شهادت بر او
وليد بن عقبه در زمان حکومت عثمان والي کوفه بود يک روز صبح نماز را در حالت مستي اقامه نمود و به جاي دو رکعت چهار رکعت نماز خواند و بعد گفت:«ميخواهيد بيشتر بخوانم». اين خبر در شهر پيچيد،« ابوزبيب بن عوف» و «جندب بن زهير ازدي» به همراه گروهي به او حمله کردند وليد مست بر تخت خوابيده بود هرچه تلاش کردند بيدار نشد به همين علت انگشترش را بيرون آورده و به مدينه رفتند، عثمان پاسخي به آنها نداد و آنها را بيرون کرد.اين گروه به نزد امام علي (ع) رفته و ماجراي مشروب خوردن والي کوفه را تعريف کردند. امام (ع) عثمان را مجبور ساخت وليد را به مدينه فرا خواند سپس خود حد شرعي را براي او اجرا نمود.
منبع:کتاب مروج الذهب ج1، کتاب پيکار صفين
راه آب
ما با علي (ع) در جنگ جمل شرکت کرديم. پس به کوفه بازگشتيم. و بار ديگر به قصد جنگ با شاميان از شهر خارج شديم. يک شب قبل از رسيدن به منطقه صفين مردد شدم و در دل گفتم : به خدا نمي دانم براي چه مي جنگم؟ درميان شک و ترديد من مردي به علت خوردن ماهي به بستر بيماري افتاد، يارانش فکر کردند او طاعون زده شده. تصميم گرفتم در کنار او بمانم و به جنگ نروم. تا به اين بهانه از سپاه جدا شوم. اما مرد صبح روز بعد بهبود يافت. باورم نمي شد با خود فکر کردم راه علي (ع) راه حق است. شايد اين نشانه اي بر حقانيت امام (ع) است به همين علت من نيز با دميدن آفتاب، مصمم و هوشيار به راه اقتادم و به سپاه رسيدم. همچنان که با امام علي (ع) جلو مي رفتيم، متوجه شديم شاميان مانع دسترسي ما به آب شدند. به آنها حمله کرديم و توانستيم راه آب را باز کنيم. آنگاه به يارانم گفتم: به خدا در همين لحظه سزاي آنها را داديم که قصد داشتند جنگ را آغاز کنند. الان آنها در دست ما هستند. اينک ما به آب دسترسي يافتيم. معاويه با مشاهده اين صحنه به سربازانش دستور داد که فعلا جنگ را تعطيل کنند. سپس هر دو گروههاي سربازان امام (ع) و معاويه از آب نوشيدند. ما به آنها گفتيم: ما از آغاز به شما همين پيشنهاد ( تعطيل جنگ و نوشيدن آب ) را کرديم. شما نپذيرفتيدو خداوند آب را به ما عطا فرمود.
منبع:کتاب پيکار صفين
راوي:شهيد عمرو بن محصن
علوي فاطمي
علي بن الحسين (ع) سرچشمه جود و سخا بود ،بزرگي از آل طه که يتيمان و فقيران هميشه نيازمند کرامات او بودند. امام حتي در مورد دشمنان خود با بزرگواري رفتار ميکرد ،بيشتر شبها به صورت ناشناس به پسرعم خويش که روزها او را ميآزرد، پول ميداد حتي غلام خود را که به عمد فرزند کوچکش را به وسيله آتش به شهادت رساند بخشيد و در مقابل سخنان پيرمرد شامي که به او گفت:« خدا را شکر ميکنم که شما را به هلاکت رسانيد و اين سرزمين را از مردان شما آسوده ساخت.»آياتي از کلامالله مجيد را که در فضل اهل بيت (ع) نازل شده قرائت نمود، پيرمرد شرمنده از کلام خويش از آنجا دور شد و بر درگاه الهي استغفار نمود .تمام اين خصائل و فضائل از کودکي در وجودش آشکار بود زمانيکه در هفت سالگي به زيارت بيتاللهالحرام مشرف شد عبدالله مبارک به نزدش رفت و پرسيد :«بدون مرکب و توشه سفر با همراهي چه کسي سفر ميکني؟» فرمود :« با ياري خداوند توشهام تقوا و مرکبم دو پاهايم است و قصدم مولايم خداست» عبدالله عرض کرد: «از کدام خاندان هستي؟» امام (ع) پاسخ داد :«از خاندان عبدالمطلب ، بني هاشم، علوي، فاطمي» مرد سرانجام امام (ع) را در سرزمين مني شناخت.
منبع:رجوع شود به فهرست منابع
شهادت بر امامت
محمد بن حنفيه بعد از شهادت سيد و سالار شهيدان به خدمت امام رسيد و عرض کرد:«اي برادر زاده ميداني که پدر شما امام حسين (ع) براي امامت بعد از خويش وصيت نکرد و من عموي شما به اين مقام مناسبتر ميباشم بنابراين امامت را به من واگذار. »امام عليهالسلام فرمودند:«پدرم قبل از حرکت به سمت عراق به من وصيت کرد اينک سلاح پيامبر نزد من است در اين وادي قدم مگذار که ميترسم عمرت کوتاه و حالت پريشان شود و از درگاه الهي بخواهيم تا امام بعد از سيد شهيدان عليهالسلام را معين کند.» محمد از خدا خواست که به امامت او شهادت دهد اما اتفاقي رخ نداد آنگاه امام (ع) دست به دعا برداشت ناگهان حجرالاسود در مقابل چشمان ناباور محمد لب به سخن گشود:«مقام وصايت و امام بعد از حسين بن علي (ع) علي پسر حسين عليهالسلام فرزند فاطمه دختر رسول خدا (ص) رسيده است» محمد از آن روز در خيل شيعيان امام (ع)قرار گرفت.
منبع:رجوع شود به فهرست منابع
مظلوميت فرزند سيدالشهدا (ع)
امام در طول دوران حيات خويش خلافت معاويه بن ابي سفيان، يزيد بن معاويه، معاويه بن يزيد، مروان بن حکم، عبدالملک بن مروان، وليد بن عبدالملک و عبدالله بن زيد را مشاهده نمود. بارها و بارها واليان و حاکمان قصد تعرض به جان حضرت را داشتند اما گوئي حق هميشه محافظ جان ايشان بود ،در واقعه حره، سلم بن عقبه اعلام نمود هرکس با يزيد بيعت نکند گردن او را خواهد زد امام عليهالسلام با او دست بيعت نداد و به کنار قبر پيامبر(ص) رفت، مأموران ايشان را به نزد مسلم آوردند مسلم نسبت به ائمه کينه داشت اما با ديدن سيدالساجدين (ع) از جاي برخاست و عرض کرد:«حاجات خود را از من بخواه» امام (ع) امان نامهاي براي افرادي که با يزيد بيعت نکردند خواست و او بيآنکه کلامي بگويد پذيرفت، مردم از ايشان پرسيدند:«چطور مسلم از جان شما گذشت» زين العابدين (ع) فرمودند:«با خداي خود گفتم،خداوندا! پناه ميبرم به تو از گزند او و من تو را در برابر او قرار دادم و از تو ميخواهم که خير او را به من برساني و مرا از شر او کفايت نمائي» سالها بعد عبدالملک بن مروان نيز دستور داد دست وپاي امام (ع) را با زنجير آهنين بسته و به شام بفرستند، سربازان حکومت امام (ع) را با اين وضعيت به دارالاماره خليفه بردند حضرت (ع) کلامي نگفت،"زهري" يکي از دوستداران ايشان با ديدن اين صحنه گريست. عليبنالحسين(ع) به او فرمودند:« نگران نباش اگر بخواهم، اين رنجها از من برداشته ميشود ولي آن را از اين حجت که مرا ياد عذاب الهي مياندازد دوست دارم» اين وضع اندک زماني بيش نخواهد بود چهار روز بعد مأموران به مدينه بازگشتند و اظهار داشتند که امام (ع) در خيمه خويش ناپديد شد گروهي از مردم در آن روزگار بر امام (ع) ايراد ميگرفتند که چرا شما در مقابل ظلم سکوت کردهايد و به جاي قيام فقط به بيتاللهالحرام ميرويد در صورتيکه در قرآن آوردهاند، خداوندا آنها که در راه خدا پيکار ميکنند خداوند جانها و اموالشان را خريداري مي کند (سوره توبه 111) امام عليهالسلام به آنها فرمودند:«هرگاه افرادي که اين صفات را داشته باشند ديديم جهاد همراه آنها از حج بهتر خواهد بود».
در کربلا چه گذشت
سيد ساجدين در سال 59 ه.ق در سن 24 سالگي به همراه همسرو تنها فرزندش محمد باقر(ع) در رکاب مولا و مقتدايش حسين بن علي (ع) از مدينه خارج شد اما زمانيکه قافله سيدشهدا (ع) به نينوا رسيد علي بن الحسين (ع) در بستر بيماري بود، پدر در آخرين ساعات حيات خويش به ملاقات فرزندش رفت، زينالعابدين از عمهاش حضرت زينب عصا و شمشير خواست تا از حريم فرزند رسولالله (ص) دفاع نمايد اما اباعبدالله به او فرمود:«پسرم تو پاکترين ذريه و عترت من هستي، تو جانشين من بر اين بانوان و کودکان غريب و يتيم می باشی،به آنها مهرباني کن» سيد الشهدا (ع)زنان بنيهاشم را فرا خواند و فرمود:«بدانيد که اين پسرم جانشين من بر شماست و او امامي است که اطاعتش واجب است» بعد از شهادت امام سوم شيعيان شمر به خيمه علي بن الحسين (ع) حمله کرد تا ايشان را به شهادت برساند اما حميد بن مسلم مانع اين اقدام شد ،در پايان روز عاشورا بازماندگان کاروان فرزند زهراي اطهر (س) را به اسارت به کوفه بردند.امام سجاد (ع) در کوفه بعد از سخنراني زينب (س) فرمود:« شما با پدرم عهد و پيمان بستيد و با وي بيعت کرديد اما بيعت خود را شکستيد و او را به قتل رسانديد پس هلاکت بر شما باد... آنگاه که به زيارت پيامبر (ص) در روز قيامت ميشتابيد با چه ديدهاي به او خواهيد نگريست، وقتي که به شما ميگويد عترت مرا کشتيد، مرا هتک حرمت کرديد».
امام (ع) در دارالعماره نيز وقتي عبيدالله لعن الله او را تهديد به مرگ نمود پاسخ دادند:«آيا هنوز بر تو روشن نشده که ما از مرگ بيم نداريم،مگر نميداني که کشته شدن عادت ما و شهادت کرامت و بزرگواري ماست»، در دمشق نيز يزيد قصد جان امام (ع) را نمود زنان بنيهاشم با شنيدن اين کلام فرياد واويلتا سر دادند و يزيد از ترس عواطف مردم از تصميم خود منصرف شد.حضرت (ع) در شام به يزيد فرمودند:«اي يزيد واي بر تو، اگر ميدانستي چه خطا و اشتباه بزرگي مرتکب شدهاي، پدر و خاندان مرا چگونه مورد ظم و ستم قرار دادهاي، سر به بيابان ميگذاشتي، و با خود ميگفتي اي کاش هلاک و نابود ميشدم و به چنين جنايتي دست نميزدم......»
منبع:رجوع شود به فهرست منابع
امام در شام
يزيد در آخرين ديدار خويش با امام (ع) به ايشان عرض کرد:«سه حاجت تو را ادا خواهم کرد». امام فرمودند:«اول سر پدر و مولايم را به من نشان بده تا بار ديگر با ايشان وداع کنم، دوم اموال غارت شده ما را بازگردان زيرا در ميان آنها وسائل مادرم حضرت زهرا (س) بود، سوم اگر تصميم قتل مرا داري فردي امين را تعيين کن که اهل بيت (ص) را به حرم جدمان بازگرداند»، به نظر برخي مورخين يزيد خواسته اول را نپذيرفت اما دو حاجت ديگر امام (ع) را برآورده کرد زمانيکه کاروان اسراي کربلا به مدينه رسيد، سيد ساجدين بشير بن جذيم را به شهر فرستاد تا خبر شهادت بهترين بنده خدا را به مردم برساند اهل مدينه با شنيدن اين خبر گريان به سمت خيمههاي امام در بيروت حرکت کردند حضرت به آنان فرمودند:«اي مردم خداوند ما را به مصيبتهاي بزرگ و سهمگين و شکافي بزرگ که بر پيکر اسلام رخ داد مورد آزمايش قرار داد. اباعبدالله (ع) و عترت او را کشتند زنان و دخترانش را اسير کردند، سرش را سر نيزه شهر به شهر به مردم نشان دادند چنين مصيبتي مثل و مانند ندارد..... از خدا ميخواهيم که در برابر اين شدايد و مصائب اجر و رحمت عطا کند و از دشمنان ما انتقام بکشد»
امام عليهالسلام آنگاه به زيارت مزار شريف رسول اکرم (ص) شتافت و در نزد ايشان از سمتي که به بنياميه بر سر عزيز دل پيامبر (ص) وارد کرده بودند شکايت نمود و بعد از آن به مدت بيست سال با ديدن سفره غذا و ظرف آب در سوگ تشنگان کربلا ميگريست ،چند سال بعداز واقعه عاشورا ابراهيم بن اشتر انتقام خون ثارالله (ع) را از والي کوفه گرفت و سر او را براي مختار فرستاد. مختار نيز سر را براي امام عليهالسلام فرستاد امام در مکه در حال خوردن غذا بود با ديدن سر فرمود:«الحمداللهرب العالمين، آن روز در دارالعماره وقتي سر پدر بزرگوارم سيد شهداء را آوردند عبيدالله در حال خوردن غذا بود آنجا از خدا خواستم:«پروردگارا مرا نميران تا سر اين ملعون را در هنگام خوردن غذا ببينم و حمد خداي را که دعاي مرا استجابت نمود.» امام (ع) سپس سر را براي ابن زبير فرستاد.
منبع:رجوع شود به فهرست منابع
خطبه امام
امام (ع) در دمشق بعد از اينکه خطيب يزيد سيد شهداء (ع) را دشنام فرستاد بر روي منبر رفت و در مقابل مردم فرمود:«من خودم را معرفي ميکنم، من علي بن الحسين (ع) بن علي بن ابيطالب (ع) هستم، من فرزند کسي هستم که حج کرد و لبيک گفت من فرزند کسي هستم که طواف و سعي کرد. من فرزند زمزم و صفا هستم.من فرزند فاطمه زهرايم من فرزند کسي هستم که از قضا سر بريده شد. من فرزند کسي هستم که با حالت تشنگي درگذشت، من فرزند کسي هستم که آب را از او جلوگيري و به ساير مردم حلال کردند. من فرزند محمد مصطفايم (ص) من فرزند افتاده در کربلايم من فرزند کسي هستم که يارانش روي زمين ماندند من فرزند کسي هستم که حريمش اسير شد..... من فرزند کسي هستم که غسل و کفن براي او نبود، من فرزند کسي هستم که بدنش در زمين و سرش در جاي ديگر است .من فرزند کسي هستم که ياور و حمايت کنندهاي نداشت. اي مردم خداوند ما را به پنج چيز فضيلت داده است: به خدا قسم محل نزول ملائکه و معدل و جايگاه رسالت در ماست، آيات درباره ما نازل شده و ما جهانيان را به هدايت رهبري کرديم، شجاعت در ماست و ما از مشکلي نميهراسيم، هنگامي که به فصاحت افتخار ميکنند فصاحت و بلاغت در ماست.راهنمايي به راه راست و علم براي کساني که ميخواهند از علم استفاده کنند در ماست، محبت در قلوب مؤمنين از آن ماست . شأن بالاتر و بالاتر در زمين و آسمان براي ماست، خداوند دنيا را نميآفريند دوست ما سيراب و دشمن ما در روز قيامت بدبخت ميشود.» يزيد از ترس مؤذن را فرا خواند و به او گفت اذان بگو: با شنيدن صداي اللهاکبر امام عليهالسلام بار ديگر پاسخ دادند:«با هر شهادت دهنده به آن شهادت مي دهم با وجودي که همه منکران من به آن اقرار دارند»،مؤذن گفت:«اشهد ان محمد رسولالله»، اشک از ديدگان امام جاري شد، نگاهي به يزيد انداخت و فرمود:«اي يزيد از تو سوال ميکنم تو را سوگند ميدهم به خدا آيا محمد (ص) جد من است؟ يا جد تو؟» يزيد پاسخ داد:« جد تو»، امام (ع) فرمود:«پس براي چه خاندانش را کشتي».
منبع:رجوع شود به فهرست منابع
شهادت
سال 95 ه.ق بود وليد بن عبدالملک تصميم گرفت حضرت (ع) را به شهادت برساند آن شب امام از فرزندانش محمد باقر (ع) آب خواست تا وضو بگيرد پس فرزندش را به سينهاش فشرد وفرمود:«پسر جان تو رابه همان چيزي که پدرم امام حسين (ع) هنگام شهادت به آن وصيت کرد وصيت ميکنم، اي پسر جان! در راه حق استقامت کن گرچه تلخ باشد و بپرهيز از ظلم در حق کسي که ياوري در برابر تو جز خدا ندارد.» آن شب سيد ساجدين از هوش رفت زمانيکه چشمش را گشود سوره واقعه را قرائت نمود آنگاه به اطرافيانش فرمود:«سپس از آن خداست که وعده خود را نسبت به ما عمل کرد و زمين را ارث ما قرار داد و ما هر جا بخواهيم در بهشت منزل کنيم خواهيم توانست و چه خوب است مزد کارمان.»بعد از اين کلام امام سجاد (ع) سيد ساجدين و فخر عابدين عرب در سن 57 سالگي در ميان اشک و ناله بنيهاشم به شهادت رسيد و مدينه را به سوگ نشاند.
منبع:رجوع شود به فهرست منابع
منابع
1- سيره معصومين ج4، مؤلف: سيد محسن امين، مترجم: علي حجتي کرماني
2- ارشاد ج2، مؤلف: شيخ مفيد، مترجم : سيد هاشم رسولي محلاتي
3- اعيان الشيعه، طه ارشاد ج 1، مؤلف: سيد محسن امين عاملي
4- مناقب آل ابيطالب (ع) مؤلف: يزدي
5- مقتل ابي مخنف، مؤلف : ابومخنف مترجم : محمد باقر و محمد صادق انصاري
6- نگاهي به زندگي امام سجاد (ع) مؤلف: محمد محمدي اشتهاردي
7- تاريخ يعقوبي ج2، مؤلف: احمد بن ابي يعقوب، مترجم محمد ابراهيم آيتي
8- نفس المهموم، شيخ عباس قمي
9- اصول کافي ج اول، مؤلف: شيخ کليني
10- مروج الذهب ج 3، مؤلف: مسعودي، مترجم ابوالقاسم پاينده
11- تتمه المنتهي، مؤلف: شيخ عباس قمي
12- بهارالانوار ج 46، مؤلف: علامه مجلسي
13- الامام زين العابدين ، مؤلف :عبدالعزيز سيد الاهل
آبي همانند زمزم
ما همراه علي (ع) رهسپار شام بوديم بعد از گذشتن از شهر کوفه در بيابان همراهان تشنه شدند اميرمؤمنان (ع) با ما تا نزديکي سنگي که مانند بزي خفته بر شکم برآمده بود.حضرت (ع) به ما فرمود:«سنگ را برداريم، با انجام اين کار آب بيرون زد و مردم از آن نوشيدند، به دستور ايشان سنگ را بر جايش گذاشتيم».ساعتي بعد زمانيکه از آنجا دور شديم اما (ع) پرسيدند:«آيا کسي مکان آب را به خاطر دارد؟» همگي گفتيم:«آري» سپس فرمودند:«بار ديگر بر سر آن چشمه رويد» چند تن سواره و پياده بدون حضور حضرت (ع) به راه افتاديم اما آن سنگ ديگر آنجا نبود، از ديرنشينان پرسيدم،اما آنها اطلاعي نداشتند.بعد از شنيدن سخنان ما پير دير گفت:«اين دير در آغاز با همان آب ساخته شده است، و جز با حضور پيامبر (ص) وصي پيامبر آن آب بيرون نميآيد.
منبع:کتاب پيکار صفين
دعاي امام
هنگامي که جون وارد ميدان نبرد شد، فرمود:«چگونه مينگرند کفار به ضربت غلام سياهي که با ضربت شمشير از فرزندان حضرت محمد (ص) دفاع ميکند، همچنين با دست و زبانم از آنان دفاع کرده و در آخرت بدينوسيله آرزوي بهشت را دارم. مدتي نگذشته که جون به شهادت رسيد، در اين هنگام سيدالشهداء کنار پيکر او رفت، و دستان مبارکش را بالا گرفت و فرمود:«بارخدايا روي جون را سفيد گردان و بوي او را نيکو کن و او را با ابرار و با محمد (ص) و آل محمد (ص) محشور گردان و ميانشان دوستي برقرار فرما».
امام محمد باقر (ع) ميفرمايد: «از پدرم شنيدم، زمانيکه بنياسد براي دفن شهداء حاضر شدند پيکر جون را بعد از ده روز يافتند که بوي مشک ميداد».
منبع:شهداي انقلاب کربلا، منتهي الامال
حديث
1-پارساترين مردم کسي است که از موارد شبهه بپرهيزد، خدا پرست ترين فرد کسي است که به واجبات پاي بند باشد.
زاهد ترين مردم کسي است که حرام را ترک کن، کوشا ترين مردم کسي است که از گناهان دوري جويد. 2-از ادب دور است ظاهر کردن خوشحالي در نزد فرد غمناک
3-از هر انسان هشيار و سر به زير و آرام، بپرهيز.
4-رسيدن به مقام قرب خداوند مستلزم سفري است که جز به شب زنده داري به انجام نمي رسد.
5-سزاوارترين مردم به محبت کردن کسي است که مردم به او اميدوارند.
6-اگر آنچه مقدر شده است، به اراده الهي روي دهد، ديگر تضرع و زاري چرا؟
7-کينه توز کمترين بهره را از آرامش مي برد.
8-همانگونه که خداوند برتر از آفريدگان خويش است، سخن او نيز برتز از آنان است، و همانطور که ما اهل بيت برتر از آنان هستيم، سخن ما نيز برتر از سخنان آنان است.
9-همه پليدي ها در خانه اي قرار دارد و کليد آن خانه دروغ است.
10-برتر از زندگي چيزي است که اگر آن را از دست بدهي از زندگي بيزار باشي و بدتر از مرگ چيزي است که چون بر تو فرود آيد آرزوي مرگ کني.
منبع:کتاب منتهيالامال، با خورشيد سامرا
مرواريد باطن آيات قرآن
پيامبر اكرم (ص) نسبت به عموي بزرگوار خويش علاقه و احترام خاصي قائل بودند، حمزه نيز از هيچكاري دريغ نداشت، او در نبرد بدر چنان شجاعانه جنگيد كه مردي از اهالي مكه گفت: تاكنون كسي را نديدهام كه در كشتن اقوام خويش اينگونه شتاب كند. جهاد فداكارانه او باعث شد آيههاي فريادي در شأن او از طرف پيامبر (ص) نازل شود .«كساني را كه در راه خدا كشته شدند، مرده مپنداريد....»«آنانكه به خدا ايمان آوردند و نيكوكار شدند البته خدا همه آنها را در بهشتهايي داخل گرداند كه زير درختانش نهرها جاري است و درآنجا طلا و مرواريد بر دست زيوربندند، و تن به جامة ابريشم بيارايند و به گفتار خويش و راه پسنديده هدايت شوند»«مژده ده كساني را كه ايمان آوردند و نيكوكاري پيشه كردند كه جايگاه آنان باغهايي است كه نهرهايي در آن جاري است و چون از ميوههاي آن بهرهمند شوند گويند اين مانند همان ميوههايي است كه پيش از اين ما را از آن بهره بود و از نعمتهايي همانند هم برخوردار شوند» مفسران معتقدند كه اكثر آيات سوره انفال در شأن حمزه، امام علي (ع) و عبيده و دشمنانشان نازل گشته كه از آن جمله است:«در آن روز بزرگ آنان را بر عذابي سخت دچار خواهيم ساخت»، «به زودي دشمن شكستخورده ورودي از جنگ بر خواهد تافت. اميرالمؤمنين نيز در طول حيات خويش از حمزه به نيكي ياد ميكرد، حتي روزي به پيامبر (ص) گفت: اگر براي حسن (ع) نامي انتخاب نميكرديد، او را حمزه ميخواندم.
منبع:كتاب مناقب ج2
منابع
1-سيره معصومان تأليف : سيد محسن امين، ترجمه: علي حجتي كرماني، انتشارات سروش چاپ دوم سال 1376.
2-امام جعفر صادق (ع) پيشوا و رئيس مذهب، تأليف : عقيقي بخشايش، ناشر:دفتر نشريه نويد اسلام.
3-اصول كافي ج1وج3
4-مروجالذهب مسعودي ج2
5-ارشاد، مؤلف : شيخ مفيد ج2
6-سرچشمه نور، ترجمه و نگارش واحد تدوين و ترجمه، سازمان تبليغات اسلامي چاپ اول 1366
7-منتهيالامال
شهادت
منذر بن عمرو به دستور پيامبر (ص) به همراه گروهي از قاريان قرآن براي آموزش دين اسلام راهي محل اقامت قبيله بني سليم شد. منذر در کنار چاه معونه براي استراحت توقف نمود. پس «حارث» و «عمرو بن اميه» را به همراه چارپايان را به چراگاه فرستاد. زمانيکه حارث به محل اقامت يارانش بازگشت، پيکرهاي آنان را خونآلود بر روي زمين ديد، نگاهي به عمرو کرد و گفت:«من از جايي که منذر کشته شده، حرکت نميکنم». عمرو قصد داشت اين خبر را به پيامبر (ص) برساند، اما به همراه دوستش به ميان صفوف لشگريان مشرکين رفت، حارث چند تن از آنان را به هلاکت رساند، تا اينکه توسط آنان دستگير شد، مشرکان به او گفتند:« با تو چه کار کنيم، ما دوست نداريم،تو را بکشيم، حارث قاطعانه به آنان گفت:«مرا به محل شهادت منذر ببريد.» و از حمايت من دست برداريد، مشرکان در محل شهادت منذر دستهاي او را باز کردند، ناگهان حارث دست به شمشير برد و دو نفر از کافران را به هلاکت رساند، آنها نيز با ضربات نيزه او را به شهادت رساندند.
منبع:كتاب طبقات ج 4 و مغازي ج 1
برترين بهشت
زمانيكه خبر شهادت حارث به خانواده اش رسيد مادرش گفت: « به خدا بر او نخواهم گريست، تا پيامبر(ص) خدا بيايد، و از ايشان بپرسم كه آيا پسرم در بهشت است ، يا در جهنم؟ اگر در بهشت است، بر او گريه نخواهم كرد، و اگر در آتش باشد، همه عمر بر او خواهم گريست» . پيامبر(ص) فاتحانه از جنگ بدر بازگشت، مادر حارث به نزد حضرت رفت وعرض كرد: «يارسول ا... (ص) شما مي داني كه پسرم چه جايي در قلبم داشت؟ قصد داشتم، براي او گريه كنم، اماگفتم: اين كار را انجام نمي دهم تا رسول خدا( ص) بازگردد، و از ايشان سؤال كنم، كه اگر فرزندم در بهشت است، بر او گريه نخواهم كرد ، و اگر در جهنم قرار دارد، براي هميشه بر او خواهم گريست. پيامبر اكرم (ص) فرمودند: ام حارث! آيا گمان مي كني كه فقط يك بهشت هست؟ خير. بهشتهاي زيادي است ، سوگند به كسي كه جان من در دست اوست فرزندت در برترين بهشتهاست . لبخندي بر لبان مادر نشست و گفت: هرگز براي او نمي گريم.
منبع:کتاب شهداء الاسلام في عصر رساله
منابع
کتاب سيره معصومين ج3 مولف : سيد محسن امين مترجم : علي حجتي کرماني
کتاب تاريخ مسعودي ج1 مولف : مسعودي مترجم: ابوالقاسم پاينده
کتاب رحاب ائمه اهل بيت (ع) مولف : سيد محسن امين مترجم : علي حجتي کرماني
کتاب کشفالغمه ج1 مولف : عيسي اربلي مترجم: حسين زوارهاي
کتاب ارشاد ج1 مولف : شيخ مفيد : محلاتي
کتاب تاريخ گزيده مولف : حمدالله مستوفي
کتاب تاريخ يعقوبي مولف : احمد بنابييعقوب مترجم: آيتي
کتاب مقاتلالطالبين مولف : ابوالفرج اصفهاني
کتاب جوهره مولف : محمدبنابيبکر انصاري
کتاب تاريخ صدر اسلام مولف : دکتر زرگرنژاد
کتاب مغازي ج1 مولف : واقدي مترجم : دامغاني
ميدان نبرد
«عقبه» و «شيبه» و «وليد» بزرگترين جنگجويان قريش در ميان ميدان ايستادند. سه تن از انصار مدينه آماده مبارزه با آنان شدند . اما پيامبر(ص) نپذيرفت . منادي كافران فرياد زد: اي محمد(ص) هماوردان ما را از خويشان ما بفرست. رسول اكرم (ص) به بني هاشم فرمود: اي بني هاشم، برخيزيد و براي حق و حقيقتي كه خداوند، پيامبر شما را برآن برانگيخته است، مبارزه كنيد. علي بن ابي طالب(ع)همزه و عبيده بن حارث برخاستند. جنگجويان قريش از آنها خواستند تا خود را معرفي نمايند، زيرا آنان كلاهخودهاي نقابدار بر سر داشتند. حمزه(ع) خود و دو يارش را معرفي كرد. كافران گفتند: تو و يارانت بزرگوار هستيد. جنگ آغازشد، حمزه(ع) و علي (ع) مبارزان خود را به هلاكت رساندند، ناگهان شيبه با شمشير خود به عضله پاي عبيده ضربتي زد، حمزه(ع)و علي(ع) هراسان به طرف آنها و شيبه را به كيفر اعمالش رساندند. عبيده از رسولالله(ص) پرسيد! آيا من ثواب شهيد را دارم؟ پيامبر(ص) به او پاسخ داد: آري،عبيده با حسرت نگاهي به خاتم الانبياء انداخت سپس گفت: به خدا سوگند، اگر ابوطالب زنده بود، مي دانست كه من نسبت به شعري كه سروده است، شايسته تر هستم: «سوگند به خانه خدا دروغ مي گوييد، ما محمد را رها نمي كنيم، تا آنكه براي او نيزه بزنيم و تير بياندازيم. او را تسليم نمي كنيم، تا آنكه برگرد او كشته شويم، و در راه او از فرزندان و همسران خود خواهيم گذشت».
منبع:كتاب تاريخ يعقوبي، كتاب شهداءالاسلام في عصر رساله
سرچشمه فضيلت
مسروق گفته است: «با اصحاب محمد (ص) همنشيني كردم و هركدام از آنها را همچون بركه آبي يافتم و بعضي از بركهها يك نفر را سيراب ميكند. برخي ده نفر را و برخي صد نفر را و بركهاي هم هست كه اگر همه مردم در آن فرود آيند همه را سيراب ميسازد. ازميان صحابه پيامبر، ابن مسعود را از اين گونه بركهها يافتم.»
منبع:بحارالانوار جلد
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید