان دوباره ميبخشيد.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 207
شكسته نفسي ها
شكسته نفسيها را به مزاح شكستهبندي هم ميگفتند، معمولاً فعل و انفعالات قولي و زباني كه براي رو نشدن دستها، بچهها از خود بروز ميدادند، چنانكه نسبت رزمنده را شايستهي خود نميدانستند و عكسالعملشان اين بود: «كه ما لغزندهايم». كنايه از اين كه ما گنهكاريم و مدافع دين و منزلت آن نميتوانيم باشيم و آنچه از باب حفظ اخلاص و گريز از ريا بود و غالباً با محمل «وقت خوش كردن» و مطايبه و نظير پرسوجو كه بعضيها از سر سادگي راجع به چگونگي باز شدن پاي شخص به جبهه ميكردند و جوابهاي از اين دست كه: «كار نبود، خرج گران بود، شهر چيزي گير نميآمد، اينجا لااقل دلي از عزا درميآوريم و مجبور نيستيم براي همه چيز توي صف بايستيم!» و از اين قبيل حرفها.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 106
شماره و تاريخ و پيوست نويسي
بالاي هر برگهاي كه عنوانهاي «شماره، تاريخ و پيوست» را داشت، در محل آنها عباراتي مينوشتند كه پر از پيام بود. جلوي تاريخ مينوشتند: «عاشورا» (كل يوم عاشورا)، جلوي شماره مينوشتند: «چهارده معصوم» و در مقابل پيوست هم مينوشتد: «جنگ، جنگ تا پيروزي» يا «التماس دعا» و يا «براي سلامتي امام صلوات» و... بعضي از فرماندهان هم در پايان موافقت با مرخصي افراد مينوشتند: «به اميد زيارت كربلا» بدين معنا كه انشاالله تا آخر راه با هم هستيم.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 218
شهرداري
در جبهه هر فرد به مدت 24 ساعت "شهردار" يا "خادمالحسين" بود و مسئوليت تهيهي غذا و مخلفات آن را و همچنين انداختن و جمع كردن سفره، شستن ظروف صبحانه نهار و شام را بر عهده ميگرفت. البته بچههاي ديگر در پهن كردن سفره، چيدن لوازم، آوردن خوراكيها و جمع كردن و نظافت وسايل كمك ميكردند.
وقتي قرار بود خودشان غذا درست كنند، يكي ميپرسيد: «برادرا! چي ميل داريد؟» و اگر قرار ميشد سبزيپلو باشد، دو نفر كارشناس سبزي بياباني به سراغ سبزي ميرفتند. يكي دو نفر هم به دنبال هيزم و آشپز و همدستانش هم مشغول پخت و پز ميشدند.
چنانچه شهردار در نوبت وظيفهاش خوب عمل ميكرد و سليقه به خرج ميداد، مرتب براي سلامتياش صلوات ميفرستادند و از او ميخواستند در پستش باقي بماند. گاهي اين رفتار را براي برادري كه خوب از عهدهي كار برنيامده بود انجام ميدادند تا در اين كار استاد شود و با او شوخي ميكردند كه «ننه چرا غذا سرد است؟» چرا غذا كمنمك است و از اين حرفها...
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 30
شوق و ذوق عمليات
قبل از عمليات برادران عكس يادگاري ميگرفتند، نوار كاست پر ميكردند و پيشانيبند تهيه مينمودند، بر روي لباسهايشان مهر عبارات «ورود تير و تركش ممنوع» را در محل نخاع و پشت پيراهن به همراه تصوير تابلوي ورود ممنوع ميكشيدند و آيهي «و جعلنا من بين ايديهم...» را بر روي سينه مينوشتند.
بعضي از بچهها روي پيراهن اختصاصي شهادتشان را به قيد شفاعت و آمرزش امضا ميگرفتند. فراوان بودند برادراني كه خود با همان لباس، در خون خويش ميغلطيدند و شفيع كساني ميشدند كه به ايشان التجا برده بودند. روي دست و پا و موهاي يكديگر حنا ميگذاشتند و در اين امر نسبت به بچههايي كه بوي شهادت ميدادند جار و جنجال خاصي به راه ميافتاد و همه از هم پيشي ميگرفتند.
يكديگر را با شيشههاي عطري كه بعضي همراه داشتند معطر ميكردند و از شوق و ذوق عمليات شيشه را شكسته و عطر را روي سر و روي و لباس بچهها ميريختند.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 233
شيران امدادگر
امدادگران تنها كساني بودند كه به جهت نوع مسئوليتشان آخرين دقايق را با شهدا بوده و بسياري از شهدا در آغوش ايشان جان ميدادند، از اين حيث احترام خاصي بين بچهها داشتند.
هر كس سراغ گمشدهي خود را ميگرفت و آنقدر نشاني ميداد، تا بلكه يكي او را شناسايي كند و به اين اميد كه بداند عزيز او چگونه و چهطور چشم از جهان فرو بسته.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 154
شيفتگي خدمت
بعضي از برادران وقت استراحت نميشناختند، چنان شيفتهي خدمت بودند كه گويي دائم در كمين كار و رفع معضلات و مرتفع كردن كميها و كاستيها لحظهشماري ميكردند. آرام و قرار نداشتند و بعضاً ميگفتند:
بايد از اين فرصتها نهايت استفاده را كرد. اغلب در حالي كه همه به استراحت، گفتوگو، مطالعه و... ميپرداختند، آنها در صدد تهيهي بند رخت و بستن آنها به درختان، نظافت اطراف چادر و محوطهي ميدان صبحگاه و حسينيه بودند، به تبليغات ميرفتند، جلو چادر سايبان ميساختند، شن ميريختند و با تخته جاكفشي درست ميكردند، و چنانچه هيچكدام از اين كارها روي زمين نمانده بود، زير درخت يا پناه صخرهاي را صاف و هموار كرده، پتويي روي آن پهن ميكردند و در زمان مناسب با دوستان صميمي براي قرائت قرآن، از خلوت راز و نياز بهره ميبردند.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 96
شيوه ي استخاره
از روشهاي رايج استخاره، استخاره با قرآن بود؛ قرآنهاي كوچك زيپداري كه جزو لوازم اوليه و ضروري شخصي بود و به ندرت رزمندهاي آن را از خود دور ميكرد.
مراجعه به روحاني گردان يا مقر به صورت دستهجمعي و خصوصي، وقت و بيوقت براي تقاضاي استخاره و رفع حاجت و از جمله اينكه: «حاج آقا بالاخره ما در اين امتحان قبول ميشويم يا نه» معمول منطقه و هر جايي بود و در صورتي كه دسترسي به حاجآقا دشوار بود، بچهها به سراغ همرزمان مخلصتر و مسنتر ميرفتند و به هر نحوي بود گردنشان ميگذاشتند كه براي آنها استخاره كنند، و آنها هم به اين استخاره معتقد بودند.
يعني با توجه به نتيجهي آن وارد عمل ميشدند و شك و شبههاي به دلشان راه نميدادند. در ايمان و عمل به استخاره اين بس كه اگر به ناچار وضعي پيش ميآمد كه خلاف حكم عمل ميكردند، هر پيشامد و پيامد و عوارض ناگوار آن را به سرپيچي و بياعتناييشان به استخاره نسبت ميدادند و البته بار اول و آخرشان ميشد، كه تاب اين كدورت را نداشتند.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 147
صدقات مشكل گشا
بعد از توكل به حقتعالي و توسل به ائمه، عادت به صدقه دادن براي رفع و دفع بلا در منطقه كه كانون ابتلائات و بلا و قضا بود، مورد توجه خاص رزمندگان قرار داشت.
در مواقعي چون قبل و بعد از عمليات، هنگام پاكسازي ميادين مين و در شرايط سخت و مشكل كه هيچ وسيلهاي راهگشا نبود، همه به اين امر روي ميآوردند و آنچه را كه در شرايط عادي و هنگام خطر و پس از بازگشت به شكرانه در صندوقها جمعآوري ميكردند، به عنوان خيرات و مبرات در شهرهاي آسيب ديده از جنگ به افرادي بيبضاعت ميپرداختند و با مبلغ اندكي از آن گاهي خرما تهيه كرده، شبهاي جمعه و غيره بر سر راه و مقابل پايگاه يا محل استقرار قرار ميدادند و رهگذران را به فرستادن صلوات براي امام و ارواح طيبهي شهدا دعوت ميكردند.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 195
صلوات
متداولترين دعايي كه چه شوخي و چه جدي همه يكديگر را به آن دعوت ميكردند، صلوات بود كه به شرايط خاصي متعلق نبود و صورتهاي دعوت به اين شكل بود:
«دم به دم، دم همه گرم، بر گل رخسار محمد صلوات» يا « براي سلامتي سپاه كوبنده، جهاد سازنده، بسيج توفنده، امام پاينده، صلوات» يا «صلوات را خدا گفت، در شأن مصطفي گفت..» و شوخيهايي مثل: «شب عمليات، طناب (طنابي كه راه پاكسازي شده و معبر امن را مشخص ميكرد)، به فريادت برسه، صلوات خم كن.»
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 129
عاشورا و شام غريبان
صبح روز عاشورا، آنهايي كه ميتوانستند، به شهرهاي مجاور منطقه ميرفتند. با همان لباسهاي خاكي كه سرشانههايش را گل ماليده بودند. با پاي برهنه و پوتينهاي به هم گره كرده و به گردن انداخته، راه ميافتادند به سمت مسجد جامع شهر، در وضعي كه هر بيننده را به خود جلب ميكرد و اشك بر گونههايشان جاري بود، تا اينكه وقت اذان ظهر ميشد. باصداي مؤذن گويي واقعهي كربلا تمام و همه ماتمزده وارد شام شده و صداي امام سجاد (ع) را در مسجد يزيد ميشنيدند، كه در پس هر عبادت كلمات ايشان را تكرار ميكردند: «الله اكبر، الله اكبر كبيرا، سبحان الله بكرة و اصيلاً، اشهد ان لا اله الاالله، جل جلاله ربي و عظم شأنه...» عصر كه به اردوگاه بازميگشتند، شام غريبان طفلان آقا ابي عبدالله (ع) را ميگرفتند، به ياد وجود نازنين بچهها، روي خارهاي دشت ميدويدند و خون ميگريستند. فرداي آن روز وقت زنده داشتن خاطره اسراي كربلا و حركت خانوادهي سالار شهيدان بود، در يك راهپيمايي چهارده ساعته و بعضاً دو روزه، گرسنه و تشنه در ميان كوهها و دشتها با تجهيزات كامل و با همهي وجود در تب و تاب عشق و ارادت به فرزندان آقا سوختن، در نزديكتر كردن خود به آن حادثهي مهيب و از ميان بردن فاصلهها.
منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 110
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید