قرآن كريم درباره خلقت حوا مى فرمايد:
<يا ايها الناس اتقوا ربكم الذى خلقكم من نفس واحده و خلق منها زوجها و بث منهما رجالاً كثيراً و نسأ»(نسأ، 4 / 1) اى مردم، از پروردگارتان كه شما را از نفس<نفس واحدى» آفريد و جفتش را[ نيز] از او آفريد، و از آن دو، مردان و زنان بسيارى پراكنده كرد، پروا داريد/
<هو الذى خلقكم من نفس واحدْ و جعل منها زوجها ليسكن اليها»(اعراف، 7 / 179)
اوست آن كس كه شما را از نفس واحدى آفريد، و جفت وى را از آن پديد آورد تا بدان آرام گيرد/
<خلقكم من نفس واحدْ ثم جعل منها زوجها»(زمر، 39 / 6)
شما را از نفسى واحد آفريد، سپس جفتش را از آن قرار داد/
با توجه به آيات ياد شده، قرآن مجيد سه بار خطاب به آدميان فرموده است كه: <خدا شما را از نفسى واحد آفريد، و همسرش را از وى پديد آورد»، بدون اينكه از چگونگى خلقت وى به طور صريح خبر دهد/
ماده اوليه خلقت حوا در قرآن
درباره ماده اوليه خلقت حوا دو نظريه وجود دارد؛ الف) از دندههاى پهلوى آدم عليهالسلام. ب) از باقى مانده گل آدم عليهالسلام /
الف) از دنده هاى پهلوى آدم
سدى از ابن عباس و ابن مسعود و گروهى از صحابه نقل كرده است كه چون ابليس از بهشت رانده شد و آدم در آن ساكن گشت، در آنجا تنها ماند و با او كسى نبود كه بدو آرام گيرد، سپس خداى تعالى او را به خواب فرو برد و دندهاى از دندههاى پهلوى چپ او را بيرون كشيد و به جاى آن گوشت نهاد و حوا را از آن دنده آفريد/
چون بيدار شد و بالاى سر خود زنى را يافت از وى پرسيد كه<تو كيستى؟» گفت: زنى .گفت: تو را براى چه آفريدند؟ گفت: براى اين كه تو به من آرامگيرى.
فرشتگان[ به آدم] گفتند: نامش چيست؟ گفت: حوا. گفتند: چرا حوايش ناميدند؟ گفت: چون او را از چيز زنده آفريدند.
حسن بصرى از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم روايت كرده كه فرمودند:
<ان المرأْ خلقت من ضلع الرجل فان اردت أن تقيمها كسرتها و ان تركت انتفعت بها و استقامت»(30)همانا زن از استخوان پهلوى مرد[ دنده] آفريده شده، اگر بخواهى راستش كنى آن را مىشكنى و اگر رهايش كنى بدان فايده يابى و او راست گردد/
فخر رازى درباره خلقت حوا از آدم با توجه به آيات سوره نسأ و اعراف - كه در آغاز اين بخش ذكر شد - ادعاى اجماع كرده است.(31)
درباره نظريه فوق بايد بگوييم كه آيات قرآن در اين باره صراحتى ندارند و چنين بينشى به احتمال قوى نشأت گرفته از تورات تحريف شده و اسرائيليات است/
علامه طباطبايى در رد اين قول مى نويسد:
هر چند اين مسأله(خلقت حوا از دنده آدم) فى نفسه محال نيست اما آيات قرآنى از دلالت بر اين معنى خالى هستند.(32)
مسأله آفريده شدن حوا از پهلوى آدم، چيزى است كه قرآن درباره آن صراحتى ندارد؛ و عبارت<و خلق منها زوجها» را نيز نبايد بر آن معنى حمل كرد، به گونهاى كه گزارش قرآن همسان گزارش تورات گردد، توراتى كه در دست مردم است و آفرينش آدم را يكسان يك داستان تاريخى نقل مى كند.(33)
ب) از باقى مانده گل آدم
از امام باقر عليهالسلام روايت شده كه:
<ان الله تعالى خلق حوأ من فضل الطينْ التى خلق منها آدم»(34)، خداوند حوا را از باقى مانده گل آدم بسرشت/
علامه طباطبايى معتقد است كه مراد از<و خلق منها زوجها» اين است كه زوج آدم هم مثل خودش از همين نوع(گل) است و اين همه افراد پراكنده، به دو فرد همانند بر مىگردد.(35)
صاحب المنار با توجه به آيات مربوط به آفرينش حوا و به ويژه آيه<خلق لكم من أنفسكم ازواجاً»(روم، 30 / 21) -<از[ نوع] خودتان همسرانى براى شما آفريد»، مى گويد:
مقصود اين است كه خدا زن را از جنس آدم آفريد، و روشن است كه مراد اين نيست كه هر زنى را از پيكر همسرش آفريده باشد.(36)
علت خلقت حوا در قرآن
از ظاهر آيه<هو الذى خلقكم من نفس واحدْ و جعل منها زوجها ليسكن اليها»(اعراف، 7 / 189)، چنين بر مى آيد كه خداوند همسر آدم را جهت آرامش گرفتن او خلق كرد/
طبرى به نقل از ابن عباس و ابن مسعود مى نويسد: آدم در حالت بهت ترس آورى در بهشت گردش مى كرد و هيچ همدوش و رفيق نداشت.(37)اين برداشت تا حدودى با نظر تورات موافق است/
همگامى حوا با آدم
پس از آفرينش آدم و زوجش، خداوند مكان استقرار ايشان و بهرهوريشان از نعمتها را بيان مى دارد و در اين مسير زن همراه مرد در اين بهره، يكسان مشاركت دارد/
<وقلنا يا آدم اسكن انت و زوجك الجنْ و كلا منها رغدا حيث شئتما»(بقره، 2 / 35) و گفتيم اى آدم، خود و همسرت در اين باغ سكوت گير[ يد]؛ و از هر كجاى آن خواهيد فراوان بخوريد/
<و يا آدم اسكن انت و زوجك الجنْ فكلا من حيث شئتما»(اعراف، 7 / 19)
و اى آدم! تو با جفت خويش در آن باغ سكونت گير، و از هر جا كه خواهيد بخوريد/
اشتراك در عهد و پيمان
قرآن كريم از عهد و ميثاقى ميان خدا و خليفه او(آدم) سخن به ميان مى آورد:<و لقد عهدنا الى آدم من قبل فنسى و لم نجد له عزماً»(طه، 20 / 115)
و به يقين پيش از اين با آدم پيمان بستيم، و[ لى آن را] فراموش كرد، و براى او عزمى استوار] نيافتيم/
عهد آدم در قرآن
از آيه فوق بر مى آيد كه ميان خدا و خليفه الله - آدم عليهالسلام - عهد و پيمانى وجود داشته كه آدم آن را فراموش كرده است. سؤالى كه در اينجا مطرح است اينكه مراد از آن عهد و پيمان چيست؟
در اين باره چندين احتمال داده شده است:
الف) عهد آدم همان فرمان نزديك نشدن به درخت بوده است.<لا تقربا هذه الشجره فتكونا من الظالمين»
(بقره، 2 / 35 و اعراف، 7 / 19)/
فخر رازى در اين باره مىگويد: بدون شك مراد از عهد، امر يا نهى يى از جانب خداوند است. در ادامه مى افزايد: مفسران بر آن اند كه مراد از عهد، همان دستور نزديك نشدن به درخت است.(38)
عهد و پيمان خداوند از آدم، خوردن از ميوه تمام درختان، به جز درخت واحدى بود.(39)
عهد در داستان آدم، همان دستور خداوند به آدم و حوا است كه از درخت ممنوعه نخورند، اما عهد نسبت به ساير مردم عبارت است از هر امر يا نهى يى كه از جانب خداوند باشد.(40)
ب) مراد از عهد، اعلام دشمنى ابليس با آدم و همسرش و بر حذر داشتن آن دو از پيروى ايشان بوده است.
<ان هذا عدولك و لزوجك»(طه، 20 / 117)
طبرى در تفسير آيه<و لقد عهدنا الى آدم من قبل...»(طه، 20 / 115) مى نويسد:<و لقد وصينا آدم و قلنا له<ان هذا عدولك و لزوجك»» به او سفارش كرديم و گفتيم كه اين(ابليس) دشمن تو و همسرت است.(41)
علامه طباطبايى مى نويسد: اما اينكه مقصود از آن عهد چه بوده به طورى كه از داستان آن جناب در چند جاى قرآن بر مى آيد، عبارت بوده از نهى از خوردن درخت. كه در آيه<و لا تقربا هذه الشجرْ»(اعراف، 7 / 19) بدان اشاره شده است.(42)در ادامه نهى سوره طه، آيه 115، مى فرمايد:<ان هذا عدولك و لزوجك» يعنى بدانيد پس از اين امر و عهد كه<او» دشمن تو و همسرت است/
منظور از اين عهد و ميثاق، همان پيمان و ميثاق عمومى است كه از تمام افراد انسان به خصوص پيامبران گرفته شده است. قرآن كريم به صورت عام خطاب به همه زن و مرد مى فرمايد:<و من أعرض عن ذكرى فان له معيشْ ضنكاً»(طه، 20 / 124) - هر كس ازياد من دل بگرداند، در حقيقت، زندگى تنگ[ و سختى] خواهد داشت. بنابر اين زن در پيمان الهى با مرد شريك است و اين اشتراك نمايانگر انسانيت و مسؤليت پديرى اوست/
بر خلاف آنچه براى زن مى پنداشتند و او را پايينتر از انسان مى ديدند و علوم و معارف را در خور او نمىدانستند، بايد گفت كه زن در خلقت الهى آن است كه زهرا عليهالسلام بود؛ همگام خليفْ الله بر روى زمين، زنى است با خصوصيات فاطمه عليهالسلام زير اتمام ابعادى كه براى زن متصور است و براى يك انسان متصور است در فاطمه زهرا عليهالسلام جلوه كرده و بوده است. يك زن معمولى نبوده است، يك زن روحانى، يك زن ملكوتى، يك انسان به تمام معنا انسان، تمام نسخه انسانيت، تمام حقيقت زن، تمام حقيقت انسان. معنويات، جلوههاى ملكوتى، جلوههاى الهى، جلوههاى جبروتى، جلوههاى ملكى و ناسوتى، همه در اين موجود - زهرا عليهالسلام - جمع است.(43)
دشمن مشترك
زن و مرد در مراحل زندگى چنان اشتراك دارند كه حتى دشمن و گمراه كننده آنها نيز يكى است/
<فقلنا يا آدم، ان هذا عدولك و لزوجك فلا يخرجنكما من الجنْ فتشقى»(طه، 20 / 117)
پس گفتيم:<اى آدم، در حقيقت، اين[ ابليس] براى تو و همسر دشمنى[ خطرناك] است، زنها تا شما را از بهشت به در نكند تا تيره بخت گردى.»
<ان هذا عدو لك و لزوجك»(طه، 20 / 117) اين براى تو و زوجت دشمن است/
چنانكه مشاهده مى شود در هر دو آيه، دشمن هر دو يكسان اعلام شده و چنين نيست كه زن فقط تحت وسوسههاى شيطان باشد و مرد از آن مبرا باشد/
اشتراك در اوامر و نواهى الهى
<لا تقربا هذه الشجرْ فتكونا من الظالمين»(بقره، 2 / 35 و اعراف، 7 / 19) به اين درخت نزديك مشويد كه از ستمكاران خواهيد شد. مطابق آيات فوق، خداوند همه خوردنىهاى بهشت را بر آدم و همسرش آزاد گذاشت و تنها آنها را از خوردن يا نزديك شدن به يك درخت منع فرمود. مؤيد اين كلام، حديث امام صادق عليهالسلام است كه درباره<لا تقربا هذه الشجرْ» مى فرمايد:<لا تأكلا منها»(44)نيز آمده است: نهى در حقيقت از خوردن ثمره درخت بوده، و نهى از نزديك شدن به درخت، به منظور اجتناب از وقوع در عصيان بوده است.(45)
درخت ممنوعه چه بود؟
قرآن كريم صراحتى در نوع اين درخت ندارد. در روايتى از امام رضا عليهالسلام نيز نقل شده كه آن درخت، گندم شمرده شده است:<و أشار لهما الى الشجرْ الحنطْ.»(46)
مجاهد و سعيد بن جبير از ابن عباس روايت كردهاند كه گندم و سنبله بود و روايت كردهاند كه ابوبكر از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم از اين درخت پرسيد و آن حضرت فرمود: آن شجره مباركه، گندم بود.(47)
ازحضرت على عليهالسلام روايت شده كه درخت كافور بوده است. كلبى گفته: درخت معرفت نيك و بد بود.(48)مفسران اسلامى درباره درختى كه خداوند آدم و حوا را از خوردن آن منع فرمود، اختلاف كردهاند: گندم، جو، انگور، انجير، حسد، كافور، درخت معرفت نيك و بد، درختى كه فرشتگان از آن براى جاودانه شدن در بهشت خورده بودند، زيتون، درخت خرما، درخت خرما، درخت محبت، درخت هوى و هوس و...، برخىاز مواردى است كه نقل شده است/
به طور كلى در معنى شجر مى توان گفت: كلمه شجر، يك اصل بيشتر ندارد و آن عبارتست از هر چيزى كه رشد كند و بزرگ شود و شاخ و برگ از او ظاهر گردد، خواه مادى باشد يا معنوى.(49)
اثر نزديك شدن به درخت ممنوعه را قرآن كريم چنين بيان مى فرمايد:<فتكونا من الظالمين» پس از ستمكاران خواهيد بود، يعنى بهره جستن از درخت و اطاعت نكردن از امر الهى، موجب گمراهى و لغزش و هبوط است/
اشتراك در گمراه شدن
<فوسوس لهما الشيطان»(اعراف، 7 / 20) پس شيطان آن دو را وسوسه كرد/
<فدلّيهما بغرور»(اعراف، 7 / 22) پس(شيطان) آن دو را با فريب به سقوط كشانيد/
<فازلّهما الشيطان عنها»(بقره، 2 / 36) پس شيطان هر دو را از آن بلغزانيد/
چنانكه مشاهده مى شود، زن و مرد در مسأله گمراه شدن و وسوسه شدن، دو خطر يكسان قرار دارند/
سپس قرآن كريم مى فرمايد:<فأكلا منها...»(طه، 20 / 121) از آن(درخت) خوردند، مشاهده مى شود كه حوا و همسرش با هم مرتكب عمل نهى شده، شدند و اختلافى در جايگاه و موقعيتشان نبود/
امام(ره) در اين باره مى فرمايد:
همان طورى كه مرد بايد از فسادا اجتناب كند، زن هم بايد از فساد اجتناب كند. زنها نبايد ملعبه دست جوانهاى هرزوه بشوند، زنها نبايد مقام خودشان را منحط كنند، زنها بايد انسان باشند، زنها بايد تقوا داشته باشند. خداوند همان طورى كه قوانين براى محدوديت مردهها در حدود اينكه فساد بر آنها راه نيابد دارد، در زن هم دارد، زنها نبايد گول بخورند.(50)منزلت زن مسلمان بالاتر از غرق شدن و پرداختن به امور بى ارزش است، لذا زنان مسلمان و انقلابى بايد مراتب دستهاى پنهان و پليد شيطانها و دشمنان باشند.(51)
اشتراك در نتيجه نافرمانى
نتيجه نافرمانى و خوردن از درخت ممنوع شده را قرآن كريم ابتدا ظالم بودن آنها مى داند:<فتكونا من الظالمين»(بقره، 2 / 35 و اعراف، 7 / 19) و سپس بعد از خوردن، برهنه شدن آنها و آشكار شدن عوراتشان معرفى مى فرمايد:<فَلَمّا ذآقا الشجرْ بدت لهما سؤاتهما و طفقا يخصفان عليهما من ورق الجنْ»(اعراف، 7 / 22) پس چون آن دو از[ ميوه] آن درخت[ ممنوع] چشيدند، برهنگى هايشان بر آنان آشكار شد، و به چسباندن برگ [هاى درختان] بهشت برخود آغاز كردند/
طبرى گويد:
زمانى كه آدم و حوا از ميوه آن درخت خوردند، شرمگاه هايشان بر آن دو آشكار گرديد چون خداوند آن دو را پوششى كه قبل از ارتكاب خطيئه داشتند عارى ساخته بود، و شروع به پوشاندن آنها با برگ جنت كردند.(52)
سيد قطب مى نويسد:
كشف سوآت و عريانى و بر گرفتن از ورق جنت نتيجه خطيئه آنها يعنى خوردن از شجره منهيه بود.(53)
اشتراك در ظاهر و شخصيت
از ظاهر عبارت<ليبدى لهما ماورى عنهما من سؤاتهما»(اعراف، 7 / 20)، چنين بر مى آيد كه آدم و حوا قبل از خوردن از درخت ممنوعه، برهنه نبودند بلكه پوششى داشتند كه در قرآن، نامى از چگونگى اين پوشش برده نشده است، اما هر چه بوده است، نشانهاى براى شخصيت آدم و حوا و احترام آنها محسوب مى شده كه با نا فرمانى از اندامشان فرو ريخته است/
اشتراك در انتخاب و اختيار
انتخاب و اختيار از مواردى است كه قرآن كريم در داستان خلقت آدم براى زن و مرد يكسان ذكر كرده است/
عبده گويد:
نشان دادن درخت و بر حذر داشتن آدم از آن، رمز شر و مخالفت است، چنانكه در جاى ديگر، خداوند سخن پاك را به درخت پاك و سخن ناپاك را به درخت ناپاك تشبيه كرده است. فرمان دادن به آدم كه از همه نعمتهاى بهشت بخورد، مثالى براى اين است كه انسان مى تواند خوبيها را بشناسد و از همه نعمتهاى پاك اين جهان برخوردار گردد/
نهى از درخت ممنوع، كنايه از الهام شناخت بدى است و اين كه فطرت به زشتى پى برد و از آن بپرهيزد. وسوسه و لغزاندن شيطان، گوياى آن روح ناپاكى است كه همراه نفوس بشرى است و انگيزه بدكارى را در آدمى نيرو مى بخشد؛ به بيان ديگر الهام تقوا و خير در سرشت آدمى قوىتر و اصل است و از اين رو آدمى مرتكب بدى نمىشود، مگر با همكارى و وسوسه شيطان.(54)
خوردن انسان از درخت ممنوعه، نشانه اين است كه استعداد اين را داشته كه بر خلاف نظم جهانى، كه تجلى سنت و امر پروردگار است عمل كند، اين مسأله براى زن و مرد در بيان قرآن يكسان است. از اينجا مسأله اختيار انسان نه تنها در برابر قوانين طبيعى بلكه در برابر امر الهى و اراده الهى هم استنباط مى شود. همچنين از اين مطلب نتيجه گرفته كه انسان مى تواند در برابر اراده خدا از خودش انتخاب ديگرى بكند. شجره ممنوعه، خود آگاهى عقلى و پى بردن به استعداد عشق در ذات انسان را به انسان اضافه كرده است.(55)
<زنها اختيار دارند همان گونه كه مردها اختيار دارند، خداوند زن را با كرامت خلق كرده و آزاد خلق كرده است.»(56)
اشتراك در كيفر
هنگام نهى از بهره بردن از درخت، خداوند به آنها مى فرمايد كه: اگر شيطان شما را فريب داد و از بهشت اخراج كرد دچار مشقت مى شويد:<فتشقى» و پس از عصيان آدم و حوا نيز به آن دو گفت از آن هبوط كنيد:<قال اهبطا منها جميعاً.»(طه، 20 / 123) علامه طباطبائى در اين باره مى گويد:
منظور از شقاوت، تعب و رنج است، چون زندگى در غير بهشت كه لا جرم همان زمين خواهد بود، زندگى آميخته با رنج و تعب است زيرا در آنجا احتياجات فراوان است و براى رفع آن فعاليت بسيار لازم است، يعنى در آنجا به خوردنى، نوشيدنى، مسكن و امور ديگر نياز است. دليل ما بر اينكه مراد از شقاوت، تعب و رنج بوده آيات بعد از آن است كه مى فرمايد:<فلا يخرجنكما من الجنْ فتشقى. ان لك الا تجوع فيها و لا تعرى. و انك لا تظمؤ فيها و لا تضحى»(طه، 20 / 117 - 119)(57)<زنهار تا شما را از بهشت به در نكند تا تيره بخت گردمى. در حقيقت براى تو در آن جا اين[ امتياز] است كه نه گرسنه مى شوى و نه برهنه مى مانى.و[ هم] اينكه در آن جا نه تشنه مى شوى و نه آفتاب زده.» بنابر اين شقاوت نتيجه هبوط است/
عبده كه تفسيرى تمثيلى از داستان آدم ارايه مى دهد در رابطه با اين مرحله مى گويد:
بيرون رفتن از بهشت كنايه از اين است كه انسان در اثر خروج از اعتدال فطرى، دچار درد و رنج مى گردد.(58)
بنابر اين كيفر گناه آن دو از نظر قرآن هبوط و خروج از بهشت است و نتيجه اين هبوط، شقاوت و درد و رنج زندگى زمينى است. به عبارت ديگر كيفر گناه آدم، همان دچار درد و رنج زندگى زمينى شدن است، كه يكى از آن رنجها مرگ است. اما مسيحيان مرگ را كيفر اصلى گناه آدم مى دانند. در منابع اسلامى كيفر مرگ در مقابل گناه آدم يا مطرح نشده و يا به صورت ضمنى و به عنوان يكى از لوازم كيفر اصلى بيان شده است. چنانكه ملاحظه مىشود، آدم و همسرش در نوع سزاى نافرمانيشان، يعنى هبوط، موقعيتى يكسان دارند همان گونه كه قرآن كريم مى فرمايد:
كه قرآن از اشتراك معنوى زن و مرد و رويكرد آنها به خدا، يكسان سخنى مى گويد و جايگاهشان را در نافرمانى، طاعت و مقامات معنوى يكسان مى داند، زن را همچو مرد صاحب اختيار و آزداى به حساب مى آورد و در نهايت مى فرمايد:<آن اكرمكم عند الله اتقيكم»(حجرات، 49 / 13). با كرامتترين شما نزد خدا پرهيزگارترين شماست. بنابراين بايد بدانيم كه با اين بيانات قرآنى، ديگر حق نداريم، زن را موجودى پستتر از مرد بدانيم مگر به سبب مقامات معنوى ايشان. زن بايد داراى آرمانها و اهداف تكاملى باشد و به امور كوچك و حقير سرگرم نشود/
________________________________________
30- ابو اسحاق(المعروف بالثعلبى)، قصص الانبيأ(عرائس المجالس) / 25/
31- تفسير الكبير 2 / 3؛ عبدالوهاب نجار نيز خلقت حوا را از آدم مى داند؛ قصص الانبيأ / 24/
32- الميزان، 4 / 36، 147/
33- محمد رشيد رضا، تفسير القرآن الحكيم(مشهور به تفسير المنار)، 1 / 279، چاپ ودم، بيروت، دار المعرفْ/
34- التبيان فى تفسير القرآن، 3 / 99؛ مجمع البيان، 3 / 7/
35- الميزان، 4 / 147/
36- المنار، 1 / 279، 280/
37- تفسير طبرى، 1 / 182/
38- تفسير الكبير، 22 / 124/
39- سيد قطب، فى ظلال القرآن، 4 / 2353، چاپ نهم، بيروت، دار الشروق، 1980 م/
40- البهى الخولى، من قصص القرآن - آدم عليهالسلام / 152، چاپ دوم، قاهره، مكتب رهبْ، 1960 م/
41- تفسير طبرى، 16 / 160، چنين مطلبى را از ابن زيد نيز روايت كرده است/
42- الميزان، 14 / 219/
43- صحيفه نور، 6 / 185/
44- العروسى الحويزى، تفسير نور الثقلين، 1 / 60، ح 113/
45- اكبر هاشمى رفسنجانى؛ با همكارى جمعى از محققان مركز فرهنگ و معارف قرآن، تفسير راهنما آ 1 / 160، چاپ اول، قم، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم، 1374 ش/
46- تفسير نور الثقلين، 1 / 59، ح 110/
47- تفسير الكبير، 3 / 5/
48- التبيان فى تفسير القرآن، 1 / 158/
49- سيد حسن مصطفوى، التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، 6 / 17، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1360 ش/
50- روزنامه جمهورى اسلامى، 18 / 9 / 72/
51- صحيفه نور، 9 / 254/
52- تفسير طبرى، 8 / 105/
53- فى ظلال القرآن، 3 / 1278/
54- المنار، 1 / 281/
55- على شريعتى، جهان بينى و ايدئولوژى / 318، 319، چاپ اول، تهران، انتشارات مونا؛ آگاه، 1361 ش/
56- صحيفه نور، 11 / 254/
57- الميزان، 14 / 20/
58- المنار، 1 / 281/
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید